(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 29 فروردین 1390- شماره 19904

كتاب در نگاه آفتاب
يادداشتي بر حاشيه كتاب يادداشت هاي نا تمام
تاريخ سري ادبيات داستاني (بخش اول)
سير و نقدي بر كتاب داستانهاي هميشه
90 داستان باريكتر از مو
بوي باران
يكسره كن كار مرا ...
آتش درون
انديشه كنم ...



كتاب در نگاه آفتاب
يادداشتي بر حاشيه كتاب يادداشت هاي نا تمام

رهبر معظم انقلاب در حاشيه كتاب «يادداشت هاي ناتمام» شامل چهار خاطره از كمال سپاهي، شهيد علي سمندريان، هدايت الله بهبودي، اصغر آبخضر و شهيد سيد محمد شكري كه سال ها قبل حوزه هنري آن را منتشر كرده است، نكات جالبي را پيرامون خاطرات و آشنايي خود با راويان اين خاطرات مي نويسند.
در يادداشت رهبري مي خوانيم:
از اين چهار نوشته، سومي را كه به قلم شهيد سيد محمد شكري است قبلاً در جزوه مستقل خوانده بودم. از اولي هم كه به قلم شيوا و سرشار از صفاي شهيد سمندري است، ذكر در «حنابندان» قدمي ـ كه يكي از شيواترين نوشته هاي مربوط به جبهه است - رفته بود و با آن آشنائي دورادوري داشتم. آن را خواندم و حقيقتاً محظوظ شدم. خدا اين هر دو شهيد را در سرادق ملكوت، همنشين اولياء فرمايد. نوشته كمال سپاهي هم شيرين و خواندني است هرچند آن جاذبه دو نوشته ديگر را ندارد. درباره نوشته آخر هم، دو سه جمله در ابتداي آن نوشته ام. خداوند به همه شان جزاي خير بدهد.

 



تاريخ سري ادبيات داستاني (بخش اول)

