(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390- شماره 19924

تشبيه جاهل متعبد
حكايت خوبان
ابعاد وفاي به عهد
تپش قلم
تصويرسازي قرآن از قيامت
خداوند اولين معلم
خداوند، مدافع مومنان



تشبيه جاهل متعبد

قال الامام علي(ع): المتعبد بغيرعلم، كحمار الطاحونه يدور
و لا يبرح من مكانه.
امام علي(ع) فرمود: عابد و متعبد بدون علم و دانش و خرد، مانند خر آسيابي است كه مي گردد و از جاي خود دور نمي شود.(1)

1- مصابيع الهداه، ص 107، به نقل از غرر الحكم

 



حكايت خوبان

پرهيز از مجالست با فاسد
از امام كاظم(ع) نقل شده است كه به يكي از اصحاب خود فرمودند: «مالي رايتك عند عبدالرحمن بن يعقوب» من تو را نزد عبدالرحمن بن يعقوب ديدم، تو را چه به او؟ آن شخص گفت: آقا؛ او دايي من است، و من به عنوان صله رحم پيش او رفته بودم! حضرت فرمود: او عقيده اش فاسد است.
«اما تركته و جلست معنا و اما تركتنا و جلست معه»
يا او را رها كن و با ما بنشين، يا ما را رها كن و با او بنشين.» او در جواب گفت: آقا؛ او عقيده اش براي خودش فاسد است، به من ارتباطي ندارد. فرمود: آيا احتمال نمي دهي كه عذاب خدا، در همان لحظه بر او نازل شود و دامن تو را هم بگيرد؟ آري ارتباط يك مسلمان با آدم فاسق و فاجري كه عقيده و اخلاقش فاسد است خطر دارد و به او هم سرايت مي كند.(1)

1- صفير هدايت 7، توبه، آيه الله ضياءآبادي

 



ابعاد وفاي به عهد

پرسش:
وفاي به عهد در چه ابعاد و مراتبي تحقق پيدا خواهد كرد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال به مفهوم وفاي به عهد و ابعاد وفاي به عهد از منظر قرآن شامل: وفاي به عهد مشروط از سوي خدا اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم:
ب) چگونگي اداي وفاي به عهدالله از سوي انسان ها
يكي از مواردي كه قرآن وفاي به عهد را توصيه مي كند، اداي تعهداتي است كه فرد به عنوان مسلمان و بنده خدا پذيرفته است. گوياترين آيه در اين زمينه آيه 91 سوره نحل مي باشد: و به عهدالهي چون پيمان بستيد، وفا كنيد و سوگندهايتان را پس از موكد داشتن آنها، مشكنيد، حال آنكه خداوند را بر خود (در آن سوگندها) ضامن گرفته ايد.
سؤال اين است كه انسان چه تعهداتي را در قبال خداي متعال پذيرفته است كه بايد به آنها وفادار باشد؟ فخر راضي در تفسير كبير، ج7، ص 263 در پاسخ به اين سؤال مي نويسد: بهتر آن است كه اين عهد را به تعهداتي كه ما با اختيار آن را پذيرفته ايم حمل كنيم. در اين صورت چند تعهد به عهده ما مي باشد:
1- بيعتي كه با آوردن ايمان بين ما و خدا و رسولش برقرار شده است كه عهد جهاد نيز در همين راستا قرار مي گيرد.
2- وفاي به عهد در چيزهايي كه ما خود را به آن ملزم كرده ايم، مانند نذورات و چيزهايي كه با قسم آنها را تاكيد نموده ايم.
ج) وفاي به عهد بين انسان ها
اين قسم از وفاي به عهد بيشتر صبغه اخلاقي دارد تا اعتقادي و كلامي. آيات و روايات درباره ميثاق و پيمان هاي ميان انسان ها كه به صورت مكتوب يا شفاهي انجام گرفته فوق العاده سفارش كرده اند. خداوند در آيه 177 سوره بقره كه اوصاف ابرار را مي شمرد، وفاي به عهد را يكي از اوصاف ابرار و نيكان قلمداد مي كند: «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» گرچه ممكن است بعضي وفاي به عهد را واجب اخلاقي بدانند نه واجب فقهي، از ديدگاه قرآن، ناقض عهد و پيمان، انساني اخلاقي نيست. بر همن اساس نقطه مقابل وفا، غدر و نيرنگ است كه دلالت بر نقض پيمان و عهدشكني دارد. چنين اعمالي متأثر از صفت رذيله دروني افراد است.
مراتب وفا
وفا نيز، مانند ديگر اوصاف اخلاقي انسان، درجات و مراتب گوناگون دارد. اين اختلاف رتبه، به ميزان ايمان، علم و يقين انسان بستگي دارد. علامه طباطبايي(ره) در الميزان، ج14، ص 86 در ذيل آيه «واذكر في الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد»(مريم-254) مراتب وفا را اين گونه توضيح مي دهد: وفاي به عهد داراي مراتبي است. يكي از مراتبش مرتبه قبولي است، مثل اينكه قول بدهد كه يك ساعت يا دو ساعت فلان جا منتظر بايستد، تا كار لازم تري پيدا شده او را از ايستادن منصرف كند، اين يك مرتبه از وفاست كه عرفا آن را وفا مي خوانند و از اين مرتبه بالاتر، اين است كه آن قدر بايستد تا عادتا از برگشتن طرف نااميد شود و اطلاق وعده را به ياس مقيد سازد و از اين هم بالاتر، اطلاق آن را حفظ نموده اين قدر بايستد تا طرف برگردد، هر چند طولاني شود. پس نفوس قوي مراقب قول و فعل خود هستند، هيچ وقت قولي نمي دهند، مگر قولي كه طاقت عمل به آن داشته باشند و بتوانند با عمل آن را تصديق كنند و همين كه از زبانشان درآمد، ديگر هيچ چيز از اجراي آن بازشان نمي دارد.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
در عرصه حركت به سوي كمال تا خدا، هرچه كه انسان را به خودش مشغول كند، بت است!
¤¤¤
قضاوت، آسان است مشروط به اينكه انسان از سعادت دل كنده باشد.
¤¤¤
عشاق از وراي سكوت و با زبان نگاه، احساس معامله مي كنند!
¤¤¤
زبان، پرده دار و نيز پرده در شخصيت انسان است.
¤¤¤
مادران، فردا را شير مي دهند!
¤¤¤
عشقهاي مجازي در دامان نگاه متولد، در هجران و اشكها تطهير و در آغوش وصال دفن مي شوند و عشق واقعي تا بي نهايت به سوي كمال شادمان مي رود.
¤¤¤
در جايي كه قدرتمندتر شدن مهم تر از خوب تر شدن است، انسانيت نمي تواند نفس راحت بكشد!
¤¤¤
انسان بي هدف، سنگي است كه نمي داند چرا و چگونه در چاله دنيا افتاده است!
¤¤¤
در زندگي كساني كه زندگي را قمار مي پندارند، بردي يافت نمي شود!
¤¤¤
با نگاه در آينه ظاهر و با تماشاي درست درون، باطن را بايد آراست.
¤¤¤
بندگي به شرط بهشت، آيين گدايان است، داناي مومن مي داند كه راه رسيدن به كمال بي نهايت، راه آفريدگار است.
¤¤¤
همه ذهنيت ها عينيت دارند، هرچند در حضور درك ما، تشكيل جلسه نداده باشند!

