(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 23 تیر 1390- شماره 19974

دروغگويان وقت ظهور
جاء الحق و زهق الباطل
جهاني شدن مهدوي
تپش قلم
امام زمان در كلام امام حسين(ع)
فتنه در عصر غيبت



دروغگويان وقت ظهور

عن الفضيل قال: سألت اباجعفر(ع) هل لهذا الامر وقت؟ قال :كذب الوقاتون، كذب الوقاتون، كذب الوقاتون.
فضيل گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا براي اين امر، ظهور صاحب الزمان (عج) وقتي تعيين شده است؟ حضرت در پاسخ من سه بار فرمود: وقت گذاران از مكذبين و دروغگويان هستند.(1)

1- بحارالانوار، ج 52، ص 103

 



جاء الحق و زهق الباطل

حكيمه عمه گرامي امام حسن عسكري(ع) مي گويد: هنگام ولادت سرورم حضرت صاحب الزمان(عج) در كنار بانوي بزرگوار نرجس خاتون بودم، وقتي كه حضرت به دنيا آمد، ديدم بر روي زمين افتاده و خداوند تبارك و تعالي را سجده مي كند و بر بازوي دست راستش اين آيه شريفه نوشته شده است، «جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل كان زهوقا» حق آمد و باطل نابودشدني است، زيرا كه باطل خود لايق محو و نابودي ابدي است. (اسراء/ 81)(1)

1- بحارالانوار، ج 51، ص 19



 



جهاني شدن مهدوي

پرسش:
جهاني شدن و يا جهاني سازي كه اسلام معرفي مي كند با جهاني سازي كه غربي ها درصدد پياده كردن آن درجهان هستند چه تفاوت هاي اساسي با يكديگر دارد، لطفا اهم آنها را توضيح دهيد؟
پاسخ:
فرآيند جهاني شدن و يا جهاني سازي كه اسلام در قالب حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) معرفي مي كند با آنچه كه غربي ها از جايگاه سلطه درصدد پياده كردن آن درجهان هستند، تفاوت هاي ماهوي دارد. اين بحث امروزه با توجه به تحولات منطقه خاورميانه و يا حتي گستره موج اعتراضات در ساير مناطق جهان اهميت ويژه اي پيدا مي كند. در اينجا به نحو اجمال اهم امتيازات و وجوه برتري جهاني شدن مهدوي نسبت به جهاني سازي غربي را مطرح مي كنيم:
1- حكومت واحد جهاني اسلامي يا مهدوي، تحت رهبري افراد صالح و وارسته و شخصيت هاي برجسته ديني كه معصوم از خطا و تالي تلو معصومند اداره مي شود. و قانون خدا در آن جامعه حاكم است، ولي حكومت واحد جهاني پيشنهادي غرب، تحت نظر و اشراف قدرتمندان و زورمداران و ستمگران است.
2- ازديدگاه اسلام، محور تمام امور در جامعه، خدا و احكام اوست، ولي در جهاني شدن و جهاني سازي غرب، محور، قوانين موضوعه بشري است.
3- حكومت جهاني امام مهدي(عج) برمحور توسعه اخلاقي و معنوي و فرهنگي و اجتماعي استوار است، در حالي كه در حكومت جهاني غرب، معنويت و آموزه هاي اخلاقي هيچ جايگاهي ندارد.
4- توسعه علمي از ويژگي هاي حكومت جهاني امام مهدي(عج) است. در حالي كه درعصر جهاني شدن غربي، دانش پيشرفته در انحصار كشورهاي خاصي است كه اين كشورها از انتقال آن به كشورهاي ديگر جلوگيري مي كنند.
از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمود: «اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها احلامهم» هنگامي كه قائم ما قيام كند دستش را بر سر مردم مي گذارد و عقول آنها را كامل و افكارشان را پرورش داده و تكميل مي كند. (بحارالانوار، ج52، ص328)
5- حكومت جهاني مهدي(عج) حكومتي است مبني بر آموزه هاي عقلاني و ديني، در حالي كه جهاني شدن غربي، پيامد و حاصل پيشرفت هاي سياسي، اقتصادي، فناوري، در ارتباط با نظام سرمايه داري و سلطه طلبي و هواي نفساني است.
6- درحكومت واحد جهاني حضرت مهدي(عج) به خاطر توسعه اي كه در دانش و عقل بشر پيدا مي شود، تمامي ظرفيت هاي اقتصادي و طبيعت كشف مي شود و سرمايه به حد وفور به نحو عادلانه در اختيار مردم قرارمي گيرد و سيستم توزيع نيز درست عمل مي كند. درحالي كه در جهاني سازي غربي، شكاف هاي اقتصادي و توزيع ناعادلانه كالاها و ثروت ها و منابع به نحو وحشتناكي وجود دارد.
7-حكومت واحد جهاني مهدي(عج) ولايي است و مشروعيت خود را از خدا مي گيرد كه از ناحيه مردم نيز مورد پذيرش و مقبوليت قرارمي گيرد. درحالي كه در جهاني شدن غربي، مشروعيت حكومت جهاني را از ناحيه مردم مي داند و آن هم با هزاران فريب و نيرنگ كه در گرفتن آراي مردم به كار مي گيرند.
8- جهاني سازي غربي درحقيقت باعث تسلط غرب و آمريكا درعرصه هاي سياسي و اقتصادي است و به دنبال خود ناامني و رفتارهاي خصمانه به همراه دارد. چيزي كه هيچ ملتي حاضر به پذيرش آن نيست، درحالي كه اساس و برنامه اصلي حضرت مهدي(عج) گسترش و برقراري صلح و امنيت و آسايش و ريشه كني ظلم و ستم، جنگ و خون ريزي درجهان است. همان گونه كه قرآن مي فرمايد: ترس مردم به امنيت و آسايش مبدل خواهدشد. «وليبدلنهم من بعد خوفهم امنا» (نور-55)

