(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 10 اردیبهشت 1390- شماره 19914

شمر همين آل خليفه است
ارزش خاموشي در ادبيات
خوشنويسي، هنري قدسي و معنوي
محسن مؤمني : هنرمندان طبق وعده الهي نبايد در مقابل ظلم بي اعتنا باشند
شاعر بحريني: ملت ايران با پايداري موج تازه اي در ملت هاي مسلمان ايجاد كرد



شمر همين آل خليفه است

عليرضا قزوه
مختار!
راهي نمانده است
همين امشب
از سريال بيرون بزن
پيش از آن كه شمر و سنان كاري كنند
با كمك سازمان ملل
بيرون بزن
با همين كيان ايراني و همين ايرانيان
كه نشسته اند پاي گيرنده هايشان
و با همين شمشيرها
كه در دست فرزندان مالك است
به جنگ شمر برويم
و شمر همين آل خليفه است
همين عبدالله است و همين عبيدالله
و شمر همين شوراي اعراب اند
كه منجنيق آورده اند در بحرين
و« آيات» خدا را مي كشند و لگدمال مي كنند
وگرنه اهل سنت با مايند
و عاشقان رسول الله با مايند
تنها شمر و سنان
با آل سعود و آل خليفه
با آل شكم و آل حرام آن سويند
و آل كاخ سفيد و آل كاخ اليزه آن سويند
و آل بي بي سي
هميشه آن سو بودند
به مختار گفتم چاره اي نمانده
بايد از دل سريال بيرون زد
با اسب
با شمشير
با قايق هاي تندرو و با شعر
كه جهان همين كوفه ست
و عاشقان علي(ع) امشب
بر پشت بام هاي زمين آتش روشن كرده اند

 



