(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390- شماره 19924

مفهوم عالم نور
نهادهاي انگليسي دخيل در اغتشاشات ايران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مفهوم عالم نور

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
عالم نور
حضرت زهرا سلام الله عليها مي فرمايند: پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله قبل از اين عالم برگزيده شده است. اين قبل بودن به چه معناست؟ آيا مقصود اين است كه مثلا اگر عمر اين عالم يك ميليارد سال است، يعني ايشان يك سال قبل از آن يك ميليارد برگزيده شده است؟ در بعضي از روايات درباره بعضي از موجودات آن عالم آمده است كه خداوند آن ها را دوهزار سال قبل آفريده است. آيا اين نور هم اين گونه است؟ آيا مراد از سال دراين جا سالي است كه 365 روز است، يا اين معيار ديگري دارد؟ چيزي كه ما به عنوان احتمال عرض مي كنيم اين است كه معمولا آنچه ما از اين قبل و بعد بودن ها مي فهميم، قبل و بعد زماني است؛ اما آيا قبل از اين كه همه اين خلايق خلق شوند زماني بوده است؟ بعيد نيست كه اين قبل، قبل زماني نباشد، مخصوصا كه ارتباط آن نور فقط با موجوداتي نيست كه در مرز عدم و وجودند؛ بلكه آن نور بر همه موجودات تا روز قيامت مي تابد. وقتي همه آن ها از آن نور خلق شده اند، از آن جدا نيستند و آن نور در همه آن ها حضور دارد.
احاطه به همه موجودات و حوادثي كه اكنون در عالم درحال اتفاق افتادن است خيلي قدرت علمي وسيعي مي خواهد؛ اما اگر فرض كنيم كه موجودي همان طور كه حوادث موجود را مي بيند حوادث گذشته را هم مي بيند، دركش خيلي مشكل مي شود. ما درباره خدا معتقديم كه نه تنها حوادث گذشته و آينده را مي داند، بلكه گذشته، حال و آينده به يك اندازه براي او حاضر است. خدا اين طور نيست كه وقتي امروز مي آيد ديگر ديروز يا فردا را نبيند. علم خدا علم حصولي و صورت ذهني نيست كه بگوييم مي داند ديروز چه بوده است؛ بلكه همه گذشته، حال و آينده عالم پيش خدا حضور دارند؛ «ليس عند ربك صباح و لا مساء؛ صبح و شب و ديروز و امروز ندارد.»
براي درك اين مسئله بزرگان مثال خوبي زده اند. مي فرمايند: اگر شما پشت پنجره اي باشيد كه كاروان شتري از مقابل آن مي گذرد و موقعيت شما به گونه اي است كه فقط يكي از شترها را مي توانيد ببينيد و براي ديدن شتر بعدي بايد اين شتر بگذرد. شما وقتي شتر دوم را مي بينيد كه اولي گذشته و سومي هنوز نيامده است؛ لذا اولي و سومي را نمي بينيد. اما اگر به پشت بام برويد به طوري كه براين جاده اشراف داشته باشيد، همه شترها را يك جا مي بينيد. اين شترها درجاي خود قبل و بعد دارند، اما براي شما همه يك جا حاضرند. اين مثل عالمي است كه ما در آن زندگي مي كنيم. ما همه حوادث را با مقياس اين پنجره مي سنجيم. از اين ديدگاه، دومي كه بود نه اولي هست و نه سومي؛ اما عالم ديگري هست كه اشراف بر اين عالم دارد. اگر ما چنين تصور كنيم كه عالم محسوسات سقف و مرزي دارد، وقتي از اين مرز فراتر مي رويم عالم ديگري است كه بر اين عالم احاطه دارد؛ نه تنها بر محيطش بلكه همانند كره هاي متداخل بر درونش هم احاطه دارد. در اين صورت عالم محيط، تقدم و تأخرهاي داخل عالم محاط را ندارد.
