(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 30 فروردین 1390- شماره 19905

مباني، اصول و اهداف جهاد اقتصادي از منظر قرآن
خاطرات تدريس و تبليغ در گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين محسن قرائتي (بخش اول)



مباني، اصول و اهداف جهاد اقتصادي از منظر قرآن

خليل منصوري
جهاد اقتصادي شايد در ظاهر تنها يك نام براي سالي از سال هاي خورشيدي باشد كه از سوي مقام معظم رهبري (مدظله العالي) براي جهت گيري هاي كلان كشوري تعيين شده باشد، اما در يك نگاه عميقتر مي توان دريافت كه اين نام گذاري داراي مباني، اصول و اهداف فراتر از آن چيزي است كه در نگاه نخست به چشم مي آيد. انتخاب هريك از واژگان به دقت صورت گرفته است تا ضمن بيان نقشه راه، مباني هستي شناختي و انسان شناختي را نيز پوشش دهد و جهت گيري حركت هاي خرد و كلان كشوري و امت را به سوي فلسفه آفرينش سامان دهد.
نويسنده از اين زاويه به موضوع جهاد اقتصادي پرداخته است. تلاش نويسنده براين است تا در يك مطلب كوتاه، بخشي از ابعاد اين نام گذاري را تبيين و براساس آموزه هاي وحياني قرآن روشن نمايد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
اسوه سازي امت
امام و پيشوا در آموزه هاي قرآني آيت الهي است تا نقش راهنما و پيامبري را در ميان امت ايفا كند. اين نقش داراي ابعاد گوناگوني است. از جمله اين نقش ها مي توان به روشنگري و بصيرت بخشي به امت اشاره كرد تا همه چيز را از يك زاويه خاص و از دريچه الهي بنگرند و در محور توحيد حركت كرده و راه خويش را بيابند و در اين چارچوب وظيفه و تكليف وجودي خويش را ادا كنند.
اولوالامر در جايگاه اجتماعي- سياسي خود لازم است تا امت را در مسيري قرار دهد تا اهداف و فلسفه آفرينش را تحقق بخشند. ولي فقيه به عنوان نماينده خليفه الله در عصر غيبت اين مسئوليت را به عهده دارد، اين مسير را بشناسد و به امت نشان دهد.
از آن جايي كه بسياري از مسائل تا در مقام عمل در نيايد خود را چنان كه هست نشان نمي دهد، لازم است تا نظريه هاي علمي در قالب ها و شكل هاي عملي در برنامه ها و سياست ها ارايه شود. از اين جاست كه مسئوليت اولوالامر و ولي فقيه دشوار مي -شود؛ زيرا بر اوست تا افزون بر روشنگري و ارايه نظريه هاي علمي، برنامه ها و سياست ها را تبيين و روشن نمايد و امت را به سمت اجراي آن رهنمون سازد.
هدف از اين كار، اسوه سازي و ايجاد نمونه و الگوي كوچك است؛ چرا كه يك نمونه كوچك و الگوي خوب و شايسته مي تواند ظرفيت هاي نظريه ها و برنامه ها را نشان دهد و از نقص و كاستي هاي آن بكاهد. از آن جايي كه ولايت فقيه استمرار راه پيامبران و امامان(ع) است، نظريه ها و برنامه هاي ارايه شده از سوي وي نيز در اين مسير قرار دارد. پيامبران و امامان(ع) به حكم الهي و فلسفه بعثت، ماموريت و وظيفه داشتند تا با ارايه بهترين نظام فكري، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي در چارچوب قانون عدالت محور مكتوب با قدرت مردم، امتي را بسازند كه اسوه جامعه هاي بشري باشد. (حديد، آيه 25؛ و نيز بقره، آيه 143)
به اين معنا كه فلسفه و هدف بعثت، ارايه الگو و امت نمونه اي است كه مردم را نسبت به فلسفه آفرينش و انسان و نيز حقوق و تكاليف خويش آگاه كند تا همه مردم به دور از هر گونه محدوديت هاي نژادي، ديني، مذهبي و مانند آن يعني به صرف انسان بودن نسبت به حقوق خود قيام كرده و عدالت قسطي و مشهود خويش را بخواهند و نسبت به برپايي، اقامه و اجراي عدالت اقدام كنند. (حديد، آيه 25)
بنابراين، مسئوليت ولي فقيه در استمرار حركت پيامبران و امامان معصوم(ع) اين است كه جامعه اي شاهد، اسوه، نمونه و الگو بسازد و به جامعه جهاني ارايه دهد. هرچند كه جامعه اسوه و نمونه از نظر بعضي از امور چون اعتقادي با ديگر جوامع بشري مي تواند متفاوت باشد، ولي اين تفاوت تاثيري در كليت الگوبرداري ديگر جوامع ندارد.
به سخن ديگر، ماموريت پيامبران(ع) ايجاد بستر براي قيام عمومي و همگاني توده هاي مردم به دور از هرگونه قيدي است. اين بدان معناست كه قيام توده ها براي احقاق حقوق و عدالت طلبي خود يك هدف مهم و اساسي در ساختار كلي آفرينش است و اين مسئله به خودي خود مي تواند انسان را به سوي هدف آفرينش سوق دهد. به اين معنا كه پازل ها و قطعات جامعه اسوه و الگو هرچند از همه جهات كامل و تمام است، ولي در اصل موضوع ماموريت پيامبران يعني عدالت طلبي مردم آن چه مهم است، آگاهي از حق و اقدام براي احقاق حقوق و عدالت است.
جامعه الگو مي تواند به جوامع بشري نشان دهد كه حقوق انساني چيست و چگونه مي توانند آن را به دست آورند. از اين رو استكبار جهاني عدالت ستيز و ظالم همواره در برابر ام القراي اسلام يعني جامعه اسوه و الگو مي ايستد و آن را به عنوان دشمن شماره يك خودشناسائي كرده و به مقابله جدي و اساسي با آن مي پردازد؛ زيرا ارايه الگو و اسوه به جوامع بشري براي احقاق حقوق و عدالت مي تواند بنيادهاي استكباري آنان را با خطر مواجه سازد و ريشه هاي ظلم جهاني را برچيند.
نقشه راه
براي تحقق بخشيدن به امت اسوه و الگوي جهاني، نقشه راه لازم است؛ زيرا يك نظريه جامع و كامل اگر بخواهد در جامعه اي اجرايي شود و تحقق يابد، مي بايست در يك فرآيندي پديد آيد؛ چرا كه ايجاد بسترهاي لازم، نيازمند ايجاد ظرفيت ها و شرايطي است.
