(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 28 بهمن 1389- شماره 19867

علل مخالفت خواص با اميرالمؤمنين
تحليل محمد رضا تاجيك از توهم پيروزي جبهه اصلاحات

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




علل مخالفت خواص با اميرالمؤمنين

عبرت هايي مهم از سقيفه
به هر حال، اين فتنه واقع شد و هنوز هم دود آن به چشم همه مسلمانان مي رود. پس از آن نيز اين فتنه ادامه داشته و خواهد داشت، تا زماني كه حضرت وليّ عصر(عليه السلام) ظهور بفرمايد و اين فتنه ها را رفع كند. اما منظور از نقل اين داستان ها چيست؟ آيا ص رف حسرت خوردن بر وقوع اين فتنه ها و نتايج تأسف بار آن و گريه بر مظلوميت مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) كافي است؟ يا اين كه مسؤوليت ما بيش از اينها است؟ شكي نيست كه تمام اين كارها لازم است و ما بايد از كساني كه مصالح اسلام و مسلمين را به بازي گرفتند قلباً ناراضي باشيم. هم چنين بايد براي مظلوميت اميرالمؤمنين(عليه السلام) متأسف باشيم و اشك بريزيم. اما تمام اين كارها براي هدفي والاتر است و آن، پند گرفتن از اين حوادث براي چگونگي برخورد با مسايل جامعه اسلامي در اين زمان است. ما بايد اين وقايع را تفسير و تحليل كنيم تا دريابيم چرا اين قضايا اتفاق افتاد؟ آيا فتنه ها متعلق به صدر اسلام بود يا اين كه نظير آن براي ما نيز ممكن است اتفاق بيفتد؟ چرا حكايات اقوام پيشين بارها در قرآن كريم نقل شده است؟ قرآن مي فرمايد: تكرار اين داستان ها براي عبرت است، تا ما مراقب باشيم در موارد مشابه، اشتباهات پيشينيان را مرتكب نشويم. بسياري از حوادث تاريخي دائماً به نوعي در قالب هاي جديد تكرار مي شوند و ما بايد تحليل روشني از اين حوادث داشته باشيم و از آنها عبرت بگيريم.
و اما براي عبرت گرفتن از خصوص حوادثي كه ذكر آنها گذشت دو سؤال مهم مطرح است:
سؤال اول اين كه، چرا مردم نسبت به حضرت علي(عليه السلام) دشمني ورزيدند و با وجود سفارش هاي فراوان پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مورد حضرت علي(عليه السلام) ، آن حضرت را رها كردند؟ آنچه ما در مورد فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل كرديم، قطره اي از درياي بي كران فضايل آن حضرت بود، كه با همين مختصر نيز امامت و ولايت آن حضرت به وضوح ثابت مي شود؛ اما چرا با اين همه، آن حادثه رقم خورد؟
از آغاز ولادت حضرت علي(عليه السلام) و تولد آن حضرت در كعبه، مردم دريافتند كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) شخصيتي فوق العاده و مورد عنايت خداوند است. پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) نيز طي 23 سال بارها و به مناسبت هاي مختلف فضايل و مقامات اميرالمؤمنين(عليه السلام) را گوشزد كرده، حتي گاهي به خلافت ايشان تصريح مي كردند. آيا با وجود انبوهي از دلايل، شواهد و قراين، اگر پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله) كسي واقعاً قصد شناختن جانشين پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) را داشت، مقدمات لازم براي او فراهم نبود؟ آيا مسأله خلافت حضرت امير
(عليه السلام) تا به اين اندازه مخفي بود كه مردم خود اقدام به انتخاب جانشين براي حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) كردند؟ چرا مردم آن همه تأكيدات پيامبر(صلي الله عليه وآله) را در مورد امامت حضرت علي(عليه السلام) به فراموشي سپردند و نخواستند آنها را به خاطر داشته باشند؟1 خوش بينانه ترين دليلي كه براي رفتار مسلمانان در سقيفه مي توان ذكر كرد اين است كه بگوييم آنها داستان غدير را فراموش كردند، با وجود اين كه بيشتر از هفتاد روز از آن حادثه مهم نگذشته بود!
