(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 3 اردیبهشت 1390- شماره 19908

هدف ما از وحدت تقويت حق است
حمله به دكترين مقاومت ايران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




هدف ما از وحدت تقويت حق است

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
تقويت حق؛ هدف ما از وحدت
ارزش وحدت تابع ارزش هدفي است كه براي آن انجام مي گيرد. اگر وحدت براي تحقق حقي باشد، به اندازه اي كه آن حق ارزش دارد حفظ آن وحدت هم ارزش خواهد داشت و برعكس اگر در راه ابطال حقي يا در راه تحقق باطلي انجام گيرد، نه تنها ارزشي ندارد، بلكه به اندازه ارزش منفي آن باطل، اين وحدت هم ارزش منفي خواهد داشت.
نكته ديگري كه بايد به آن توجه داشت اين است كه متحد و هماهنگ شدن، در رفتار ميسر است وگرنه در فكر، اعتقاد و ايمان نمي توان بنا را بر تبعيت از غيرگذاشت؛ همان طور كه در دين- چه حق و چه باطل- اكراه معنا ندارد. اگر اكراهي هم صورت گيرد، اكراه بر انجام يا ترك عملي است؛ حداكثر كاري كه مكره مي تواند انجام دهد اين است كه مانع شود كه شخص طبق اعتقادش عمل كند يا او را وادار كند كه عملي برخلاف مقتضاي اعتقادش انجام دهد. داستان ياسر و سميه و عمار اين بود كه از طرف مشركين بر برائت از اسلام اكراه شدند؛ اما هيچ يك از مشركين نتوانستند اعتقاد آنها را سلب كنند. ياسر و سميه مقاومت كردند و حاضر نشدند از اسلام اظهار برائت كنند. مشركين هم آنها را به قتل رساندند. عمار در لفظ اظهار برائت كرد و جانش را نجات داد؛ ولي خيلي مضطرب بود كه آيا كار درستي كرده است يا نه. با حالت اضطراب خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مشرف شد و عرض كرد: «مي ترسم هلاك شده باشم» و بعد جريان را نقل كرد. اين آيه نازل شد: من كفر بالله من بعد ايمانه الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان1. حضرت فرمودند: تو كار درستي كردي؛ تقيه كردي و جان خود را حفظ كردي؛ ولي اضطراب و شكي در ايمانت پيدا نشد.
نمي توان اعتقاد قلبي را به خاطر ديگري يا براي حفظ وحدت عوض كرد. اين شدني نيست. اعتقاد و ايمان تابع مبادي خاصي است؛ اگر آن مبادي وجود داشته باشد ايمان پيدا مي شود و اگر نبود پيدا نمي شود.آن چه موضوع بحث است هماهنگي در «رفتار» براي حفظ وحدت و اتحاد است. رفتار، موضوع تقيه و ائتلاف عملي قرار مي گيرد. اين ائتلاف در بعضي موارد مي تواند صحيح باشد و آن در جايي است كه براي تحقق هدف ارزشمندي باشد.
در اسلام يك سلسله احكامي داريم كه تابع عناوين خاصي است كه در فقه به عناوين ثانوي معروف است و احكامي هم كه به تبع آنها ثابت مي شود احكام ثانوي است. اكثر اين عناوين در متن قرآن يا احاديث آمده است؛ مثل اضطرار؛ «انما حرم عليكم الميته و الدم و لحم الخنزير و ما اهل به لغير الله فمن اضطر غيرباغ و لا عاد فلا اثم عليه؛2 اگر كسي اضطرار پيدا كرد به خوردن حرام در صورتي كه ستمگر و متجاوز نباشد گناهي بر او نيست»؛ يعني حكم اولي به واسطه اضطرار برداشته مي شود. اين را حكم ثانوي مي گويند. در آيه ديگري مي فرمايد: «لا يتخذ المومنون الكافرين اولياء من دون المومنين و من يفعل ذلك فليس من الله في شيء الا ان تتقوا منهم تقاه؛ 3 خدا اجازه نمي دهد كه با كفار روابط دوستانه داشته باشيد، مگر اين كه از آنها بپرهيزيد.» تقاه به معناي تقيه است. تقوا، تقيه و تقاه هر سه لغت اسم مصدر از فعل «اتقي» هستند و يك معنا دارند. اين نيز عنواني ثانوي است و حكمي ثانوي دارد.