 



تصويرسازي قرآن از قيامت

عليرضا يگانه اصل
در مقاله حاضر نويسنده با استناد به آيات متعدد قرآن كريم، نمايي از فضاسازي قرآن از پايان تاريخ بشر و جهان و تصويري از وقايع روز قيامت و حالات مردم به هنگام برپايي رستاخيز عظيم ارائه داده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
خوف و هراس قيامت
در فضاسازي و تصويرسازي فيلم هايي كه از آن به ژانر( نوع ) وحشت ياد مي شود، فضاي داستان به گونه اي ترسيم مي شود كه بسياري از بينندگان و تماشاگران بويژه كساني كه با قهرمان فيلم و يا دوربين، همراه هستند و از نظر احساسي و عاطفي به هم ذات پنداري با قهرمان رسيده اند، به وحشت مي افتند و واكنش هاي عصبي و هيجاني شديدي از خود بروز مي دهند و گاه نزديك است كه قلبشان از كار بايستد.
در تصويرسازي قرآن از وقايعي چون قيامت، دوزخ و نيز آخر زمان، ما با چنين شيوه بياني مواجه هستيم. آيات قرآني به گونه اي به اين موضوعات مي پردازد كه مطالعه آن، دل ها را به هراس مي افكند و آه و سوزي دردناك از جان ها برمي خيزد و جيغ ها و فريادها از درون برمي آيد و يا تحت تأثير فضاسازي قرآني، حتي شخص جان از تن تهي مي كند.
داستان هاي بسياري در منابع تاريخي آمده كه ناظر به برخي از تأثيرپذيري هاي شديد مردم نسبت به قرآن و به ويژه برخي از آيات بوده است. از جمله اين داستان ها مي توان به داستان عارف كامل، فضيل عياض راهزن اشاره كرد كه با آيه اي چنان متحول و دگرگون شد كه همه چيز را وانهاد و سرگردان و واله عالم عشق و ملكوت شد.
يكي از تصويرسازي ها و فضاسازي هاي بسيار شگفت قرآن، تصويري است كه قرآن از آخر زمان و پايان تاريخ بشر و جهان به دست مي دهد. براساس تصوير قرآن، انسان تا پايان تاريخ جهان مي ماند و انقراض نسل بشري جز به پايان تاريخ جهان شدني نيست؛ به اين معنا كه برخلاف گونه هايي چون دايناسورها كه پيش از پايان جهان از ميان رفته و يا مي روند، پايان تاريخ بشر با تاريخ جهان همزمان مي شود. از اين رو وحشتي كه در آخر زمان پديد مي آيد، وحشتي است كه تاكنون هيچ ژانر وحشت نتوانسته است آن را به تصوير درآورد و قلب ها را وادار به ايستادن بكند و مردان را به ميخكوب شدن بكشاند.
لزوم شناخت پايان تاريخ
مطالعه پايان تاريخ بشر و جهان بسيار مهم و اساسي است، زيرا از يك نظر سرنوشت شخص و نوع بشر را بيان مي كند. كساني كه درباره ماهيت و موقعيت خود در ترديد هستند و درباره سرنوشت خويش دغدغه دارند و يا دغدغه نوع بشر آنان را به خود مشغول داشته است، مي كوشند تا بدانند چه بر سر خودشان و آينده جهان و بشريت مي آيد.
بي گمان بر دانشمندان است كه با بررسي دقيق و تدبر در آيات قرآني از يك سو و نيز يافته هاي علمي مختلف از سوي ديگر، به تطبيق تصويرسازي قرآن اقدام كنند و واقعيت هاي آخر زماني را به شكل علمي براي مردم تبيين و تحليل نمايند تا به اين وسيله فرصت هاي تازه اي به بشر ببخشند و مسير مشخص و معلوم زيستي براي او تعيين كنند.
با اين همه اين بدان نخواهد بود كه ما دست از قرائت صرف آيات برداريم؛ زيرا تلاوت آيات الهي بويژه آن هايي كه نسبت به سرنوشت شخصي و جمعي بشر و جهان، مطالبي را بيان داشته است مي تواند در شيوه رفتاري انسان ها تأثير سازنده و مثبتي به جا گذارد. هر چند كه اين آيات و تصوير و فضاسازي آن همانند ديگر آيات تكويني و تشريحي از ويژگي «اضلال بسيار و هدايت بسيار» برخوردار مي باشد، ولي بي گمان پندي است براي صاحبان خرد و اولوالالباب و عبرتي براي كساني كه مي خواهند راه درست زندگي را بيابند و در مسير كمالي گام بردارند.
وحشت در آخر زمان