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& به تناسبي كه انسان مفيدتر شود، دشمنانش بدتر و خطرناك تر مي شوند!
¤¤¤
& طلاق در دامن «نبود ساز وكار مناسب شناخت» و در دامن بي بندوباري هاي ازدواج متولد مي شود.
¤¤¤
& آنجا كه نفوس اماره ميدان دار است، دستهاي بي شماره ي اكثريت را سرپنجه قدرت اقليت بسته است.
¤¤¤
& هوس «داماد نامرد»ي است كه پس از كام جويي از حجله بخت، در مي رود!
¤¤¤
& غرور رياست عامل سقوط ديانت است.
¤¤¤
& درعرصه ريا، گردن هاي كج دمار از روزگار قامت هاي راست درمي آورند.
¤¤¤
& هنر هركس، پژواك آواي روح او است.
¤¤¤
& براي تركاندن كساني كه از تورم خود لذت مي برند، كافي است كه با تملق آنها را بيشتر باد كنيد!
¤¤¤
&كساني كه از حقيقت مي گريزند، در كام واقعيت ها دفعتاً نابود مي گردند.
¤¤¤
& آهن رباي شيطان، انسانهاي پوسيده، زنگ زده و قراضه را مي بلعد!
¤¤¤
& فرزندان ما كودك هستند، اما كوچك نيستند، آنها بزرگاني هستند كه از عالم فطرت وارد عالم كثرت شده و اگر گناه كنند، كم كم كوچك مي شوند!

 



امام زمان در كلام امام حسين(ع)

