(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 30  خرداد 1390- شماره 19954

نگاهي به جلوه هاي زشت و زيباي كلام
نفس انساني و حالات آن
جايگاه و تأثيرات نيت خير و شر
نيت برتر است يا عمل



نگاهي به جلوه هاي زشت و زيباي كلام

سيدرضا گوهري
از ديرباز حكما و فلاسفه يكي از مهم ترين مشخصات انسان را در قدرت بيان و كلام او دانسته اند بطوري كه اين موضوع را ملاك تفاوت انسان از حيوان قرار داده اند و در تعريف انسان گفته اند: الانسان حيوان ناطق: يعني انسان آن حيواني است كه از قدرت نطق برخوردار است كه البته بايد توجه داشت كه نطق در اينجا هم به معناي قدرت تفكر و تعقل است و هم به معناي قدرت تكلم و توانايي سخن گفتن. امام علي (ع) در اين زمينه مي فرمايند: ماالانسان لولااللسان الا صوره ممثله او بهيمه مهمله: يعني اگر زبان نبود انسان چيزي جز يك نقش مجسم يا حيوان رها شده نيست (1) و نيز فرمودند: للانسان فضيلتان: عقل و منطق فبالعقل يستفيد و بالمنطق يفيد: يعني انسان از دو مزيت برخوردار است: خرد و گويايي: با خرد بهره مند مي شود و با گويايي و بيان، بهره مند مي سازد (ديگران را) (غررالحكم) زبان و سخن مهم ترين عامل ارتباطي انسانها با يكديگر مي باشد امام علي (ع) در اين رابطه مي فرمايند ما من شي اجلب لقلب الانسان من لسان: يعني براي جلب دل انسان چيزي موثرتر از زبان نيست. (2) به كمك زبان و سخن است كه تعامل و ارتباط و انس انسانها با يگديگر آسان گرديده و آنها توانستند با تشكيل جوامع و اجتماعات بشري، به راحتي مكنونات دروني و مفاهيم وانديشه ها و نظرات و نيز علوم و تجربيات خود را به يكديگر منتقل كنند و به اين ترتيب، تمدنهاي عظيم بشري را تاسيس كنند. يكي ديگر از امتيازات كلام آن است كه بيان و كلام، ترجمان دل و روح آدمي و متاثر و برگرفته از حالات روحي و خلقيات دروني انسان و نشانه شخصيت اوست در روايتي از امام علي (ع) آمده است: تكلموا تعرفوا المرء مخبوء تحت لسانه: يعني سخن بگوييد تاشناخته شويد زيرا آدمي در زير زبان خود پنهان است (3) و در آيه قرآن كريم مي خوانيم: ولتعرفنهم في لحن القول: يعني هر آينه آنان را از لحن سخنشان بازخواهي شناخت (محمد30) در روايتهاي اسلامي آمده است: لسانك ترجمان عقلك يعني زبان تو ترجمان خرد و عقل توست (4) و نيز اينكه قولك يدل علي عقلك و عبارتك تنبي عن عرفتك: يعني سخن تو، نشانگر ميزان خرد و عقل توست و بيان تو از شناختت (ميزان درك و فهم و معرفت انسان) خبر مي دهد.(5)
البته مي دانيم زبان داراي جنبه ها و جلوه هاي متعدد و گاه متضاد با يكديگر مي باشد بطوري كه هم موارد مثبت و زيبا و ارزشمند از آن مي تراود و هم آثار زشت و ناپسند. لذا گفته اند: اللسان مفتاح الخير و الشر: يعني زبان كليد همه خوبيها و زشتيها است. مطابق روايتي از امام علي (ع) پرسيدند بهترين چيزي كه خدا آفريد كدام است؟ فرمود: سخن، پرسيدند زشت ترين چيزي كه خدا آفريد كدام است؟ فرمود! سخن، سپس فرمود: بالكلام ابيضت الوجوه و بالكلام اسودت الوجوه يعني بواسطه كلام است كه انسان روسفيد و يا روسياه ميگردد (6) اينك به جنبه هاي زشت و زيباي كلام نگاهي بيفكنيم:
الف: آثار مثبت و جلوه هاي زيباي كلام: براي معرفي آثار مثبت زبان گوياترين و كوتاهترين سخن، كلام مولا علي (ع) است كه فرمودند: همانا در انسان 10 خصلت وجود دارد كه بوسيله زبان آشكار مي گردد: زبان داور و شاهدي است كه از درون (انسان) گواهي مي دهد - داور و حاكمي است كه به دعواها فيصله مي دهد - وسيله پاسخ دهنده به پرسشها و سوالات است - واسطه حل مشكلات است - توصيفگري است كه با آن اشيا شناخته مي شوند - فرماندهي است كه به نيكي ها فرمان مي دهد - اندرزگويي است كه از زشتي ها باز مي دارد - تسلا دهنده اي است كه بوسيله آن غم ها تسكين مي يابد - حاضري است كه به واسطه آن كينه ها زدوده مي شود و دلربايي است كه گوشها بواسطه آن لذت مي برد. (7) روزي در محضر امام باقر (ع) مردي پرحرفي مي كرد امام باقر به او فرمود: اي مرد! سخن، را دست كم وكوچك مشمار بدان كه خداي عزوجل وقتي پيامبران خود را فرستاد آنان را با زر و سيم نفرستاد بلكه با سخن فرستاد. خداي متعال از طريق سخن ودلايل و نشانه ها خودش را به آفريدگانش شناسانده است (8) آري بواسطه سخن زيبا و كلام شايسته است كه انسان صاحب مقامات عالي و شايسته مي گردد كه بهترين مظهر و جلوه كلام زيبا، كلمه توحيد و ايمان به خداوند است كه قرآن كريم فرمود: اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه يعني سخن پاكيزه به سوي خدا بالا ميرود و كار شايسته به آن رفعت مي بخشد (9) از ديگر جلوه هاي زيبا سخن و كلام: سخن حق گفتن و دعوت به نيكي ها و پرهيز دادن از بدي ها و كژيهاست همچنين دعوت به صلاح و سداد و دعوت به رعايت حقوق ديگران و رعايت عدالت و دادخواهي و نهي از ظلم و تبعيض نسبت به ديگران و بيان سخن حق و پرهيز از شهادت دروغ و اصلاح ذات البين و آشتي دادن بين مومنين است كه در آيات متعدد قرآن كريم و در جوامع روايي ما توصيه فراوان به اين موضوعات شده است. براي نمونه در اينجا فقط اكتفا به يك سخن از امام علي (ع) مي كنيم كه آنحضرت پس از بيان درجات و مراتب امر به معروف و نهي از منكر و فضايل بيشمار آن
مي فرمايد: ... وافضل من ذالك كلمه عدل عند امام جائر يعني برتر از همه اينها سخن حقي است كه نزد حاكم و سلطان جابر و ظالمي بيان شود (10) از ديگر جلوه هاي مثبت كلام آن است كه انسان در روابط خودش با ديگران از كلمات و واژه هاي زيبا و پسنديده و نيكو استفاده كند قرآن كريم در اين زمينه بما ميفرمايد قولوا للناس حسنا يعني با مردم(نه فقط با مومنين و همكيشان خود بلكه بطور عام و باهمگان) به نيكي صحبت كنيد (بقره 83) و در جاي ديگر بما سفارش مي فرمايد: سخنان منطقي و عقل پسند و سديد بگوييد: قولوا قولا سديدا (احزاب 70) و در سوره اسرا بصورت دستور العملي كلي مي فرمايد: به بندگان من بگو همواره بهترين ها را بيان كنند: قل لعبادي يقولوا التي هي احسن (اسرا 53) همچنين قرآن كريم دعوت به داشتن قول كريم (سخنان بزرگوارانه) و قول بليغ (سخنان ارزشمند و استوار) و قول لين (سخنان نرم و مهربان) مي نمايد (نساء 8 و 63) و مومنين را ازفحاشي و دشنام دادن حتي به كافران و مشركان پرهيز مي دهد و مي فرمايد: ولاتسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم (انعام 108) و امام علي(ع) بدزباني و فحش را شيوه انسانهاي لئيم و پست مي داند: سنه الئام قبح الكلام (غررالحكم)
ب) آفات و آسيب هاي كلام: كلام و سخن همان طور كه داراي آثار مثبت فراوان است به همان اندازه و شايد هم بيشتر در معرض آسيب و خطر و لغزش قراردارد: گستره و دامنه لغزشها و آفات زباني بسيار زياد است به طوري كه برخي از بزرگان تعداد آن را بيش از 40 گناه زباني دانسته اند براي نمونه انواع دروغ- تهمت- افترا- شهادت ناحق و دروغ- غيبت- نمامي و سخن چيني و دوبه هم زني- فحش و دشنام- لغوگويي و ياوه گويي- مجادله كردن و ستيزه جويي- پرحرفي و زياده گويي- قسم خوردن- تمسخر كردن و دادن القاب زشت و ناپسند به ديگران و... همگي از شايع ترين آفات و لغزشهاي زبان است هم از اين رو است كه مطابق روايات ديني در قيامت، عذاب زبان نسبت به عذاب ساير اندامهاي انسان، به مراتب بيشتر گزارش شده است. با مطالعه و دقت در متون ديني مشخص مي گردد كه لغزشهاي زباني نقش بسيار تعيين كننده اي در بد فرجامي و بدبختي انسان دارد و بسيار ممكن است به حبط و سوزاندن اعمال خير و نيك و ناكارآمدي ايمان انسان منجر گردد: امام علي(ع) در روايتي مهم مي فرمايد: پيامبر اكرم به من چنين وصيت فرمود: يا علي من خاف الناس لسانه فهو من اهل النار... ثم قال: لايستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه يعني اي علي؛ هر كه مردم از زبان او بترسند پس او اهل آتش است سپس افزود: ايمان هيچ بنده اي كامل نمي شود مگر وقتي كه قلبش راست و درست شود و قلب راست و درست نمي شود مگر آنكه زبان انسان راست و درست گردد.(11) در روايتي ديگر پيامبر اكرم فرمودند: هر كه متعهد شود زبان و شهوتش را كنترل كند من بهشت را براي او تضمين مي كنم.(12) فردي خدمت نبي گرامي اسلام رسيد و پندي خواست حضرت به او فرمود: زبانت را نگه دار. بار ديگر از آن حصرت وصيتي خواست حضرت فرمود زبانت را نگه دار دفعه سوم درخواست موعظه نمود پيامبر اكرم باز به او فرمود زبانت را نگه دار (3بار) مرد تعجب كرد، حضرت مصطفي به او فرمود مگر نمي داني چيزي جز محصول زبان، مردم را به آتش در نمي اندازد. باز از آن جناب منقول است كه فرمود اكثر خطايا ابن آدم في لسانه يعني بيشترين خطاها و گناهان آدمي مربوط به زبانش است(13) وقتي معاذبن جبل از پيامبر گرامي درباره آنچه كه او را به بهشت مي برد و از آتش دور مي كند سؤال كرد پيامبر گرامي به او فرمود: آيا بنياد و اساس همه اينها را به تو خبر دهم؟ معاذ گفت: آري. آن گاه رسول گرامي به زبان خود اشاره فرمود و فرمود: اين را نگه دار! معاذ پرسيد: مگر ما درباره آنچه مي گوييم مواخذه مي شويم؟ حضرت ختمي مرتب فرمود: مگر مردم را چيزي جز درو كرده هاي زبانشان به آتش مي افكند؟(14) مطابق روايات اسلامي مي بايست به آثار و تبعات زشت و ناپسند زبان متوجه باشيم و سخن و كلام را باد هوا ندانيم بلكه معتقد باشيم آنچه از ما بيان مي شود از جمله اعمالمان محسوب خواهد شد و به ازاي آن پاداش يا كيفر خواهيم ديد. قرآن كريم در اين خصوص مي فرمايد: ما يلفظ من قول الالديه رقيب عتيد (ق18): يعني هيچ قول و سخني نيست مگر آنكه مورد ثبت و ضبط مأموران الهي قرار مي گيرد و پيامبر گرامي فرمود: كسي كه گفتارش را از (سنخ) كردار و اعمالش به شمار نياورد، گناهانش زياد شود و عذابش آماده گردد. (بحار71) از اين روست كه اولياء بزرگوار دين همواره ما را به كنترل زبان متذكر شده اند. بطوري كه امام علي(ع) نگه داشتن زبان را از جمله ايمان تلقي فرمودند(15) و ما را به حق گويي و راستگويي و در غير اين صورت به سكوت و صمت دعوت نموده اند. در روايتي از امام صادق(ع) مي خوانيم: بنده تا زمانيكه خاموش باشد نيكوكار نوشته مي شود و چون لب به سخن بگشايد نيكوكار يا بدكار نوشته مي شود(16) امام علي(ع) در حكمت 289 نهج البلاغه از دوست بسيار عزيزي ياد مي كند كه يكي از ويژگيهاي او اين بود كه كان اكثر دهره صامتا يعني اكثر ايام ساكت بود و كمتر لب به سخن مي گشود. امام صادق(ع) رئيس مذهب شيعه به پيروان خود مي فرمايد؛ اي گروه شيعه: موجب زينت و زيور ما باشيد نه باعث عيب و ننگ ما، با مردم به نيكويي سخن بگوييد و زبانهاتان را نگاه داريد و از زياده گويي و سخن زشت بازشان داريد. (17) آري وظيفه اوليه ما مسلمانان در اين است كه به مسئله كنترل زبان توجه جدي داشته باشيم و از لغزشها و آفات زباني اكيدا اجتناب كنيم اهل مجادله و ستيز و بد دهاني و غيبت و تهمت و افترا نباشيم، كمتر سخن بگوييم ولي منطقي و مستدل و بحق و صحيح سخن بگوييم بقول شاعر «كم گو و گزيده گوي چون در- تا زاندك تو جهان شود پر» زيبا سخن بگوييم تا پاسخ زيبا بشنويم. با مراعات اين موارد است كه جامعه اسلامي با نشاط فراهم مي آيد چرا كه جامعه اسلامي ايده آل و برتر و زيبا كه بشكل معجزه خلق نمي شود بلكه با تلاش تك تك ما بايد ايجاد شود و اين سنت حتمي الهي است كه فرمود: ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم(رعد11)
1- ميزان الحكمه ري شهري. ج11. ص 5308 2- همان. همان جا 3- همان منبع. ص5309 / 4- امام علي. بحارالانوار 77/231، 5- امام علي(ع). غررالحكم
6-تحف العقول 7- ميزان الحكمه ج11، 8- همان. ص5251، 9- سوره فاطر آيه10، 10- نهج البلاغه حكمت 374، 11- نهج البلاغه خطبه 176، 12- اخلاق شبر
13- المحجه البيضاء 5/194 14- ميزان الحكمه ج11 ص5319، 15- غررالحكم علي(ع) 16- كافي ج3، 17- ميزان الحكمه ج.11

 



نفس انساني و حالات آن

حسين عنايتي
در مقاله حاضر نويسنده با تبيين برخي از جنبه ها و حالات نفس، به بررسي جايگاه، نقش و آثار نفس در شكل گيري حقيقت وجودي انسان پرداخته است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
نفس واژه اي دو منظوري است. اين واژه در فرهنگ فارسي، برخلاف معناي آن در عربي و يا حتي ترجمه آن در فارسي يعني روان، مفهوم و بار معنايي منفي را به اذهان مي آورد. ترجمه فارسي واژه روان كه در ترجمه علم النفس، روان شناسي آمده است، معناي مثبتي دارد.
بار منفي كه واژه نفس در فرهنگ فارسي با خود حمل مي كند، به يكي از حالات نفس بازمي گردد كه ما با تركيب هواي نفس از آن سخن مي گوييم. اين حالت نفس، چنان مذموم و ناپسند است كه تأثير منفي مطلقي را بر كل واژه تحميل كرده است.
همين حالت را مي توان در واژه هاي ديگر جست. به عنوان نمونه هر واژه اي كه براي مكان بول و غائط به كار مي رود، به سرعت چنان زشت و ناخوش مي گردد كه انسان ناچار است تا واژگان ديگري را براي بيان مقصود جايگزين كند. اين گونه است كه در طول تاريخ واژگان و اصطلاحاتي چون بيت الخلاء، مستراح، توالت، دستشويي و مانند آن حضور كوتاه مدتي مي يابد و به سرعت از فهرست واژگاني و اصطلاحات بيرون مي رود تا قباحت و زشتي محل و كاري كه در آن انجام مي گيرد از خاطره ها زدوده شود. زشتي بول و غائط حتي واژگان زيبايي چون مستراح يعني محل استراحت را نيز آلوده كرده است و نمي توان به هيچ وجه آلودگي را از چهره واژه اي به اين زيبايي زدود.