ارزش خاموشي در ادبيات

ناهيد زندي پژوه
ز اندرونم غم صد خموش خوش نفس
دست بر لب مي زند يعني كه بس
در معاني اخلاقي، سكوت بسيار ارزشمند است. سكوت يا مهر زدن به زبان و پرهيز از گفتار بيهوده، يك اصل مهم در اخلاق و عرفان است؛ چرا كه حيات معنوي چيزي نيست جز دخل و تصرف روح خدا در باطن ما. و بنابراين، سكوت بايد بخش بزرگي از آمادگي ما براي اين دخل و تصرف باشد و پرگويي و التذاد از كلام غالبا مانع خردي نيست بر سر راه آن چيزي كه ما فقط از طريق نيوشيدن آنچه روح الهي و آواي خدا در گوش دل ما مي گويد، كسب مي توانيم كرد.
حفظ زبان نه فقط يكي از دشوارترين و دقيق ترين رياضت ها، بلكه از سودمندترين آنها هم هست. سكوت و توجه به الزامات چنين مقامي خود دريچه اي است براي رسيدن به حقايق و معاني. اينكه مي بينيم مولانا با وجود سرودن اشعار بسيار و بي شمار تخلص «خموش» يا «خموشي» را برمي گزيند، خالي از حكمت و لطافتي نيست. مولانا در برابر گفتن و شنيدن به شنيدن بيشتر توجه دارد.
بشنو از ني چون حكايت مي كند
از جدايي ها شكايت مي كند
دم مزن تا بشنوي زاسرار حال
از زبان بي زبان كه: قم تعال
در جهان بيني مولوي ارزش خاموشي از سخن بيشتر است، چرا كه در گفتار، پوششي براي آن دگرگيتي است، زنگاري است بر آينه دل كه نمي گذارد زيبايي يار ازلي در جام جم دل نمايان شود.
خاموشي بحرست و گفتن همچو جو
بحر مي جويد تو را، جو را مجو
مولوي، پخته و سوخته و گداخته اي است ميان خامان و «درنيابد حال پخته هيچ خام» و به ناچار سخن كوتاه مي كند. مولانا شايد جدا افتاده از يار و ديار آغازين باشد. مولوي «مرغ بال ملكوت» است و «ني» جدا مانده از «نيستان».
هر كه او از همزباني شد جدا
بي زبان شد گرچه دارد صد نوا
باري ترجيح سكوت بر گفتن اين است كه زبان آوري و گفتار، باعث لوث حقايق و معاني و خرج شدن سرمايه هاي معنوي مي شود.
اين سخن در سينه دخل مغزهاست
در خموشي، مغز جان را صد نماست
چون بيامد در زبان شد خرج مغز
خرج گم كن تا بماند مغز نغز
مرد كم گوينده را فكري است زفت
قشر گفتن چون فزون شد، مغز رفت
پوست افزون بود لاغر بود مغز
پوست لاغر شد چو كامل گشت و نغز
گلستان سعدي هشت باب دارد كه باب چهارم آن در فوايد خاموشي است. سعدي با فصاحت و ايجاز تمام مي گويد: «خردمند كسي است كه وقتي زبان به سخن مي گشايد كه گفتارش حكمت آموز باشد و وقتي دست به سوي غذا مي برد كه خوردنش مايه تندرستي باشد.»
سخن ترجمان ضمير است. بدان معنا كه آنچه در انديشه است به گفتار مي آيد. لذا انديشه پيش از گفتار سبب بالا بردن كيفيت آن و نشانه ميزان خردمندي و حد و حدود ادراك و ادب آدمي است. خداوند در قرآن كريم، ايمان آورندگان را تهي از سخنان باطل و بي اساس مي شمارد و از هرگونه انديشه و اعمال بيهوده دور مي دارد و مي فرمايد: «والذين هم عن اللغو معرضون» (آنان از لغو و بيهودگي رويگردانند.)
فردوسي خاموشي و كم سخني را مي ستايد و براي آن منافع بي شمار برمي شمرد. از نظر حكيم خاموشي پيرايه ايست كه پوشاننده عيب هاست. وي در اين باره مي گويد:
زدانش چو جان تو را مايه نيست
به از خامشي هيچ پيرايه نيست
و سعدي همچون فردوسي خاموشي را وقار و پرده پوشي مي داند و مي سرايد:
ترا خاموشي اي خداوند هوش
وقار است و نااهل را پرده پوش
فردوسي فراوان سخن را نكوهش مي كند. زيرا به دليل پرسخني است كه معني سخن را دير مي فهمد.