پيام فضلي نژاد
فضلي نژاد دراين رساله پژوهشي با تأكيد بر پروژه جديد سرويس هاي جاسوسي ليبرال با هدف «توليد ادبيات اعتراضي براي كودتاي مخملي در ايران» به افشاي نقش سفارتخانه هايي مانند سفارت فرانسه براي ساخت يك «مافياي ادبي- هنري در ايران» مي پردازد و از پشت پرده جوايز ادبي «يلدا»، «روزي روزگاري» و «آكادمي فانتزي» پرده برمي دارد. پژوهشگر مؤسسه كيهان با بازخواني آنچه كه «تاريخ سري ادبيات داستاني» مي نامد، از هنگام «انقلاب آمريكا» تا عصر معاصر پروژه هاي سرويس هاي جاسوسي درحوزه بسط ادبيات داستاني ليبرال را واكاوي مي كند. وي همچنين، در بخش «10 نوبليست جاسوس» براي نخستين بار اسنادي از زندگي 10 برنده جايزه نوبل ادبيات كه مأموران سرويس هاي CIAو M16 بودند را ارائه مي دهد و چگونگي تبليغ و ترويج آنان در ايران را توسط مافياي ادبي سفارتخانه هاي فرانسه، آلمان، هلند، مجارستان و... در ايران با محوريت روشنفكران سكولاري مانند «مديا كاشيگر»، «بابك احمدي» و... شرح مي دهد.
عناوين رساله تاريخ سري ادبيات داستاني:
1- جايزه نوبل ادبيات، جنگ نرم و نثر معترض
2- نوبل 2009 و مسئله ايران
3- نيمه پنهان يك نوبليست جاسوس
4-سگ زنجيري بورژوازي!
5-ادبيات و پروژه كودتاي ايدئولوژيكMI6 و CIA
6- مديا كاشيگر و مافياي ادبي- هنري سفارت فرانسه
7-انقلاب آمريكا: سرچشمه پيوند ادبيات با «فراماسونري»
8- جنگ سرد: رقابت جاسوسي در حوزه ادبيات
9-استراتژي آمريكا براي توليد ادبيات ليبرال
10- ائتلاف MI6و CIA در حوزه ادبيات داستاني
11- استراتژي جنگ هاي سياسي و ادبيات
12- ده نوبليست جاسوس
جايزه نوبل ادبيات، جنگ نرم و نثر معترض
درشهريور 1388 رخدادي شگفت انگيز رخ داد كه ذهن پژوهشگران را كمتر به خود معطوف كرده است: «توليد ادبيات داستاني اعتراضي براي كودتاي مخملي.» همزمان با بيستمين سالگرد فروپاشي ديوار برلين به عنوان نماد پيروزي «انقلاب هاي مخملي اروپاي شرقي» و ثانيا در همان روزي كه «روز مبارزه با فاشيسم» نام دارد و ثالثا دقيقاً در شهريور 1388 و اوج «فتنه سبز ماسوني» در ايران، جايزه نوبل ادبيات به «هرتا مولر» رسيد تا چنانكه مفسر «خبرگزاري آسوشيتدپرس» در همان روز مي گويد از «جنگ آزادي خواهانه آمريكا براي نابودي ديكتاتوري ها خصوصا در اروپاي شرقي ستايش گردد.» بنياد نوبل رسما از رمان هاي مولر كه براي مبارزه با استبداد در اروپاي شرقي و جهان نوشته شده، تجليل كرد و خصوصا كتاب «سرزمين آلوهاي نارس» كه سال 1386 در ايران توسط «غلامحسين ميرزا صالح» با عنوان «سرزمين گوجه هاي سبز» ترجمه شد و «انتشارات مازيار» آن را به بازار كتاب فرستاد، دقيقا از نمونه آثار ادبي توليدشده براساس استراتژاي كودتاي مخملي است. اين كتاب روايت هراس آور مولر از زندگي پنج دانشجوي جوان رومانيايي است كه در برابر سازمان امنيت حكومت نيكلا چائوشسكو مي ايستند و تكنيك هاي براندازي نرم را آموزش مي دهد؛ يا كتاب «نفس هاي بريده» كه به نسل جديد كودتاهاي مخملي مثل «انقلاب نارنجي اوكراين» مي پردازد، اين آثار بسيار مورد ستايش قرارگرفت و مبناي اهداء نوبل به مولر است. البته نويسنده در اين آثار به حمايت هاي آمريكا از گروه هاي دانشجويي و شبه نظامي براي سرنگوني دولت روماني نمي پردازد، اما مبارزات آنان كه آموزش تكنيك هاي براندازي نرم است، تصوير مي كند.
