(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 2  تیر 1390- شماره 19957

چراغ راه
حكايت خوبان
عصمت پيامبر(ص)
تپش قلم
بررسي نقش همسري با نگاهي به وظايف همسران پيامبر(ص)
تقوا و پاكي، لازمه حضور زنان در جامعه
عرفان عملي از ديدگاه شهيد مطهري



چراغ راه

تاثير كسب مال حرام
قال النبي(ص): من لم يبال من اين اكتسب المال، لم يبال الله من اين ادخله النار.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: هركس برايش مهم نباشد كه مال را از چه راهي تهيه نموده است خداوند نيز اعتنايي به اين نمي كند كه از چه راهي او را به جهنم ببرد. 1

1- ميزان الحكمه، ج 9، ص 295

 



حكايت خوبان

شق القمر پيامبر(ص)
پيامبر اكرم(ص) در حجر اسماعيل نشسته بود و قريش با هم گفت وگو مي كردند و به يكديگر مي گفتند: محمد(ص) ما را عاجز كرده است، نمي دانيم چكار كنيم؟
بعضي از آنها گفتند: برخيزيد برويم از او بخواهيم كه علامتي در آسمان به ما نشان دهد؛ زيرا سحر در آسمان اثر نمي كند. پس به سوي رسول اكرم(ص) آمدند و گفتند: اي محمد(ص) اگر تو ساحر نيستي، علامتي را در آسمان نشان بده! چون ما مي دانيم كه سحر در آسمان اثر نمي كند. حضرت فرمود: آيا اين ماه شب چهارده را مي شناسيد و مي بينيد؟ گفتند: آري. حضرت فرمود: آيا مي خواهيد علامت شما، اين ماه بدر باشد؟ گفتند: بلي. حضرت با انگشت مبارك به ماه اشاره كرد. ماه دو نيمه گرديد و از هم جدا شد. سپس گفتند: دونيمه ماه را به جاي خود برگردان!
حضرت دوباره با يك دست مباركش به يك نيمه ماه و با دست ديگر به آن نيمه اشاره كرد و آنها نزديك هم شدند و به هم چسبيدند و ماه كامل شد و در جاي خود قرار گرفت.
مشركين، بازهم از سر كوردلي خود تاب پذيرش اين معجزه را نياوردند و گفتند: برخيزيد، سحر محمد(ص) درآسمان هم اثر كرد.
خداوند متعال درباره «شق القمر» و عكس العمل ناشايست قريش، اين آيات را نازل فرمود: «اقتربت الساعه و انشق القمر، و ان يروا آيه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر» (قمر-2) آن ساعت نزديك گرديد و ماه شكافته شد و اگر مشركين نشانه اي و معجزه اي چون شق القمر ببينند، روي برمي گردانند و مي گويند: اين سحر كامل است. 1

1- بحارالانوار ج 71، ص 553


 



عصمت پيامبر(ص)

پرسش:
در آيه دوم سوره فتح خداوند به رسولش مي فرمايد: «ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ماتأخر»، تا اين كه خدا گناهان گذشته و آينده تو را ببخشد. آيا از اين آيه مي توان نفي عصمت پيامبر(ص) را استنباط نمود؟
پاسخ:
مراد از ذنب (به معناي گناه) در آيه شريفه، گناه و معصيت الهي نيست بلكه گناهي است كه مشركين به پيغمبر نسبت مي دادند خداوند در آغاز سوره فتح به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: ما با فتح مكه و موقعيتي كه به تو داديم تمام گناهان نسبت داده شده از سوي مشركين و تبعات شومي كه براي تو در نظر گرفته بودند را بخشيديم و آنها ديگر برخورد بدي با تو نخواهند داشت.
هم چنين به قرينه صدق اين نكته كه ذنب در آيه مذكور معصيت از نگاه مشركين است نه معصيت الهي در دو نكته مي توان اشاره نمود:
اول: آنكه در آيات ديگر قرآن وقتي كلمه ذنب در مورد پيامبران به كار برده شده مراد گناه و معصيت از ديدگاه مشركين و كفار بوده است مثلا در آيه 14 سوره شعرا گفته شده كه حضرت موسي به پيشگاه خداوند عرضه داشت: «فرعونيان بر من گناهي (ذنب) دارند كه مي ترسم مرا به خاطر آن گناه بكشند درحالي كه گناه حضرت موسي جز ياري فرد مظلومي از بني اسرائيل و كوبيدن ستمگري از فرعونيان نبوده است كه اين خود عمل صحيحي است كه از نگاه فرعونيان گناه به حساب مي آمد. (پاسخ به شبهات، هادي كردان، ج1، ص 35)
دوم: در روايتي از حضرت رضا(ع) مسئله ذنب پيامبر اين گونه توضيح داده شده است: «هيچ كس نزد مشركين مكه گناهش سنگين تر از گناه پيامبر نبود زيرا آنها 330 بت را مي پرستيدند كه پيامبر اكرم با آنها مخالفت مي كرد...»
حضرت رضا در ادامه روايت مي فرمايند: «خداوند با فتح مكه تمام نسبت هاي نارواي مشركين و تصميمات شومي كه در مورد آن حضرت گرفته بودند را نقش بر آب كرد. (تفسير بيان، محمدعلي انصاري، ذيل آيه 2، سوره فتح)
از اين روايت نيز مشخص مي گردد كه «ذنب» نسبت داده شده به پيامبر معصيت الهي نيست بلكه گناه از نگاه مشركان محسوب مي شود. بنابراين با عنايت به اينكه پيامبر اعظم(ص) در طول حيات طيبه خود از ملكه عصمت برخوردار بوده اند، و در آيه شريفه تطهير هرگونه رجس و پليدي را خداي متعال از اين ذوات مقدسه (پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)) دور نموده است (انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) از اين رو در تمامي آياتي كه مقوله ذنب و يا اثم به پيامبر اعظم(ص) نسبت داده شده بايد به گونه اي تأويل و تفسير گردد كه شبهه تضاد با عصمت پيامبر(ص) به وجود نيايد.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
دل شب، گاه «معاشقه هاي ناب» و هنگام وصل عشاق است، خوابهاي اين زمان، طعم عشق حقيقي را هرگز نمي چشند!
¤ ¤ ¤
عمر بي حاصل فاقد طول و عرض است و «عمر مفيد» به طول و عرض ازل تا ابد، گسترش مي يابد.
¤ ¤ ¤
نادان، خاري است كه روييدن بر سر ديوار مناصب دنيوي نيز از خواريش نخواهد كاست!
¤ ¤ ¤
به «نفس اماره»ات «نه» بگو تا از شر شياطين جني و انسي در امان بماني.
¤ ¤ ¤
افسوس بر گذشته نشانه آن است كه انسان در گذشته يا صادقانه زندگي نكرده است يا عاقلانه.
¤ ¤ ¤
هنر طنز مقبول آن است كه زشتي منكرات را زيبا بيان كند و صاحبان درد را آرام درمان نمايد!
¤ ¤ ¤
ياد مرگ، پيرايش گر عيوب چهره زندگي و آرايش دهنده شخصيت واقعي انسان است.
¤ ¤ ¤
كساني كه جزيي از يك حادثه هستند، آن حادثه را جزيي مي بينند!
¤ ¤ ¤
زندگي آدم غافل دو نيمه دارد: نيمه اول در آرزوي نيمه دوم و نيمه دوم در افسوس نيمه اول!
¤ ¤ ¤
كساني كه در دنيا گندم نما و جو فروشند، در آخرت بهشت را مي بينند اما وارد جهنم مي شوند!
¤ ¤ ¤
براي اصلاح جامعه، همه بايد خودسازي را از خود شروع كنند اما مسئول بايد از خود و اطرافيان و كارگزارانش.