حامد بهشتي
امام زمان(عج) از كساني است كه از آدم(ع) تا خاتم(عج) از ميان پيامبران و همه اولياي الهي و امامان معصوم(ع) به او توجه داده اند؛ زيرا انسان بي اميد به آينده اي روشن و سعادتمند، انگيزه حركتي خود را از دست مي دهد. از اين رو مسئله منجي و دولت عدالت گستر در آخر زمان به عنوان فلسفه زندگي در دستور كار پيامبران و اولياي الهي بوده است.
امام حسين(ع) به عنوان يكي از مصلحان بزرگ الهي كه در حوزه عمل اجتماعي و سياسي وارد شده و با جنبش خود، گامي بزرگ براي تحقق دولت عدالت گستر برداشته است، به مسئله مهدويت و امام زمان(عج) توجه خاص داشته است؛ زيرا آن حضرت نهضت خويش را بستري براي تحقق دولت آرماني مهدوي مي داند. از اين رو مطالب بسياري درباره حضرت مهدي(عج) و نهضت وي بيان داشته است.
نويسنده با اين فرض كه ميان نهضت عاشورايي و نهضت جهاني مهدوي ارتباط تنگاتنگي است، به بازخواني نگرش امام حسين(ع) در اين باره پرداخته است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
قيام حسيني، بستري براي عدالت و اصلاح
بي گمان، مهم ترين و اساسي ترين فلسفه پيامبري و ارسال رسول و كتب آسماني، تعليم قوانين و آموزش اخلاق و هنجارهاي سالم و متعالي بخش، تزكيه و پرورش مردم با شخصيت سالم فردي و اجتماعي است تا زمينه براي تحقق عدالت و قسط در جامعه فراهم آيد و اين گونه عدالت، فرصت هاي برابر براي انسان ها فراهم آورد تا هر كسي در زندگي دنيوي خويش به كمال لايق خويش برسد. (حديد آيه 25)
تمامي پيامبران تلاش كردند تا با بهره گيري از همه ظرفيت ها و شرايط موجود، گامي براي تحقق اين هدف بردارند. در اين ميان پيامبر گرامي(ص) با بهره گيري از تمام شرايط و ظرفيت و ايجاد دولت، با تمام خصوصيات و ويژگي هاي آن، گام هاي بسيار بلندي براي تحقق عدالت و اصلاح فرد و جامعه برداشت و امت اسلامي را ايجاد كرد.
با اين همه به سبب تقديم مفضول بر فاضل، همانند تقديم ابليس بر آدم(ع)، گروهي مسير حركت انساني را تغيير دادند و آسيب هاي جدي به امت اسلامي و دولت ولايي پيامبر(ص) وارد ساختند. به طوري كه در طي سه دهه، امت به جايي رسيد كه ديگر عدالت علوي را بر نتابيد و سه جنگ بزرگ از سوي نا كثين پيمان شكن و قاسطين عدالت خور و مارقين خارج از دولت و رهبري (اپوزوسيون داخلي) بر دولت علوي تحميل شد.
در خلال سه دهه ديگر، گمراهي و ضلالت امت به جايي رسيد كه فردي زن باره و شرابخوار و ميمون باز را بر كرسي ولايت و خلافت نشاندند و انسان هاي باطل و منافق و فاسق بر اريكه قدرت تكيه زدند و مومنان و انسان هاي پاك و صالح به گوشه اجتماع رانده شدند.
در چنين شرايطي امام حسين(ع) براي اعلان خطر و آگاه سازي امت و آيندگان و ايجاد روزنه اي به سوي حق و حقيقت و دولت ولايي، قيام مي كند. حضرت در انگيزه قيام خويش، به اين نكته توجه مي دهد كه امت اسلامي به طوري از مسير دور افتاده اند كه نيازمند اصلاح ريشه اي هستند.
امر به معروف و نهي از منكر، چنان از اجتماع رخت بر بسته است كه حتي در سطوح پايين و مسايل جزيي نيز رعايت نمي شود چه رسد كه اين نظارت همگاني نسبت به دولت و مسايل كلان صورت گيرد. اين درحالي است كه در گذشته در عصر پيامبر(ص) مردم چنان تربيت شده بودند كه رهبران خويش را به شمشير راست مي كردند و از گمراهي بازمي داشتند.
قيام حسيني بر عناصري چون عدالت تكيه داشت. امت را در فساد مي يافت و خود را ناچار مي ديد تا به اصلاح بپردازد حتي اگر اين اصلاحات با خون اهل بيت(ع) و يا اسارت آنان همراه باشد، تا سكوت سنگين و فشار كشنده بي تفاوتي به غرشي عظيم از سوي ثارالله شكسته شود و جامعه با بحران عدم مشروعيت مواجه شود.
