(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 22 خرداد 1390- شماره 19948

تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي - 19
رفاقت باطن انسان را مي سازد
ديدگاه
خلوت و عزلت تجلي كمال الانقطاع



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي - 19
رفاقت باطن انسان را مي سازد

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
بحث ما در باب تربيت بود كه گفتيم تربيت، به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن است. انسان معمولاً در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي تربيت شده و ساخته مي شود. بحث جلسه گذشته محيط آموزشي بود كه در بين محيط هاي چهارگانه قوي ترين و اثرگذارترين محيط از نظر رفتاري و گفتاري برروي انسان، محيط آموزشي است. يكي از جهات اثرگذاري قوي محيط آموزشي اين است كه معمولاً از محيط آموزشي، محيط سوم، يعني محيط رفاقتي، متولد مي شود. بعد هم در بحث محيط رفاقتي وارد شدم و مسأله پيوندها را هم مطرح كردم. در آخر جلسه روايتي از پيغمبر اكرم خواندم كه پيغمبر اكرم فرمودند: «المرء علي دين خليله فلينظر احدكم من يخالل» (بحار/ 71/92، باب14) شخص بر دين دوستش است. پس هر كس بايد بنگرد كه چه كسي را به دوستي مي گيرد.
پيوند رفاقتي، قوي ترين پيوند
محيط رفاقتي، از محيط هايي است كه بر روي روح انسان، يعني تمام ابعادش، اثر مي گذارد و جهت آن هم اين است كه دوستي و رفاقت بر محور پيوند محبت است. پيوندها ي جسمي، حسبي، نسبي، بعد ديني و اخوت ديني، اينها همه پيوند هستند. يك پيوند در روابط اجتماعي، پيوند محبتي است كه پيوندي قوي است. لذا اثرگذاري اش هم برروي انسان قوي است به طوري كه موجب مي شود نسبت به آنچه كه انسان در دو محيط قبلي، يعني محيط خانواده و محيط آموزشي، فراگرفته است يا نسبت به اثرگذاري كه روي روح داشته است، گاهي جنبه تخريبي داشته باشد، گاهي هم برعكس.
مثلاً اگر محيط خانوادگي انسان و محيط آموزشي اش مناسب نبود، اما محيط رفاقتي اش مناسب بود، به اين معنا كه با شرع و عقل، همسو بود، اين رفاقت نقش تخريبي آنها را از بين مي برد. برعكس، اگر محيط خانوادگي و محيط آموزشي مناسب بود، اما محيط رفاقتي مناسب نبود و همسو با شرع و عقل نبود، اين رفاقت، آنچه را كه در محيط خانواده و آموزش ساخته شده بود، ويران مي كند.
تأثير «رفاقت» بر «تربيت»
بحث مفصلي راجع به نقش بسيار اساسي محيط رفاقتي مطرح است كه من فقط به آن اشاره مي كنم. قرآن همين محيط رفاقتي را در آيات متعدد، مطرح مي كند. روايات زيادي هم راجع به نقش اين محيط داريم. من يكي، دو آيه را به عنوان نمونه مي خوانم. در سوره فرقان آمده است: «و يوم يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخدت مع الرسول سبيلا» روز قيامت، روزي است كه ستمكار دست هايش را مي گزد. «يعض» يعني مي گزد. مي گويد: اي كاش ما، رابطه و پيوندي با پيغمبر برقرار مي كرديم. منظور پيوند محبتي و رفاقتي است. بعد مي گويد: «يا ويلتي ليتني لم اتخد فلانا خليلا لقد أضلني عن الذكر بعدا اد جاءني و كان الشيطان للانسان خدولا». (فرقان/ 27-29) كاش من فلاني را رفيق نمي گرفتم. او مرا گمراه كرد. هر دو نوع را دارد. هر دو مورد، پيوند رفاقتي است. اي كاش من با اين آقا پيوند رفاقت برقرار مي كردم و اي كاش با فلاني رفيق نمي شدم.
در آيه اي ديگر در سوره زخرف آمده: «الأخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين»(زخرف/ 67) بعضي از رفيق ها در آن روز با يكديگر دشمن مي شوند، مگر متقين.
ما راجع به دوستي در قيامت، آيات زيادي داريم مثل اين آيه كه: «من قبل أن يأتي يوم لا بيع فيه و لا خله و لا شفاعه» (بقره/254) يا در آيه ديگر دارد: «فما لنا من شافعين و لا صديق حميم». (شعراء/ 100) تحت عنوان خليل يا صديق دارد. همه اينها در آيات آمده است. مي خواهم بگويم مسأله رفاقت در آيات فراواني در قرآن مطرح است.