حتما شنيده ايد كه بعضي از اولياي خدا حوادث گذشته و بعضا آينده را نه تنها مي دانستند، بلكه مي ديدند. تفسير اين نكته اين است كه روح انسان موجودي فراتر از اين قالب مادي است و خداوند قدرتي به آن داده كه مي تواند از عالم ماده فراتر برود. دراين حالت مثل آن كسي است كه از بام بر جاده احاطه دارد. در اين صورت براي او گذشته و حال و آينده يكسان است.از بعضي از بزرگان نقل شده است كه بعضي از اولياي خدا بعد از رياضات وعبادت هاي خيلي زياد موفق شده بودند كه روز عاشورا را ببينند. اين چه قدرتي است و از كجاست؟
تعبيري كه به ذهن هاي ما نزديك است اين است كه مي گوييم: در لوح محفوظ يا لوح محو و اثبات است. اين لوح، يك لوح معمولي نيست؛ بلكه عالمي است كه همه اين ها را مي تواند يك جا در خودش جمع كند. آن كسي كه با آنجا ارتباط پيدا كند مي تواند حوادثي كه در آن وجود دارد را ببيند.
اگر اين فرضيه كه بزرگاني آن را تقرير فرموده اند صحيح باشد- بعيد هم به نظر نمي آيد- وقتي حضرت زهرا سلام الله عليها مي فرمايند: خداي متعال پدرم را قبل از رسالت اختيار فرمود در آن وقتي كه هنوز مخلوقات اين عالم به وجود نيامده بودند مي توانيم بگوييم: آن نوري كه خدا قبل از خلق خلايق، خلق فرموده است، در عالم ديگري بوده است كه آن عالم غيراز اين عالم دنياست كه ما در آن زندگي مي كنيم. آن عالم برهمه آنچه در اين عالم است احاطه دارد. زمان جزء عالم ماده است و آن عالم فوق زمان است و بر زمان احاطه دارد.
عالم ماده؛ پرتويي از عالم نور
نكته ظريفي دراين جا هست كه باز از بعضي از آيات قرآن مي توان استظهار كرد و آن اين كه همه آن چه در عالم جسماني هست به بركت عالم فوقاني و شعاع و پرتوي از آن است. قرآن مي فرمايد: و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما تنزله الا بقدر معلوم. 1 عندنا همان عالمي است كه پيش خداست نه پيش ما. مي فرمايد: هرچه شما در اين عالم ببينيد خزينه هايش پيش خداست و از آن خزينه ها با حد و حدود خاصي در اين عالم نازل مي كند.
شايد صدها روايت در كتب مختلف شيعه و سني درباره اصل اين عالم وارد شده باشد. من به عنوان نمونه روايتي كه از اميرالمؤمنين سلام الله عليه نقل شده است را مي خوانم. حضرت مي فرمايند: «ان الله تبارك و تعالي احد واحد تفرد في وحدانيته ثم تكلم بكلمه فصارت نورا ثم خلق من ذلك النور محمدا صلي الله عليه و آله و خلقني و ذريتي ثم تكلم بكلمه فصارت روحا فاسكنه الله في ذلك النور و اسكنه في ابداننا فتحن روح الله و كلماته؛ 2 خدا خودش بود و خودش. بعد سخني گفت آن سخن نوري شد- قاعدتا اين سخن همان «قال له كن» است- و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و من و ذريه من را از همان نور آفريد. سپس سخني گفت: آن سخن روح شد- معلوم مي شود آن نور غيراز روحي است كه دراين عالم متعلق به ابدان است؛ يعني مقامش از مقام روح انساني هم بالاتر است. اين روح را در آن نور جايگزين كرد. تا اين كه بدن هاي ما آفريده شد. آن وقت روح را در بدن هاي ما دميد.» بنابراين اين كه مي فرمايد: پيغمبر را انتخاب كرد قبل از اين كه خلايق از عالم غيب به شهود بيايند، يعني در عالمي كه فوق اين عوالم است و از آن به «عالم نور» تعبير مي شود.
