(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 2  تیر 1390- شماره 19957

ما مفتخريم صحيفه فاطمه «س» از ماست (صراط مستقيم - وصيت نامه امام خميني)
انبياء و امتحان الهي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ما مفتخريم صحيفه فاطمه «س» از ماست (صراط مستقيم - وصيت نامه امام خميني)

سيد علي بني لوحي
مي بينيم كه ملك فهد هر سال مقدار زيادي از ثروت هاي بي پايان مردم را صرف طبع قرآن كريم و محال تبليغات مذهب ضد قرآني مي كند و وهابيت، اين مذهب سراپا بي اساس و خرافاتي را ترويج مي كند؛ و مردم و ملت هاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها مي دهد و ازاسلام عزيز و قرآن كريم براي هدم اسلام و قرآن بهره برداري مي كند .
ما مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه مي خواهد حقايق قرآني، كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگ ترين نسخه نجات دهنده بشر از جميع قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل اوپيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي كشاند نجات دهد .
و ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه رسول خدا موسس آن به امر خداوند تعالي بوده، و اميرالمومنين علي بن ابيطالب20، اين بنده رها شده از تمام قيود، مامور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگي ها است .
ما مفتخريم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن بزرگ ترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهايي بخش بشر است و دستورات معنوي وحكومتي آن بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ما است. 21
ما مفتخريم كه ائمه معصومين ، از علي بن ابيطالب گرفته تا منجي بشرحضرت مهدي صاحب زمان - عليهم آلاف التحيات والسلام - كه به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند22 . ما مفتخريم كه ادعيه حياتبخش كه او را «قرآن صاعد»23 مي خوانند از ائمه معصومين ما است . ما به «مناجات شعبانيه » امامان و «دعاي عرفات»حسين بن علي - عليهما السلام - و «صحيفه سجاديه » اين زبور آل محمد و«صحيفه فاطميه »24 كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از ما است.25
20 - پيامبر اعظم تنها راه سعادت امت خود را، پيروي از «علي ابن ابي طالب عليه السلام » به عنوان وصي بر حق خود معرفي نموده و اين فرمان بسيار مهم در كتب اهل سنت نيز به تواتر نقل شده است كه صاحب اعيان الشيعه به اين صورت از كتب اهل سنت، مانند تاريخ الكبير و مسند احمد حنبل و كنز العمال آورده است: «هر كه خوشحال است كه براساس سنت من زندگي كند و بميرد و در بهشت جاي گيرد، بايد ولايت علي عليه السلام را پس از من گردن نهاده، ولايت جانشين وي را نيز بپذيرد، و به پيشوايان بعد از من، اقتدا نمايد. چه اينكه آنان، عترت و خاندان من هستند. از سرشت من، آفريده شده اند، و از درك و درايت و دانش و بينش فراواني بر خوردارند. واي بر كساني كه از امت من محسوب شوند و فضل آنان را دروغ پندارند و رابطه من با آنان را قطع نمايند. خداي متعال ايشان را به درك شفاعتم نايل نسازد.» اعيان الشيعه، ج 3، ص 105.
21 - نهج البلاغه در حدود هزار سال پيش توسط سيد رضي (ره) گردآوري شد. سيد رضي (359-406 هـ . ق) در شهر بغداد در خانواده اي علوي كه نسب آنها به حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) مي رسيد، متولد شد، و از كودكي در رشته هاي ادبيات عرب، حديث، اصول و فقه نزد دانشمندان بزرگ عصر خود به تحصيل پرداخت. مسعودي در «مروج الذهب» مي نويسد: «آنچه مردم از خطابه هاي علي (ع) در مقامات گوناگون حفظ كرده اند بالغ به 480 و اندي خطبه مي شود. علي(ع) آن خطبه ها را با لبداهه و بدون يادداشت و پيش نويس انشا مي كرد.» شهيد مطهري در اين باره مي گويد: «اين در حالي است كه نهج البلاغه تنها 239 خطبه از آن خطبه ها و 79 نامه و 241 سخن حكمت آميز آن حضرت را شامل مي شود.»( مجموعه آثار، جلد 16، ص 355.) حضرت آيت الله خامنه اي كه خود خطيبي توانا در بيان حكيمانه معارف اسلامي هستند، مي فرمايند:
« علي آن است كه در نهج البلاغه است. شما نهج البلاغه را از اول تا آخر نگاه كنيد سر تا پاي نهج البلاغه تحريض بر تقوا است. دعوت به تقوا و پرهيزگاري است. تا انسان پرهيزگار نباشد، نمي تواند اقامه دين خدا بكند. آلوده داماني بد دردي است. آلوده بودن دل انسان به گناه، نمي گذارد انسان حقيقت را درك كند، چه برسد به اين كه دنبال حقيقت حركت بكند. تقوا يكي از شاخصه هاي حكومت اميرالمؤمنين، برخاسته از اراده مردم و خواست مردم است.» ديدار عمومي در روز ميلاد حضرت علي (عليه السلام)، 30/6/81 .
