(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 2  تیر 1390- شماره 19957

حواشي توليد و اكران پايان نامه ها هراس از ساخته شدن يك فيلم
دفاع از يك پايان نامه!
نگاهي به «پروانه ها»؛ يك اتفاق خوب در تلويزيون ايران
پاسخي منطقي به «جدايي نادر از سيمين»
فرش قرمز نمادي از سينماي سرمايه داري!
پخش چند طرح قرآني در سيما
نقد نمايش «تنديس» نوشته و كار حامد زارعان
اين يك تئاتر خياباني است



حواشي توليد و اكران پايان نامه ها هراس از ساخته شدن يك فيلم

روح الله شمقدري، تهيه كننده فيلم «پايان نامه» چند روز پيش در يك نشست به افشاي واقعيت هايي تكان دهنده درباره كارشكني عليه اين فيلم پرداخت. در اين نشست كه در خبرگزاري فارس برگزار شد، جزئياتي پيرامون فشارهاي مخالفان فيلم گفته شد. آنچه مي خوانيد گزارشي است از حرف هاي شمقدري در اين نشست.
آغاز فشارها
در پيش توليد دچار اتفاقات و حاشيه هاي زيادي بوديم. ذهنيتي كه از «پايان نامه» در اذهان بخشي از اهالي سينما وجود داشت، مصاحبه اي بود كه آقاي كلاهداري اوايل سال89 انجام داده و گفته بودند: «صريح ترين فيلم سياسي درباره انتخابات را مي سازم.» اين مصاحبه زماني بود كه من آقاي كلاهداري را اصلا نمي شناختم، حتي اين مصاحبه را هم نديده بودم. به هر ترتيب اين مصاحبه يك پيشينه ذهني براي «پايان نامه» به وجود آورد. همين كفايت مي كرد كه جرياني شكل بگيرد كه «پايان نامه» اصلا توليد نشود. به اين علت هيچ تهيه كننده اي رغبت نمي كرد پشت كار قرار بگيرد.
كارشكني دفاتر
در نهايت مجموعه اي نامرئي براي زدن «پايان نامه» شكل گرفت تا اين فيلم توليد نشود. در بعضي دفاتر مي گفتند سر فلان فيلم نرويد و حتي بعضي از بازيگران كه فيلم نامه را مي خواندند و به جهت درام فيلم نامه و حوادث پيچ در پيچ آن از كار خوش شان مي آمد، وقتي از دفتر بيرون مي رفتند، جواب تلفن هم نمي دادند. تعداد اين افراد آن قدر زياد است كه نام خيلي از آن ها يادم هم نيست. تعدادي از آن ها هم وارد فاز تقابلي شدند. يعني دست به دست هم دادند و گفتند: يك فيلم نامه اي اين چنين هست و نبايد بگذاريم اين اتفاق بيفتد.
فاشيست ها عليه پايان نامه
وقتي يك سري افراد نگاه فاشيستي داشته باشند، اين نگاه به كجا مي انجامد؟ به جايي مي رسد كه هيچ حرفي مخالف نگاه و ديدگاه آن ها از هيچ حلقي بيرون نيايد. اين نگاه به صورت جدي پشت مخالفان فيلم «پايان نامه» بود. حتي با اينكه خيلي ها نمي دانستند فيلم نامه چي هست، وارد اين جريان شدند.
كنار كشيدن آقايي
چند روز مانده به كار، فشارها به شدت زياد شد. مي دانم به خانم افشاري فشارهاي زيادي وارد شد و حتي بحث به تهديد خانواده هم رسيد. يكي از كساني كه در آخرين روزها دچار ترديد شد و با اين حرف ها كه خودم و مادرم را تهديد كردند، تصميم گرفت از حضور در كار كنار بكشد، آقاي آقايي بود.