كسي را كه مغزش بود با شتاب
فراوان سخن باشد و دير ياب
و به همين دليل است كه اگر برحسب اتفاق، فراوان سخن، سخن نغزي هم بگويد پذيرفته نيست.
زباني كه اندر سرش مغز نيست
اگر در بيارد همي نغز نيست
سعدي با الهام از سخن فردوسي بر اين باورست كه فراوان سخن سنگين گوش است.
فراوان سخن باشد آگنده گوش
نصيحت نگيرد مگر در خموش
فردوسي فراوان سخن را در چشم مردمان خوار مي داند.
چو گفتار بيهوده بسيار گشت
سخنگوي در مردمان خوار گشت
فردوسي بر اين باور است كه چون سخن نيوش نيست، بايد خموشي گزيد.
حكيما چو كس نيست گفتن چه سود
ازين پس بگو كآفرينش چه بود
صائب تبريزي در زمينه خاموشي بيش از 500 بيت دارد كه هر يك چون در است. او معاني رنگين، انديشه هاي بيگانه و افكار غريب را با مهارت تمام به هم نزديك مي كند. صائب در زمينه خاموشي مي گويد: «حتي پرندگان اگر خاموش باشند و خوش زباني نكنند گرفتار چنگال عقاب نمي شوند. و در بيتي اشاره مي كند: همان طور كه صيقل، زنگار آينه فلزي مي زدايد، خاموشي نيز غبار از دل مي برد.
كثرت و تفرقه در عالم گفتار بود
كه جهاني همه يك تن شود از خاموشي
شعر زبان اسرار دل است با لحني آهنگين. عطار نيشابوري اشعاري در زمينه خاموشي سروده است.
عاقلان را پيشه خاموشي بود
پيشه جاهل فراموشي بود
گر خبر داري ز حي لايموت
بر دهان خود بنه مهر سكوت
آورده اند كه بهرام گور شب هنگام زير درختي نشسته بود. صداي پرنده اي را شنيد. پس با تيري آن را از پا درآورد و گفت: ما أحسن حفظ اللسان بالطائر والانسان لو حفظ السانه ما هلك
(كنترل زبان براي انسان و پرنده چه خوب است، اگر اين پرنده زبانش را نگاه مي داشت، كشته نمي شد.)
حكيم عمر خيام پند و اندرزي در باب خاموشي دارد.
اي رفته به چوگان قضا همچون گو
چپ مي خور و راست مي رو هيچ مگو
كان كس كه ترا افكنده اندر تك و پو
او داند و او داند و او داند و او
اميرالمؤمنين فرموده اند: «سخن بگوييد تا شناخته شويد. چرا كه انسان در زير زبان خود پنهان است.»
و نيز مي فرمايند:
«زبان عاقل در پشت قلب او جاي دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.»
امام صادق درباره ارزش خاموشي فرموده اند: «سكوت كليد هر گونه راحتي و آسايش دنيا و آخرت است.»
و اما انسان نبايد در برابر ستم ستمكاران و مفسدان مهر سكوت بر لب زند و فرياد برنياورد و امر به معروف و نهي از منكر پيشه نكند!
منابع:
1-تقوي، محمد. زبان در زبان مولانا. مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني مشهد، شماره 151، زمستان .1384
2- خسروان، محمدحسين. سعدي، صائب و فوايد خاموشي. كيهان فرهنگي، شماره 159، دي .1378
3- رباعيات حكيم عمر خيام.
4- سبزيان پور، وحيد. نقبي به روشنايي: در جستجوي امثال ايراني در نظم عربي. نشريه ادبيات تطبيقي، دانشگاه شهيدباهنر كرمان، شماره 2، بهار .1389
5- فخر اسلام، بتول. چرا مولوي نام «خموش» را براي خود برمي گزيند؟ كيهان فرهنگي، شماره 176، خرداد .1380
6- معدن كن، معصومه. عرفان خاقاني. نشريه دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تبريز، شماره 185، زمستان .1381
7- حائري، محمدحسن؛ قديري يگانه، شبنم. شيوه هاي سخنوري در قرآن و تجلي آن در آثار سعدي. فصلنامه بهار ادب شماره 2، زمستان .1387
8- اسلامي ندوشن، محمدعلي؛ فاطمه. نگاه پندآموز سعدي به كلام پندآميز فردوسي. فصلنامه بهار ادب، شماره 3، بهار .1388

