(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 19 اردیبهشت 1390- شماره 19921

فرهنگ مهدويت، گذشته، حال و آينده
نقش باورهاي توحيدي در روابط اجتماعي



فرهنگ مهدويت، گذشته، حال و آينده

عليرضا مزروعي
اگر بخواهيم هويت و تمدن شيعه را به صورت اصيل بررسي كنيم، خواهيم ديد هويت و تمدن شيعه، تنها تمدني است كه منجي و موعودش يك موجود زنده عيني است.
برخلاف ساير تمدنها، مانند بودائي ها و هنديها كه به «گوتمه» يا بوداي پنجم اعتقاد دارند و زرتشتيها به «سوشيانت» معتقدند و مسيحي ها اعتقاد دارند عيسي مجددا بر مي گردد و يهودي ها مي گويند: عيسي(ع) واقعي هنوز نيامده است. مسئله موعود در همه تمدن ها مطرح است اما در تمدن اسلام و شيعه بسيار عيني است، يعني اين تمدن هويتش با موعود آخرالزمان مفهوم و معنا مي يابد، تمدن هاي ديگر منجي شان يك منجي ذهني است. در آن تمدن ها اعتقاد به مسئله موعود وجود دارد اما عيني نيست؛ يعني در زندگي آنان تبلور و بروز ندارد. برخلاف موعود و منجي شيعه و اسلام كه كاملا عيني است. به عبارت ديگر يكي از خصوصيات ويژه مهدويت در نگاه تشيع، وجود شخصي و تعيين خاص ايشان است. در واقع اگر مهدويت در مكاتب و انديشه هاي ديگر، يك امر مبهم و صرفا آرماني با زاويه ها و مشخصات جبرگرايانه است و بيشتر به عنوان اتفاقي در بستر تاريخ مورد توجه قرار مي گيرد و به نوعي از جبريات در فلسفه تاريخ به شمار مي رود در نگاه تشيع مهدويت يك اصل كاملا روشن و يك آرمان با رويكرد واقع گرايانه است.
ساير اديان نيز به انتظار معتقدند با اين تفاوت كه در آن ديدگاه ها و سخن از يك موجود نجات بخش است كه در آينده مي آيد و به امور سامان مي دهد. ولي در انديشه تشيع، سخن از امام معصومي است كه او هم همراه با ساير مردم انتظار مي كشد؛ منتظري است كه با ما زندگي مي كند، دردها و غصه ها را احساس مي كند و دربين مردم مقام ولايت تكويني دارد.
حضرت در توقيعي به محمدبن نعمان اينگونه مرقوم فرموده اند:
نحن و ان كنا ثاوين بمكاننا النائي عن مساكن الظالمين حسب الذي اراناه الله تعالي لنا من الصلاح ولشيعتنا المومنين في ذلك ما دامت دوله الدنيا للفاسقين فانا يحيط علمنا بانبائكم و لايعزب عنا شيء من اخباركم... انا غيرمهملين لمراعاتكم... ظاهرونا علي انتياشكم من فتنه قد انا فت عليكم1.
«ماگرچه برحسب صلاحي كه خداوند درنظر دارد. دور از چشم و دسترس شما هستيم. ولي هيچ چيزي از شما بر ما مخفي نيست و كاملا بر اوضاع و احوال شما مسلط هستيم و... مواظبت مي كنيم... شما نيز (با بكاربردن عقل و انجام اعمال صالح) ما را در نجات دادنتان از بلاها و فتنه ها ياري كنيد.»
فرهنگ مهدويت شيعي و اسلامي انديشه اي است ارزشمند و شور و تحرك آفرين، الهام بخش، اميد دهنده و پيوسته تعهدآور براي همه منتظران جاري در زمان.
فيلسوف فرانسوي هنري كربن، اعتقاد شيعه به مهدويت و تفاوت آن با ديگر موعودگريها در مكاتب ديگر را چنين بيان مي دارد: «به عقيده من، مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق هميشه زنده نگه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پابرجا مي گذارد. مذهب يهود، نبوت را، كه رابطه اي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت كليم ختم كرده و پس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مي كند و نيز مسيحيان هم در حضرت عيسي متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد(ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطه اي ميان خالق و خلق، موجود نمي دانند.
فقط مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده مي داند، ولي ولايت را، كه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد، بعداز آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند؛ رابطه اي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي حكايت مي كند، به واسطه دعوت هاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد (صلوات الله عليهم اجمعين)، و بعد از حضرت محمد(ص) به واسطه همين رابطه ولايت، جانشين وي (به عقيده شيعه) زنده بوده و هست و خواهد بود و اين حقيقتي است زنده؛ كه هرگز به نظر علمي نمي تواند آن را از خرافات شمرده و از ليست حقايق حذف نمايد.
به عقيده من، همه اديان برحق بوده و يك حقيقت زنده را دنبال مي كنند و همه اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشتركند. آري! فقط مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت، لباس دوام و استمرار پوشانده است.» 2
در منابع اسلامي مسئله ظهور به اراده الهي منوط شده است و اشارات مصرحه اي درباره زمان آن نشده است. صرفا اشارات كلي به علائم ظهور شامل تحولات كيفي از قبيل تكامل عقول استعداد جهاني و ندا در آسمان و تحولات كمي در طبيعت چون خسوف و كسوف درغيرموقع آن و در جوامع شقاق و نفاق در اجتماع انساني و به خروج دجال و خروج سفياني و قتل نفس زكيه و... اشاره شده است.
ودرخصوص مشخصات امام بطور ملموس و كامل اشاره شده است شامل: پدر، مادر سلسله نسب تا پيامبر(ص)، اوصاف و شمايل، نشانه هاي آن حضرت، و به علايم تشريفي و تكريمي قائميت، كيفيت تشكيل حكومت الهي، عدالت اجتماعي در عصر آن حضرت و تعالي و تكامل انسان، وظايف و تكاليف منتظران در ايام غيبت و ظهور همه و همه در مأخذ اسلامي، اعم از سني و شيعه آمده است.