به سخن ديگر، شرايط دنيا اين اقتضا را دارد كه امور در يك فرآيندي تحقق يابد و بسترها و شرايط تحقق فراهم آيد. از اين رو نقشه راه براي رسيدن به هدف لازم است. اين نقشه راه كمك مي كند تا امت بداند در چه موقعيتي قرار دارد و وضعيت او نسبت به هدف چگونه است؟ يعني امت از طريق نقشه راه مي تواند آگاه شود در چند مرحله مي تواند به آن هدف برسد و يا از نظر زماني چه مقدار طول مي كشد؟ يا اين كه چه بسترهائي را فراهم آورد يا چه گام هائي را به درستي برنداشته است و در كجا كمبود و كاستي دارد؟
با نگاهي به برنامه ها و سياست هاي پيامبر(ص) مي توان دريافت، پيامبر براي تحقق امت اسوه و متوسط و شاهد خويش، نقشه راهي داشته است. اين نقشه راه كه از آن گاه به سياست هاي گام به گام ياد مي شود، شرايط جامعه مدني را به گونه اي تغيير داد تا اين امت اسوه و نمونه ايجاد و به جامعه بشري ارايه شود.
از نظر بسياري از مفسران با آن كه قرآن يكباره و به صورت جمله واحده بر قلب پيامبر(ص) نازل شده است، با اين همه ارايه آيات قرآني منوط به تحقق شرايط آن بوده است. به اين معنا كه هر آيه اي در زماني به امت ارايه مي شود كه شرايط مناسب به عنوان سبب نزول و مانند آن فراهم آمده باشد. از اين رو پيامبر(ص) منتظر مي ماند تا فرمان خداوندي از طريق جبرئيل(ع) امين وحي برسد و ايشان آيه را به امت ارايه دهد. از اين جاست كه مسئله تعجيل در تلاوت و قرائت آيات مطرح مي شود؛ زيرا گاه پيامبر(ص) شرايط را براي ارايه آيه مناسب مي يافت و مي خواست آيه را ارايه دهد كه خداوند از ارايه آن باز مي داشت و نسبت به تعجيل ارايه آيه فرمان نهي صادر مي كرد.(قيامت، آيات 16 تا 19)
نقشه راه كمك مي كند تا انسان گام هائي را با دقت بيش تر، تحت برنامه و سياست هاي مشخص و چارچوب تعيين شده بردارد. لذا ولي فقيه به عنوان استمراردهنده همان راه پيامبران و پيامبر(ص) نقشه راه را مشخص مي كند. نامگذاري ها هر سال به قصد تبيين اين نقشه راه مي باشد تا امت در نهايت به هدف بزرگ اسوه و الگوي عيني جامعه جهاني برسد و چشم ناظران جهاني را به خود معطوف دارد.
در اين نقشه راه، همه چيز براساس فلسفه آفرينش، هدف بعثت و ماموريت اصلي پيامبران(ع) و امامان(ع) انجام مي گيرد؛ زيرا هدف، خدايي و رباني شدن بشر است. اين هدف تنها در سايه سار عدالت مي تواند تحقق يابد. از اين رو جامعه عدالت محور به عنوان هدف از اين نقشه راه مشخص و معلوم مي شود و برنامه ها و سياست ها در چارچوب آن ارايه مي گردد.
مهم ترين نشانه جامعه عدالت محور، عدالت اقتصادي آن است؛ زيرا عدالت اقتصادي همان عدالت مشهود و ملموس و به تعبير ديگر عدالت قسطي است كه به چشم مي آيد. اگر شما وارد هر جامعه اي شويد، نخستين چيزي كه از يك جامعه به چشم مي آيد مظاهر عدالت قسطي آن است. بنابراين در نقشه راه نخستين گام براي عدالت قسطي، تعريف اقتصاد است و در آن عدالت اقتصادي مورد توجه و تاكيد قرار مي گيرد.
مباني هستي شناختي
جهاد اقتصادي به عنوان نقشه راه تحقق عدالت قسطي مورد توجه و تاكيد مقام عظماي ولايت و امامت است؛ زيرا عدالت قسطي ماموريت اصلي پيامبران و امت اسلام به عنوان امت نمونه و اسوه بشمار مي رود.
هر چند كه به ظاهر چنين مي آيد كه اقتصاد يك مسئله مادي و دنيوي است و كمتر با مسئله دين ارتباط مي يابد؛ ولي اگر خوب دقت شود، روشن مي گردد كه اقتصاد به عنوان محور عدالت قسطي تا چه اندازه در سرنوشت بشر تاثير دارد؛ از اين رو، مي بايست در محور توجهات دين قرار گيرد. اين گونه است كه در اسلام و آموزه هاي قرآني همواره با تاكيد بر نماز بر انفاق توجه داده شده و ارتباط تنگاتنگ ميان دين و دنيا و معنويت و ماديت تبين و روشن شده است. بخش بزرگي از آموزه هاي قرآني به مسائل اقتصادي و مادي اختصاص يافته است؛ زيرا دنيا مزرعه آخرت است و زندگي مادي و دنيوي جان مايه زندگي معنوي و اخروي است. آسايش دنيوي در كنار آرامش دنيوي است كه آدمي را با هدف بزرگ سعادت اخروي يعني آسايش و آرامش ابدي و هميشگي آشنا مي سازد و نسبت به آن ترغيب و تشويق مي كند.
انتخاب عنوان جهاد براي يك حركت به ظاهر مادي و دنيوي، تاكيد بر اين نكته هستي شناختي است كه انسان موجودي آفريده خداوندي است كه در مقام پروردگاري و ربوبيت او را انتخاب كرده تا در مقام خلافت قرار گيرد و پس از خدايي و متاله شدن، در مقام ربوبيت و مظهريت آن بنشيند و هستي از جمله زمين و زميني ها را به كمال شايسته و بايسته ايشان از راههاي مختلف از جمله استعمار الارض(آبادسازي زمين) برساند.