 



خوشنويسي، هنري قدسي و معنوي

جواد نعيمي
¤ پيش درآمد
بي گمان، طرح پرسشي همچون «هنر چيست؟» بسيار تكراري به نظر مي رسد، همچنان كه پرداختن به تعريف هنر، به دليل تنوع و گوناگوني آن، به تنهايي نمي تواند چندان راه گشا باشد. زيرا تعاريف عموماً «جامع و مانع» نيستند.
بنابراين ممكن است نتوانيم به تعريف حقيقي و كاملي از «هنر» دست يابيم، اما بر حسب نياز دروني و فطرت و گرايشي كه به سوي كمال و جمال، در وجودمان به وديعت نهاده شده، و «نيز» از آن جا كه موارد و مصاديق هنر، كم و بيش براي ما قابل درك و تشخيص است، توان آن را مي يابيم كه به شناختي اجمالي از هنر نايل آييم.
به هر حال، هيچ حرفي در اين نيست كه:
«هنر، قدرتي شگرف دارد و هنرمند، كاري شگفت انگيز مي كند و در اوجي فراتر از ديگران قرار دارد- هم از لحاظ ادراك و هم از لحاظ بيان مدركات و ترسيم آن ها- ... يكي از هنرشناسان فرانسوي به نام «هيپوليت تن» درباره هنرمندان گفته است:... بلندترين شاخه درخت زمان خود هستند.»(1)
هنر، همچون آيينه اي است كه مي تواند انعكاس دهنده همه خوبي ها و بدي ها، زشتي ها و زيبايي ها و ماديات و معنويات باشد. اما در اين ميان هنر اسلامي ويژگي هاي خاص خودش را داراست. هنر اسلامي، در واقع وسيله اي براي شناخت ارزش هاست، كه علاوه بر بهره گيري از جمال، همواره رو به سوي كمال دارد و كليه عروج و اعتلاي انسان به شمار مي رود.
هنر اسلامي، زباني الهي و كاربردي وسيع و عظيم دارد، زوال پذيري و فنا را در آن راهي نيست و صفت اصلي آن، همان بعد معنوي است كه چون زبان فطرت و دل آدمي است، لاجرم بر دل مي نشيند و انسان را تحت تأثير قرار مي دهد.
هنر اسلامي، افزون بر هنرهاي ديگر از ويژگي هايي همچون خدامحوري، عبرت انگيزي، طرح ارزش ها و پيام هاي والا و مانند اين ها برخوردار است و از برخي ويژگي هاي ديگر هنرها همچون ابتذال، تحقير انسان و ارزش هاي الهي، منفي گرايي و... مبرا و به دور است. به تعبيري مي توان گفت:
«هنر اسلامي، هنري انتزاعي است. همچون پروانه اي در شعله شمع حقيقت مي سوزد، كه هم لذت آفرين است و هم غايب از خود، از نفس و از من است، تا در آن حقيقت مطلق حضور يابد... درست عكس آن چيزي كه هنر غربي، علي الاصول جستجو مي كند.
هنر مدرن در جستجوي يافتن هويت شخص هنرمند است و هنر ايراني و اسلامي در انكار هويت شخصي و يافتن آن در روح جمعي است كه به نوبه خود از طريق سنت در روح ازلي مستحيل و ذوب مي شود و در اين صورت احساس هنري- مذهبي يعني بي خودي، شهود معنوي و خودانگيختگي [مشهود] است. جايي كه هنرمند بدل به آينه اي مي شود تا انوار حق و حقيقت را از خود منعكس كند. در لحظه خودانگيختگي انسان در ساحتي قرار مي گيرد كه به خلق مدام، به بديهه سازي و انتشار نور مي پردازد.»(2)
¤ هنر قدسي، هنر معنوي
خطاطي و خوشنويسي، همچون طاووسي بال گشوده، در ميان ساير هنرها، ديدگان را به سوي خويش كشيده و با قدرت و قوتي تمام، به جلب نظرها پرداخته است، چه آن كه اين هنر، ريشه در عالم لاهوت و معنا دارد. در هيچ ديني مانند اسلام به هنر زيبايي خط توجه نشده و هيچ هنري در اسلام هم چون خوشنويسي مورد تأكيد و تأييد و تشويق و ترغيب قرار نگرفته است.
اگر خداوند متعال، در كتاب آسماني قرآن، به قلم- ابزار نوشتن و خوش نوشتن- سوگند ياد كرده است، اگر در نخستين آيات نازل شده بر پيامبر بزرگوار اسلام(ص) از خواندن و نوشتن و قلم، سخن به ميان آمده، اگر گفته اند: «هر علمي كه بر اوراق كاغذ و بر صحيفه ها نقش نبندد، پايدار نمي ماند و تباه مي شود»(3) يا: «بر شما باد به نيكويي خط كه آن از كليدهاي روزي است»(4) يا اگر فرموده اند: «كسي كه قلمي بتراشد و با آن در باب علم و دانش چيزي بنويسد، خداوند درختي در بهشت به او عطا مي فرمايد كه از دنيا و آن چه در آن است بهتر باشد.»(5) يا: «خط، نيمي از دانايي است»(6) يا: «هيچ گرياني را زيباتر از لبخنده قلم نديدم.»(7) يا: «هركس بسم الله الرحمن الرحيم را با خط خوش بنگارد، به بهشت مي رود»(8) يا: «خوشنويسان و لباس دوزان را اكرام كنيد، زيرا درآمد معاش آنان از صرف دقيق چشم و بينايي شان فراهم مي شود.»(9) و يا: «سياهي قلم عالمان بر سرخي خون شهيدان برتري دارد.»(10) و... آيا همه و همه ناظر بر اهميت و معنويت خط و خطاطي نيست؟