دعبل خزاعي، در قصيده تائيه معروف گفته است: امامي از آل محمد(ص) به يقين، خروج خواهد كرد، او به تاييد اسم اعظم الاهي و بركات نصر آسماني به پا مي خيزد او حق و باطل را از هم جدا مي كند و همه را بر شادخواري ها و كين توزي ها، كيفر مي دهد.
دعبل گفته است: چون اين ابيات را نزد امام رضا(ع) خواندم، آن امام به شدت گريست. آنگاه فرمود: «اي دعبل! روح القدس به زبان تو سخن گفته است. آيا مي داني اين امام چه كسي خواهد بود؟» گفتم: نه (شخص او را نمي شناسم)، ليكن شنيده ام كه امامي از شما آل محمد(ص) خروج مي كند و زمين را از عدل و داد مي آكند. امام رضا(ع) فرمود: «پس از من، فرزندم محمد امام است. پس از محمد فرزندش علي امام است. پس از علي(هادي) فرزندش حسن امام است و پس از حسن(عسگري) فرزندش حجت قائم خواهد بود. اوست كه در زمان غيبت چشم به راه اويند و در زمان ظهور همه مطيع او گردند. او زمين را پر از قسط و عدل مي كند، پس از آنكه پر از جور و ستم شده باشد...»
موعود اهل بيت با موعود اهل سنت وجوه اشتراك و وجوه افتراق دارند. براساس روايات مورد وفاق شيعه و اهل سنت به عناصر مشترك بسياري درباره موعود اسلام دست يافت، از قبيل لقب او مهدي (راه يافته) است؛ نامش هم نام پيامبر محمدبن عبدالله است؛ از خاندان پيامبر و از فرزندان فاطمه(س) دخت پيامبر(ص) است؛ در آخر زمان حتي اگر از عمر جهان يك روز بيش نمانده باشد، خداوند آن روز را طولاني خواهد كرد تا او قيام كند و به خلافت برسد؛ مردم در پرتو ولايتش به نعمتي بي سابقه دست خواهند يافت و مال را بي حساب و فراوان خواهند بخشيد.
هنگامي كه كتاب ها و منابع و مأخذ اهل تسنن به دقت مورد مطالعه قرار گيرد ملاحظه مي شود كه پيرامون مسئله موعود احاديث نبوي مستفيضه بلكه متواتره وارد شده است. تحقيقا مي توان ادعا كرد كه يكي از مسائل بسيار حائز اهميت كه مي تواند در انسجام جوامع اسلامي مؤثر باشد طرح مسئله موعود آخرالزمان است. احاديث پيرامون مهدي(عج) را عده اي از صحابه و همسران پيامبر گرامي اسلام با اندك اختلافي در اجمال و تفصيل از پيغمبر گرامي اسلام(ص) نقل كرده اند.
نيابت خاصه و عامه در دوران غيبت امام عصر(عج)
نيابت خاصه (در دوران غيبت صغري) يعني امام، اشخاص خاصي را نايب خود قرار داده و به طور حقيقي و با مشخصات معرفي نمايد و هر كدام را به وسيله نايب پيش از او به مردم بشناساند.
نايبان خاص را «نواب خاص» و «نواب اربعه» نيز مي گويند: نواب اربعه (چنان كه از همين تعبير پيداست) چهار تن بوده اند، همه از علما و زهاد و بزرگان شيعه كه عبارتند از:
نايب اول: ابو عمرو عثمان بن سعيدالعمري الاسدي براي سه امام نيابت كرده، حضرت امام علي النقي(ع) و حضرت امام حسن عسگري(ع) و حضرت حجت(عج) نيابت او براي حضرت حجت(عج) از سال 260 تا سال 280 بود.
نايب دوم: پسر او محمدبن عثمان العمري بعد از وفات پدرش به نيابت حضرت انتخاب شد. از سال 280 تا سال 305 و او نيز از حضرت عسگري(ع) نيابت كرده.
نايب سوم: ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي پس از وفات محمدبن عثمان به نيابت منصوب شد؛ از سال 305تا.326
نايب چهارم: ابوالحسن علي بن محمد سمري از سال 326 بعد از وفات حسين بن روح(عج) به نيابت تعيين شد تا سال 329 كه در نيمه شعبان وفات كرد.
نيابت عامه
در نيابت عامه (در دوران غيبت كبري) امام، معيارها و ضوابط و مشخصات حقوقي ولايت و نيابت را تبيين نموده تا در هر عصر، فرد شاخص كه برخوردار از جامعيت در ابعاد فهم ديني (اجتهاد)، عدالت و رهبري جامعه مسلمين است، به عنوان نايب امام شناخته شود و به نيابت از امام، ولي امر مسلمين باشد.
امام عصر(عج) در پاسخ به نامه يكي از ياران خود، درباره وظيفه شيعيان در رويدادها و حوادثي كه پيش مي آيد، مي فرمايند: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجت الله»3
اما حادثه ها و اموري كه بر شما رخ مي دهد در آنها مراجعه كنيد به روايات احاديث ما، زيرا كه ايشان حجت من هستند بر شما و من حجت خدايم.
منظور از حوادثي كه به وقوع مي پيوندد و مردم بايد در آن حوادث به عالمان ديني مراجعه كنند، صرفاً بيان احكام و مسائل شرعي و جزئي نيست؛ بلكه امور اجتماعي و سياسي و رهبري جامعه مسلمين است؛ زيرا امام مردم را در اصل حوادث عالمان ديني ارجاع داده، نه در حكم حوادث.
امام خميني(قدس سره) «حوادث واقعه» را چنين توضيح داده اند. «منظور از حوادث واقعه، كه در اين روايت آمده مسائل و احكام شرعيه نيست. نويسنده (نامه) نمي خواهد بپرسد درباره مسائل تازه اي كه براي ما رخ مي دهد، چه كنيم. چون اين موضوع جزء واضحات مذهب شيعه بوده است و روايات متواتر دارد كه در مسائل بايد به فقها رجوع كنند. در زمان ائمه(ع) هم به فقها رجوع مي كردند و از آنان مي پرسيدند.