اثر رفاقت بر انسانيت انسان
اثر رفاقت چيست؟ همين كه رفيق شديم، بر اثر رابطه محبتي، پيوند محبتي بين ما دو نفر برقرار شد، اين رابطه چه اثري دارد؟ روايتي از علي(ع) مي خوانم و بعد آن را توضيح مي دهم. اتفاقاً روايت، در ارتباط با همين آيه شريفه اي است كه دارد: «الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين». حضرت فرمود: «فساد الأخلاق بمعاشره السفهاء و صلاح الأخلاق بمنافسه العقلاء و الخلق اشكال «فكل يعمل علي شاكلته» و الناس اخوان فمن كانت اخوته في غير ذات الله فانها تحوز عداوه و ذلك قوله تعالي «الأخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين». (بحار/57/28/باب61)
«خلق» به معناي «خو» است. «خو» به معناي ملكه است. علي(ع) در اينجا مسأله را بر محور معاشرت، يعني همان رابطه تنگاتنگ بين دو نفر مطرح مي كنند و اين اثرگذار و ملكه ساز است. گاهي همراه خود، ملكه فاسده و گاهي ملكه شايسته مي آورد. «فساد الأخلاق، صلاح الأخلاق» اول درستي و نادرستي اخلاق را مي فرمايد، بعد مي آيد روي اين معنا كه «و الخلق اشكال»، يعني خلق، براي تو شاكله وجودي درست مي كند و باطنت را مي سازد. همين ملكات است كه باطن ما و انسان را مي سازد. ملكات سيئه- نعوذ بالله- انسان را به صورت حيوان مي سازد؛ ملكات حسنه به صورت فرشته مي سازد. درون من را مي سازد كه روز قيامت با آن محشور مي شوم. «يوم تبلي السرائر»، (طارق/9) يعني آن شاكله و شكل دروني تو در آن روز هست. رفيق بر ناخودآگاه انسان اثر مي گذارد.
آيه بر محور دوستي ها است. «الأخلاء». اين رابطه رفاقتي كه قوي ترين پيوندها است، چون بر محور محبت است، باطن انسان را در ابعاد گوناگون مي سازد؛ لذا من گفتم دو نفر كه رشته محبت، اينها را به هم پيوند داد و رفيق شدند، ناخودآگاه رفيقش را مي سازد. در جلسه گذشته روايت آن را هم كه از علي(ع) بود، خواندم. گفتم «تربيت» از عناوين قصديه نيست و در رابطه رفاقتي، سريع روي ناخودآگاه دوست اثر مي گذارد و او را مي سازد و در نهايت هم موجب مي شود كه او با دوستش محشور است. هر روز هيكل او را مي بيند. بارها مي آيد و مي رود در اتاق بايگاني ذهن و در حافظه اش شكل مي گيرد. اعمال او به روح رفيقش شكل مي دهد، گفتار او نيز اينگونه است. درون رفيقش را مي سازد. محور پيوند هم در اينجا قوي ترين پيوندها است.
رفيق عاقل، بهترين رفيق
در اين محيط هاي چهارگانه كه گفتيم، آن محيطي كه ازنظر دروني روي انسان، مي تواند بيشتر از همه اثر بگذارد، محيط رفاقتي است، اين كه روي محيط آموزشي حساسيت به خرج داديم، به اين دليل بود كه از آن، «رفيق» متولد مي شود. در محيط آموزشي بچه ها با هم رفيق مي شوند. يك محيط رفاقتي كه در سازندگي انسان ازنظر دروني اش، قوي ترين محيط ها است. متولد مي شود. علي(ع) مي فرمايد: «صحبه الولي اللبيب حياه الروح» (غررالحكم/924) دوست عاقل، روح تو را زنده مي كند و او را نمي ميراند. در اينجا خود روايات، مطلب را توضيح دادند و براي ما تبيين كردند كه رفيق خوب كيست.
از آن طرف از علي(ع) نقل شده است كه: «اياك و مصاحبه الفساق فان الشر بالشر ملحق» (نهج البلاغه نامه96) از دوستي با فاسق بپرهيز كه تو هم مثل او مي شوي. دوست عاقل، روح تو را زنده مي كند، اما دوست فاسق، تو را مثل خودش مي كند. اين همان معنايي است كه ما در باب رفاقت عرض كرديم؛ رفيق ممكن است نقش سازنده داشته باشد و به قدري قوي باشد كه اثر دو محيط خانوادگي و آموزشي را تحت الشعاع قرار دهد. اگر محيط خانوادگي و محيط آموزشي مناسب نبود، اما اگر رفيق مناسب بود، روح او را مي سازد. عكس هم همينطور است، اگر نامناسب بود، روح او را مي ميراند.
تبديل دوستي به دشمني
حالا رفيق خوب كيست؟ بدانيد كه به طور غالب در دنيا پيوند رفاقت، از نظر اثرگذاري، قوي ترين پيوند است. چون محورش محبت است و اين پيوند غير از پيوندهاي معنوي، نسبي، حسبي و سببي است و تمامي اين پيوندها در نشئه ديگر، از بين مي رود. «يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه» (عبس/53) اصلاً برادر از برادر فرار مي كند، از پدر ومادرش فرار مي كند؛ يعني اين پيوند منقطع مي شود و از بين مي رود. اين «قطع پيوند» كه آيه مي گويد، پيوند حسبي، نسبي، جسماني و... است. اين ها از بين مي رود.
اما در ارتباط با آن قوي ترين پيوند كه بر محور محبت بود، اگر آن پيوند نامناسب باشد، يعني محور معنوي و الهي نداشته باشد؛ حيواني، مادي و دنيايي بود، نه اينكه قطع مي شود؛ بلكه دوستي به دشمني تبديل مي شود. اين عجيب است!
مي گويد پيوند رفاقتي آنگونه اثر دارد كه اگر بر محور معنويت نباشد، تبديل به دشمني مي شود: «الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين»، در دنيا رفيق هاي جان جاني بودند، اما در روز قيامت با همديگر دشمن مي شوند. آيه اين را مي گويد.