واژه و اصطلاح اسلامي و كليدي «جهاد» افزون بر اين كه تاكيدي بر جنبه كار و تلاش مضاعف و همت مضاعف دارد، همچنين تبيين كننده جهت و سمت و سوي فعاليت هاي اقتصادي است؛ زيرا واژه جهاد با بار معناي خاص آن، بيانگر اين مطلب است كه محور همه حركت ها از جمله حركت هاي اقتصادي و مادي و دنيوي مي بايست، خداوند و متاله و رباني شدن انسان و جامعه بشري باشد. بنابراين، كارهاي اقتصادي رنگ و بويي عبادي و خدايي مي گيرد و همانند انفاق و استعمار الارض و ابتغاء الفضل، عملي عبادي و در مسير حركت آفرينش قرار داده مي شود. بنابراين هر كسي كه براي لقمه ناني حلال كار و تلاش مي كند، همانند مجاهدي در كارزار كافران حربي است كه جان در طبق اخلاص نهاده و كشته در اين راه، شهيد مي باشد.
مباني انسان شناختي
جهاد اقتصادي همان گونه كه مبتني بر مباني هستي شناختي تعريف و تبيين مي شود، براساس مباني اسنان شناختي نيز تبيين مي شود. از آن چه گذشت مي توان اين مباني را به دست آورد. به اين معنا كه انسان در جهاد اقتصادي تنها ابزار توليد همانند خيش نيست، بلكه محور اقتصاد است. به اين معنا كه حركت هاي اقتصادي نبايد همانند حركت هاي نظام سرمايه داري براي توليد بيشتر و بهره كشي و استثمار باشد، بلكه بايد براي تعالي روح و روان آدمي و در چارچوب خدايي و رباني شدن بشر باشد.
اگر كار اقتصادي در يك جامعه اسوه و نمونه انجام مي گيرد، همواره به هدف ايجاد بستري براي تعالي و كرامت و شرافت بشري است؛ چرا كه اقتصاد يا ماديات هدف نيست، بلكه خود ابزاري براي بشر است تا انسان ها بتوانند ظرفيت هاي وجودي خود را كشف كرده و اسماي الهي را در خود تحقق بخشند و متاله و خدايي شده و در مقام مظهريت ربوبيت و پروردگاري نشسته و هستي را به سوي كمال رهنمون شوند.
جامعه الگو بايد شرايط را در جامعه چنان فراهم آورد تا همگان به فلسفه آفرينش خود و جهان آگاه شده و نسبت به حقوق و تكاليف خود دانا شده و زمينه خدايي شدن در يك فضاي سالم را دارا شوند. بنابراين، آسايش و آرامش به عنوان اصل محوري مورد توجه و تاكيد قرار مي گيرد. اين آسايش و آرامش در يك فضاي عدالت محور تحقق مي يابد. از اين رو عدالت قسطي يعني عدالت اقتصادي و مادي به عنوان هدف آغازين هر جامعه بشري مورد تاكيد اسلام و قرآن قرار گرفته است؛ زيرا جامعه آگاه به عدالت و خواهان آن مي تواند بستر لازم را براي فهم و درك اهداف آفرينش فراهم آورد. و لذا خداوند از پيامبران مي خواهد تا جوامع را نسبت به اين عدالت قسطي آگاه سازند و توده را براي تحقق آن به قيام ترغيب و تشويق كنند؛ زيرا آگاهي توده هاي مردم از هر دين و مذهب و نژاد نسبت به عدالت قسطي و قيام براي آن، خود بهترين شرايط را براي ادامه راه فراهم مي آورد.
به سخن ديگر، نقشه راه اسلام بر اين است كه در گام نخست، مردم را نسبت به حقوق خود آگاه كند و بي توجه به مذهب و دين و نژاد، آنان را به مقابله با ظلم و اجراي عدالت قسطي و عدالت اقتصادي ترغيب و تشويق نمايد؛ زيرا بر اين باور است كه در فضايي كه عدالت قسطي تحقق دارد، شرايط براي حركت به سوي فلسفه آفرينش و انسان فراهم تر و آماده تر است.
جهادي بودن حركت اقتصادي
اين كه حركت اقتصادي و عدالت مي بايست جهادي باشد، هدف حركت اقتصادي را نيز تبيين و روشن مي كند؛ زيرا هر حركت مادي و دنيوي كه به عنوان وسيله بودن و ابزاري بودن ديده نشود، عين ضلالت و گمراهي است.
به سخن ديگر، حركت هاي مادي و دنيوي بايد در چارچوب اين حكم كلي اسلامي باشد كه «الدنيا مزرعه الاخره؛ دنياكشتزار آخرت است.» به اين معنا كه حركت هاي اقتصادي و مادي و دنيوي نمي بايست اصالت نيابند، بلكه بايد به عنوان مقدمه و ابزار ديده شوند تا از هدف اصلي آفرينش هستي و انسان دور نشود.
قرآن بارها و بارها بر حركت هاي مادي و دنيوي كه به دنيا و ماديات اصالت و ارزش نفسي بخشيده اند، خرده گرفته است. از نظر قرآن هر حركت مادي و دنيوي كه دنيا و ماديات را اصيل شمارد، حركت باطل و گمراه كننده است؛ چرا كه بايد حركت هاي مادي و دنيوي از جمله حركت هاي اقتصادي، حركت هاي با محوريت آخرت و معنويت باشد. اين گونه است كه ابزاري بودن دنيا و هر آن چه در آن است مورد توجه و تأكيد خداوند در قرآن است و عناويني چون زهد و رياضت و تقوا و مانند آن به عنوان تبيين گر مهم ابزاري بودن دنيا، در آيات قرآن بارها تكرار مي شود.
بر اين اساس، حركت هاي اقتصادي امت اسوه و شاهد مي بايست حركت هاي جهادي و با هدف خدا، آخرت و معنويت باشد كه همان متاله و رباني شدن انسان و جامعه است.
جهادي بودن افزون بر اين كه هدف حركت اقتصادي را تبيين مي كند، همچنين موقعيت هر فرد را در اين موضوع روشن مي كند. به اين معنا كه هر شخص در هر موقعيت و منزلت و ثروت و قدرتي كه هست لازم است نهايت تلاش و كوشش را مبذول دارد تا اين شكوفايي اقتصادي تحقق يابد و تمدن اسلامي به منصه ظهور برسد. هرگونه كوتاهي، در حكم قاعدين شدن انسان و موجب طرف اجتماعي در دنيا و عذاب اخروي مي شود.
صرفه جويي، پرهيز از اسراف و اتراف و مانند آن، به عنوان بخشي از اين جهاد اقتصادي معنا مي يابد و هرگونه مصرف بي رويه در حكم حركت در مسير اخوان شياطين و ياران قاسطين معنا مي شود و مسرفان و مترفان، دشمن دين و ملت شمرده مي شوند.
