(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 12  اسفند 1389- شماره 19878

عاقل ترين مردم
تربيت كودك
فلسفه خلقت انسان
تپش قلم
بررسي نگرش قرآن درباره ارزش و اهميت ثروت
مال و ثروت، ظرف خير و بركت
راهكارهاي اخلاقي درمواجهه با رفتارهاي ناهنجار
قابل توجه خوانندگان عزيز صفحات «معارف» و «انديشه»



عاقل ترين مردم

قال الامام علي(ع): اعقل الناس من كان بعيبه بصيراً و عن عيب غيره ضريراً.
امام علي(ع) فرمود: عاقل ترين مردم كسي است كه به عيب هاي خويش بينا و از عيوب ديگران نابينا باشد.(1)

1- غررالحكم، ح3233

 



تربيت كودك

زني فرزندش را نزد رسول خدا(ص) آورد و گفت: يا رسول الله دوست دارم بچه ام روي زانوي شما بنشيند، دست بر سرش بكشيد و برايش دعا كنيد. پيامبرخدا(ص) هم با روي باز، بچه را گرفت و روي زانو نشاند. در همان حال بچه ادرار كرد. زن بسيار ناراحت شد و با شرمندگي خواست بچه را از دامن پيامبر گرامي(ص) بردارد. حضرت با خوشرويي تمام درحالي كه تبسمي بر لب داشت، فرمود: «كارش نداشته باش. بگذار با آرامش خاطر ادرار كند. لباس من با اندكي آب پاك مي شود ولي اين خشونت تو او را آزار مي دهد و بر تربيت او تأثير بد مي گذارد، براي او فرق نمي كند، زمين يا دامن من فرقي نمي كند، او بايد ادرار كند. شما كه خشونت در مقابل كار طبيعي اش نشان مي دهيد، اين بچه را عقده دار مي كنيد و او دليل اين خشونت را هم نمي فهمد و تا آخر عمرش بيمار مي شود. لباس من با كمي آب پاك مي شود ولي اين عقده در جان اين بچه تا آخر عمرش مي ماند.» (1)

1) صفير هدايت، انفال10، آيت الله ضياءآبادي

 