فشار بر اوتادي
در نهايت پروژه كليد خورد و خبر آغاز كار به بيرون درز كرد. سه چهار روز پس از كليد زدن، آن جريان برنامه ريزي دقيقي كرد كه پروژه «پايان نامه» زمين بخورد. در اين زمان ها بود كه خبري منتشر شد با اين مضمون كه خانم ليلا اوتادي در نقش «ندا آقاسلطان» در فيلم «پايان نامه» بازي مي كند. اين خبر از جهتي به نفع فيلم بود كه يك دفعه «پايان نامه» را ميان فيلم ها برجسته كرد، اما از جهتي هم به ضرر فيلم بود كه تهيه كننده و تيم اجرايي را تحت فشار قرار داد و اثرش را هم در هزينه هاي فيلم گذاشت. يعني ما چيزي حدود 30درصد افزايش هزينه داشتيم به خاطر همين يك خبر.
كمپين مخالفان در فيس بوك
اين خبر مقدمه يك فضاسازي رسانه اي عليه «پايان نامه» بود و در عرض 12 ساعت يا كمي بيشتر، كمپين مخالفان «پايان نامه» در فيس بوك شكل گرفت. سايت خانم «ليلا اوتادي» هك شد و عكس «ندا آقاسلطان» روي صفحه آن قرار گرفت و چنان فشار شديد رواني به خانم اوتادي و خانواده اش وارد شد كه خيلي عجيب و غريب بود. خانم اوتادي در نهايت مجبور به مصاحبه شد كه بگويد پايم شكسته است و تا دو ماه آينده در هيچ پروژه اي نمي توانم كار كنم؛ در صورتي كه در همين بازه سر پروژه ديگري حاضر شدند. مرحله بعدي هم استعفاي آقاي «امير آقايي» بود كه دقيقا روزي انجام شد كه قرار بود جلوي دوربين برود.
پيگيري شكايت
فشار رواني شديدي بر تيم اجرايي پروژه وجود داشت. در آن زمان دو بازيگر اصلي فيلم و لوكيشن وزارت اطلاعات را هم از دست داديم. در مورد خانم اوتادي ناچار به هم دردي بوديم، چون احساس مي كرديم چه فشار شديدي بر ايشان آمده است. خانم اوتادي هرچند جلوي دوربين نيامد، ولي قرارداد داشت و پيش قسط كار را هم دريافت كرده بود و البته تا اين لحظه هم پس نداده است. در آن زمان فرصتي براي برخورد نداشتيم اما طبق قراردادي كه داشتيم شكايت كرديم كه ماجرا پيگيري شود ولي تا به حال هيچ خروجي نداشته است. ما اين موضوع را تا انتها پيگيري مي كنيم، چرا كه معتقديم اين اتفاق، عرف سينما را به هم ريخت.
نماد ولايت مداري
مهم ترين نماد «پايان نامه» ولايت مداري است؛ دقيقا در گلوگاه هاي خاص و حساس كه همه چيز پيچيده شده و با نگاه عمومي هيچ راه مفري ديده نمي شود، با ورود ولايت خيلي وقت ها با تدابير خيلي معمولي و البته هوشمندانه، پيچش ها و گره هاي جامعه باز مي شود. ما در فيلم «پايان نامه» اين موضوع را به صورت نمادين مطرح كرديم و من مطمئنم در ناخودآگاه مخاطب اثر خودش را گذاشته است. زماني كه مخاطب احساس مي كند يك سري اتفاقات در فيلم اذيتش مي كند، يك شخصيتي كه جايگاه فراتري نسبت به بقيه دارد، مي آيد و با يك تدبير ساده مشكل را حل مي كند. اين تشبيهي از نقش ولايت است.

