(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 29 فروردین 1390- شماره 19904

فارين پالسي بررسي مي كند
سياست جنگ افروزي آمريكا در جهان
نظامي گري اولويت ناتو



فارين پالسي بررسي مي كند
سياست جنگ افروزي آمريكا در جهان

اشاره
نشريه فارين پالسي در مقاله اي به قلم «استفان ام.والت» در گزارشي با عنوان «پنج دليل اصلي براي توضيح اين حقيقت كه چرا ايالات متحده آمريكا همچنان به جنگ هاي احمقانه خود ادامه مي دهد»، مي نويسد: ايالات متحده آمريكا با 13 ايالت كوچك اما آسيب پذير در كنار ساحل شرقي آمريكاي شمالي پا به عرصه وجود گذاشت. پس از گذشت يك قرن، اين 13 ايالت در سراسر قاره گسترش يافتند و دولتمردان آنها مردم بومي را به انقياد خود درآورده يا از بين بردند. ضمن اينكه، ايالت هاي تگزاس، نيومكزيكو، آريزونا و كاليفرنيا را به زور از خاك مكزيك جدا كردند. با هدف استيلا بر مستعمرات در خارج از مرزها، جنگ داخلي خانمان سوزي درگرفت كه تا زمان دو جنگ جهاني ادامه يافت. اما آمريكا پس از تبديل شدن به يكي از قدرت هاي بزرگ جهان در دهه 1900، در ده ها جنگ ديگر نيز شركت و با قواي نظامي خود در امور داخلي ساير كشورها دخالت كرد.
«كشوري جنگ طلب» يا «دولت پادگاني»
مردم آمريكا خود را شهرونداني صلح طلب دانسته و مطمئنا سرزمين خود را به مثابه «كشوري جنگ طلب» يا «دولت پادگاني» تصور نمي كنند. «تئودور روزولت» احتمالا آخرين رئيس جمهوري بود كه از قرار معلوم جنگ را ابزاري مي دانست كه بايد از آن نهايت استفاده را كرد (در مقطعي خاطرنشان كرد كه «شركت در جنگ عادلانه براي روحيه انسان به مراتب بهتر از صلحي پايدار است.») و رؤساي جمهور پس از او نيز همواره وانمود مي كردند كه انگار با اكراه بسيار و به عنوان آخرين راه حل پا به ميدان نبرد مي گذارند.
سال 2008 ميلادي و در جريان انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده بود كه اكثريت به باراك اوباما رأي دادند چرا كه فكر مي كردند او همانگونه كه شعار مي دهد در بسياري از موارد بويژه در بحث استفاده از نيروهاي نظامي متفاوت از همتاي قبلي خود است. بر همگان آشكار است كه جرج دبليو بوش جنگي احمقانه و غيرضروري را در عراق كليد زد و البته نتوانست آن را مديريت كند كه اين مورد در جنگ افغانستان نيز صادق است. بنابراين، ملت آمريكا فردي را انتخاب كرد كه به تصور خود با جنگ بوش در عراق مخالف است و مي تواند آمريكا را صرفا براساس منابع موجود متعهد گرداند. علاوه بر اين آنها تصور مي كردند كه باراك اوباما قبل از توسل به زور عليه كشوري ديگر قدري تأمل كند براي اينكه كجا و چگونه از اهرم زور بهره گيرد و اينكه محدوديت هاي اين ابزار سياسي كدام است.
به نظر مي رسد كه كميته صلح نوبل در زمان اهداي جايزه به اوباما هم دقيقا بر همين مدار فكر كرده نه اقداماتي كه به دست او انجام گرفته است. اما اميدوار بود كه شايد رئيس جمهور آمريكا در آينده رويكرد متفاوتي را اتخاذ كند.
با وجود گذشت دو سال از انتخاب باراك اوباما به عنوان رئيس جمهور آمريكا، مردم اين كشور يك بار ديگر خود را در همان شرايط سابق مي بينند. با وجودي كه درگيري آمريكا در ميدان جنگ افغانستان تشديد يافته است اما واشنگتن جنگ جديدي را عليه ليبي آغاز كرده است. همانند جنگ با عراق. هدف واقعي از دخالت آمريكا در امور داخلي ليبي، تغيير رژيم حاكم با زور اسلحه است. در ابتدا اميدوار بوديم كه دولت هاي اروپايي ابتكار عمل را به دست گيرند يا اينكه نيروهاي شورشي در مقابل معمر قذافي صف آرايي كنند، اما بديهي است كه در نهايت بازي به مرحله اي خواهد رسيد كه بايد نيروهاي مسلح آمريكا، ماموران سيا و منابع تسليحاتي خارجي وارد اين كارزار شوند.