بي گمان آخر زمان به معناي پايان تاريخ جهاني است كه از آن به هستي مادي ياد مي شود و شامل همه هفت آسمان و زمين مي باشد. به اين معنا كه آن چه در برابر ماست، مجموعه اي از هستي و بخشي از آن است كه روزي مي بايست به پايان رسد؛ زيرا اين مجموعه خود در زماني قرار گرفته كه آغاز و انجامي دارد؛ هر چند كه فراتر از اين مجموعه و در ساير بخش هاي هستي كه بيرون از دايره هستي مادي مي باشد، حيات و زندگي به شكل ديگري ادامه داشته و خواهد داشت. كاربرد آخر زمان در آيات و روايات به روشني اين معنا را تبيين مي كند كه آن چه ما از آن به دنيا در برابر آخرت و جهاني ديگر ياد مي كنيم، روزي به سرانجام مي رسد و پايان مي يابد و زمان و زمين يعني ماده و هر آن چه از لوازم آن است در هم پيچيده مي شود و اثري به اين شكل از آن باقي و برجا نخواهند ماند. در آيات قرآني از اين تغيير و تحول، به تبدل ياد شده و خداوند به صراحت مي فرمايد: يوم تبدل الارض غيرالارض و السماوات و برزوالله الواحد القهار؛ آن روز كه زمين به زميني جز اين بدل شود و آسمانها به آسماني ديگر، و همه در پيشگاه خداي واحد قهار حاضر آيند.(ابراهيم آيه 48)
آخر زمان به معناي واپسين دوران از دنيا است كه به قيامت مي پيوندد. اين بدان معناست كه دنيا داراي پاياني است و زمان آن به سر خواهد آمد و چيزي از دنيا بر جا نخواهد ماند.
آيات قرآني چندي به مسائل و حقايقي كه در روزهاي واپسين دنيا براي زمين و آسمان ها رخ مي دهد، اشاره دارد و دگرگوني هاي اجتماعي و فرهنگي و هم چنين تغييرات تكويني آن تبيين شده است. اشراط الساعه به بخشي از اين تحولات و تغييرات اشاره مي كند كه در بسياري از آيات و روايات به طور كامل به آن پرداخته شده است.
اهم مطالبي كه درباره آخرالزمان و روزهاي واپسين آن در آيات قرآني به تصوير كشيده شده است اموري چون جنگ جهاني (كهف آيات 98 و 99 و نيز مجمع البيان ذيل آيات) خروج سفياني (سبا آيه 51 و نيز مجمع البيان ذيل آيه) خروج جنبنده اي سخنگو از زمين (نمل آيه 82) حاكميت اسلام و مؤمنان در آخر زمان (نور آيه 55 و انبياء آيه 105)، نزول و رجعت حضرت عيسي(ع) از آسمان به زمين (نساء آيه 159 و زخرف آيات 57 تا 61 و نيز مجمع البيان ذيل آيات)، رجعت گروهي از مردم به دنيا (نمل آيه 83 نيز مجمع البيان ذيل آيه)، هجوم يأجوج و مأجوج (انبياء آيه 96 و كهف آيات 94 تا 99 و مجمع البيان ذيل آيات)، اجتماع شيعيان در آخر زمان (بقره آيه 148 و مجمع البيان ذيل آيه)، عدالت و امنيت در آخر زمان (نور آيه 55)، آتش گرفتن درياها و اقيانوس ها، برخورد سيارات و ستارگان، پنبه شدن كوه ها و آتش گرفتن آسمان، تبديل شدن كرات آسماني به فلزات مذاب و مانند آن مي باشد. (معارج آيات 8 و 9 و آيات ديگر)
دو نوع آخرالزمان
به نظر مي رسد كه قرآن، آخر زمان را به دو بخش اصلي دسته بندي كرده است: بخش نخست آن، زماني است كه حاكميت صالحان در آن برپا مي شود و زمين و آسمان تمامي نعمت هاي خويش را به بشر ارزاني مي دارد. در اين زمان با بازگشت اولياي كامل چون اميرمؤمنان(ع) و پيامبر(ص)، جهان از بهترين وضعيت و آرماني ترين حالت خود برخوردار مي شود و در يك زمان طولاني، جهان از امنيت و عدالت بهره مند مي شود و انسان ها فرصت هاي برابري براي تكامل و كمال مي يابند تا به آن چه شايسته و بايسته انسانيت است برسند. با اين همه تنها اندكي به كمال انساني مطلق مي رسند، زيرا شرايط به گونه اي نيست كه انسان ها بتوانند به درستي همه قابليت هاي خويش را آشكار كنند. از نظر كميت گروه بيش تري به گروه اصحاب يمين مي پيوندند و با تقرب به كمالات اسمايي الهي به بهشت برين درمي آيند (واقعه آيات 38 تا 40)؛ اما از نظر كيفيت در شرايط ايده آل و آرماني همانند سابقون نمي شوند، چون سابقون در شرايطي به كمال مطلق دست يافته اند كه شرايط بسيار سخت و جانكاه بود و همه نوع فتنه ها و ابتلائات و رنج ها و كاستي ها آنان را به خود گرفته بود. (واقعه آيات 13 و 14)
بخش دوم آن، بخشي است كه ديگر، دنيا مي بايست به جهان ديگري تبديل شود و زميني ديگر از درون دنياي فروپاشيده و مذاب شده و چون پنبه زده شده (معارج آيه 9 و نيز القارعه آيه 5) و آتش گرفته (معارج آيه 8)، بيرون آيد و آسماني ديگر آفريده شود. (ابراهيم آيه 48)