 



دفاع از يك پايان نامه!

پژمان كريمي
«پايان نامه»، فيلمي قوي نيست. عمده ضربه را هم از فيلم نامه خورده است. اما از اين فيلم دفاع مي كنم و معتقدم بايد از آن دفاع كرد. اساساً هر آدم عاقلي بايد از اين فيلم و نظاير آن دفاع كند.
چرا؟!
بهمن89، جشنواره فيلم فجر برپا بود. پايان نامه در سينماي منتقدين، در تالار بزرگ برج ميلاد اكران شد. از همان دقايق نخست، صداي كف و سوت، هو كردن و فرياد كشيدن و جيغ هاي ممتد شنيده شد. بله! عده اي از خبرنگاران و منتقدين، با روشي كاملا سطحي وسبك، با شيوه اي كه در شأن عنصري فرهنگي نيست، با رفتاري مغاير آموزه ها و ارزش هاي ديني و ملي، سعي كردند نسبت به ساخت و نمايش پايان نامه موضع منفي خود را اعلام كنند. تلاش كردند به سازندگان فيلم و حاميان آن، بفهمانند، پايان نامه را دوست ندارند. دوست ندارند ماهيت منافقان افشا شود. دوست ندارند در برابر فتنه ماسوني88 واكنش سينمايي را شاهد باشند. دوست ندارند زشتي رفتار جماعتي آشوبگر و پياده نظام و عمله اراده هاي خارجي بر اكران سينما ديده شود. دوست ندارند دروغگو بودن آنها تصوير شود. دوست ندارند ماهيت ضدايراني شان عينيت يابد و نمايان شود. دوست ندارند ژست دموكراسي خواهي آنان به چالش كشيده شود.
دوست ندارند چيزي را ببينند كه مردم عاقل و دين باوران «دوست دارند» ببينند!
جماعت اخلال كننده در تالار بزرگ برج ميلاد، با تمسك به شيوه اي عوامانه، محيط فرهنگي را با چاله ميدان اشتباه گرفته بود و مي گيرد. جماعت اخلال كننده در تالار بزرگ برج ميلاد، يادش رفته بود كه شعارش همواره اين بوده است: «همه بايد حرف بزنند»، «آزادي انديشه و آزادي بيان حق هر انساني است»! «همه فيلم سازان بايد فيلم بسازند! جماعت اخلال كننده در تالار بزرگ برج ميلاد، يادش رفته بود كه همواره با صداي بلند خواهان «حذف سانسور و مميزي است.»!
اعضاي آن جماعت
-بيچاره ها- يادشان رفته بود كه ادعاي فرهنگي بودن و فرهنگ مداري دارند!
بيچاره ها- منتقدين و خبرنگاران مدعي ضدانقلاب را مي گويم- يادشان رفته بود كه هياهوهاي زشت و عوامانه شان با ادا و اطوارهاي شبه روشنفكري شان جور در نمي آيد و خلق الله نيز، چشم دارد، گوش دارد، عقل دارد؛ مي بيند و قضاوت مي كند بيچاره هوچي ها و شيپورچي ها، پشت پا زدند به هر چه شعارشان بود، پزشان بود، ژست شان بود، افتخارشان بود. آنها نشان دادند و ثابت كردند كه سينما را ملك طلق شان مي دانند. ثابت كردند ديكتاتورهايي بس فربه و بزرگ اند كه اگر «آب بيابند، شناگراني قابل اند»!.
ثابت كردند، آزادي در نظرگاه آنها، يعني اعتقاد به «اعتقاد» آنها. يعني سرسپردگي در برابر خواست آنها. يعني احترام به آراء آنها. آزادي يعني، دوست داشتن هر چه آنها دوست دارند. حرفه اي سينما، يعني هنرمند يا شبه هنرمندي كه ناسزا بگويد به انقلاب، به نظام ديني! بگويد سركوب است و شكنجه! بگويد حذف است و سانسور است و مميزي است! آزادي و هنرمند يعني آنچه اخلال گران ديكتاتور فكر مي كنند و لاغير!
آزادي و هنرمند يعني كن! يعني محسن مخملباف! يعني جعفر پناهي! يعني اروتيك و لوناشاد!
يعني نوبت شما! يعني آپارات! يعني جاسوس رده سوم و چهارم «ام.آي.شش»! يعني تخدير! يعني جدايي نادر از سيمين! يعني دروغ؛ يعني «سوت پايان»! يعني فيلمي بسازي كه مردم ايران دوست نداشته باشند! يعني فيلمي بسازي كه خودت هم نفهمي چه ساخته اي و چه خواسته اي بگويي! يعني سينماي گنگ! يعني فيلم سترون! يعني غريزه! مخالفان پايان نامه و مخالفان هر فيلمي كه حامي نظام ديني و انقلاب و بسيجي است، مخالفاني كه عوامانه در تالار بزرگ برج ميلاد، «هو» كردند، تعهد ديني را «هو» كردند، ارزش ها را «هو» كردند؛ آنها در واقع تهي بودن خود را نمايش دادند و«هيچي» انديشه را تصوير كردند. همين ها اما، از خود سينماي كلاه مخملي ها دفاع مي كنند. همين ها سينه چاك سينماي لومپني كيميايي اند. همين ها در پاي مجسمه هاي «هيچ» به خاك
جان نثاري مي افتند! همين ها از «72سالگي» هر چه ضد انقلاب، شاد و سرخوش مي شوند! برند مي دهند. داد مي زنند.
از پايان نامه دفاع مي كنم به دليل آن كه مخالفان پايان نامه را خوب خوب مي شناسم!
از پايان نامه دفاع مي كنم كه با پيام «9دي» پيوند خورده است! كه ادامه «سوم خرداد» است.
پايان نامه، ساختاري ضعيف دارد؟! باشد! اما در عوض، دنيايي حرف دارد كه كابوي هاي سينماي معيوب امروز ، سينماي ايران نه بلدند اين حرفها را بزنند، نه دوست دارند اين حرفها را بزنند و نه جرأت زدن اين حرفها را دارند!
من در برابر عصبانيت معاندان از پايان نامه، از اين فيلم دفاع مي كنم. اصلا از اين فيلم خوشم آمده است!.

 



نگاهي به «پروانه ها»؛ يك اتفاق خوب در تلويزيون ايران
پاسخي منطقي به «جدايي نادر از سيمين»