فلسفه خلقت انسان

پرسش:
حكمت و فلسفه آفرينش انسان در اين عالم چيست به تعبير ديگر چگونه مي توان از پوچ گرايي در اين عالم نجات يافت؟
پاسخ:
آيات و رواياتي كه موضوع آنها حكمت و فلسفه آفرينش انسان است، به سه دسته تقسيم مي شوند:
دسته اول، آيات و رواياتي كه تأكيد مي كنند؛ خلقت انسان، بيهوده و عبث نيست: بلكه داراي هدف و حكمت است. آيه شريفه مي فرمايد: افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون: آيا گمان برده ايد كه شما را بيهوده آفريده ايم و به سوي ما بازنمي گرديد؟! (مومنون-115)
دسته دوم، نصوصي است كه دلالت دارند براينكه آفرينش انسان، سودي براي آفريدگار ندارد. به بيان ديگر اين فلسفه و حكمت آفرينش به انگيزه و نيازفاعل برنمي گردد بلكه به نياز مخلوق و حسن فعلي او برمي گردد.
امام علي(ع) مي فرمايد: لم تخلق الخلق لوحشه ، ولااستعملتهم لمنفعه: آفريده ها را براي تنهايي و وحشت نيافريدي، و براي سودي هم آنها را به كار نگرفتي. (نهج البلاغه، خطبه109)
دسته سوم، آيات و رواياتي كه حكمت آفرينش انسان را بيان كرده اند كه با تأمل در آنها مي توان گفت كه آفرينش انسان، داراي پنج حكمت است كه عبارتند از:
1- شناخت آفريدگار
قرآن كريم درباره هدف و حكمت نهايي آفرينش جهان در سوره طلاق آيه21 مي فرمايد: خداوند، كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين هم همانند آنها را. فرمان، از ميان آنها پديد مي آيد، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيزي توانا است و به راستي علم وي هر چيزي را دربرگرفته است.
تأمل در آيه شريفه نشان مي دهد كه از نگاه قرآن، فلسفه آفرينش انسان و جهان خداشناسي است. چنان كه امام حسين(ع) مي فرمايد: ما خلق الله العباد الاليعرفوه: خداوند بندگان را نيافريد مگر براي اينكه او را بشناسند.
بديهي است كه شناخت خداوند متعال، در گام نخست، تنها از راه بكارگيري انديشه و عقل، ميسر است. اين حكمت، در حديث قدسي معروف نيز بدين صورت آمده است؛ كنت كنزاً مخفياً، فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لكي اعرف. من گنج پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم. پس بندگان را آفريدم تاشناخته شوم.
2- آزمايش انسان
حكمت ديگر خلقت انسان، ابتلا و آزمايش است.
«الذي خلق الموت و الحياه ليبلوكم ايكم احسن عملا» او كسي است كه مرگ و زندگي را آفريد تا بيازمايد شما را كه كدامتان بهترين كردار را داريد. (ملك-2) يقيناً آزمايش خداوند متعال به منظور آگاهي يافتن نيست، بلكه حكمت آن شكوفا كردن استعدادهاي انسان است. چنانكه از امام علي(ع) روايات شده است: «بدانيد كه خداوند متعال، از آفريده ها كاملا پرده برداشته است، نه اينكه از آنچه آنها پنهان كرده اند، از محفوظات رازهايشان و پنهان شده هاي درونشان، بي خبر باشد. آري، براي اينكه بيازمايد آنها را تا اينكه كدامشان بهترين كردار را دارند تا به اين وسيله ثواب، پاداش و عقاب كيفرش باشد.»
شايد همين معنا مقصود باشد از آنچه در برخي روايات آمده كه وقتي حضرت داود(ع) از خداوند پرسيد كه: «يا رب لماذا خلقت الخلق؟ پروردگارا! چرا آفريده ها را پديد آوردي؟ چنين پاسخ آمد: «لما هم عليه» براي آنچه آنان برآنند (براي قابليت هايي كه دارند). (عوالي اللئالي، ج4، ص711) يعني هدف آفرينش آنها اين است كه استعدادهايي كه شخصيت آنها براساس آن شكل گرفته، شكوفا گردد و به منصه ظهور رسد.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
¤ هميشه، بهترين راه، آسان ترين راه نيست، بينديشيم و بهترين راه را انتخاب كنيم اگر چه انديشيدن سخت باشد!
¤¤¤
¤ جدايي از خوبان داغ هجران عميق بر دل مي نشاند اما جدايي از بدها حلاوت حيات طيبه را در كام جان مي نشاند، بنابراين وصل و هجران را بايد خوب معني كرد!
¤¤¤
¤ شكوه دنيوي، مانند حباب روي آبي است كه ممكن است لحظه به لحظه بزرگ تر شود اما ناگهان تركيده و نابود مي گردد!
¤¤¤
¤ اگر انسان موفق شود طبق معيارهاي قرآن به حساب خود برسد، بي حساب وارد بهشت مي شود.
¤¤¤
¤ هركس به دنبال افشاي اسرار مردم بدود، ناغافل شكار خشم صيدهاي خويش مي گردد!
¤¤¤
¤ مؤمن مبارزي كه به رضايت خدا دل داده است، از كثرت باطل گرايان نمي ترسد.
¤¤¤
¤ آن كس كه با همه مي خندد با هيچ كس نخواهد گريست!
¤¤¤
¤ گريه عاشق وامدار باران زمستان است، آرام و بيصدا و دائم بي انتهاست.
¤¤¤
¤ هر كس بيشتر بفهمد زودتر مي گريد، به همين جهت عوام سعي مي كنند در همه حال خندان باشند!

 