همچنين توجه به اين نكته كه فرشتگان واجب الاكرام، به نوشتن اعمال بندگان اشتغال دارند و اين كه: «اول چيزي كه حضرت باري تعالي خلق فرمود، قلم بود. پس بدو امر كرد: «بنويس». گفت: «خداوندا چه بنويسم؟» امر شد: «بنويس احكام مرا [براي] بندگانم تا روز قيامت.»
برخي گفته اند: اولين كسي كه بعد از آموختن اسما، خط عربي و سرياني را نگاشت آدم ابوالبشر بود. بعضي هم عقيده دارند اول كسي كه خط نوشت و خطاطي كرد، حضرت ادريس پيامبر بود.»(11)
اهتمام بزرگان ما بر توجه دادن به اهميت خوشنويسي نيز نكته مهمي در اين زمينه محسوب مي شود. براي نمونه: «سيدبن طاووس»، در كتاب معروف «كشف المحجه» به پسر خويش چنين سفارش مي كند:
مي بينم كه خداوند جل جلاله الهام فرموده است تو را جست وجوي راه به سوي استادي براي آموختن خط و كتابت. از رحمت و رأفت او اميدوارم كه بزرگواري خود را بر تو كامل نمايد و تو اجابت كني پروردگارت را. پس سفارش مي كنم تو را به ياد گرفتن خط كامل كه كمكي است مر تو را بر سلوك الي الله و ورود به نهايت رضايت او در دارالمقام.»(12)
بدون ترديد، خط، والاترين و ارزشمندترين ميراث بشري است. اين هنر شگفتي آفرين و حيرت زا، به خوبي توانسته است بار انديشه و تاريخ را به دوش كشد و عامل خوبي براي انتقال مفاهيم والا و ارزش هاي پرمعنا به شمار رود.
احترام و اعتباري كه مسلمانان براي هنر خوشنويسي، به ويژه براي نگارش قرآن كريم قايل شدند، موجب آن گرديد كه اسلام و قرآن، در مدت كوتاهي، در گستره زمين گسترش يابد و گواهي بر اهميت خط و خطاطان شود.
درواقع هنر خوشنويسي به عنوان يكي از بزرگ ترين و ارزشمندترين هنرهاي اسلامي، به اعتبار و امتيازي ويژه دست يافته و به عنوان يكي از اصيل ترين هنرها، وسيله كتابت قرآن مجيد قرار گرفته است. به گونه اي كه مي توان گفت خوشنويسي علاوه بر اين، به دليل برخورداري از قابليت ها و جاذبه هاي ويژه خود، همواره كاربردي فرهنگي نيز داشته است. به گفته تيتوس بوركهارت: «خوشنويسي اين امتياز را دارد كه كلام الهي قرآن را در قالب فرم هاي بصري ارائه مي كند.»
براين اساس، هنر والاي خط و خوشنويسي جايگاه بسيار شايسته و برجسته اي را در زمينه انتشار معنويت و گسترش والايي ها و زيبايي ها مي يابد و از پايگاهي قدسي برخوردار مي شود.
«در فرهنگ خوشنويسي، كتابت مصحف، شأن خود را از اميرالمؤمنين علي(ع) گرفته است. مشهور است كه حضرت علي(ع) در دوراني كه انزوا اختيار كرده بود، اكثر اوقات خود را صرف كتابت قرآن مي كرد...»(13)
«بعد معنوي هنر خط، چنان كاتبان كلام الله مجيد را دربرمي گرفت كه بعضي از آنان تراشه هاي قلم خود را جمع آوري نموده و وصيت مي كردند كه آب غسل شان را با سوزاندن آن تراشه ها گرم كنند. يا بعضي از علما و بزرگان- همچون حاج سيدمحسن امين عاملي مؤلف گران قدر كتاب ارزشمند اعيان الشيعه- به احترام كتابت حديث و معارف الهي وصيت مي كردند كه قلم هايشان را در كفن شان بگذارند.»(14)
اين جاست كه درمي يابيم خوشنويسي درواقع هنري لاهوتي و معنوي است كه هر سطر و هر جزء آن، بدان هنگام كه از قلم هنرمند مي تراود، تا آن زمان كه به ديده بيننده راه مي يابد و خلاصه تا هر زمان كه جاودانگي مي يابد، هنرمند و هنردوست و تماشاگر همه و همه را به مبدأ آفرينش و نظام معني دار هستي رهنمون مي شود و اهداف والايي را باز مي نماياند و انسان را به سوي آفريدگار فرامي خواند. همچنين به مثابه راهبردي به سمت كمال و تعالي، آدمي را به پاسداري از ارزش ها و والايي ها دعوت مي كند.
«... هنر خوشنويسي اسلامي، چنان كه اساسا هنر اسلامي، با خوشنويسي در فرهنگ هاي ديگر تفاوت ماهوي دارد. خوشنويس تنها درگير يك مهارت فني و تزييني نيست، بلكه عمل او به هر روي، عملي اعتقادي است. خوشنويسي در فرهنگ هاي ديگر، حتي اگر جنبه هاي عبادي داشته باشد، يك هنر صرفا تزييني است و به هر حال قداستي بر آن مترتب نيست، در حالي كه خوشنويس اسلامي در جريان خلاقيت خود دست به نوعي عبادت، عبوديت و ذكر مي زند.
غرض مرتضي علي از خط
نه همين لفظ بود و حرف و نقط
بل اصول صفا و پاكي بود
زان اشارت به حسن خط فرمود
يك خوشنويس سنتي كلام وحي را همچون معشوقي مي گيرد و مي كوشد با پيچش حروف و هجاها و با دميدن روح خود بر قلم و مركب و كاغذ، به معشوق نزديك و نزديك تر شود. زيبايي، در اين صورت داراي روحانيتي مي شود كه همزمان به صورت و معنا، هر دو نظر دارد.»(15)