اصول جهاد اقتصادي
اين كه حركت هاي اقتصادي مي بايست جهادي باشد، اصولي را مي طلبد كه مبتني بر مباني هستي شناختي و انسان شناختي است.
اين اصول عبارتند از:
1- عدالت محوري: اگر حركت اقتصادي قرار است در شكل جهاد اقتصادي سامان يابد، بايد اصولي در آن مراعات گردد تا جهاد تحقق يابد؛ زيرا چنان كه گفته شد جهاد، اصطلاح اسلامي با بار مثبت زياد است.
جهاد بايد همواره در راه خدا باشد و راه خدا در هر چيزي عدالت است؛ چرا كه نظام احسن هستي براساس عدالت شكل گرفته است. بر اين اساس، عدالت نقش بسيار اساسي در همه ابعاد هر چيزي از جمله حركت ها و فعاليت هاي اقتصادي دارد. از اين رو عدالت در حوزه ابزار، روش و هدف بايد مورد توجه قرار گيرد. بنابراين، در هر جايي كه تقابل يا تضادي در مقام حكم يا تزاحمي در مقام اجرا با عدالت پيش آيد، بايد عدالت به عنوان اصل حاكم مقدم گردد و به هيچ وجه نمي توان از ابزار يا روش يا هدفي استفاده كرد كه عدالت را تضعيف يا ساقط مي كند.
2- سالم سازي اقتصادي: اصولا همه چيز در دنيا از آن همگان است و كسي را نرسد كه مدعي مالكيت حقيقي چيزي باشد؛ چرا كه تنها مالك حقيقي خداوند است و ديگران از مالكيت اعتباري و غيرحقيقي برخوردارند. بر اين اساس، هر عملي در دنيا از جمله عمل اقتصادي بايد با اين اصل، هماهنگ و سازگار باشد.
هرگاه جريان اقتصادي برخلاف بهره مندي عده اي باشد، آن جريان به عنوان جريان ناسالم و باطل شناخته مي شود و بايد تغيير كند يا اصلاح گردد. از جمله اصول اقتصادي اسلام جريان سالم و گردش عدالت محور اقتصاد در جامعه است. لذا خداوند براي دسترسي همگان نسبت به منابع زمين قوانيني از جمله قانون «انفال» و «في» را صادر كرده است تا گردش سالم اقتصادي در جامعه جاري شود و سرمايه ها و منابع مادي دنيا در انحصار افرادي محدود قرار نگيرد. (حشر، آيه 7 و آيات ديگر قرآن)
بر اين اساس، حركت اقتصادي بايد در چارچوب جريان و گردش سالم اقتصادي صورت گيرد و هرگونه عمل اقتصادي حتي به قصد شكوفايي اقتصادي اگر همراه با تخريب اصل عدالت يا گردش سالم و فراگير اقتصادي باشد، عملي باطل و ناحق شناخته مي شود. بنابراين، نمي توان به انگيزه رونق و شكوفايي اقتصادي، گروهي از مردم را از منابع اقتصادي يا سرمايه ها و مانند آن محروم كرد و آنان را در فقر مطلق رها كرد يا به آن كشاند.
3- برنامه ريزي و تقسيم كار: حركت اقتصادي اگر بخواهد مانند عمل جهادي انجام شود بايد براساس اصل اساسي برنامه ريزي انجام گيرد؛ زيرا جهاد اين معنا را مي رساند كه دشمني در مقابل، حضور دارد كه او نيز طرح و برنامه هايي دارد و مقابله با او تنها با برنامه ريزي و پيش بيني حركت هاي مقابل و بصيرت، شدني است.
همچنين حركت جهادي بايد همراه با تقسيم كار و حمله همه جانبه از قلب و يمين و يسار انجام گيرد و تنها بخشي از جبهه تقويت نشود. به اين معنا كه بايد حركت همه جانبه در صنعت، معدن، كشاورزي و ديگر فناوري هاي روز انجام گيرد و جهاد، فراگير و همه جانبه باشد و اين طور نباشد كه به بخشي توجه شود و از بخش هاي ديگر غفلت گردد.
4- بهره گيري از همه ظرفيت ها: در آيات قرآني از امت اسلام خواسته شده تا از همه عده و عده (افراد و ابزار) استفاده شود تا به موفقيت كامل دست يابند. بنابراين، لازم است در جهاد اقتصادي از همه ظرفيت هاي امت اسلام و كشور استفاده و همه نفرات و ابزارها و وسايل و امكانات به كار گرفته شود. هرگونه قعود (كوتاهي) افراد جامعه مي تواند موجب تزلزل حركت جهاد اقتصادي شود و ناديده گرفتن و عدم بهره گيري از همه امكانات مي تواند آسيب جدي بر جامعه وارد سازد.
5- اصول ديگر: بي گمان پرداختن به همه اصول جهاد اقتصادي در اين مطلب كوتاه شدني نيست. با نگاهي به آموزه هاي قرآني مي توان اصول چندي را براي جهاد اقتصادي شناسايي كرد. از جمله اين اصول مي توان به اصل آباداني زمين و دوري از فساد و تباهي اشاره كرد. به اين معنا كه فعاليت هاي اقتصادي به سبب صبغه و رنگ جهادي بودنش نبايد موجب فساد و تباهي زمين يا اهل آن شود. همچنين جهاد اقتصادي بايد براساس اصول خدمت رساني به بشر و ديگر آفريده هاي الهي، فراهم آوري بستر مناسب براي رشد انسان، حفظ كرامت، عزت و شرافت، يا اصل آرامش و آسايش، امنيت و مانند آن باشد. تبيين همه اين اصول فرصت و وقت ديگري را مي طلبد كه اميد است به ياري خداوند در آينده به آن ها پرداخته شود.

 



خاطرات تدريس و تبليغ در گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمين محسن قرائتي (بخش اول)

حجت الاسلام محسن قرائتي چهره نام آشناي قرآني كه همه او را به نام «معلم خوب قرآن» مي شناسند، از معدود شخصيتهايي است كه در ميان اقشار مختلف جامعه داراي محبوبيت خاصي است و حتي كساني كه چندان علقه اي با دين و روحانيت ندارند به او به ديده علاقه و احترام مي نگرند.