رفيق، چهره ساز قيامتي
در سوره فرقان فرمود: «و يوم يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا» اي كاش من با اين شخص رفاقت نمي كردم! ببين امروز من را به چه صورتي درآورده است. شاكله من را ساخته است و چه شكل بد پيدا كرده ام! در دنيا مي گفتند: او انسان است. اما اينجا مي گويند: خوك است. چون رفاقتش بر محور شهوت بود، خوك هم مظهر شهوت است! يا حيوانات ديگر، چون هر كدام از نظر قوايشان مظهر چيزي هستند.
تنهايي، بهتر از رفاقت با بدان
اينكه اينقدر در روايات ما در ارتباط با اين محيط، تأكيد مي كنند به اين دليل است كه شاكله ما را مي سازد. روايات زيادي داريم كه به اين محيط تكيه مي كنند كه تا آنجايي كه مي تواني مراقب باش. روايتي از علي(ع) است كه مي فرمايد: «كن بالوحده آنس منك بقرناء السوء»، (غرر الحكم/ 134) به تنهايي انس بگيري بهتر از اين است كه رفيق بد بگيري. گفت: دلا خون كن به تنهايي كه از تنها بلا خيزد. اين تنهايي، براي تو بهتر است تا اينكه با رفيقي كه شاكله ات را تغيير مي دهد رفاقت كني كه روز قيامت دشمن شويد و بارها بگويي اي كاش من با اين، رفيق نشده بودم! جهتش هم اين است كه شاكله وجودي ات را مي سازد. اين رابطه براي تو «خو» درست مي كند، يعني «ملكه» و «ملكه» يعني شكل دروني تو؛ لذا حضرت آيه «كل يعمل علي شاكلته» (اسراء/ 48) را استخدام مي كند و در فرمايشش مي آورد. ناخودآگاه تو را مي سازد. اينكه خيلي روي اين محيط تأكيد مي شود كه مراقب باش، براي اين جهت است كه درون تو را درست مي كند.
مشخصات اجمالي رفيق خوب
حال مشخصات رفيق خوب چيست؟ روايات زياد داريم. در روايتي علي(ع) مي فرمايد: «من دعاك الي الدار الباقيه و اعانك علي العمل لها فهو الصديق الشفيق» (غرر الحكم/424) آن كسي كه تو را به آن نشئه جاودانه دعوت كند و به تو در اعمال صالح كمك كند، آن دوست شفيق تو است. حضرت، مسئله معاد را مطرح مي كنند، جهتش هم اين است كه درون تو را به گونه اي مي سازد كه روز قيامت ديگر نمي تواني از اين فرار كني.
اگر دوستي بر محور جنبه هاي معنوي باشد، اين پيوند در قيامت منقطع نمي شود. همه پيوندها قطع مي شود. پيوندهاي جسمي، حسبي و نسبي، همه اين ها قطع مي شود. اگر پيوند رفاقتي، سوء باشد، به دشمني تبديل مي شود. درست وارونه مي شود. اما آنكه مي ماند، دوستي بر محور جنبه هاي معنوي است.
اينكه در قيامت شفاعت مي شود، نسبت به چه كساني است؟ نسبت به مؤمنين است؟ نه! در آن آيه داشت كه: «الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين». اين دوستي بر محور معنويت بود، از بين نمي رود، تبديل به دشمني هم نمي شود؛ بلكه كنار آن شفاعت است. در آن آيه هم مي گويد اي كاش به سوي پيغمبر راه بازكرده بودم، با اين ولي خدا پيوند كرده بودم، به اين دليل است كه مي بيند پيغمبر در قيامت دست رفيق هايش را مي گيرد. ديگر اينجا اين را شهود مي كند و مي بيند كه دوستي با خوبان چه آثاري دارد.
براي اين است كه علي(ع) وقتي مي خواهد مشخصه دوست خود را بگويد، مي گويد: «من دعاك الي الدار الباقيه و اعانك علي العمل لها فهو الصديق الشفيق». دوست دلسوز كسي است كه تو را به قيامت دعوت كند و براي كارهاي خير كمك كارت باشد. در روايتي از امام صادق(ع) آمده است كه: «انظر الي كل من لايفيدك منفعه في دينك فلا تعتدن به» دقت كن با چه كسي داري رفاقت مي كني! ببين اگر براي تو سود ديني ندارد، به او اعتنا نكن! «ولا ترغبن في صحبته» يك وقت ميل پيدا نكني كه با او رفيق شوي؟! «فان كل ما سوي الله تبارك و تعالي مضمحل وخيم عاقبته» (بحار ج 17، 191) همه اين پيوندها در روز قيامت قطع مي شود، مگر پيوندي كه خدا محور باشد. گاهي هم تبديل به دشمني مي شود. پيوند رفاقتي اينگونه است كه در قيامت گاهي تبديل به دشمني مي شود، اما براي پدر و مادر و برادر و اين ها، فقط مي فرمايد: «يفر» يعني فرار مي كنند و پيوند قطع مي شود، اما تبديل به دشمني نداشت. پيوندهاي حسبي و نسبي و سببي را مي گويد قطع مي شود، اما پيوند رفاقت را مي گويد تبدل به دشمني مي شود. اين به دليل حساسيت مسئله پيوند رفاقت است.