بررسي نگرش قرآن درباره ارزش و اهميت ثروت
مال و ثروت، ظرف خير و بركت

باقر رحيم زاده
بارها درباره موضوع انشاء «علم بهتر است يا ثروت» گفته و يا شنيده ايد. طرح اين موضوع، به اين معناست كه كدام يك، اصيل و ارزشي تر است. فرض در طرح اين موضوع اين است كه هر دو آن ها ارزشي هستند، ولي از نظر پرسش شونده كدام يك از آن دو، ارزشي تر مي باشند؟ فرض ديگر كه در موضوع نهفته است اين است كه اگر امكان جمع ميان آن دو نباشد و از مصاديق مانعه الجمع باشد، كدام يك را به عنوان ارزش و امر اصيل ترجيح مي دهيد؟
نويسنده دراين مطلب برآن است تا براساس آموزه هاي قرآني، جايگاه ثروت و مال را در بينش و نگرش اسلامي ارايه دهد و تبيين نمايد كه از نظر اسلام، آيا براي ثروت و مال ارزشي مي توان ثابت كرد؟ و اگر ارزشي دارد، اين ارزش نسبي است يا اصيل؟ با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مفهوم مال و ثروت
مال درلغت به معناي تمامي چيزهايي است كه انسان مالك آن مي شود. (لسان العرب، ابن منظور، ج 13، ص 223، ذيل واژه مول) ابن اثير بر اين باور است كه درآغاز برآن چه انسان از زر و سيم مالك مي شد، مال اطلاق مي شده است. بعدها گستره اي عام يافت و شامل تمامي چيزهايي شد كه تحت مالكيت انسان قرار مي گيرد. درميان اعراب، واژه مال بيشترين كاربرد را در شتر داشته است، زيرا بيش ترين اموال ايشان، شتر بوده است. (همان)
درميان گله دارهاي ايراني نيز همين معنا مرسوم است؛ زيرا از نظر آنان، مال تنها گوسفند و گاو است. از اين رو چوپان هاي رشته كوه هاي البرز از واژه «ريز مال»، گوسفند اراده مي كنند كه در برابر «درشت مال» به معناي گاو قرار مي گيرد؛ زيرا تمامي سرمايه ايشان گوسفند و گاو است.
تفاوتي كه زبان شناسان ميان مال و ملك، قايل هستند، تفاوت جزيي و لطيف و دقيقي است؛ زيرا دركاربردهاي عربي، هرگاه ملك به كار مي رود، مقصود تحت تسلط و سلطه قرارگرفتن چيزي است؛ ولي وقتي مال به كار مي رود، ناظر به ارزشمندي چيزي است. به همين دليل انسان نسبت به نفس خويش مالكيت دارد، اما به نفس انسان، مال گفته نمي شود؛ اين درحالي است كه برخي از چيزها ماليت دارند، اما مالكي براي آن نيست. براساس همين ارزش است كه در قرآن به چيزي كه موضوع داد و ستد، هبه، انفال، تصرف، شركت و مانند آن قرار مي گيرد، مال گفته مي شود. (التحقيق، حسن مصطفوي، ج 11، ص 216)
در فقه و حقوق اسلامي نيز، مالي كه مورد معامله قرار مي گيرد، بايد داراي شرايطي باشد كه عبارتند از:نفع و سودمندي از نظر خردمندان، حليت نفع غالب آن و قابليت نقل و انتقال. (مكاسب، شيخ انصاري، ص 20 و 79)
نگرش قرآن به مال و ثروت
از نظر قرآن، مال و ثروت، فضل الهي است. (بقره، آيه 198و مائده آيه 2 و توبه آيه 76) البته مال و ثروت بي توجه به نسبت ها و ارتباط آن با انسان، همانند ديگر آفريده هاي الهي درجايگاه ارزشي قرار دارد؛ ولي اين بدان معنا نيست كه در ارتباط با انسان نيز به طور مطلق يك ارزش باشد، هرچند كه در آيه 46سوره كهف از مال و فرزند به عنوان زينت هاي زندگي دنيوي يادشده، ولي اين بدان معنا نيست كه به عنوان يك ارزش بايد مقصد و مقصود آدمي قرارگيرد.
به سخن ديگر، هرچند كه خداوند در آياتي از جمله 180 و 215 و 272 و 273 سوره بقره و 95 سوره كهف و 11 سوره حج و 24 سوره قصص و 8 سوره عاديات، از مال و ثروت و دارايي به عنوان خير يادكرده كه بيانگر ارزشي بودن آن است، ولي بايد توجه داشت كه واژه خير دركاربردهاي قرآني، به مال و ثروتي گفته مي شود كه در جايگاه مناسب و براي مقصود اصلي آفرينش و تكامل و متاله شدن خود و جامعه انساني، به كار گرفته شده باشد. بنابراين هر نعمتي را خير نمي داند، بلكه با توجه به بهره برداري درست و مناسب آن است كه به نعمتي خير گفته مي شود. از اين رو خداوند در آيه 116 سوره آل عمران، مال را به تنهايي داراي ارزش نمي داند و آن را ملاك و معياري براي ارزش گذاري نمي شناسد.