مولر در هنگام گرفتن جايزه نوبل از توليد يك «ادبيات جديد» سخن مي گويد و در توضيحش ادامه مي دهد «ادبياتي براي مبارزه با رژيم هاي مخالف با ليبراليسم و آزادي خواهي.» در «بيانيه بنياد نوبل» با موضوع شرح دلايل انتخاب مولر مي خوانيم كه او «به خاطر تصوير چشم اندازي از زندگي ستم ديدگان تحت يك نظام ديكتاتوري و محروماني كه زندگي شان مصادره شده، از راه صراحت نثر و ايجاز شعر» مفتخر به دريافت اين جايزه شده است.
نوبل 2009 و مسئله ايران هدف نوبل ادبيات 2009 هدف مشخصي است كه در ايران توسط مافياي ادبي «مديا كاشيگر» و «سفارت فرانسه» در ماهنامه «مهرنامه» دنبال مي شود. شايد براي عده اي، تاريخ غرب تاريخ عجيب و غريبي به نظر آيد، چون رمان نويسي كه سال ها پيش يك خائن به آرمان هاي بينوايان شناخته مي شد، امروز مستحق ستايش معرفي مي شود، آن هم به خاطر تصوير زندگي محرومان. با اينكه در روماني «مولر» هنوز چهره اي به شدت منفور است و كتاب هايش هواداري ندارند؛ چنانكه حتي چند وقت پيش، رومانيايي ها به رمان «گذرنامه» او شديدا اعتراض كردند. مولر از هنگام دريافت جايزه نوبل ادبيات، كاملا روي «مسئله ايران» متمركز شد و در همان روز اعلام نامش به عنوان برنده جايزه نوبل، در گفتگوي تلفني با «بنياد نوبل» مي گويد به مبارزان ايراني كه در جدال با جمهوري اسلامي هستند، فكر مي كنم! يا شش روز پس از گرفتن نوبل و در «نمايشگاه كتاب فرانكفورت» تكرار مي كند: «فكر كنيد به ايران، جايي كه جنايتكاراني كه بايد خودشان محاكمه شوند، ديگران را به دادگاه مي كشند، زنداني مي كنند و حتي به قتل مي رسانند.» از اين منظر، بايد آتش انقلاب هاي مخملي براي رسيدن به آزادي ليبرالي شعله ور بماند. اين همان سياستي است كه مولر معتقد است كه بايد درباره مسلمانان و جوامع اسلامي پيگيري شود. او مي گويد «نبايد از يادآوري سركوب و خفقان در رژيم هاي استبدادي (توتاليتر) مثل ايران دست برداشت، چون كه آن مضامين توسط بنيادگرايان مذهبي بازتوليد شده اند و هنوز سايه ديكتاتورها بر سر ايرانيان سنگيني مي كند.»
نيمه پنهان يك نوبليست جاسوس
«هرتا مولر» در دهه 1970 ميلادي توسط «هاينريش بل» و «گونتر گراس» كه هر دو از داستان نويسان برجسته آلماني هستند، براي CIA شكار شد. اسناد جاسوسي «بل و گراس» براساس «قانون آزادي اطلاعات» در سال 2000ميلادي توسط سازمان سيا از طبقه بندي امنيتي خارج شد و حتي شبكه تلويزيوني فرانسوي- آلماني «آرته» كه رسانه اي نسبتا مستقل در غرب است، فيلمي ساخت با عنوان «هاينريش بل: الماسي در كلكسيون سيا» و آنجا اسناد جاسوسي وي را فاش كرد. فقط چند ساعت پس از اينكه «آكادمي سلطنتي سوئد» نام مولر را به عنوان برنده «نوبل ادبيات» اعلام كرد، در ميان خود نويسندگان غربي تلاش شد تا هويت اين بانوي رومانيايي- آلماني به عنوان يك جاسوس كاركشته آمريكايي فاش شود. يك رازگشايي بزرگ در راه بود و آن را «كشف جبهه اي جديد از كودتاي مخملي» در حيطه هنر و ادبيات مي توان ناميد. وانگهي، براي اين كار يك جمله در كنار چند قرينه سوءظن برانگيز كافي بود؛ مولر براي ستايش از انقلاب هاي مخملي و فروپاشي اروپاي شرقي آثار هنري اش را خلق مي كند. 20 سال پيش از اين، مولر به اتهام جاسوسي براي سرويس اطلاعاتي آلمان فدرال (آلمان غربي) و تبليغ ايدئولوژي آمريكايي تحت تعقيب «سازمان امنيت» حكومت «نيكلا چائوشسكو» (موسوم به سكريتات) در روماني بود. چنانكه خود مولر مي گويد ارتباط دائمي با سفارت آلمان غربي در بخارست اين اتهام را متوجهش كرد. او از اقليت هاي آلماني تبار روماني بود و اين شائبه قوي وجود داشت كه جاسوس آلمان ها باشد. از سوي مخالفان دولت نيز يك عامل نفوذي شناخته مي شد، چون سال 1979 به عنوان «منبع اطلاعاتي» پليس مخفي كمونيست ها انتخاب گشت و درباره رد يا قبول اين كار توسط مولر ترديدهاي جدي وجود دارد. خصوصا اينكه در مقام يك مخالف، امتيازات ويژه اي از دولت حاكم گرفته بود و اين شرايطي غيرطبيعي به نظر مي رسيد. از سال 1984 تا 1987 سه كتاب داستان با نام هاي «تانگوي غم افزا»، «پاسپورت» و «فوريه پاپتي» منتشر كرد كه همه آن ها عليه فلسفه و حكومت كمونيستي بود و به خاطرشان دو جايزه ادبي «اسپكته» و «رآوريس» را از آلمان غربي گرفت.
سگ زنجيري بورژوازي!
به گفته ريچارد واگنر، شوهر سابقش، در دهه 1980 خيلي از مردم روماني او را «حرام زاده» و «نمك نشناس» خطاب مي كردند. اين وضع هم از آثار ادبي اش ناشي مي شد كه براي دفاع افراطي از ليبراليسم مي نوشت و به زعم خيلي از رومانيايي ها، انتقادات مبالغه آميز و حملات راديكالي را عليه سنت ها و آرمان هاي عدالت خواهانه آنان تدارك مي ديد. سال 1987، وقتي ناآرامي هاي سياسي در روماني شدت يافت و بيم جنگ داخلي مي رفت، «مولر» از ترس جانش به برلين غربي گريخت و هيچ وقت به زادگاهش بازنگشت. آن زمان 35 سال داشت. گرچه دو سال بعد از فرارش، همزمان با انقلاب هاي مخملي لهستان، مجارستان و چكسلواكي، در سال 1989 روماني نيز دستخوش انقلاب شد، اما نام مولر به عنوان زني مبارز در آلمان شهره گشت. شايد به اين دليل كه در همه اشعار و رمان هاي خود به سراغ تصوير جنايت هاي ديكتاتوري كمونيستي آن دوران مي رفت. «جنايت» چه به نام عدالت و چه به نام آزادي، البته پديده اي شرم آور بود كه ليبرال ها و كمونيست ها هر دو از بانيان آن بودند. هر چند هنرمندان شان تنها نيمه اي از آن را تصوير مي كردند، درست مثل هرتا مولر. سال 1982 در نخستين مجموعه داستان هاي كوتاهش به نام «سرزمين پست» چنان چهره اي سياه و فاسد از زادگاه روستايي اش در روماني تصوير مي كند كه واقعا تهوع آور است. پس از انتشار كتاب تقريبا هر سال برنده يك جايزه ادبي از كشورهاي خارجي مي شد و تا كسي در نقشه راه ليبرال سرمايه داري حركت نكند، نامش در ليست جوايز معتبر قرار نمي گيرد، چه رسد به آن كه برنده نوبل شود. اما، همين هرتامولر بين هموطنان خود چهره منفوري داشت و مردم روماني مثل يك «نفوذي بورژوازي» كه با توليدات سفارشي اش براي تبليغ فرهنگ سرمايه داري، قصد نابودي روياي محرومان را دارد، با او برخورد مي كردند. گرچه مولر خودش يك دهقان زاده بود، اما چپ گرايان او را «سگ زنجيري بورژوازي» مي خواندند، چون با آثارش به طبقه كارگر و طايفه ستم ديدگان خيانت كرد. اگر در آن زمينه تاريخي برخورد مردم با هرتامولر را تحليل كنيم، مي بينيم كه مسئله فقط ماركسيسم نبود، بلكه مسئله روياي محرومان بود كه برخي به غلط، آن را در آموزه هاي ماركسيستي متجلي مي ديدند. به هر روي هم اسناد پليس مخفي روماني در دهه 1970 و هم اسناد «بنياد هاينريش بل» و هم نگاه به رويه شكار جاسوسان توسط سرويس آلمان غربي براي سيا، همه اين ها به ما مي گويند كه «هرتامولر» جاسوس است، اما مسئله از نگاه من، بسط ايدئولوژي سرمايه داري است كه مولر مأموريت گسترش آن را دارد.