اميدواريم خداي متعال به بركت نور چهارده معصوم سر سوزني از آن نور را به دل هاي همه ما بتاباند.
معلم ملائكه
... و اصطفاه قبل آن ابتعثه اذ الخلائق الغيب مكنونه و بستر الأهاويل مصونه و بنهايه العدم مقرونه ، علما من الله تعالي بمآيل الامور و احاطه بحوادث الدهور و معرفه بمواقع المقدور؛
از اين بخش از خطبه شريف حضرت زهرا سلام الله عليها به دست مي آيد كه قبل از پيدايش اين عالم محسوس، خداي متعال موجود و عالم ديگري آفريده كه در روايات به نام «نور» ناميده شده است. در زيارت جامعه مي خوانيم: خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين حتي من علينا بكم؛3 خدا شما را به صورت انواري خلق كرده كه به دور عرش خدا حلقه زده بوديد؛ تا زماني كه بر ما منت گذاشت و شما را به اين عالم آورد. در روايتي حضرت باقر صلوات الله عليه مي فرمايند: «كنا نوراً بين يدي الله قبل خلق خلقه فلما خلق الخلق سبحنا فسبحوا و هللنا فهللوا و كبرنا فكبروا؛4 ما در پيشگاه خدا نوري بوديم قبل از اين كه عالم را بيافريند. وقتي خدا خلايق را خلق كرد ما تسبيح گفتيم و آن ها آموختند و تسبيح گفتند، و ما تهليل (لااله الا الله) گفتيم و آن ها آموختند و تهليل گفتند، و ما تكبير گفتيم و آن ها آموختند و تكبير گفتند.» درباره معناي اين جمله دو احتمال وجود دارد؛ يك احتمال اين است كه ديگران در همان عالم انوار تسبيح و... را آموختند و همان جا تسبيح و... را گفتند. احتمال ديگر اين است كه هر كس تا روز قيامت تسبيح و تهليل گويد، به بركت تسبيح و تهليل آن ها و به يك معنا پژواكي از تسبيح و تهليل آن هاست. اين معنا حقيقتي است كه از بسياري از روايات استفاده مي شود. در زيارت آل ياسين آمده است كه: «فما شيء منا الا و انتم له السبب و اليه السبيل؛5 ما هيچ كار خوبي انجام نمي دهيم مگر اين كه سبب و راه انجامش شماييد.» اين معارف، حقايقي است كه در بعضي روايات به آن اشاره شده است و استبعادي كه به ذهن ما مي آيد، به خاطر عدم شناخت امام است. گمان مي كنيم كه آن ها هم انساني هستند مثل ما كه كمي علمشان بيش تر است؛ اما در زيارت جامعه مي خوانيم كه اصلا خلقت شما با خلقت ما خيلي فرق دارد. به يك معنا با آفرينش آن ها به صورت آن انوار، كار خلقت تمام بود و بعد از آن هرچه خدا آفريده، طفيلي است كه در بحث هدف آفرينش توضيح آن گذشت. اگر مايل باشيد روايات بيشتري درباره عالم نور و انوار اهل بيت عليهم السلام مطالعه كنيد، مي توانيد به جلد 52 و 62 بحارالانوار (چاپ جديد) مراجعه كنيد.