چرا مردم بايد اين واقعه مهم را فراموش كنند؟ چرا هنگامي كه اميرالمؤمنين(صلي الله عليه وآله) براي احقاق حق خود در مقام احتجاج برآمدند و همراه با حسنين(عليهما السلام) و حضرت زهرا(عليها السلام) به در خانه مهاجران و انصار رفته و با آنها بحث كردند، نتيجه مثبتي حاصل نشد؟ اين سؤال، جدي است. شايد عاملي كه موجب همراهي نكردن مردم آن روزگار با حضرت علي(عليه السلام) شد، به نحوي در ما نيز وجود داشته باشد و از آن غافل باشيم. درون خود را جستجو كنيم و ببينيم آيا آنچه موجب دست كشيدن مردم از حضرت علي(عليه السلام) شد در ما نيز وجود دارد يا نه؟ علت تبعيت نكردن مردم از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و فراموش كردن سفارشات پيامبر(صلي الله عليه وآله) در مورد آن حضرت، امري كلي است و اختصاصي به آن زمان و آن مردم ندارد. از اين رو بايد تأمل كنيم و ببينيم آيا اين عامل در ما و جامعه ما وجود ندارد؟
و اما سؤال دوم، در مورد نحوه رفتار اميرالمؤمنين(عليه السلام) بعد از رحلت پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله) تا آخرين روزهاي عمر شريفشان است. چه امري موجب شد كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در بعضي موارد در مقابل ديگران سرسختي نشان دهد و در برخي موارد نيز با ملايمت و انعطاف برخورد كند؟
پاسخ اين دو پرسش را، ان شاء الله، در مباحث آتي پي خواهيم گرفت.
گفتار هفتم
بازشناسي عوامل مخالفت با اميرالمؤمنين(عليه السلام)
در بحث قبل اين پرسش را مطرح كرديم كه، چرا با وجود فضايل بي نظير حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و تأكيدات فراوان پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) درباره آن حضرت طي 23 سال، ماجراي سقيفه پيش آمد؟ اين پرسش بسيار مهم و اساسي است كه چرا مسلمانان آن زمان، در حالي كه خدا پرست و اهل نماز و روزه بودند و در جهاد شركت كرده و فداكاري هاي فراواني در راه پيشرفت اسلام كرده بودند، بلافاصله بعد از رحلت پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) از اميرالمؤمنين(عليه السلام) فاصله گرفتند و آن حضرت 25 سال خانه نشين گرديد؟ هم چنين پس از آن و در زمان خلافت آن حضرت، چرا كار به جايي رسيد كه تقريباً تمام دوران پنج ساله خلافت حضرت علي(عليه السلام) به جنگ با مخالفان سپري شد؟
پاسخ اين سؤال متوقف بر مرور و تحليل حوادث تاريخي آن زمان است. در اين تحليل بايد توجه داشت كه در روند حركت ها و مسايل اجتماعي معمولا نقش نخبگان و خواص با نقش توده هاي مردم متفاوت است. معمولا نخبگان طراحي و برنامه ريزي امور را انجام
مي دهند و مردم به دنبال آنها حركت مي كنند و چشمشان به آنها است. در جريان سقيفه و مخالفت با اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز نقش نخبگان بسيار بارز است و اين مسأله در درجه اول به نخبگان و بزرگان جامعه آن روز مربوط مي شود.
