(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 22 تیر 1390- شماره 19973

ايمان و امن و امان است ... (شعر)
زمين پر است... (شعر)
تأملي در مجموعه شعر «وطنم ابراهيم»، سروده محمدرضا سهرابي نژاد
جبهه نگاري شاعرانه در «وطنم ابراهيم»
ديوان «فلسطين در چشمان كودك» منتشر شد
ريشه يابي واژگان فارسي
احمد شاكري: شبه روشنفكران هنوز هم دوست ندارند از جنگ بنويسند



ايمان و امن و امان است ... (شعر)

عليرضا قزوه
مطروحه و اقتراح يكي از نمونه هاي رايج در انجمن هاي اصيل ادب پارسي از گذشته تا حال بوده است. به طوري كه بعضي از اشعار زيبا و زبانزد ادب پارسي بر همين اساس شكل گرفته است. اين مقوله كم كم داشت به فراموشي سپرده مي شد كه مطروحه اي از مقام معظم رهبري درباره شخصيت جانبازان عزيز مطرح شد و تاكنون استقبال خوبي نيز از سوي شاعران انجام پذيرفت و ديگربار مقام جانبازان عزيز را به عنوان سرمايه هاي راستين انقلاب مطرح كرد.
به قول حضرت عطار:
هر كه را در عشق چشمي باز شد
پايكوبان آمد و جانباز شد
و باز به قول حافظ بزرگ:
خامي و ساده دلي شيوه ي جانبازان نيست
خبري از بر آن دلبر عيار بيار...
غزل زير استقبالي ست از مطروحه رهبر جانباز و اديب مان كه تقديم مقام جانبازان سرافراز مي شود.
بيت مطروحه ايشان چنين است:
«رندانه آخر ربودي جامي ز خمخانه دل
خونين چو برگ شقايق، رنگين چو افسانه دل»
البته بيشتر شاعران جوان همين مطروحه را بيت نخستين غزل خود قرار داده اند كه به گمانم اولي تر آن است كه مطلع غزل را نيز خود شاعران بسرايند.
فتوي ز دل خواستم گفت بگذر به ميخانه ي دل
ايمان و امن و امان است شعر امينانه دل

دردي كش درد و داغم، جز غم نيامد سراغم
داغ است دردانه جان، درد است دردانه دل

فرق من و دل در اين بود او ماند و من رفتم از خويش
باري ست بر شانه من، بالي ست بر شانه دل

از بس شكستيم در خويش، آيينه بستيم در خويش
از شيشه هاي شكسته پر شد پريخانه دل

جمعي حقيقت نديده افسانه گفتند و خفتند
چيزي حقيقت ندارد مانند افسانه دل

دل را چراغان او كن، با اشك ها شست و شو كن
بيرون شو از خانه جان، بيرون زن از خانه دل

مستان يكدست لبيك، تا باده اي هست لبيك
دست دلم را بگيريد، سر رفته پيمانه دل

 



زمين پر است... (شعر)

مهدي باقر
هرچند قلب دشمنت از كفر و كين پر است
نام بزرگوار تو در هند و چين پر است
سر حلقه ي تمام بزرگان عالمي
از احمد و محمد تو هر نگين پر است
بي گور و بي نشان شده اند اهل ظلم و جور
از تربت شهيد ره حق، زمين پر است
ما را هراس نيست ز شمشير دشمنان
كز قطره هاي خون دلم، آستين پر است
هرچند سجده نيست مرا جز به درگهش
از نور آفتاب خيالت، جبين پر است
بشنو، ز گوش هوش ضمير و ز قلب پاك
قرآن هميشه از سخن دلنشين پر است
عمري گذشت و دفتر دلهاي عاشقان
از صائب و كليم و غني و حزين پر است

 



تأملي در مجموعه شعر «وطنم ابراهيم»، سروده محمدرضا سهرابي نژاد
جبهه نگاري شاعرانه در «وطنم ابراهيم»