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با سينماگران، بارها بر ساخت فيلم هايي كه فضاي اميد در آن وجود داشته باشد تاكيد كرده اند، گذاره اي كه كمتر در سينما و حتي تلويزيون ايران رعايت مي شود اما گاه جرقه هايي ديده مي شود. روز پنجشنبه 26 خرداد 1390 مصادف با ميلاد حضرت علي عليه السلام، فيلمي از شبكه اول سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش شد كه در تلويزيون ايران يك اتفاق بود و حال خوبي به بيننده ايراني مي داد.
«پروانه ها»؛ قصه دختري بود كه به همراه پدر و مادرش در
جست وجوي يك زندگي بهتر قصد سفر به فرنگ و اقامت در آنجا را داشتند اما كشور مقصد به دخترك ويزا نداد و پدر و مادر مجبور شدند نوجوان 17 ساله را نزد زوج كهنسالي از اقوام بگذارند و بروند. آنها رفتند تا وضعيت اقامت خود و دخترشان را فراهم كنند. دخترك متعلق به طبقه متوسط شهري، كه به اميد رفتن به خارج، چند صباحي مدرسه هم نرفته بود با يك ديد منفي وارد خانه عمو و زن عموي پير پدرش در يك محله جنوب شهر شد اما رفته رفته با صفاي باطني و پذيرايي مهربانانه آنها و هم محلي هايشان، گرماي صميمانه اي يافت كه تاكنون نيافته بود. او كه در ابتداي ورود به خانه قديمي، عمو و زن عموي پدرش را حاج آقا و حاج خانم صدا مي زد با مردماني بي ريا و مهربان مواجه شد كه بدون شعار، محبت مي كنند. دختر فكر نمي كرد مردم اين مناطق شهر از علوم روز بهره اي برده باشند اما با برادر و خواهري مواجه شد كه يكي ورزشكاري موفق و داراي معلومات علمي خوب و دومي هم دانشجويي درسخوان و توانا در تدريس به شيوه اي بهتر از معلم ها بود. شايد اين قصه كليشه اي باشد اما آنچه «پروانه ها» را به اثري گرم و صميمي تبديل كرد، بازي هاي روان و بدون اغراق و نزديك به زندگي در كنار ساده و بدون شعار بودن فيلمنامه بود. حضور يك زوج پير نابازيگر بر گرما و واقعي بودن اثر افزود. بويژه اينكه نابازيگرها از عهده نقش خود به خوبي برآمدند. دخترها كه سابقه آنچناني در كار تصوير ندارند هم گويي زندگي واقعي خود را دارند نه اينكه بازي كنند و بطور كلي تماشاگر با يك زندگي طرف است تا يك فيلم. ضرباهنگ فيلم منطقي و با فضاي جامعه ايراني، سازگار است. نه مانند فيلم هاي هاليوودي تند و پرسرعت است و نه مانند فيلم فارسي هاي هندي كند و كشدار. در واقع جامعه ايراني از سرعت جوامع غربي عقب تر است اما از ژرفاي بيشتري برخوردار است. به همين دليل همه فرهنگ ها را در خود هضم مي كند.
«پروانه ها» اثبات كرد در سينماي ايران، مي توان سفره اي ايراني پهن كرد و در آن غذاهاي مورد پسند ايرانيان را قرارداد و يكي دو غذاي مفيد اما كمتر شناخته شده يا فراموش شده را نيز در آن گذاشت و مردم را ضمن خوردن غذاهاي مشهور به چشيدن اين يكي دو غذا نيز تشويق كرد. اين برخلاف سينماي شبه روشنفكري يا اجتماعي سياه است كه فيلمساز سفره مورد علاقه خود را مي چيند و حالا يكي دو غذاي ايراني هم در آن قرار مي دهد. نتيجه اين مي شود كه عده اي اندك پاي آن سفره مي نشينند. «پروانه ها» اثبات كرد مي توان بدون عقده گشايي عليه ارزش هاي بومي، از طلاق در طبقه بالا شهري و اعتياد در پايين شهري ها، از صميميت زوج پير تا اختلافات اساسي زوج هاي ميانسال و از نبوغ جوانان پايين شهري تا جوانمردي پزشكان بالاي شهري را به تصوير كشيد. اما نشان داد كه مهرباني و اميد وجود دارد و اينها شعار نيست. در واقع هست ها، نيست ها، بايدها و نبايدها را به تصوير كشيد و توانست منظور خود را در چشمان پدر دختر (علي دهكردي) در صحنه هاي آخر به سادگي بيان كند و حتي كنتراست لبخند و اشك را در نگين (دختري كه پدر و مادرش به ايران برگشتند) و سحر (دختري كه پدر و مادرش جدا شدند) را ايجاد كند.
ارزش هايي چون محبت، صميميت، مسئوليت پذيري، امانتداري، فداكاري، جوانمردي، ادب، كنترل نفس اماره (در برادر معصومه)، عشق بي ابتذال(در مرجان) و اميد بخش نشان دادن جامعه خودي در برابر فضاي بيگانه به خوبي در «پروانه ها» ديده شد. نبايدهايي چون كوچك شمردن مردم مستضعف، عقب مانده دانستن زوج هاي پير و ترجيح كشور بيگانه به وطن و ريشه هم به خوبي تصوير شد. قصه فيلم اگرچه تكراري بود و «سرزمين آرزوها» را به نوعي در يادها زنده مي كرد اما به هيچ وجه اسير كليشه و ابتذال نشد (همان طور كه سرزمين آرزوها نشده بود).
اين فيلم پاسخي منطقي، ساده و بدون شعارزدگي به آثاري چون «جدايي نادر از سيمين» بود كه ايران را براي تربيت فرزندانشان، سرزمين امني نمي دانند. جامعه ايران معضلات زيادي دارد اما وجود افرادي چون عرفان باسواد، جوانمرد و مودب، عموحسين متعهد و همسر صميمي اش، معصومه مهربان كه از معلم ها بهتر مي آموزاند، پدر مرجان كه يك طبيب واقعي است در همين جامعه حقيقت دارد و البته وجود شوهر معتاد طاهره، پدر و مادر در آستانه جدايي سحر، جوان هاي ولگرد و مزاحم نواميس و دعواهاي جنوب شهري هم واقعيت دارد. پس مي توان در كنار سياهي ها، اميدها را نيز ديد اما برخي تنها نيمه خالي را مي بينند و جالب اينكه تشويق هم مي شوند. اكنون چه كسي از سازندگان «پروانه ها» به دليل توليد اثري اميدبخش اما بدون شعار، تقدير مي كند؟! آيا صدا و سيما و نهادهاي ديگر «پروانه ها» را ديدند؟!
مصطفي بدري شاهد

 



فرش قرمز نمادي از سينماي سرمايه داري!