كسي كه در زمان حضرت صاحب(عج) باشد و با نواب اربعه روابط داشته باشد و به حضرت نامه بنويسد و جواب دريافت كند، به اين موضوع توجه دارد كه در فراگرفتن مسائل به چه اشخاصي بايد رجوع كند. منظور از حوادث واقعه، پيشامدهاي اجتماعي و گرفتاري هايي بوده كه براي مردم و مسلمين روي مي داده است و به طور كلي سربسته سؤال كرده: اكنون كه دست ما به شما نمي رسد، در پيشامدهاي اجتماعي بايد چه كنيم و وظيفه چيست؟»4
در دوره غيبت كبري و نيابت عامه، در هر عصري عالم بزرگي كه واجد همه شرايط لازم فقاهت و رهبري باشد در رأس جامعه قرار مي گيرد و رهبري از آن او است و رجوع مردم به اوست، او صاحب «ولايت شرعيه» است به نيابت از امام.
انديشه پربار مهدويت در طول تاريخ از تهاجم فكري و فرهنگي و آسيب بد انديشان و دشمنان آگاه و دوستان نادان در امان نبوده و هر از چندگاهي دستخوش تهديدها و آسيب ها قرار گرفته است.
مطابق آيات و روايات و مستندات ديني ما انتظار در واقع نوعي آمادگي است، آمادگي براي تهذيب نفس و پاك زيستن، آمادگي براي حركت، حركتي آگاهانه و ارادي و هدفمند، توأم با دگرسازي و زمينه سازي و سرانجام آمادگي. براي حضور در نهضت عظيم مهدي موعود كه آغاز آن ظهور نور و پايان آن شكست تاريكي و ظلم و نتيجه آن برپايي حكومت عدل الهي است.
دوگونه انتظار
استاد شهيد مرتضي مطهري درباره مفهوم انتظار متناسب با برداشت هاي متفاوت اين انديشه را منشأ رشد و پويايي يا ركود و عقب ماندگي منتظران دانسته است، به طوري كه ويژگي هاي دوگونه انتظار مثبت و منفي را اين گونه بيان مي كنند. «انتظار فرج و آرزو و اميد و دل بستن به آينده دوگونه است: انتظاري كه سازنده و نگهدارنده، تعهدآور، نيروآفرين و تحرك بخش است، به گونه اي كه مي تواند نوعي عبادت و حق پرستي شمرده شود؛ و انتظاري كه گناه است: ويرانگر، اسارت بخش و فلج كننده و نوعي (اباحي گري) بايد محسوب شود.
اين دو نوع انتظار فرج، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظيم مهدي موعود است و اين دو نوع برداشت به نوبه خود، از دو نوع بينش درباره تحولات در انقلاب هاي تاريخي ناشي مي شود.»5
«در نگاه انتظار ويرانگر و منفي- كه متأسفانه در جامعه ما هم طرفدار دارد- هر اصلاحي در جامعه محكوم است چرا كه بايد ظلم و تباهي رواج داشته، حق و حقيقت هيچ طرفداري نداشته باشد، باطل يكه تاز ميدان گردد، تا انفجاري رخ دهد و انتظار به سر آيد. بنابراين هر اصلاحي محكوم است، زيرا هر اصلاح يك نقطه روشن است. تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي شود، برعكس، هر گناه و فساد و هر ظلم، تبعيض و حق كشي و هر پليدي اي به حكم اين كه مقدمه صلاح كلي است و انفجار را قريب الوقوع مي كند، رواست، زيرا «الغايات تبرر المبادي» هدف ها، وسيله هاي نامشروع را مشروع مي كنند. پس بهترين كمك به تسريع در ظهور و بهترين شكل انتظار، ترويج و اشاعه فساد است. اين جاست كه گناه، هم فال است و هم تماشا، هم لذت و كام جويي است و هم كمك به انقلاب مقدس نهايي.»6
اگر به حجم كتاب هايي كه در ساليان اخير در رد اعتقادات شيعي، به ويژه موضوع مهدويت و انتظار نوشته شده و از سوي دستگاه هاي اطلاعاتي كشورهايي چون آمريكا و انگليس، رژيم صهيونيستي و... در شمارگان وسيع منتشر شده اند نگاه كنيم؛ اگر به تعداد قابل توجه فيلم هايي كه در دو سه دهه گذشته با هدف ترويج و تبليغ نگرش آخرالزماني مسيحي- يهودي و تقبيح و تحقير نگرش آخرالزماني و موعود باوري اسلامي ساخته شده اند نظر بيفكنيم؛ اگر به شمارگان كتاب هاي سطحي، نازل، عوام پسندانه و مبتني بر باورهاي سست و خرافي كه در چند سال اخير در كشور ما در زمينه موضوع مهدويت نوشته شده اند، توجه كنيم؛ اگر به تعداد روزافزون مجالس و محافلي كه به بهانه ذكر و ياد امام زمان(عج) در گوشه گوشه اين سرزمين تشكيل مي شوند و به جاي بارور كردن روحيه اميد، سرزندگي، تلاش، تكاپو، در دل جوانان اين سرزمين و بالا بردن سطح هشياري، احساس مسئوليت و آمادگي آنها براي ظهور، بذر يأس و نوميدي، عزلت گزيني و گوشه نشيني، بي مسئوليتي و بي تفاوتي، سستي و رخوت را در دل آنان مي كارند، نگاهي اجمالي داشته باشيم؛ خواهيم ديد كه اولين آسيبي كه در قلمرو انتظار وجود دارد سطحي نگري است. در حال حاضر يكي از معضلات جامعه ما فعاليت كسان يا جرياناتي است كه تحت عنوان مهدويت خرافاتي را به جامعه و نسل جوان تحميل مي كنند و با احساسات و اعتقادات مردم بازي مي كنند و بستر مناسبي براي خرافه پردازي فراهم مي نمايند، متأسفانه در برخي موارد موفق هم شده اند و حقيقت انتظار كه مي بايست در جان منتظران شعله هاي مسئوليت بيافريند را تبديل به تحذير نموده و احساساتي فاقد معرفت را دامن زده اند. پيامد ناگوار اين جريان فضايي را به وجود مي آورد كه اهل تعقل و انديشه را نسبت به مهدويت بدبين مي كند و زمينه انحراف هاي فكري را فراهم مي آورد و در نتيجه مخالفان مهدويت كه اتاق فكر آنان در محافل صهيونيستي استقرار يافت و نيز نحله هاي فكري و انحرافي امكان رشد و گسترش مي يابند و آراء و افكار ناصواب عوام زدگان به نام تشيع ثبت مي شود و به ديگران انتقال مي يابد و يك عقيده اي كه در اصل آن تمام فرق اسلامي توافق دارند، به گونه اي مطرح مي شود كه با حقيقت مهدويت مغايرت دارد.