 



بررسي نقش همسري با نگاهي به وظايف همسران پيامبر(ص)
تقوا و پاكي، لازمه حضور زنان در جامعه

مرتضي صالحي
بي گمان داشتن اسوه و سرمشق در زندگي مي تواند بسياري از مسايل و مشكلات پيش روي انسان را حل نمايد؛ زيرا در برابر مشكلات به انسان انگيزه و قدرت مقاومت مي بخشد؛ چرا كه وجود سرمشق به معناي امكان موفقيت و عبور از مشكلات است؛ چنان كه اسوه ها اين گونه بودند و موفقيت ها را تجربه كرده اند.
قرآن به زندگي انسان هاي موفق از پيامبران و غيرپيامبران اشاره دارد تا زمينه هاي روحي و رواني را در انسان ها افزايش دهد. خداوند در آيات فراواني از قرآن به تأثير الگوها و اسوه ها در زندگي اشاره مي كند و به صراحت از اسوه بودن حضرت ابراهيم(ع) و پيامبر اكرم(ص) خبر مي دهد و در آياتي از سوره تحريم، زناني را به عنوان همسران و زنان موفق در كنار زنان شكست خورده معرفي مي كند و نشان مي دهد كه چگونه مي توان زن و همسري موفق بود.
زندگي پيامبر(ص) و آموزه ها و گزارش هاي قرآني درباره همسران آن حضرت(ص) مي تواند سرمشق خوبي براي زندگي همسران باشد.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آيات قرآني، ملاحظات و نكته هاي قرآني را درباره نقش و وظيفه زن در برابر همسر را بيان كرده است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
اختصاصات پيامبر(ص) در همسري و اختصاصات همسري پيامبر
بدون ترديد نمي توان از همه زندگي پيامبر(ص) در همه جزئيات الگوبرداري كرد؛ زيرا براي پيامبر(ص) اختصاصاتي در احكام است كه براي ديگران جايز يا واجب نيست. از جمله آن كه بر پيامبر(ص) نماز شب و تهجد شبانه واجب است (سوره مزمل) درحالي كه اين حكم نسبت به ديگران واجب نيست، بلكه مستحب است. همچنين پيامبر(ص) مي تواند در يك زمان بيش از چهار زن را در نكاح داشته باشد، در حالي كه در غير ايشان، مرد نمي تواند هم زمان بيش از چهار زن را در نكاح دايم خود داشته باشد، چنان كه زنان پيامبر(ص) پس از مرگ ايشان نمي توانند با مردان ديگر ازدواج كنند؛ زيرا حكم ايشان «امهات المؤمنين» و مادر مؤمنان بودن است. (احزاب، آيه 6) درحالي زنان ديگر پس از مرگ شوهر و پايان عده وفات مي توانند با مردان ديگر ازدواج كنند.
خداوند در آياتي از جمله آيات 28 تا 34 سوره احزاب براي زنان پيامبر(ص) احكامي خاص بيان كرده است؛ به طوري كه پاداش و كيفر اعمال ايشان را برخلاف زنان و همسران ديگران، مضاعف كرده و فرموده است كه در پاداش و كيفر مانند همسران ديگران نيستند، بلكه از سخت گيري در كيفر و افزايش مضاعف در پاداش كارهاي نيك و خوب برخوردار خواهند بود. بنابراين زنان و همسران پيامبر(ص) برخلاف ديگر همسران، در صورت اطاعت خاضعانه از خدا و پيامبر(ص) و انجام كارهاي نيك و صالح، از پاداش مضاعف و دوچندان سود خواهند برد (احزاب، آيه 31) و در صورت ارتكاب اعمال زشت و فحشاء به صورت آشكار، كيفر دوچندان خواهند چشيد. (احزاب، آيه 30)
اينها نمونه هايي از اختصاصات پيامبر(ص) و همسران ايشان است كه براي آنان ويژگي ها و صفات خاصي را پديد مي آورد. در بيان برخي از اين اختصاصات پيامبر(ص) از جمله ازدواج بيش از چهار همسر دايم در يك زمان، حكمت ها و اهداف و فلسفه هاي چندي بيان شده است كه از آن جمله ايجاد ارتباط با قبايل مختلف از طريق دامادي و تقويت بنياد دولت اسلامي، حمايت از زنان بيوه و تشويق و ترغيب مومنان به ازدواج با زناني كه شوهرانشان در جهاد به شهادت رسيده و با فرزنداني چند با مشكلات زندگي دست به گريبان بودند و موارد ديگر كه جاي بحث از آن ها در اين جا نيست مي باشد؛ چنان كه در بيان فلسفه مادر بودن زنان پيامبر(ص) اين نكته بيان شده كه اين حكم خاص جعل شده تا ديگران پس از رحلت پيامبر(ص) با ازدواج با اين زنان(ع) از موقعيت اجتماعي آنان استفاده نكنند و به مقاصد پست و دنيوي خويش جامه عمل نپوشانند.