اگر به آياتي چون 11 تا 17 سوره مدثر توجه شود، دانسته مي شود كه در نگرش قرآني و نظام ارزشي آن، زماني مال و ثروت ارزش مي يابد كه زاويه ديد انسان به مال، از منظر الهي باشد. از اين رو خداوند، در اين آيات، هرگونه برخورداري از مال وثروت بدون ايمان به خدا و آيات الهي و اهداف هستي را چيزي بي ارزش درنظام ارزشي قرآن معرفي مي كند.
به سخن ديگر، نسبت انسان به مال و ثروت، زماني ارزشي مي شود كه مال با توجه به اهداف الهي هستي و آفرينش مورد توجه قرارگيرد.
نقد و انتقادي كه قرآن نسبت به ديدگاه كافران و دنياپرستان دارد، خود بيانگر آن است كه تنها در يك صورت است كه مال و ثروت ارزش مي يابد و در احوال ديگر، نه تنها ارزش نيست بلكه خود ضدارزشي و دامي در برابر انسان مي باشد، زيرا موجبات غفلت وي از فلسفه آفرينش و حركت تكاملي به سوي آن مي شود و درنهايت انسان را خاسر و زيانكار مي گرداند.
خداوند به اشكال گوناگون به ارزيابي انتقادي مال و ثروت از نگاه كافران و دنياپرستان مي پردازد. در آياتي چون 12 سوره هود، به نگرش ارزشي كافران به مال توجه مي دهد و اهميت و ارزش آن را نقد مي كند و در آيات 51 و 53 سوره زخرف، به نقد ديدگاه فرعون درباره ارزش و اهميت مال مي پردازد و در آيات 34 و 36 و 42 سوره كهف نشان مي دهد كه چگونه مال و ثروت از ديدگاه دنياگرايان مشرك به يك ارزش و حتي ملاك و معيار ارزشگذاري انسان تبديل شده است و آنان افزايش مال و ثروت را نشانه محبوبيت بيشتر انسان در نزد خداوند ارزيابي مي كنند، در حالي كه نگرش قرآن هرگز اينگونه نيست. بلكه ملاك و معيار ارزش گذاري و محبوبيت درنزد خداوند را تقوا و اموري ديگر برمي شمارد و راه دستيابي به گرامي شدن در نزد خداوند را گرامي داشتن يتيمان، نه برخورداري از مال و ثروت مي داند و در همين آيات حتي مردم را تشويق مي كند كه از ثروت و مال خويش در راه خداوند به مساكين و يتيمان انفاق كنند تا محبوب خداوند شوند.
معيار ارزشمندبودن ثروت
اين بدان معناست كه از نظر قرآن برخلاف تفكر مادي گرايانه مشركان و كافران، نه تنها مال، في نفسه ارزش مطلق نيست يا نمي تواند معيار ارزش گذاري و ارزيابي محبوب و غيرمحبوب شود بلكه تنها زماني ارزش مي يابد كه در راه خدا و اهداف كمالي و متاله شدن به كار گرفته شود. از اين روخداوند در آيه 37 سوره سبا، ارزش و نقش معنوي مال و فرزند را زماني ثابت مي داند كه اين امور در مسير كمالي به كار گرفته شود و همراه با ايمان و عمل صالح باشد.
از نظر قرآن، خلأهاي ناشي از بي ايماني به خدا و فلسفه آفرينش را نمي توان با مال و فرزند پركرد. (آل عمران، آيه 116 و حاقه، آيات 27 تا 29) اين هشدار به همه كساني است كه معنويت را بي خداوند مي جويند و مي خواهند با اموري چون مال و فرزند و هرچيز ارزشي ديگر از نظر كافران و مشركان چون عرفان هاي كاذب، به آرامش و آسايش برسند و از بحران روحي و رواني در امان مانند. از نظر قرآن، سرگرم شدن به اين امور نه تنها ايشان را از مسير حركت هاي درست آفرينش دور مي سازند و غافل مي كند، بلكه حتي نمي تواند خلأ بي خدايي و بي ايماني را پر كند.
به سخن ديگر، هر گونه معنويت بي خدا، نه تنها خلأ ايمان و خدا را پرنمي كند، بلكه آن چيزي كه معنويت گرايان در پي آن هستند و مي خواهند از طريق آن، به آرامش و آسايش روحي و رواني برسند، تحقق نمي يابد، بلكه حتي خلاف آن رخ مي نمايد و شخص در نهايت با پوچي مواجه مي شود و از درون متلاشي شده و منفجر مي گردد؛ زيرا اين گونه معنويت گرايي بي خدا و ايمان، از مصاديق لهو و لعب و غفلت از خدا و ياد اوست. در نتيجه نه تنها دچار تنگناهاي معيشتي مي شود بلكه خوف و حزني دروني شخصيت وي را متلاشي مي كند و انسان، نامتعادل مي گردد و فرجامش خودكشي مي شود. اين ها مطالبي است كه از آيات قرآني مي توان به دست آورد.