ناظر بر اين مدعا، نحله هاي فكري انحرافي و صدها كتابي است كه در طول تاريخ و معاصر، با استفاده از اين عنوان شريف مهدويت به وجود آمده است با انگيزه هاي شخصي، سياسي، اقتصادي و عقيدتي مورد استفاده قرار گرفته و مي گيرد و اهداف و اغراض خاصي از اين عمل دنبال شده و مي شود.
ادعاهاي تطبيقي مفاهيم روايات با اشخاص و تعيين زمان يقيني و قطعي ظهور امام و توجه و دل بستن به مدعيان دروغين كه ادعاي نيابت و سفير بودن از جانب امام زمان را دارند يا ادعا مي كنند امام زمان هستند و ظهور كرده اند يا كساني كه براي ظهور وقت مشخص تعيين مي كنند نيز از خطرات ظاهربيني و سطحي نگري است. حضرت در توقيعي كه به آخرين نايب خود مي نويسند مي فرمايند:
لاتوص الي احد فيقوم مقامك بعدوفاتك فقدوقعت الغيبه التامه فلاظهور الا بعد اذن الله تعالي ذكره و ذلك بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلاء الارض جور اوسياتي شيعتي من يدعي المشاهده الافمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني والصيحه فهو كذاب مفتر7.
«هيچ كس را به جاي خود قرار نده چرا كه غيبت كامل آغاز شده و ظهوري نخواهد بود مگر بعد از اذن خداوند. و اراده خداوند بر ظهور قرار نخواهد گرفت مگر بعد از زماني طولاني و از ياد رفتن من از دل ها و پر شدن زمين از فساد. در طول زمان غيبت عده اي خواهند آمد كه ادعاي ظهور مرا خواهند كرد. خوب توجه كنيد كه هر كس قبل از بروز نشانه حركت سفياني و شنيده شدن نداي آسماني. ادعاي ظهور مرا كند قطعا دروغگوست.»
امام صادق(ع) نيز در مورد تعيين زمان ظهور فرمودند:
كذب الوقاتون8.
السفينه سكانها، اولئك هم الافضلون عندالله عزوجل.»9
اگر بعد از غيبت قائم شما نبودند علمائي كه مردم را به سوي او مي خوانند، و به سوي او راهنمايي مي كنند، و با برهانهاي الهي از دين او پاسداري مي كنند، و بندگان بيچاره خدا را از دامهاي ابليس و پيروان او و همچنين از دامهاي دشمنان اهل بيت رهايي مي بخشند، هيچ كس بر دين خدا باقي نمي ماند. اما علماي دين دلهاي متزلزل شيعيان ناتوان را حفظ مي كنند، هم چنان كه كشتيبان مكان كشتي را حفظ مي كند. اين عده از علماء در نزد خداوند داراي مقام و فضيلت بسياري هستند. همچنين در روايتي از امام جواد(ع) وظايف علماي دين به هنگام غيبت امام از جامعه چنين بيان شده است:
«ان من تكفل بايتام آل محمد(ص) المنقطعين عن امامهم، المتحيرين في جهلهم، الاساري في ايدي شياطينهم و في ايدي النواصب. من اعدائنا، فاستنقذهم منهم و اخرجهم من حيرتهم و محمر الشياطين برد و ساوسهم و قهرالناصبين بحجج ربهم و دلائل ائمتهم، ليفضلون عندالله. علي العابد بافضل المواقع، باكثر من فضل السماء علي الارض و العرش و الكرسي و الحجب علي السماء و فضلهم علي هذا العابد كفضل ليله البدر علي اخفي كوكب في السماء.»01
كسي كه سرپرستي يتيمان آل محمد(ص) را كه از امام خود دور افتاده، در ناداني خويش سرگردان مانده و در دستان شياطين و دشمنان اهل بيت گرفتار آمده اند، به عهده گيرد و آنها را از چنگال دشمنان رهايي بخشد و از حيرت و جهالت خارج سازد و وسوسه هاي شياطين را از آنها دور كند، و با دلايل پروردگارشان و برهانهاي امامانشان دشمنان اهل بيت را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش را به بهترين شكل حفظ نمايد، در نزد خداوند بر عابدي كه در بهترين مواقع به عبادت پرداخته، برتري دارد، بيشتر از آنچه آسمان بر زمين، و عرش و كرسي و حجاب ها بر آسمان برتري دارند. برتري او بر چنين عابدي مانند برتري ماه شب چهارده بر كوچك ترين ستاره آسمان است.
«حال بايد ديد آيا ضرورت هايي كه استوانه هاي فقاهت شيعه را به تدوين كتاب و نگارش رساله در زمينه شناخت آخرين حجت حق و ديگر موضوعات مرتبط با غيبت امام عصر(عج) واداشته از بين رفته است يا خير؟
آيا آن نگراني كه خاطر شيخ صدوق را پريشان ساخت و او را وادار به تأليف كتاب كمال الدين و تمام النعمه نمود، ديگر برطرف شده و جايي براي نگراني خاطر باقي نمانده است؟
آيا آن شبهات و سؤال هاي گوناگون درباره غيبت كه شيخ مفيد را وامي داشت براي پاسخ به آنها رساله هاي گوناگوني همچون الفصول العشره في الغيبه ، خمس رسائل في اثبات الحجه ، في سبب استتار الحجه و... را به رشته تحرير درآورد و ديگر از بين رفته است؟ آيا آن احساس ضرورتي كه شيخ طوسي را وادار مي ساخت كه با همه اشتغالات علمي و درگيري در عرصه هايي همچون فقه، تفسير، حديث و رجال دست به نوشتن كتاب الغيبه بزند، ديگر زمينه اي ندارد؟ آيا ديگر هيچ خطري سرمايه اعتقادي شيعيان آل محمد(ص) را تهديد نمي كند؟»11
عدالت رشد و امنيت زمينه ساز تلاش انساني براي حركت به سوي خداست حضرت مهدي به عنوان خاتم الاوصياء آخرين ذخيره الهي در روي زمين پياده كنند آيات قرآن و دستورات خداوند براي تمام جهانيان است. منجي موعود عدالت را مي خواهد نه فقط براي عدالت بلكه براي هدفي برتر او هدفش حركت دادن تمام بشريت به سوي خداست برقراري تمدني «خدامحور» تمدني كه فعاليت سيستم ها و شبكه هاي آن احساس عظمت قدرت علم قدرت علم و وجود بينهايت خداوند را روز به روز در قالب و روح و فكر انسان ها بيشتر مي كند. آن حضرت به عنوان منجي عالم بشريت تمام مستضعفان و بشريت را به توحيد و عدالت و صلح دعوت خواهند فرمود.