اما اين اختصاصات و احكام خاص، به معناي آن نيست كه در غير اين موارد نتوان از آنان الگوبرداري و درس آموزي كرد؛ بلكه بيان زندگي همسران پيامبر(ص) و بسياري از آموزه هاي دستوري و گزارش هاي تاريخي براي آن است تا همسران از اين زندگي الگوبرداري كنند و چنان عمل كنند كه بهترين زندگي را رقم بزنند و در مواردي كه خداوند آن را زشت دانسته از آن پرهيز كنند.
خداوند به صراحت از در معرض لغزش بودن زنان و همسران پيامبر(ص) همانند ديگر زنان سخن به ميان آورده است (احزاب، آيه 53 و تحريم، آيه 4 و آيات ديگر) كه اين خود بيانگر آن است كه زنان پيامبر و همسران وي از عصمت برخوردار نبوده اند و نمي توانند اسوه و سرمشق زندگي ديگران باشند؛ بلكه در برخي از آيات به صراحت بيان شده كه زنان و همسراني، بايد طلاق داده شوند، چرا كه قوانين و قواعد همسري را مراعات نكرده و نمي كنند و از اين جهت آنان همانند زنان نوح و لوط بودند كه الگوهاي رفتار كافران هستند.
بنابراين، مراجعه به آموزه هاي قرآن و گزارش هاي آن درباره همسران پيامبر(ص) از اين روست كه از خوب هاي آن درس گرفته و از زشتي هاي رفتاري و انحراف قلبي آنان پرهيز كرده (تحريم، آيه4) و مسير حق را از باطل باز شناسيم.
از نظر قرآن، همسر پيامبر بودن، هيچ ارزش و جايگاه خاصي براي كسي ايجاد نمي كند، بلكه مسئوليت ها و وظايف او را سخت تر مي كند و از آن جايي كه رفتار هاي اين همسران زير ذره بين دوست و دشمن است، لازم است تا مراقبت بيشتري داشته باشند و اجازه هرگونه سوءاستفاده ندهند تا پيامبر(ص) از تأثيرات سوء آن در امان بماند. رفتاري كه برخي از همسران انجام دادند و موجبات افك را فراهم آوردند، حربه به دست دشمنان پيامبر(ص) دادند تا زمينه تضعيف موقعيت اجتماعي آن حضرت(ص) را فراهم نمايند.
خداوند در آياتي از جمله آيات 10 و 11 سوره تحريم به اين نكته توجه مي دهد كه همسري پيامبر و يا كافر بودن، به تنهايي موجب نمي شود كه زن به كمالي برسد يا كمالي را از دست دهد. به اين معنا كه موقعيت زيستي و محيط زيست مي تواند در زندگي انسان و سرنوشت او تأثيرگذار باشد (نوح، آيه 27) ولي اين بدان معنا نيست كه انسان هيچ گونه توانايي براي حفظ خود و حركت در مسير حقيقت و كمال نداشته باشد. بودند زناني كه در خانه كافران زيستند ولي به كمال رسيدند كه از آن جمله زن فرعون است و بودند زناني كه در خانه پيامبران(ص) زيستند ولي هرگز به كمالي نرسيدند بلكه مغضوب خداوند شدند و به هلاكت رسيدند كه از آن جمله زنان حضرت لوط و نوح(ع) هستند.
خداوند در آيه تحريم به زنان پيامبر(ص) هشدار مي دهد كه زن پيامبر(ص) بودن به معناي فضيلت و هدايت و رستگاري و امتياز خاص نيست، بلكه آن چه عامل امتياز و معيار سنجش خوب و بد است، تقواو عمل صالح است. (احزاب، آيات 32 و 53 و 55) از اين رو به دو تن از همسران پيامبر(ص) هشدار مي دهد و تهديد مي كند كه اگر از مسير تباهي باز نگردند و همچنان گرفتار انحراف قلب باشند، (تحريم، آيه 4) مي بايست سرنوشت زنان نوح و لوط(ع) را منتظر باشند كه خداوند آنان را به هلاكت رسانيد. بنابراين زن پيامبر(ص) بودن به معناي نجات و رهايي از خشم و عذاب الهي نيست، لذا خداوند حتي دو تن از زنان پيامبر(ص) را به شدت تهديد كرده و به پيامبرش وعده مي دهد كه اگر آن دو زن خطاكار را طلاق دهد، (مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 474) خداوند زناني شايسته تر براي پيامبر(ص) جايگزين مي كند. (تحريم، آيه 5)
از نظر قرآن، همسران پيامبر(ص) همانند هر زن ديگري در معرض لغزش هستند (احزاب، آيه 53) و آنان نيز مانند زنان ديگر از عصمت برخوردار نيستند و مي توانند خيانت كرده و به افشاي راز بپردازند و قلوب ايشان گرفتار انحراف شود (تحريم، آيه 4) بنابراين، ايشان نيز همانند زنان ديگر هستند و رفتارهاي خوب و بد آنان مي تواند به ما نشان دهد كه در كجا به نيك رفته و در كجا به بدي گرايش يافته اند تا از خوب آنان پيروي و از بد ايشان پرهيز كنيم.