اما چرا نخبگان و خواص مخالفت با اميرالمؤمنين را بنا گذاشتند؟ در پاسخ به اين سؤال به پنج عامل مي توان اشاره كرد كه در اين جا به بررسي آنها مي پردازيم:
علل مخالفت خواص با اميرالمؤمنين(عليه السلام)
1. دنياپرستي و جاه طلبي
يكي از ويژگي هاي تمام نخبگاني كه در آن زمان با اميرالمؤمنين(عليه السلام) مخالفت كردند اين بود كه تشنه دنيا و ثروت يا طالب مقام بودند. آنها به اين نتيجه رسيدند كه با پيروي از حضرت علي(عليه السلام) به خواسته هايشان نخواهند رسيد؛ به همين دليل بناي مخالفت گذاشتند. كساني از آنها كه از قبل حضرت علي(عليه السلام) را به خوبي مي شناختند از همان آغاز بناي مخالفت گذاشتند. برخي هم در ابتدا درست آن حضرت را نمي شناختند و فكر مي كردند مي توانند با حضرت علي
(عليه السلام) كنار بيايند و به مطامع نا مشروع خود برسند؛ اما در عمل تجربه كردند كه چنين چيزي امكان ندارد. از اين رو در ابتدا همراهي كردند اما سپس بناي جنگ با آن حضرت را گذاشتند.
بنابراين يكي از عوامل مهم مخالفت برخي نخبگان جامعه آن روز با اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) دنياپرستي و جاه طلبي آنان بود.
2. نفاق و ايمان مصلحتي
همه كساني كه ما آنها را جزو مسلمانان و مؤمنان صدر اسلام به حساب مي آوريم ايمان واقعي نداشتند. بهترين گواه بر اين مطلب قرآن كريم است:
و م ن النّاس من يقول آمنّا ب اللّه و ب اليوم الآخ ر و ما هم ب مؤم ن ين؛2 و برخي از مردم مي گويند: «ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده ايم»، در حالي كه [حقيقتاً] ايمان ندارند.
اينان همان منافقان هستند. آيات زيادي در قرآن درباره منافقان نازل شده و حتي سوره اي خاص به نام آنها در قرآن وجود دارد. منافقان كساني بودند كه در مسجد نماز مي خواندند، روزه مي گرفتند، به حج و جهاد مي رفتند و انفاق مي كردند، ولي نمازها و ساير عبادات و كارهاي آنان فقط ظاهرسازي بود. ايمان آنان يا از روي مصلحت و يا از ترس جانشان بود؛ مانند «طلقا» كه بعد از فتح مكه، در واقع از سر ترس ايمان آوردند. عده اي نيز اسلامشان به اين اميد بود كه بتوانند در سايه اسلام به خواسته هاي خود برسند. آنان قبل از اسلام روابطي با علماي يهودي و مسيحي داشتند و از آنها شنيده بودند پيامبري در جزيره العرب ظهور مي كند و كارش بالا خواهد گرفت؛ به همين دليل خود را در صف مسلمين داخل كردند تا روزي بتوانند از موقعيت استفاده كنند. براي معرفي اين گونه افراد مي توان از تاريخ شواهدي به دست آورد. به هر حال، اين منافقان در صدد بودند تا در اولين فرصت منويات خود را عملي سازند. از اين رو بلافاصله پس از رحلت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دست به كار شدند و علم مخالفت با اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) و توطئه بر عليه آن حضرت را بلند كردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بايد توجه داشت كه گاهي انسان عمداً مطلبي را فراموش مي كند. از نظر روان شناسي ثابت شده است كه اگر انسان نسبت به اموري علاقه نداشته باشد، آنها را از حافظه خود عقب زده، به فراموشي مي سپارد.
2. بقره (2)، 8.