رضا اسماعيلي
(1)
از زمان چاپ مجموعه شعر «وطنم ابراهيم» تاكنون، به دنبال فرصتي خجسته بودم كه دست به قلم ببرم و يادداشتي بر اين دفتر بنويسم كه هر بار به علتي اين مهم به تعويق مي افتاد، تا اين كه سرانجام توفيق رفيق شد و اين فرصت خجسته به لطف حضرت دوست، فراهم.
سهرابي نژاد را از آغاز انقلاب تاكنون با رباعي هاي ناب و دوبيتي ها اصيل و شناسنامه دارش مي شناسم. هر چند كه در ساير قالب ها نيز از او آثار ارزنده اي خوانده ام. فكر مي كنم جامعه ادبي ما نيز بيشتر او را با رباعي و دوبيتي به ياد مي آورند و شهرت او- بخصوص در دهه اول انقلاب- به خاطر رباعي هاي فاخر و استخوانداري است كه از او در مطبوعات به چاپ رسيده است.
اما علي رغم اين ذهنيت، در اين يادداشت هاي كوتاه قصد دارم به خوانش شعرهايي از مجموعه شعر «وطنم ابراهيم» او بپردازم كه اكثر شعرهاي آن در قالب سپيد و معدودي نيز در قالب نيمايي سروده شده اند. اين مجموعه شعر البته تاريخ 86 را بر پيشاني خود دارد و حكايت از اين امر مي كند كه سهرابي نژاد در سال هاي اخير -علي رغم غيبت چند ساله در محافل و مجامع ادبي- چندان هم از دغدغه سرودن بركنار نبوده و در خلوت شاعرانه خويش، مشغول آفرينش اين سپيد سروده ها بوده است: سپيد سروده هايي با مضمون «دفاع مقدس» .از همين رو شما در اين دفتر با سيماي شاعري روبه رو مي شويد كه با سهرابي نژاد دهه اول انقلاب- به اعتبار گزينش قالب سپيد براي سرودن- فاصله زيادي گرفته و در يك پوست اندازي ادبي، به هويتي مدرن تر و معاصرتر دست يافته است كه از اين نظر بايد به او تبريك گفت، چرا كه اين تحول در كارنامه ادبي او، تحولي رو به جلو و اميدبخش است.
من هميشه بر اين باور و اعتقاد بوده ام كه شاعران انقلاب با پيوندزدن ذهن و زبان خود با قالب هاي نو- نيمايي و سپيد- بايد به جريان ادبيات معاصر بپيوندند و از جزيره اي كار كردن دست بردارند. بيرون آمدن از حصار قالب هاي سنتي و پيوستن به اقيانوس ادبيات معاصر، بهترين راهكار باروري و بالندگي ادبيات معاصر و همزباني با جامعه ادبي جهاني است. قالب هاي نو يك فرصت است كه بهره گيري توانمندانه شاعران انقلاب از اين فرصت، مي تواند راه را براي جهاني شدن ادبيات ما هموار كند. از همين روست كه رويكرد سهرابي نژاد به قالب هاي نو را، حركتي تكاملي، اميدبخش و روبه جلو ارزيابي مي كنم.
و اما در اين يادداشت هاي كوتاه كه به خوانش شعرهايي از دفتر «وطنم ابراهيم» اختصاص دارد، قصد من بيش تر بر «عقد و وصل» است، تا «نقد و فصل». هر چند كه در مواردي نيز- به ضرورت- در قلمرو نقد وارد شده ام و به نكاتي اشاره كرده ام. و صد البته اين امري بديهي است كه يك مجموعه شعر از فراز و نشيب هايي برخوردار باشد، چنان كه زنده ياد «سيدحسن حسيني» در يادداشت كوتاهي كه بر مجموعه شعر عاشورايي «از صاعقه تا باران» سهرابي نژاد نوشته، به خوبي به اين نكته اشاره كرده است:
«شعر زنده مثل عضو زنده، تپش و فراز و فرود دارد. تو سربلند باش كه شعرت زنده است... شعر تو فراز و فرود دلنشيني دارد، چون به «عصب» متصل است. موفق و مؤيد باشي و خودت و ديگران هم بدانند كه در يد بيضا همه انگشت ها يكدست نيستند.»(1)
