(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390- شماره 19923

آل خليفه و مشروعيت از دست رفته
شبكه هاي اجتماعي و آسيب هاي سياسي و رواني
آسيب شناسي روابط ايران و جمهوري آذربايجان



آل خليفه و مشروعيت از دست رفته

حسين اميرعبداللهيان
1- تحولات منطقه خاورميانه، سونامي سياسي- اجتماعي است كه در حوزه تمدني اسلامي به طور فزاينده در حال پيشرفت مي باشد. وجه مشترك تحولات خاورميانه عبارتند از:
اول- بيداري اسلامي ملت ها: نمونه و مصاديق آن را در تمركز حركت هاي اسلامي در نمازهاي جمعه، معارضه اسلامي و مخالفت مردم با نظام هاي استكباري و ديكتاتوري مي توان يافت.
دوم- حضور جوانان در مركزيت، موج آزاديخواهانه و شعائر اسلامي
سوم- حضور زنان محجبه و مسلمان عرب، در حالي كه در بسياري از كشورهاي منطقه نقش اجتماعي- سياسي زنان به شدت محدود بوده است.
چهارم- بهره برداري معارضه اسلامي از موج تحولات در راستاي ارتقاي دموكراسي، اسلام خواهي و معيشت جوامع.
تحولات مزبور منجر به شكل گيري پارادايم جديدي در خاورميانه خواهد شد كه از هم اينك نشانه هاي آن آشكار شده است.
2- مارتين اينديك سفير سابق آمريكا در تل آويو و طراح استراتژي مهار دوگانه آمريكا در مورد جمهوري اسلامي ايران و عراق، طي مقاله اي در نيويورك تايمز مي نويسد:
اول- شرايط حكومت عربستان سعودي بحراني است. همسايگان اين كشور شامل يمن، بحرين و اردن با خيزش جدي مردمي روبه رو هستند. حسني مبارك، متحد سعودي سقوط كرده است و در عراق نيز حكومتي دموكراتيك و داراي اكثريت شيعي حاكم است.
دوم- اوباما براي حفظ تعادل قيمت نفت چاره اي انديشيده كه مشتمل بر حمايت از حكومت آل سعود و ناديده گرفتن سركوب شيعيان در عربستان سعودي و بحرين مي باشد، يعني اين كشور را از اجراي حقوق بين الملل مستثني كرده است. اما نه اين روش اوباما و نه اختصاص يكصد ميليارددلار ملك عبدالله سعودي براي ايجاد اشتغال مشكل را حل نخواهد كرد.
سوم- ما بايد بپذيريم كه حركت مردم در خاورميانه متوقف نخواهد شد، لذا در حوزه خليج فارس، سهيم كردن مردم در قدرت سياسي و تبديل حكومت هاي پادشاهي و خانداني به «پادشاهي مشروطه» مي تواند راهكار مناسب تري باشد.
3- مشكل اساسي سياسيون و استراتژيست هاي عرب و غرب در حوزه روابط بين الملل و در قبال تحولات منطقه اين است كه:
الف- نظام سلطه و حكومت هاي محلي فاقد درك صحيحي از تحولات و خيزش اسلامي منطقه هستند.
ب- آمريكا و غرب طي دهه هاي گذشته «حاكمان عرب» را بيش از اندازه ديدند، اما «مردم» را مطلقا «نديدند» در نتيجه فاقد درك جامعه شناختي از منطقه تمدني- اسلامي خاورميانه مي باشند و نمي توانند تئوري مناسبي را براي رفتار كنوني مردم ارائه كنند.
4- سردرگمي برخي از حكام منطقه به مرحله اي رسيده است كه نظاميان سعودي اكنون با روش هاي مشابه رژيم صهيونيستي در حال قلع و قمع مردم مسلمان بحرين مي باشند. آنان در عمل حاكميت بحرين را ناديده انگاشته و در اين كشور داراي اكثريت شيعي به تاخت و تاز پرداخته اند. آمريكا و انگليس نيز عملا با وضعيت موجود همراهي كرده اند. اكنون مردم بحرين توسط شوراي نظامي متشكل از مقامات نظامي و امنيتي سعودي، امارات و بحرين و مشاوران آمريكايي و انگليسي سركوب مي شوند. اخراج دسته جمعي معترضان از كار، يورش شبانه به منازل شيعيان، دستگيري، شكنجه هاي نامتعارف و منجر به قتل، تفتيش عقايد، كشتار شيعيان با گلوله مستقيم و در زندان ها، هتك حرمت اماكن مقدس ديني و تخريب كامل مساجد، تجاوز به برخي زنان و دختران معترض از جمله اقدامات كميته نظامي مزبور مي باشد. اين رفتارها آن قدر خشن و مستبدانه است كه حتي روزنامه نيويورك تايمز در هفته گذشته مي نويسد: «وضعيت آن قدر وخيم شده كه بخشي از گروه هاي مخالف كه قبلا نظر مساعدي نسبت به اصلاحات داشتند، اكنون با پيوستن به ديگر گروه هاي مخالف كه قبلا نظر مساعدي نسبت به اصلاحات داشتند، اكنون با پيوستن به ديگر گروه ها درصدد مسلح شدن برآمده اند.»
5- علي رغم رفتار متعارض آمريكا و انگليس در تحولات خاورميانه و سركوب هاي خشن در منطقه خاورميانه و از جمله يمن، ليبي و بحرين، «مردم» با استمداد از اعتقادات اسلامي و آزاديخواهانه، حركت رو به جلوي خود را ادامه مي دهند. در بحرين نيز به دور از شعارهاي ساختگي فرقه اي و ادعاي درگيري شيعه و سني، مردم مطالبات مسالمت آميز خود را فعالانه پيگيري مي كنند و آل خليفه بايد براي اعاده مشروعيت از دست رفته خود كه در اثر هجوم اشغالگرانه در اين كشور حاصل شده است چاره اي فوري بينديشد و «استقلال از دست رفته بحرين» را در توجه جدي به مطالبات مسالمت آميز مردم بازيابد. زيرا پارادايم جديد مبتني برخواست و اراده ملل عرب در حال تثبيت بوده و فردا خيلي دير است؟!