در مباني فقهي ما آمده است كه بين خود مسلمانان نيز گاهي تقيه لازم مي شود. داستان عمار تقيه از مشركين بود؛ ولي در روايات ما بيان شده كه اين تقيه در بين خود مسلمين هم جاري است و آن در جايي است كه مسلمين با هم اختلاف پيدا كرده اند و اين اختلافات به گونه اي تشديد شده است كه اگر مسلماني از مسلمان ديگر عملا تبعيت نكند جانش در خطر مي افتد. اين مضمون التقيه ديني و دين آبائي كه از همه حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين نقل شده موضوعش همين است. حقيقت اين مساله اين است كه امر انسان داير مي شود بين اين كه عمل واجبي را مانند فرقه خاصي انجام دهد، مثلا نماز را دست بسته بخواند و جانش سالم بماند، يا اين كه مطابق حكم اولي انجام دهد اما جانش به خطر بيافتد. در اين گونه مسائل، مصلحت عناوين ثانوي با مصلحت حكم اولي تزاحم پيدا مي كند و شارع مقدس آن مصلحتي را كه مانع عمل به حكم اولي است اهم مي داند؛ از اين روست كه مي فرمايد: از حكم اولي صرف نظر كن و حكم ثانوي را انجام بده. اين همان تقيه اي است كه همه فقها به آن فتوا داده اند و همه آن را مي شناسيم.
نوع ديگري از تقيه هم داريم كه حضرت امام رضوان الله عليه به خصوص روي آن تكيه فرمودند و بعضي از فقهاي ديگر هم به آن فتوا داده اند و آن «تقيه مداراتي» است؛ يعني اگر انسان بخواهد طبق فتواي مذهب خودش عمل كند جانش به خطر نمي افتد، اما يك مصلحت اجتماعي اسلامي به خطر مي افتد؛ افترا و دشمني و كدورت و پراكندگي بين مسلمانان به وجود مي آيد و اين باعث مي شود كه دشمنان سوءاستفاده كنند و عزت و مصالح جامعه اسلامي از بين برود. امام رضوان الله عليه استدلالات زيادي براي اين مساله بيان فرمودند. تحليل آن اين است كه در اين جا بين مصلحت حكم اولي و مصلحتي اجتماعي مانند حفظ عزت اسلامي و قدرت مسلمانان در مقابل دشمنان تزاحم واقع مي شود. اما استدلالاتي كرده اند كه بسياري از روايات تقيه ناظر به يك چنين چيزي است و همه آنها فقط به «تقيه خوفي» مربوط نيستند.
تا اين جا روشن شد كه ارزش تقيه، يعني ارزش عمل به حكم ثانوي، تابع آن مصلحتي است كه در حكم ثانوي است؛ بنابراين اگر تقيه، موجب از دست رفتن مصلحت اقوايي باشد جايز نيست. امام رضوان الله عليه مي فرمايند: در صورتي تقيه- چه خوفي و چه مداراتي- مشروع است كه موجب تقويت مصلحت اقوايي نباشد. تعبير ايشان اين است كه مي فرمايند: «تقيه در مهام امور نيست»؛ بنابراين اگر جان پيغمبر يا امام معصومي در خطر باشد يا خطر حمله به خانه خدا وجود داشته باشد تقيه جايز نيست. در اين موارد حفظ جان موجب تقويت مصلحت اقوي مي شود. امام رضوان الله عليه در جريان مبارزات فرمودند: «امروز تقيه حرام است ولو بلغ ما بلغ!» و اين حكم ايشان براي اين بود كه اسلام را در خطر مي ديدند. ارزش جان ما بيشتر است يا اسلام؟ ايشان تشخيص داده بودند كه اسلام در خطر است. از اين رو فرمودند: «تقيه حرام است ولو بلغ ما بلغ!» اگر براي حفظ اسلام لازم باشد صدها يا هزاران نفر هم كشته شوند بايد كشته شوند تا اسلام محفوظ بماند.