پس از اعلام نام مولر به عنوان «برنده نوبل ادبيات 2009» برخي نشريات با علم به پشت صحنه بازي نوبل به ستايش از اين انتخاب پرداختند و دقيقاً همان مسيري كه طراحان اين بازي ادبي- سياسي مي خواستند را رفتند؛ مثلا روزنامه «تهران امروز» يك تيتر معنادار انتخاب كرد و نوشت: «اينجاست سرزمين گوجه هاي سبز!» يا روزنامه «دنياي اقتصاد» كه يكي از ارگان هاي سرمايه داري ليبرال است، از اين انتخاب استقبال ويژه كرد. بدتر از همه، روزنامه «فرهيختگان» كه متعلق به «دانشگاه آزاد اسلامي» است و در اوج حوادث فتنه سبز، صراحتاً به نشر تاريخچه انقلاب هاي مخملي و ماجراي «بهار پراگ» پرداخت، رويه ستايش از مولر را براي مبارزه با رژيم هاي ضدآمريكايي پي گرفت.
ادبيات و پروژه كودتاي ايدئولوژيك CIA و MI6
با آغاز سال 1389 روند جديدي را در «توليد ادبيات اعتراضي براي كودتاي مخملي» در ايران شاهد هستيم. ماهنامه «مهرنامه» از سخنگويان برجسته اپوزيسيون برانداز در ايران، ويژه نامه اي را با عنوان «روشنفكري و نهاد ادبي» منتشر كرد تا يك خط مشي جديد را براي اعتراضات شبه روشنفكري ترسيم كند. اين خط مشي ناظر بر آن است كه در هنگام بن بست «كودتاي مخملي» و انسداد فضاي فعاليت سياسي، «نيروي سازماني براندازي نرم» بايد به يك «كوچ» تاكتيكي از حوزه سياست به حوزه هنر و ادبيات روي آورد و با خلق آثار ادبي و گرايش به ادبيات داستاني، فرآيند «كودتاي ايدئولوژيك» را باز توليد كند. البته، چنان كه شرح خواهم داد، سرويس هاي CIA و MI6 براساس يك پيش فرض فاسد (فاسد از حيث منطق سياسي) معتقد بودند كه سيل ترجمه آثار «ادبيات غرب» سبب استقرار دموكراسي ليبرال و پايان مبارزات چپ گرايانه در آمريكاي لاتين شده است و با پيروي از همان الگو در ايران نيز مي توان به جاي شور انقلابي و شعور اسلامي، فريادهاي غرب گرايانه و دموكراسي خواهانه را نشاند. پروژه CIA در آمريكاي لاتين معطوف به «فروپاشي ايدئولوژيك» بود و هم عرض با آن، پروژه «سقوط فيزيكال» رژيم هاي سياسي منطقه را پيش مي برد. ايالات متحده در آمريكاي لاتين ابتدا به سراغ شبكه سازي از نخبگان، روشنفكران و مترجمان رفت تا از رهگذر «جنگ نرم» و توزيع گسترده فرهنگ ليبرال، مباني عقيدتي چپ هاي مستقل را بي اعتبار سازد و زمينه كاهش چشمگير مشروعيت و مقبوليت آنان را فراهم آورد. سپس به سوي «براندازي نرم» نظام هاي منطقه گام برداشت.
وقتي به تاريخ كودتاهاي مخملي نگاه مي كنيم، هم در اسناد «سرويس خدمات استراتژيك آمريكا» (OSS) و «آژانس اطلاعات مركزي ايالات متحده» (CIA) از ادبيات و هنر به مثابه «سلاح تبليغات استراتژيك براي بسط ايدئولوژي ليبراليسم» و «ابزاري براي نابودي مكاتب رقيب سرمايه داري» ياد شده است. از قضاء، در ايران نيز چشم انداز «ادبيات داستاني انقلاب اسلامي» به نحو جامع ترسيم نخواهد شد، مگر آنكه از نقطه عزيمت آراء امام خميني(ره) به اين عرصه نگريسته شود و معناي «جنگ عقيده» در آن درك شود. در «منشور هنر متعهد» امام تنها هنري مورد قبول قرآن فرض شده كه «كوبنده سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابودكننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد، و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد.»