رابطه وجود نوراني و جسماني
ممكن است سؤال شود: آن انواري كه خدا در آن عالم آفريد و آن ها در پيشگاه الهي حضور داشتند و حول عرش الهي حلقه زده بودند. چه نسبتي با اين وجود مادي دارند كه در اين عالم پيدا مي كنند؟ ما مي دانيم اشرف مخلوقات كه عزيزترين و شريف ترين آن انوار و اولين مخلوق الهي است، نور پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله است؛ اما پيغمبر اكرم هزاران سال بعد از خلقت حضرت آدم در يك منطقه بياباني خشك و سوزاني متولد شد. ايشان طفل يتيمي بود كه اندك اندك رشد كرد تا چهل سال از عمرش گذشت و مرد كاملي شد آن وقت مبعوث به رسالت شد. بعد از آن هرچه بيان مي كرد، وحي الهي بود كه به او القاء مي شد. قرآن هم مي فرمايد: «ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان ولكن جعلناه نورا؛6 تو اصلا نمي دانستي كتاب و ايمان چيست. ما آن را نوري قرار داديم كه موجب هدايت تو شد»، و يا در سوره ضحي آيه 7 مي فرمايد: «و وجدك ضالا فهدي؛ تو خودت هدايتي نداشتي، خدا تو را هدايت كرد.» همه اين ها در اين عالم در يك ظرف زماني خاصي واقع شد. اين موجود مقدس كه تدريجاً در اين عالم رشد كرد و به رسالت مبعوث شد، چه نسبتي دارد با آن نوري كه قبل از عالم آفريده شده و منشأ همه خيرات عالم بود و در واقع هدف اصلي از آفرينش مخلوقات بود؟
با نگاه سطحي ممكن است تصور كنيم كه همان طور كه خاك مبدأ آفرينشي براي بدن ماست، وقتي هم خدا مي فرمايد: نور پيغمبر را قبل از عالم خلق كرديم يعني مبدأ آفرينش پيغمبر نور بوده است؛ نوري را خدا خلق كرد كه بعداً پيغمبر را از آن بيافريند، و همان طور كه خاك خودش نه چيزي مي فهمد و نه ارزش قابل توجهي دارد، آن نور هم گرچه از خاك بهتر بود، ولي كمال، قدرت و شعوري نداشت. اگر در بين موجودات مادي بخواهيم ارزش گذاري كنيم بايد بگوييم: خاك در پست ترين مراتب است، آتش در يك مرتبه بالاتري است و كمي بالاتر هم نور است. وقتي مي گوييم: انسان از خاك خلق شده است، معنايش اين نيست كه خاك همه كمالات انساني را دارد؛ بلكه بايد انسان به تدريج آن كمالات را تحصيل كند. همچنين وقتي مي گوييم: ابليس از آتش خلق شده است، معنايش اين نيست كه آتش همه كمالات را دارد؛ اما موجودي كه از آتش خلق شده است ويژگي هايي دارد كه موجود خاكي ندارد؛ مثلاً با سرعت حركت مي كند. وقتي گفته مي شود: پيغمبر از نور خلق شده، برخي ممكن است خيال كنند گرچه آن نور از خاك و آتش بالاتر است و از نورهاي اين عالم پرنورتر و لطيف تر است، ولي كمالي نداشت. اين نور آفريده شده بود تا بعدها وجود پيغمبر و ائمه اطهار عليهم السلام از آن نور خلق شوند. همان طور كه خاك و آتش، ماده اي ابتدايي است به آن ها كمالي نمي بخشد و فقط آتش مقداري شريف تر است، اين نور هم گرچه شريف تر از خاك و آتش است، ولي صرفاً ماده اي ابتدايي است. خدا به پيامبر و امامان افتخار داده و منشأ وجودشان را چيزي بهتر از خاك قرار داده است!
اما وقتي اوصافي كه در روايات براي آن نور ذكر شده است را مي خوانيم، مي فهميم آن نور حقيقتي بالاتر از اين نور ساده دارد. امام باقر سلام الله عليه فرمودند: فلما خلق الله الخلق سبحنا فسبحوا؛ اما در روايتي ديگر علت تسبيح گفتن را هم بيان مي كند. مي فرمايد: وقتي خدا ملائكه را خلق فرمود و آن ها عظمت نور ما را ديدند، در مقابل اين عظمت خضوع كردند. ما تسبيح گفتيم تا بفهمند كه ما مخلوقيم.7 از لحن كلام استفاده مي شود كه ملائكه وقتي عظمت نور ما را ديدند گمان كردند ما خدا هستيم؛ براي اين كه بفهمند ما بنده ايم، ما تسبيح گفتيم؛ آنگاه آن ها هم ياد گرفتند و تسبيح گفتند. اين معاني با آن تصور كه آن نور مثل خاك و آتش، صرفاً منشأ پيدايش جسم پيغمبر در اين عالم بوده، خيلي متفاوت است. آن نور، نوري است كه بعد از خلقت آن، همه بركات طفيل آن است؛ حتي ملائكه مقربين تسبيح خدا را از آن ها ياد مي گيرند و - اگر آن احتمالي كه بنده عرض كردم قابل قبول باشد- نه تنها تسبيح ملائكه، بلكه تسبيح هر مخلوقي، پژواكي از تسبيح آن هاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ5- بحارالانوار، ج 99 ص 29.