همه اينها به خاطر اين است كه خود تقيه ارزش ذاتي ندارد. ارزش تقيه به خاطر آن نتيجه اي است كه بر آن مترتب مي شود. اگر بنا باشد نتيجه تقيه از دست رفتن چيزي باشد كه ارزش آن از جان ما و وحدت ما و همه اين ها بيشتر باشد، اين تقيه چه ارزشي دارد؟! البته تشخيص اين گونه موارد به عهده فقيه آگاه به زمان است كه شرايط اجتماع را درك مي كند. او مي تواند حكم دهد كه تقيه ديگر جايز نيست. به هر حال در اسلام چنين مطلبي وجود دارد كه گاهي حكمي به عنوان اولي ثابت مي شود و گاهي مصلحتي اقوا عارض مي شود و براي حفظ آن مصلحت مهم تر، عنواني ثانوي بر موضوع مترتب مي شود و حكم تغيير مي كند. اين مساله در مسائل اجتماعي هم مصاديقي دارد و از جمله مصاديق آن تقيه است؛ بنابراين اگر تقيه باعث شود كه اصل تشيع از بين برود و به خاطر دفاع نكردن ما از معارف آن، تدريجا حقيقت تشيع فراموش شود، در اين جا تقيه معنا ندارد. آيا جان ما عزيزتر از حقيقت تشيع است؟! البته اگر دو خطر داشته باشيم كه يكي متوجه اصل اسلام باشد و يكي متوجه مذهب تشيع، اين جا صحيح است كه انسان از مذهب تشيع هم به كلي صرف نظر كند تا اصل اسلام و قرآن محفوظ بماند؛ البته اين فرض بسيار نادري است و معلوم نيست حتي يك بار هم تحقق پيدا كند.
پس تصور نكنيم خود وحدت ارزش مطلقي است و اتحاد بايد به هر قيمتي و در همه جا حفظ شود. از اين جا معلوم مي شود كه وحدت با كساني كه راه باطلي را رفته و اكنون كه در مبارزات سياسي شكست خورده اند و در ضعف به سر مي برند، براي حفظ و تقويت خودشان دعوت به وحدت مي كنند، ارزشي ندارد. اين افراد مي گويند: «براي حفظ وحدت بايد تابع ما شويد! وحدت يك اصل است و از آن جا كه ما تابع شما نمي شويم براي حفظ وحدت بايد شما تابع ما شويد!» اين وحدت چه ارزشي دارد؟ ما بايد ببينيم از اين وحدت چه نتيجه اي به دست مي آيد. آيا باعث مي شود ك حق بيشتر قدرت پيدا كند و تقويت شود يا باطل؟ پس ارزش وحدت و اتحاد- به معناي هماهنگي در عمل- ارزش وسيله اي دارد؛ يعني تابع آن هدفي است كه بر اين وحدت مترتب مي شود. اگر آن نتيجه اي كه بر اين وحدت مترتب مي شود نه تنها فايده اي ندارد بلكه ضرر هم دارد، اين وحدت نه تنها هيچ ارزشي نخواهد داشت، بلكه ارزش منفي خواهد داشت. بايد ببينيم از اين كه ما عملا از وظيفه خودمان صرف نظر مي كنيم و با رفتار ديگران موافقت مي كنيم چه نتيجه اي حاصل مي شود؟ آيا مصلحت آن نتيجه اقوا و به حق نزديك تر است و بيشتر موجب عزت جامعه اسلامي مي شود يا نه، با اين وحدت، حق تدريجا فراموش مي شود و مردم ديگر حق را نمي شناسند و ارزشها از بين مي رود و اعتقادات فاسد مي شود؟ اگر موجب تضعيف حق مي شود اين وحدت ارزش ندارد.