 



شبكه هاي اجتماعي و آسيب هاي سياسي و رواني

جنگ نرم، به دليل ماهيت خود و عدم نياز به ابزارهاي فيزيكي، به دنبال آن است كه در مسافت هاي دورتري از مراكز طراحي كننده، به اجرا درآيد. جهاني و فرامرزي بودن فضاي سايبر، امكان هاي موردنياز را به آساني در اختيار طراحان جنگ نرم قرار مي دهد و با فراهم شدن بسترهاي فكري- فرهنگي اهداف موردنظر، از سوي جريان هاي درون جامعه هدف دنبال مي شود. ميسر بودن ارتباط دو طرفه نيز ابزارهاي عملياتي را در خدمت طراحان و رهبران مراكز موردنظر درمي آورد و در موقعيت هاي حساس كه امكان حضور و هدايت مستقيم ميداني حوادث، از براندازان سلب مي شود؛ عناصر حاضر در صحنه نقش رسانه اي عمليات را بازي مي كنند. از سوي ديگر، جنگ نرم به عناصر و سربازان ميداني نياز دارد كه از جنس مخاطبان جامعه هدف باشند. اين عناصر، بايد براي خود هويتي خاص قايل باشند تا بتوانند هدايت روند درگيري را برعهده گيرند و در شرايط كنوني، امكان دسترسي به فضاي مجازي به دليل در اختيار گذاشتن لحظه اي حجم وسيعي از اخبار، اطلاعات و تسهيل ارتباط، چنين هويت كاذبي را به راحتي در ميان بخشي از صحنه گردانان حوادث ايجاد مي كند. نبود بسياري قيود و محدوديت ها كه براي ساير اقسام رسانه اي وجود دارد، در محيط مجازي، گستره فعاليت در اين فضا را براي اهداف و انگيزه هاي امنيتي و سياسي در جنگ نرم افزايش مي دهد. مجموعه اين شرايط است كه امروزه، هوس بهره گيري از اين فضا را براي غلبه بر ديگر ملت ها، در ميان مراكز قدرت جهاني ايجاد مي كند. حوادث چند ماه اخير ايران را بايد ميدان آزمون براي كاربرد فضاي مجازي در عمليات رواني و جنگ نرم دانست. وبلاگ، فيس بوك، توئيتر، فرند فيدز و بالاترين، از جمله سايت هايي هستند كه قابليت شبكه سازي وسيعي در اينترنت ايجاد كرده اند. در برخي مواقع، اين شبكه ها به عنوان سربازان جديد جنگ نرم دول غربي، اقدامات خود را به فضاي وقايع جامعه نيز تسري داده و هماهنگي و سازماندهي بسياري تجمع هاي سياسي و اعتراضي را بر ضد دولت هدف، برعهده مي گيرند. حوادث پس از انتخابات سال 1388، به روشني نقش شبكه هاي اجتماعي مجازي در جنگ نرم غرب با ايران را نشان داد.
نگاهي به مفهوم و ويژگي هاي شبكه هاي اجتماعي مجازي
امروزه فراگيري اينترنت و فن آوري هاي جديد ارتباطي و اطلاعاتي، موجب ظهور فضاي مجازي در كنار جهان واقعي شده كه اين امر، معادلات و الگوهاي ارتباطات سنتي، توليد، انتقال و مصرف اطلاعات را به هم زده و موجب تغيير در آن شده است. چنين فضايي كه به عنوان واقعيت مجازي يك پارچه، درنظر گرفته مي شود، از ويژگي هايي چون بي مكاني، فرا زمان بودن، صنعتي بودن محض، عدم محدوديت به قوانين مدني متكي بر دولت- ملت ها، از معرفت شناسي تغيير شكل يافته پسامدرن برخوردار بودن، قابل دسترسي بودن همزمان، روي فضا بودن و برخورداري از فضاهاي فرهنگي، اعتقادي، اقتصادي، سياسي و نيز آزادي از هويت بدني و جنسي جديد برخوردار است. (Myers 2000) شبكه هاي اجتماعي مجازي، امروزه نقش بسيار مهمي در خلق اين فضاي مجازي دارند. از خلال همين واقعيت هاي مجازي است كه آسيب هاي رواني و سياسي بسيار گسترده اي را مي توانند براي يك جامعه به وجود آورند.
شبكه هاي اجتماعي، به مجموعه اي از افراد كه به صورت گروهي با يكديگر ارتباط داشته و مواردي مانند اطلاعات، نيازمندي ها، فعاليت ها و افكار خود را به اشتراك بگذارند، شبكه هاي اجتماعي گويند. شبكه هاي اجتماعي را مي توان به دو دسته شبكه هاي مجازي و شبكه هاي غيرمجازي تقسيم كرد. شبكه هاي غيرمجازي در واقع شبكه هايي هستند كه توسط مجموعه اي از افراد و گروه هاي به هم پيوسته، در محيط اجتماعي عمل مي كنند. شبكه اجتماعي مجازي يا شبكه اجتماعي اينترنتي، وب سايت يامجموعه اي از وب سايت هايي است كه به كاربران امكان مي دهد، علاقه مندي ها، افكار و فعاليت هاي خود را با يكديگر به اشتراك بگذارند؛ به عبارت ديگر، شبكه هاي اجتماعي سايت هايي هستند كه با استفاده از يك موتور جست وجوگر و افزودن امكاناتي مانند چت، پيام رساني الكترونيك، انتقال تصوير و صدا و...، امكان ارتباط بيشتر كاربران را در قالب شبكه اي از روابط فردي و گروهي فراهم مي آورند. (2000 Resnick)، وبلاگ ها(1)، فيس بوك(2)، توييتر(3)، يتوب(4). پادكست(5) از جمله شبكه هاي اجتماعي مجازي هستند.
نگاهي به آسيب هاي سياسي و رواني شبكه هاي اجتماعي مجازي
با رشد رسانه هاي نوين، جهاد وارد عصر دوم رسانه ها شده است كه برخلاف دوره مدرن و عصر نخست، آينده آن به طور كامل قابل پيش بيني نيست، زيرا در عصر دوم رسانه ها كه در آن بحث رسانه هاي الكترونيك جديد، حاكميت دارند و اطلاعات حرف آخر را مي زنند، پديده ها كمتر قابل پيش بيني اند (گل محمدي، 1383). رسانه هاي نوين داراي آسيب هاي بسيار مهم رواني و سياسي است كه مي توانند، زمينه و بستر مناسبي را براي جنگ نرم ايجاد كنند. در مورد آسيب هاي رواني شبكه هاي اجتماعي، مي توان به موارد ذيل اشاره كرد: (Abraham Hassanien 2010)
1- كاهش احساسات: به دليل اينكه اغلب ارتباطات در اين فضا، به صورت نوشتاري است، اغلب فاقد احساسي است كه در فضاي واقعي، از طريق قدم زدن، سخن گفتن و... به دست مي آيد. افراد با وجود امكانات ارتباطي در فضاي مجازي، ديگر اهميتي به كيفيت روابط نمي دهند و اين مسئله، به كاهش بيشتر احساسات منجر مي شود.