¤ ادعاي آمريكا در ليبي
همانگونه كه «آلن كوپرمان» از دانشگاه تگزاس و «استيو چاپمن» از روزنامه شيكاگو تريبيون نشان داده اند، اين ادعا كه ايالات متحده بايد براي جلوگيري از كشتار ده ها هزار انسان بي گناه در بنغازي به دست معمر قذافي ظالم ليبي تدابير ويژه اي اتخاذ كند، حتي نياز به بررسي ندارد. هر چند قذافي را حاكمي ستمگر و ظالم مي دانند، اما نيروهاي تحت امر او در هيچ يك از شهرهايي كه از شورشيان بازپس مي گيرند دست به كشتار عمدي و گسترده نمي زنند و تهديدات خشونت آميز رهبر ليبي براي انتقام از مردم بنغازي صرفا افرادي را شامل مي گردد كه هنوز در برابر او مقاومت مي كنند نه افراد بي گناه. ترديدي نيست كه قذافي ديكتاتوري با ويژگي هاي منحصر به فرد است اما عملي ساختن تهديد حمام خون در ليبي كه «مطمئنا وجدان جهانيان را بيدار خواهد كرد» بسيار ضعيف است.
هنوز اين سؤال مطرح است كه آيا جنگ افروزي اخير آمريكا در ليبي عواقب ناگواري در پي خواهد داشت، و اينكه آيا ايالات متحده و متحدانش انسان هاي بي گناه را نجات خواهند داد يا اينكه خود در اين باتلاق فرو خواهند رفت. اما پرسش واقعي اين است كه چرا واشنگتن همچنان به اين جنگ افروزي ها ادامه مي دهد؟ چرا با وجود تغيير رؤساي جمهور، دولت آمريكا همچنان رويكردهاي مشابهي را اتخاذ مي كند؟ رئيس جمهور منتخبي كه در سال 2008 به نظر مي رسيد از جنگ نفرت دارد، چگونه قادر است بدون كوچكترين عكس العملي آتش جنگ ديگري را نظاره گر باشد كه در سال 2009 شعله ور شد و با قلم خود دستور حمله نظامي به كشور ديگري را در سال 2011 امضا كند؟ چگونه دو حزب سياسي كه به تعصبات كوركورانه شهرت دارند، مي توانند براي خرج كردن هر يك سكه در دولت به مجادله با يكديگر بپردازند اما زماني كه رئيس جمهور در آخرين ماجراجويي خود با فشار يك دكمه روزانه 100 ميليون دلار هزينه بر دوش اين كشور مي گذارد، دوستانه در كنار يكديگر مي نشينند و صرفا وقايع جاري را تماشا مي كنند؟ در اين كشور چه اتفاقي در حال رخ دادن است؟
پنج دليل اصلي براي توضيح اين حقيقت كه چرا ايالات متحده آمريكا همچنان به جنگ هاي احمقانه خود ادامه مي دهد.
1- جنگ نابرابر
بارزترين دليل اينكه آمريكا همچنان به جنگ افروزي هاي خود ادامه مي دهد، در اين حقيقت نهفته است كه اين كشور از ارتش بسيار قدرتمندي برخوردار است به ويژه زماني كه در مقابل قدرت ضعيفي مثل ليبي قرار مي گيرد. همانگونه كه چند هفته قبل در گزارش خود نوشتم، زماني كه شما صدها فروند هواپيماي جنگنده، بمب هوشمند و موشك كروز در اختيار داريد، پس در نگاه شما اقصي نقاط اين جهان به مثابه يك سيبل هدف خواهد بود. بنابراين، وقتي در آن سوي جهان مشكلي پيش مي آيد، مقاومت در برابر اين وسوسه كه «نبايد دست به سينه نشست!»، كار بسيار دشواري است.
مثل اين مي ماند كه رئيس جمهور آمريكا دكمه قرمز مربوط به شرايط اضطراري را بر روي ميز كار خود دارد و زماني كه يكي از مشاورانش با حضور در دفتر كارش ادعا مي كند كه در فلان نقطه از جهان اتفاق ناخوشايندي رخ داده است و شما مي توانيد با فشار اين دكمه به آن پايان دهيد، تنها راه گريز براي رئيس جمهور فشردن همين دكمه است. اين اقدام صدها ميليون دلار و شايد تا پايان جنگ ميلياردها دلار هزينه در پي داشته باشد، اما به نظر مي رسد كه واشنگتن اندك ابايي هم از تكرار اين ماجراها ندارد و قادر است از عهده بدهي بيشتر نيز برآيد. آمريكايي ها به اين باور رسيده اند تا روزي كه نيروي زميني به كشور ديگري اعزام نكنند، احتمالا تا مدتي هموطنان با اين سياست همراهي خواهند كرد و خطر انتقام جان ما را- حداقل نه در آينده اي نزديك- تهديد نمي كند، زيرا انسان هاي بد بسيار ضعيف و زبون هستند. آقاي رئيس جمهور! منافع حياتي ما در خطر نيست كه بخواهيم دست به هر كاري بزنيم. اما اگر شما اين دكمه قرمز را فشار ندهيد افراد بي گناه بي شماري به كام مرگ خواهند رفت. پس آقاي رئيس جمهور اين شما هستيد كه بايد انتخاب كنيد. پس مديريت اين ماجرا به رئيس جمهوري مصمم و جدي نياز دارد- يا با شناخت كافي از اولويت هاي ملي و درك عميق از مجهولات جنگ- تا بتواند در برابر به صدا درآمدن شيپور جنگ مقاومت نمايد.