22 - از عبدالله ابن عباس روايت است كه گفت: «پيامبر خدا فرمود: من سرور پيامبران هستم و علي ابن ابيطالب سرور اوصياء است. و اوصياء و جانشينان من پس از من، دوازده تن هستند كه نخستين آنها علي ابن ابي طالب است و آخرين آنها مهدي (عج الله تعالي) است.» و در سنن ابي داوود (از صحاح ششگانه اهل سنت) از ام سلمه نقل است كه گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه ميفرمود: «مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه است.» و در ذخائر العقبي از حذيفه نقل شده كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «هرگاه از دنيا جز يك روز نماند،
هر آينه آن روز چندان طولاني شود كه خدا مردي از فرزندان مرا كه نامش از نام من است برانگيزد.» پس سلمان عرض كرد: «اين مرد از كدام فرزندان تو خواهد بود اي پيامبر خدا؟» فرمود: «از اين فرزندم» و دست خود را به روي حسين (عليه السلام) گذاشت.» شرح وصيت نامه امام خميني (رحمه الله عليه)، ص 85 .)
23 - حضرت امام (رحمه الله عليه) در جاي ديگري در بيان اصطلاح
«قرآن صاعد» مي فرمايند: به تعبير شيخ عارف و استاد ما [حضرت آيت الله
شاه آبادي (ره) ] ادعيه، كتاب صاعد است، قرآن صاعد؛ تعبير مي فرمود به اين كه قرآن، كتاب نازل است كه از آن جا نزول كرده است و ادعيه ائمّه كتاب صاعد است، همان قرآن است رو به بالا مي رود... كسي كه بخواهد بفهمد كه مقامات ائمّه چي است، بايد رجوع كند به آثار آنها، آثار آنها ادعيه آنهاست، مهم اش ادعيه آن هاست و خطابه هايي كه مي خواندند. بيانات حضرت امام در جمع رؤساي سه قوه- 19/8/66.
24 - مصحف فاطمه (سلام الله عليها) به معناي كتابي است كه به آن بزرگوار منسوب مي باشد. مصحف حضرت فاطمه (سلام الله عليها) هيچ ارتباطي با قرآن ندارد چنانچه حضرت صادق (عليه السلام ) مي فرمايند: «در نزد ما مصحف فاطمه وجود دارد. اما به خدا سوگند آن، قرآن نيست.» (بحارالانوار، ج 26، ص 38). همچنين در روايت ديگري آمده است: امام صادق (عليه السلام) فرمود: «فاطمه (سلام الله عليها) بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) بيش از 75 روز زنده نماند وغم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پي در پي به حضورش مي آمد، و او را در عزاي پدر تسليت مي گفت، و تسلي بخش خاطر غمين زهرا (سلام الله عليها) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مي گفت، و گاه از حوادثي كه بعد از رحلت او بر ذريه اش وارد مي گرديد خبر مي داد، و اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز آنچه جبرئيل املاء مي كرد همه را به رشته تحرير در مي آورد، و مجموعه اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد.» (بحارلانوار، ج 26، اصول كافي ج1، ص 241،ح 2).