مديا كاشيگر و مافياي ادبي- هنري سفارت فرانسه
بنابراين، «ادبيات داستاني» يكي از حوزه هاي «قدرت نرم» براي نظام هاي سياسي است و ناگزير، پاي هنر از همين نقطه به عرصه «جنگ نرم» كشيده مي شود. از اين رو، جريان شناسي سياسي ادبيات معاصر در جهان يكي از حوزه هاي مغفول در حوزه جنگ نرم است كه من نام آن را «تاريخ سري ادبيات داستاني» مي گذارم و بنا دارم درآمدي بر اين تاريخ را به مخاطبان عرضه كنم.
ارائه اين درآمد از اين رو اهميت و ضرورت دارد كه پروژه «توليد ادبيات اعتراضي براي كودتاي مخملي» در ايران امروز توسط «مديا كاشيگر» در «سفارت فرانسه» و با مشاركت سفارتخانه هاي آلمان، هلند، سوئيس، مجارستان و... پيش مي رود. كاشيگر پايه گذار جايزه ادبي «يلدا»، جايزه ادبي «روزي روزگاري» (چهارمين دوره آن سال 89 با تجليل از شخصيتي راديكال مانند بابك احمدي به سبب گسترش نظريه ادبي در ايران برگزار شد) و جايزه «ادبيات فانتزي» است. راه اندازي «آكادمي فانتزي» براي گسترش ادبيات ليبرال و غرب گرا از فعاليت هاي بسيار مهم كاشيگر و سفارت فرانسه است. «آكادمي فانتزي» تاكنون 90 داستان و 37 ترجمه براساس سياست هاي فرانسوي ها در ايران توليد كرده است. مثلا در ميان نشريات ايراني، هفته نامه «چلچراغ» نيز به مديرمسئولي «فريدون عموزاده خليلي» براي تحقق اين اهداف به كاشيگر كمك مي كند. در سال 1386 كاشيگر «جايزه ترجمه» را با همكاري «ليلي گلستان»، «رضا سيدحسيني»، «ابوالحسن نجفي» تاسيس كرد كه به بهترين اثر در زمينه ترجمه از فرانسوي به فارسي تعلق مي گرفت. رايزني فرهنگي سفارت فرانسه در اهداء بسياري از اين جوايز مشاركت رسمي دارد و اين اهداء اين جوايز ادبي يك پروژه گسترده براي «شناسايي و شكار جاسوس» و «سرقت نخبگان هنري» توسط سرويس جاسوسي فرانسه است. «مديا كاشيگر» در ارديبهشت 1384 «كارناوال شعر ايران و فرانسه» را براساس سياست هاي فرهنگي «سفارت فرانسه» و مشاركت رايزن فرهنگي سفارت به راه انداخت و آن قدر برنامه حمايتي و سياست بهره برداري اين كارناوال از شاعران ايراني مسموم بود كه حتي به اعتراض رسمي جمعي از آنان انجاميد. در واقع، برخي از اين شاعران فهميدند كه يك كارناوال يك تور اطلاعاتي براي سوءاستفاده از آنان عليه نظام است و به اين مساله اعتراض رسمي كردند و نوك حمله نيز «مديا كاشيگر» به عنوان مجري پروژه بود. براساس برنامه اين كارناوال، كاشيگر پيش از انتخابات رياست جمهوري سال 1384 تعدادي از هنرمندان جوان ايراني را براي گذراندن دوره هاي آموزشي خاص به پاريس دعوت كرد. همان استراتژي اي را كه «پيتر آكرمن» (تئوريسين سازمان سيا) توسط سفارت آمريكا در دبي مبني بر آموزش «نيروي سازماني براندازي نرم» در ايران دنبال مي كرد و قصد داشت افرادي مانند «علي افصحي» (روحاني خلع لباس شده و كارمند همايش سينماي ديني در دوره رياست «محمد علي زم» بر حوزه هنري) و خانواده «عمادالدين باقي» را با دعوت به دبي آموزش دهد، «مديا كاشيگر» و سفارت فرانسه در ايران نيز همان روش را با هدف گذاري روي نويسندگان ادبي دنبال مي كنند و يك «تقسيم كار اطلاعاتي» دقيق در اين ميان به چشم مي خورد. شناخت «تاريخ سري ادبيات داستاني» ما را به دركي بهتر از سرمايه گذاري اروپاييان و آمريكايي ها در عرصه ادبيات و هنر ايران مي رساند.