2- متن گرايي: علي رغم امكانات چند رسانه اي موجود در فضاي مجازي، هنوز هم قسمت عمده اي از ارتباطات در فضاي مجازي را ارتباطات متني در قالب ايميل و چت تشكيل مي دهد. ارتباطات متني مي تواند شكل جديدي از هويت مجازي را شكل دهد.
3- انعطاف پذيري هويتي: افراد در فضاي مجازي، به دليل نبود راهنماهاي چهره اي، مي توانند بازنمايي هاي متفاوتي از خود ارائه دهند.
4- دريافت هاي جايگزين: در ارتباطات مجازي، شما مي توانيد ديوارها را بشكنيد، به حوزه خصوصي ديگران وارد شويد و حرف هايي را كه حاضر نيستند، در ارتباط چهره به چهره به شما بگويند، بشنويد.
علاوه بر آسيب هاي جدي شبكه هاي اجتماعي مجازي در بعد رواني كه به انعطاف پذيري هويتي و شكل گيري هويت هاي مجازي جديد منجر مي گردد، مهم ترين تأثيرات سياسي فناوري هاي ارتباطي- اطلاعاتي، تضعيف دولت هاي ملي، اشاعه اطلاعات سياسي و كاهش مشاركت سياسي افراد و گروه هاست.
همچنين كنترل اطلاعات در عصر جديد، اهرم اصلي قدرت بازيگران جهاني، ملي و محلي است J.P Robinson 2004M and Kestnbaum A Neustadtl) ، اهرمي كه در انقلاب هاي رنگي در اختيار بنياد سوروس و سازمان هاي غيردولتي و جنبش هاي دانشجويي قرارگرفت و رهبران احزاب و جنبش ها، بيشترين بهره را از آن بردند.
دول غربي، ماهرانه با استفاده از امكانات تكنولوژي و ارتباطات، مانند اينترنت، سايت هاي انتقادي را عليه يك دولت سازمان مي دهند. پيام هاي كوتاه را از طريق تلفن هاي همراه رد و بدل مي كنند و مرتب قرارهاي جديدي مي گذارند.
آسيب مهم ديگر رسانه هاي نوين، تأثير بر افكار عمومي و بسيج آن است. به گونه اي كه به واسطه اين رسانه ها، نوعي فضاي عمومي شكل مي گيرد و بسياري افراد، بي آن كه يكديگر را ببينند و تبادل نظر كنند، مانند يكديگر فكر و در نتيجه مانند يكديگر نيز عمل مي كنند. بر اين اساس، از طريق توليد پيام، شعار و انديشه، به شيوه اي هنري و از طريق تصوير، گرافيك، صدا و موسيقي، تصورات دستكاري و بسيج مي شوند و در نهايت فعاليت سياسي، اين امكان را مي يابد كه با زندگي روزمره آميخته شود. (L.W Bennett).
در اين صورت ديگر مانند گذشته، نيازي نيست كه براي تبديل افكار عمومي به نيروي اجتماعي و تغيير اوضاع سياسي، به اهرمي مانند حزب سياسي متوسل شد و اگر اين تغيير در افكار عمومي پيدا شود، مردم در مواقع مهم تاريخي، خود راه را باز مي كنند و احتياجي به اعمال نيرو، فشار و زور از طريق اهرم هاي جدا از مردم وجود ندارد.
افزون بر اين، استفاده جنبش هاي اجتماعي جديد، از شبكه هاي اجتماعي مجازي، آسيب جدي ديگري را براي دولت ها به همراه داشته است. جنبش هاي اجتماعي جديد و هويت هاي دگرخواهانه، از مهم ترين جنبه هاي نرم افزاري تهديد امنيت ملي هستند. جنبش هاي نوين كنوني، اهميت بيشتر را به هويت داده و در برابر اشكال جديد سلطه و طرد مقاومت مي كنند. اين جنبش ها همچنين تلاش دارند، تا با اشكال جديد تكنولوژي هاي ارتباطي و تغييرات اجتماعي، سياسي و فرهنگي سازگار شوند.
به اعتقاد مانوئل كاستلز، بازيگران سياسي، از طريق رسانه هاي نوين، در بازي قدرت حضور دارند و از آن جا كه اطلاعات و ارتباطات، عمدتاً از طريق شبكه جهاني اينترنت و ماهواره ها و خبرگزاري ها صورت مي گيرد، بازي سياسي، به نحو فزاينده اي در فضاي رسانه ها صورت مي گيرد (كاستلز، 0831) وي همچنين به نقش تكنولوژي هاي ارتباطي، مانند اينترنت، در عضوگيري و گسترش قدرت جنبش هاي اجتماعي اشاره مي كند. شبكه هاي اجتماعي شكل اجتماعي نويني از ارتباطات را به وجود آورده كه در عين حال توده اي است؛ اما به صورت انفرادي توليد و دريافت مي شود و تاثير مي گذارد. با اين همه، در سراسر جهان، به ابزاري در خدمت جنبش هاي اجتماعي تبديل مي شود؛ اگرچه اين جنبش ها تنها استفاده كنندگان اين ابزار جديد، بسيج و سازمان دهي نيستند.
جنبش هاي مذكور، بايد بتوانند براي دستيابي به اهداف خود، در سه زمينه توانمندي داشته باشند: شكل دادن به هويت جمعي، متقاعد ساختن پيروان خود و بسيج آنها. اين جنبش ها، با استفاده از تكنولوژي هاي جديد اطلاعاتي، مي توانند به راحتي به هر سه هدف مذكور دست يابند. (8991 b .B Bimber) ملوچي معتقد است كه شبكه هاي اجتماعي مجازي به جنبش هاي اجتماعي، توانمندي انعكاس روش ها و اهداف خود را به فضاي عمومي داده است. (ملوچي).