پاورقي

 



تحليل محمد رضا تاجيك از توهم پيروزي جبهه اصلاحات

حميدرضا اسماعيلي
بر اساس اين رويكرد نظري در شناخت پديده انتخابات دهم رياست جمهوري، تاجيك ادامه مي دهد كه:
سه دهه پس از انقلاب و در آستانه انتخابات رياست جمهوري نيز ما شاهد بروز چنين آفت هايي شديم. زيرا عده اي بر اساس تحليل غلط از جامعه تصور مي كنند كه گستره و عمق مردم همان گستره و عمقي است كه اطراف آنها وجود دارد. آنها تحليل غلط دومي هم داشتند و فكر مي كردند كه همه از شرايط موجود ناراحت و از زندگي فردي، اجتماعي و اقتصادي خود دلگير بوده و به دنبال تغيير و منجي هستند. بر اساس همين تحليل غلط، افرادي به اين تصور مي رسند كه اگر منجي مدنظر مردم، اصلاح طلب و اصول گرا باشد، يعني هم صفتي از اصول گرايي داشته و هم صفتي از اصلاح طلبي، مي تواند اكثر گروه ها و جريانات را با خود همراه كند. زيرا آنها معتقد بودند كه مردم از اصول گرايي خسته و از اصلاح طلبي ملول هستند. لذا دنبال شخصيتي ميانه هستند. برخي بر اين تصور بودند كه اگر شخصيتي اصلاح طلب - اصول گرا با شعار تغيير وارد ميدان انتخابات شود، قشر خاكستري ملت نيز وارد صحنه شده و مي تواند اين ورود قشر خاكستري به صحنه پشتوانه محكمي براي كانديداي مدنظر تغيير باشد. بر اساس اين تحليل غلط البته تخمين غلط هم به بار آمد و آن اينكه توهم پيروزي شكل گرفت. البته برخي نظرسنجي هاي بي بنيان هم اين توهم را تقويت كرد كه جامعه، خواهان تغيير و از شرايط موجود خسته است. اما قضيه به همين جا ختم نمي شود، زيرا توهم پيروزي همزاد توهم تقلب است و توهم تقلب را به همراه دارد. يعني شرايط جامعه به غير از پيروزي نيست و ناخودآگاه اين تصور را توهم پيروزي در پي مي آورد كه هيچ عاملي به جز تقلبي بزرگ نمي تواند مانع از پيروزي مدنظر شود. البته نبايد نقش نظرسازي هاي بي بنيان را هم در تقويت و كمك به اين توهم فراموش كرد. در اين فضا سه اتفاق رخ مي دهد: در اولين گام از حريم ولايت عبور مي شود، يعني حتي اگر آن عده به قانون اساسي هم معتقد باشند، ولايت فقيه طبق نص صريح قانون اساسي فصل الخطاب است؛ در دومين گام از خود قانون هم عبور مي شود. زيرا قانون براي تحقق خواسته هاي حتي به حق هم اجازه اقدام غيرقانوني را نمي دهد. در سومين گام، بستر براي دخالت بيگانگان، ابررسانه ها و سرويس هاي اطلاعاتي بيگانه از فضاي موجود براي سوءاستفاده فراهم مي شود. بي ترديد تجربه يكصد ساله اخير نشان مي دهد كه در همه وقايع كشورمان، بيگانگان نقشي برجسته داشتند و نبايد اين تجربه فراموش شود. ترديد نداريم كه اگر اپوزيسيون خارج نشين و بيگانگان مي توانستند در كشور موج ايجاد كنند، اين كار را مي كردند. لذا آنها به سمت استفاده از موج ها و حوادث داخلي مي روند. البته اين موضوع به معناي اين نيست كه آنها بسترسازي نكرده و در خصوص ايجاد موج ها و حوادث در كشور براي متلاطم كردن جامعه هزينه اختصاص نمي دهند. حدود 130 شبكه بين المللي در مورد ايران فعال است. البته اين رقمي است كه بنده مي دانم و ممكن است كه بيشتر از اين هم باشد ولي در كل اين اقدام واقعاً بي نظير است. البته صدها سايت و وبلاگ هم هستند كه خود را معطوف به ايران كرده اند، اين حجم، هجمه تبليغاتي و رسانه اي كه در مورد انتخابات ايجاد شد، بي نظير بود. زيرا تمام رسانه هاي استكباري و البته صهيونيستي، خميرمايه خود را مخصوص ايران قرار داده و از هيچ چيزي نگذشته و تمام لحظات را آفريده و شكار كردند. رسانه هاي استكباري و صهيونيستي تمام تلاش خود را كردند كه جامه حقيقت را بر تن توهم پيروزي و تقلب كرده و آن را بر اعماق جان و دل مردم رسوخ دهند، زيرا در اين صورت نگاه ها و زبان ها تيزتر خواهد شد. رسانه هاي استكباري و صهيونيستي تمام تلاش خود را كردند كه انتخابات ايران را تبديل به فضاي بحراني و سرشار از اغتشاش كنند، زيرا انتخابات سكوي پرشي براي باز كردن راه بود. آنها تلاش كردند كه در اين مسير باز شده از حريم هاي جامعه عبور كنند و خطوط قرمز را كم رنگ كنند. البته همانطور كه همه ديدند اين كار را كردند و مشاهده شد كه چگونه از خطوط قرمز جامعه ايراني عبور شد.