 



سير و نقدي بر كتاب داستانهاي هميشه
90 داستان باريكتر از مو

ناهيد زندي پژوه
داستانهاي هميشه، عنوان مجموعه داستاني است از محمدباقر رضايي (رجبعلي) كه به وسيله انتشارات آبارون به چاپ رسيده است. اين كتاب مجموعه نود داستان بلند و كوتاه و بسيار كوتاه است كه در 348 صفحه، به بازار كتاب عرضه شده است. رجبعلي از زمره نويسندگان پركار است و از آثارش: كبريت هاي خيس، گنجشك ها، گزيده ادبيات معاصر، واقعيت و حقيقت، مي، خلاصه ي داستان هاي كوتاه فارسي از آغاز تا امروز، راهنماي داستان نويس جوان و داستانهاي ناگزير را مي توان برشمرد.
درعصر ماشينيزم، انسانها در زندگي روزمره و روتين خود همه چيز را كنسروشده، سريع و آني مي خواهند مثل ايميل، فست فود، اس.ام.اس و غيره. در اين زمانه ادبيات بالاخص شعر و داستان به خاطر جريان هاي احساسي خود مي توانند مأمني براي انسان هاي مدرن و ماشين زده به حساب آيند. از اينرو نوشتن داستان كوتاه پاسخي است براي شهروندان جامعه صنعتي كه فرصت زيادي براي خواندن كتاب پر حجم را ندارند، اما درعين حال علاقمند به مطالعه هستند. اين نوع ادبي امروزه از جايگاه ويژه اي در ادبيات برخوردار است.
پژوهش ذيل به نقد و بررسي كتاب داستان هاي هميشه (90 داستان)، تازه ترين دستمايه محمدباقر رضايي (رجبعلي) مي پردازد. اميد است كه مقبول نويسنده محترم و خوانندگان گرامي واقع شود.
آنچه مسلم است رجبعلي آثار مختلف ادبي را با تعمق چشيده و مطالعه كرده و در فراهم آوردن اين مجموعه از آنها بهره برده است. چنانچه در مقدمه كتاب آورده است. «هيچ اعتقادي به يك دست و شبيه بودن داستان هاي يك مجموعه از نظر شكل و فرم و اين جور نظريه هاي كهنه و قديمي ندارم و معتقدم هر نويسنده اي انواع شكل هاي نوشتن را تجربه مي كند و به ضرورت، به آنها صبغه داستاني مي دهد.»
دراين اثر ادبي، نويسنده نرم و راحت گويا دوربين به دست، درون جامعه سفركرده و در صفحه هاي محدود كتابش، فضاي زندگي امروز را با بياني روشن در قالب داستان هايش شرح داده است. واقعيت هاي موجود در جامعه از جمله ناهنجاري هاي اجتماعي و صدها نكته باريكتر از مو، تا پنهاني ترين لايه هاي دروني و زواياي فكري و روحي آدمها را با ترفندهاي خاص درمعرض ديد مخاطب قرار مي دهد. و همچنين كوشيده دريافتهاي جامعه شناختي خود را از برخي رويدادهاي اجتماعي را درقالب داستانهايش جاي دهد. رجبعلي نويسنده اي مضمون گراست و پايه داستان هايش به بستر زندگي واقعي انسانها محكم شده است. در داستان هايش ازبازي هاي پيچيده تكنيكي خبري نيست و سردرگم نمي شود و به راحتي مي تواند خط داستان را دنبال كند. از آنجايي كه داستان هاي اين مجموعه تابع زمان خاصي نيستند و همواره مي توانند استمرار داشته باشند، شايد انتخاب عنوان كتاب از همين امر ناشي شده است. وجه غالب داستان هاي اين مجموعه گاه با هوشمندي هاي روان شناسانه (كه مخفي است) همراه است. نويسنده به تحليل و توصيف شخصيتي آدم ها و جايگاه آنها در مناسبات اجتماعي مي پردازد. به طوري كه خوانندگان مي توانند با شخصيت هاي داستاني او همزادپنداري كنند و مشكلات و احساساتي مشترك را، عليرغم فاصله زماني و مكاني از نو تجربه كنند. بعضي ازداستان هاي اين مجموعه مي توانند به منزله تلنگري به افراد و جامعه امروز باشد.
رجبعلي در ساخت شخصيت ها و فضاسازي ها تواناست. طوري كه شخصيت هاي داستانش منفعل نيستند. فضاي داستان هايش، فضاي زندگي امروزي است و حادثه همان زندگي روزمره است. زبان دراين مجموعه داستان، ساده و صميمي و دور از احساسات زودگذر است. عنصر توصيف در خلق صحنه ها كه نقش مهم و به سزايي داشته به نحو احسن استفاده شده است. درمجموع مي توان چنين برداشت نمود كه نويسنده واقعيت را در حلقه محاصره مي اندازد و سرانجام صيد شگفت انگيزش را به سمت خواننده هدايت مي كند؛ به زيرپاي ما كه خواننده ايم و ناگهان كبك يا پرنده اي بس كمياب مي پرد.
مي شود گفت كه خالق داستان هاي هميشه:به لحاظ شور و صفايي كه دارد تداعي كريستيان بوبن را به ذهن راه مي دهد. و از حيث اينكه برش هايي از زندگي را به خوبي درقالب داستان مطرح مي كند يادآورگي دوموپاسان است. از آن رو كه مي شود بعضي از داستانهايش را براي ديگران تعريف كرد به سامراست موام شبيه است. و اينكه برخي از دست مايه اش درباره مردم محروم است به نوشته هاي گوگول همانند است. به خاطر توصيف موقعيت هاي واقعي زندگي به آنتوان چخوف نزديك است. و در آخر به لحاظ تحول روحي و حالت هاي دروني شخصيت هاي داستانهايش به ارنست همينگوي.
در واقع همه آن عناصر جاذبه ساز كه گره افكني هاي معمول در ساختار درونمايه اي يك داستان را مي سازد و ميل دنبال حوادث را در خواننده كتاب برمي انگيزد در اين مجموعه داستاني بسيار پررنگ است. (راست است كه مي گويند ادبيات كار دل است و هركه اهل دل باشد عاشقانه به نداي دل گوش مي سپارد.)
تعدادي از داستانهاي اين مجموعه در قالب ادبي داستانك با نانوفيكشن كه نشان از ميل به كوتاه گويي نويسنده است پرورانده شده. يكي از نويسندگان خارجي حرف جالبي درمورد اين گونه داستانهاي بسيار كوتاه بيان داشته و آن اينكه داستان هاي مدرن بسيار كوتاه را تشبيه مي كند به مغز كاهو. وي مي گويد مغز كاهو يك كاهو است عين خودش فقط ابعادش كوچكتر، ظريف تر و احتمالا خوشمزه تر است. در بعضي از داستانك هاي اين مجموعه اگرچه نهايت حجم سه سطر را دارند ولي تاثير عاطفي كه روي خواننده دارند بسي بيشتر است.
از آنجايي كه كتاب ها به روز رستاخيزي جاودانه مي مانند، اگر مي دانستيم نوشته هايمان افشاگر همه چيز ماست، شايد ديگر جرأت نمي كرديم بنويسيم. وانگهي، واقعيت هرچه را كه به كتابها مي دهيم بي هيچ كم و كاست به ما بازمي گرداند. اما به هرحال و تحت هر شرايط رجبعلي، نويسنده سخت كوش با ذهنيت پرشور و صفا، قلم بدست مي گيرد و مي نويسد بدون هيچ باكي. شايد بتوان محمدباقر رضايي (رجبعلي) را انفجار ستاره اي در آسمان ادب فارسي و نوشته هايش را همچون ريزش باران ريز الماس ها دانست. به نظر مي آيد كه او آسمان بيكران حقيقت را درنورديده است. آنچه از انديشه اش بر دلم مي نشيند جنب و جوش اوست و هاله خاكستري كه بر داستانهايش سايه افكنده و همچنين همدلي او با خوانندگانش است.