همچنين شبكه هاي اجتماعي مجازي همانند آزمايشگاهي است كه جنبش هاي اجتماعي، ميزان توانمندي خود را بررسي مي كنند. در چنين حالتي شبكه هاي اجتماعي، تنها به عنوان وسيله سياسي عمل نمي كنند، بلكه خود به فضاي سياسي تبديل مي شوند (B2000 Bimber) نيز كاربرد شبكه هاي اجتماعي اين امكان را به جنبش هاي اجتماعي مي دهد كه روش هاي سنتي بيان اعتراضات خود، همانند راهپيمايي ها، اعتراضات، شعارها واستفاده از نمادها را آسان تر به كار برده و آن ها را با روش هاي نمادين جديد تركيب كنند. بر همين اساس، اين جنبش ها توانمندي بيشتري براي جذب طبقه جوان جامعه و شكل دادن به افكار عمومي دارند. با كاربرد تكنولوژي هاي اطلاعاتي جنبش هاي اجتماعي به استفاده از پوشش رسانه اي جمعي نيازي ندارند.
از ديگر آسيب هاي سياسي رسانه هاي نوين، مي توان به رسانه اي شدن فضاي سياست اشاره كرد. از ديد كاستلز در جامعه كنوني، سياست به معناي سياست رسانه ها است. رسانه ها، پس زمينه هميشگي بازي سياست و حوزه اي عمومي هستند كه در آن قدرت به نمايش درمي آيد و درباره اش داوري مي شود (همان). به اعتقاد وي، اگرچه سياستمداران براي كسب قدرت سياسي در رسانه ها، از تكنيك ترور شخصيت، رسواگري و جنجال استفاده مي كنند و اين مسئله معرف خوبي براي يك جامعه دموكراتيك است. ولي بايد به اين نكته توجه داشت كه ويژگي اصلي سياست رسوايي و جنجال اين است كه همه كنشگران سياسي شركت كننده در آن، خود به دام اين نظام مي افتند وغالباً نقش ها معكوس مي شوند؛ شكارچي امروز شكار فرداست.
يكي ديگر از آسيب هاي جدي شبكه هاي اجتماعي، به علت توانمندي آن ها براي پنهان كردن و پوشاندن اطلاعات و در نهايت پديد آوردن جهل عمومي است.
عدم توانايي شبكه هاي اجتماعي براي نهادسازي سياسي در جريان اعتراضات و پس از آن، يكي ديگر از آسيب هاي جدي شبكه هاي اجتماعي است؛ براي مثال توئيتر يا فيس بوك، تنها مي توانند به شكل دهي اعتراضات و سرنگوني حكومت كمك كنند؛ اما توانايي برنامه ريزي براي اداره حكومت يا ايجاد نهادهاي دموكراتيك را نداشته و نمي تواند، از آرمان ها و اهداف موردنظر خود دفاع كند. (Ayres 1999) از ديگر آسيب هاي جدي شبكه هاي اجتماعي مجازي اين است كه به ميزان قابل توجهي، شانس كنترل سياسي و مردم فريبي را بالا مي برد، زيرا پيشرفت تكنولوژي، چنان از ارتقاي بصيرت افراد پيشي مي گيرد كه افراد هنگام رويارويي با تكثير سريع اطلاعات كاملاً بي دفاع مي مانند. (P Resnick 2004). خارج شدن سياست از فرايند عقلاني، ديگر آسيب جدي رسانه هاي نوين است؛ زيرا رسانه هاي جديد، درحال دگرگون كردن سياست هستند؛ به عبارت ديگر، زندگي سياسي به مقدار زيادي در محدوده رسانه قرار گرفته است؛ يعني سياست منطق رسانه ها را پذيرفته و در اين فرايند خود دگرگون شده است.
همچنين ظهور رسانه هاي نوين به عنوان مركز قدرت خودگردان است كه به تقويت شخصي سازي سياست كمك مي كنند. در اين فرايند، سياست به عنوان نمايش و مخاطب به عنوان تماشاچي درنظر گرفته مي شود. همه اينها بدان معناست كه سياست، كمتر به عنوان يك فرايند عقلاني، تجزيه و تحليل مي شود، بلكه بيشتر به عنوان يك سري حركات نمادين كه ما به آنها واكنش نشان مي دهيم، عمل مي كند. تحت تأثير اين تغييرات، سياست مداران، بيش از پيش رسانه اي شده و به انسان هاي معمولي تبديل مي شوند. آنها افراد معروفي مي شوند كه مشابهت هاي زيادي با افراد سرگرم كننده دارند. در واقع رهبران، مانند يك كالاي تجاري تبليغ مي شوند. وارونه شدن برخي نظريه هاي مدرن در عرصه هاي سياست و اجتماع، يكي ديگر از آسيب هاي جدي شبكه هاي اجتماعي است. يكي از اين تئوري ها، تئوري دموكراسي به معناي حق تعيين سرنوشت ملت ها از سوي خود آن هاست. فن آوري اطلاعاتي و ارتباطي و امپرياليسم رسانه ها، به طرق مختلف، اين تئوري مهم سياست و حكومت را به چالش كشيده است كه به دو شكل اين چالش اشاره مي شود: نكته نخست اينكه دموكراسي ديگر واقعاً معناي حكومت مردم بر مردم نمي دهد. احزاب، گروه ها و نخبگان سياسي، با تسلط بر ابزارهاي ارتباطي و به ياري امپراطوري رسانه ها، ايده ها و برنامه هاي خود را بر مردم تحميل مي كنند و گزينش ها، نه براساس توانايي و شايستگي، بلكه براساس ميزان سرمايه و تسلط منتخب بر رسانه ها صورت مي گيرد؛ هرچند كه قدرت تبليغات و آثار منفي آن، در همه جوامع، حتي جوامع ابتدايي وجود داشت؛ اما با گسترش فن آوري ارتباطي و اطلاعاتي و پيدايش انواع رسانه هاي مجازي، اين قدرت پيچيده تر گرديده است. چالش دوم براي دموكراسي، پيدايش مفهومي به نام ديكتاتوري اقليت در سايه امپراطوري رسانه ها است كه اساساً با ماهيت دموكراسي در تضاد است. مفهوم ديكتاتوري اقليت، تنها در سايه فن آوري ارتباطات، به ويژه رسانه هاي مجازي شدني است، چرا كه اقليت مسلط بر اين رسانه ها مانند اشرافيت قرن هاي 71 و 81 ميلادي، درپي تحميل افكار، اميال و عقايد خود بر ديگران است.
توجه به هشدارهاي شماري از صاحب نظران برجسته در رابطه با تأثير ويرانگر اينترنت بر سياست، بيانگر ديگر جنبه هاي آسيب سياسي شبكه هاي اجتماعي مجازي است. در سال 0002، پوتنام(173 P Putnam 0002). در مورد ظهور «سايبر آپارتايد» (6) و «سايبر گسيختگي» (7) هشدار داد و گفت: «فرهنگ سياسي اينترنت، دست كم در مراحل اوليه بسيار آزاد بوده و در برخي موارد، فضاي سايبر بيانگر وضعيت طبيعي هابز و نه لاك است.»