از آيات قرآني كه به وظايف همسران پيامبر(ص) مي پردازد، مي توان درس هاي بسيار خوب و بلندي گرفت تا در زندگي زناشويي موفقيت داشته باشيم و اجازه ندهيم تا گرفتار خشم و تهديدات الهي شويم؛ زيرا آن چه خشم الهي را پديد مي آورد، رفتارهاي بدي است كه از سوي همسران انجام مي شود و آن چه رضايت و خشنودي او را سبب مي شود رفتارهاي نيك و خوب آنان است. بنابراين، مي توان از اين آموزه ها و گزارش هاي قرآني، رفتار خوب و بد و نيك و زشت را شناخت و نسبت به هر يك واكنش درستي نشان داد تا موفقيت را به دست آورد.
وظايف همسري با نگاهي به وظايف همسران پيامبر(ص)
هر زني مي بايست به موقعيت شوهر خويش توجه كند و رفتار خويش را بر پايه موقعيت اجتماعي، علمي و سياسي همسرش سامان دهد. اين نكته اي است كه مي توان از آيات 30 تا 33 سوره احزاب به دست آورد. در اين آيات به زنان پيامبر(ص) هشدار داده شده است كه موقعيت پيامبر(ص) را درك كنند و رفتاري شايسته با موقعيت آن حضرت(ص) انجام دهند.
بنابراين، توجه همسران به موقعيت و جايگاه شوهر از مهمترين وظايف همسري است كه از اين آيات مي توان استنباط كرد. اين توجه يابي موجب مي شود تا زنان براي خود تكاليف خاصي را قرار دهند و برخلاف زنان ديگر رفتار كنند؛ زيرا همسر يك سياستمدار يا مجتهد و مرجع مي بايست رفتاري در شان سياستمدار و مرجعيت داشته باشد و اجازه ندهد تا رفتارش موقعيت اجتماعي همسرش را در معرض خطر و اتهام قرار دهد. (نور، آيه 12)
دوري و پرهيز از خودنمايي و خودآرايي هايي كه براي جلب نظر ديگران باشد، از وظايف ديگر همسري است. بايد نوع پوشش هر كسي براساس موقعيت اجتماعي همسرش باشد. البته اين بدان معنا نيست كه براي ايجاد هماهنگي با موقعيت همسر به خودنمايي و خودآرايي متوسل شود؛ چرا كه خودنمايي و خودآرايي كه افراد بيماردل را تحريك مي كند، حرام است. اگر زن اين حداقل در پوشش و آرايش را مراعات نمايد، تازه از رفتار جاهلي و غيراسلامي بيرون آمده است، ولي زن مي بايست افزون بر اين با توجه به موقعيت همسرش رفتار نمايد و اجازه ندهد كه پوشش و آرايشي را به كار گيرد كه موقعيت اجتماعي همسر را متزلزل مي كند. (احزاب، آيات 32 و 33)
خداوند در آيات 53 و 55 سوره احزاب به سبب موقعيت پيامبر(ص) به همسران وي هشدار مي دهد كه با زنان كافر بدون پوشش و حجاب سخن نگويند؛ زيرا مراد از نسائهن در آيه، زنان مومن هستند (مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 577) و از مفهوم «ولانسائهن» استفاده مي شود كه لازم است زنان مسلمان در برابر زنان غيرمسلمان باحجاب باشند. حكمت و فلسفه اين حكم شايد اين باشد كه زنان كافر با شناسايي ظاهر زنان پيامبر(ص) ممكن است براي شوهرانشان اطلاعاتي را لو دهند كه از اين طريق زنان پيامبر(ص) شناخته شوند و زمينه تحريك جنسي و يا سوءاستفاده هاي ديگر فراهم آيد؛ زيرا زنان كافر بر اصول اخلاقي پاي بند نيستند و مي كوشند تا اطلاعات محرمانه زنان پيامبر(ص) را لو دهند. همچنين زنان مومن بايد مواظب باشند تا افراد كافر و بي ايمان از وضعيت ظاهري آنان آگاه نشوند و ظاهرشان را در پيش همسران خود و يا ديگران لو ندهند تا موجبات اذيت و آزار و خيانت فراهم آيد. موقعيت زن مومن بودن خود به تنهايي موجب مي شود تا حكم پوشيدن در برابر زن كافر داده شود.
اجتناب از رفتارهاي تحريك آميز نامحرمان از وظايف همسري است كه در آيات پيش گفته تبيين شده است. زن موظف است به دوراز هرگونه رفتار تحريك آميز جنسي در جامعه حضور يابد و اجازه ندهد تا با پوشش نامناسب و آرايش و خودآرايي و خودنمايي و يا نازك كردن صداو خوش و دلنشين صحبت كردن، ديگران را تحريك كند و هواهاي نفساني و جنسي نامحرمان را برانگيزاند.