6- شوري، 25.
7- بحارالانوار، ج 81 ص 543.
1- حجر، 12.
2- بحارالانوار، ج 62 ص 192.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2 ص 316.
4- بحارالانوار، ج 52 ص 42.
پاورقي

 



نهادهاي انگليسي دخيل در اغتشاشات ايران

حميدرضا اسماعيلي
در عرصه اجتماعي مهم ترين اقدامات انگليس عبارتند از: تلاش براي يارگيري از ميان ايرانيان؛ تلاش جهت كاهش ترس
آشوب طلبان از اقدام بر ضد حكومت و توزيع تجهيزات ارتباطي پيشرفته جهت حفظ ارتباط شورشيان با خارج. در عرصه اعتقادي نيز مهمترين اهداف و اقدامات انگليس عبارت بودند از: تلاش براي حذف ولايت فقيه از نظام سياسي ايران به عنوان هدف حداكثري، تلاش جهت تضعيف يا حذف نقش سياسي ولايت فقيه به عنوان هدف حداقلي، تلاش غيرمستقيم جهت اخذ فتوا از هر عالم ديني ممكن بر ضد نظام ديني ايران و تلاش جهت تضعيف جايگاه مذهبي و سياسي رهبر معظم انقلاب اسلامي در ميان جامعه شيعيان غيرايراني در خارج از كشور. در عرصه عملياتي نيز انگليس اقدامات زير را انجام داد: تلاش براي اعزام عوامل نفوذي خود به ايران جهت خرابكاري و تشديد آشوب ها، همكاري با منافقين و تسهيل امكانات تردد آنها به ايران جهت خرابكاري، برگزاري جلسات هماهنگي عملياتي بر ضد نظام ايران در كشورهاي همسايه و تأمين مالي آشوبگران.
در آشوب هاي پس از انتخابات ايران به طور كلي چهار نهاد حكومت انگليس نقش داشتند: نخست وزير انگليس به عنوان رهبر حزب و رئيس دولت، حزب كارگر انگليس، وزارت خارجه انگليس و سرويس اطلاعاتي انگليس. تحولات پس از انتخابات ايران فرصت خوبي را براي گوردون براون به وجود آورد تا به منظور تحت الشعاع قرار دادن برخي از ناكامي هاي داخلي خود و مفاسدي كه اخيراً آشكار شده اند، علاوه بر انحراف افكار عمومي از آنها، رهبري جرياني را به دست بگيرد كه در صورت موفقيت و پيروزي احتمالي، به اسم وي و دولتش ثبت شود. لذا شخص گوردون براون به صورت عجولانه وارد صحنه شد و حتي برخي ساختارهاي بوروكراتيك را نيز بر هم زد و خود رأساً وارد مقابله با ايران شد. براون در دوشنبه 25 خرداد در نخستين واكنش خود به حوادث ايران گفت، تهران بايد در مورد انتخابات مناقشه برانگيز رياست جمهوري به پرسش هاي جدي پاسخ دهد. او همچنين مدعي شد، روش برخورد دولت جمهوري اسلامي با بحران پس از انتخابات مي تواند تعيين كننده مناسبات آينده تهران با جامعه بين المللي باشد.402