جريان ليبراليسم و سرمايه داري غرب هميشه تلاش داشته نوع طرز تفكر خود را در همه ابعاد به ديگر ملت ها و ديگر فرهنگ ها القا كند. اين جريان كه بر پايه مادي گرايي و اومانيسم استوار است تمام توان خود را به كار گرفته تا نمادها و نوع نگاه خود را در تمام زمينه هاي زندگي بشري نمايان كند، به گونه اي كه بدون ترديد مي توان در بخش هاي مختلف زندگي امروز در غرب اين نمادها را مشاهده كرد.
اين تفكر عرصه هنر و سينما را هم از القاي اهداف و نوع نگاه خود رها نكرده و اتفاقاً به صورت ويژه اي در اين عرصه وارد شده و با فراهم كردن جلوه هاي مادي گرايي در عرصه هنر بيننده را دعوت به روي آوردن به ليبراليسم و مادي گرايي فرهنگي كرده است. يكي از آشكارترين مظاهر فرهنگي اين مكتب فكري در سينماي امروز را مي توان مراسم و جشنواره هاي پررزق و برقي دانست كه هر ساله در زمان معيني برگزار مي شوند، در اين جشنواره ها بيش از هر چيز نمايش مد و لباس و ثروت و ديگر مظاهر مادي ديده مي شود. اما در اين ميان علاوه بر اين برنامه ها هر ساله، جشن هايي همچون فرش قرمز هم كه پيش از اكران فيلم هاي غربي برگزار مي شود دقيقا از ديگر مصاديق سينماي سرمايه داري است.
در اين ميان بايد به اين موضوع اشاره كرد كه به تقليد از سينماي غرب فرش قرمز به تازگي در برخي كشورها از جمله ايران هم باب شده است.
به واقع اولين فرش قرمز در دنياي هنر در نمايش آگامنون استفاده شد. فرش قرمزي كه براي حضور مسئولين در اين نمايش پهن شد. اين موضوع ديگر ادامه نيافت تا اينكه در سال 1865 براي افتتاح تئاتر نيوجرسي بار ديگر فرش قرمز پهن شد و از اين پس بود كه در دنياي هنر غرب اين مراسم قبل از اكران فيلم ها برگزار شد. اين در حالي بود كه سينماي غرب به تدريج در حال شكل گيري بود و هنوز آن چنان كه امروز هست، آلوده به بازي هاي سياسي نشده بود.
نقطه اي براي انحراف و انحطاط
اما پس از مدتي هدف برگزاري مراسم همچون فرش (red carpet) بر همگان آشكار شد. چرا كه برگزاري چنين مراسمي درست از زماني در هاليوود و سينماي غرب آغاز شد كه فيلم هاي غربي ماهيت هنري خود را از دست داده اند و تبديل به عناصر ضدفرهنگي براي فرهنگ هاي دنيا شدند. از اين پس بود كه بسياري از سازندگان فيلم ها و از جمله خود سينماي غرب تمايل بسيار زيادي براي برگزاري فرش قرمز از خود نشان دادند. چرا كه در لواي اين مراسم پرزرق وبرق كيفيت فيلم نهفته مي ماند و توجه اذهان عمومي علاقه مند به هنر متعالي به ظواهر پرزرق و برق سينماي سرمايه داري منحرف مي شد و كسي ديگر به اينكه چرا اين قدر فيلم هاي سينماي غرب و در راس آن هاليوود سطحي و آغشته به اهداف سياسيون ماسوني شده است اعتراض نمي كرد.
به ويژه از زماني كه حضور زنان به صورت جدي در هاليوود آغاز شد، مراسم فرش قرمز به مكاني براي نمايش زنان تبديل شد. زنان بازيگري كه در مقابل دوربين ها براي رسيدن به شهرت از زير پا گذاشتن اخلاق هيچ ابايي نداشتند و به نوعي كارگردان ها هم از اين مسئله سوءاستفاده مي كردند و با نمايش كالاگرايانه زنان در مراسم فرش قرمز، مخاطب ظاهر بين خود را دعوت به ديدن فيلم مي كردند تا مبادا كسي به ضعف هاي عميق معنايي و تكنيكي فيلم هايشان ايراد بگيرد.
گامي بلند براي ستاره سازي غرب
در اين بين از اين موضوع هم نبايد چشم پوشي كرد كه فرش قرمز (red carpet) جايي بود كه به زنان بازيگر به عنوان يك كالا نگاه مي شد و به طور كلي در اين مراسم هيچ گاه نگاه فني و يا هنري وجود نداشته است. چرا كه خمير مايه اين مراسم خلاصه مي شود در دو چيز؛ ثروت و شهرت!
اما در اين بين نكته ديگري كه درباره مراسم فرش قرمز بايد به آن توجه بسيار زيادي كرد، بحث سوپراستارسازي است. افرادي مانند جان كلود وندام (فرانكي) و يا سيلور استالونه (راكي) بيش از نيمي از شهرت خود را مديون چنين برنامه هايي هستند. اين در حالي است كه به طور كلي ماهيت سينماي غرب امروز دقيقا با چنين چيزهايي مطابقت دارد. چرا كه به هر صورت تلاش براي بزرگنمايي و ستاره سازي دقيقا در مقابل سينماي معنويت گرا و داراي اهداف انساني است. از سوي ديگر اين ستاره سازي در مراسمي همچون فرش قرمز بدون ترديد در صدور اسطوره هاي هاليوودي هم تأثير به سزايي داشته است.
در اين بين اگر اين بخش را در كنار ديگر قسمت هاي پازل مراسم فرش قرمز قرار دهيم متوجه خواهي شد كه اين مراسم در واقع تلاش براي انحراف اذهان بينندگان علاقه مند به هنر در سراسر جهان از سينماي ضداستعماري و ضدامپرياليستي است.