تقوا پيشگي و مراعات هر آن چيزي كه وي را از گناهان عقلي و عقلايي و شرعي حفظ مي كند، از جمله وظايف زن است كه درآياتي از جمله آيات 50 و 53 سوره احزاب تبيين شده است. هر زني مي بايست چنان در برابر نامحرمان و غيرمحارم قرار گيرد كه هيچ گونه احتمال تحريك جنسي وجود نداشته باشد و زمينه خيانت فراهم نيايد.
براي دست يابي به اين هدف، حفظ حجاب در برابر مردان بيگانه مورد تاكيد قرار گرفته است؛ زيرا حجاب موجب مي شود كه زن شناخته نشود و زيبايي ها و برجستگي هاي زنانگي وي كه عامل تحريك جنسي است از چشمان نامحرم پوشيده بماند. اين گونه است كه زن به سبب ناشناخته ماندن زيبايي ها و عوامل جنسي تحريك كننده، در امنيت قرار مي گيرد و مورد اذيت و آزار قرار نمي گيرد. (احزاب، آيات 53تا 59)
خانه داري و خانه نشيني زن
شايد براي زناني كه نمي توانند خود را در جامعه حفظ كنند، خانه نشيني بهترين شيوه باشد. خانه نشيني به معناي عدم حضور در جامعه نيست، بلكه به معناي اين است كه جز به ضرورت از خانه خارج نشوند. البته برخي از زنان به سبب ويژگي هاي روحي و اخلاقي و ظاهري مي بايست خانه نشيني را برگزينند؛ زيرا در جامعه مورد توجه انظار عمومي قرار مي گيرند و عاملي براي تباهي و خيانت به خود و همسر مي شوند. اگر خداوند در آياتي از جمله 53 سوره احزاب ورود همسران پيامبر(ص) در فعاليت هاي اجتماعي با رعايت ضوابط را بيان مي كند، ولي در آيات 32 و 33 همين سوره آنان را موظف به ماندن در خانه هاي خود مي كند؛ زيرا شرايط اجتماعي و موقعيت همسري پيامبر(ص) موجب توجهات همگان است و حضور آنان مي تواند آثار زيانبار اخلاقي و اجتماعي و سياسي به دنبال داشته باشد. از اين رو، اين جواز با محدوديت بسيار بيان مي شود تا حفظ موقعيت اجتماعي پيامبر(ص) شود.
به سخن ديگر، اگر جواز حضور در اجتماع منافي موقعيت اجتماعي همسر باشد، بهتر آن است كه زن در خانه بنشيند و در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي حضور نيابد.
همچنين زن اگر احتمال دهد كه حضورش در فعاليت هاي اجتماعي منافي با تقواست و زمينه گناه براي خود و يا ديگران را فراهم مي آورد، عدم حضور در جامعه براي او به عنوان يك واجب درمي آيد؛ زيرا همه زنان يكسان نيستند و نوع رفتار يا ظاهر افراد متفاوت است. از اين رو هر كسي مي بايست بسنجد كه آيا حضور او مفيدتر براي خود، همسر يا جامعه است يا عدم حضور وي در جامعه سودمندتر و سازنده تر مي باشد.
اين كه خداوند در آيه 53 سوره احزاب حضور زنان را در فعاليت هاي اجتماعي با رعايت ضوابط بيان كرده و گفته است كه آنان با حفظ حجاب و مراعات آنچه حفظ طهارت قلب مي شود، در جامعه حضور يابند و ارتباط كلامي با مردان داشته باشند، به اين معناست كه اگر طهارت با اين گونه اعمال حفظ نشود، عدم حضور بر آنان واجب است؛ زيرا مراعات با حفظ حجاب به معناي كفايت آن نيست؛ چرا كه در تعليل وجوب حجاب اين معنا مورد تاكيد قرارگرفته كه اين گونه رفتار موجب اطهربودن دل هاست. پس اگر زن احتمال يا يقين دهد كه حتي با حفظ حجاب و درشت سخن گفتن، دلهاي خود و يا ديگران را مي لرزاند نمي بايست در فعاليت اجتماعي حضور يابد. (نگاه كنيد، روح المعاني، ج 12، جزء 22، ص 104)