البته؛ اوباما نيز همچون اسلاف خود توسل به زور را با اشاره به جايگاه ويژه آمريكا در سطح جهان توجيه مي كند. در شعار «استثناگرايي آمريكايي»، او نيز از ارزش هاي آمريكايي، تعهد واشنگتن به آزادي و غيره سخن به ميان مي آورد. اما ويژگي استثنايي آمريكايي امروز ديگر ارزش هاي ما نيست و قطعاً زيرساخت هاي خيره كننده، استانداردهاي بالاي آموزشي و افزايش سطح رفاه قشر متوسط جامعه نيست، بلكه تمركز قدرت نظامي در دستان رئيس جمهور و رفع موانع سياسي در خصوص نحوه استفاده از آن است.
2- جنگ غيرضروري
دومين دليل كه به واشنگتن اجازه مي دهد تا آتش اين جنگ هاي غيرضروري را برافروزد، در اين باور است كه با پايان يافتن جنگ جهاني دوم، آمريكا را در جايگاه كاملا امني قرار داد. در نيم كره غربي هيچ قدرت بزرگي وجود ندارد. در هيچ نقطه از اين كره خاكي رقيبي براي واشنگتن نيست (البته اگر ما همچنان به تضعيف قدرت خود به اين شكل احمقانه ادامه دهيم، ديري نخواهد پائيد كه جمهوري خلق چين جاي ما را اشغال كند). در طول اين سال ها هيچ كشوري نبود كه خود رابراي حمله به آمريكا آماده سازد و نداند كه اين حركت به معناي نابودي مطلق است. هر چند كه آمريكا با مسئله آزاردهنده تروريسم دست و پنجه نرم مي كند، اما بسياري از تحليل گران معتدند كه در خصوص اين مشكل هم مبالغه شده است. البته بايد اذعان كرد كه بخشي از اين مشكلات به دليل تمايل خود ما به دخالت در امور داخلي ساير كشورها برمي گردد و بهتر است كه براي مديريت آنها به روش هاي ديگري متوسل شويم. واقعاً بسيار خنده آور است: زيرا سرزمين آمريكا از شر خطرات خارجي جدي در امان است (نكته مثبت)، اما واشنگتن ميل وافري دارد تا «براي نابودي اهريمن» به خارج از مرزهاي خود لشگركشي كند (نكته منفي). اگر دولتمردان آمريكا واقعاً نگران دفاع از اين سرزمين در برابر دشمن قدرتمندي بودند، نيازي نبود تا زمان و پول خود را صرف پروژه هاي بي اهميتي مثل جنگ مذهبي در ليبي كنند. اما استثنائاً موقعيت جغرافيايي سرزمين آمريكا امكان دست زدن به چنين ماجراجويي نظامي را فراهم مي سازد حتي زماني كه هيچ منافع راهبردي براي ما نداشته باشد.
3- نيروهاي كاملا داوطلب
سومين عامل پشت پرده اعتياد دولتمردان آمريكا به ماجراجويي نظامي، در اختيار داشتن نيروهاي كاملا داوطلب است. از آنجائي كه در ايالات متحده آمريكا حضور در واحدهاي نظامي و خدمت در ارتش كاملا داوطلبانه است، پس مخالفت عمومي نسبت به گزينه جنگ به راحتي ناديده گرفته مي شود. اگر به اجبار از جوانان آمريكايي براي شركت در جنگ ثبت نام مي كردند، آيا باز هم بوش يا اوباما مي توانستند به جنگ افغانستان و عراق ادامه دهند؟ واقعاً شك دارم.
البته منظورم اين نيست كه استفاده از نيروي داوطلب ايده اشتباهي است كه بايد مورد بازنگري قرار گيرد حتي بايد اعتراف كرد كه در اين مورد تعداد نظرات موافق بسيار قابل توجه است. اما، نيروي كاملا داوطلب يكي از ويژگي هاي امنيت ملي معاصر آمريكاست كه تعدد انتخاب گزينه استفاده از زور را از لحاظ سياسي عملي مي سازد.