من نيز با شناختي كه از دوست شاعرم سهرابي نژاد عزيز دارم، خوب مي دانم كه او از هرگونه نقدي كه آلوده به جاه طلبي هاي ژورناليستي نباشد، با آغوش باز و روي گشاده استقبال مي كند و صداقت در نقد را- اگر با تقواي ادبي همراه باشد- بر تملق و چاپلوسي مزورانه ترجيح مي دهد. به هر صورت، اين يادداشت ها «برگ سبزي است تحفه درويش» و در حد بضاعت اين كمترين: «و افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد».
(2)
به سر بريده مي ماند
خورشيد
غروب
كربلاي كوچكي است!
(شعر3، ص9)
ادبيات مقاومت و پايداري، برآمده از جوهره و ذات فرهنگ شيعي است. در اسلام، حضرت اباعبدالله(ع)، نماد مقاومت و پايداري در مقابل مظاهر ظلم و كفر و شرك و نفاق است. عاشورا و كربلا نيز اسطوره اي است براي همه عصرها و همه نسل ها: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا». از همين روست كه ادبيات پايداري و شعر دفاع مقدس، ريشه در كربلا و عاشورا دارد و از سرچشمه زلال اين قيام الهي مي نوشد.
شاعران دفاع مقدس نيز كه پرورش يافتگان مكتب عاشورا هستند، در آفرينش هاي ادبي خود همواره گريزي به دشت كربلا زده اند، چرا كه خوب مي دانند رمز پايداري و پايمردي ملت سربلند ايران در طول هشت سال جنگ تحميلي، الگوبرداري و الهام از قيام عاشورا بوده است. آري، فلسفه پايداري و ايستادگي مردانه ملت ما در سال هاي افتخارآفرين دفاع مقدس چيزي جز مهر تأييد زدن بر اين ادعاي روشن نبود كه ما با اقتداء به سرور و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(ع)، نه ظلم مي كنيم و نه زير بار ظلم مي رويم، و فتوحات درخشان «عاشورا مردان» اين مرز و بوم نيز در طول اين «هشت فصل عشق»، ايمان و اعتقاد راسخ به حقانيت اين راه نوراني بود.
شاعر عاشورايي «وطنم ابراهيم.» نيز با ديدن غروب غم انگيز خورشيد، به ياد كربلا و خورشيد عالمتابي مي افتد كه سر مبارك او- سر فراز- بر فراز نيزه ها نورافشاني مي كند و با تلاوت قرآن، بشارت مرگ كافران و ستمگران رامي دهد.
سهرابي نژاد با اين اشاره تاريخي به يادمان مي آورد كه اگر ما در جنگي با اين وسعت و عظمت پيروز شديم، به خاطر درس آموزي از عاشورا و اقتداء به سيدالشهداست. يعني به خاطر داشته باشيم كه دفاع مقدس، ريشه در آموزه هاي وحياني و قرآني دارد و جهاد ما با دشمن، نه صرفاً بر سر حفظ آب و خاك و بازپس گيري مرزها، بلكه دفاعي ايماني و اعتقادي براي پاسداري از مرزهاي شرف، پاسداري از نواميس اسلامي و صيانت از كرامت هاي انساني است.
(3)
در حيرت تماشائيان
عاقبت
از آتش «نمرود»
سربلند بيرون آمد
وطنم!
(شعر1، ص7)
اولين چيزي كه در اين شعر موجز به نظر مي آيد، تلفيق هنرمندانه فرم و محتوا در هيئتي شاعرانه است. شاعر بااشاره به مضامين قرآني، خواننده را به تاريخي آشنا ارجاع مي دهد و به راحتي با او ارتباط برقرار مي كند، ارتباطي شاعرانه و به دور از هرگونه تكلف و تصنع.
(4)
پاهاي گل آلوده ام را/ بر سنگري متروكه/ كوبيدم/ سرباز مجروحي درآمد/ با «مشت بسته»/ پنداشتم.../ وقتي نشان رفتم/ با ترسخندي/ پيش تر آمد/ مشت خودش را باز كرد و/ سيب پنهان را/ به من داد/ من هم، در آغوشش گرفتم!
(شعر 24، ص 30)
يكي از مضامين و موضوعات مورد توجه شاعران دفاع مقدس، توجه به مضمون «صلح» و «دوستي ملت ها» است.