تصويري كه قرآن براي اين بخش دوم از آخر زمان و روزهاي واپسين جهان و بشر ترسيم مي كند بسيار وحشتناك است.
وحشت در قيامت
قرآن تصويرهاي بسيار وحشتناك و سختي را براي دوره هاي مشخص گذر انسان از عالمي به عالمي ديگر و يا از نشئه اي به نشئه اي ديگر ترسيم مي كند. البته اين تصويرها عمومي نيست و همگي را شامل نمي شود؛ زيرا هماره استثنائاتي وجود دارد كه مي توان به عدم تحقق مرگ و دو زندگي براي سابقون اشاره كرد. انسان هاي كاملي كه از آن به سابقون و اولياي الهي ياد مي كنند گروه هايي از انسان ها همانند پيامبران، شهيدان، صديقين، صالحان و مانند آن ها مي باشند كه تنها يك بار مرگ را درك مي كنند و با همان مرگ خويش به فناي ذاتي مي رسند و ديگر در هنگام بروز و ظهور خداوند در مقام قهار و جبار و واحديت، مرگي را درك نخواهند كرد؛ زيرا در مقام فناي ذاتي مي باشند. همچنين تمام اين هول و ولا و ترس و وحشتي كه قرآن براي موجودات بيان مي كند، درباره اين گروه از انسان ها و مؤمنان نيست؛ ولي از آن جايي كه بيشتر مردمان و جنيان از گروه نخست به شمار مي آيند مي توان گفت كه اين تصوير از عموميت و كليتي شگفت برخوردار است و همگان از آن در رنج و سختي خواهند بود و وحشتي فراگير آدمي را به حالت غيرقابل تصور مي افكند.
از جمله دوره هايي كه بشر در آن با سختي هاي جانكاه و وحشت زا روبرو مي شود، نشئه آخرت است كه عالمي در برابر عالم دنياست و شامل عالم برزخ و قيامت مي شود. آخرت در تفسير قرآني عالم ديگري است كه خداوند آن را ايجاد مي كند (عنكبوت آيه 20) تا مردم در آن جهان پاداش رفتارها و كردارهاي خويش را ببينند. در آن جهان پاداش ها و كيفرها بسيار بزرگ تر و عظيم تر است. (آل عمران آيه 176)
قرآن تصوير بسيار وحشتناكي نسبت به دوزخيان ارائه مي دهد. مطالعه آيات قرآن كه به وضعيت اسفناك و دردناك دوزخيان مي پردازد، وحشت و هول انسان را بوجود مي آورد، در روايات است كه بسياري از مؤمنان از جمله امامان معصوم(ع) در هنگام خواندن آيات دوزخ رنگ از رخسارشان مي پريد.
گزارش قرآن در سوره انسان درباره علت اقدام معصومان(ع) به اطعام مسكين و فقير و اسير اشاره اي به اين مطلب دارد كه آنان از آن روز و احوالات و اهوالات آن در هراسند: انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا؛ ما از پروردگار خود مي ترسيم، در روزي كه آن روز عبوس و سخت و هولناك است (انسان (دهر) آيه 10) اين در حالي است كه حضرات معصومين(ع) در مقام طهارت ذاتي الهي و عصمت بودند.
وحوش و وحشت در پايان تاريخ يا رستاخيز
به نظر مي رسد كه بخش دوم از پايان تاريخ، زماني آغاز مي شود كه حجتي بر زمين باقي نمي ماند؛ زيرا زماني زمين بر اهل خويش خشم مي گيرد كه حجتي در زمين نيست. اين مطلب را مي توان از: لولا الحجه لساخت الارض باهلها، به دست آورد؛ زيرا اين روايت تصديق مي كند كه اگر حجتي در زمين باشد، زمين بر اهل خويش خشم نمي گيرد و آنان را فرو نمي برد.
از آياتي كه نسبت به عذاب اقوام و گروه هاي انساني گزارش كرده مي توان دريافت كه تا زماني كه حجت و پيامبري درميان ايشان بوده عذاب انجام نمي شد و با خروج پيامبر(ص) از منطقه، آن ملت و قوم دچار عذاب مي شدند.
براين اساس، با توجه به گزارش هاي قرآن درباره پايان تاريخ جهان و بشر مي توان دريافت كه اين حالت پس از رحلت آخرين حجت خداوند بر زمين و خليفه و انسان كامل رخ مي دهد. بنابراين مي توان گفت كه در اين زمان انسان هاي مؤمني باقي نيستند.
به سخن ديگر زماني اين تغييرات عظيم در تبديل زمين و آسمان ها رخ مي دهد كه انسان هايي باقي مانده اند كه مي توان از آنان به انسان هاي بي حجت ياد كرد.