به سخن ديگر، هدف شريعت، حفظ تقواي الهي و كرامت انساني و دوري از خيانت به همسر است و اگر به اين طهارت به هر شكلي خدشه وارد شود، جايز نيست حتي اگر زن در حضور خود در جامعه حفظ حجاب نمايد؛ زيرا اين حجاب عامل تحقق طهارت او نيست و هدف و مقصود با اين حجاب تحقق نمي يابد، پس لازم است تا در جامعه حضور نيابد و از فعاليت هاي اجتماعي پرهيز و اجتناب ورزد. از اين رو خداوند در آيه 53 سوره احزاب با همه شروطي كه مي گذارد تا از ارتباط رو در رو و چهره به چهره اجتناب شود و از پس حجاب و پرده و درشت گويي و مانند آن ارتباط با نامحرم تحقق يابد، ولي تمام تكيه بر اين نكته است كه تزكيه و طهارت و تقوا حفظ گردد و اگر به هر دليلي اين كارها نتواند تقوا و طهارت را حفظ كند، بايد به راه هاي ديگري چون خانه نشيني و عدم حضور در فعاليت هاي اجتماعي روآورد تا هدف اصلي تحقق يابد.
اطاعت از فرمان الهي و خواسته هاي مشروع همسر از ديگر وظايف همسر است كه در آياتي از جمله آيه 33 سوره احزاب تبيين شده است. اين اطاعت در مسايل مالي و غيرمالي و امور ديگر است. بنابراين اگر خداوند حكم به زكات و خمس و پرداخت آنها و يا اداي كامل نماز داده است (احزاب، آيات 32 و 33) زن مي بايست مال واجب الهي را پرداخت نمايد و در اين امر كوتاهي نكند (همان) چنان كه در مسايل جنسي و نيازهاي ديگر مرد مي بايست اطاعت كرده و تمرد و عصيان نورزد.(همان) بنابراين، اطاعت خدا و اطاعت شوهر در امور مشروع، از وظايف زن است كه مي بايست به آن توجه يافته و كوتاهي نورزد.
از ديگر واجبات و وظايف زن در برابر شوهر، حفظ اسرار جنسي و خانوادگي و مانند آن است. زنان به سبب آن كه بطانه شوهر خويش هستند از همه چيز همسر آگاهي دارند، بنابراين لازم است كه لباس و پوشش همسر باشند و اجازه ندهند تا ديگران به اسرار خانواده و همسر آگاه شوند. (تحريم، آيات 3 و 4) هرگونه رفتاري ضدامانت داري خيانت بزرگ تلقي مي شود، از اين رو طلاق يكي از واكنش هاي طبيعي به اين گونه اعمال از سوي خداوند قلمداد شده است.
آموزش معارف و احكام ديني، از ديگر وظايف همسران در خانه است؛ زيرا شناخت معارف و حقايق هستي و احكام و آموزه هاي الهي مي تواند، شرايط بهتري را در خانه و خانواده شكل بخشد و زمينه را براي پيشرفت همسر فراهم كند و فرصت بيشتر به خود و خانواده عطا نمايد. از اين رو خداوند در آياتي از جمله 32تا 34 سوره احزاب بر خواندن آيات قرآني و شناخت معارف و احكام الهي توجه داده و آن را وظيفه همسري دانسته است.
بر مردان است كه به زنان خويش توجه كافي مبذول دارند و رضايت زنان خويش را به دست آورند (تحريم، آيه 1) و حتي گاه از حق خود بگذرند تا پيوند خانوادگي حفظ شود، چنان كه پيامبر(ص) از حق خويش با خيانت همسران گذشت و با حكم جواز الهي در طلاق ايشان عمل نكرد و ايشان را طلاق نداد تا به ما بياموزد كه تا حد امكان از حق خود مي بايست گذشت كرد و احسان نمود تا پيوند روابط خانوادگي همچنان حفظ و استوار باشد.
با آن كه برخي از همسران پيامبر(ص) از زندگي ساده و كم بضاعت پيامبر(ص) ناراضي بودند و با توجه به موقعيت اجتماعي و جايگاه پيامبري از آن حضرت مي خواستند كه رفاه و آسايش بيشتري براي آنان فراهم آورد، ولي آن حضرت(ص) زندگي ساده را مقدم مي داشت؛ زيرا موقعيت آن حضرت(ص) ايجاب مي كرد تا اين گونه عمل كند. بنابراين، همسران مي بايست موقعيت اجتماعي را به گونه اي درست تحليل كنند و اين گونه متوقع رفاه نشوند و موقعيت شوهر را عاملي براي دنياطلبي قرار ندهند و به تجملات رو نياورند. درخواست امكانات بيشتر و زيورآلات و مانند آن (احزاب، آيه 28) خود عاملي براي دلسردي از زندگي و زمينه ساز طلاق است. پس بايد توجه داشت كه به زندگي اي كه شوهر تامين مي كند بايد بسنده كرد و قناعت را در پيش گرفت و به تجملات رو نياورد.
از آيات قرآني ديگر مي توان وظايف ديگري را براي زنان بيان كرد ولي به همين مقدار بسنده مي شود؛ زيرا عمل به همين مقدار، خود راهگشاي تمامي مشكلات و رسيدن به همه كمالات و آسايش و آرامش در زندگي مشترك است. باشد با الگوبرداري از آموزه هاي قرآني راه درست زندگي و همسرداري را بياموزيم و بدان عمل كرده و به آسايش و آرامش دوسرا دست يابيم.