در روايت ديگري در كتاب كافي شريف، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه: «در اين مصحف مسائل شرعي از حلال و حرام مطرح نيست، بلكه دانشي است كه از آنچه واقع شده و يا به وقوع خواهد پيوست.» (بحارلانوار، ج 26، اصول كافي حج1، ص 240،ح 2) همان. همچنين رجوع كنيد به
ضميمه شماره دو.
25 - بنيانگذار جمهوري اسلامي در بيان «صحيفه فاطميه» و ارزش معنوي آن مي فرمايند: من راجع به حضرت صديقه سلام الله عليها خودم را قاصر مي دانم ذكري بكنم، فقط اكتفا به يك روايت كه در كافي شريفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روايت اين است كه حضرت صادق سلام الله عليه مي فرمايد:
فاطمه سلام الله عليها بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در اين دنيا بودند و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت و جبرئيل امين مي آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي كرد. مسائلي از آينده نقل مي كرد. ظاهر روايت اين است كه در اين 75 روز مراوده اي بوده است يعني رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است و گمان ندارم كه غير از طبقه اول از انبياء عظام درباره كسي اين طور وارد شده باشد كه در ظرف 75 روز جبرئيل امين رفت و آمد داشته است و مسائل را در آينه اي كه واقع مي شده است، مسائل را ذكر كرده است و آنچه كه به ذريه او مي رسيده است در آينه، ذكر كرده است و حضرت امير، همان طوري كه كاتب وحي رسول خدا بوده است- و البته آن وحي به معناي آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم- كاتب وحي حضرت صديقه در اين 75 روز بوده است. مسأله آمدن جبرئيل براي كسي يك مسأله ساده نيست خيال نشود كه جبرئيل براي هر كسي مي آيد و امكان دارد بيايد، اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است. چه ما قائل بشويم به اين كه قضيه تنزيل، تنزل جبرئيل، به واسطه روح اعظم خود اين ولي است يا پيغمبر است، او تنزيل مي دهد او را و وارد مي كند تا مرتبه پايين يا بگوييم كه خير، حق تعالي او را مأمور مي كند كه برو و اين مسايل را بگو. چه آن قسم بگوئيم كه بعض اهل نظر مي گويند و چه اين قسم بگوييم كه بعض اهل ظاهر مي گويند، تا تناسب ما بين روح اين كسي كه جبرئيل مي آيد پيش او و بين جبرئيل كه روح اعظم است نباشد، امكان ندارد اين معنا و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياء درجه اوّل بوده است مثل رسول خدا و موسي و عيسي و ابراهيم و امثال اينها، بين همه كسي نبود است، بعد از اين هم بين كسي ديگر نشده است، حتي درباره ائمه هم من نديده ام كه وارد شده باشد اين طور كه جبرئيل بر آنها نازل شده باشد، فقط اين است كه براي حضرت زهرا سلام الله عليهاست كه آن كه من ديده ام كه جبرئيل به طور مكرر در اين 75 روز وارد مي شده و مسائل آتيه اي كه بر ذريه او مي گذشته است، اين مسائل را مي گفته است و حضرت امير هم ثبت مي كرده است و شايد يكي از مسائلي كه گفته است، راجع به مسائلي است كه در عهد ذريه بلند پايه او حضرت صاحب سلام الله عليه است براي او ذكر كرده است كه مسائل ايران جزو آن مسائل باشد، ما نمي دانيم ممكن است. در هر صورت من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا ذكر كرده اند - با اين كه آنها هم فضايل بزرگي است- اين فضليت را من بالاتر از همه مي دانم كه براي غير انبياء عليهم السلام، آن هم نه همه انبياء، براي طبقه بالاي انبياء عليهم السلام و بعض از اوليايي كه در رتبه آنها هست، براي كسي ديگر حاصل نشده و با اين تعبيري كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتاد و چند روز، براي هيچ كس تاكنون واقع نشده و اين از فضايلي است كه از مختصات حضرت صديقه سلام الله عليهاست. (از بيانات امام خميني در ديدار با گروهي از خواهران به مناسبت روز زن تاريخ 11/12/64. ، صحيفه نور، ج 19، ص 278 )