 



ديدگاه

لزوم ايستادگي مجلس در برابر قانون شكني ها
آيت الله مكارم شيرازي:
مجلس بايد در برابر بي قانوني ها محكم و استوار بايستد تا برخي به دلخواه قانون را تفسير به راي نكنند و فقط آنچه را كه با تمايلات شخصي آن ها سازگاري دارد بپذيرند و قانون شكني تدريجا تبديل به يك سنت شود و قبح آن از ميان برود در عين حال بايد در انتقادها معيارهاي اسلامي و تقواي الهي رعايت شود1.
فقدان منابع غني براي حقوق بشر غرب
آيت الله جوادي آملي:
منابع حقوق بشر غرب حرفي براي گفتن ندارند؛ زيرا در تدوين حقوق بشر از مفاهيمي چون عدالت و استقلال الگوگيري شده است، اما به آن كه اشياء را آفريده است، اشاره نشده كه جاي او كجاست؟
... تا منابع غني براي حقوق بشر نداشته باشيم، مبنايي براي آن حقوق نخواهيم داشت.
... بسياري از علماي بزرگ حوزه و دانشگاه نيز در شناخت بشر توفيق كامل نداشته اند، لذا همان كسي كه بشر را آفريده، بايد او را معرفي كند.
... انسان خليفه خدا بر روي زمين است و لذا قرآن براي او كه خليفه خدا است، حرمت خاصي قائل شده است2.
بطلان «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو»
اگر به فكر ابديت باشيم و اين كه بخواهيم جامعه را بسازيم، بايد بدانيم كه نبايد به اين مسئله كه «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو» تن دهيم؛ چون اين حرف صحيح نيست؛ زيرا در جامعه اي امنيت و سعادت وجود دارد كه صاحبان آن به دنبال ابديت و سعادت جامعه باشند.
... روحانيت هرگز به اين نگاه نمي كند كه جامعه چه چيزي را مي خواهد، بلكه به دنبال عمل به تكليف خود است.
... نبايد گفت؛ چون جامعه خريدار فلان مطلب است؛ بنابراين هرچه خواستيم بنويسيم.
تحمل سلايق و تفاوت ها در التزام به ولايت فقيه
آيت الله مصباح يزدي:
در پايبندي به ولايت فقيه مراتبي وجود دارد، نبايد توقع داشته باشيم همه در يك سطح باشند و آنهايي كه در اين مساله دچار ضعف هستند، طرد شوند.
... بايد حساب كساني كه نماد كلي ايدئولوژي ما را قبول ندارند از كساني كه در اين زمينه دچار ضعف هستند، جدا كنيم، والا ضربه مي خوريم.
... اگر اين امر صورت نگيرد، در درون نفاق ايجاد مي شود؛ نفوذي ها وارد مي شوند و رفته رفته همه چيز را عوض مي كنند و اين خطري است كه امروز احساس مي شود. 3
پيچيدگي و مراتب فتنه ها متناسب با رشد جوامع
هرچه سطح جامعه بالاتر رود، فتنه ها و آزمايش ها پيچيده تر مي شود و اين بيان كننده رشد و پيشرفت جامعه است... سخت تر شدن فتنه ها از يك طرف براي كساني كه با آن دست و پنجه نرم مي كنند، مايه آرامش است؛ چون نشان از رشد و تعالي آن ها دارد و از طرفي هشدار براي آينده، كه اگر در اين امتحان موفق شديم، بايد منتظر روبه رو شدن با امتحاني بزرگ تر باشيم4.
رفتار رباخواري در نظام بانكي
آيت الله نوري همداني:
نامه هاي زيادي از طرف مردم به دست من مي رسد كه از ديركردهاي بانكي كه آثار مخربي هم دارد و ظلم و اجحاف به مردم هم هست، گلايه دارند.
... يكي از كارهايي كه جامعه را دچار آسيب مي كند ترويج ربا و رباخواري است... اين كه در بانك ها، براي دادن وام، از همان ابتدا چك و يا سفته هايي با مبالغ بيشتر از آن مبلغ وام را از وام گيرنده مي گيرند اين حرام است، چرا كه در اسلام كسي كه به كسي قرض مي دهد حق ندارد حتي يك شاهي هم اضافه بگيرد.
... امروز ادعاهاي زيادي مبني بر عدم وجود ربا در بانك هاي ما وجود دارد اما بسياري از كارها وجود دارد كه اين ادعا را رد مي كند5.
ناكارآمدي سياست منهاي اخلاق
آيت الله اميني:
مشكلات جامعه ما در اين زمان و در زمان هاي گذشته همين است؛ ما جنبه هاي سياسي اسلام را گرفتيم و بعد از پيروزي انقلاب آنها را بزرگ كرديم، صحيح هم هست، چون مسائل سياسي در آن زمان متروك بود در حوزه ها و بعضي فكر مي كردند كه مگر اسلام سياست هم دارد! اما اين سياست منهاي اخلاق نمي تواند كارساز باشد.
... اگر يك مسئولي مقيد به اخلاق اسلامي باشد، مي تواند در كارها موفق باشد ولي اگر مقيد به اخلاق نشد و رفت به سمت سياست تنها، كار او نتيجه مطلوب نمي دهد. ما مشكلات و ضعف هايي كه الان در جامعه خود احساس مي كنيم، در اثر همين كمبود اخلاقي است و متأسفانه در مواردي هم كه اخلاق گفته مي شود، خودمان هم مقيد به آن اخلاق نيستيم و تقريبا گفتار تنها است، و گفتار تنها نمي تواند نتيجه مطلوب داشته باشد6.