تحليل گران اجتماعي ديگر نيز هشدارهاي مشابهي داده اند. (R2002 Blood) سانستين (P49. Sunstein 2001)، هشدار پوتنام را يك سال بعد اين گونه تكرار كرد: تكنولوژي هاي جديد از جمله اينترنت به صورت چشمگيري توانايي مردم براي شنيدن صداي خود و ممانعت از شنيدن صداي ديگران را افزايش داده است؛ براي مثال بلاگ ها مي توانند تازه ترين نمونه ها از سايبر آپارتايد باشند. بسياري بلاگرها خود از نگراني در مورد اين پديده كه «پيله بستن» (8) مي نامند، صحبت مي كنند. اين مسئله از نظر جامعه شناسان موجب ذره اي و اتميزه شدن فرد و كاهش انسجام و همبستگي مي گردد.
افزايش تعارضات ساختاري و دوگانگي هويت، يكسان سازي فرهنگي، تقويت گرايش هاي گريز از مركز (فروملي و فراملي) و اخلال در روند وحدت ملي، ايجاد اختلاف و شكاف ميان ملت ها به دليل ملي گرايي افراطي، ايدئولوژي هاي متضاد و در نهايت بروز شكاف فرهنگي، يكپارچگي افقي گروه ها و طبقات و تشديد دوقطبي، تضاد با ارزش ها، باورها، تضعيف پيوندهاي سنتي از طريق تقويت و تبليغ ارزش هاي غربي و كمك به استحاله فرهنگي، بهره برداري تبليغاتي و انتشار اخبار غيرواقع تحريف شده، ايجاد نخبگان سياسي و فرهنگي وابسته، به جريانات خود ساخته از طريق شبكه ارتباطي، از ديگر آسيب هاي سياسي شبكه هاي اجتماعي مجازي در جنگ نرم محسوب مي شود.
جمع بندي و نتيجه گيري
چنان كه گذشت، شبكه هاي اجتماعي مجازي، اجتماعات مجازي موجود در فضاي سايبر هستند. شكل گيري اين شبكه ها از طريق سايت هاي خبري، وبلاگ هاي خبري و تحليلي، گروه هاي اينترنتي، فضاهاي گفت وگوي مجازي (چت روم ها) و حلقه هاي آشنايان همچون اوركات و ياهو 063 درجه و... هريك فضايي مجازي را ايجاد مي كنند كه در آن تبادل اخبار و اطلاعات صورت مي گيرد. وبلاگ، فيس بوك، توئيتر، فرند فيدز و بالاترين از جمله سايت هايي هستند كه قابليت شبكه سازي وسيعي در اينترنت ايجاد كرده اند. در برخي مواقع، اين شبكه ها به عنوان سربازان جديد جنگ نرم دول غربي، اقدامات خود را به فضاي واقعي جامعه نيز تسري داده و هماهنگي و سازماندهي بسياري تجمع هاي سياسي و اعتراضي را برضد دولت هدف برعهده مي گيرند.
همان طور كه شاهد بوديم، بخش عمده اي از رخدادهاي اعتراضي ايران، طي ماه هاي پس از انتخابات رياست جمهوري دهم، در فضاي سايبر ساماندهي شد. زير سوال بردن انتخابات و تكرار دروغ بزرگ تقلب در انتخابات، پوشش غيرواقعي خبري اغتشاشات و دعوت به تجمعات غيرقانوني، توهين و فحاشي، دخالت آشكار بعضي سياستمداران و دولتمردان غربي درامور داخلي ايران و دامن زدن به ناآرامي هاي موجود، بيانيه نويسي، نامه نگاري، راه اندازي كمپين عليه انقلاب اسلامي به بهانه هاي مختلف، هدايت، آموزش و تشويق اغتشاشگران براي ايجاد ناامني و آشوب، هدايت، آموزش و تشويق اندك هواداران داخلي به هنجارشكني و ايجاد ناامني در جامعه، هتك حرمت به مسئولان و توده هاي مختلف مردم و آموزش و تشويق اغتشاش گران براي انجام عمليات تروريستي، به منظور ايجاد ناامني در كشور، از جمله نمونه هاي كاربرد شبكه هاي اجتماعي مجازي عليه كشورمان است. اشاراتي از اين دست، از اهميت اين حوزه، جهت فعاليت رسانه اي براي برخورد با نظام هاي معارض در ادبيات سياسي آمريكا پرده برمي دارد. برهمين اساس، فضاي سايبر يكي از مهم ترين ابزارهاي آمريكا در قرن بيست ويكم براي اجراي پروژه هاي جنگ فرهنگي، رسانه اي، سايبر و همچنين تغيير حكومت در كشورها، به خصوص كشورمان محسوب مي گردد.
مقابله با ايجاد و نشر شايعه هاي برانداز، ناديده انگاشتن شايعات ضعيف و پاسخ غيرمستقيم به آن، مقابله با شايعه وجود شكاف ميان جامعه و حاكميت، پرهيز از تهديدانگاري بيش از حد در فعاليت نهادهاي غيردولتي و گسترش آزادي هاي مدني در چارچوب قانون اساسي، همراه با هوشياري لازم براي اجتناب از تهديدات احتمالي اين نهادها در حوزه هاي امنيت سياسي و اجتماعي، قانونمند كردن مقابله با جرايم سايبر و تلفن همراه، افزايش تعامل و هم انديشي ميان كارشناسان وزارتخانه هاي اطلاعات، فناوري ارتباطات، قوه قضائيه، قوه مقننه و پليس امنيت اجتماعي و اخلاقي ناجا و حمايت تقنيني و مالي، از تعميق قدرت نرم نظام در محيطهاي مجازي، از جمله راهكارهاي مقابله با اين تهديدات است.
پي نوشت ها:
1- وبلاگ را به عنوان صفحه اي اينترنتي با حداقل يا هيچ نوع ويرايش خارجي تعريف مي كنند كه به ارائه تفسيري آنلاين پرداخته، به طور ادواري به روز شده، با ترتيب زماني معكوس نشان داده مي شود و لينك هايي را به ديگر منابع آنلاين مي دهد. شبكه وبلاگستان هر جامعه، بازتاب منحصر به فردي از ويژگي هاي خاص فرهنگي، سياسي و تاريخي آن جامعه خواهد بود.