استاد فرزانه، حسن زاده آملي در يكي از دروس خويش با اشاره به احوالات و اهوالات پايان تاريخ به اين نكته توجه مي داد كه اين مسئله ممكن است در زماني رخ دهد كه حجت از زمين رحلت كرده و كسي از ايشان در آن ساكن نيستند. در اين زمان است كه انسان هاي موجود به شكل وحوش درمي آيند و از حالت انساني بيرون مي روند، زيرا انسان ها به حجت الهي نيازمند هستند و بدون انسان كامل و حجت الهي كه عقل كل مي باشد انسان ها همانند وحوش هستند. از اين رو برخي گفته اند كه اذاالوحوش حشرت، اشاره به حشر انسان هائي دارد كه از عقل برخوردار نمي باشند و يا در حد و اندازه هاي عقل وحوش هستند.
به هر حال از آن جايي كه نمي توان پذيرفت كه خداوند نسبت به مؤمنان حالتي را پديد آورد كه در آيات قرآني براي پايان تاريخ تصوير و ترسيم شده مي بايست گفت كه اين حالت زماني رخ مي دهد كه مؤمنان از زمين رحلت كرده اند و حجت خداوند در زمين باقي نيست و زمين در آن بر باقيماندگان بشر كه در حالت وحوش به سر مي برند خشم مي گيرد و اين صحنه ها براي آنان رخ مي دهد.
احتمال ديگر آن است كه اين صحنه ها مرتبط به آخر زمان و پايان تاريخ نباشد و انسان ها با اين حالت در زمان قيامت رو به رو مي شوند؛ به اين معنا كه انسان ها در هنگام رستاخيز با حالت ها و اهوالي مواجه مي شوند كه در آيات قرآني تصوير شده است. البته اين حالات نيز مختص انسان هايي است كه بيرون از دايره انسان كامل و سابقون و مستثناهاي پيش گفته باشند.
خداوند در آيات نخست سوره حج تصويري كه ارائه مي دهد مربوط به رستاخيز مي شمارد و آن را از پايان تاريخ بيرون مي برد. از اين رو مي توان به سادگي گفت كه مردم در پايان تاريخ با اين حالت مواجه نخواهند شد و اگر بخشي از انسان ها نيز باقي مانده باشند، كساني هستند كه بيرون از دايره انسانيت و همانند وحوش هستند؛ زيرا از رحمت الهي بدور است كه مؤمنان را اين حالات و اهوال وحشتناك بگيرد و آنان را چنين در وحشت از جهان بيرون برد.
تصوير روشن قرآن از قيامت
خداوند در آيات نخست سوره حج به تصويرسازي از فضاي قيامت مي پردازد و بااشاره به كلمه ساعت كه در اصطلاح قرآني به معناي رستاخيز است مي فرمايد: يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شيء عظيم؛ يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكاري و ما هم بسكاري و لكن عذاب الله شديد؛ اي مردم، از پروردگارتان بترسيد، كه زلزله قيامت حادثه بزرگي است. آن روز را كه ببينيد، هر شيردهنده اي شيرخواره اش را از ياد ببرد و هر آبستني بار خود بر زمين گذارد و مردم را چون مستان بيني، حال آنكه مست نيستند بلكه عذاب خدا شديد است.
در اين آيات كه برخلاف پندار برخي، تصوير كامل و واقعي از حالات و اهوالات انساني است، به روشني تبيين شده كه انسان ها به جز انسان هاي كامل در حالتي قرار مي گيرند كه وحشت رستاخيز عقل ايشان را زايل مي كند و همانند وحوش محشور مي شوند و به اين سو و آن سو مي دوند. اين واقعه، زماني رخ مي دهد كه نفخه دوم زده مي شود تا انسان ها از گورهاي خويش برخيزند؛ زيرا زلزله الساعه هماني است كه در سوره زلزال آن را تبيين كرده و توضيح داد كه چگونه زمين هرآن چه را پوشيده و در درون خويش داشت بيرون مي ريزد و انسان ها چون گياهان از زمين برمي خيزند. اين زلزله همگاني آنان را فرامي گيرد. دراين حالت است كه هر كسي از عزيزترين چيز خويش فرار مي كند. زناني كه بچه هاي شيرخوار خويش را در هر حادثه و رخدادي به آغوش مي گرفتند، آنان را رها مي كنند و زنان آبستن جنين خويش را از هول و ترس آن روز به زمين مي افكنند و سقط مي كنند.
زمين چون مشك تكان مي خورد و مردم را به تكان هاي شديد مي گيرد و عقل ها را زايل مي كند. تكان هاي شديد زمين آنان را مانند مستان به اين سو و آن سو مي افكند و زوال عقل و هوش ايشان و سرگيجه هاي شديد، حالت طبيعي و عادي را از آنان سلب مي كند.