تعصب و بي ادبي ممنوع!
حال در مواردي كه تشخيص داده شده كه وحدت مصلحت اقوا دارد چه بايد كرد؟ در اين جا بايد برخي رفتارها را تغيير داد. آنچه كه ما بايد به آن توجه داشته باشيم اين است كه رفتار اجتماعي ما بايد به صورتي باشد كه ساير فرق اسلامي را عليه شيعه نشوراند و به شيعه بدبين نكند و كينه و دشمني شان را نسبت به شيعه بيشتر نكند. نبايد رفتار ما به گونه اي باشد كه جان عده اي از شيعيان به خطر بيفتد. نبايد كاري كرد يا حرفي زد كه احساسات آن ها را تحريك كند و در صورت لزوم بايد در رفتارهاي فقهي هم طبق فتواي آن ها عمل كرد. حضرت امام به استناد روايات فرمودند: «حضور در جماعت مخالفين و نماز خواندن در صف اول آن ها مثل نماز خواندن در مسجدالحرام پشت سر امام معصوم است.» حرفي هم از اعاده نماز نزدند. اين همان تقيه مداراتي است كه حضرت امام روي آن تاكيد دارند. بعضي از فقها آن را ذكر نكرده اند يا خيلي به آن اهميت نداده اند؛ ولي ايشان خيلي به اين مساله پرداخته اند.
تعطيل كردن بيان حقيقت هم ممنوع!
سوال ديگري كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه آيا معناي تقيه و جلوگيري از تحريك احساسات ديگران اين است كه بحث علمي و تحقيقي هم نكنيم؟ جواب اين است كه نزد عقلا چنين چيزي مقبول نيست؟ بله، نزد صهيونيست ها مقبول است. آنها در چند كشور اروپايي قانوني وضع كردند كه تشكيك در هلوكاست را جرم مي داند. اگر كسي بگويد كه در آلمان نازي يهوديها دسته جمعي كشته نشدند يا در اين مطلب تشكيك كند مجازاتش مي كنند؛ لذا اگر كسي بگويد: تحقيق درباره حقانيت شيعه جرم است، اين يك گرايش صهيونيستي است. تحقيق در هيچ مذهب و ملتي ممنوع نيست. تحقيق كاري عقلايي است. عاقل آن است كه به دنبال شناخت حق و باطل باشد تا حق را قبول و باطل را رد كند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-نحل، 106 2-بقره، 173 3-آل عمران، .28

 



حمله به دكترين مقاومت ايران

حميد رضا اسماعيلي
در بخش ديگري از اين گزارش با تأكيد بر لزوم مداخله نظامي آمريكا آمده است:
براي تحقق يك انقلاب مخملي، حكومت ايران بايد اراده خود را براي برخورد و سركوب انتظامي آن از دست دهد. بعيد به نظر مي رسد كه حكومت ايران توانايي برخورد قهرآميز با انقلاب مخملي را نداشته باشد. اگر تجمعاتي در ايران صورت گيرد و ارتش و سپاه پاسداران و بسيج و پليس، آن گونه تضعيف نشده باشند كه كنار بنشينند، در آن صورت آمريكا بايد براي مداخله نظامي و دفاع از آن تجمع كننده ها آماده شود. دولت آمريكا بايد از هر سه روش تغيير رژيم، انقلاب مخملي، شورش و كودتا همزمان بهره ببرد تا شانس موفقيت بيشتر شود. اين فشار چند جانبه بر تهران، سبب خسته شدن توانايي اطلاعاتي و امنيتي رژيم در روند تصميم گيري شده و احتمال انجام خطا را بيشتر كرده تا ساير روش ها موفق شوند. سياست براندازي حكومت ايران بايد شامل طرح تهاجم تمام عيار باشد تا بتواند در صورت بروز اتفافات افراطي مورد استفاده قرار گيرد. مطمئناً در صورت شكست حمايت هاي آشكار و پنهان، در سياست تغيير رژيم، رئيس جمهور بايد آماده تنها راه حل باقي مانده يعني تهاجم باشد. انقلاب ها زماني به نتيجه مي رسند كه دولت ها نخواهند يا نتوانند از نيروهاي نظامي عليه مردم استفاده كنند. دفع شورش ها نيز نياز به مداخله نظامي مستقيم دارند، چه در هنگام رخداد يك فاجعه، مانند آنچه در خليج خوك ها رخ داد و چه هنگام نزديك شدن به پيروزي نهايي، مانند افغانستان در سال 2001. كودتا نيز در اغلب اوقات نياز به خنثي كردن واحدها و تأسيسات ويژه دارند. به علاوه، تغيير رژيم نيازمند پيگيري همزمان با گزينه تحديد است. در صورتي كه آمريكا اقدام به براندازي حكومت ايران كند، شرارت ايران در خارج سبب گسترده شدن منازعه به بحران اقتصادي، سياسي و نظامي مي شود. ايالات متحده مي خواهد با انكار ايران، به تهديد عليه همسايگاني دست بزند كه به گروه هاي مخالف و شورش ها كمك مي كنند.