دفاع قاطعانه از احكام دين مبين اسلام
آيت الله حائري شيرازي:
ما بايد با قاطعيت و شهامت از احكام دين مبين اسلام و شرع دفاع، و حقانيت اسلام را ثابت كنيم... شما اگر از يك حكم عقب نشيني كرديد، در ساير امور نيز بايد عقب نشيني كنيد و اسلام چنين اجازه اي را نمي دهد.
... احكام اسلامي به جوانب مختلف كار توجه دارد و اگر مي بينيم يك حكم به نظر ما شديد است به دليل جوانب مختلف آن است و بازدارندگي هايي كه دارد و متأسفانه برخي ها تنها به يك بعد مسئله نگاه مي كنند7.
لزوم رسيدگي به نيازمندان
آيت الله مظاهري:
نظر اسلام، زندگي انسان بايد در حد متوسط و به صورت رفاهي اداره شود و باقيمانده درآمد، صرف رسيدگي به ديگران و دستگيري از نيازمندان شود. تعاون و قانون مواسات، واجب است و هر كسي به اندازه وسعش بايد به آن عمل كند. پايه اقتصاد اسلام، تعاون است و براي عمل به اقتصاد اسلام، اين امر بايد جايگزين اسراف و تبذير و خودخوري شود8.
پرهيز از اقداماتي كه روحانيت را از نظام
جدا مي كند
آيت الله استادي:
جدايي روحانيت از نظام به ضرر نظام است؛ بنابراين هر كس قدمي، مطلبي و يا اقدامي كند كه روحانيت با نظام فاصله بگيرد، به ضرر انقلاب اقدام كرده است؛ از سوي ديگر روحانيت بايد حامي نظام باشد؛ البته انتقادها را نيز بيان كند. هر كس كاري كند مردم از روحانيت فاصله بگيرند، از راه و خط امام زاويه گرفته است.
... اين روحانيت بود كه مردم را براي پيروزي انقلاب و دفاع مقدس بسيج كرد و اين حوزه و مراجع هستند كه مي توانند مردم را براي حضور در صحنه بسيج كنند9.
ترويج دين و معارف اهل بيت(ع) با عمل به ارزش هاي اسلامي
مهمترين چيزي كه مي تواند انقلاب را تقويت و نظام را سربلند و سرمشق ديگر جوامع نمايد، عمل به ارزشهاي اسلامي و اخلاقي انساني است.
... اگر خداي ناكرده در عمل كوتاهي داشته باشيم و دلمان را به همين حضور در صحنه خوش كنيم، راه را اشتباه طي مي كنيم... همان گونه كه از عنوان انقلاب اسلامي برمي آيد، هدف تبيين اسلام، ترويج دين و معارف اهل بيت(ع) در كشور و جهان است، اگر خداي ناكرده در اين بعد كوتاهي كنيم، به انقلاب جفا كرده ايم10.
حق امر و نهي فقط از آن خدا
حجت الاسلام قرائتي:
اينكه ما حكومت را حق مي دانيم. چون آن كسي كه خلق كرده است، آن هم حق دارد امر و نهي كند. من چه كاره هستم كه به شما بگويم، بكن يا نكن. مي گويد: تو چه كاره هستي؟ تو چه كاره هستي؟ آن شبي كه مادر مرا زاييد، آزاد زاييد. بله قربان گو نزاييد. انسان آزاد است. به چه دليل بله قربان بگويد؟ انسان بله قربان گوي احدي نيست، جز خدا! «ان الحكم الا لله» (يوسف/67) و حكومت اسلامي ابزار اين حاكميت خداست. اگر خدا بايد حاكم باشد، ابزار حكومت خدا حكومت اسلامي است11.
پي نوشت ها
1- رسا، 17/3/90
2- حوزه، 12/3/90
3- همان، 16/3/90
4- همان، 8/3/90
5- همان، 10/3/90
6- سايت معظم له، 11/3/90
7- رسا، 10/3/90
8- ريكنا، 10/3/90
9- حوزه، 15/2/90
10- همان، 15/3/90
11- درس هايي از قرآن،
12/3/90

 



خلوت و عزلت تجلي كمال الانقطاع

در مقاله حاضر مسئله عزلت و خلوت گزيني و آثار و تأثيرات روحي و اجتماعي آن مورد بررسي قرار گرفته كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
گفتني است اين مطلب از سوي دفتر بررسي هاي اسلامي سازمان تبليغات اسلامي ارسال شده كه از آن عزيزان سپاس و قدرداني مي شود.

دين اسلام همان طور كه در تئوري اش جمع دنيا و عقبي را مدنظر دارد، به فربهي جسم و روح نيز به طور يكسان اهتمام ورزيده است؛ فرد و اجتماع نيز در اسلام از حيثيت و جايگاه خاص خود برخوردارند و قرباني كردن هر يك از آنها به پاي ديگري نه شايسته است و نه توصيه كردني.