البته علامه طباطبايي اين زلزله را به نفخ اول نسبت مي دهد و دراين باره مي فرمايد: ظاهرا آيه اين است كه اين زلزله قبل از نفخه اول صور كه خدا از آن در آيه و نفخ في الصور فصعق من في السماوات و من في الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون» (و صيحه صوراسرافيل بدمند پس هركه در آسمان ها و زمين است همه يكسر مدهوش مرگ شوند، مگر آن كس كه خدا ابقاي او را خواسته باشد.
آن گاه صيحه ديگري در آن دميده شود كه ناگاه خلايق همه برخيزند و نظاره كنند. (سوره زمر، آيه 86) خبر داده، واقع مي شود، چون آيه مورد بحث، مردم را درحال عادي فرض كرده كه زلزله قيامت به طور ناگهاني و بي مقدمه رخ مي دهد و حال ايشان از مشاهده آن دگرگون گشته، به آن صورت كه آيه شريفه شرح داده، درمي آيند. و اين قبل از نفخه اولي است، كه مردم با آن مي ميرند. نه نفخه دوم، چون قبل از نفخه دوم، مردم زنده اي در روي زمين وجود ندارد.
حال سوال اينجاست كه چرا در آيه شريفه فرموده «مرضعه » و نفرموده «مرضع»؟
در پاسخ مي گوييم: براي اينكه «مرضعه » با «مرضع» در معنا فرق دارد. «مرضعه » آن زني است كه درحال شيردادن باشد و پستان را به دهان كودك گذاشته و كودكش درحال مكيدن باشد. و اما «مرضع» آن زني است كه شأنيت اين كار را داشته باشد، هرچند كه الان مشغول شيردادن نباشد. درآيه شريفه كلمه «مرضعه » را به كار برده تا دلالت كند براينكه دهشت و هول قيامت، آن چنان سخت است كه وقتي ناگهاني مي رسد، مادري كه پستان در دهان بچه اش گذاشته آن را از دهان او بيرون مي كشد. آن گاه گفته: اگر بگويي چرا اول فرمود: «ترون» و سپس فرمود: «تري»، اول جمع آورد و بار دوم مفرد؟ در پاسخ مي گوييم: براي اينكه رؤيت در اول مربوط شده به زلزله كه قبلا آن را به رخ همه مردم مي كشيد، لذا به همه فرمود: «ترون: مي بينيد» و اما در آخر آيه معلق شده به يك چيز و آن هم حالت مستي مردم است، پس بايد يك يك مردم را ببيننده حال سايرين فرض كرد، لذا آن را مفرد آورده است. (تفسير كشاف، ج 3، ص 241)
علامه طباطبايي درباره علت مست نمايي مردم در قيامت مي نويسد: در جمله «و تري الناس سكاري و ما هم بسكاري» مي فرمايد مست نيستند، درحالي كه خودش قبلا فرموده بود كه «ايشان را مست مي بيني» و اين بدان منظور است كه دلالت كند براينكه مستي ايشان و اينكه عقلهايشان را از دست داده و دچار دهشت و حيرت شده اند، از شراب نيست، بلكه از شدت عذاب خدا است كه ايشان را به آن حالت افكنده، هم چنان كه خداي عزوجل فرموده: «ان أخذه أليم شديد»؛ گرفتن او دردناك و شديد است. (سوره هود، آيه 201).
تصويري كه قرآن از صحنه هاي هولناك و وحشت زاي قيامت ارائه مي دهد به گونه اي است كه هرعاقلي را به انديشه وا مي دارد تا به احتمال و امكان چنين حالتي از امروز به انديشه فردا باشد و خود را در مسيري قرار دهد كه با اين وحشت و اهوالات سخت روبه رو نشود.
آن چه از آيات به دست مي آيد آن كه زمين درآخر زمان و هم چنين آغاز دوره جديد كه از آن به آخرت و روز ديگر زمين و آسمان ياد مي كند، شرايط بسيار سخت و هولناكي را طي مي كند كه انسان مي بايست از هم اكنون در انديشه آن روز باشد. و طبيعي است كه انسان با يادآوري آن صحنه ها و اتفاقاتي كه در انتظار تك تك افراد بشرعادي است و همه، آنها را مشاهده خواهند كرد، تمام اعمال و رفتارها و گفتار خود را كنترل مي كند تا در آن عرصه هاي بسيار خطرناك و رعب انگيز ذخيره نيك و صالح داشته باشد. انديشيدن مستمر به اهوالات و احوالات قيامت باعث مي شود كه انسان، دنيازده و دنياپرست نشود و درهرحال رضايت خدا را اصل و اولويت نخست خود قرار دهد و درعين حال بخاطر متاع بي ارزش دنيا به كسي ظلم و تعدي نكند و همواره در جهت عبوديت حركت و رفتار نمايد.
به هرحال آنچه بيان شد گوشه كوچكي از تصويرسازي بزرگ قرآن از قيامت بود كه در اين نوشتار كوتاه بدان پرداخته شده و بديهي است كه پرداختن به همه آيات مربوط به توصيف احوالات قيامت و دوزخ، مجال بيشتري را مي طلبد.