واژه عربي نفس در زبان فارسي نيز با چنين مشكلي مواجه است. اين درحالي است كه نفس به معناي روان، همان روح و جاني است كه خداوند در كالبد انساني قرار داده است؛ اما چرا همين روح كه به شكل نفس و روان در كالبد انساني ظهور يافته اين گونه منفور است كه واژه آن نيز منفور شده است؟
نفس، واژه اي با دو بار مثبت و منفي
نفس به معناي روان در فارسي است؛ چنان كه واژه روح در فارسي به معناي جان آمده است. براي روح حالات چندي است كه ارتباط تنگاتنگي با شدت و ضعف تجرد و عدم تجرد آن دارد. روح در زبان عربي و جان در زبان فارسي، حالات گوناگوني مي يابد. روح امر پروردگار است. خداوند مي فرمايد: و يسئلونك عن الروح قل الروح من آمر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا؛ از تو درباره روح مي پرسند. بگو روح از امر پروردگار من است و جز اندكي از دانش درباره آن به شما چيزي داده نشده است. (اسراء، آيه 85)
اين امر پروردگار هنگامي كه در تجرد مطلق باشد، از آن به روح تعبير مي شود: فاذا سويته و نفخت فيه من روحي (حجر، آيه 29؛ و نيز ص، آيه 72) وقتي همين روح و امر پروردگار در كالبدي چون كالبد انسان قرار مي گيرد، از آن به نفس تعبير مي شود؛ چنان كه گفته مي شود، قتل نفس (بقره، آيه 72)، يا توفي انفس (زمر، آيه 42) يا اخراج نفس از كالبد و بدن (انعام، آيه 93) بنابراين نفس چنانكه در آيات 7 و 8 سوره شمس و مانند آن بيان شده، همان روح و امر دميده شده در كالبد است.
خداوند در آياتي از جمله آيات 55 و 85 سوره توبه از جدايي نفس از بدن و توانايي تجرديابي آن به عنوان مرگ سخن مي گويد (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 60) اين بدان معناست كه نفس آدمي پديده اي غير از تن و جسم اوست (انعام، آيه 93 و زمر، آيه 42) و براي همين قابليت جدا شدن از بدن را دارد، به گونه اي كه دوباره به شكل روح درمي آيد. البته روح انساني در همه عوالم نيازمند نوعي كالبد جسماني است كه از جسد تا جسم لطيف ناري و نوري و مانند آن مي تواند باشد.
اما شرايط حضور روح و جان در بدن و كالبد انساني، لوازم و مقتضياتي دارد كه نفس را در دو حالت متضاد خوب و بد قرار مي دهد و گرايش نفس به خوبي و بدي موجب مي شود تا نفس مذموم يا نفس ممدوح شود. (شمس، آيات 7 و 8)
نفس انساني وقتي در كالبد قرار مي گيرد، حالات گوناگوني مي گيرد كه همين تفاوت حالات جنبه مثبت و منفي براي او تلقي مي شود. از جمله اين حالات مي توان به نفس اماره بالسوء، نفس لوامه و نفس مطمئنه اشاره كرد.
نفس اماره به حالتي از روان گفته مي شود كه از حالت فطري خويش بيرون رفته و گرايش و تمايل شديدي به تجاوز و تعدي به ديگر حقوق طبيعي بشر پيدا كرده است. جنبه مادي و غريزي را تقويت كرده و خواهان اشباع و ارضاي همه خواسته هاي مادي در كمال و تمام آن است. لذا به سوي بدي ها و زشتي ها فرمان مي دهد؛ چرا كه بدي و زشتي، بهره گيري از جنبه هاي منفي هر چيزي و تجاوز از مسير عدالت و اعتدال و گرايش به افراط است.
نفس لوامه همان نفس سرزنشگر يا وجدان بيدار است كه براساس فطرت و عقل سليم اجازه نمي دهد تا انسان از اعتدال و عدالت در پاسخ گويي به نيازهاي غريزي و طبيعي بيرون رود.
اگر نفس به جايي برسد كه براساس مباني عقلاني و عقلايي و وحياني، رفتار و مديريت انسان را به عهده گيرد، در آن زمان است كه به آن نفس مطمئن مي گويند، زيرا در دو حالت پيشين هنوز حالت، به مقام تبديل نشده است و احتمال جابه جايي وجود دارد؛ چرا كه هر دم ممكن است نفس اماره به نفس لوامه يا برعكس تبديل شود، ولي در حالت نفس اطميناني نوعي آرامش البته همراه با خطر وجود دارد، ولي انسان همانند درخت بيد نيست تا با هر بادي به يك سمت گرايش يابد؛ چنان كه در دو حالت نفس اماره و لوامه چنين رفتار پاندولي و تذبذبي وجود داشته است.
به هر حال، مراد از نفس گاه حقيقت انسان است كه همان ذات و هويت اصلي انسان را تشكيل مي دهد و گاه مراد از آن در اصطلاح، همان جامع غضب و شهوت در انسان است. (احياء علوم الدين، غزالي، جزء8، ص7؛ المحجه البيضاء، فيض كاشاني، ج5، ص6)
آن چه موجب شده تا در فرهنگ فارسي نفس معناي زشتي پيدا كند، همين اصطلاح دوم است؛ وگرنه نفس به معناي روان و حقيقت انساني، از چنين بار معنايي منفي برخوردار نيست.
احوال و آثار نفس انساني
براي اين كه حقيقت معنايي نفس براساس آموزه ها و فرهنگ قرآني معلوم شود، لازم است تا نگاهي هر چند گذرا به آثار و كاركردها و نقش نفس از نظر قرآن داشته باشيم.
بايد توجه داشت كه خداوند با توجه به احوال نفس، كاركردها و آثاري را براي نفس بيان كرده است.