اخلاص قرائتي كلام او را جذاب كرده بطوري كه سخنانش به دل مي نشيند و تأثير شگرفي در روح و جان شنونده مي گذارد.
لطف و عنايت حضرت حق درباره اين روحاني جليل القدر باعث شده كه او به گفته يكي از مسئولان فرهنگي صداوسيما ركورددار طولاني ترين و جذاب ترين برنامه آموزشي تلويزيوني در سطح دنيا باشد.
قرائتي اهل مصاحبه با رسانه ها نيست اما سابقه دوستي حجت الاسلام رحيميان- نماينده ولي فقيه در بنيادشهيد- با وي و درخواست انجام مصاحبه او را به اين كار متقاعد كرده است، لذا در گفت وگوي مفصل با نشريه پاسدار اسلام خاطرات و مطالب جذاب و خواندني زيادي را بيان كرده است.
روزنامه كيهان به لحاظ شخصيت حجت الاسلام قرائتي و اهميت سخنان ايشان اقدام به باز نشر اين مصاحبه كه از شماره 351 و 352 پاسدار اسلام انتخاب شده كرده است كه ذيلا بخش نخست آن از نظر خوانندگان عزيز مي گذرد.
- با تشكر از جنابعالي كه اين فرصت را به ما داديد. بفرماييد اولين باري كه پاي تخته سياه رفتيد كي و كجا بود؟
¤ اولين بار ماه رمضاني در كاشان بود. يك تخته رنگ و رو رفته شكسته مدرسه اي بود در مشهد هم كه اولين كارمان بود، تخته سياه نداشتيم، رفتيم يك مقوا پيدا كرديم و با زغال نوشتيم و با جورابمان پاك كرديم! دور تا دور هم آخوند نشسته بودند آن خانه هم يادم هست. الان خانه امام جمعه سبزوار است.
-اين روش را از كي شروع كرديد؟
¤از همان بيست سالگي، حدود چهل و چند سال است. نشاطم هم فرقي نكرده. اگر برگردم به 50 سال پيش همان كاري را مي كنم كه تا الان كرده ام. در عمرم از كاري كه كرده ام، پشيمان نشده ام.
حالا چه طور شده كه شما به فكر زندگي من افتاده ايد؟ مثل اينكه بوي مرگ مي آيد، همه ياد من افتاده اند.
- خدا نكند. زماني كه ما تصميم به گفت وگو با شما گرفتيم، اصلا خبر نداشتيم كه قرار است براي شما پاسداشت بگيرند. اين مسئله كاملا تصادفي است.
چرا هميشه با گچ روي تخته مي نويسيد و با وايت بورد كه راحت تر است، نمي نويسيد؟
¤وايت بورد تازه پيدا شده. ما از قديم تخته سياه داشتيم. نيتم اين است كه به مردم بگويم كه با ساده ترين وسيله هم مي شود ده ها سال كار كرد.
تخته سياه، هم غيراز وايت بورد است و در همه روستاها هم پيدا مي شود.
- خوب، از امام چه خاطراتي داريد؟
¤ يك خاطره اينكه رفتم نجف درس بخوانم، يك سال و دو ماه آنجا ماندم. مي خواستم بيايم ايران و پول نداشتم. به آقاي حليمي گفتم مي خواهم بروم ايران و پول ندارم. آقاي حليمي گفت بروم به امام بگويم كه يك همشهري داريم، اگر پول داريد به او بدهيد. مي گفت وقتي به امام گفتم، امام يك لحظه مكث كرد و گفت: هرچه توي جيبم هست، مال شما. همه جيب هايش را گشت و ديد 57 تومن است و آن را به من داد. اين اولين پولي بود كه از امام گرفتم. يك خاطره ديگر اينكه امام در خانه كوچك در قم نشسته بود. من و پدرم رفتيم پيش امام. وقتي مي خواستيم بياييم بيرون، بابام دست امام را بوسيد. بعد امام همين طور صورت او را نگاه كرد تا آمديم بيرون. به پدرم گفتم چيز عجيبي بود.امام به آن همه آدمي كه بودند و دستش را مي بوسيدند، اعتنا نكرد، اما شما را با چشم هايش تعقيب كرد تا از خانه آمديد بيرون. اين براي ما خيلي مهم بود. اولين شهريه اي كه از امام گرفتيم، 15 تا يك تومني بود كه آقاي [شيخ حسن] صانعي آورد مدرسه. اولين تقسيمي ما بود.
نجف كه بوديم، حاج آقا مصطفي به پسر آقاي خويي تلفني زد كه ما را از تركيه آوردند بغداد؛ شما يك خانه بگيريد كه ما بياييم آنجا. من با آقاي خويي رابطه نداشتم، ولي اين تلفن را شنيدم و پرسيدم آيت الله خميني الان بغداد است؟ رفتيم وارسي كرديم و گفتند بله. چند تا طلبه شديم و يك پولي را روي هم گذاشتيم و رفتيم. ما جزو انقلابي ها نبوديم، طلبه عادي بوديم. 17-18 نفري شديم و پولي روي هم گذاشتيم و يك ميني بوس كرايه كرديم و به مسافرخانه اي در كاظمين رفتيم.
اين خاطره را تا حالا جايي ننوشته ام و به كسي هم نگفته ام. الان يادم آمد. خلاصه رفتيم مسافرخانه و پرسيديم: «آيت الله خميني آمده اينجا؟» گفتند: «بله، غروب بود كه آقايي آمد و گفت من خميني هستم. يك اطاق به من بدهيد.گفتيم خميني در ايران انقلاب كرده، رفته تركيه، گفت: من همانم. هواپيما مرا آورده بغداد و رها كرده و رفته.»
مي گفت: «وقتي ديديم آقاي خميني است، ديدم مسافرخانه در شأن ايشان نيست و برديمشان خانه».
- يادتان هست كدام مسافرخانه بود، اسمش چه بود؟
¤ نه، ولي گفتم برويم خانه و آقا را ببينيم. خواهش كرديم و گفت باشد و ما را برد خانه. رفت داخل اطاق و برگشت و گفت: «سيد، خواب است.» گفتم: «آقا كه با عمامه نمي خوابد. شما برو بالاي سرش، عمامه اش را بردار بياور!» او كه نمي توانست در يك لحظه برود پارچه بخرد و عمامه بپيچد. رفت و عمامه آقا را آورد. من خاطرم جمع شد كه آقا آنجاست. دلمان خوش شد كه آقا هست و آن شب تا صبح خوابمان نبرد. يك حسينيه حاجي بمون علي بود، رفتيم آنجا و صبح سحر رفتيم حرم، ديديم بله، امام آمده حرم. ماشين هايي بودند كه از ايران مي آمدند دور فلكه حرم. دويديم پاي ماشين ها و گفتيم برويد ايران بگوييد امام آمده كاظمين. بالاخره در نجف ولوله افتاد و هيئت هايي در كاظمين به ديدن امام آمدند. حاج آقا مصطفي هم براي آقايان صحبت مي كرد.