بدين گونه است كه خط، به عنوان هنر برتر با تلفيق صورت و سيرت زيبا، در اوجي شگفت آور و موثر، انسان را به دنياي معنويت ارتباط و پيوند مي دهد و چنين است كه خوشنويس به دليل بهره وري از دنياي معارف و نگارش آيات وحي، كلمات معصومين(ع)، اشعار نغز، جمله هاي زيبا و مانند اين ها، علاوه بر اين كه به شيوه اي هنري به تبليغ معرفت و دانش و معنا مبادرت مي ورزد، خود نيز از روحيه اي لطيف، قلبي سرشار از خلوص، انديشه اي متعالي و دانشي سرشار برخوردار مي شود. درحقيقت، خوشنويس مسلمان با ايجاد جوي معنوي، هم خويشتن خويش را فرهيخته مي كند و هم مخاطبان هنري خود را. هم از اين روست كه كژتابي، انحراف، تباهي و سوءخلق، كمتر به سراغ هنرمند خطاط مي آيد. آموزش حضوري و كسب فيض از محضر استادان فن و نيز نشست و برخاست خطاط با عالمان، دانشمندان، شاعران و هنرمندان ديگر، سبب تقويت بعد معنوي و سلوك عرفاني خوشنويس مي شود و چنين است كه رسيدن به مقام استادي، درواقع رهيافتي به سوي رتبه اي معنوي به شمار مي آيد و ناگفته پيداست كه تلاش براي دستيابي به اين مقام رفيع، نياز به سلوكي ويژه و جهاد با نفس دارد. چيزي كه حقيقت استادي، تأثيرگذاري هنري و ماندگاري اين هنر والا را تجلي مي بخشد و تضمين مي كند. در چنين حريمي است كه نامحرمان و نااهلان را بهره اي نيست و با چنين ويژگي هايي است كه هنر قدسي خط، اعتلابخش و مددكار هنرهاي ديگري همچون نقاشي، تذهيب، معماري، كاشي كاري و مانند اين ها مي شود و به جاودانگي آن ها نيز كمك مي كند.
«هنر قدسي اسلام، در زمينه هنرهاي تجسمي بيش و پيش از هر چيز در قالب معماري مساجد و خوشنويسي نمود يافته است: يكي فضايي مي آفريند كه كلام الهي در آن انعكاس مي يابد و ديگري حروف و خطوطي خلق مي كند كه گويي صورت تنزل يافته كلام الهي در قالب الفباي زبان فارسي و عربي است.
هنر قدسي اسلامي قالب هاي بياني ديگري را نيز دربرمي گيرد، اما هنر قدسي به معناي دقيق لفظ، شامل معماري و خوشنويسي است كه با تار و پود صورت و معناي قرآن درآميخته اند و گويي از آن جاري مي شوند...
فرم ها و مفاهيم سمبليك خوشنويسي نيز با قرآن مقدس و بيان قرآني مرتبطند. اين جا هم طبق قريحه و استعداد هر قوم، سبك ديگري پديد آمده است... ايرانيان به عنوان اساتيد خط نستعليق و شكسته شهرت يافته اند، در حالي كه قوم ترك همواره در نسخ، بر ديگران سبقت جسته اند.
خوشنويسي در ميان هنرهاي اسلامي، مظهر پرتوان ترين هنر تزييني است كه در عين حال، شيوه اي روحاني را جلوه گر مي سازد. دو شكل اصلي هنر قدسي، يعني معماري و خوشنويسي در كنار يكديگر معماري تزييني مسجد، خصوصا مساجد كاشي كاري شده ايران را به وجود آورده اند كه همچون بلوري در ظلمتكده خاك، پرتو نور آسمان را منعكس مي نمايد.»(16)
به خاطر همين جنبه معنوي و الهي خط است كه قرن هاست عليرغم پديدار شدن وسايل نوين چاپ و تكثير، همچنان خوشنويسي بر تارك كتاب ها و نوشته ها مي درخشد و چونان گوهري گرانبها، ديدگان را به سوي خويش معطوف مي دارد و اين است كه هر جا، خطي خالصانه حضور مي يابد، عاطفه ها را برمي انگيزاند، چشم ها را نور مي بخشد، دل ها را مشتاق و لايق پذيرش حق مي كند و روح والاي معنويت و تقدس را در جان آدمي مي دمد. خواه اين خط بر كاغذي نقش بسته باشد، خواه بر كناره سفره اي، يا بر حاشيه ظرفي يا پرده اي، خواه بر ديوار اتاقي و خواه در متن كتابي...
«در گستره خوشنويسي پرقدمت ما، هر خطي بار معنايي دارد. چه، اگر خط خوش فارسي، وقار و متانت و زيبايي اش مديون خط نستعليق است، اگر تار و پود كلام و كلمه را در فرهنگ خوشنويسي ما بايد در خط تحرير ديد، اگر يكپارچگي و پيوند كلام و كلمه را مي بايست در خط تعليق جست وجو كرد، اگر خط ثلث حكايت صلابت و استواري خط ماست، پس زبان تفكر عرفاني هنر خوشنويسي فرهنگ پرقدمت مان را هم به خط شكسته بسپاريم...[و بدانيم كه] خوشنويس شيفته دل و مفتون خط، بايد به دنبال جوهر و جان و معنا باشد. با كسب مهارت و به اجرا درآوردن اصول دوازده گانه خوشنويسي كاري از پيش برده نمي شود و در مقابل خورشيد پرفروغ عنايت پروردگار و دعاي استاد، طاقت محنت و اسباب كتابت به كمال، سايه كم رنگي از توفيق، بيش نيست...»(17)