قرآن در زمينه منجي آخرالزمان و عدالت گستر جهاني چنين مي فرمايد:
«وعدالله الذين امنوامنكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدونني لايشركون بي شيئا.»21
«خداوند به كساني از شما كه خدا را باور كردند و رفتار منطبق با خواست خدا داشتند. وعده قطعي داده است كه بدون هيچ ترديد مديريت جهان را به دست آن ها خواهد رساند. (همان طور كه ديگراني كه قبل از آنها جهان را مديريت مي كردند دست تدبير الهي آن ها را به اين موقعيت رسانده بود) و دين آن ها را كه مورد پسند و رضايت خداوند است در سراسر زمين قطعاً گسترده خواهد كرد مطمئناً ترس را از وجودشان خواهد برد و به امنيت تبديل خواهد نمود. وضعيت نهايي آنها اين گونه خواهد بود كه با تمام وجود و بدون هيچ انحراف و تمايلي به ديگري من را مي پرستند.»
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه نوشته اند:
مقصود از آيه اين است كه خداوند جامعه بشري را در نهايت به جامعه اي تبديل خواهد كرد كه خداپرستي خالص عمومي شود. و اين چنين جامعه اي در زمان ظهور مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه محقق خواهد شد.31
و در آيه شريفه ديگر مي فرمايد:
نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين»41
ما اراده كرده ايم كه به ضعيفان زمين منت نهاده و آنها را پيشوايان و وارثان زمين گردانيم.
پيامبر گرامي اسلام(ص) پيرامون ويژگي هاي آن حضرت و آثار قيام مهدي(عج) مي فرمايند:
«مهدي از فرزندان من است، اسم او، اسم من (محمد) و كنيه اش، كنيه من «ابوالقاسم» است، از نظر اخلاق و خلقت شبيه ترين مردم به من است. براي او غيبت و حيرتي است كه در آن مردم بسياري گمراه مي شوند. آن گاه مثل شهاب ثاقب مي آيد و زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، همچنان كه پر از ظلم و ستم شده بود.»51
و نيز امام صادق(ع) فرمودند:
اذا قام قائمنا وضع يده علي روءوس العباد فجمع بها عقولهم و كلمت به احلامهم.61
«هنگامي كه قائم ما از اهل بيت ظهور كند، دست بر سر انسان ها مي گذارد و عقل و فكر بشر را يكپارچه و كامل مي گرداند.»
«آنچه به عنوان يك امر بسيار مهم و يك نقطه پرافتخار و پيشرفته در انديشه هاي مهدويت شيعي مطرح است، اولا نوع حركت حضرت بقيه الله در آغاز زمان ظهور و دعوت ايشان از تمامي انسان هاست كه در فضايي كاملا منصفانه، دلسوزانه، علمي، آگاهي دهنده و بدون استفاده از ابزارهاي مقتدرانه صورت مي گيرد و ثانيا استكمال بشر در زمان ظهور از حيث علمي و انديشه اي به عنوان مهم ترين نقطه ارزشمندي انسان است. در واقع حركت، دعوت و حكومت مهدوي بيش از آنكه بر مبناي تسلط خارجي بر ظاهر آدم ها باشد بر مبناي كمال به وجود آمده در انسان از حيث علمي و اخلاقي صورت مي گيرد.»
جنبش علمي و دروني
مهدويت شيعه يك جنبش كاملا علمي و يك حركت اساسا دروني است و اگرچه يك حقيقت هستي شناختي است اما بر مبناي معرفت شناختي انسان ها پايه دارد و از آن مايه مي گيرد. لذاست كه بسياري از مردم كه اساسا هيچ گونه دينداري اي را تا پيش از ظهور حضرت برنمي تافتند با شنيدن نداي عالمانه حضرت و آگاهي اي كه در سطر سطر سخنان و حركات و دعوت هاي ايشان مي بينند بر مبناي انسانيت خود و آنچه از عوالم ديگر در درونشان به يادگار مانده است به نداي آسماني حضرت لبيك مي گويند و ايمان مي آورند. اين البته به معناي عدم جنگ حضرت با بدكاران و ستمكاران عالم نيست بلكه به اين معناست كه جنگ با كساني صورت مي گيرد كه از روي تعصب برآمده از جهالت و عناد توانايي حضور در عالم نوراني و نور عالمگير وجود حضرت ندارند و خود به خود بايد كنار بروند چرا كه جايي كه نور است ظلمت معنايي ندارد...»71
شهيد استاد مطهري در بيان نقش مهدويت در تكامل تاريخ و بشريت مي فرمايند: «يعني زندگي بشر در آينده منتهي مي شود به عالي ترين و كامل ترين زندگي ها كه از جمله آثاري كه در آن هست آشتي انسان و طبيعت است و آن اين است كه زمين تمام معادن خود را در اختيار انسان قرار مي دهد. آسمان تمام بركات خود را در اختيار انسان قرار مي دهد و همه اين ها خود تكامل تاريخ است.»81
و همچنين مي فرمايند: «خير، عمر جهاني به پايان نرسيده است، هنوز اول كار است، دولت مقرون به عدل، عقل، حكمت، خير، سعادت، سلامت، امنيت، رفاه، آسايش و وحدت عمومي و جهاني، در انتظار بشريت است، دولتي كه در آن دولت، حكومت با صالحان است و انتخاب اصلح به معني واقعي در آن صورت خواهد گرفت.»91
درك اين نكته كه منجي آخرالزمان به هر حال به عنوان يكي از اشتراكات بشري مورد تاكيد تمامي انديشه ها و مكاتب است، اهميت اين نقش جديد و نوين را در توليد و استكمال علم بشري بيشتر مي كند. ضمن آنكه شفافيت، وضوح و تشخص خاص مهدويت شيعي امكان چنين استفاده اي را در آخرين حد در مهدويت شيعي منحصر مي كند. امروز كه نهضت يا جنبش نرم افزاري و توليد علم در هر يك از جريان فكري مورد توجه صاحبان انديشه و فكر قرار گرفته است به نظر مي رسد بايد از قابليت هاي معرفت شناختي گفتمان مهدويت بالاترين بهره را برد و اين جز با پيراستن انديشه هاي مهدويت از آرايه ها و خرافات بيهوده و رويكرد به علم، ايمان و آگاهي برآمده از مستندات ديني امكان پذير نخواهد بود.