- امام چند روز در كاظمين ماندند؟
¤ به نظرم يك روز، خدمت امام بوديم و با ايشان رفتيم سامرا. بيرون از سامرا توي بيابان آمدند استقبال. خدا رحمت كند حاج شيخ مجتبي لنكراني و عده اي از شيوخ سامرا بودند. خدمت ايشان رفتيم حسينيه آقاي بروجردي. به نظرم يك شب هم در سامرا بوديم، بعد برگشتيم آمديم. حاج آقا محمد شيرازي در كربلا سنگ تمام گذاشت و چندهزار نفر را چهار فرسخ بيرون كربلا به استقبال امام فرستاد.
- مربوط به چه سالي است؟
¤ سال .44 ما جزو طلبه هاي نجف بوديم و خدمت امام هم رفتيم. يك هفته اي را هم ايشان در كربلا بود و نجف هم در اين يك هفته آماده شد. من درس كسي در آنجا مي رفتم كه حالا اسمش را نمي برم. وقتي گفتم آيت الله خميني، گفت:«ببين! حرف آيت الله خميني را نزن. اين سيد، مثل نواب صفوي سيد داغي است.» بعدا كه امام درس مكاسب و كفايه مي گفت و درس معروفي هم بود، استاد ما گفت: «من تا حالا ايشان را به اين جور نمي شناختم. هركس درس هركسي مي رود، برود، ولي يك درس را هم بايد درس ايشان برود.» يعني نظرش 180 درجه فرق كرد.
- ذيل قضيه خيلي جالب است و لذا مهم است كه اسم آن فرد را بگوييد.
¤ آيت الله راستي. من شاگرد آقاي راستي بودم و رسائل مي خواندم. يعني نگاهش اين طور نبود كه درس امام مثل درس علماي نجف باشد و ايشان مرجع باشد، ولي وقتي امام آمد و درس را در نجف شروع كرد خود آقاي راستي هم بر درس امام حاضر شد و مي گفت هركس هر درسي مي رود، برود، ولي يك درسش بايد درس ايشان باشد. خيلي ها به او نگاه مي كردند. خيلي ها هم البته عصباني شدند كه ايشان چرا اين كار را كرد، چون فضاي نجف اين طور نبود. بعد امام ملاقات هايي با افراد كرد. ما از همه ملاقات ها خبر نداشتيم، ولي از ملاقاتي كه با آقاي حكيم كرد خاطراتي داريم. ايشان به آقاي حكيم گفت شما حركت كن، من دنبال شما هستم.
- شما آنجا بوديد؟
¤ نه، آمدند و گفتند، آقاي حكيم شب اول به ديدن امام نرفت و شب بعد رفت، منتها امام در بازديدها، اول بازديد آقاي حكيم رفت. يعني در ديدن، آقاي حكيم دوم بود، در بازديد، امام اول به ديدار ايشان رفت و گفت شما حركت كن، من دنبال شما هستم. آقاي حكيم گفت آقا! مردم چنين و چنانند. ما يك فتوا داديم و عراق با من اين طور كرد و من به مردم عراق اطمينان ندارم. امام گفت من با مردم ايران پشتيبان شما هستم. فقط يك نفر آنجا بود كه بي اعتنايي مي كرد كه ديگر محو شد. او هم از امام ناراحت بود، ولي آقاي خويي، آقاي شاهرودي و... همه به ديدن امام رفتند.
از شيريني هاي عمر ما اين است كه يك ماه رمضان را در حرم عسكريين احيا گرفتيم، چون آقاي بروجردي گفته بود شما كه مي خواهيد برويد مدينه را آباد كنيد، سامرا هم مثل مدينه.
لااقل 100 تا طلبه ماه رمضان ها برويد سامرا، روزها بخوابيد و شب ها تا صبح احيا بگيريد كه در حرم عسكريين در 30 شب ماه رمضان باز باشد. من مقلد آقاي خوانساري بودم. ايشان گفت من اين كار آقاي بروجردي را اجرا مي كنم. اعلام كردند كه آقاي خوانساري 100 تا طلبه مي خواهد كه بروند احيا بگيرند. من چون مقلد ايشان بودم، ثبت نام كردم. زمستان بود و شب ها هم 14 ساعتي بود. روزها مي خوابيديم و از غروب مي رفتيم و تا صبح در حرم بوديم. يك بار ديدم در حرم تنهاي تنها هستم تا بقيه يكي يكي جمع شدند. آن ماه رمضان براي ما ماه رمضان خوبي بود. قله عمر من آن سامراست.
- در ايران هم خاطره اي با امام داريد؟
¤ حالا مثلا اين حرف هاي ما به درد مردم مي خورد؟
- بله، اينها بخشي از تاريخ انقلاب است.
¤ من در انقلاب سهمي نداشتم و در حد معمولي بودم و مثلا در راهپيمايي ها شركت مي كردم. قبلش هم دائماً شك داشتم تا زماني كه امام فرمود اي كاش من بين شهداي خيابان ژاله بودم. اين «اي كاش» را كه گفت، فهميدم كه بايد برويم و اگر تيراندازي هم شد و كشته هم شديم، شهيد هستيم. قبلا كسي به ما نگفته بود اگر احساس خطر هم كرديد، راهپيمايي برويد. اين كلمه «اي كاش» حكم فتوا را داشت و لذا خيلي رسمي در راهپيمايي ها شركت مي كرديم. رابط بين ما و انقلاب هم تقريباً آقاي مطهري بود. من اولين دفعه ايشان را در اهواز ديدم.
- چه سالي؟
¤ خيلي دقيق نمي دانم.