فرش قرمز در تعارض با ماهيت سينماي ايراني
اما سؤالي كه به ذهن مي رسد اين است كه چرا در چندسال اخير برخي از اصحاب سينما تلاش دارند چنين مراسمي را با همان شيوه غربي در سينماي ايران برگزار كنند؟ مگر غير ازاين است كه چنين مراسمي درهرجايي كه برگزار شود به واقع در راستاي ترويج مادي گرايي هنري و تبليغ سرمايه داري است؟ چرا كه بدون ترديد علاوه بر ظواهر اجرايي اين مراسم معمولا هزينه هاي كلاني هم صرف برگزاري آن مي شود.
به عنوان مثال درچند مراسم فرش قرمزي كه درسالهاي اخير در سينماي ايران برگزارشده اين موضوع به عينه مشاهده مي شود كه ماهيت اين مراسم كاملا شبيه red carpet هاليوودي است.
نمايش پرزرق و برق فيلم ها و سوپراستارهاي سينمايي ايران چيزي بوده كه دراين چند مراسم به چشم مي خورد! حال سؤال اينجاست كه آيا مراسمي با چنين ماهيتي در تعارض با سينماي بومي ما و اهداف سينماي ايران نيست؟
براي پاسخ دادن به اين سؤال كافي است به اين نكته توجه كنيم كه يكي از مشكلات فعلي سينماي ما غلبه رويكرد تجاري در فيلم هاست. بدون شك چنين مراسمي به افزايش غلبه جريان تجاري در سينماي ايران دامن خواهدزد، دقيقا جريان تجاري سينماي ايران سمي است براي پرداختن به عمق! چرا كه اين مراسم تبديل شده به جايي براي نمايش خودروهاي آنچناني و توجه بيننده به مسائل سطحي! در واقع در اين مراسم توجه چنداني به ابعاد فني و محتوايي فيلم ها نمي شود و به همين علت تمام بازيگراني كه دراين مراسم به عنوان سوپراستارهاي چند ميليوني معرفي مي شوند، ستاره بودنشان تنها به دليل مانكن بودن و يا خوش لباس بودن است نه برخوردار ي از ملاك فرهنگي خاص!
ستاره سازي هاي بيهوده و بي فايده براي جامعه
حال با توجه به تمام اين مسائل بايد توجه داشت كه چين مراسم هايي نه به درد هنر مي خورد و نه به درد جامعه! چرا كه به طور قطع در كنار اينكه به مادي گرايي درهنر و سوپراستارسازي دامن مي زنند باعث خواهندشد كه بيننده و هنرمند حضور يافته در چنين برنامه اي را دور از خود و درسطحي بسيار دست نيافتني تر حس كند كه اين مسئله باعث مي شو دكه به تدريج شهرت جايگزين محبوبيت شود.
اگر چنين اتفاقي رخ دهد كه به نظر مي رسد سينماي امروز ما در آستانه اين اتفاق است، ديگر به ندرت مي توان شاهد ساخته شدن فيلم هاي ارزشي و يا فيلم هاي پرمحتوا بود، چرا كه به طور كامل بدنه سينما به سمت تجاري بودن پيش خواهدرفت. از طرف ديگر بازيگران جواني هم كه تازه به بدنه سينما وارد خواهندشد ديگر به محبوبيت و يا بازي در فيلم پرمحتوا فكر نمي كنند، بلكه تنها به دنبال سوپراستارشدن و شهرت هستند. هرچندكه دراين بين نقش مجلات زرد را هم نبايد ناديده گرفت.
فقط سوپراستارها خوب زندگي مي كنند!
اين درحالي است كه هميشه تمام جامعه شناسان نسبت به بزرگ شدن و ستاره سازي برخي افراد كه برتري چندان و قابل بياني نسبت به ديگر اعضاي جامعه ندارند هشدار داده اند. اما متأسفانه تاكنون برخي فعاليت ها در سينما مانند برگزاري مراسم فرش قرمز و در كنار آن مجلات زرد، اين بررسي هاي كارشناسانه را ناديده گرفته اند و به ستاره سازي ادامه داده اند. به گونه اي كه اگر به اين مراسم در كنار محتواي اين مجلات نگاهي كنيم، اولين چيزي كه آنها به بيننده القا مي كنند اين است: «فقط سوپراستارها خوب زندگي مي كنند.»
تمام اين رفتارها در حالي است كه برخي از همين سوپراستارها تاكنون نه در فيلم چندان با محتوايي نقش آفريني كرده اند و نه بازي خيلي درخشاني از خود ارائه داده اند.
به هرصورت به نظر مي رسد كه برگزاري مراسمي مانند فرش قرمز كه عينا تقليد از سينماي غرب و هاليوود است تطابق چنداني با ذات سينماي ايران ندارد. اي كاش به جاي چنين مراسمي، جلسات نقد متعدد برگزار مي شد تا هم منتقدين بتوانند سؤالات خود را از كارگردانان بپرسند و هم به طور جدي فيلم ها مورد نقد و بررسي قرار مي گرفتند، چرا كه صورت تحقق چنين موضوعي بدون ترديد سينماي ايران رشد پيدا خواهدكرد؛ زيرا نقد منصفانه و متمركز و حرفه اي باعث خواهدشد كه ديگر سينماگران متوجه باشند معيارهاي حرفه اي چه از لحاظ فني و چه از لحاظ هنري چه خواهدبود.
به همين دليل بهتر است قبل از اكران هر فيلم به جاي اين مراسم سطحي مانند فرش قرمز جلسات جدي نقد و بررسي آنها با حضور كارشناسان سينما با هر طرز فكري برگزار شود. بي ترديد درد امروز سينماي ايران ناديده گرفتن ضعف ها و برطرف نكردن آنهاست.