خداوند در آيه 11 سوره توبه در بيان جايگاه دين و ايمان نسبت به مال و ثروت به ارزيابي مي پردازد و مي فرمايد كه دين و ايمان از چنان ارزش و اهميتي در زندگي دنيوي و اخروي بشر برخوردار است كه جهاد در راه خدا و دين الهي ارزشمندتر از جان و مال انسان ها بشمار مي رود. اين بدان معناست كه هرچيزي در سايه سار ايمان است كه ارزش معناداري مي يابد.
براساس همين ديدگاه اهل معرفت و ايمان نيز قدرت و ثروت را هرچند بسيار باشد، بسي كم ارزش تر از رضايت و خشنودي خداوند و پاداش هاي الهي برمي شمارند. (قصص، آيه 80) به اين معنا كه اهل ايمان كه ثروت و قدرت را براي رسيدن به اهداف عالي انساني مي خواهند و به كار مي گيرند، حتي در مقام سنجش و داوري آن را كم تر از آن مي دانند كه به آن توجه ويژه اي مبذول دارند. البته اين بدان معنا نيست كه از نعمت و خيرالهي بهره نمي گيرند، بلكه به معناي آن است كه آنان هرگز همانند كافران و دنياپرستان دل به مال دنيا و ثروت آن نمي سپارند بلكه از آن براي اهداف آفرينش به درستي بهره مي گيرند.
نسبت انسان به ثروت
استاد حسن زاده آملي (مدظله العالي) نسبت انسان به ثروت و مال را همانند نسبت كشتي به آب ارزيابي مي كند. به اين معنا كه كشتي با آب معنا و مفهوم پيدا مي كند وگرنه تخته پاره هايي بيش نيست؛ ولي همين آب كه به كشتي معنا مي بخشد، اگر به درون كشتي برود موجب نابودي كشتي مي شود. بنابراين، همان گونه كه آب براي كشتي بستر حركت است و كشتي بر دوش آب مي رود، ولي اگر به درون آن رود كشتي را غرق و نابود مي كند، مال و ثروت و قدرت نيز اين گونه است كه مي بايست تنها به عنوان ابزار به آن نگريست و اجازه نداد تا در دل رود و انسان، دلبسته به مال و ثروت و قدرت شود كه موجب هلاك آدمي است.
خداوند بارها در آيات قرآني به انسان گوشزد مي كند كه مال تنها در دنيا مي تواند به عنوان يك ابزار كمالي مطرح باشد و در آخرت از چنين جايگاه و اهميتي برخوردار نيست. (كهف، آيه 46 و شعراء، آيات 69 و 88 و آيات ديگر) از اين رو دارايي هاي دنيوي نمي تواند انسان را از آتش دوزخ نجات دهد (همزه، آيات 1 تا 4 و ليل، آيات 8 و 11)، ثروت و مال تنها زماني ارزش ابزاري پيدا مي كند كه انسان آن را به كار گيرد و با انفاق و اطعام و مانند آن به نيازمندان، خودسازي كرده و به مقامات عالي برسد. (فجر، آيات 15 تا 18)
نتيجه چنين نگرشي به مال موجب مي شود تا انسان هرگز در انديشه فريب ديگران نباشد و سعي نكند با كم ارزش جلوه دادن اجناس مردم، بخواهد مالي را به دست آورد (اعراف، آيه 85 و هود، آيات 84 و 85)
به هر حال ، ثروت و قدرت تنها زماني ارزش و اهميت مي يابد كه براي استفاده و بهره برداري در مسير اهداف آفرينش و كمالات انساني باشد و هرگز دارايي و ثروت نمي تواند ملاك ارزش گذاري باشد، هر چند كه دنياپرستان و مترفان و اشراف چنين ديدگاهي دارند و آن را ملاك محبوبيت در نزد خدا و يا ارزش و اعتبار و امتياز اجتماعي مي دانند. (زخرف، آيات 31 و 32 و سباء، آيات 34 و 35 و هود، آيات 27 و 29 و آيات ديگر)
امتحان و آزمون الهي با مال
يكي از سنت هاي الهي اين است كه انسان ها را با مال و ثروت آزمون مي كند (قلم، آيه 17) و در حقيقت ثروت و مكنت عرصه اي براي آزمون هاي الهي است. (همان) خداوند حتي اهل ايمان را نيز به آن مي آزمايد تا دانسته شود تا چه اندازه در مسير آفرينش و اهداف آن هستند و آيا دلبسته به زينت هاي دنيا از جمله مال و فرزند مي باشد يا نه؟ (انفال، آيه 28 و تغابن، آيه 15) از اين رو، خداوند در آيه 28 سوره انفال به مومنان هشدار مي دهد مواظب خود باشند كه با مال و فرزند آزموده مي شوند؛ چرا كه بسياري از مردم در برابر آزمون هاي مالي از خود ضعف و سستي نشان مي دهند (محمد، آيات 36 و 37) و گاه حتي نفوذ مال و ثروت در جان و دل آدمي به گونه اي است كه حاضر است جانش را بدهد و مالش را ندهد.