اين احوالي كه در قرآن بيان شده در حقيقت بيانگر توانايي نفس انساني نيز مي باشد و مي توان از اين جا قدرت و جايگاه و اهميت و ارزش نفس در حقيقت انساني را نيز به دست آورد.
از جمله احوال نفس مي توان به پنهان كاري آن اشاره كرد. نفس آدمي به گونه اي است كه مي تواند بسياري از مسايل را نهان سازد. خطوراتي كه در نفس مي گذرد چنان نهان است كه كسي جز خداوند بدان نمي تواند آگاه باشد. از اين رو، غيرقابل مشاهده و يا آگاهي براي ديگران است. (بقره، آيات 235 و 285 و آل عمران، آيه 154)
همچنين نفس انساني قوه ادراكي بشر است و انسان هر چيزي كه درك مي كند، توسط نفس است كه در اين حالت از آن به قلب نيز ياد مي شود. (شعراء، آيات 192 تا 194 و نيز كشاف، زمخشري، ج3، ص334)
نفس، مظهر تجليات الهي و آيات خداوندي است. (فصلت، آيه 53؛ ذاريات، آيات 20 و 21) همين ويژگي است كه ظرفيتي به انسان مي بخشد تا خدايي (متاله) شود و در فرآيندي با فعليت يابي اسماي الهي به خلافت در ربوبيت و مظهريت آن برسد.
از حالات مثبت نفس مي توان به عفت (بقره، آيه 273)، رضايت و خشنودي از خدا (فجر، آيات 27 و 28)، اطمينان (همان)، تسويه و تعادل در توانمندي ها (شمس، آيه 7)، حق پذيري و سلامت (مائده، آيه 82) پرهيزگاري (شمس، آيات 7 و 8) ، الهام گرفتن (همان) و تاثر و انعطاف (نحل، آيه 50) آن اشاره كرد.
همچنين از حالات منفي آن مي توان به آلودگي آن به گناه و فجور (شمس، آيات 7 تا 10)، انحراف از مسير عدالت و حق (آل عمران، آيه 69 و سباء، آيه 50 و زمر، آيه 41)، الهام گرفتن از بدي و شر (شمس، آيات 7 و 8)، بيماري هاي رواني (يونس، آيه 57 و اسراء، آيه 82 و فصلت، آيه 44)، تسويل، تزيين و نيكو جلوه دادن بدي ها و آراستن كارهاي زشت و ناروا به عنوان خوبي ها (يوسف، آيات 18، 81 و 83؛ طه، آيه 96 و مائده، آيه 30)، عصيان گري (انعام، آيه 164)، فريب دادن خود (بقره، آيه 130) و وسوسه گري (ق، آيه 16 و مائده، آيه 30؛ و ناس، آيه 1 تا 6) اشاره كرد.
نتيجه اين تفاوت فاحش و متضاد و بلكه متقابل حالات نفس اين است كه هر دمي انسان را به سمت و سويي مي كشد و تا زماني كه انسان در دنيا زندگي مي كند و در حالت نفساني است، در خطر عظيم قرار دارد، مگر اينكه در مقام اطمينان و بلكه بالاتر قرار گيرد و نوعي مرگ اختياري را بر نفس خود تحميل كند و به مقام قرب نوافل برسد و در مقام فنا قرار گيرد كه در آن صورت تنها تجليات الهي بر او ظهور مي يابد و مظهر الله مي شود.
با توجه به اين تفاوتهاي فاحش است كه نفس انساني، آثار متفاوت، متضاد و متقابلي را به نمايش مي گذارد. گاه غلبه نفس تسويل و تزيين گر، آدمي را به سوي زشتي و گناه مي برد وگاه ديگر غلبه نفس لوامه او را به سمت عدالت خواهي مي كشاند؛ چرا كه عرصه دنيا ميدان آزموده شدن نفس انسان از سوي خداوند است (بقره، آيه 155 و آل عمران، آيه 186) و هر دمي انسان در دنيا به الهامات تقوايي و فجوري (شمس، آيات 7 و 8 آزموده مي شود تا حقيقت خود را بسازد و شاكله وجودي و سازه نهايي خويش را براي آخرت ايجاد كند و براي ابديت خود را بسازد.
بنابراين، نفس انسان، منشا و سرچشمه اعمال خوب و بد هر انساني است (بقره، آيه 284) و وقتي انسان كاري را انجام مي دهد، عقل هر كسي از آن كار كشف مي كند كه نفس آن كس، فلان صفت مناسب با اين فعل را دارا مي باشد؛ چون اگر اين صفات و ملكات در نفس مستقر نبود، افعال مناسب با آن از جوارح صادر نمي شد. پس با صدور اين افعال براي عقل روشن مي شود كه منشأ اين افعال در نفس فاعل آن است. (الميزان، ج 2، ص 436)
هرچه صفات، مبتني بر الهامات تقواي باشد، گرايش به كارهاي نيك و صالح در انسان نيز افزايش مي يابد و هرچه نفس گرايش به كارهاي زشت داشته باشد، نشان از اين مي دهد كه الهامات فجوري بر آن نفس تسلط يافته است. (شمس، آيات 7 تا 9)
اگر نفوس، گرايش به فجور يابد، منشأ بدي ها و زشتي ها مي شود كه از آن به نفس اماره به بدي تعبير مي شود (يوسف، آيه 53) اما اگر به تقوا و كارهاي نيك گرايش يابد و از كارهاي زشت بازدارد، اين نفس لوامه ناميده مي شود كه بازدارنده و نگهدارنده انسان از زشتي هاست. (قيامت، آيه 2)
فيض كاشاني مي گويد اگر نفس به مرحله اطمينان و سكون نرسد، ولي شهوات را دفع كند و آن را مورد اعتراض قرار دهد، آن نفس را لوامه و سرزنشگر مي نامند (محجه البيضاء، ج 5، ص 6) از اين رو، ملامت و سرزنش شدن نفس، اهرمي براي بازدارندگي انسان از گناه است.