جريمه، بازدارندگي نظامي، انزوا و مبارزه اقتصادي عناصر كليدي تحديد را به تصوير مي كشند تا بتوانند به سياست تغيير رژيم كمك كنند. ظهور يك رهبر كاريزماتيك اپوزيسيون در ايران مي تواند تمامي معادلات آمريكا در خصوص ايران را چينش مجدد كند. در چنين شرايطي اگر اين رهبر از ايالات متحده درخواست عدم تحريم قوميت ها و عدم حمله نظامي را بكند تا تلاش هايش به هدر نرود، قطعاً گزينه تهاجمي را كنار خواهد گذاشت و به حمايت هاي سياسي و داخلي و دپيلماتيك روي مي آورد. با وجود اين، يكپارچه كردن سياست ها در قبال ايران، موضوعي بسيار پيچيده و مبهم است. ناديده انگاشتن ايران ديگر مانند گذشته يك راه واقع گرايانه نيست. ايران در يك بازه وسيع عمل مي كند و موجبات نگراني آمريكا را فراهم مي سازد و در اين ميان اهميتي به سردرگمي آمريكا نمي دهد.349
از مراكز ديگر پژوهشي و راهبردي ايالات متحده، مؤسسه «مطالعات
خاور نزديك واشنگتن» است كه تلاش مي كند به مسئولان اين كشور درباره سياست هاي آمريكا در خاورميانه مشاوره و راهبرد ارائه دهد. پس از آشوب هاي تهران، اين مؤسسه با انتشار گزارشي درباره ايران به قلم «مايكل آيزنشتات» به برخي نكات و توصيه ها به دولتمردان آمريكايي پرداخته است. آيزنشتات در اين گزارش خواستار راه اندازي يك «برنامه استراتژيك» براي قدرتمند سازي نيروهاي مخالف داخلي در ايران و ايجاد شكاف در جمهوري اسلامي شد، تا ايران به سمتي هدايت شود كه براي كاهش فشار خارجي كه به صورت داخلي نمود مي يابد از اهداف استراتژيك و هسته اي خود صرف نظر كند.
آيزنشتات استفاده از «قدرت نرم» را در برابر ايران تعيين كننده مي داند. به اعتقاد او دو سلاحي كه ايران از آن بيشتر ترس دارد عبارتند از: اطلاعاتي كه ايدئولوژي جمهوري اسلامي را به چالش مي كشند و نيز ترويج محصولات فرهنگي كه جامعه ايران را فاسد مي كنند. آيزنشتات مي نويسد: همان طور كه ايرانيان معتقدند نفوذ آمريكا را بايد با استفاده از ديپلماسي عمومي و عمليات هاي رسانه اي به تحليل برد، دكترين «مقاومت» ايران را نيز بايد با همين روش شكست داد. همان طور كه «در همين اواخر، فيلم هاي ويدئويي موبايل ها در مورد رفتار نيروهاي امنيتي ايران عليه معترضين در جريانات بعد از انتخابات ژوئن 2009؛ تصاوير مربوط به كشته شدن ندا آقاسلطان در تظاهرات 20 ژوئن و مراسم تدفين سهراب اعرابي، تأثير بسيار زيادي در عمليات رواني عليه جمهوري اسلامي داشته اند.»