 



پخش چند طرح قرآني در سيما

مدير طرح قرآني 1440 با اشاره به اجرايي شدن طرح قرآني چند رسانه اي 1445 گفت: اين طرح با نوآوري و با 250 دقيقه برنامه در هشت شبكه سيما پخش مي شود.
سيدعباس انجام در حاشيه مراسم افتتاحيه طرح 1445 در گفت و گو با فارس با اعلام اين مطلب اظهار داشت: طرح قرآني چند رسانه اي براي پنجمين سال متوالي است كه اجرايي مي شود و اين طرح طي چهار سال گذشته با عناوين طرح قرآني 1441،1442،1443 و 1444 با استقبال قرآن دوستان برگزار شد.
مدير طرح قرآني 1440 با اشاره به دليل نامگذاري اين طرح قرآني با عنوان 1445 ادامه داد: به مناسبت 1445 سال نزول قرآن كريم اين طرح قرآني با عنوان طرح قرآني 1445 نامگذاري شده است.
انجام ، به انتخاب سوره انفال به عنوان سوره اي كه برنامه هاي اين طرح بر اساس اين سوره مباركه برنامه ريزي شده است، بيان كرد: بر اساس اينكه محتواي اين سوره در سه محور دين، اخلاق، آگاهي و بصيرت و جهاد اقتصادي است اين سوره براي طرح سال جاري انتخاب شد.
مدير برنامه هاي طرح 1445 تصريح كرد: همچنين با اشاره به نامگذاري سال جاري از سوي مقام معظم رهبري با عنوان سال «جهاد اقتصادي» سوره انفال كه مباحث زيادي در ارتباط با اموال، خمس و زكات و ... مطرح است انتخاب شده است.
وي در ادامه بيداري اسلامي و وحدت و يكپارچگي حول ولايت را از ديگر محورهاي انتخاب اين سوره عنوان كرد و گفت: با توجه به بيداري اسلامي در منطقه و حفظ وحدت و يكپارچگي در انتخابات مجلس كه در پايان سال جاري انجام مي شود، اين سوره انتخاب شده است.
وي تاكيد كرد: اين طرح قرآني چند رسانه اي علاوه بر شبكه هشت سيما بيش از 250 دقيقه برنامه روزانه در تمام شبكه هاي سيماي جمهوري اسلامي ايران دارد و علاوه بر آن يك ستون نيز روزانه در روزنامه جام جم به اين مسابقه اختصاص دارد. مدير برنامه هاي طرح قرآني 1445 همچنين از برگزاري 20 هزار كلاس در سراسر كشور خبر داد و افزود: در راستاي اين طرح بيش از 20 هزار كلاس آموزشي در سراسر كشور به آموزش سوره انفال در رشته هاي مختلف ترتيل، صحيح خواني، قرائت، تفسير و ... برگزار مي شود. وي در ارتباط با جوايز اين طرح گفت: 145 سفر هزينه حج عمره، 154 كمك هزينه عتبات عاليات، 145 كمك هزينه سفر مشهد مقدس و هزاران جايزه ارزنده ديگر به برگزيدگان اين مسابقه اهدا مي شود.
انجام، 25 رمضان را زمان اختتاميه اين طرح اعلام كرد و افزود: مراسم اختتاميه اين طرح بيست و پنجم ماه مبارك رمضان در مصلي امام خميني (ره) و در جوار نمايشگاه قرآن برگزار و جوايز به برگزيدگان اهدا مي شود.