4- رويكرد احمقانه
چهارمين دليل براي ادامه دخالت نظامي در سراسر جهان در پس اين حقيقت پنهان است كه دستگاه سياست خارجي آمريكا از موافقان سرسخت اين ديدگاه است: «بايد كاري كرد». تفكر حاكم در حوزه سياست خارجي واشنگتن از كانال نئومحافظه كاران (كه به صراحت اعلام مي كنند «آزادي» بايد صادر شود و هيچگاه در جنگي كه دوست ندارند، شركت نخواهند كرد) يا از طريق «مداخله گران ليبرال» تعريف مي شود كه در خصوص استفاده از گزينه نظامي براي حل مشكلات به همان اندازه گروه اول علاقمند هستند. مداخله گران ليبرال برخي اوقات اعتراف مي كنند كه ايالات متحده آمريكا نمي تواند هر مشكلي را حل نمايد (حداقل نه در زمان معاصر)، معهذا جهانيان كشور آمريكا را به چشم يك «الگو» نگاه مي كنند و از ما مي خواهند تا حد امكان مشكلات جهان را مرتفع سازيم.
اين تفكرات توسعه يافته و در نقاط مختلف با حمايت شبكه اي از انديشكده ها، كميته ها، دانشكده هاي سياست عمومي و سازمان هاي دولتي ترويج داده مي شوند. هر چند اين نهادها همواره با آنچه كه بايد انجام شود موافق نيستند (يا مشكلاتي كه بايد در بالاترين اولويت قرار گيرند) اما تعداد افرادي كه خود را به استفاده از قدرت آمريكا متعهد مي دانند بسيار قابل ملاحظه است. خلاصه اينكه، سياست خارجي آمريكا از طريق كارشناسان سياست خارجي هر دو حزب تعريف مي گردد كه سال ها به دور از هياهوي قدرت فعاليت كردند و در دفتر خويش به اين مسئله انديشيدند كه چگونه مي توانند پروژه هاي مورد نظر خود را به سرانجام برسانند. روي هم رفته، آنچه كه از نظر واشنگتن نقطه ضعف بزرگي تلقي مي شود. اين مسئله است كه شما نتوانيد براي هدايت جهان در مسير دلخواه خود از تمام قدرت خود استفاده كنيد.
در مقايسه با بيشتر مردم آمريكا، اين گروه در زمره افراد ثروتمند، خاص و تحصيلكرده قرار مي گيرند و بيشتر آنها شخصا از عواقب سياست هايي كه از آنها دفاع مي كنند، خود را در امان مي دانند (يعني به جز چند مورد استثنا، فرزندان آنها هيچ گاه به خدمت ارتش در نمي آيند). طرفداران مداخله نظامي بعيد است كه خود دچار ورشكستگي مالي شده يا در صورت عدم تحقق اهداف تعريف شده در جنگ خارجي به جرائم حرفه اي بلند مدت محكوم شوند. حتي اگر دوران خدمت آنها به پايان برسد آنها دوباره به همان انديشكده خود باز مي گردند.
ضمنا، تفكري كه در پشت اجماع دستگاه ديپلماسي در رابطه با سياست خارجي فعال پنهان شده است، موفق ترين ترفند ذهني است كه آمريكا تا به حال از آن استفاده كرده است. از اواسط دهه 1960، تفكر محافظه كاري در آمريكا بي وقفه تلاش كرده است تا راي دهندگان آمريكا را متقاعد گرداند كه هزينه كردن ماليات براي پشتيباني از برنامه هاي داخلي كاري بيهوده، نابخردانه و احمقانه است اما اين وظيفه ملي ماست كه از ماليات شهروندان خود براي پشتيباني از تشكيلات نظامي استفاده كنيم كه بيشتر از ديگر ارتش هاي جهان هزينه مي كند و اينكه از اين درآمدها نه براي دفاع از خاك آمريكا بلكه براي جنگيدن به خاطر مردم ساير نقاط جهان بهره مي برد. به عبارت ديگر، مردم آمريكا متقاعد شدند كه خرج كردن درآمدهاي مالياتي در حوزه هايي كه مي تواند براي شهروندان مفيد باشد (نظير احداث مدارس خوب، بهداشت عمومي، ساخت جاده، پل و قطار سريع السير و غيره) كاملا اشتباه است اما اخذ ماليات از مردم آمريكا (البته نه از افراد ثروتمند) و هزينه كردن آن در جنگ هاي خارجي تصميم بجا و منطقي است. علاوه بر اين؛ به نظر نمي رسد كه مكانيسم كارآمدي براي وادار كردن رئيس جمهور وجود داشته باشد تا واقعا بتواند بين مبالغي كه صرف جنگ هاي غيرضروري مي گردد و برنامه هاي داخلي، توازن برقرار كند و متاسفانه در نهايت نيز بودجه برنامه هاي داخلي قطع مي شود. از اين جهت ضروري است تا به دليل پنجم نيز نگاهي داشته باشيم.