 



بوي باران

نصرالله مرداني
بوي گندم بوي باران مي دهي
بوي عطر تازه نان مي دهي

بوي درياي بوي ساحل بوي موج
بوي ابر و باد و طوفان مي دهي

بوي آهنگ دراي كاروان
بوي آتش در زمستان مي دهي

بوي داس و بافه هاي زرد جو
بوي خرمن كوب دهقان مي دهي

بوي كندو هاي شيرين عسل
بوي گل هاي بيابان مي دهي

بوي نرگس زار دشت كازرون
بوي درياي پريشان مي دهي

بوي شير تازه دوش ميش ها
بوي آب مشك چوپان مي دهي


 



يكسره كن كار مرا ...

محمد علي بهمني
اين شفق است يا فلق ؟ مغرب و مشرق بگو
من به كجا رسيده ام ؟ جان دقايق بگو

آينه در جواب من باز سكوت مي كند
باز مرا چه مي شود ؟ اي تو حقايقم بگو

جان همه شوق گشته ام طعنه ناشنيده را
در همه حال خوب من با تو موافقم بگو

پاك كن از حافظه ات شور غزل هاي مرا
شاعر مرده ام بخوان گور علايقم بگو

با من كور و كر ولي واژه به تصوير مكش
منظره هاي عقل را با من سابقم بگو

من كه هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم
حال براي چون تويي اگر كه لايقم بگو

يا به زوال مي روم يا به كمال مي رسم
يكسره كن كار مرا بگو كه عاشقم بگو

 



آتش درون

عصمت بخاري
ماييم و كوي بي خودي منزل ماست
بي حاصلي وشكستگي حاصل ماست

دوزخ كه مقربان از او در خوف اند
يك شعله ز آتش درون دل ماست

 



انديشه كنم ...

ظهير فاريابي
با آنكه دلم از غم هجرت خون است
شادي به غم تو ام ز غم افزون است

انديشه كنم هر دم و گويم يا رب
هجرانش چنين است وصالش چون است

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14