در اسلام در سه حوزه عقايد، احكام و اخلاق آموزه هاي فردي و اجتماعي آدميان مطرح شده است؛ در فقه و احكام ديني اعمالي از قبيل نمازهاي جمعه و جماعات، حج و... براي تأمين نيازهاي اجتماعي مردم مطرح شده است كه در برابر نمازهاي مستحبي و... از جمله اعمال ديني فردي است. اخلاق و عقايد نيز به دو بخش فردي و اجتماعي تقسيم شده اند و هر يك از آنها اهميت خود را دارند.
يكي از اعمالي كه در حوزه فردي براي تعالي روحاني آدمي اهميت زيادي دارد و باعث تعالي و تكامل آن مي شود اعتكاف است. اعتكاف درواقع همان خلوت و خموشي است كه عارفان اسلامي در تعاليم خود از آن ياد كرده اند.
تفريد و عزلت
دين اسلام با تشريع اعتكاف درصدد تعميم عرفان در ميان گروه هاي مختلف مردم برآمده است تا هيچ انساني از لذت شيرين مناجات و خلوت با خدا محروم نماند.
از آنجا كه اعتكاف مستلزم تفريد و عزلت است لذا لازم است ابتدا تعريف و تبيين آنها صورت گيرد و ارتباط ميان اين دو واكاوي شود.
در تعريف عزلت گفته اند: «عزلت گوشه گيري و كناره گيري و بركنار شدن و منفصل شدن است و مشايخ طريقت، عزلت و خلوت و انقطاع و انزوا از آن جهت اختيار كرده اند تا حواس ظاهر بسته شود و از اعمال خود معزول گردند كه هر حجابي كه به روح انساني رسد او را از مشاهده جمال مولي محجوب گرداند».(1)
گفته اند: «خلوت بر دو قسم است خلوت عام و خلوت خاص، خلوت عام آن را نيز عزلت گويند و آن عبارت است از كناره گيري از غير اهل الله از مردمان، سيما از نسوان و طفلان و عوام و ارباب عقول ناقصه و اهل عصيان و طالبين دنيا مگر به قدر ضرورت و حاجت و مصاحبت و مجالست به اهل طاعت منافي اين خلوت نيست و مكان خاصي در اين شرط نه. امام صادق(ع) فرمود: «صاحب العزله متحصن بحصن الله متحرس بحراسته فياطوبي لمن تفرد به سرا و علانيه »(2) (هركس عزلت گزيند در دژ الهي مسكن گزيده و خداوند از او نگهباني مي كند، پس خوشا به حال كسي كه در پنهان و آشكار با او خلوت كرده است.)
درباره تفريد نيز تعاريف زيادي ذكر شده كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم: «تفريد از فرد است و فرد كسي است كه يگانه باشد و تفريد آن است كه از اشكال خود فرد گردد «يعني از امثال و اقران خود فرد گردد و با هيچ انسان نيآرامد چنان كه مجنون كه از محبت ليلي با وحوش و سبع مجانست گرفت و از مردمان نفرت گرفت.»(3) و نيز گفته اند: «تفريد به فتح اول در لغت به معني يگانه كردن و تنها گردانيدن است. و در اصطلاح قطع تعلقات باطني و وقوف توست به حق با تو و اين هنگامي است كه حق به حكم و فرمان عين قواي عبد باشد چنان كه رسول اكرم(ص) فرمود: «كنت سمعا و بصرا».(4)
تفريد و عزلت از يك جهت اشتراك دارند و آن اين كه در هر دو، سالك يا عارف بايد از آدميان يا از علايق دست بكشد و در تنهايي كامل به سر برد. اين، همان روزگار در خلوت سپري كردن است كه در هر دو وجود دارد اما اختلاف آن دو در اين است كه عزلت در بدايت صورت مي پذيرد و تفريد درنهايت و اينكه عزلت از افراد همسان و هم جنس است و تفريد از معقولات و محبوب هاي معنوي گذشتن و به يكي رسيدن كه توحيد، زاينده تفريد است. اختلاف ديگر آنها اين است كه درحالي كه در تفريد ممكن است عارف در ميان جمع باشد اما جان و روحش در جاي ديگر و در عوالم وحدت سير كند ولي در عزلت، سالك بايد به ظاهر هم از مردم كناره گيرد.
ضرورت اعتكاف
اعتكاف و خلوت براي آن صورت مي گيرد كه آدمي بتواند خود واقعي اش را از «خودهاي» ساختگي و كاذب تشخيص دهد و تمام تلاش هاي خود را محور «خوداصيل»اش صورت دهد. لازم است مدتي را در گوشه نشيني و دوري از جمعيت بسر برد تا اولا شناخت درستي از خودش بدست آورد؛ ثانيا به توانايي ها و كاستي و ناتواني هاي خود پي ببرد. چه، آدميان تنها جايي كه مي توانند به اين اهداف برسند تنهايي است. زيرا بسياري از عوامل و محركاتي كه باعث ظهور برخي از افعال و يا عكس العمل هاي مصنوعي مي شود در تنهايي تأثير ندارد. در آنجا است كه انسان مي تواند زندگي حقيقي را تجربه كند و يافته هاي خود را به جان و روح خود مرتبط سازد و بدان نسبت دهد و مي تواند مدعي توانايي هايي شود كه در گوشه عزلت، آنها را كسب مي كند. كساني كه توانايي زندگي در عزلت را به دست مي آورند به يقين به مراحلي از كمال دست يافته اند. به همين دليل است كه اولياي الهي وقتي عزم كاري را مي كنند به هيچ وجه از عوامل بيروني تأثير نمي پذيرند. زيرا خود به حقيقت پي برده اند نه اينكه تحت تأثير عوامل غيرطبيعي و غيرخودي قرار بگيرند. از همين جاست كه در ميان پيامبران و اولياي خدا كسي را نمي توان سراغ گرفت كه مدتي از عمر خود را در گوشه خلوت سپري نكرده باشد.(5) پيامبر اسلام سرحلقه تمام انبياء و اولياء، نمونه بارزي براي اين مدعا است.