2- فيس بوك هم يك شبكه اجتماعي مجازي با دسترسي آزاد است كه كاربران مي توانند پس از عضويت در آن، علاوه بر اطلاعات شخصي و شغلي خود، تصاوير، فيلم ها و اخبار را هم به سادگي در اختيار ديگر كاربران بگذارند. مارك زوكربرگ متولد 4891 ميلادي در شهر نيويورك آمريكا مؤسس و گرداننده رسمي شركت فيس بوك است. بنابر سايت ويكي پديا، اين يهودي زاده كه به گفته خود ملحد مي باشد، نسخه نرم افزاري فيس بوك را در سال 4002 ميلادي، در زمان تحصيل در دانشگاه هاروارد به نام خود ثبت نمود.
3- توئيتر هم يك سرويس به اصطلاح ميكروبلاگينگ است كه با شعار چه كار مي كنيد؟ «(What are you doing)» در مارس 6002 پا به عرصه وجود گذاشت. هدف اصلي توئيتر فراهم كردن اين امكان بود كه كاربران اينترنت بتوانند در هر لحظه و به سادگي اتفاقاتي را كه در اطرافشان درحال وقوع است، در فضاي مجازي منتشر كنند.
4- يوتيوب يكي از مهم ترين سايت هاي وب2 و معروف ترين سايت به اشتراك گذاري ويديو است. يوتيوب به وسيله چاد هرلي، استيون چن و جواد كريم به وجود آمد كه هر سه از كارمندان شركت Pya Pal بودند. دامنه يوتيوب دقيقاً در 51 فوريه 5002 ثبت شد و سايت به تدريج در ماه هاي بعد راه اندازي شد. شش ماه بعد در ماه مه 5002 سايت به طور رسمي و عمومي افتتاح شد.
5- پادكست ها فايل هاي صوتي يا تصويري هستند كه در اينترنت منتشر مي شوند و كاربران مي توانند مشترك آنها شوند.
6- Cyberapartheid: آپارتايد در فضاي اينترنت.
7- Cyberbalkanization: دسته بندي اينترنت به گروه هاي بسيار متمركز از اشخاص همفكري كه نسبت به ديگران تنفر داشته يا كمترين تساهل را دارند.
8- Cocooning.
منبع: پگاه حوزه

 



آسيب شناسي روابط ايران و جمهوري آذربايجان

آذربايجان در ميان سياست هاي ايران در منطقه قفقاز حائز نقش مركزي و تعيين كننده است. هرچند ايران و آذربايجان داراي پيوندهاي تاريخي، فرهنگي و مذهبي مشتركي هستند، اما روابط تهران و باكو در اغلب موارد زير تأثير رابطه استراتژيك آذربايجان با تركيه و غرب (ايالات متحده آمريكا) و اختلافات دو كشور در زمينه رژيم حقوقي درياي خزر بوده و همين امر مانع گسترش روابط شده است. هويت لائيك نظام سياسي آذربايجان و گرايش آن به ملي گرايي، به همراه سياست هاي خارجي آن نيز در مواردي موجب نگراني ايران شده است. از ديدگاه ايران، جايگاه مهم غرب در سياست خارجي آذربايجان، بخصوص روابط باكو با آمريكا و اسرائيل، موجبات تشويش خاطر ايران را فراهم مي آورد. همچنين ديدگاه ايران نسبت به مسائل حوزه خزر و خطوط انرژي آن با ديدگاه هاي آذربايجان متفاوت است.
اهميت متقابل ايران و آذربايجان براي يكديگر
براي جمهوري آذربايجان ايران تنها يك كشور معمولي نيست. در ابتدا ايران يكي از همسايگان جنوبي آذربايجان است. دو كشور حدود 618 كيلومتر مرز خاكي با هم دارند. هر دو كشور داراي ارزش هاي مشترك متقابل و بعضي از عناصر فرهنگي مشترك هستند. آذربايجان بعد از ايران دومين كشور شيعي جهان از لحاظ درصدجمعيت است.
عضويت دو كشور در سازمان هاي منطقه اي مانند سازمان كنفرانس اسلامي و همچنين سازمان اكو شاخص مهمي است كه دو كشور را به هم وابسته و پيوسته مي كند. در منطقه قفقاز جمهوري آذربايجان بيش از ديگر جمهوري ها توجه ايران را به خود مبذول مي خواند. گسترش پيوندهاي اين جمهوري با غرب و تمايل شديد اين كشور براي درگير ساختن بيشتر منافع ايالات متحده و حضور نظامي اين كشور و نيز ناتو در منطقه و نيز از آن مهمتر تقويت برخي هيجانات و احساسات شووينيستي و ضدايراني دراين جمهوري، از جمله مسائلي هستند كه به شدت مي تواند براي ايران تهديدزا تلقي شود. پيشبرد روند دولت- ملت سازي دراين جمهوري مبتني بر افزايش پيوندها با غرب و نيز تكيه بر برخي اسطوره ها و سمبل هاي ضدايراني به شدت تهديد كننده منافع ملي ايران بوده و ايران را به واكنش وامي دارد.
عوامل عدم بهبود روابط ايران و جمهوري آذربايجان
اگرچه عوامل مختلفي از جمله اختلاف برسر تعيين رژيم حقوقي درياي خزر، طرح موضوع آذربايجان واحد با شعار وحدت آذربايجاني هاي جهان، ترس آذري ها از اسلام شيعي و نفوذ انديشه هاي انقلابي به داخل كشور خود، تبليغات منفي رسانه هاي جمهوري آذربايجان عليه ايران، همكاري هاي آذربايجان با ناتو و... باعث مي شود كه گه گاه روابط دو كشور روبه سردي و تيرگي گرايد، اما مهم ترين عواملي را كه در دراز مدت باعث شده تا روابط دو كشور بهبود نيابد، مي توان در مواردي از قبيل روابط آذربايجان با آمريكا و اسرائيل از نظر ايران و روابط روبه گسترش ايران با ارمنستان از نظر آذربايجان برشمرد.