5- اختيارات كنگره
صدور مجوز اعلان جنگ در دستان كنگره است نه رئيس جمهور اما اين قدرت پس از جنگ جهاني دوم بارها از دستان نمايندگان كنگره به زور خارج شده است. اگرچه قانون اساسي نمي تواند بيش از اين شفاف سازي نمايد اما روساي جمهور دوران معاصر در مورد فرمان حمله به كشورهاي ديگر هيچ محدوديتي براي خود قائل نيستند يا حتي در خصوص آنچه كه ممكن است در خفا انجام دهند، هيچ اطلاعاتي در اختيار نمايندگان كنگره نمي گذارند. بنابراين در عمل، سيستم پرزرق و برق «كنترل و موازنه» كه ظاهرا در قانون اساسي كشور بدان اشاره شده ديگر كارآيي لازم را ندارد و اين بدان معناست كه حق استفاده از قدرت نظامي آمريكا فقط به رئيس جمهور و تني چند از مشاوران جاه طلب او (دليل چهارم) واگذار شده است. نمي توان ادعا كرد كه افكار عمومي در محاسبات آنها جايي ندارد؛ اما از طرفي هم نمي توان آن را به عنوان محدوديتي دست وپاگير براي رئيس جمهور دانست.
شكي نيست كه مي توان دلايل ديگري را نيز به اين فهرست اضافه كرد (براي مثال، مطبوعات وابسته، مجتمع هاي نظامي- صنعتي و غيره) اما دلايل فوق الذكر بهتر مي توانند تشريح كنند كه چرا پاي مردم صلح دوست آمريكا به جنگ هاي كوچك اما خانمان سوز كشيده مي شود.
در جريان انتخابات سال 2008، اوباما گفت كه فيلم مورد علاقه اش پدرخوانده است. اگر درست به ياد داشته باشم او همچنين بيان داشت كه دومين فيلم مورد علاقه اش پدرخوانده 2 است. اما دوران رياست جمهوري او شباهت زيادي با قسمت سوم سه گانه مشهور پدرخوانده دارد آنجا كه «مايكل كورلئونه» (قهرمان اصلي فيلم) در تلاش است تا با سرنوشت خويش مبارزه كند.
مي توانم صداي اوباما را به خوبي بشنوم كه دقيقا مي گويد: «درست زماني كه تصور مي كردم مي توانم پاي خود را از اين معركه بيرون بكشم، دست سرنوشت مرا دوباره به بازي برگرداند.»
خبرگزاري فارس

 



نظامي گري اولويت ناتو

مشاركت ناتو در بحران ليبي و گسترش حضور اين سازمان در جنگ عراق و افغانستان سوال ها و موضوعات بي شماري را در ذهن پژوهشگران و تحليل گران حوزه مسايل بين المللي مطرح كرده است كه چگونگي و ماهيت فعاليت و حوزه هاي اقدام اين سازمان از جمله مهمترين آنهاست.
هرچند سازمان امنيتي ناتو بنا به ضروريات جنگ سرد شكل گرفت، اما پس از پايان اين جنگ نه تنها منحل نشد، بلكه اعضاي اصلي اين سازمان به ويژه آمريكا با تفسير وسيع ازاختيارات و حوزه عمل اين سازمان بر ضرورت ماندگاري آن تاكيد كردند.
براين مبنا رويكرد تهاجمي ناتو در قالب سياست گسترش به شرق (مانند حمايت آمريكا از پيوستن اوكراين و گرجستان به اين سازمان و همكاري برخي كشورهاي شوروي سابق با آن)، طرح ايجاد سپر ضد موشكي مشترك (جلب مشاركت روسيه و تركيه) و سند «مفهوم نوين استراتژيك ناتو» پيگيرانه دنبال شده است.
دراين چارچوب، پس از حادثه 11سپتامبر، ناتو به عنوان يكي از نهادهاي امنيتي -نظامي باقي مانده از دوران جنگ سرد در اروپا در قالب تحولات جديد نظام بين الملل و به منظور افزايش توان رقابت بين المللي با آمريكا اسناد تاسيسي خود را مورد بازنگري قرارداد و الگوهاي استراتژيك رفتاري جديدي را براي توسعه مداخلات جهاني خود تنظيم كرد.
تغيير رويكرد ناتو
ماموريت هاي ناتو درمحيط امنيتي جديد تغيير كرده است.