اين مضمون بخصوص بعد از پذيرش قطعنامه و خاتمه يافتن جنگ بيشتر مورد توجه شاعران قرار گرفت، چنان كه اكثر شاعران با فروكش كردن شعله هاي جنگ تلاش كردند با نگاهي واقع بينانه و عيني، به بررسي جنگ و تبعات آن پرداخته و با دعوت به «صلح و دوستي» نفرت خود را از جنگ افروزي قدرت هاي استكباري با زبان شعر به تصوير بكشند.
سهرابي نژاد نيز در «وطنم ابراهيم»- همچون ديگر شاعران دفاع مقدس- از اين دغدغه مقدس انساني فارغ نبوده است و در شعر شماره (24) به زيبايي به تقبيح جنگ و ستايش صلح پرداخته است.
شاعر در شعر فوق با بياني «وصفي- روايي» و در روايتي سينمايي، سيماي انساني و عاطفي پديده اي به نام جنگ را به تماشا گذاشته است. استفاده از تكنيك «لحظه نگاري» در اين شعر كاملا مشهود است. ما در واقع با اين شعر، همپاي شاعر در قلب حادثه حضور پيدا مي كنيم و آن روي سكه جنگ را كه زندگي و زايندگي است به تماشا مي نشينيم.
شعر فوق، نمونه يك شعر مفهومي است، يعني شعري «معنا بنياد» كه بر طبق معنا و مفهوم خود شكل و وزن مي گيرد، و در قالب متناسب با زمان و مكان خود سروده مي شود. تنها كاستي و نارسايي اين شعر، كم توجهي شاعر به ويرايش نهايي آن است، كه همين غفلت باعث همسايگي آن با نثر شده و ساختار هنري آن را متزلزل كرده است.
(5)
خزيدم/ كنار سنگرش/ به نجوا گفتم:/ خالد!/ سربرآورد:/- نعم!/ سرش بي هوا/ مثل هندوانه رسيده اي/ پوكيد در هوا!
(شعر 72، ص33)
هر چند در «وطنم ابراهيم» اكثر جبهه نگاري ها، شاعرانه و با واقعيت و حقيقت دفاع مقدس قابل انطباق است، ولي در تعدادي از شعرها، شاعر به خاطر غفلت از فلسفه دفاع مقدس- ناخواسته و از سر سهو- به ورطه افراط و تفريط كشيده شده و سيمايي غيرواقعي و نامأنوس از دفاع مقدس را به نمايش گذاشته كه پيش تر و بيش تر از آن كه مبين سلوك معنوي رزمندگان و مجاهدان جبهه حق باشد، يادآور صحنه هاي اكشن فيلم هاي وسترن آمريكايي است، فيلم هايي سرشار از قتل و غارت، آتش افروزي، خشونت و آدم كشي! حال آن كه جبهه در ذهن و زبان حضرت امام(ره) كه درود خدا بر او باد، دانشگاه آدم سازي و فرصتي براي تزكيه نفس، وارستگي از دنيا و دل سپردن به خدا بود. البته هم چنان كه اشاره كردم، اين اتفاق ناخواسته و از سر سهو بوده است و شعرهايي از اين جنس در سرتاسر اين دفتر حتي به شمار انگشتان يك دست هم نمي رسد:
عده اي را/ در ايستگاه مرگ/ پياده كردم و/ جمعي را تاراندم./ قطار فشنگ/ چه به موقع رسيد!
(شعر 52، ص13)
(6)
شعر دفاع مقدس بعد از پشت سر گذاشتن شرايط خاص سياسي- اجتماعي سال هاي بعد از پذيرش قطعنامه 895 و بيرون آمدن از بحران هاي سياسي آن سال ها، سرانجام به مثابه رودي كه به دريا مي ريزد، در كالبد «شعر پايداري» حلول مي كند و حل مي شود.
شاعران دفاع مقدس كه بعد از پشت سر گذاشتن دو دهه پربار، اكنون به بلوغ و بالندگي ادبي رسيده اند، از اين پس گستره ذهن و زبان خود را از مرزهاي جغرافيايي ايران به جهان گسترش مي دهند و همنوا با شاعران پايداري جهان، در مسير بيدارگري و استعمارستيزي گام برمي دارند. از همين رو در شعر شاعران اين دوره، كمتر شاهد يك جانبه نگري و پرداختن به مضامين داخلي و درون مرزي هستيم.