پس از قيام و شهادت امام حسين(ع) و يارانش جامعه در هويت و مشروعيت اسلامي خود به ترديد افتاد و از خود پرسيد كه اگر امام حسين(ع) نسبت به ملت و دولت قيام كرد و آن را ناحق و باطل يافت، چگونه مي توان باور داشت كه آنان مسلمان هستند، در حالي كه امام حسين(ع) سرور جوانان اهل بهشت مي باشد و به يقين از بهشتيان است. پس اگر آن حضرت(ع) در جرگه بهشتيان است، اينان كه در برابرش قرار دارند، به قطع و يقين از اهل دوزخ و باطل مي باشند.
ترديد در مشروعيت اسلامي جامعه و دولت موجب شد تا دشمنان به فكر توجيه مشروعيت بخشي افتند و از اجتهاد يزيد و يزيديان سخن بگويند و گناه يزيد را به خطاي در اجتهاد بپوشانند.
اما مسئله، فراتر از اين توجيهات بود، و كساني كه مي بايست پيام حسيني را درك كنند، دريافته بودند كه راهي كه تاكنون مي پيمودند بيراهه بوده و از حق و حقانيت بهره اي نداشته است.
قيام حسيني، عامل حركتي و روش برخورد با دولت هاي طاغوتي به ظاهر اسلامي را مشخص مي سازد و در اين ميان دولت مهدوي (عج) اميد به موفقيت و پيروزي را نويد مي بخشد. اين گونه است كه دو قيام حسيني و مهدوي به عنوان مكمل يك ديگر عمل مي كنند و موفقيت امت و قيام هاي آن را تضمين مي كنند.
از اين رو دشمنان اسلام و قرآن با دريافت مسئله به مخالفت با آن مي پردازند و بيش ترين هجوم را نسبت به فرهنگ عاشورايي و فلسفه انتظار در پيش مي گيرند؛ زيرا قيام حسيني روش را نشان مي دهد و دولت مهدوي هدف را مشخص مي سازد.
امام زمان و دولت مهدوي(عج) در كلام امام حسين(ع)
امام حسين(ع) با توجه به ارزش و جايگاه مهم انديشه انتظار و دولت عدالت گستر و جهاني مهدوي(عج) به اين انديشه توجه ويژه اي مبذول مي دارد و سخنان بسياري درباره آن برزبان مي آورد تا گذشته را به آينده پيوند زند و مردم را از گسست نجات بخشد و راه و روش و انگيزه حركت و قيام را در آنان زنده نگه دارد و نشان دهد.
امام حسين(ع) بر اين نكته تاكيد مي كند كه قائم آل محمد(عج) از فرزندانش است تا افزون بر پيوند روحي معنوي قيام خود با قيام مهدي، پيوند نسبي و خوني خود را نيز بيان داشته باشد. امام حسين(ع) درباره نقش امام مهدي(عج) در زندگي نوع بشر مي فرمايد: امامان دوازده نفرند به شمار نقباي بني اسرائيل، نه نفر آنان از فرزندان منند و آخرين آنان قائم آل محمد(ص) است. به يقين از رسول خدا(ص) شنيدم مي فرمود: بر شما بشارت باد! بر شما بشارت باد! بر شما بشارت باد! همانا مثل اهل بيت من هم چون باغي است كه هر سال گروهي از آن بهره مي گيرند و سير مي شوند تا آخرين آنان براي مردمي ظهور كند كه درياي جمعيتشان از همه گسترده تر و عمق و سعه فهم و دركشان از همه ژرف تر و پرشاخه تر و از ميوه چيني از وجود امام عصرشان از همه خوش چين تر خواهند بود.
آن حضرت در روايتي ديگر توضيح مي دهد كه همه اهل بيت(ع) در فضيلت و منزلت و مقام نوري در نزد خداوند برابرند (فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 732) امام حسين(ع) براي اين كه جايگاه و مقام امام مهدي(عج) بهتر به مردم زمان خويش و عصر غيبت و حضور بفهماند، مي فرمايد: اگر زمان او را ادراك كنم در تمام عمرم به او خدمت خواهم كرد. (همان، ص 733)
آن حضرت(ع) آن گاه ميان هدف خود و همه پيامبران و امامان(ع) باهدف آن حضرت(عج) پيوندي اين گونه مي زند كه هدف آن بزرگوار نيز همانند ديگران، ايجاد جامعه عدالت محور است. از اين رو بر عنصر اصلي قيام يعني عدالت و دولت عدالت گستر تاكيد مي كند و مي فرمايد: آن كه زمين را پر از عدل خواهد كرد، همان گونه كه از ظلم و بي عدالتي پر گشته باشد. (همان،ص732)