درسال 2010 سازمان ناتو با تعريف تهديدات جديد نظير تسليحات هسته اي، موشك هاي بالستيك،تروريسم، تهديدات سايبري، تسليحات ليزري، امنيت انرژي، منابع آب و تغييرات اقليمي، برنامه هاي جديدي را در استراتژي 10 تا 15ساله خود گنجاند.
در مفهوم استراتژيك جديد ناتو با توجه به شرايط تغيير يافته جهاني، ساختار دفاعي- امنيتي گذشته اين سازمان به ساختاري تهاجمي -نظامي تغيير يافته است.
در رويكردنوين، اين سازمان فعاليت هاي نظامي خود را در طيف وسيعي از وظايف، تحت عناوين، «دفاع دسته جمعي تا انجام عمليات حفظ صلح» طبقه بندي كرده است و تمام كشورهاي عضو تامين مالي اين اقدامات را برعهده دارند.
گسترش حيطه جغرافيايي
اگر چه مفهوم استراتژي جديد ناتو تحت عنوان «دفاع دسته جمعي» رقم خورده اما اين تعريف دستاويز گسترش فعاليت هاي نظامي سازمان مذكور را در رويكردي بسيار تهاجمي آنهم نه در اروپا بلكه در ديگر حوزه هاي ژئواستراتژيك جهان مانند خاورميانه دنبال مي كند.
درچنين چارچوبي ناتو از يك سازمان امنيت اروپايي به يك سازمان نظامي فرا اروپايي تبديل شده كه براي خود ماموريت هاي بين المللي قائل است. يكي از اين مناطق ژئواستراتژيك منطقه خاورميانه و شمال آفريقاست كه ناتو درپيشينه و حال خود توجه فراواني به آن داشته كه از جمله مداخله در افغانستان، عراق، پاكستان و ليبي است.
¤ ¤ گسترش روند تهاجمي در خاورميانه
مستندات حاكي از گسترش روند تهاجمي ناتو در خاورميانه و شمال آفريقا است.
آمارهاي موسسه بروكينگز نيز حاكي از اين امر است. گزارش راهبري اين مركز در سال 2010 به نقش دولت ها و ناتو در عراق، افغانستان و پاكستان اختصاص يافت كه بخشي از داده هاي آن روند گسترش رويكردهاي مداخله جويانه ناتو در خاورميانه را تاييد مي كند:
(اوت 2003)؛ تصويب طرح انتقال فرماندهي از ايساف به ناتو.
- شهريور 2003؛ استقرار ناتو و انتقال فرماندهي از ايساف به ناتو
- استقرار 130 هزار نيروي ناتو تا دسامبر 2010
-26هزار سورتي پرواز ناتو و نيروهاي اشغالگر با اهداف مختلف در افغانستان.
- 5000سورتي پرواز با هدف بمباران مناطق مختلف افغانستان
- 205 سورتي پرواز هواپيماهاي بدون سرنشين بين سال هاي 2010-2004 در پاكستان و افغانستان.
- ژوئن 2004 آغاز همكاري ناتو و نيروهاي اشغالگر در عراق.
- سپتامبر 2004 ورود اولين هيئت عملياتي ناتو به عراق.
اكنون ناتو در ادامه ماموريت عمليات حفاظت از صلح در افغانستان، حيطه وظايف نيروهاي نظامي خود از حوزه كابل پايتخت اين كشور را هم فراتر برده و به ساير ولايات افغانستان نيز سرايت داده است. اقدامات نظامي نيروهاي اين سازمان به شهرهاي مرزي افغانستان با پاكستان نيز كشانده شده است.
علاوه بر اين، مداخله اين سازمان در دو كشور ياد شده ابعاد مختلف و متنوعي به خود گرفته است. به گفته مسئولان ناتو، اين سازمان در شرايط كنوني در افغانستان، نقش هاي متفاوت نظامي- امنيتي، سياسي و هدايتي- امدادي را ايفا مي كند.
¤ ¤ فرماندهي جنگ در ليبي
ناتو پس از اختلافات متعدد بر سر چگونگي حضور در بحران ليبي، سرانجام روز 5فروردين 1390 با برگزاري نشست در بروكسل تصميم به مشاركت در قطعنامه 1973 شوراي امنيت سازمان ملل متحد كرد كه مطابق اين قطعنامه، منطقه پرواز ممنوع بر فراز ليبي اجرا شد، همانند آنچه كه در عراق و در سال 1991 اتفاق افتاد.
پس از آن آندرس فوگ راسموسن دبيركل ناتو پس از برگزاري نشست اين سازمان در بروكسل اعلام كرد كه ناتو فرماندهي عمليات در ليبي را برعهده مي گيرد.