 



عرفان عملي از ديدگاه شهيد مطهري

¤ اهميت عمل خالصانه
مرحوم آقاي بروجردي رضوان الله عليه چند روز قبل از فوتشان، بعضي ها كه خدمت ايشان بودند گفتند: خيلي ايشان را ناراحت ديديم و ايشان گفتند كه خلاصه ، عمر ما گذشت و ما رفتيم و نتوانستيم خيري براي خودمان پيش بفرستيم، عملي انجام بدهيم.
يك كسي از آنهايي كه نشسته بود، طبق عادتي كه هميشه در مقابل صاحبان قدرت شروع مي كنند به تملق و چاپلوسي، خيال كرد كه اينجا هم جاي تملق و چاپلوسي است، گفت آقا شما ديگر چرا؟! ما بدبختها بايد اين حرفها را بزنيم، شما الحمدلله اين همه آثار خير از خودتان باقي گذاشتيد، اين همه شاگرد تربيت كرديد، اينهمه آثار كتبي از خودتان به يادگار گذاشتيد، مسجد به اين عظمت ساختيد، مدرسه ها ساختيد. وقتي اين را گفت، ايشان يك جمله فرمود كه حديث است: «خلص العمل فان الناقد بصير بصير». چه مي گويي؟! عمل را بايد خالص انجام داد. نقاد آگاهي آنجا هست. تو خيال كرده اي اينها كه در منطق مردم به اين شكل هست، حتماً در پيشگاه الهي هم همين جور است كه پيش تو هست؟! (تعليم و تربيت در اسلام، ص 249)
¤ درجات عبادت
رفتن پيش خدا براي يك چيزي و چيزي از او خواستن، باز هم رفتن پيش او است، باز هم تا حدي قلب انسان روشن مي شود، انسان صفايي پيدا مي كند، از غير خدا غفلت مي كند و متوجه او مي شود، اين قطعاً خودش يك درجه اي از پرستش است و لو درجه ضعيفي باشد. بنابراين، اين عبادتها را هم صددرصد نمي شود نفي كرد، و بلكه چون همه مردم در درجه بالا نيستند، اكثر مردم را اگر ما بخواهيم تربيت بكنيم به طوري كه نظام زندگي دنياشان درست شود و به خدا هم نزديك شده باشند، از همين راه بايد وارد شويم، و يا لااقل افراد را در ابتدا از اين راه بايد وارد كرد، و بعد بالاتر برد. و علت اينكه در قرآن به امور مادي زياد عنايت شده است همين است. البته در قرآن «رضوان من الله اكبر» هم هست. وقتي كه ذكر مي كند: «جنات تجري من تحتها الانهار» بهشتها و باغهايي كه در پايين آن باغها نهرها جاري است، بعد مي گويد: «رضوان من الله اكبر» و كمي خشنودي خدا، از همه اينها بالاتر و بزرگتر است. يعني آن كسي كه مي خواهد خدا را به خاطر خشنوديش عبادت كند، او چيز ديگري است. ولي مشتري «رضوان من الله اكبر» (توبه 72) طبعا همه مردم نيستند؛ بلكه نصف مردم هم نيستند، يك اقليت مترقي مشتري آن هستند. براي اكثريت مردم، راه عملي همين است كه از بهشت هايي كه در آنها [لذات] جسماني است سخن به ميان آيد. (تعليم و تربيت در اسلام، ص 226)
¤ وقتي هم براي خلوت
بزرگان هميشه توصيه مي كنند: «هر مقدار كار زياد داري، در شبانه روز يك ساعت را براي خودت بگذار». ممكن است شما بگوييد من هيچ ساعتم براي خودم نيست، تمام اوقاتم براي خدمت به مردم است. نه، اگر تمام ساعات انسان هم وقف خدمت به خلق خدا باشد، در عين حال انسان بي نياز از اينكه يك ساعت را براي خودش بگذارد نيست. اين يك ساعت با اينكه براي خود است، ضرورت دارد و لازم است، و آن ساعت هايي كه براي غير خود است، با اينكه مفيد و لازم است، جاي آن را پر نمي كند. حالا يك ساعت كه مي گويند حداقل است، يك ساعت يا بيشتر در شبانه روز را انسان واقعاً براي خودش بگذارد، يعني در آن لحظات برگردد به خودش، خودش را هرچه هست از خارج ببرد، به درون خودش و به خداي خودش باز گردد و در آن حال فقط و فقط او باشد و خداي خودش و راز و نياز كردن و مناجات با خداي خودش و استغفار كردن. خود استغفار يعني محاسبه النفس كردن، حساب كشيدن از خود. حساب بكند در ظرف اين بيست و چهار ساعت من چه كردم؟
فوراً براي او روشن مي شود كه فلان كارم خوب بود، شكر مي كند خدا را، فلان كار را خوب بود نمي كردم، تصميم مي گيرد ديگر نكند و استغفار مي كند... (تعليم و تربيت در اسلام، ص 227)
¤ معناي حضور
روح عبادت، ذكر است (به اصطلاح ديني) يعني ياد خدا، منقطع شدن، بريده شدن، كه در لحظه عبادت انسان از غير خدا بريده شود و فقط و فقط او باشد و خداي خودش، گويي غير از او خدا چيزي در عالم وجود ندارد. اين همان حالتي است كه شعراي عرفاني از آن تعبير به «حضور» مي كنند. (تعليم و تربيت در اسلام، ص 221)
¤ روح عبادت، ياد خدا