در ميان تعاليم جاوداني و جهاني اسلام، هيچ يك به اندازه حكومت فراگير مهدوي، قابليت ارائه به جهان پرغوغاي امروزي را ندارد، منجي و حكومتي كه براي جهانيان عدالت و معنويت و امنيت را به همراه دارد. اما جاي بسي تأسف است كه انديشه والا و گيراي مكتب اسلام، كمتر از ديگر موضوعات ديني، به انديشمندان امروزي معرفي گرديده است؛ البته آن هم به شكلي ناقص يا نادرست؛ زيرا آشنايي جهان غرب با اسلام، عموما به واسطه مقالات يا كتب مستشرقان بوده است؛ كه خود اطلاع درستي از اين مكتب آسماني نداشته اند.
فرهنگ انتظار و پيام مهدويت محدود به جغرافياي خاص، فرقه، مذهب و... نمي باشد بلكه مهدويت داراي طرح جهاني و در بستر تاريخ و هميشه زمان مي باشد. بنابراين بايد زمان و اقتضائات آن را به طور جامع شناخت و با درك هويت مخاطب و جغرافياي فرهنگي آن آيات قرآن و روايات را مورد بازخواني برحسب نيازهاي جديد قرار داد. تلاش و كوشش براي انتقال فرهنگ انتظار و پيام مهدويت با زبان قابل فهم دنياي كنوني امري ضروري مي باشد.
توجه بشريت به تمدني جهاني براساس عدالت و معنويت و امنيت آينده اي اميدبخش با ارائه فرهنگ مهدويت به صورت مدل و سيستم هاي اجرايي در زندگي در ابعاد معرفتي و فكري و فرهنگي و رسانه اي و آموزشي و تعاون و همكاري اجتماعي و خانواده و روابط بين الملل و... به اسلام جلب خواهد ساخت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج25 ص 713.
2. ظهور شيعه. مجموعه مصاحبه هاي استاد علامه طباطبايي و پروفسور هانري كربن، ص7.
3. كمال الدين و تمام النعمه، ج2.
4. ولايت فقيه.
5. قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، صص 7 و 8.
.6 همان ص 26 به بعد.
7. بحارالانوار، ج15، ص 063.
8. اصول كافي، ج1، ص 863.
9. الاحتجاج، ج1، ص 9.
01. همان صص 14 و 51.
11. مرزداران حريم تفكر شيعي.
21. سوره نور، آيه 55.
31. الميزان، ج51، ص 551.
41. سوره قصص، آيه 4.
51. كمال الدين ص 782.
61. اصول كافي، ج1، ص 52.
71. مهدويت شيعي و جنبش نرم افزاري.
81. فلسفه تاريخ، ص 202.
91. انسان و سرنوشت، ص 731.

 



نقش باورهاي توحيدي در روابط اجتماعي

عبدالحميد توكلي
در مقاله حاضر نويسنده تأثير و نقش شگرف اعتقادات و باورهاي توحيدي در ارتباطات اجتماعي انسان را مورد بررسي قرار داده و به برخي نمونه ها در اخلاق و رفتار پيامبر(ص) اشاره كرده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
بي گمان شناخت آدمي در كنش ها و واكنش هاي شخص تأثير مستقيم دارد. البته عواطف انساني نيز متأثر از شناخت عمل مي كند، چنان كه رفتارهاي انساني نيز مرتبط با شناخت، سامان مي يابد. از اين رو نگرش با سه مؤلفه اصلي شناخت، عاطفه و رفتار تعريف و تبيين مي شود. اين بدان معناست كه نقش شناخت بويژه شناختي كه بينش شخص را شكل مي بخشد، عامل بسيار تأثيرگذار در زندگي است.
در آموزه هاي قرآني گاه بر تعليم و آموزش به عنوان يك هدف مياني تأكيد مي شود و در مقدمه رفتاري تعريف مي گردد و بر همين اساس تعليم بر تزكيه يعني آموزش بر پرورش مقدم مي شود تا دانسته شود بي دانش و شناخت نمي توان تزكيه هدفمندي را داشت. (بقره، آيه129) گاه ديگر تزكيه بر تعليم مقدم شده تا اين معنا مورد تأكيد قرارگيرد كه هدف از آموزش و تعليم همان تزكيه است. از اين رو به عنوان تعظيم، جايگاه تزكيه بر تعليم مقدم شده است. (جمعه، آيه2 و آل عمران، آيه164)
ضرورت ايمان و معرفت
از اين تقدم و تأخر در كاربردهاي قرآني اين معنا به دست مي آيد كه آموزش براي كسب دانش بيش تر يك نياز طبيعي براي بازسازي درست انسان است؛ زيرا انسانيت انسان را مي بايست در حوزه رفتاري جست و جو و ردگيري كرد. نمي توان انسانيت را جدا از رفتارهايش شناخت و تعريف نمود. از اين رو برخي حتي هدف از زندگي را تزكيه دانسته اند؛ زيرا با تزكيه به معناي خودسازي است كه انسان مي تواند در يك فرآيند طبيعي به فعليت انسان خليفه الله دست يابد و در مقام مظهر ربوبيت الهي قرارگيرد.