از آيه 28 سوره انفال بر مي آيد كه اين آزمون به سبب دشواري و مشكل زيادش، يكي از مهم ترين آزمون هاي الهي است كه سربلندي و موفقيت در آن بسيار ارزشمند است.
خداوند در ادامه همين آيه 29 سوره انفال روشن مي سازد كه تنها اهل تقوا مي توانند در سايه عنايت و رضايت الهي از اين آزمون ها سربلند بيرون آيند. (الميزان، ج9، ص56)
البته اهل تقوا به سبب اين كه به ربوبيت و پروردگاري خداوند ايمان دارند و از بينش و نگرش درست برخوردارند، اهل صبر و شكيبايي هستند و همين صبر در برابر مشكلات آنان را در برابر نقص در مال و ثروت و ديگر مصيبت ها حفظ مي كند و توفيق را رفيق راهشان مي كند.(بقره، آيه 155)
آثار دلبستگي به مال و ثروت
چنان كه گفته شد، ثروت، ابزار ارزشمندي در دنيا براي رسيدن به كمالات فردي و جمعي است. اما هرگونه دلبستگي و علاقه موجب غفلت و بسياري از مشكلات مي شود.
مال دوستي و وابستگي به ثروت، آثار زيانباري چون لغزش و خيانت در شهادت و گواهي دارد. (مائده، آيه 106) در حقيقت كساني كه دل بسته به دنيا هستند، به سبب همين دلبستگي و وابستگي به مال، دچار لغزش و نافرماني به فرمان هاي الهي مي شوند و آينده خود را تباه مي سازند. از اين رو خداوند در اين آيه هشدار مي دهد كه مواظب خود باشند تا دل بسته به دنيا و ثروت و مال آن نشوند.
همين دلبستگي، عامل مهم در بخل و خساست انسان است. (قلم، آيات 17 تا 24) چنان كه عامل ناسپاسي و كفران نيز مي باشد. چنين افرادي كمتر، شاكر و سپاسگزار خداوند هستند و مال و ثروت را در جاي مناسب و درست به كار نمي گيرند. (عاديات، آيات 6 تا 9)
خداوند در آيه 24 سوره توبه كساني را كه به دنيا و ثروت دلبسته مي شوند سرزنش مي كند و اين دلبستگي شديد را عامل بسياري از گناهان و نابهنجاري ها برمي شمارد. (محمد، آيات 36 و 37)
علاقه به ثروت از عوامل بي توجهي به بينوايان و ترك تلاش براي رفع گرسنگي آنان است (فجر، آيات 18 و 20)، چنان كه موجب خيانت در امانت (انفال، آيات 27 و 28 و نيز مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 823)، تخلف از جهاد و مشاركت در فعاليت سياسي و نظامي (توبه، آيه 24)، مخالفت با حق (زخرف، آيات 30 و 31)، شكست در آزمون هاي الهي (فجر، آيات 15 و 18)، غفلت از خدا (منافقون، آيه 9) و درنهايت خسران و زيان ابدي انسان مي شود. (همان)
از آن جايي كه عشق به مال و ثروت در عمق وجود انسان ها ريشه دارد (محمد، آيه 37) مبارزه با آن بسيار سخت و دشوار است و لذا خداوند- چنان كه گذشت- هشدارهاي تند و شديد نسبت به مال دوستي و دلبستگي به آن مي دهد و آن را آزموني سخت و دشوار مي داند كه كم تر كسي از آن به سلامت مي رهد.
خداوند براي مبارزه با مال دوستي و دلبستگي به آن از مومنان مي خواهد تا با توجه به قيامت و حقيقت زندگي دنيا و آخرت (عاديات، آيات 6 تا 11)، خردمندي و تفكر درباره زندگي دنيا و جايگاه و اهميت مال و ثروت نسبت به آخرت (قلم، آيات 23 تا 28) و در پيش گرفتن اعتدال (همان و نيز مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 507) و ياد زياد خداوند و تسبيح او (قلم، آيات 23 و 24 و 28) خود را از دام ثروت و مال و دلبستگي به آن رهايي بخشند و سربلند از آزمون هاي دنيا بيرون آيند.
سخن درباره مال اندوزي و زيان ها و آثار خطرناك آن مطلبي است كه بيرون از حوصله اين مقال است و به وقت ديگر وانهاده مي شود. از همين مطالب مي توان دريافت كه ثروت هرگز از جايگاه مطلوبيت نفسي همانند علم برخوردار نيست، درحالي كه علم از مطلوبيت نفسي برخوردار است اما ثروت ابزاري است كه تنها زماني ارزش مي يابد كه در مسير آخرت و اهداف آفرينش به كار گرفته شود.