در واقع اين تجربه براي آمريكا نيز اتفاق افتاده است. به طور مثال در جنگ ويتنام گرچه تلفات نيروهاي آمريكايي از ويتنامي بسيار كمتر بود، اما پخش تصاوير تلفات برخي نيروهاي آمريكايي، افكار عمومي آمريكايي را عليه اين جنگ تهييج كرد. همچنين پخش تصاوير مربوط به زندان ابوغريب در آوريل 2004 باعث بروز عقب نشيني استراتژيك آمريكا در عراق شد.
«دولت اوباما بايد بداند كه بهره بردن از ناآرامي هاي داخلي ايران و ديگر نقاط ضعف ايران نه تنها هم رديف با تلاش هاي صورت گرفته در مورد برنامه هسته اي ايران هستند بلكه شايد عامل مهمي در موفقيت اين تلاش ها به شمار مي روند.»
اوباما با انجام اقداماتي در سه جبهه مي تواند بر موانع پيش روي برنامه مبارزاتي كارآمد غلبه كند:
1. برطرف كردن موانع بوروكراتيك براي همكاري هاي بيشتر ميان بخش هاي مختلف دولت
2. بسيج كردن تمام ادارات و بخش ها و تمام ابزار دولت.
3. اجراي اقدامات لازم به منظور اطمينان از ايجاد ارتباط بين مردم ايران، مطلع بودن آنها از وقايع كشورشان و شنيده شدن صداي آنها در خارج از ايران.
آيزنشتات در نهايت پيشنهاداتي را مطرح مي كند كه به طور مثال مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1. ادامه مذاكرات با ادامه فشار عليه ايران با هدف ايجاد فضا و كمك به مخالفين براي تظاهرات و سازماندهي.
2. محدود ساختن آزادي عمل ايران از طريق محكوم كردن محاكمه ها، ارائه گزارش نارضايتي در ميان نيروهاي امنيتي رده پايين درباره نقش سركوبگري شان، انتشار اخبار و برنامه درباره قربانيان.
3. تشديد بحران در داخل جمهوري اسلامي براي بازداشتن آنها از اتخاذ اقدامات مؤثر، مانند انتشار اخبار عليه سپاه پاسداران.
4. ياري رساني غيرمستقيم به اپوزيسيون.
5. نقش شخص اوباما براي رابطه با ايرانيان از طريق فن خطابه و ديپلماسي عمومي.
6. اوباما بايد در ارسال پيام ها بين حكومت و مردم ايران تمايز قائل شود.
7. استهزاء و تحقير مقامات ايراني.
8. مقايسه بين شاه و جمهوري اسلامي در سركوب مردم.
9. تأكيد كنيد كه اقدامات و كلمات مسئولان موجب بي آبرويي و بي اعتباري ايران شده است.
10. ادعاي فساد و عدم پاسخگويي رژيم ايران را پررنگ كنيد.
11. با تأكيد بيان كنيد كه چگونه در زماني كه ايرانيان براي امرار معاش دچار مشكل هستند رژيم پول مردم را خرج جنبش هايي چون حماس و حزب الله مي كند.
12. تلاش كنيد نشان دهيد جمهوري اسلامي در حال افول است.
13. تسهيل فعاليت هاي بخش خصوصي آمريكايي در ايران به ويژه در حوزه فرهنگ و ارتباطات.350
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
349 . «افشاي طرح آمريكا براي مداخله در امور ايران» خبرگزاري فارس، 3 تير 1388؛ كد مطلب .8804030977
350 . «متن كامل گزارش مؤسسه تحقيقات خاور نزديك واشنگتن درباره جنگ نرم با ايران»؛ خبرگزاري فارس؛ 14/12/88؛ كد مطلب 8812140462.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14