مي بينيم كه عرصه خطاطي و خوشنويسي همه صحنه لطف و معنا و لياقت است. هنري است كمال آفرين و به گزين. هنري قدسي و الهي كه شاگرد و استاد و مخاطب را تحت تأثير جاذبه جادويي خويش مي گيرد و همگان را رشد مي دهد و اعتلا مي بخشد. به تعبيري مي توان خوشنويسي را به درختي ماننده دانست كه همه اجزاي وجودش از برگ و شاخه و ميوه تا تنه و سايه و ريشه ثمربخش و مفيد است و نوعا قداست و معنويت دارد و حامل پيام هاي مثبت و والاست و در اين جاست كه خط نقش واسطه اي معنوي را براي پيوند ميان خالق و مخلوق ايفا مي كند. نقشي كه بديع است و زيبا و روح افزا و لايق. نقشي كه مي تواند احياگر فضيلت ها، پاكي ها و خوبي ها باشد و ما را با پاكان و خوبان آشنا ساخته و با آنان مرتبط مان كند.
«خط واقعا زباني در انگشتان و تابشي از روان و پيك عقل باطني و نمايان گر فكر و معرفت دروني و نشان دهنده شناخت نفس و مايه انس و الفت، حضور و ارتباط و اتصال از راه دور، پناهگاه رازها، خزينه وقايع و حوادث و مخزن تواريخ و معارف بشري است. هيچ خاطره اي از خاطر نمي گذرد و هيچ شناخت و ادراكي از عقلي تحقق نمي پذيرد و هيچ ره آوردي از فهم و هيچ خيالي از وهم به دست نمي آيد، هيچ محسوسي كه حواس، او را درك كند؛ نيست، مگر آن كه با خط و كتابت و نوشتن محفوظ مانده و به ديگران منتقل مي گردد. اما تمام اين ها يك طرف و لذت و معنويت و هنرمندي و والايي كاتبان بزرگ يك طرف. بدون شك و بدون اغراق، خط اسلامي در زيبايي و جمال، سلامت و معنويت، در ميان هنرهاي اسلامي سرآمد و پيشرو و در رتبه اول است.
خط، هيچ گاه جلف و مبتذل نبوده و نشده است و هيچ گاه به خدمت طاغوت درنيامده...»(18)
خط و خوشنويسي، پيوسته پايگاه پايداري و حفظ مواريث فرهنگي و معنوي بوده و به مدد زيبايي و شگفتي اعجاب آور خويش ديدگان مردم عاقبت انديش را، سو بخشيده، به دل ها طراوت و آرامش، به جان ها راحتي و آسايش و به انديشه ها تموج و آرامش ارزاني داشته است.
اين جاست كه درمي يابيم هنرمند خوشنويس، سالك صيرورتي از برون به درون، از ظاهر به باطن و از سطح به عمق است كه عشق و ايمان و عرفان را به منصه تجلي و ظهور مي رساند و به مرز جاودانگي سوق مي دهد.
و خط... خط ميدان گاه نزهت و خوش منظري، تجلي گاه اخلاق و عرفان، ساحت گسترده ذوق، تجسم بخش هنري اصيل، ديرپا، پويا و مستمر است كه راه به سوي كمال و معنا و تقدس دارد.
خط، فصل الخطاب خطه جمال و كمال، هنر خطير ابلاغ محتوا و خطبه بي كلام بلاغت است! سكوتي سرشار از فرياد و فريادي خاموش و رساست!
خط، هنري است والا و ارزشي است پايدار و پويا.
خط، نگاره اي از جمال است و شكوهي از جلال.
خط، خاطره رقص قلم، در دايره اخلاق و عرفان و ايمان و معناست!
خط، خطور انديشه هاي سبز در بستري از سپيدي و انحنايي متواضعانه در پيشگاه خالق هستي است سخن راندن از خط و خوشنويسي خاتمه ندارد، بلكه همواره يك آغاز است!
آري، خوشنويسي و خطاطي پيوندي ناگسستني با معرفت و معنويت دارد و يكي از برجسته ترين هنرهاي قدسي به شمار مي رود و مقدس است!
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته ها هست بسي، محرم اسرار كجاست؟!
--------------------
¤ پي نوشت ها:
1- نعيمي، جواد، از صداي سخن عشق، به نقل از محدثي، جواد، هنر در قلمرو مكتب، ص3
2- آزادي ور، هوشنگ، بديهه سازي شيوه بيان هنري در فرهنگ سنتي ايراني و اسلامي، ص 88
3- راهجيري، علي، تذكره خوشنويسان معاصر، ج1، كل علم ليس في القرطاس ضاع.
4- مظلومي، رجبعلي، روزانه اي به باغ بهشت، ص 60 عليكم بحسن الخط فانه من مفاتيح الرزق.
5- فضائلي، حبيب الله، تعليم خط، ص .17
6- راهجيري، علي، تذكره خوشنويسان معاصر، ج1، الخط نصف العلم
7- عالي افندي، مصطفي، مناقب هنروران، ص31، لم ارباكيا احسن تبسما من القلم.
8- شيمل، آن ماري، آزاد، اسدالله، خوشنويسي و فرهنگ اسلامي، ص 249، به نقل از گلستان هنر، ص10
9- مظلومي، رجبعلي، روزنه اي به باغ بهشت، صص 60 و 61
10- همان
11- راهجيري، علي، تاريخ مختصر خط و مسير خوشنويسي در ايران، ص 108
12- حسيني نجومي، سيدمرتضي، عرفان هنري انسان، ص 42
13- آزادي ور، هوشنگ، بديهه سازي شيوه بيان هنري در فرهنگ سنتي ايراني و اسلامي، ص 77
14- مظلومي، رجبعلي، روزانه اي به باغ بهشت، ص 63
15- آزادي ور، هوشنگ، بديهه سازي شيوه بيان هنري در فرهنگ سنتي ايراني و اسلامي، ص 77
16- نصر، سيدحسين، آويني، سيدمحمد، جاودانگي هنر، ص 45
17- كابلي، يدالله، فصلنامه هنر، شماره 13، زمستان 65 و بهار 66، ص 315
18- مظلومي، رجبعلي، روزانه اي به باغ بهشت، مقاله آيت الله حسيني نجومي، ص 63