شاعران دفاع مقدس بعد از پشت سر گذاشتن دو منزل، اكنون در دهه سوم انقلاب با برخورداري از دو دهه تجربه گران سنگ و پربار ادبي، اكنون با ذهن و زباني پيراسته و پالايش يافته و تسلط كامل بر فرم، در حوزه شعر پايداري در صدد خلق آثاري با درون مايه هاي انساني و جهاني هستند. شعرهايي كه روح حركت، تكاپو و بيداري را در كالبد مغضوبين جهان بدمد و آنان را به قيام عليه مستكبران و جهان خواران وادارد.
شعر دفاع مقدس در دهه سوم حيات خود، در اتحادي خجسته و خوش فرجام با شعر پايداري جهان، تولدي دوباره را آغاز مي كند و براي اعاده حيثيت از انسان كه جانشين وظيفه خدا بر روي زمين است، دست در دست خلق هاي ستم ديده جهان مي دهد، تا آتش بر خرمن هرگونه استبداد، استعمار و استعمار دراندازد و با استناد به وعده صادق خداوند در قرآن، وراثت زمين را به مستضعفين بشارت دهد.
شاعر «وطنم ابراهيم» نيز در كنار شعرهايي كه با موضوع دفاع مقدس ملت ايران سروده است، شعرهايي نيز با صبغه جهاني و «فرامرزي» دارد كه اين شعرها در حوزه شعر پايداري قابل بررسي است.
شاعر در اين شعرها، ذهن و زبان خويش را از محدوده مرزهاي جغرافيايي و دفاع مقدس هشت ساله ملت ايران رهانيده و با افق ديدي گسترده تر، در مسير «شعر پايداري» به حركت درآورده است.
شاعر در شعر پايداري به دنبال كشف زباني براي گفت وگو، همدلي و همزباني با همه مردم جهان است. مردمي كه طعم تلخ جنگ را چشيده اند و مقاومت و پايداري را تجربه كرده اند. در واقع شاعر در حوزه شعر پايداري، پيام هاي انساني و فلسفي پديده اي به نام «جنگ» را مي گيرد و به آن ها تشخص جهاني مي بخشد. پيام هايي همچون آزادي، حق طلبي، عدالت خواهي، ميهن دوستي، ايثار و جانبازي، نوع دوستي و... و از آنجا كه اين پيام ها به مرزهاي جغرافيايي محدود نمي شود، طبيعتا دايره مخاطبان شعر گسترش مي يابد و شعر مخاطباني در گستره جهاني پيدا مي كند:
«نيل» طغيان نكرد/ «بحرالميت»/ زنده نشد/ «اسد»/ نغريد/ و «عبدالله»/ تسليم «شيخ نجد» شد/ لبنان كه «يتيم» ماند/ با اشكي/ به زلالي «قانا»/ تفالي به قرآن زدم/ فرمود:/ «نصرا...» كه آمد/ فتح نزديك است!/ و فتح، با نصرالله آمد/ چنان كه/ كورها شنيدند و/ «كر»ها/ ديدند!
(شعر941، ص157)
(7)
همچنان كه پيش تر اشاره شد، سهرابي نژاد شهرت خود را در دهه هاي اول و دوم انقلاب بيش تر مديون رباعي است، و رويكرد او به قالب هاي نو- سپيد و نيمايي- رويكردي جديد است كه بيش تر در دهه سوم انقلاب نمود عيني پيدا كرده است.
در مجموعه شعر «وطنم ابراهيم» مي توانيم سيماي يك شاعر «نوپرداز» را به تماشا بنشينيم، اما شاعري با ذهنيت كلاسيك. اما در اين مجموعه سيماي سنتي شاعر تا حدود زيادي در حاشيه قرار گرفته و آنچه كه برجسته است، تلاش شاعر براي سربلند بيرون آمدن از عرصه «نوگويي» است.
اين تلاش مبارك در بسياري از شعرها به ثمر نشسته و محصول عرق ريزان روحي شاعر در عرصه آفرينش ادبي، محصولي مقبول و قابل اعتناست، همچون شعر درخشان زير:
آخرين پرنده را كشيد
سفيد
تا كه نغمه در گلوي نازكش دميد
پر زد و نشست
روي زخم هاي شانه شهيد!
(شعر 78، ص94)