وي همچنين در روز جمعه 29 خرداد و براي مقابله با تأثيرات آن روز خطبه هاي نماز جمعه گفت: دولت ايران «بايد به جهان نشان دهد سركوب و بي رحمي كه در روزهاي اخير ديديم تكرار نخواهد شد.»403 اين در حالي بود كه دستگاه هاي ديگر مثل وزارت خارجه و يا سرويس اطلاعاتي قايل به پيگيري مسايل به صورت مرسوم در ديپلماسي آشكار و تأكيد بر اقدامات تند در عرصه اطلاعاتي و ديپلماسي پنهان بودند. حزب كارگر انگليس هم از اين فرصت براي حفظ سيطره خود و پيروزي در انتخابات آتي انگليس استفاده كرد و به آن به عنوان يك جنگ تمام عيار براي باقي ماندن در صحنه قدرت نگريست و در اين رابطه نه تنها از هيچ اقدامي فروگذار نكرد، بلكه نخست وزير و ساير ابزارهاي ممكن را نيز عملاً به كار گرفت. پس از بي توجهي هاي گوردون براون به توصيه هاي سازمان هاي ذي ربط و بروز ناكامي هاي لندن بر ضد ايران و پاسخ شديد تهران به مداخلات انگليس، موج انتقادها از براون بالا گرفت و وي متهم شد كه يك موضوع بين المللي را به بحران دوجانبه تبديل كرده كه در آن بحران نيز ابتكار عمل در دست ايران قرار گرفته است. همچنين پس از بروز برخي استعفاها در وزارت خارجه انگليس در اعتراض به تندروي هاي عجولانه براون، حزب محافظه كار انگليس نيز به انتقاد شديد از رفتار دولت كارگري و نخست وزيري پرداخت و در نامه اي بي سابقه به ملكه انگليس نسبت به رفتارهاي براون كه منافع حزبي را بر مصلحت كشور ترجيح داده تذكر دادند. اين سير قهقرايي در سياست انگليس تا بدان جا پيش رفت كه ديويد ميلي بند وزير خارجه انگليس پس از ناكامي در توجيه سياست هاي افراطي انگليس نهايتاً گفت كه «فكر مي كنم خدا هم ايراني است.»404
د. مواضع برخي كشورهاي اتحاديه اروپا
در بررسي مواضع كشورهاي ديگر اروپايي، مواضع سه كشور آلمان، فرانسه و ايتاليا نيز به صورت مداخله جويانه اي راديكالي محسوب مي شد. براي مثال ايتاليا در روزهاي آشوب تهران خواستار توافق اتحاديه اروپا درباره قوانين مشترك به منظور صدور ويزا براي فعالان مخالف ايران شد.
«فرانكو فرانتيني» وزير خارجه ايتاليا در كنفرانس خبري در شهر تريست ايتاليا در يك شنبه 7 تير اعلام كرد: ما نيازمند موضعي واحد درباره درخواست هاي صدور ويزا براي يك كشور واحد هستيم. 405 فرانتيني كه اقرار داشت مسايل تهران را به شدت پيگيري مي كند با انتشار بيانيه اي مداخله جويانه كه متأثر از آشوب ها جرات بيان پيدا كرده بود مدعي شد دولت ايران بايد «اطمينان بدهد كه نتايج اعلام شده انتخابات رياست جمهوري بازتاب دهنده خواست ملت ايران است و... اوضاع در ايران به خشونت بيشتر منتهي نشود.»406
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
402 . «واكنش دبيركل سازمان ملل به نتايج انتخابات رياست جمهوري ايران»؛ شبكه راديو فردا؛ 26/3/1388.
403 . «واكنش هاي اروپا...«؛ راديو فردا؛ 30/3/1388.
404 . جمشيدي، محمد؛ پيشين.
405 . «ايتاليا خواستار هماهنگي كشورهاي اروپايي درصدور ويزا براي مخالفان ايراني شد»؛ روزنامه كيهان؛ دوشنبه 8 تير 1388؛ ش /193985.
406 . «بازتاب جهاني انتخابات: مركل خواستار بررسي شفاف نتايج شد»؛ سايت راديو صداي آمريكا؛ 25/3/1388.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14