اما اگر از اين مرحله نيز بگذرد و به درجه آرامش برسد و اطمينان يابد و كارهاي خير را عمل و از كارهاي زشت به شكل ملكه پرهيز كند، اين مرحله از نفس مورد ستايش پروردگار است.(فجر، آيه 27)
به هر حال، نفس آدمي مي تواند حالات گوناگوني بگيرد كه هر حالتي از آن آثار و پيامدهايي به دنبال دارد. اگر نفس تسويل گر شود و زشتي ها را نهان كند و تنها خوبي ها را نشان دهد، در آن صورت انسان به سوي گناه حركت مي كند و در مناطق خطر گام مي زند. به اين معنا كه نخستين گام از حالت انحراف نفس آن است كه اهل تسويل (تسويل در لغت يعني تزيين كردن كار بد و اغواگري و فريب دادن) شود و حق و باطل را به هم آميزد و خوب و زشت را يكسان جلوه دهد (يوسف، آيه 83) پس از آن است كه نفس در مسير گمراهي و انحراف به مقام تزيين مي رسد و حتي زشتي ها را زيبا جلوه مي دهد و به آراستن مي پردازد. آنگاه در مقام وسوسه گر مي نشيند و در گوش وي و ديگران وسوسه گناه مي كند و به سوي بدي ها و زشتي ها فرمان مي دهد و عنان بشريت را به دست مي گيرد. (يوسف، آيه 53) و در گام بعدي و نهايي او را مطيع بدي ها مي كند و دلبخواهي به سوي بدي ها مي برد. (مائده، آيه 30) در اين حالت نه تنها امركننده به بدي بلكه خود زمامدار امور بد است و حاكم بر هستي و شخصيت فرد مي باشد. از اين رو به سادگي خود مرتكب قتل و مانند آن از گناهان بزرگ و كبيره مي شود.(همان)در اين حالت است كه ديگر عواطف برادري و انساني نيز نمي تواند جلودار چنين انساني باشد (مائده، آيه 30) چه برسد كه بتوان او را از طريق عقل و پند و اندرز به راه آورد. اهل خدعه و نيرنگ و اسير مكر نفس خود مي شود. (بقره، آيه 9) بدبخت انساني است كه نفس وي او را فريب مي دهد و با مكر و حيله به كارهاي زشت و پليد و گناه مي كشاند. (انعام، آيه 123) و زيانكار واقعي مي شود (انعام، آيات 12 و 20 و 164و يونس، آيه 23)
ارزش نفس انساني
با آن چه تاكنون بيان شد به روشني معلوم شد كه نفس انساني، پديده اي ارزشمند است كه خداوند بدان سوگند ياد مي كند (شمس، آيه 7) و در حقيقت به مثابه نشانه خدا (ذاريات، آيه 21) است، چرا كه نفس انساني همان روح دميده شده خداوند به عنوان امر پروردگاري است و همين نفس است كه هويت انساني را معنا مي بخشد و فرصت بي مانندي است تا انسان بوسيله آن، خود را متاله (خدايي) سازد و از مقام مظهريت در ربوبيت و خلافت الهي بهره مند شود.
همه اسماي الهي در نفس انسان است، لذا خداوند در آيه 53 سوره فصلت، نفس آدمي را سرشار از آيات الهي و شايسته تامل دانسته و به عنوان مظهر تجليات الهي از آن ياد مي كند و در آيات 20 و 21 سوره ذاريات بر ارزشمندي و جايگاه ويژه نفس تاكيد مي ورزد؛ چرا كه انسان تنها از طريق نفس است كه مي تواند خدايي شود و اسماي الهي را كه در نفس است فعليت بخشد و هويت الهي پيدا كند و در مقام مظهريت ربوبي قرار گيرد.
بنابراين، اگر كسي مسير انحرافي را در پيش گيرد و به الهامات منفي نفس گرايش يابد، خود را از متاله شدن و مظهريت دور ساخته است و به جاي آن كه از توانايي هاي نفس به درستي استفاده كند، آن سرمايه وجودي را تباه ساخته و اهل خسران و زيان مي شود. اين جاست كه ديگر نفس، آن نفس مظهر الهي نخواهد بود و به عنوان نفس ناقص در اختيار شيطان قرار مي گيرد و شمشيري در دست زنگي مست مي گردد كه به خود و ديگران آسيب مي رساند و راه كمال را بر خود و ديگران مي بندد. اين گونه است كه امر مثبت و ارزشمندي به امري منفي و زشت و فاسد تبديل مي شود كه ما از آن به عنوان نفس شيطاني ياد كرده و بيزاري مي جوييم.

 



جايگاه و تأثيرات نيت خير و شر
نيت برتر است يا عمل

ناصر غفاري
در قسمت اول مقاله «جايگاه و تاثيرات نيت خير و شر» مباحث: نقش نيت در جلب ثواب و عقاب، نيت در اعمال، فلسفه نيت و قصد قربت در عبادات، نيت گناه از نظر احكام، نيت و فكر گناه از منظر قرآن و روايات مورد بررسي قرار گرفت.
اينك آخرين قسمت اين مطلب را باهم از نظر مي گذرانيم:از مجموع روايات درباره نيت خوب و شر كه برخي نيت را گناه و برخي آن را گناه نمي دانند نتيجه گرفته مي شود كه:
1- برخي از نيت هاي سوءفاسد و شر، صددرصد گناه است و عذاب دارند و منشأ تباهي و فساد انسان، اخلاق و اعمال وي مي شوند مثل شريك به خدا، انكار ضروريات دين (مثل نماز، توحيد، نبوت، معاد و...) شكي نيست كه اين گونه نيات معصيت بوده و صاحبان آنها مؤاخذه خواهندشد براساس آيات و روايات فراواني كه دراين باره ذكر شده است.