از آن تاريخ تاكنون نيروهاي اشغالگر حملات شديدي را عليه مواضع نيروهاي هوادار قذافي داشتند كه شامل تخليه 170 موشك هاوك بر شهرهاي مختلف ليبي بوده است.
اين نيروها 153 سورتي پرواز براي بمباران مناطق مختلف ليبي انجام داده اند.
اگرچه در ادبيات ناتو اين اقدامات كه بيرون از اروپا صورت مي گيرد تحت عنوان «خارج از قلمرو» محسوب مي شود اما اين آمارها حاكي از تغيير ماهيت در عمليات اصلي ناتو از غرب به شرق است.
پيش از اين تمامي 28 كشور عضو ناتو در اجلاس اسلامبول 2002 (1381) بر گسترش مسئوليت هاي ناتو در منطقه خاورميانه تاكيد كردند.
شيفر دبير كل سابق ناتو در آن زمان پيشنهاد گفت وگوهاي امنيتي ناتو با كشورهاي منطقه خاورميانه را ارايه داد كه با توجه به اين پيشنهاد، نيروهاي نظامي ناتو در افغانستان و عراق مستقر شدند. همكاري ناتو با كشورهاي منطقه خاورميانه شامل آموزش هاي نظامي، تبادل اطلاعات، برگزاري مانورهاي مشترك، مبارزه با باندهاي قاچاق و موادمخدر، همكاري در زمينه جرايم بين المللي و مبارزه با عمليات تروريستي و... مي شود.
اين رويكرد حاكي از آن است كه نگاه ناتو به كشورهاي خاورميانه كاملا ويژه است. اين سازمان از 10 سال پيش گفت وگوهاي خود را در مورد مسايل مختلف امنيتي با هفت كشور خاورميانه و شمال آفريقا در حوزه مديترانه آغاز و تاكنون ادامه داده است.
منطقه پرواز ممنوع
اعمال منطقه پرواز ممنوع بخشي از قطعنامه 1973 شوراي امنيت سازمان ملل بر ضد ليبي است به دنبال تصويب اين قطعنامه، نيروهاي خارجي به رهبري آمريكا به ليبي حمله كردند.
ناتو در حالي فرماندهي عمليات اجراي منطقه پرواز ممنوع را در دست گرفته كه 28 كشور عضو اين سازمان در خصوص بخش اصلي قطعنامه شوراي امنيت يعني عمليات محافظت از غيرنظاميان و حمله به نيروهاي زميني ليبي به توافق نرسيده اند. بر اين اساس حملات ائتلاف بين المللي به پايگاه هاي معمر قذافي نيز به طور جداگانه و همچنان با محوريت آمريكا صورت مي گيرد.
به گفته «ويليام گورتني» يكي از مقام هاي وزارت دفاع آمريكا، با اينكه ناتو پذيرفته كه فرماندهي اجراي منطقه پرواز ممنوع بر فراز ليبي را به دست گيرد، اما اين سازمان هدايت بمباران هاي ليبي را نپذيرفته و اين وظيفه همچنان به عهده آمريكا است تا توافق جديدي حاصل شود.
از زماني كه نيروهاي ائتلاف بين المللي به ليبي حمله ور شدند اختلافاتي در مورد مسئله رهبري اين حملات بروز پيدا كرد. برخي كشورها از جمله آمريكا و تعدادي از كشورهاي اروپايي تمايل داشته اند كه تمامي اقدامات نظامي بر ضد ليبي بايد با محوريت سازمان نظامي ناتو انجام بگيرد. در مقابل برخي از اعضاي ناتو از جمله تركيه كه به قطعنامه شوراي امنيت بر ضد ليبي نيز راي ممتنع داد، مخالف مداخله نيروهاي ناتو هستند.
«رجب طيب اردوغان» نخست وزير تركيه چندي پيش ضمن مخالفت با دخالت نظامي ناتو در ليبي، چنين امري را سبب بحراني تر شدن اوضاع امنيتي و داراي پيامدهايي مانند حمله نظامي آمريكا به عراق خواند.
اكنون اين پرسش مطرح است كه چرا آن گونه كه در ليبي به بهانه حمايت از مردم منطقه پرواز ممنوع اعلام شد در مورد يمن و بحرين چنين اقدامي صورت نگرفت؟
«آندرو موري» نويسنده آمريكايي با اشاره به رويكرد دوگانه غرب در قبال تحولات خاورميانه بر اين باور است كه «از ديدگاه طرفداران غربي حقوق بشر برخي افراد مهم تر و باارزش تر از ديگران هستند. البته درواقع جان اين انسان ها نيست كه اهميت دارد بلكه حفظ برتري غرب است كه بر همه چيز اولويت دارد.»