پاورقي

 



انبياء و امتحان الهي

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
همه انسان ها امتحان مي شوند، براي اين كه ما بدانيم كسي مستثني نيست، خداوند براي پيغمبران امتحان هاي خاصي قرار داده است. مهم ترين امتحاني كه قرآن ذكر كرده و شايد در طول تاريخ بشر چنين امتحاني كم نظير باشد، امتحاناتي بود كه براي حضرت ابراهيم
-عليه السلام- پيش آمد. در آتش افتادن، دستور ذبح اسماعيل و سختي هايي كه اصلا در عالم بي نظير است. براي انداختن حضرت ابراهيم به درون آتش منجنيق درست كردند و او را درون منجنيق گذاشتند و به درون آتش پرت كردند. خداوند او را چنين امتحان كرد تا ببيند آيا صبر مي كند يا نه؟ نكته جالب اين است كه در اين فاصله اي كه از منجنيق به طرف آتش پرتاب شد، جبرئيل آمد و گفت: ابراهيم! آيا حاجتي داري؟ گفت: به تو، نه. از تو چيزي نمي خواهم. گفت: پس از خدا بخواه. گفت او دارد مي بيند. علم او به حال من از درخواست كردن من كفايت مي كند.1 در حالي جبرئيل به سراغ ابراهيم مي آيد و از او مي خواهد كه اگر درخواستي داري بگو، كه مي خواهند ابراهيم را در آتشي عظيم بيندازند. در آن شرايط مي گويد: به تو حاجتي ندارم. اگر همه اين عالم خلق شده بود براي اين كه يك ابراهيم در آن پيدا شود، ارزش داشت. بعد از همه اين ابتلائات، خدا فرزندي به او داده است. فرزندي كه در عالم بي نظير است. در سن نوجواني اين فرزند، كه زيبا و با كمال شده، خداوند دستور مي دهد كه او را ذبح كن و سرش را ببر! ابراهيم بدون هيچ تعللي تا به خواب ديد و فهميد چنين وظيفه اي دارد، فوراً آماده شد.
اين امتحانات مقدمه بود تا حضرت ابراهيم به مقام امامت برسد. اگر بفهميم كه حضرت ابراهيم با همه اين كمالات در مقابل
سيدالشهدا- عليه السلام- بايد زانو بزند، آن وقت حق مي دهيم كه همه اين عالم فداي حسين باشد. اگر كسي به ساحت ابا عبدالله- عليه السلام- جسارت كند، از جهتي براي من و شما امتحاني است كه در مقابل آن ها چه عكس العملي نشان مي دهيم. آيا به خاطر برخي اغراض سياسي، رياست و... سكوت مي كنيم؟ و حتي اين اندازه هم به خودمان زحمت نمي دهيم كه محكوم كنيم و بگوييم بدكاري كردند؟
انسان گاهي به كجا مي رسد! يكي ابراهيم، و يكي سيدالشهدا مي شود و يكي هم به خاطر اغراض سياسي حاضر نيست توهين كننده به سيدالشهدا را محكوم كند! تفاوت ره از كجاست تا به كجا!
اگر خدا چنين امتحاناتي از انبياء گرفته، در مقابل، نعمت هائي هم كه به پيغمبران داده به هيچ كس نداده است. اميدواريم خداي متعال همه ما را در امتحانات موفق بدارد.
اولين مورد امتحان در عالم خلقت
حضرت در ابتدا مي فرمايند: خداي متعال وقتي حضرت آدم را خلق كرد، فرشتگان و ابليس را به وسيله حضرت آدم امتحان كرد. گويا اولين مورد امتحان در عالم خلقت، امتحان فرشتگان و ابليس به وسيله حضرت آدم بود. خداي متعال به فرشتگان و ابليس- كه در صف ملائكه قرار داشت- امر فرمود: همه در مقابل او به خاك بيفتيد؛ «فقعوا له ساجدين» 2.
فرشتگان همه بي چون و چرا به سجده افتادند. در رابطه با اينكه همه فرشتگان بودند يا فرشتگان ارضي- فرشتگان موكل در زمين- قدر متيقن همه فرشتگان ارضي كه موكل به اين عالم هستند، بوده اند؛ چون در برخي روايات اشاره شده كه دسته اي از فرشتگان، آن چنان مستغرق در جلال و جمال الهي هستند كه اصلا از اينكه خدا انسان و آدمي آفريده است، با خبر نشده اند (نرد علمها الي اهلها).