2- برخي از نيت ها سوء و شر هستند كه از نظر زشتي به حد و اندازه نيت هاي قلبي نيستند مثل كسي كه قصد كند روزه ماه رمضان را عمدا بخورد و بدون عذر افطار نمايد، و يا قصد نمايد، نماز نخواند يا قصد كند شراب بخورد يا قصد زنا نمايد اين هم ميان علما بحث است، برخي اين گونه نيات را معصيت و گناه دانسته ولي مي گويند خداوند صاحب اين گونه نيات را عذاب خواهدكرد.
بعضي نيز معتقدند كه گرچه اين گونه نيات گناه و معصيت است ولي عذابي ندارد و مؤمنان در اين موارد مورد عفو خداوند قرارمي گيرند در روايت آمده است كه «نيت المعصيه العزم عليها معصيه يغفرهاالله للمؤمنين» نيت گناه و تصميم بر ارتكاب آن گناه و معصيت است ولي خداوند مؤمنان را دراين باره مي بخشد.
البته بايد توجه داشت فرق است بين اين كه فكري و نيتي گناه است با اين كه خداوند آن را مورد عفو قرار مي دهد، در اين حديث به صراحت فرمود نيت گناه گناه است.
نكته ديگر مؤمن همواره بايد سعي كند خود را از آلودگي باز دارد و حرمت حريم قلب و دل را محترم بشمارد و از ورود سارقان حريم شكن به داخل حرم الهي جلوگيري نمايد (قلب المؤمن عرش الله الاعظم) تا بتواند آن را در معرض نسيم رحمت و تجلي نور الهي قرار دهد تا در دنيا و آخرت سعادتمند شود.و اين مطلب را نيز توجه داشته باشد اگر چه فكر گناه و معصيت مورد آمرزش الهي واقع مي شود اما در بسياري از مواقع فكر گناه و معصيت ناخودآگاه انسان را به عمل مي كشاند و فقط در مرحله فكر باقي نمي ماند پس انسان در هر حال بايد سعي كند كه فكر گناه را در ساحت ذهن و قلب و دل خود راه ندهد كه براساس يك اصل فلسفي «اول الفكر آخر العمل» در هر كاري اول فكر و انديشه است و به دنبال آن عمل، كشاورز وقتي مي خواهد درختي بكارد اول به فكر ميوه آن است وبعد درخت را كشت مي نمايد در ساير امور زندگي هم انسان بدون فكر و انديشه نمي تواند كاري را انجام دهد.
3- جمع بين رواياتي كه قصد گناه را گناه مي دانند و رواياتي كه آن را گناه نمي دانند چنين است كه: اولا وقتي آيات و روايات زيادي دلالت كند كه قصد گناه، گناه است اگر يك يا چند روايت يه اجمال بر خلاف آن وارد شده باشد، بايد با بيان وجوهي اين گونه احاديث را از اجمال بيرون آورد. ثانيا اگر دقت لازم و دقيق در اين دسته روايات شود، معلوم مي گردد كه در اين روايات نيز قصد گناه معصيت شمرده شده اما مورد عفو قرار گرفته و ثبت نمي شود مثل دو حديث زير:
1- اگر انسان به دل بگذراند كه گناهي بكند اما وقتي كه به جا نياورده قصد گناه را مي آمرزيم27.
2- عبدالله بن موسي بن جعفر (ع) از پدر بزرگوارش پرسيد: آيا دو فرشته اي كه خداوند بر هر انساني گماشته هنگامي كه فردي اراده گناه يا عمل صالحي بكند آنها را از اراده و قصد انسان با خبر مي گرداند؟ امام فرمودند: آيا بوي مدفوع با بوي عطر يكي است؟ گفتم: نه فرمود: به راستي وقتي بنده اي قصد كار خوب مي كند نفس او خوشبو مي شود و از نفسش عطر بيرون مي آيد و زماني كه قصد گناه كند از نفسش بوي بد و گند درآيد و چون آن كار را بكند زبانش قلم آن فرشته مي شود و با آب دهان آن گناهكار، كار را براي او ثبت مي كند. 82
جمع بين اين دسته از روايات چنين است كه: الف) رواياتي كه مي گويد خداوند نيت گناهي را كه به عمل منتهي نشده مي بخشد، ناظر به مواردي است كه شخصي ضرورت گناهي در دلش خطور مي كند و ميل به آن كند ليكن به سبب حيا و تقواي دروني يا عامل ديگر منصرف شود در اين صورت اگر چه قصد گناه، گناه است اما به گواهي روايات موردعفو قرار گرفته و در واقع ترك اراده گناه كفاره نيت گناه او شده است.
ب) رواياتي كه مي گويد: قصد گناه و انجام آن هر دو گناه است روايات عفو مي گويد: كسي كه قصد گناهي كرده گناه فعل و انجام معصيت در نامه او ثبت نمي شود نه گناه نيت او.
ج) روايات عفو مربوط به مواردي است كه كسي قصد گناه دارد و هيچ حركتي براي انجام آن نداشته باشد ولي اگر حركت كرد براي انجام آن و او موفق به انجام آن نشد، در اين صورت گناه كار است.