ولي سهرابي نژاد نيز مثل هر شاعر نوپرداز ديگري در بعضي از سپيد سروده هاي خويش در عرصه اجراي زباني و كارگرداني كلمات با ناكامي هايي مواجه شده است، به اين معنا كه بعضي از شعرهاي اين دفتر- علي رغم برخورداري از مضمون هاي خوب- به علت مسامحه و عدم سخت گيري شاعر بر خويش، در حكم طرح و «اتود»هايي ابتدايي است كه جوهره شعري آن ها به تمام و كمال به فعليت در نيامده است. اين سخن به اين معناست كه من ارتفاع ادبي سهرابي نژاد را به اعتبار شعرهاي درخشاني كه از او در سال هاي پيش خوانده ام، بسيار بالاتر از قد و قواره اين شعرها مي دانم. به زعم من شاعري چون سهرابي نژاد در اين شعرها به خواننده مشتاق آثار خويش «كم فروشي» كرده است!
در شعر زير شاعر مي توانست با تاملي شاعرانه تر و پرداختي هنرمندانه تر، شعر را از حضيض يك «نثر ادبي ساده» به اوج يك سپيد سروده تاثيرگذار و تكان دهنده برساند كه متاسفانه با سهل انگاري و شتاب زدگي در پرداخت مضمون، اين فرصت ارزنده را از دست داده است، و نتيجه آن كه ما در اين اثر شاهد هيچ مكاشفه شاعرانه اي نيستيم:
انسان را/ «شهادت»/ زنده مي كند!/ باور نمي كني؟!/ زندگان مرده/ و مردگان زنده را ببين!
(شعر 67، ص83)
شعر زير نيز مصداق ديگري از اين شعرهاي ناكام است:
پسرم!/ چشم هايت چه شدند؟!/ كربلايي شدند/ مادرجان!
(شعر831، ص146)
در بعضي از شعرها نيز شاعر با اطناب گويي و صراحت بي مورد، شعر را از سكه انداخته و وجه درخشان آن را از بين برده است:
ناگهان/ آسمان/فلاش مي زند/ چهره هايي خندان/ به بالا مي نگرند./ امروز هم/ ديوارهاي بهشت/ آذين مي شود/ با عكس هاي شهيداني كه/ در راهند./
(شعر 11، ص17)
اگر شاعر به بند اول شعر بسنده مي كرد، شعر در اوج درخشش خود به پايان مي رسيد، ولي افزودن بند دوم به آن- كه توضيح واضحات است- باعث هبوط شعر، ملال خواننده و كاهش التذاذ هنري از آن مي شود، و اي كاش كه شاعر بند دوم شعر را قبل از چاپ حذف مي كرد.
(8)
درباره مجموعه شعر «وطنم ابراهيم» حرف براي گفتن بسيار است. چرا كه به دور از هرگونه اغراقي، اين دفتر در بردارنده نمونه هاي درخشاني از شعر دفاع مقدس است كه پرداختن به همه آنها در حوصله اين گفتار نمي گنجد. از جمله: رديابي رگه هاي طنز فاخر در شعرها، بهره گيري موفق از مضامين قرآني، تمثيل ها و اسطوره هاي ملي، به كارگيري «ساختار سينمايي» در مضمون پردازي، ارجاعات مدرن، بيان وصفي، روايي و... كه پرداختن به همه اين ويژگي ها «مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود»! از همين رو اميدوارم كه اين عزيز عذر تقصير برادر كوچك تر خويش را بپذيرد و همين اندازه را از روي كرامت به ديده قبول بگذارد و اگر در طول اين يادداشت ها، خطا و لغزشي بر قلم اين دل شده غريب رفته است، مرا با بزرگواري خويش بنوازد و ناديده بگيرد.
جان كلام آن كه سهرابي نژاد به اعتبار آثار درخشاني كه تاكنون آفريده است، يكي از چهره هاي ماندگار شعر معاصر ايران است و من بر اين اعتقاد و باورم كه بسياري از قابليت ها و توانمندي هاي ادبي او تاكنون به منصه ظهور درنيامده و نامكشوف مانده است كه اگر اين عزيز نازنين «قدر» خود را بشناسد و با اتكاء به دانش و بينش ادبي خود درصدد به فعليت درآوردن داشته هاي ادبي خود باشد، باز هم در آينده مي تواند همچون عرصه رباعي جريان ساز و تاثيرگذار باشد و براي نوآمدگان وادي ادبيات، الگويي نمونه و شايسته.
با آرزوي درخشش بيشتر او، پايان اين نوشتار را به شعر زيباي ديگري از دفتر «وطنم ابراهيم» مزين مي كنم و دامن سخن را كوتاه:
زبان ابر/ كه بند آمد/ زمين/ شكاف خورد و/ شهيدي/ شكفت!