استكبار و رسانه هاي آنها تلاش كردند رهبري موج به وجود آمده توسط برخي افراد داخلي را به خارج منتقل كرده تا آنهايي كه شروع كننده بودند، ديگر ادامه دهنده نباشند تا به اين وسيله جهت گيري ها را تغيير داده و شعارها را عوض كنند و از تقابل دو رقيب انتخاباتي، فضا را خارج كرده و به تقابل با نظام بكشانند. به علت بافت فرهنگي و ديني جامعه ما، هم كشورهاي خارجي و هم اپوزيسيون خارج از كشور به نيكي مي دانستند كه نمي توانند ايجادكننده موج در كشور ما باشند، اما مي توانند از موج هايي كه در كشور ما حادث مي شود استفاده كنند و در واقع بايد يك موج ايجاد شود تا آنها بتوانند موج سواري كنند. بنابراين اقدام به شكار لحظه ها مي كنند و منتظر مي مانند تا حادثه اي در جامعه ما رخ دهد، موجي تشكيل شود تا آنها بتوانند موج را مصادره كنند. به تعبير مك لوهان كه مي گويد اين محتواي پيام نيست كه مهم است بلكه شكل آن است كه مهم به شمار مي رود، آنها با شكل پيام، محتواي ناحق خودشان را به خورد افكار عمومي دادند.
بر اساس همين مطالب، محمدرضا تاجيك در ارزيابي حوادث پس از انتخابات كه جبهه دوم خرداد آنها را به وجود آورد گفت: ادامه جريانات پس از انتخابات توجيه «ديني»، «شرعي»، «قانوني»، «عقلي»، «مدني» و «مردمي» نداشت. توجيه ديني و شرعي نداشت زيرا در يك نظام ولايي فصل الخطاب، ولايت امر است. بنابراين وقتي ايشان سخن مي گويند بايد تمام كرد و در هيچ كجاي قرآن، احاديث، روايات، سيره و سنت، تجويزي بر اين گونه حركات نمي بينيم. توجيه قانوني نداشت، به دو دليل: نخست اين كه در قانون اساسي ما فصل الخطاب باز ولايت است و دوم اين كه هيچ قانوني از جمله قانون ما اجازه نمي دهند كه براي تحقق خواست خود فراسوي آن عمل كنيد. زيرا راهكار و سازوكار قانوني مشخص است و بايد از همان مسير دنبال كرد و به نتيجه رسيد. اما توجيه عقلاني نداشت، زيرا هيچ عقل سليمي نمي گويد كه در مسيري گام برداريد كه بي فرجام است، در هر گوشه آن ديو و ددي خفته، دشمني كمين كرده و پرهزينه است. گام برداشتن در مسير خلاف منافع ملي به دور از عقل است، زيرا منافع ملي بر منافع فردي، گروهي و حزبي ارجح است. چنين رفتارهايي حتي مدني هم نبود: زيرا نخست بايد گفت مدني بودن صرفاً در پرتو قانون معنا پيدا مي كند و هيچ گاه نمي توان مدني بودن را فراسوي قانون تعريف كرد و دوم اين كه مدني بودن با خشونت و تخريب اموال عمومي سازگاري ندارد. بنابراين از هر منظري كه نگاه كنيد ادامه اين قضيه توجيهي نداشت و به صلاح مملكت نبود كه به اين شكل مسير را هموار كنيم تا جرياناتي در جامعه رخ دهد كه ادامه آن را هم نتوان كنترل كرد و اشخاص ديگري بر روي اين موج سوار شوند و به هدايت آن بپردازند. بايد قبول كرد كه اكثريت مردم شخص ديگري را انتخاب كردند و در چنين شرايطي، اغتشاش و ناآرامي به همين مردم ضرر مي زند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14