 



خداوند اولين معلم

حميده صفايي تنها
خداوند در آغاز وحي به رسولش فرمود.
بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از خون بسته اي آفريد بخوان كه پروردگارت از همه كريم تر است همان كه به وسيله قلم به انسان آنچه را نمي دانست آموخت. (علق 1 تا 6)
و در عروس صحيفه اش چنين فرمود. الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان.
آن مهربان كه قرآن را تعليم داد. انسان را آفريد و به او سخن گفتن آموخت. (الرحمن 1 تا 3)
حال ببينيم اين معلم بزرگ عناوين تعليم خود را چه چيزهايي مي داند.
1- آموزش نوشتن 2- آموزش برنامه زندگي 3- آموزش سخن گفتن
خصوصيات اين تعليمات.
1- هر سه اين امور در راستاي هدف خلقت و براي دستيابي به آن مي باشد. (رسيدن به كمال)
2- خداوند توانايي نوشتن و سخن گفتن را به انسانها عطا نمود و رسيدن به سطوح مختلف آن را به خودشان واگذار كرد.
3- حتي در برنامه زندگي تنها به اموري بسنده كرد كه بشر به دليل محدوديتهايش در دانش قادر به كسب آن نبود (مانند امور مربوط به عالم پس از مرگ) و يا مدت زماني طولاني مي طلبيد تا به بعضي از آنان پي ببرد و در اين فاصله عده زيادي قرباني مي شدند (واجبات و محرمات)
4- در دانشگاه الهي پاياني براي مدارج علمي قابل تصور نيست.
توصيه ها:
- استفاده از تعقل و تفكر (ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون) (جاثيه 13)
- تزكيه و پاكسازي درون (يزكيهم و يعلمهم الكتاب) (جمعه2)
- عدم انباشتن محفوظات صرف (مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا) (جمعه5)
خصوصيات متعلمين
- يكسان بودن همه آنها در سرمايه هاي فطري (و لقد كرمنا بني آدم) (اسراء7)
- دسترسي تمام وقت به اسناد. (لا تأخذه سنه ولانوم (بقره 255) (هر وقت خواستي با او سخن بگويي نماز بخوان و هرگاه خواستي او با تو سخن بگويد قرآن بخوان)
- سرمايه گذاري خاص بر كساني كه قابليتهاي ويژه از خود نشان مي دهند (انبياي و اوليا)الله اعلم حيث يجعل رسالته (انعام 124)
- امتحان براساس ظرفيتها (لايكلف الله نفسا الا وسعها) (بقره 286) و با هدف برطرف كردن نقاط ضعف و آگاهي متعلمين از كاستي هاي خودشان.
- اجباري بودن آموزش و تكاليف در حدي كه تمايز ارزشهاي انساني از ساير موجودات حفظ گردد.
- اختياري بودن مراحل تكامل و تعالي
- درجات بالاي تحصيلي تفاوتهاي اساسي با مراحل پايين تر دارند. (حسنات الابرار سيئات المقربين)
- ارتقاي متعلمين پس از موفقيت در يك مرحله (و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما) (بقره 124) و در جازدن يا تنزل آنان پس از شكست. (فازلهما الشيطان عنهما فاخرجهما مما كانا فيه و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو) ( بقره 36)
(اما اخراجي و محروميت از تحصيل مفهومي ندارد و اگر كسي بتواند جبران مافات نمايد سالهاي شكست هم برايش به عنوان امتياز محاسبه مي گردد). ان الحسنات يذهبن السيئات(هود 14)
- كارهاي ويژه و ابتكاري امتياز خاص دارد و حتي پس از پايان زمان امتحان باعث ترقي درجات افراد مي گردد (آثار ما تاخر) ينبوا الانسان يومئذ بما قدم و اخر( قيامت 13)
- هر پاسخ غلط فقط يك خطا محسوب مي گردد و هر پاسخ درست بنا به تأثيري كه در رشد و كمال انساني دارد تا 700 برابر پاداش دارد. (من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسيئه فلا يجزي الامثلها) آيه 160 انعام
- تا اتمام حجت نگردد هيچ كس به حال خودش رها نخواهد شد. (لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتي تاتيهم البينه)(بينه10)
- مردودين اين ميدان بدترينهاي خلقت هستند چرا كه نعمت هدايت الهي را كفران مي نمايند (ان الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين في نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شرالبريه) (بينه6)
- شاگرد اولها كساني هستند كه مؤمن به عقايد حقه و عاملان به كردارهاي شايسته اند (ان الذين آمنوا و عملو الصالحات اولئك هم خير البريه) (بينه 7)
خصوصيات صاحبان درجات بالا كاملا تعريف شده و مشخص مي باشد.
الف- كساني كه ابهت و عظمت رب بي بديل تمام وجودشان را فراگرفته (ذلك لمن خشي ربه) (بينه8)
ب- در مقابل حق متواضع اند (انما يخشي الله من عباده العلما)
ج- خالص شدن (الا عبادالله المخلصين) (صافات 74)
د- دارندگان قلب پاك (اذ جاء ربه بقلب سليم) (صافات 84)
ه- صابران (و اسماعيل و ادريس و ذالكفل كل من الصابرين) (انبياء 85)
و- شايستگان (و ادخلناهم في رحمتنا انهم من الصالحين) (همان)
ز- پيشقدم در كارهاي نيك (يسارعون في الخيرات) (انبياء 90)
ح- خداوند را با بيم و اميد مي خوانند (يدعوننا رغبا و رهبا) (همان)
ط- خداوند از ايشان راضي است و ايشان از او راضيند. (رضي الله عنهم و رضواعنه) (بينه8)