 



راهكارهاي اخلاقي درمواجهه با رفتارهاي ناهنجار

اگر بخواهيد همواره در آرامش به سر ببريد، واكنش هاي شما بايد به گونه اي باشد كه رفتارهاي ديگران چه دوست و چه دشمن نتواند روحيه شما را مديريت كند و متحول سازد. البته هر كسي به طور طبيعي نسبت به كنش هاي تند و شديد، واكنش هايي را بروز مي دهد كه برخي همانند واكنش هاي بدني طبيعي است.يعني همان گونه كه بدن انسان كنش ها و واكنش هاي غريزي دارد، نفس انسان نيز نسبت به كنش هاي بيروني واكنش هاي طبيعي دارد.
اگر بخواهيد اين واكنش هاي طبيعي را مديريت كنيد، زهي خيال باطل است. مگر آن كه از نظر روحي به چنان جايگاهي برسيد كه عقل شما مديريت نفس شما را به عهده گيرد و از آن جايي كه بسياري از انسان ها هرگز چنين مرحله و مرتبه اي را درك نمي كنند، سخن گفتن از آن نيز سخت است.
البته با همه تلاش ها حتي كساني كه درمرتبه برترين ها قرارمي گيرند، نسبت به واكنش هاي طبيعي كمي ناتوان هستند واين حكمتي است كه دركنش ها و واكنش هاي طبيعي درحوزه هاي بدني و غير بدني وجود دارد و به عنوان يك نعمت مي بايست با آن برخورد كرد.
قرآن براي دست يابي به آرامش درزندگي، راهكارهايي را ارائه داده كه از جمله آن ها مي توان به ذكر تسبيح، سجده، گذشت همراه با روي خوش اشاره كرد.
خلق عظيم پيامبر(ص)
بي گمان پيامبر گرامي (ص) درمقام تبليغ رسالت خويش بيش ترين فشارها و آزارها را متحمل شده است. همين مساله موجب شد تا در بيان تحمل خويش بفرمايد: ما اذوي نبي كما اوذيت؛ هيچ پيامبري چون من آزار نديد.
خداوند به آن حضرت (ص) چنان سعه صدر و فراخي سينه داده بود كه در اوج تحمل بود، به گونه اي كه همه فشارها را تحمل مي كرد و دوست و دشمن بدان اقرار داشتند. قرآن درگزارشي آورده است كه دشمنان، او را به «اذن» معرفي مي كردند و منافقان با اين عبارت او را به استهزا مي گرفتند. همين عظمت روحي و انشراح صدرش بود كه ايشان را تا مقام «خلق عظيم» بالا برد.
با نگاهي به تعبير قرآن درباره بيش تر مردم مي توان دريافت كه خوي عظيم پيامبر(ص) به چه معناست؛ زيرا تنها دريك جمله برخي از اخلاق پست و زشت انساني را اين گونه بيان مي كند: سوگند به جانت! اين مردم دنيا هميشه مست حيرت و غفلت خويش هستند. (حجر، آيه 72)
همين سكرت و مستي است كه هر رفتار زشتي را موجب مي شود؛ چرا كه غفلت از فلسفه خلقت و آفرينش جز به معناي فروپاشي بنياد اصول اخلاقي نيست و هرگاه اخلاق، بنيادي نداشته باشد، هر رفتاري از انسان متوقع است.
پيامبر (ص) با دو دسته انسان ها مواجه بود. گروهي كه در غفلت از فلسفه آفرينش گرفتار مستي حيرت هستند و به هرچيز دنيا از زشتي ها مي گرايند و پاي بند هيچ اصل اخلاقي نيستند. از جمله مصداقي كه قرآن بيان مي كند، هم جنس گرايي است.
گروه دوم مومناني هستند كه گرفتار دوگانگي رفتارند و هر آن چيزي را كه دوست مي دارند از دين برمي گيرند و هرچه به مزاج و ميلشان نباشد، رها مي كنند و قرآن را سبك و سنگين مي كنند تا هرچه به نفع باشد بگيرند و به زيان را رها سازند.(حجر، آيه 91)
صفح پيامبر(ص)
پيامبر(ص) نسبت به كنش هاي زشت كافران و افكارهاي باطل ايشان ماموريت داشت تا با صفح جميل رفتار نمايد.«صفح» مانند «عفو» به معناي گذشت است، با اين تفاوت كه در «عفو» به روش و كيفيت توجهي نيست و تنها مطلوب همان محتواست، چنان كه شخص از قاتل فرزندش مي گذرد و عفو مي كند و قصاص برداشته مي شود. در اين جا ديگر خوشرويي و لبخند معنايي ندارد. اما در صفح انسان مي گذرد و عفو مي كند در حالي كه خوشرويي دارد.
پيامبر(ص) نسبت به اين دسته مردم اين گونه رفتار مي كرد و ماموريت داشت (حجر، آيه 85) نسبت به استهزا و آزارها چه از سوي مومنان سست ايمان و چه كساني كه كفار هستند، واكنش مبتني بر اخلاق داشته باشد. اين در حالي است كه پيامبر(ص) تحت فشار سنگين دوستان ناآگاه و سست ايمان و دشمنان كينه توز بود و به طور طبيعي اين فشار موجب دلتنگي سخت آن حضرت مي شد (حجر، 97) او با اين كه داراي انشراح صدر بود، ولي اين فشار سنگين از سوي دوست و دشمن او را به دلتنگي و ضيق صدر دچار مي كرد. لذا خداوند راهكار ديگري پيشنهاد مي كند تا از فشار طبيعي و واكنش هاي تند و دلتنگ آور سخت درامان نگه دارد. اين همان چيزي است كه در دو آيه پس از آيه 97 مطرح مي شود.
تسبيح خداوند و سجده، دو راهكار رسيدن به آرامش
خداوند در آيات 98 و 99 سوره حجر مي فرمايد كه انسان براي دست يابي به آرامش و واكنش هاي مناسب، تسبيح و سجده را به عنوان عمل مناسب به كار گيرد. تسبيح. انسان را به ذات بي مانند و پاك الهي متصل مي كند و از هر گونه نقصي مبرا مي سازد. از آن جايي كه خشم و حركات هيجاني و تند عاطفي در حكم نقص به شمار مي آيد كسي كه به اين منبع بي نقص متصل مي شود رنگ خدايي مي گيرد و از نقص پاك مي گردد.
سجده نماد اطاعت مطلق است. كسي كه سجده مي كند و پيشاني بر خاك مي مالد در مقام نهايت تذلل و خاكساري است. در اين حالت خود را در برابر هستي مطلق الهي هيچ مي شمارد و براي خود جايگاه و ارزشي قايل نمي شود. بنابراين هرگونه رفتار ديگران را در حكم هيچ براي هيچ مي شمارد. بر اين اساس، نقصي را در استهزا و فشارهاي بيروني اهانت و مانند آن نمي بيند تا كنترل و مديريت خود را از كف بدهد.
در ادامه خداوند بندگي و اطاعت مطلق در برابر خداوند را به عنوان كليدي ترين راهكار مطرح مي سازد؛ زيرا در اين زمان دريچه اي به سوي حقيقت هستي و ملكوت آن باز مي شود و شخص خود را نمي بيند و تنها ربوبيت الهي را مي بيند كه هيچ چيزي در هستي بيرون از دايره حكومت و اقتدار و مشيت او نيست. بنابراين، در مقام مرگ اختياري قرار گرفته و خود را فاني و باقي به بقاي الله مي يابد. بنابراين، هيچ فشاري را فشار نمي يابد؛ زيرا بيرون از دايره اراده و مشيت او نيست.
اين راهكاري است كه خداوند براي پيامبرش(ص) بيان مي كند تا بتواند در برابر واكنش هاي نابهنجار اخلاقي، رفتاري اخلاقي داشته باشد و بتواند با صفح جميل و گذشت همراه با خوشرويي و تبسم و سرور از آن همه فشار بيرون آيد و به مقام آرامش برسد. اين گونه است كه حتي دشمنان نيز در برابر خلق عظيم و خوشرويي آن حضرت دست به سينه بودند و در برابر آن همه عظمت و كرامت اخلاقي عقب نشيني مي كردند. باشد اين گونه باشيم و در برابر دوستان نادان و سست ايمان و دشمنان كينه توز، تاب تحمل خود را از دست ندهيم و همواره با خوشرويي و گذشت «مروا كراما» را به نمايش گذاريم.