موري از جمله تحليلگران غربي است كه «تصميم شوراي امنيت براي اجازه حمله به ليبي» را صدور مجوزي براي پروژه اي غيرقانوني مي دانند.
اين تحليلگران معتقدند: «شرايط كنوني ليبي نيازمند ميانجيگري است نه مداخله نظامي و بمباران انسان هاي بي گناه. تصميم شوراي امنيت با تحريك برخي از دولت هاي اقتدارگراي عرب منطقه اتخاد شد. دولت هايي كه از ابتلا به سرنوشت افرادي همچون مبارك و بن علي به شدت وحشت كرده اند. سران اين دولت ها هر گونه مداخله خارجي را در امور داخلي كشورهاي خود رد مي كنند اما با حمله به ليبي موافقت كردند.»
موري در مقاله اي در اين زمينه نوشته است: حملات هوايي و بمباران ها ممكن است به شرايط آتش بسي منجر شود كه در پس آن تجهيز مخالفان قيام قرار دارد. نتيجه چنين وضعيتي تجزيه غيررسمي ليبي است كه مناطق شرقي در اختيار اشغالگران خارجي قرار مي گيرد كه البته در صورت سقوط احتمالي قذافي نيز جانشين وي در نزد ليبيايي ها از مشروعيت كافي برخوردار نخواهد بود.
يكي از عواملي كه همواره غرب را به انجام اقدامات خشونت بار و غيرقانوني همچون حمله به كشورهاي ديگر تحريك مي كند، اطمينان از هرگونه مجازات است.
براساس مستندات تاريخي روند درگيري ها و دخالت هاي غرب در پوشش ناتو در تحولات پس از فروپاشي شوروي در مناطق مختلف افزايش يافته است.
اقدامي كه تحليلگران آن را تهديدي براي امنيت جهاني مي دانند.
نكته ديگري كه براين نگراني افزوده، اين است كه سازمان هاي بين المللي مانند ملل متحد به جاي مقابله با چنين روندي، با سكوت خود به طور تلويحي مهر تاييد براين دخالت ها زده است.
تاييد حمله نظامي به ليبي و پيش از آن موافقت شوراي امنيت اين سازمان براي حمله نظامي به افغانستان وعراق هم با همين روند كسب شد.
براساس مستندات تاريخي شوراي امنيت كه بايد پاسدار امنيت و صلح درجهان باشد همواره به صورت تبعيض آميز و نشات گرفته از ديدگاه هاي غربي با تحولات بين المللي مناطق مختلف روبه رو مي شود.
به عنوان مثال اين شورا در ادوار مختلف دربرابر جنايات و اقدامات توسعه طلبانه و ضد حقوق بشري رژيم صهيونيستي در سرزمين هاي فلسطيني هيچ اقدام عملي انجام نداده است. اين شورا همچنين دربحران ليبي و بحرين كه مردم اين كشورها به شدت سركوب شدند نيز تاكنون سكوت اختيار كرده است.
براساس تازه ترين آمار از زمان اجراي طرح منطقه پرواز ممنوع برفراز ليبي در 1257 مورد تهاجم جنگنده هاي غربي به آسمان اين كشور؛ 117 نفر از شهروندان ليبيايي كشته و 445 نفر نيز مجروح شدند.
براساس مستندات موجود عمليات ناتو در افغانستان وپاكستان علاوه بر خسارات سنگين، سبب كشته و مجروح شدن ده ها هزار نفر شده است به گونه اي كه:
1-حملات هواپيماهاي بدون سرنشين اين سازمان درپاكستان و افغانستان ازسال 2004 تاكنون سبب كشته و مجروح شدن بيش از 10هزار نفر مردم اين دو كشور شده است.
2-تاكنون ده ها هزار افغاني و 20هزار پاكستاني به دليل حمايت لجستيكي ناتو از نيروهاي خود در افغانستان آواره شده اند.
-ميلياردها دلار خسارت به شهرها و منابع اقتصادي وارد شده است.
- تلويزيون ليبي به نقل از خالد عمر وزير بهداشت اين كشور اعلام كرد كه درپي عمليات نظامي هواپيماي نظامي ناتو برفراز ليبي تاكنون 114 نفر كشته و 445 نفر زخمي شده اند.
-مسئولان ناتو اعلام كردند كه از 350 فروند هواپيماي نظامي در عمليات پرواز ممنوع برفراز ليبي استفاده مي كنند.
- تازه ترين گزارش كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل متحد حاكي است كه از آغاز حملات ناتو تاكنون 351 هزار و 600 نفراز مردم ليبي در ديگر كشورها آواره شده وهر روز بين 1500 تا 2هزار نفر براي حفظ جان خود از مرزهاي اين كشور مي گريزند.
خبرگزاري جمهوري اسلامي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14