روابط آذربايجان با اسرائيل
يكي از فاكتورهاي مهمي كه مانع از گسترش سريع روابط بين دو كشور ايران و جمهوري آذربايجان مي شود، روابط روبه گسترش آذربايجان با اسرائيل مي باشدكه باعث نگراني مقامات سياست خارجي ايران گشته است و درآينده نيز مانع جدي در گسترش روابط طرفين مي باشد. روابط اسرائيل و جمهوري آذربايجان توسط ايران به عنوان يك تهديد استراتژيك تلقي مي شود و به همين جهت بهبود روابط دو كشور را تهديدي دائمي براي خود و يكي از موانع اصلي عدم بهبود روابط خود با آذربايجان شده است. از زمان سقوط شوروي، دولت اسرائيل در ابتكار سياسي مهم و عظيمي براي گسترش و حفظ روابط حسنه با جمهوري هاي سابق شوروي در آسياي مركز و قفقاز درگير شده است. سياست استراتژيك اسرائيل در منطقه در جهت پيشبرد اهداف و منافع سياست خارجي تاريخي تل آويو گام برداشته است. هدف سياسي اصلي اسرائيل در منطقه ممانعت از گسترش نفوذ ايران در جمهوري هاي شوروي سابق بوده است.
روابط اسرائيل با آذربايجان بنابر دلايل متعددي اهميت دارد آذربايجان يك كشور مهم استراتژيك، داراي منابع غني و مسلمان شيعه است. به عنوان يك كشور ساحلي خزر، آذربايجان اين امكان را دارد كه يك صادر كننده عمده هيدروكربن باشد. براساس نظر برخي تحليل گران حتي اين انديشه وجود دارد كه نفت خام خزر روزي به اسرائيل راه پيدا كند. اين امر براي جامعه سياسي آمريكا بسيار جذاب است چرا كه واشنگتن حفظ نفت اسرائيل را تضمين مي نمايد. از سوي ديگر آذربايجان به دليل تجربه عصر شوروي، امروزه يك كشور مسلمان سكولار است.
با وجود اين از نظر تاريخي يك كشور مسلمان شيعه محسوب مي شود و اين حقيقت را نبايد ناديده انگاشت، بخصوص كه در بررسي روابط اسرائيل و آذربايجان به ياد داشتن آن بسيار با اهميت است. سياستگذاران اسرائيلي بسيار مشتاق اند كه اين استنباط را كه اسرائيل به طور ذاتي يك كشور ضدمسلمان است، از بين ببرند و براي توسعه روابط با كشورهاي مسلمان همسو با غرب ارزش بسياري قائل اند.
مقامات آذربايجان كه از نزديكي با اسرائيل اهداف مختلفي از قبيل ايجاد ارتباط با آمريكا و كشورهاي اروپايي از طريق اسرائيل و همچنين كمك ها و مساعدت هاي آذربايجان مي باشد روز به روز روابط خود با اسرائيل را گسترش داده اند. مقامات آذري خواهان اين هستند كه در مقابل نفوذ لابي ارامنه در آمريكا از لابي يهود براي متوقف كردن تحركات عليه خود استفاده كنند. اسرائيل با توجه به نزديكي آذربايجان به ايران نگاهي استراتژيك به توسعه حوزه نفوذ خود در جمهوري آذربايجان داشته و اين امر را با برنامه اي دقيق و فارغ از تبليغات درحال پيشبرد دارد. اين در شرايطي است كه روند فزاينده گسترش حضور رژيم صهيونيستي در گستره هاي اجتماعي اقتصادي تجاري سياسي و امنيتي آذربايجان رفته رفته ابعاد جديدي مي يابد. يكي از اهدافي كه به طور جدي در دستور كار رژيم صهيونيستي در ارتباط با جمهوري آذربايجان قرار گرفته است اقدام به «لابي سازي» است كه در اين فرآيند مراحل زير درحال اجراست:
1- سازماندهي يهوديان داخل جمهوري آذربايجان
2- متشكل كردن يهوديان آذري الاصل مهاجرت كرده به سرزمين هاي اشغالي
3- ايجاد پيوند ميان آنها و به تبع آن تشكيل سازماني بزرگ تر
طي تلاش هاي يك ساله گذشته اين رژيم موفق شده تا يهوديان آذري مهاجر به سرزمين هاي اشغالي را در قالب «مجمع جهاني اسرائيل- آذربايجان» ساماندهي كرده و زمينه عملياتي يك سلسله اقدامات و برنامه هاي ديگر در آذربايجان را فراهم سازد.
روابط آذربايجان و آمريكا
جمهوري آذربايجان بعد از استقلال همواره سعي داشته است كه با حفظ روابط نزديك با آمريكا از حمايت اين كشور برخوردار شود. تمايل حكومت آذربايجان به برقراري روابط نزديك با آمريكا كه از زمان روي كار آمدن ابوالفضل ايلچي بيگ شروع شد كماكان ادامه داشته و عامل مهمي در عدم بهبود روابط اين كشور با ايران مي باشد. آمريكا مايل نيست تا زماني كه مشكلات تهران- واشنگتن حل نشده، ايران بتواند مناسبات خود را با آذربايجان گسترش دهد. به همين دليل از تمامي امكانات خود بهره مي گيرد تا با تهديد و تطميع، آذري ها را به تجديدنظر در مناسباتشان به ايران ترغيب كنند. آمريكا در اين مورد دو سياست متفاوت را در پيش گرفته است از يكسو با ايراني هاي مخالف مقيم آذربايجان ارتباط برقرار مي كند و از سوي ديگر به دنبال گرفتن امتياز ايجاد پايگاه نظامي در اين كشور است تا بتوانند از نزديك بر خزر و ايران كنترل داشته باشد. در اين ميان با خرج كردن مبالغ هنگفتي براي مطبوعاتي هاي آذربايجان آنها را به تبليغات منفي عليه ايران تشويق مي كنند تا افكار عمومي در آذربايجان عليه ايران بصورت منظم تحريك شود.
تلاش آمريكا براي حضور در درياي خزر و جلوگيري از عبور خطوط لوله نفت از ايران از دلايل تمايل به حضور آمريكا در آذربايجان مي باشد. از سوي ديگر سرمايه گذاري هاي كلان آمريكا در آذربايجان به خصوص در منابع نفت و گاز باعث شده است تا آمريكا خواهان محافظت از سرمايه هاي خود در اين كشور باشد. تلاش براي بهره مندي هرچه بيشتر از منافع انرژي حوزه درياي خزر و در صورت امكان جانشين سازي آن به جاي خليج فارس، از ديگر اهداف آمريكا در اين منطقه مي باشد. در همين زمينه در سال 1994 باكو تحت فشار آمريكا ايران را از پروژه كنسرسيوم بين المللي براي توسعه نفت و گاز خود كنار گذاشت. علاوه بر اين باكو دو سال بعد از اين اقدام فعاليت هاي همه سازمانهاي انساني، عمومي و مذهبي طرفدار ايران را ممنوع اعلام كرد و رهبران حزب اسلامي آذربايجان را بازداشت كرد و به اتهام جاسوسي براي ايران محكوم به اعدام كرد. همچنين در زماني كه بحث هاي مربوط به احتمال حمله آمريكا به ايران مطرح بود موجب ايجاد بحث هاي گرمي در بين آذري ها شده بود و سياستمداران طرفدار غرب بسيار اميدوار بودند كه در صورت اين فرض مي توان دوباره به اتحاد آذربايجان شمالي و جنوبي پرداخت.