پانوشت ها:
1-از صاعقه تا باران، محمدرضا سهرابي نژاد، اطلاعات، 7831، ص 52.
2-ترجمه: من كار خود را به خدا وا مي گذارم كه خداوند نسبت به بندگانش بيناست (قرآن مجيد، سوره غافر، آيه 44).
3-دستور زبان عشق، قيصر امين پور، مرواريد، چاپ هفتم، 7831، ص.18

 



ديوان «فلسطين در چشمان كودك» منتشر شد

«آلفونسو مورالس» شاعر نيكاراگوئه اي در ديوان «فلسطين در چشمان كودك» عشق خود به مردم فلسطين را به زبان شعر درآورده است.
به گزارش فارس، در ماناگوآ پايتخت نيكاراگوئه ديوان شعري منتشر شده است كه از عشق شاعر نيكاراگوئه اي به مردم فلسطين حكايت دارد.
«آلفونسو مورالس» ديوان خود با عنوان «فلسطين در چشمان كودك» قصائد 30 سال گذشته خود را كه تاكنون منتشر نكرده، جمع آوري كرده است.
به گزارش پايگاه خبري الجزيره، مورالس ديوان خود را البته با شعري از محمود درويش، به نام «عاشقي از فلسطين» آغاز مي كند و سپس اشعار خود و همچنين اشعار شاعران فلسطيني چون «برادران طوقان» و «سميح قاسم» را آورده است.
«آلفونسو مورالس» درباره چگونگي سرودن اين اشعار مي گويد: در آغاز ترم دوم سال 1997 دانشجويي داشتم به نام «فيديلينا فلسطين» و براي من بخش دوم اسمش غريب بود، او را صدا زدم درحالي كه او از اسمش ناراحت بود و براي فروكش كردن ناراحتي اش براي بخش دوم اسمش شعري سرودم.
وي با اشاره به اينكه به مسئله فلسطين آشنا نبوده، تأكيد مي كند كه دو حادثه در او اثر زيادي در عشق به فلسطين داشته است، «دليل اول ديدار ياسر عرفات از نيكاراگوئه در دهه 80 بود كه تأثير بسياري در مردم داشت و دليل دوم شرح استادم درباره سازمان آزاديبخش فلسطين و نقش آن در مسئله فلسطين بود.»
مورالس همچنين با اشاره به تحقيقاتش درباره فلسطين مي گويد: دسترسي به اطلاعاتي درباره فلسطين آسان نيست چرا كه اكثر منابع اسرائيلي است اما خوشحالم كه با تحقيقات و مطالعاتي كه كردم نظرگاه عادلانه اي به اين مسئله دارم.
در قصائد مورالس به زبان اسپانيايي حلاوت شعر درباره تاريخ شهرهاي فلسطيني چون الخليل، اريحا، و بيت لحم بسيار ديده مي شود.
وي در قصيده اي با عنوان «اريحا و ميوه هايش» مي گويد:
دور از دستان طمع كارانه/ اريحا/ اينجا/ كه مي گويند/ اگر كسي پرتقال شيرينش را قاچ كند/ در آن كتاب مقدس را مي يابد/ اگر مي خواهي آن را ببيني/ اي عتيق/ اگر ببينم در خيالم سفيدي حكيمانه اي/ تبديل خواهد شد نگاه من/ به كوچكي و شيريني ات/ پر از آزادي/ و اين است كه عاشقت هستم/
بنابر اين گزارش «آلفونسو مورالس» شاعر، نويسنده و آهنگ ساز نيكاراگوئه اي متولد 1960 ميلادي و عضو انجمن نويسندگان نيكاراگوئه و چندين كانون فرهنگي و همچنين رئيس جمعيت نويسندگان ليون است كه در سال هاي 1986، 1987 و 2005 جوايز متعددي به خاطر اشعارش كسب كرد.

 



ريشه يابي واژگان فارسي

سليمان مختاري
جهان
«زيستن» به معناي زندگي كردن و زنده ماندن، از بن مضارع «زي» مي باشد كه صورت كهن تر «زي» به شكل «جي/گي» مي باشد. «جي/گي» در واژه هايي چون جيوه، ژيوه، همچنين زيبق (معرب ژيوه)، و نيز گيتي، كيهان (= گيهان) به معني هستي و عالم ديده مي شود. واژه هاي زندگي، زنده، زي (زندگاني كن)، نيز از همين ريشه است.
آن چنان زي كه بميري برهي
نه چنان زي كه بميري برهند
سنايي
خداي عرش جهان را چنين نهاد نهاد
كه گاه مردم از او شادمان و گه ناشاد
كسايي
رفت و روب
رفتن از ريشه روب به معني دور كردن، برچيدن، ماليدن، جارو كردن، فروانداختن، مي باشد. در واژه هايي چون جا+رو(ب)، پا+رو(ب)، خاكروبه، ديده مي شود.

اصطبل
اصطبل دخيل از عربي است كه در نهايت اين واژه از لاتيني: stabulum گرفته شده است. به معني «ايستگاه، جايگاه، محوطه، جاي محصور؛ طويله، آغل» اين لغت لاتيني با كلمه «ايستادن» هم ريشه است.
واژه هاي ديگر از اين ريشه (sta) ايست (stop) مي باشد و بسياري كلمات ديگر كه مي توان به راحتي آن ها را تشخيص داد. مانند: (stand).
پاك
پاك از ريشه «پو pav» مي باشد به معني «پاك كردن، تصفيه كردن» و نيز پاكيزگي از همين ريشه است. (حسن دوست، فرهنگ ريشه شناختي)
به انديشه پاك دل را بشست
فراوان ز هرگونه اي چاره جست
فردوسي
عيسي
عيسي نام پيامبر بزرگ ترسايان است، گمان برده شده است عيسي ريخت دگرگون شده «يسوع» باشد؛ يسوع نام اين پيمبر است، كه معني «رهاننده» مي باشد.
كيف
در زبان كردي «جيب» را گيفان مي گويند؛ گيفان مي تواند از دو پاره گيف (= كيف= جيب) + ان (پسوند) ساخته شده باشد.جيب در معني گريبان مي باشد و نيز پاره اي كه بر جامه مي دوزند و چيزي را در آن مي نهند.