 



خداوند، مدافع مومنان

بهزاد كمالي
اوايل انقلاب نسبت به شهيد دكتربهشتي، اهانت و اتهام زيادي زده مي شد و حتي دربرابرش اين رفتارهاي ناهنجار و زشت و نقدهاي تند و تيز صورت مي گرفت. با اين همه ايشان هرگز وقار و متانت خود را از دست نمي دادند و با خونسردي تمام پاسخ آنان را مي داد وحتي در بسياري از موارد سكوت مي كرد و معمولاً پاسخي به اين ياوه گويي ها نمي داد.
از ايشان مي پرسيدند: چرا پاسخ اين ها را نمي دهيد؟ آن شهيد بزرگوار همواره در پاسخ اين پرسش اين آيه را مي خواند:ان الله يدافع عن الذين آمنوا ان الله لايحب كل خوان كفور. همانا خداوند از كساني كه ايمان آورده اند دفاع مي كند، كه خدا هيچ خيانت پيشه ناسپاس را دوست ندارد (سوره حج،آيه 38)
اين دفاع خداوندي از مومنان به اشكال گوناگون صورت مي گيرد. خداوند كساني را كه محبوب ومرضي او باشند، همان گونه كه ازجان ومال ايشان محافظت مي كند و عنايت خاصي به آنان دارد، همچنين حريم حرمت ايشان را نيز حفظ مي كند و دلها را به سوي آنان مي كشاند. اين گونه است كه دوستداران وي به عنوان مدافعان الهي عمل مي كنند، زيرا همه هستي جنود و سربازان الهي هستند و درمسير اراده و مشيت او حركت مي كنند.
امام خميني (ره) از مومنان واقعي بود و لذا همه ملت هاي جهان مدافع حريم حرمت او بودند. شيخ محسن علي نجفي از علماي پاكستان نقل مي كند: روزي به منطقه بلتستان پاكستان رفتم و ديدم مغازه ها تعطيل است. فكر كردم شهادت يكي از ائمه (ع) است. تقويم خود را ديدم. اما مناسبتي نبود. سوال كردم: چرا مغازه ها تعطيل است؟ گفتند مردم به مسجد رفته اند.گفتم:براي چه؟ گفتند: ايران درجبهه هاي عراق عملياتي انجام داده، مردم به مسجد رفته اند تا براي پيروزي رزمندگان اسلام وارتش ايران دعاكنند.
بنابراين اگر انسان به خداوند متصل شود و محبوب اوگردد، همه جهان براي او بسيج مي شوند تا از حريم او دفاع كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14