 



محسن مؤمني : هنرمندان طبق وعده الهي نبايد در مقابل ظلم بي اعتنا باشند

محسن مؤمني شريف، رئيس حوزه هنري در مراسم گردهمايي بزرگ هنرمندان كشور در ابراز همدردي و حمايت از مردم مسلمان بحرين كه در تالار انديشه حوزه هنري برگزار شد، اظهار داشت: هنرمندان براي دفاع از مظلوم در اين گردهمايي شركت كرده اند. وي با بيان اين كه خداوند نسبت به مردم تعصب دارد و از آنها مطابق وعده اي كه داده است دفاع مي كند، اضافه كرد: سيدالشهداء فرمودند: »از ستم كردن به كسي كه ياري جز خداوند ندارد بپرهيزيد چرا كه خداوند يار و ياور آنها است و به فريادشان خواهد رسيد ».
وي با اشاره به هنرمندان، نويسندگان و شاعران افزود: هوشياري هنرمندان در مقابل اتفاقات دنيا و به خصوص منطقه قابل ستودن است، همچنين يكي از گروه هايي كه خداوند از آنها وعده گرفته تا در مقابل ظلم بي اعتنا نباشند، هنرمندان هستند.
مؤمني شريف بيان كرد: هنرمندان، شاعران و نويسندگان در 32 سال اخير يعني پس از پيروزي انقلاب اسلامي از هر كجاي دنيا كه صداي شكايت مظلومي را شنيدند از خود واكنش نشان داده و در برابر آن ايستادند، همچنين تاريخ گواه است كه در هيچ كجاي دنيا مردم به اندازه هنرمندان ايراني نسبت به مظلوميت مردم فلسطين احساس مسئوليت نكرده اند.
وي با بيان اين كه هنرمندان ايراني پس از مشاهده مصائبي كه بر مردم افغانستان مي گذشت، ساكت ننشسته و براي پيگيري مشكلات آنها به اين كشور سفر كردند، اضافه كرد: هنرمندان حوزه هنري در گروهي به مديريت شهيد مرتضي آويني به كشور بوسني سفر كردند و در شرايط خاص اين منطقه فيلم هاي مستندي ساخته و به مخاطبان عرضه كرده اند، همچنين همكاران حوزه تجسمي نيز در يك تجربه مشابه به عراق سفر كرده و در آنجا كارهايي را توليد كردند كه حاصل آن نمايشگاهي در شهر بغداد بود.
مؤمني شريف با بيان اين كه ظلم و ستمي كه به مردم بحرين از سوي دشمنان اسلام وارد مي شود، مضاعف است، افزود: رسانه هايي كه مدعي حقوق بشر هستند ديدگان خود را بر روي تحولات بحرين بسته اند و در برابر قتل و عام هايي كه بر مردم مظلوم بحرين مي شود، سكوت مي كنند.

 



شاعر بحريني: ملت ايران با پايداري موج تازه اي در ملت هاي مسلمان ايجاد كرد

يك شاعر بحريني با بيان اين كه خواسته مردم بحرين از دولتشان آب و خوراك نيست بلكه آنها به دنبال آزادي، عزت و كرامت هستند، گفت: ملت ايران با پايداري اسلام موج تازه اي در ميان ملت هاي مسلمان ايجاد كردند.
به گزارش فارس ابورضا، شاعر بحريني گفت : مردم ايران با عناوين گوناگون مردم بحرين را مورد حمايت خود قرار مي دهند كه بنده به نمايندگي از تمام مردم كشورم از ملت ايران به دليل همدردي و حمايت بي دريغشان تشكر مي كنم.
وي با بيان اينكه ملت ايران با ايستادگي و جان فشاني به پايداري اسلام پرداخته و موج تازه اي را در ميان ملت هاي مسلمان ايجاد كردند، ادامه داد: خواسته مردم بحرين از دولتشان آب و خوراك نيست كه رژيم ظالم اين كشور آن را به وفور توزيع كند بلكه اين كشور به دنبال آزادي، عزت و كرامت است.
ابورضا با بيان اين كه در دهه 90 جوانان بحريني حق استفاده از كتاب، كاغذ و قلم را در زندان ها نداشتند و دولت استفاده از اين امكانات كه حق آنان بود را جرم و جنايت مي دانست، عنوان كرد: جوانان و نوجوانان بحريني با قلم هاي شكسته و كاغذهاي پرپر شده زندان هاي بحرين را به حوزه علميه و دانشگاه تبديل كرده اند.وي ادامه داد: از اهداف مردم بحرين در مبارزه با دولت ظالم اين كشور مي توان به دستيابي به رفع تبعيض، دولت منتخب ملت، پارلمان حقيقي، مبارزه با فسادهاي مالي و دزدي ثروت ملت، ايجاد مسكن و شغل براي همه اقشار مختلف بحريني اشاره كرد.
ابورضا تصريح كرد: دولت بحرين نمي توانست به خواسته هاي ملت جامه عمل بپوشاند . چرا كه تنها حركت آنها در مقابل خواسته مردم جنگيدن با ملتشان بود، همچنين دولت بحرين تلاش مي كند با به تصوير كشيدن اتفاقات بحرين، تمام جريانات اخير را به نفع خود تغيير دهد و مردم جهان را طرفدار خود كند.
وي اضافه كرد: دولت پادشاهي بحرين براي جنگيدن با ملت غير مسلح خود از نيروهاي سعودي، اماراتي، يمني، اردني و عراقي كمك گرفته است و ناوگان هاي آمريكايي و كويتي، مردم مظلوم و بي گناه بحريني را تحت محاصره قرار داده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14