براي اين كه رفتاري كمالي داشت بايد نسبت به كمال، شناخت داشت و اين شناخت را در دل و جان پذيرفت و بدان اذعان نمود و در شخص و شخصيت به نمايش گذاشت؛ زيرا بسياري را مي توان يافت كه نسبت به چيزي شناخت دارند ولي هيچ گونه اذعاني بدان ندارند. مراد از اذعان در اين جا همان باور و ايمان است. قرآن افرادي را معرفي مي كند كه در كمال يقين نسبت به امري هستند ولي به سبب اين كه قلب هايشان تيره و تار گشته، نسبت به شناخت قطعي و يقيني خويش مخالفت دارند. خداوند در آيه14 سوره نمل مي فرمايد: وجحدوا بها و استيقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبه المفسدين؛ و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روي ظلم و تكبر آن را انكار كردند. پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود.
بنابراين، كساني را مي توان يافت كه با شناخت كامل، از در انكار وارد مي شوند؛ زيرا انسان هايي هستند كه در فكر و عمل، ظالم و متكبرند. اينان نه تنها به خود ظلم مي كنند بلكه در مقام فسادگري، ديگران و جامعه را نيز به فساد مي كشانند.
به هر حال، زماني علم و معرفت، فايده دارد كه انسان بدان ايمان و اذعان و باور داشته باشد. از اين رو در قرآن بر ايمان مبتني بر شناخت تأكيد شده است تا دانسته شود كه ايمان بي شناخت و يا شناخت بي ايمان همانند زنبور بي عسل است.
در نظر قرآن، آن چه به دانش و شناخت انساني نسبت به امور بها و ارزش مي دهد همان هدف تزكيه است كه در شكل عمل صالح، خود را نشان مي دهد. اين شناخت هنگامي كه عاطفه و قلب آدمي را متأثر ساخت، آن گاه مي تواند بر رفتار و كردار شخص تأثير بگذارد.
به سخن ديگر، هدف اسلام از دانش و شناخت، عبور از بينش ها و رسيدن به نگرش هايي است كه مولفه سه گانه را به درستي در خود داشته باشد و نگرش سالم و مثبتي را از شخص ارائه دهد.
شناخت سبوحيت الهي
يكي از شناخت هاي بسيار مؤثر در زندگي بشر، شناخت از خداوندي است كه آفريدگار و پروردگار است. براي خداوند صفات و اسماي بسياري گفته اند. برخي از اين صفات، سلبي و برخي اثباتي است. ريشه صفات سلبي را مي توان در عقل جست. عقل انساني به جاي اين كه در مقام تشبيه برآيد و صفاتي را اثبات كند، صفاتي را سلب مي كند؛ زيرا براي عقل، آسان تر آن است كه كلياتي را بشناسد و آن را بيان كند.
يكي از صفاتي كه عقل انساني براي خداوند بيان مي كند، صفت سبوح است. ازنظر عقل، خداوند از هر آن چه نقص است مبرا و پاك مي باشد. لذا تسبيح گويي و تقديس گرايي در مقام فرشتگان به اثبات مي رسد؛ زيرا فرشتگان در مقام عقل محض نشسته اند و برهمين اساس سبوح و قدوس گو هستند. (بقره، آيه30)
انسان اگر به مقام عقل محض برسد، در مقام تسبيح و تقديس قرار مي گيرد. در اين مقام، خداوند را از هر نقص و عيبي مبرا و منزه مي شمارد و بدين ترتيب به سادگي همه كمالات را براي او اثبات مي نمايد و هيچ بيهودگي و ظلم وستم و مانند آن را در خداوند سراغ نمي گيرد. چنين پاكي در خداوند به معناي اثبات تمامي كمالات مطلق خواهد بود و آدمي را در برابر چنين خدايي به سجده وامي دارد.
سجده انسان يا هر موجودي در برابر ديگري، به معناي پذيرش كمالات مطلق در او و اطاعت محض از اوست. از اين رو برخي ها، سجده را به معناي پذيرش تسخير گرفته اند و اطاعت و تسليم را از آن استنباط مي كنند.
اگر انساني به اين شناخت برسد كه خداوند از هر عيب و نقص مبرا و پاك است، در برابر كمال مطلق او به سجده اطاعت و تسليم مي افتد و او را در پروردگاري خود بهترين و كامل ترين برمي شمارد و خود را به او واگذار مي كند. و لذا با جان و دلش، در مقام بندگي و اطاعت برمي آيد و بر اين بندگي، مباهات و افتخار مي كند.
تأثير سبوحيت و تسبيح گوئي در زندگي اجتماعي
ايمان و نگرشي چنين كامل از خداوند، آثار بسياري دارد كه معراج، نمونه اي از آن است. در فرهنگ قرآني ارتباط تنگاتنگي ميان معراج انسان با مقام سبوحيت و تسبيح بيان شده است. كساني كه در انديشه معراج هستند مي بايست از اين مقام بهره مند شوند، چنان كه در آيه نخست سوره اسراء اين معنا براي معراج پيامبر(ص) اثبات و بيان شده است.
از جمله آثار ديگر مقام تسبيح در زندگي بشر مي توان به تأثير مستقيم آن در اخلاق اجتماعي اشاره كرد. در آيات قرآني و فرهنگ آن، دست يابي به مقام انسان كامل و تماميت و اكماليت اخلاق، بهره مندي از مقام تسبيح است. بدين معني كه انسان بايد مقام سبوحيت الهي را بشناسد و بدان ايمان و اذعان داشته باشد تا انسان اخلاقي شود؛ يعني كمال انسان اخلاقي، بدان است كه اين مقام را در خود بشناسد و بدان نگرش يابد.
چنان كه گفته شد راه رسيدن به معراج، عبور از مقام تسبيح است. انساني كه به معراج مي رود، انسان بي نقصي است كه همه ضداخلاقي ها را در خود از ميان برده و پس از تخليه، خود را به فضايل كمالي آراسته است. چنين شخصي در مقام حق اليقين است و شناخت كاملي از هستي دارد؛ زيرا كسي كه خدا را شناخته و در مقام تسبيح او بر آمده، همه هستي را به نقص مي شناسد و تنها كمال مطلق و بي نقص و عيب را در او مي جويد.