فكر گناه از نظر اخلاقي و روانشناسي
يكي از اصول مهم اخلاقي اين است كه اگر انسان نيت و فكر و قصد و اراده خوب و عفيف داشته باشداعمال و رفتار خوب نيز خواهد داشت و اگر نيت و فكر آلوده داشته باشد به پيروي از آن رفتارش نيز فاسد و تباه خواهد شد انسان اگر مي خواهد خوب باشد و خوب باقي بماند بايد خوب بينديشد زيرا اگر به گناه انديشه كند در پرتگاه ارتكاب گناه قدم مي زند چنين فردي از سقوط ايمن نيست بنابر اين انديشه در گناه اگر چه آتش شعله ور نيست تا خرمن وجود انسان را بسوزاند ولي دود و دمي دارد كه درون انسان را سياه و تيره مي سازد خيال وفكر بد باطن را ظلماني و تاريك مي كند و فكر و خيال خوب باطن را نوراني مي نمايد بنابر اين براساس ارزشهاي اخلاقي اسلام نيت همان عمل است و عمل نيت، و بين اين دو اتحاد وجود دارد و جدايي نيست يعني نمي شود بين نيت و عمل جدايي انداخت لذا براساس جهان بيني نظري و ارزشهاي اخلاقي، اي برادر تو همان انديشه اي و براساس حكمت عملي، اي برادر تو همان عمل همتي.
روانشناسان نيز مي گويند فكر بد انسان را مضطرب و ناآرام مي سازد و فكر خوب به انسان آرامش، اميد و انگيزه و حركت مي دهد.
سوءظن حسد، بخل وساير رذايل اخلاقي انسان را از درون متلاشي مي كند و بالعكس خوش گماني، ايثار، مهرباني به انسان آرامش دروني مي دهد.
از مباحث گذشته چنين فهميده شد كه نيت خوب ولو به مرحله عمل نرسد يك ثواب براي آن فرد نوشته مي شود و اگر به مرحله عمل برسد ثواب مضاعف مي شود.
نيت بد هم به اين ترتيب است كه براي آن يك جزاء و اگر به مرحله عمل برسد مجازات ديگري براي آن است، امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا آن كسي كه نيت گناه كند استحقاق عذاب همه گناه كاران را دارد منتهي لطف تو نمي گذارد كه عذاب شود.
سؤال اين است كه آيا صرف نيت، بدون عمل با نيت همراه با عمل در اجر مساوي هستند يا خير؟
در بعضي موارد در ظاهر احكام شرعي آمده است كه بين نيت و عمل در اجر رابطه تساوي برقرار است، مثل اين كه فردي براي نماز جماعت حركت كند ولي به جماعت نرسد اين فرد اجر كسي را دارد كه جماعت را ادراك كرده است.
آيا اين تساوي اجر فقط در نيت ها است يا هم در نيت و هم در اعمال است؟
جواب اين است كه ظاهرا بين آن دو تساوي نباشد.
پيامبر(ص) فرمود: «نيه المؤمن خير من عمله و نيه الكافر شر من عمله و كل يعمل علي نيته »92 نيت مؤمن برتر و بهتر از عمل اوست و نيت كافر بدتر از عمل اوست و هر كس براساس نيتش كار مي كند اين كه فرمود اصلا نيت عمل است اشاره به اتحاد اين دو دارد، تفسير اين حديث چنين به نظر مي رسد كه چون نيت نسبت به عمل رتبه علي و مقام روحي و باطني دارد، عمل به منزله معلول و بدن اوست و چون فعل خير مؤمن معلول نيت خير اوست كه در رتبه مقدم بر فعل خير است و چون عمل شر كافر معلول نيت شر اوست، پس آن نيت در رتبه به حسب شر بودن فوق عمل شر است.
اين به اين معني نيست كه چون انسان به عمل هم تن داده است پاداش و كيفر عمل عامل برابر است با كسي كه نيت كرد و عمل نكرد؟
ملاك فضيلت در قيامت هم به نيت ها است، امام صادق(ع) فرمودند: خداوند روز قيامت مردم را براساس نيت؟ آنها محشور مي كند.30
مطلب ديگر اين كه دايره نيت نامحدود است ولي دايره عمل محدود مي باشد لذا ابديت بهشتيان و اهل جهنم نيز به سبب نيت آنها است.
نتيجه گيري
با توجه به آيات قرآن و روايات درباره فكر و نيت گناه نتيجه مي گيريم كه:
1- اين كه در اذهان عامه مردم اين گونه تلقين و تفهيم شده كه فكر و نيت گناه، گناه نيست يك برداشت سطحي و بدون اسناد علمي و روش تحقيقي است.
2- اين كه در برخي روايات نيت و قصد گناه را گناه نمي داند و رواياتي كه آن را گناه مي داند، بايد به طور دقيق با مراجعه به كتب تفسيري و فقهي، كلامي و عرفاني بين اين گونه روايات به تبيين و تفسير آن روايات پرداخته شود.
3- مطلب ديگر اين كه اگر در برخي از احكام فكر گناه، گناه نيست و همين امر در كلام و عرفان گناه است اين امر ناشي از اين است كه هر يك از جهت و نگاه خاص به مسئله پرداختند، (حسنات الابرار سيئات المقربين) ممكن است امري براي فردي خوب و حسنه باشد و همين امر براي مقامات مقربين و اهل قرب الهي گناه باشد.
4- از نگاه و منظر قرآن و روايات نيت گناه، گناه است و اين كه در برخي روايات فرمود: نيت گناه را ملائكه نمي نويسند يا مورد عفو الهي قرار مي گيرد و خداوند مي بخشد يا اين كه اگر به مرحله عمل نرسد گناه نيست مطلب ديگر است در همه اين روايات نيت و قصد گناه را گناه مي داند اما اگر به مرحله عمل نرسد شامل فضل و رحمت و بخشش خدا قرار مي گيرد اين مطلب ديگري است.
پي نوشت ها :
72- بحارالانوار، ج 66، ص 39
82- محجه البيضاء، ج 5، ص 47
92- اصول كافي، ج 4، ص 261
30- همان، ج 2، ترجمه ايمان و كفر، ص 6

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14