هرچند روابط جمهوري آذربايجان با آمريكا به دليل وجود لابي قوي ارامنه در كنگره آمريكا دچار نوعي پيچيدگي است، اما اين روابط براي آمريكا از آن جهت اهميت دارد كه واشنگتن را قادر مي سازد با نفوذ در باكو آن را به منطقه اي براي فشار بر ايران و روسيه تبديل كند. همچنين نفع آذربايجان در اين رابطه اين است كه مي تواند در قضيه قره باغ روي حمايت آمريكا حساب باز كند. پس به طور كلي بايد بيان كرد كه حمايت آذربايجان از حضور آمريكا در منطقه و تلاش اين كشور در جهت كم رنگ كردن نفوذ ايران در منطقه قفقاز در راستاي سياست همه چيز بدون ايران يكي از مهمترين عوامل ساختاري عدم بهبود روابط بين ايران و آذربايجان بوده است.
روابط ايران و ارمنستان
بحث پيرامون رابطه ايران و ارمنستان از اين جهت حائز اهميت است كه چگونگي و كيفيت اين رابطه به عنوان متغير منفي در روابط جمهوري آذربايجان باجمهوري اسلامي ايران نگريسته مي شود. به علت وجود مسئله قره باغ و اشغال بخش عمده اي از خاك آذربايجان توسط ارمنستان، رابطه ايران و ارمنستان در كانون توجهات مقامات آذري قرار دارد. آذري ها به هرگونه قرارداد همكاري ايران با ارمنستان حساس بوده و دولت ايران را به روابط صميمانه با دشمن آذربايجان (ارمنستان) متهم مي كنند. جنگ ارمنستان و آذربايجان و روابط بين ايران و ارمنستان از عوامل مؤثر بر بي اعتمادي متقابل بين تهران و باكو بوده است. اين مسئله از زمان ظهور جمهوري آذربايجان به عنوان يك دولت- ملت همواره موجب بدگماني و اتهام بين ايران و آذربايجان بوده است. البته اين مسئله تا حدي از ملاحظات سياسي و مذهبي نيز ناشي مي شود. بعد از وقوع انقلاب اسلامي ايده صدور انقلاب باعث ايجاد نگراني در بين جمهوري هاي همسايه و منبع نگراني براي كشورهاي منطقه شد. اين واقعيت مخصوصاً درمورد كشور آذربايجان صدق مي كرد كه عمده جمعيت آن شيعه بود آذربايجان همواره ايران را به تحريك شورش شيعيان در اين جمهوري متهم مي كرد.
هرچند تهران آرزوي اعمال نفوذ كردن و دفاع از كل جهان اسلام را دارد، اما شركاي اصلي ايران در منطقه را مسكو و ايروان تشكيل مي دهند. به طور آشكاري محور تهران- مسكو- ايروان يكي از تأثيرگذارترين عوامل را در عدم نزديكي ايران و جمهوري آذربايجان داشته است. حتي در زمان جنگ ارمنستان با جمهوري آذربايجان ايران پيوندهاي نزديكي با ارمنستان داشت. مقامات باكو در پاسخ به انتقادات ايران درمورد رابطه خود با آمريكا و اسرائيل ضمن مستقل معرفي كردن سياست خارجي خود ابراز مي دارند كه ايران علي رغم اشغال 20درصد از خاك جمهوري آذربايجان توسط ارمنستان داراي روابط دوستانه اي با اين كشور است، از اين رو ايجاد روابط ميان باكو با اسرائيل و گسترش همكاري ها با آمريكا نبايد مورد اعتراض ايران واقع شود. ازنظر آذري ها ايران بايد به استقلال آذربايجان كه تصميم گيري درخصوص سياست خارجي اين كشور از مصاديق آن است احترام بگذارد.
نتيجه
در مجموع بررسي روابط خارجي آذربايجان در ارتباط با ايران نشان مي دهد كه اين روابط در ابتدا دوستانه و ازنظر تجاري- اقتصادي در سطحي بود كه ايران را در جايگاه عمده ترين شريك اقتصادي آذربايجان قرار مي داد، اما به تدريج اين روابط هم ازنظر سياسي و هم ازنظر اقتصادي دچار چالش هايي شده است. باتوجه به اين كه جمهوري آذربايجان يك كشور شيعي تلقي مي شود و با درنظر گرفتن همجواري جغرافيايي و پيوندهاي تاريخي و فرهنگي جمعيت آن با ايرانيان روابط دو كشور براي نزديكي از استعداد و قابليت بالايي برخوردار است، درحالي كه شواهد حاكي از آن است كه اين روابط با گذشت زمان به تدريج با بي اعتمادي و سوءظن همراه شده و رو به سردي گذاشته است.
به طور كلي باتوجه به شرايط مختلف و اقداماتي از قبيل تصويب قانون جدايي دين از سياست و سركوب فعالان اسلامي به جرم جاسوسي و همكاري با ايران، تأمين آزادي عمل بيشتر براي نيروهاي پان تركيستي مخالف ايران، انجام تبليغات منفي در رسانه هاي گروهي دولتي و غيردولتي آذربايجان برعليه ايران، گسترش همكاري هاي نظامي با آمريكا و گسترش رو به بهبود روابط اين كشور با اسرائيل علي رغم نگراني هاي ايران، همچنين روابط ايران و ارمنستان همه و همه از عواملي هستند كه باعث سردي روابط بين ايران و آذربايجان شده اند. پس به طور كلي نتيجه مي گيريم كه علي رغم ويژگي هاي همگرايي بسياري (دين و مذهب مشترك، اشتراكات تاريخي و فرهنگي، وجود پتانسيل هاي مناسب براي همكاري و...) كه در روابط دو كشور وجود دارد و علي رغم تلاش براي بسط روابط سياسي، اقتصادي و امنيتي با اين كشور، علل مختلف گفته شده باعث شده است تا دو كشور نتوانند آن طور كه بايد از ظرفيت هاي موجود براي همكاري استفاده كنند و روابط طرفين سرد باقي مانده است.
منبع: ايراس

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14