روح عبادت ياد پروردگار است. روح عبادت اين است كه انسان وقتي كه عبادت مي كند، نمازي مي خواند، دعايي مي كند و هر عملي كه انجام مي دهد، دلش به ياد خداي خودش زنده باشد: و اقم الصلوه لذكري. (طه 41) (آزادي معنوي، ص24)
¤ فلسفه نماز
گاهي افرادي سؤال مي كنند فايده نماز خواندن ما براي خدا چيست؟ براي خدا چه فايده اي دارد كه من نماز بخوانم؟ ديگري مي گويد: شما مي گوييد من نماز بخوانم، نزد خدا اعلام بندگي كنم؛ مگر خدا نمي داند كه من بنده اش هستم كه مرتب بروم آنجا بايستم اعلام بندگي كنم، تعظيم كنم، چاپلوسي كنم تا خدا يادش نرود كه چنين بنده اي دارد. اگر خدا يادش برود، چنين خدايي كه خدا نيست، شما كه مي گوييد خدا هرگز يادش نمي رود. پس عبادت كردن براي چيست؟ خير، نماز براي اين نيست كه خدا يادش نرود چنين بنده اي دارد؛ نماز براي اين است كه بنده يادش نرود خدايي دارد؛ نماز براي اين است كه ما هميشه يادمان باشد كه بنده هستيم، يعني چشم بينايي در بالاي سر ما وجود دارد، در قلب ما وجود دارد، در تمام جهان وجود دارد؛ يادمان نرود به موجب اينكه بنده هستيم خلقت ما عبث نيست؛ بنده هستيم پس تكليف و وظيفه داريم. پس اينكه من نماز مي خوانم، مرتب مي گويم: الله اكبر، لاحول و لاقوه الا بالله، سبحان الله، و اعلام عبوديت مي كنم كه من بنده هستم، براي اين است كه هميشه ياد خدا در دل من باشد. فايده آن چيست؟ در اين مرحله فايده اش اين است: يادمان هست كه بنده هستيم، يادمان هست كه وظيفه داريم، يادمان هست كه قانون خدايي عادلانه اي در دنيا وجود دارد؛ به اين قانون بايد عمل بشود. (آزادي معنوي، ص 26)
نماز، هرگز ساقط نمي گردد نماز پايه دين و فاصله بين كفر و ايمان و شرط قبولي ساير اعمال است. در همه شرايع و اديان الهي نماز بوده. نماز به واسطه اهميتي كه دارد هرگز ساقط نمي گردد. هر كس در حدود توانايي خود به هر شكلي كه قادر است بايد اين فريضه بزرگ را به جا آورد. مسافر و همچنين سرباز در حال جنگ به جاي چهار ركعت، دو ركعت مي خواند، كسي كه قادر نيست وضو بگيرد تيمم مي كند، آن كه نمي تواند ايستاده نماز بخواند بايد نشسته بخواند، اگر به نشستن نيز قادر نيست خوابيده، به پهلو يا به پشت نماز مي خواند، در بعضي مواقع، نماز فقط به صورت اشاره انجام مي گيرد.
نماز تجديد عهد بندگي مخلوق با خداست. هميشه بايد اين تجديد عهد تكرار گردد. (حكمت ها و اندرزها، ج2، ص199)
حق نماز
نماز به گردن انسان حق دارد. يكي از حقوق نماز، احترام نماز است كه نقطه مقابلش مي شود استخفاف نماز ، يعني سبك شمردن نماز، اينكه انسان نماز را سبك بشمارد، مي خواند و سبك مي شمارد و به شكل امري كه خيلي مهم نيست تلقي مي كند. اين «مهم نيست»، انسان را كه- نماز خوان هست- از زمره نمازگزاران خارج مي كند. يعني به صورت يك آدمي در مي آيد كه همان نمازش در روز قيامت دشمن و خصمش خواهد بود، چون دائما نماز را تحقير و استخفاف مي كرده و به شأنش بي اعتنايي مي كرده است. (آشنايي با قرآن، ج01، ص171)
¤عبادت در متن زندگي
در ديانت مقدسه اسلام نيز عبادت سرلوحه همه تعليمات است. چيزي كه هست در اسلام عبادت به صورت يك سلسله تعليمات جدا از زندگي كه صرفاً به دنياي ديگر تعلق داشته باشد وجود ندارد؛ عبادات اسلامي با فلسفه هاي زندگي توأم است و در متن زندگي واقع است.
گذشته از اينكه برخي عبادات اسلامي به صورت مشترك و همكاري دسته جمعي صورت مي گيرد، اسلام به عبادتهاي فردي نيز آنچنان شكل داده است كه متضمن انجام پاره اي از وظايف زندگي است. مثلا نماز كه مظهر كامل اظهار عبوديت است، چنان در اسلام شكل خاص يافته است كه حتي فردي كه مي خواهد در گوشه خلوت به تنهايي نماز بخواند، خود به خود به انجام پاره اي از وظايف اخلاقي و اجتماعي از قبيل نظافت، احترام به حقوق ديگران، وقت شناسي، جهت شناسي، ضبط احساسات، اعلام صلح و سلم با بندگان شايسته خدا و غيره مقيّد مي گردد.
از نظر اسلام، هر كار خير و مفيدي اگر با انگيزه پاك خدايي توأم باشد عبادت است. لهذا درست خواندن، كار و كسب كردن، فعاليت اجتماعي كردن اگر لله و في الله باشد عبادت است.
در عين حال، اسلام نيز پاره اي تعليمات دارد كه فقط براي انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبيل نماز و روزه، و اين خود فلسفه اي خاص دارد. (سيري در نهج البلاغه، ص98 و 09)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14