ضرورت ديگر خلوت و عزلت از آنجا نشأت مي گيرد كه چون اغلب انسان ها شخصيت و حقيقت اصلي خود را ميان جمع و جمعيت تحصيل مي كنند و در موارد زيادي تجربه نشان داده است كه اين شخصيت، ساختگي و غيرحقيقي بوده و تنهايي هاي مصنوعي نتوانسته انسان ها را به ساحل نجات برساند، عارفان را بر آن داشته تا براي دوري و احتراز از اجتماع زدگي بر سالكان طريقت، اين اختيار و آزمايش خلوت نشيني را فرض كنند تا از ابتداي رهنوردي خود با اين آفت عظمي مبارزه جدي كنند تا بناي عرفاني خود را بر اين پايه محكم استوار سازند.
آثار اعتكاف و خلوت گزيني
با وجود آنچه گفته شد بايد بدانيم كه اعتكاف درواقع خلوت از بيگانگان و پيوستن به محبوب ازلي و ابدي است، لذا در اين راه هر كس بتواند آدمي را در يافتن به خود اصيل اش ياري كند از نيروهاي خودي محسوب مي شود.
خلوت از بيگانه بايد نه زيار
پوستين بهر دي آمد نه بهار(6)
اعتكاف درواقع پديد آوردن اشتياق در طلب دوست است و جوشاندن آب تشنگي از درون براي يافتن او.
آب كم جو تشنگي آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست(7)
علي اي حال اين گونه خلوت گزيني آدمي را به باريك خانه هايي رهنمون مي كند كه در تاريك خانه هاي اجتماع هرگز يافتني نيست.
روي در ديوار كن خلوت نشين
وز وجود خويش هم خلوت گزين
قعر چه بگزيده كو عاقل است
زآنكه در خلوت صفاهاي دل است(8)
اين همه تأكيد بر عزلت به دليل آن است كه مومن به خدا و سالك طريقت با ماندن در ميان مردم در ظلمت خلق گرفتار مي شود و از گوهر اصلي خود غافل مي ماند و اين بدترين بيماري است كه بدان مبتلا مي شود.
عزلت نشين كسي است كه عمل تفريد (يگانه كردن تمام هم ها و غم ها) را به مورد اجرا گذارد. امير مؤمنان(ع) در وصف اينگونه عزلت نشينان مي فرمايد: «(سالك) كسي است كه جامه هاي شهوت را از تن كنده و تمام هم ها و غم ها را به كناري نهد و خود را مشغول هم واحدي كند تا بدين وسيله از كوري و مشاركت اهل هوي و هوس بيرون رفته و خود تبديل به باب هاي هدايت و قفل هاي گمراهي (موانع گمراهي) شود. به طوري كه راهش را روشن كرده و طريق خود را بپيمايد و تاريك ها را درهم نوردد و پاره كند و به استوارترين و مستحكم ترين ريسمان ها چنگ زند.»(9) پس عزلت نتايجي دربردارد كه اگر سالك آن را تحصيل نكند از روشنايي لازم جهت ادامه راه برخوردار نمي شود. به هر حال عزلت در مرحله ابتدايي باعث روشنايي راه سالك مي شود و درنهايت نيز در شكل تفريد نور ديگري در ضمير او پيدا مي شود و در پرتو آن مسير خود را ادامه مي دهد.
استوارترين ريسمان را تنها در تفريد مي توان به دست آورد و بدان چنگ زد و سالك اگر تمام مراحل و مقامات عرفاني را طي كند و به اين مقام توفيق يابد؛ به يقين و عروه الوثقي دست مي يابد به همين دليل ما در مقامات فردي عرفاني، عزلت و تفريد را در بدايت مقامات آورديم تا سالك هم در مقام عمل بدان بپردازد و هم از جهت نظري بياموزد كه پس از طي مراحلي از مقامات به ناچار بايد دوباره به اين مقام بازگردد و تفريد و يگانه سازي را به تجربه بنشيند.