 



احمد شاكري: شبه روشنفكران هنوز هم دوست ندارند از جنگ بنويسند

چهارمين نشست ادبيات داستاني دفاع مقدس با موضوع «تجربه عيني و ذهني در داستان واقع گراي دفاع مقدس» در محل ساختمان ستاد مركزي راهيان نور با حضور احمد شاكري ومحمود بشيري استاد دانشگاه علامه طباطبايي برگزار شد.
احمد شاكري با اشاره به اينكه در دهه 60 برخي از شبه روشنفكران معتقد بودند بايد چند دهه از جنگ بگذرد تا بتوان در رابطه با آن داستان نوشت، گفت: باگذشت نزديك به دو دهه از پايان جنگ هنوز اين عده داستاني درباره جنگ ننوشته اند و از طرف ديگر نيز امروز با موضوع دورشدن از تجربه حسي جنگ روبه روييم و اين موضوع اين سؤال را پيش روي ما قرار مي دهد كه آيا هنوز امكان نوشتن از جنگ وجود دارد يا خير و در صورت وجود آن آيا غناي ادبي اثر قابل حفظ شدن است ياخير.
وي با بيان اينكه بدنه اصلي داستان دفاع مقدس براساس ادبيات واقع گرا و رئال به جلو مي رود، اظهار داشت: داستان دفاع مقدس تابه امروز بر پايه حس تجربي راوي نوشته شده است و هنر نويسنده آن نيز در انتقال اين موضوع بوده است، ادامه داد: به لحاظ تجربي، موضوع داستان بايد باتجربه نويسنده همخواني داشته باشد، اما به دليل تكرارناپذيري تجربه اي به نام جنگ، ادبيات داستاني در ادامه روايت از آن به نوعي دچار حيرت خواهد شد. از سويي افراد جديد كه مي خواهند وارد اين فضا شوند، عملاً امكان تجربه آن را ندارند و از سوي ديگر افرادي كه در جنگ حاضر بوده اند و توانايي روايت ندارند نيز در داستان نويسي موقعيت خود را نمي يابند.در ادامه اين نشست، محمود بشيري استاد دانشگاه علامه طباطبايي در سخناني با اشاره به اينكه تجربه را بر دو گونه عيني و ذهني مي توان تقسيم كرد، بيان داشت: در تجربه ذهني اساس كار بر مبناي شنيده ها و خوانده هاي يك فرد شكل مي گيرد؛ در حالي كه در تجربه عيني حواس انساني در تجربه كردن يك موضوع دخالت دارد و اثر آن هم زنده تر و پوياتر است. در حوزه ادبيات نيز خلق ادبي بر مبناي هردوتجربه امكان پذير است، اما افرادي كه بر مبناي ذهنيت ديگران و به صورت خلاقه اثر ادبي خلق مي كنند، كارشان سخت تر است.بشيري ادامه داد: گاهي تجربه را مي توان در خلق داستان واقع گرا ضروري دانست و گاهي نيز خلاف اين موضوع صحت دارد، اما به هر صورت نويسنده بايد در شكل دهي به تجربه ذهني خود به گونه اي عمل كند كه موضوع واقع گرايي به داستان غلبه كند.
استاد دانشگاه علامه طباطبايي در ادامه افزود: تجربه نوعي شناخت است و مي توان از آن به نوعي برخورد و يا استنباط با حواس پنجگانه نيز تعبير كرد. اين موضوع كاملا عيني و مادي است و مي تواند ديگر ادراكات ما را نيز تحت تاثير خود قرار دهد. با وجود اين در حوزه ادبيات آنچه بيش از همه براي ما اهميت دارد، ارتباط ادراك باحواس پنجگانه است كه نويسنده خلاقيت خودش را به واسطه آن نمايان مي كند.
وي همچنين گفت: در حوزه ادبيات، تركيب تجربيات عقلي و عاطفي به طور معمول منجر به خلق اثر شاخصي مي شود. با اين وصف هنگامي كه سخن از تجربه به ميان مي آيد منظور اشراف كامل به يك شي براي حضور آن در داستان است.بشيري در ادامه افزود: گاهي نويسنده ابزاري انتخاب مي كند و به واسطه آن واقع گرايي را بالا مي برد، اما بسياري از متون داستاني براساس موضوعي تجربه نشده نوشته مي شوند، ولي ابزاري كه نويسنده براي خلق ادبي از آن استفاده كرده است، باعث شده تا داستاني به صوت عيني ارائه شود.
وي همچنين تاكيد كرد: به نظرم كساني كه تجربه عيني از جنگ دارند و هنر نويسندگي را نيز در درون خود جمع كرده اند، گاهي بهتر از افرادي كه تنها تجربه حسي از جنگ دارند، مي توانند داستاني درباره آن خلق كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14