 



قابل توجه خوانندگان عزيز صفحات «معارف» و «انديشه»

¤ صفحات معارف و انديشه روزنامه كيهان، رسالت خود را در نشر مطالب مفيد، نو و كاربردي در حوزه فرهنگ ديني و آموزه هاي قرآن و اهل بيت(ع) مي داند و از عموم علاقه مندان مي خواهد آثار ارزشمند و مكتوب خود را براي چاپ در اين صفحات ارسال كنند.
¤ مطالب مربوط به مناسبت هاي ديني لازم است حداقل يك ماه قبل از مناسبت مربوطه ارسال شود.
¤ مقالات حتي الامكان كوتاه و در حد 4 تا 6 صفحه 4A تايپي باشد.
¤ سرويس معارف كيهان از خوانندگان عزيز درخواست مي كند هرگونه پيشنهاد، انتقاد و نظرات سازنده خود را در مورد مطالب منتشره در صفحات معارف و انديشه و نيز مقالات خود را به آدرس روزنامه و يا ايميل درج شده در بالاي صفحه معارف ارسال كنند.
¤ صفحه معارف، روزهاي فرد و صفحه انديشه روز دوشنبه هر هفته منتشر مي شود.
¤ تلفن مستقيم سرويس معارف 33941991-021

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14