بالاتر از تمام اين متون، عزلت و تفريد را در قرآن هم مي توان سراغ گرفت. خداي متعال در اين زمينه مي فرمايد: «من از شما و بت هايي كه به جاي خدا مي پرستيد دوري كرده (عزلت گزيده) و خداي يكتا را مي خوانم و اميدوارم كه چون او را بخوانم مرا از درگاه لطفش محروم نگرداند؛ چون ابراهيم از آن قوم و بت هايي كه به جاي خدا مي پرستيدند دوري و عزلت گزيد، ما هم به لطف و رحمت خود به او اسحق و يعقوب را عطا كرديم و به آنها شرف نبوت بخشيديم.»(مريم/ 84 و 94)
قرآن كريم به عزلت خواهي اصحاب كهف، نيك اشاره كرده است: «آنگاه اصحاب كهف با يكديگر گفتند كه شما چون از اين مشركان و خدايان باطل شان دوري جستيد بايد به غار كوه گريخته و پنهان شويد تا خدا از رحمت خود به شما گشايش و توسعه بخشد و اسباب كار شما را با روزي حلال و آسايش مهيا سازد.»(كهف/ 61)
آن درختي كو شود با يار جفت
اي هواي خوش زسر تا پا شگفت
در خزان چون ديد او يار خلاف
در كشيد او رو و سر زير لحاف
گفت يار بد بلا آشفتن است
چونك او آمد طريقم خفتن است
پس نجنبم باشم از اصحاب كهف
به ز دقيانوس آن محبوس لهف(01)
يقظه شان مصروف دقيانوس بود
خوابشان سرمايه ناموس(11) بود(21)
امام محمد غزالي نيز در اين باب سخنان شنيدني دارد كه تأييد سخنان و مدعيات پيش است. او در احياء علوم الدين مي نويسد: «در باب عزلت به شش فايده آن اكتفا مي كنيم كه عبارتند از: فايده اول: عزلت، باعث نيكوئي عبادت و انديشه و انس گرفتن به مناجات با خدا مي شود. فايده دوم: عزلت، آدمي را از گناهاني كه از مخالطت و معاشرت ناشي مي شود، باز مي دارد. فايده سوم: عزلت، آدمي را از فتنه ها و دشمني ها بازمي دارد. فايده چهارم: آدمي را از شر مردم نگاه مي دارد. فايده پنجم: هم طمع آدمي به مردم را قطع مي كند و هم طمع. آنها را. فايده ششم: آدمي را از مشاهده انسان هاي احمق حفظ مي كند.»(31)
اميرمؤمنان علاوه بر عوامل مذكور كه موجبات عزلت سالك را فراهم مي سازد، به برخي عوامل ديگر اشاره كرده است كه چون مربوط به مسائل اجتماعي و سياسي مي شود و چندان ربطي به مسائل عرفاني ندارد؛ صرفنظر مي كنيم. برخي از اين عوامل عبارتند از: خودشگفتي و استكبار (كه بيشتر جنبه اخلاقي دارد)، سلطه پذيري، وابستگي هاي مادي، گرفتار شدن در محيط جاهليت (كه در داستان اصحاب كهف بدان اشاره كرديم)، رقابت هاي سياسي، ساده انديشي و جوپذيري، فاصله فرهنگي مردم و عزلت گزيني و جهادگريزي ياران شخص مورد نظر.
با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه اسلام ديني است كه هم به جوانب اجتماعي آدميان نظر دارد و هم فردي آنان را مورد اهتمام قرار مي دهد و اعتكاف سهم بسزايي در تعالي روحي انسان ها دارد. اما با وجود تشريع آن، جوامع اسلامي همچنان از فيوضات آن بي بهره مانده اند. واقعيت آن است كه بدون توجه ابعاد فردي- روحاني اديان، حظ و بهره زيادي نمي توان از دينداري برد. اگر اديان بنا به دلايل و عللي نتوانند به نيازهاي فردي- روحي افراد، جوابي درخور دهند با اقبال چنداني از سوي مردم مواجه نخواهند شد. چه، در آن صورت اديان مبدل به قوانين خشك اجتماعي مي شوند و معارض هاي جدي هم خواهند داشت. اما اگر اين دو جنبه در كنار هم قرار گيرند هم چنان كه اين مهم در اسلام عزيز عينيت يافته، داعيه هاي زيادي براي رويكرد به دين خواهيم داشت.
اگر امروز در كشورهاي غربي شاهد توجه جدي مردم به اديان عرفاني نظير بودايي هستيم ناشي از همين نياز است؛ انسان امروز به تعبير مقام معظم رهبري تشنه معنويات است تا به تعالي و فربهي روحي دست يابد. پس براي اينكه بتوانيم اسلام را در تمام جوانب، فعال و پويا بكنيم لازم است جنبه ها و احكام و معارف مغفول آن را برجسته نماييم تا به فراگير شدن آن ياري رسانيم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سيدجعفر، سجادي، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، ص 133، كتابخانه طهوري، 263.1
2- سيد بحرالعلوم، رساله سير و سلوك، ص 76، به كوشش رضا اسنادي، انتشارات هجرت، قم، 104.1
3- فرهنگ لغات و اصطلاحات، تعبيرات عرفاني، ص 131، كتابخانه طهوري، 263.1
4- گوهرين، سيدصادق، شرح اصطلاحات تصوف، ص 241، انتشارات زوار، 863.1
5- امام صادق(ع) فرمود: «ما من نبي ولا وصي الا اختارالعزله في. زمانه اما في ابتدائه او انتهائه (سير و سلوك سيد بحرالعلوم، ص 76، به كوشش رضا استادي).
6- مثنوي، دفتر دوم، بيت .25
7- همان، دفتر سوم، بيت 21.32
8- لب و لباب مثنوي، ص 4.23
9- نهج البلاغه، نسخه فيض، ج1، خ 68، ص 0.21
01- حسرت و اندوه.
11- خوشنامي.
21- مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 34- .38
31- احياء علوم الدين، ج2، صفحات 327- 833 با تلخيص.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14