براين اساس همان اندازه كه در برابر خداوند خود را عين نقص مي يابد، خدا را عين پاكي مي داند. كسي كه اين گونه شد، تواضع و فروتني واقعي و حقيقي را در خود مي يابد و در عمل رفتاري به اشكال گوناگون نشان مي دهد و از آن جايي كه همه هستي را آفريده اي از خداوند مي داند، نسبت به آفريده ها توجه خاص پيدا مي كند.
كسي كه بر اين باور است كه خود ناقص و ديگران جزو خداوند نيز ناقص هستند، به اين نكته متوجه است كه به عيب و نقص خود يقين دارد و در مقام قطع و يقين تفصيلي نسبت به خود است؛ زيرا «الانسان علي نفسه بصيره؛ هر انساني بر خودش بصيرت دارد، اما نسبت به ديگران از چنين بصيرت و علم تفصيلي برخوردار نيست و تنها علم اجمالي دارد كه ديگران نيز به عنوان آفريده هاي الهي از عيب و نقص برخوردارند.
هر انساني مي بايست اين گونه باشد. به اين معنا كه به جاي اين كه به عيب ديگران بنگرد به كمال مطلقي بنگرد كه از هر عيب و نقصي پاك و منزه است. در اين صورت است كه نسبت به همه آفريده ها از مقام تواضع وارد مي شود و حتي نسبت به كافران و مشركان به گونه اي رفتار مي كند كه بيانگر درك درست از حقيقت سبحان و مقام سبوحيت الهي است.
قرآن در آياتي از سوره حجر گزارش مي كند كه پيامبر(ص) به سبب حضور در مقام تسبيح توانسته است تا بر «خلق عظيم» در آيد و خوي و اخلاق با عظمت خويش را به نمايش گذارد. و لذا نسبت به همه هستي تواضع مي كند. اين تواضع حضرت نسبت به كافران و مشركان به دو شكل صفح جميل (حجر، آيه 85) و اعراض (حجر، آيه 94) بروز مي كند. صفح جميل به معناي گذشت و عفو همراه با خوشرويي و زيباگرايي است. به اين معنا كه عنصر گذشت و عفو را همراه با رفتاري زيبا و خوب به نمايش مي گذارد. كار خوب و خوش ونيك و زيبا را گرد مي آورد و نسبت به دشمن خويش كه در مقام اذيت و آزار اوست، اين گونه متواضعانه و فروتنانه برخورد مي كند.
سجده حضرت پيامبر در برابر خداوند (حجر، آيه 98) به او اين اجازه را مي دهد تا اين گونه فروتنانه با آفريده هاي الهي برخورد و رفتار كند؛ زيرا مي داند كه آفريده هاي الهي، آفريده هاي خداوندي عليم و حكيم است (حجر، آيه 86) و هرگز خداوند، بي حكمت و هدفي آن ها را نيافريده است. همين شناخت و ايمان نسبت به خداوند و اين كه همه آفريده ها، داراي مظهريت كمالات الهي هستند، او را به سجده در برابر عظمت آفريده هاي الهي و تواضع در برابر آن ها وامي دارد و در نهايت تواضع، از كنار نواقص مي گذرد؛ زيرا مي داند كه اين نواقص كه در آن ها به چشم مي آيد، در تحليل فرازتر و بلندتر مي بايست ديده شود؛ زيرا خداوند هيچ آفريده اي را بي حكمت و مصلحت نيافريده است.
اما نسبت به دوستاني كه اشتباه مي كنند و از همراهاني كه به نقص مي گرايند و خطا مي كنند نيز از در مهر و محبت درمي آيد، زيرا مي داند كه ايشان خواهان كمالاتي هستند كه جهان آفرينش به سبب نقص وجودي گاه آنان را به اشتباه مي افكند و يا به دام وسوسه غرور مي اندازد. از اين رو با آنان از در مهر وارد مي شود. (حجر، آيه 88)
خداوند در آيه فوق تعبير: «واخفض جناحك للمؤمنين؛ «بال (عطوفت) خود را براي مؤمنين فرود آر»!، به كار مي برد كه اين تعبير كنايه زيبايي از تواضع و محبت و ملاطفت است. همان گونه كه پرندگان هنگامي كه مي خواهند نسبت به جوجه هاي خود اظهار محبت كنند آنها را زير بال و پر خود مي گيرند و هيجان انگيزترين صحنه عاطفي را مجسم مي سازند و آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مي كنند، پيامبر(ص) نيز اين گونه با همراهان سفر كمالات برخورد مي كند و دستگير آنان مي شود.
به هر حال، شناخت ها و نگرش هاي چنين مثبت در همه ابعاد زندگي فردي و جمعي بشر تأثير شگرف به جا مي گذارد و انسان را نسبت به ناملايمات زندگي صبور و شكيبا و در كنش ها و واكنش ها بردبار و حليم مي كند و عقل و حلم واقعي را به نمايش مي گذارد.
اصولا انسان موحد كه در مقامي چون مقام تسبيح مي نشيند، انساني اخلاقي است؛ زيرا تمام وجودش را خداوندي تسخير كرده است كه هيچ عيب و نقصي ندارد و او را كمال مطلق بي عيب و نقص مي شمارد. در اين حالت، نقص خود را مي بيند و نقص و عيب ديگري را نمي بيند و مي كوشد تا خود را به سرچشمه بي نقص و عيب برساند و بدان متصل گرداند. چنين افرادي نسبت به نقص خود بينا و نسبت به نقص و عيب ديگري نابينا هستند. از اين رو در جايي كه احتمال نقص و عيبي مي دهند اعراض مي كنند و عبور مي كنند و در جايي كه درخواست كمالي مي كنند همانند مادري همه وجودشان را صرف مي كنند تا ديگران به كمالي برسند.
از آن چه گفته شد مي توان به سادگي دريافت كه باورهاي توحيدي تا چه اندازه در رفتارهاي اجتماعي انسان تأثيرگذار است. البته بررسي آيات ديگر و باورهاي همانند آن چه به عنوان نمونه ذكر شد، مي تواند در تبيين اين نظريه ياري رساند. با اين همه به همين مقدار بسنده مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14