درميان اين ها فقط ابليس از جنس فرشتگان نبوده است؛ اما از كثرت عبادت بسيار شبيه آن ها شده بود، به طوري كه ديگر ملائكه گمان مي كردند كه وي نيز از آن هاست؛ لذا وقتي به ملائكه خطاب شد كه سجده كنيد، از آن جا كه به اين جمع خطاب شد، ابليس هم با اين كه از جن بود، مكلف بود سجده كند.
ابليس مردود شد: «قال لم اكن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون» 3 گفت: من به بشري كه از گلي خشكيده خلق شده است، سجده نمي كنم. «صلصال من حما مسنون» يعني گل خشكيده و بعضي به لجن ترجمه كرده اند، به هرحال آدم از گل خشكيده اي خلق شد. به همين جهت هم ابليس مي گفت: من اشرف از او هستم چون من از آتش خلق شده ام.
اميرالمؤمنين - عليه السلام- بعداز اين كه به اين داستان اشاره مي كنند، مي فرمايند: «... ولو ارادالله ان يخلق آدم من نور يخطف الابصار ضياؤه و يبهر العقول رواؤه و طيب يأخذ الانفاس عرفه لفعل و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعه و لخفت البلوي فيه علي الملائكه ...»؛ اگر خدا مي خواست آدم را از نوري خلق مي كرد كه روشني او چشم ها را خيره مي كرد و زيبائيش عقل ها را مبهوت مي ساخت و از عطري كه تمام نفس ها را به خودش مشغول مي كرد و همه مي خواستند او را ببويند. اگر آدم اين گونه خلق مي شد، ابليس هم در مقابل او سجده مي كرد و ملائكه خيلي راحت به چنين موجودي كه اين همه شكوه و عظمت دارد، اين همه زيبا و دوست داشتني است، سجده مي كردند. ولي دراين صورت ديگر امتحاني تحقق پيدا نمي كرد. ارزش سجده ملائكه از آن جهت بود كه آن ها نگفتند: ما كجا و يك موجود خاكي كجا؟ بلكه چون خدا فرموده بود، گفتند: سمعا و طاعه ؛ اما ابليس گفت: «... انا خير منه...» 4.
پس خداي متعال براي امتحان ما در بسياري از اموري كه در اين عالم بر ما مجهول است، حكمت هائي قرار داده كه ما از آن حكمت ها بي خبر هستيم. گاهي درون دل مان و گاهي هم به زبان اعتراض مي كنيم كه چرا چنين است.
«و لو فعل لظلت له الاعنقاق خاضعه »: اگر خدا آدم را باآن صفات آفريده بود، همه در مقابلش كرنش مي كردند. «و لخفت البلوي فيه علي الملائكه »؛ آن وقت امتحان ملائكه امر خيلي ساده اي بود. مثلا اگر از يك ديپلمه بخواهند كه يكي از چهار عمل اصلي را انجام دهد، اين امتحان نيست.
امتحان آن وقتي است كه براي شخص متناسب با موقعيتش، سخت باشد.
امير المؤمنين- عليه السلام- در ادامه مي فرمايند: «و لكن الله سبحانه يبتلي خلقه ببعض ما يجهلون اصله»: خدا خلقش را به وسيله اموري كه اصلش را نمي دانند، امتحان مي كند. اگر بدانند كه نمي توان نام آن را امتحان گذاشت. امتحاني كه جواب سؤال هم كنارش نوشته شده باشد، امتحان نيست. «تمييزا بالاختيار لهم و نفيا للاستكبار عنهم و ابعادا للخيلاء منهم»: حكمت اين كه خدا اين ها را مجهول قرار مي دهد و وسيله آزمايش، اين است كه آن ها آزمايش شوند و مرتبه اطاعتشان معلوم شود و وقتي اطاعت كردند، روح استكبار و تكبر و خودبزرگ بيني از آن ها سلب شود.
1-بحارالانوار، ج 68، ص 651.
2- الحجر/ 92.
3- الحجر /33.
4- الاعراف/ 21.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14