- بعد از سال 41 بود؟
¤ بله، سال ها قبل از پيروزي انقلاب بود. وقتي مي خواست برود، اين كلمه را از ايشان شنيدم كه اگر من بروم تهران و به ما بگويند اهواز چه خبر است؟ مي گويم كشف من قرائتي است! بعد تلفنش را داد و گفت خانه ما بيا. پنجشنبه ها در قم درس داشت و مرتب خانه ما مي آمد. خيلي به من لطف داشت. يك روز هم به من زنگ زد كه من مقدار زيادي نوار تفسير دارم، بيا بنويس. گفتم: «من در خدمت آقاي مكارم براي تفسير نمونه هستم. مي خواهيد آن را تعطيل كنم و بيايم؟» گفت: «نه تعطيل نكن.» گفتم: «دو تا را نمي توانم.» گفت: «پس هيچي».
انقلاب كه شد، آقاي مطهري به من زنگ زد كه، سريع برو تلويزيون. رفتم و يك جوان قدبلندي آمد به استقبال. همان جواني كه قرآن در صحنه با آقاي طالقاني بود.
- دكتر جلالي...
¤ بله، همان كه بعد در يونسكو بود. دم زنجير ساختمان تلويويزيون آمد و پرسيد قرائتي شماييد؟ گفتم بله. ايشان ما را تحويل گرفت و برد آنجا. ورودم در تلويزيون هم اين طور بود كه گفتم: «مي توانم شما را با حرف منطقي، دو ساعت بخندانم كه هرچه بخواهيد لبتان را جمع كنيد، نتوانيد.» گفتند: «بايد امتحان بدهي.» گفتم: «باشد». آمدند نشستند و ساعت ديدند و ما شروع كرديم به حرف زدن. گفتند ما مي خواستيم دو تا آخوند بيشتر در تلويزيون نباشد، يكي امام، يكي آقاي طالقاني و حالا شما بايد عمامه ات را برداري كه هم در تلويزيون از شما استفاده كنيم و هم قراري كه داريم به هم نخورد. گفتم: «نه، من عمامه ام را برنمي دارم».
خلاصه فيلمبرداري كردند و الان بيشتر از 30 سال است كه آنجا مانده ام. از الطاف خداوند عالم است كه در اين 30 سال حتي يك شب جمعه هم از طرف من تعطيل نشده. شده كه يك وقت شب جمعه به سال تحويل خورده و پيام امام يا آقا پخش شده، يعني برنامه اي پيش آمده كه برنامه من حذف شده، ولي شايد در سال يك بار بيشتر نشده باشد.
- شما ظاهراً قديمي ترين چهره تلويزيون هستيد. فردي نقل مي كرد اينكه يك نفر بيش از 30سال در يك شبكه تلويزيوني برنامه داشته و آن برنامه جذابيتش را همچنان حفظ كرده باشد، در دنيا كم نظير است.
¤ نمي دانم. دنيا را بايد وارسي كرد. ولي بله، بيننده دارد، بيننده هاي خوبي هم دارد، الحمدلله.
- از شهيد مطهري خاطره ديگري هم داريد؟
¤ ايشان چند هفته اي، پنجشنبه ها تقريباً مرتب مي آمد منزل ما. ناهار مي خورد و بعد استراحت مي كرد. من براي اينكه بچه ها سروصدا نكنند، دو تا دختر كوچولويم را بغل مي كردم و در كوچه هاي قم راه مي بردم. ايشان يك ساعت مي خوابيد و چاي مي خورد و من توي ماشينش مي نشستم. يك بنز مشكي قديمي داشت.
- خودش رانندگي مي كرد؟
¤ نخير، راننده داشت. توي ماشينش مي نشستم و تا حضرت عبدالعظيم از ايشان سؤال مي كردم. بعد پياده مي شدم و برمي گشتم، يعني دو ساعت خصوصي سؤالات زيادي از ايشان مي پرسيدم.
- هيچ وقت پيش ايشان درس نخوانديد؟
¤ نه، كتاب هايش را خوانده ام. آقاي مطهري در مورد رفتن به تلويزيون مي گفت من به امام گفته ام و اين حرف را كه شما بايد به آنجا برويد، از قول امام مي گويم، چون تلويزيون فقط نسبت به امام تمكين مي كردند. وقتي ما رفتيم تلويزيون، امام بحث هاي ما را ديد و خوشحال شد. يك سالي گذشت حاج احمدآقا مي گفت امام از برنامه تو خوشش مي آيد. من در راه برگشت از جبهه، نزديك خرم آباد بودم كه راديو را روشن كردم و ديدم امام مي گويد تو نماينده من در نهضت سوادآموزي هستي.
باز يك زماني امام، پولي را براي من فرستاد. امام دو بار براي من پول فرستاد. يك بار 100 تومن، يك بار 50 تومن، 100 تومان در آن زمان پول خوبي بود و با آن دو تا قالي براي دو تا دخترهايم خريدم كه الان آن دو تا قالي يكي يك ميليون بيشتر مي ارزد. يك بار پيغام فرستادم كه من شرعاً فقير نيستم. فرمود كه اين پول براي فقرا نيست، اين هديه است.
يك بار هم خدمت امام رسيدم و گفتم: «كسي روي شما اشكال داشته باشد طوري نيست؟» فرمود: «نه.» گفتم: «من روي شما دو تا اشكال دارم. خجالت مي كشم چراغ قوه به خورشيد بيندازم، ولي در ذهنم هست.» پرسيد: «چيست؟» گفتم: «شما يك جاهايي نماينده مي گذاريد كه ضرورت ندارد. مثلا نهضت سوادآموزي چه خطري داشت كه نماينده گذاشتيد يا هلال احمر كه بايد به سيل زده ها پتو بدهد، چه خطري داشت كه آقاي غيوري را گذاشتيد؟ آن وقت دو سه جا كه خيلي اهميت دارند، نماينده نداريد.» فرمودند: «كجا؟» گفتم: «اطاق پخش تلويزيون. اينكه چه برنامه هايي پخش مي شوند، خيلي مهم است. يكي هم كتاب هاي درسي آموزش و پرورش. ميليون ها كتاب چاپ مي شود و بچه ها سطر به سطر مي خوانند. توي اين كتاب ها چيست؟ شما در دروازه هاي فكري نسل نو، نماينده نداريد و آن وقت در نهضت سوادآموزي براي آب باباي پيرزن ها نماينده داريد».
- امام چه گفت؟
¤ امام فرمود: «من روي حرف شما تأمل مي كنم». يك چيز ديگر هم گفتم، گفت روي اين حرف هم تأمل مي كنم. يك بار هم با حاج شيخ حسن صانعي بود كه خدمت امام رسيديم. فرمود: «من برنامه هاي شما را مي بينم، لذت مي برم، استفاده و به شما دعا مي كنم.» هر وقت هم مرا ميان جمعيت مي ديد، مي خنديد.