 



نقد نمايش «تنديس» نوشته و كار حامد زارعان
اين يك تئاتر خياباني است

سيدعلي تدين صدوقي - منتقد بين المللي تئاتر
نمايش خياباني «تنديس» نوشته و كار حامد زارعان چندي است كه در محوطه تئاتر شهر به اجرا درآمده است. تنديس منتخب جشنواره بيست و نهم فجر است. نمايشي كه زبان گوياي اخبار و روزنامه هاي سال 57 شده است. انگار از چهره شان غبارروبي كرده است: غباري كه شايد پس از گذشت ساليان روي خاطرات جمعي افراد و جامعه نيز نشسته است.
زارعان نشانمان مي دهد كه چه بوديم، چه كرديم و اكنون كجا ايستاده ايم و بايد چه بكنيم. چه انجام دهيم تا هماره حماسه بزرگ سال 57 را زنده نگه داريم. «تنديس» نمايش خياباني بدون كلام است؛ حركت و تصوير و موسيقي. اين تصوير است كه با مخاطب ارتباط برقرار مي كند.
سه بازيگر، يكي نقش تنديس و آن دو ديگر به نوعي حافظه تاريخي مردم هستند. تنديس چون موميايي ها باندپيچي شده است و روي يك صفحه گردان ايستاده. هر بار ژست هاي بخصوصي مي گيرد. دو بازيگر ديگر كه به روي لباس سر تا پا سپيدشان روزنامه هاي سال 57 چاپ شده است به نوعي بخشي از تاريخ اين مرز و بوم را به تصوير مي كشند؛ تاريخ مبارزه با ظلم و ستم و استبداد . درنهايت تلاش مردم به ثمر مي نشيند و آنان به آزادي مي رسند. به آزادي اي كه در طول قرون انتظارش را مي كشيدند و انقلاب به وقوع مي پيوندد. تنديس كه به نوعي همان ايران است حالا به آزادي رسيده است.
ارتباط نمايش با مخاطبان نيز درخور تأمل است آن جايي كه از مخاطبان و مردم مي خواهد كه آنان نيز نقشي در آزادي خود داشته باشند.
ايده نمايش بكر و تازه است و از اين بابت بايد به زارعان تبريك گفت اما به نوعي با توجه به لباس بازيگران، موضوع از همان ابتدا لو مي رود و تعليقي كه معمولا جزو عناصر هر نمايشي است از دست مي رود. اين تعليق در نمايش خياباني مي تواند عناصري مهم باشد.
اما از اينكه بگذريم تفكر و انديشه كارگردان درخصوص شكل تنديس، چاپ روزنامه هاي 57 به روي لباس ها، استفاده از رنگ اسپري كه يكي از وسايل جوانان انقلابي سال 57 براي نوشتن شعار بود، نوع حركات بازيگران و ژست هايي كه تنديس مي گيرد همه و همه در بطن كار مشهود است.
از سويي طراح لباس نيز توانسته با گونه اي طراحي كه با خواست متن و فضاي نمايش همسو است، كاري درخور را انجام دهد.
موسيقي نمايش نيز درخور توجه است؛ استفاده از چند ساز و تلفيق سازهاي مدرن با سازهاي سنتي ايراني كه همگي توسط يك نفر نواخته مي شوند از نقاط قوت نمايش است، بخصوص تصنيف انتهاي كار كه از مرحوم استاد محمد نوري است فضاي نوستالژيكي را فراهم مي آورد. ريتم و زمان نمايش هم در حد مطلوب است.
در كل عناصر نمايش خياباني در تنديس به درستي رعايت شده است. مانند: موسيقي، حركت، رنگ، نشانه ها و نشانه گذاري ها، و... جزو عناصر نمايش خياباني هستند كه به خوبي به كار گرفته شده است. در واقع بايد گفت نمايش خياباني تنها كمدي و طنز، آن هم از جنس دست چندمش نيست كه متأسفانه در اين سال هاي اخير باب شده است.
تئاتر خياباني گونه اي مدرن و امروزي از تئاتر است كه اتفاقا مي تواند ارتباط پويا و همه جانبه اي با مخاطب برقرار كرده و تأثير بسزايي داشته باشد. درواقع كلام در نمايش خياباني اولويت چهارم به بعد است، كلام و زبان در يك تئاتر خياباني بيشتر به عنوان يك نشانه است كه اهميت پيدا مي كند نه در قالب حرف و ديالوگ. يك تئاتر خياباني با عناصر ديداري و شنيداري مانند صداها، آواها، موسيقي، رنگ ها، حركات و ژست ها، نشانه ها و كدگذاري ها و نمادها، استفاده از وسايل و ابزار خاص، لباس، بو، بافت پارچه ها، تصويرسازي ها، عكس، نقاشي و... عوامل دراماتيك خاص هست كه شكل واقعي خود را پيدا مي كند. البته به اين عوامل بايد ايده و متن خوب و بكر از عناصر دراماتيك مانند، ايجاز، تعليق، ريتم، پرداخت ها و... را نيز اضافه كرد. در هر حال تئاتر خياباني «تنديس» يادآوري بود از روزهاي انقلاب نمايشي كه به خوبي آن روزهاي نوراني را به تصوير كشيد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14