يك بار هم در جمعيت بودم و داشتم مي رفتم، امام فرمود به ايشان بگوييد بيايد داخل. خود امام فرمود و ما رفتيم خدمتشان. بعد به امام گفتم: «يك دقيقه به من اجازه بدهيد غيبت كنم.» امام تأني كرد و گفت: «خيلي خب! يك دقيقه غيبت كنيد.» و از سروش گفتم كه نماينده امام در شوراي انقلاب فرهنگي بود و كارش درست نبود. به امام گفتم: «گاهي اوقات ممكن است حيوانات زودتر از آدم ها زلزله را بفهمند!»
-اين را گفتيد؟
¤ بله، چون توهين بود به امام كه حالا يك بچه طلبه برود آنجا و اين حرف را درباره نماينده ايشان بزند. فقط مي دانم امام به قدري خوشش آمد كه از خانه كه آمدم بيرون، حاج احمدآقا آمد توي كوچه آمد دنبال من و گفت: «آقاي قرائتي! شما خانه داري؟» گفتم: «بله» گفت: «از خودت هست؟» گفتم: «بله» من از اين جمله اي كه حاج احمدآقا وسط كوچه از من پرسيد، احساس مي كنم امام به قدري خوشش آمده بود كه گفته بود برو ببين اگر خانه ندارد، برايش يك خانه بخريد.
-امام، هم از اصل مطلب خوشش آمده بود، هم از تمثيلي كه به كار برديد.
¤به هر حال گفتم خانه دارم و خانه ام هم ملكي هست.
يك بار هم رفتيم اجازه بگيريم. گفتيم ما نماينده شما شديم، حالا توقع مردم از ما رفته بالا. مي آيند مي گويند در گوش بچه اذان بگو! بالاخره يك پولي بايد گذاشت زمين. مي گويند بيا فلان جا كلنگ افتتاحيه بزن. بالاخره نماينده شما خرج دارد. خرج نمايندگي را از پول نهضت بدهيم؟ فرمود: نه، از پول نهضت ندهيد. مجازيد از وجوهات در شأن خودتان خرج كنيد. اين اجازه را هم به ما داد، ولي ما دستمان به وجوهات نيست.
يك بار هم رفتيم خدمت امام و گفتيم آقا! ما ايام جنگ مي رويم جبهه. ماشينمان مال بيت المال است. يك جا بنزين مي زنيم. يك جا ناهار مي خوريم، يك جا تلفن مي كنيم. پول كه از ما نمي گيرند. خودمان و ماشينمان و پاسدارهايمان به هر گردان و لشكري كه مي رسيم همان جا از امكانات موجود استفاده مي كنيم. خب، حالا بنزين را ارتش مي زند مي رويم سپاه، بنزين را سپاه مي زند، مي رويم جهاد سازندگي. اينها همه قاطي پاتي مي شوند. اما فرمود همه را كنترل كن ببين چقدر بنزين در چه مسيري مي زنيد. گفتم اگر بخواهم اين كار را بكنم كه دائما بايد نگاهم به عقربه بنزين باشد. خيلي براي من سخت است. پس حالا كه اين طور شد، اجازه بدهيد از جبهه رفتن معاف باشيم و فقط با پول نهضت بنزين بزنيم و براي نهضت هم كار كنيم. ايشان تأني كرد و فرمود شما مهمان من باش، چون پول نمي گيري، از همه امكانات استفاده كن و همين راهي را كه مي روي برو. آن روزها پرورش هم معاون ما بود و از آموزش و پرورش آمده بود توي نهضت يك مدتي من معاون آقاي پرورش بودم، بعد ايشان معاون من شد!
-از آقاي پرورش مي گفتيد.
¤به امام گفتم آقاي پرورش كه وزير بود، حالا آمده در نهضت. ما در شوراي مركزي نهضت پنج نفريم.
اجازه اي كه به من داده ايد كه از امكانات نظام استفاده كنم، به آن چهار نفر هم بدهيد. فرمود: نه، من به آنها نمي دهم. به شما مي دهم به خاطر شغلي كه داري و مي خواهي توي كشور تاب بخوري.
يك بار هم گفتم آقا! من توي تلويزيون خيلي موفقم، توي شهرها مي روم شلوغ مي شود، توي حوزه مي روم طلبه هاي جوان خيلي دور مرا مي گيرند، توي دانشگاه خيلي از من استقبال مي كنند، همه را هم خراب مي كنم چون چند تا كار را نمي شود با هم كامل انجام داد. شما امام هستيد. به من بگوييد تو مال صدا و سيما، تو مال سخنراني توي شهرها، تو براي دانشگاهي ها يا حوزه، يكي از اينها را بفرماييد، چون روي آن متمركز مي شوم و راحت تر است. اين جوري تشتت پيش مي آيد. امام باز يك لحظه تأمل كرد و فرمود نمي توانم تشخيص بدهم. اختيار با خودت.
بعد از امام هم به آيت الله خامنه اي گفتم آقا! من پنج شش جا كار مي كنم و نمي توانم به همه برسم. تازه آن موقع ستاد نماز و ستاد زكات و ستاد تفسير هم نبود. حالا كه بيشتر هم شده. من امروز كه پا شدم سلام صبح به خير تلويزيون بودم، بعد رفتم سپاه براي فعالان قرآن سپاه در كل كشور حرف زدم، بعد رفتم دانشگاه تهران كه شنبه يكشنبه دوشنبه امامت نماز جماعت آنجا با من است و چند دقيقه اي هم تفسير مي گويم، بعد رفتم نهضت و ستاد نماز، از اينجا هم بايد بروم شب مطالعه كنم براي فردا تلويزيون.
يك بار هم به امام گفتم آقا! يك عده از بي سوادها نمي آيند سركلاس. ما به يك نحوي الزام و اجبار داشته باشيم، مثلا مستحبات را براي اينها ببنديم. بگوييم هر كس مي خواهد برود عمره، به شرطي ثبت نام مي كنيم كه سواد داشته باشد يا همين طور سوريه. اجازه بدهيد طبق قانوني جلوي مستحبات را بگيريم كه بي سوادها مجبور بشوند بيايند سواد ياد بگيرند. اما فرمود نه، يك كسي كه سواد ندارد، به چه دليل عمره نرود؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14