در عصر آن حضرت(عج) در نهايت هدف والاي همه پيامبران تحقق مي يابد و عدالت مشهود چنان همه جهان را دربر مي گيرد كه ديگر هيچ كس براي پرداخت دينار و درهم انفاقي خود جايي و يا كسي را پيدا نمي كند. (همان، ص733) اين همان چيزي است كه از آن به عنوان مهم ترين دغدغه بشر ياد مي شود، زيرا مردم همواره در انديشه خوشبختي به دو مؤلفه اصلي آن يعني آسايش و آرامش توجه دارند. در آن زمان ازنظر آسايش چنان در رفاه هستند كه كسي مال انفاقي نمي خواهد و هركسي چنان دارا و ثروت مند است كه به انفاق نياز پيدا نمي كند تا اين گونه در آسايش قرار گيرد.
ازنظر امنيتي نيز چنان است كه دختري به تنهايي از شهري به شهر ديگر مي رود بي آن كه كسي متعرض وي شود.
امام حسين(ع) تأكيد مي كند كه به سبب دو غيبتي كه رخ مي دهد (همان، پيشين) مردم ممكن است در شك و ترديد قرار گيرند ولي به قطع و يقين، دولت عدالت گستر مهدوي(عج) كه تحقق بخش اهداف همه پيامبران و اولياي الهي است، در آخر زمان ايجاد مي شود حتي اگر از دنيا روزي بيش نمانده باشد؛ زيرا دولت عدالت مي بايست در همين دنيا به دست صاحب الزمان(عج) تحقق يابد. (همان، ص734)
در اين دوره سخت غيبت است كه تنها شماري اهل ايمان و اهل ولايت حقاني، بر باور مهدوي باقي مي مانند (همان، ص738) و بسياري از مردم از دين برمي گردند و به تكذيب ديگران مي پردازند و به اذيت و آزار اهل ولايت اقدام مي كنند و تنها صابران هستند كه از اين اذيت و آزار ايمن مي مانند و بر باور خويش تأكيد مي ورزند (همان، ص739) در حقيقت جهادي كه اهل ولايت در عصر غيبت مي كنند، جهاد با اهل تكذيب است.
آن حضرت(عج) داراي اوصاف چندي است. از جمله آن كه هنگامي كه قيام كند مردم او را نشناسند و او جواني رشيد است و اين جوان بودن براي مردم آزموني بزرگ است كه چگونه جواني امام ايشان باشد (همان، ص738) اهل ترس و هراس نيست و كارآمد و چالاك مي باشد. در مجد و شرافت سرآمد است، در علم، سرآمد روزگار و در صله رحم از همه بهتر است. (همان، ص736) عمر او چون نوح طولاني، كناره گير از مردم چون ابراهيم، غايب چون موسي، اختلاف شده چون عيسي و ظهور به شمشير چون پيامبر(ص) است. (همان، ص742)
وي يك شبه همه امور را اصلاح مي كند (همان، ص741) هر چند كه جنگ هاي طولاني دارد. (همان، ص740) و از اهل ستم انتقام مي گيرد (همان) و بر ستمگران و ستم پيشگان سخت گيري مي كند (همان ص743) آن گاه است كه پس از تحقق عدالت، همه خيرها در آن زمان جمع مي شود و بدي ها برطرف مي گردد (همان ص736)
اين امور زماني اتفاق مي افتد كه پيش از آن مردم چنان در ظلم و سختي قرار مي گيرند كه قدر عافيت و عدالت و خير را مي شناسند؛ زيرا كساني كه سختي و مشقت ها را چشيده باشند و بي عدالتي، آنان را به ستوه آورده باشد ديگر خسته از آن به سوي عدالت جذب مي شوند و خود به همراه امام(عج) به عدالت قيام مي كنند و آيه 25 سوره حديد يعني قيام توده ها به قسط و عدالت را تاويل مي بخشند.
در روايتي امام حسين(ع) مي فرمايد كه زماني مهدي(عج) قيام مي كند كه مردم اين آمادگي را داشته باشند كه به سوي عدالت گرايش يابند و خود خواهان آن شوند. در آن زمانه است كه محصولات كاهش يافته و قيمت ها بالا رفته و گراني، بسيار و تجارت كاهش يافته و ستمگران قدرت پيدا كرده اند. در اين هنگام قيام امام(ع) با واكنش مثبت مردم روبه رو مي شود. (همان، ص734)
اين ها نمونه هايي از كلام امام حسين(ع) است كه درباره امام زمان(عج) بيان داشته است تا اين گونه پيوند نهضت خويش را با نهضت امام زمان(عج) تبيين كند و زمينه را براي بهره گيري از روش مبارزه حسيني براي تحقق بخشي به دولت مهدوي فراهم آورد.

 



فتنه در عصر غيبت

فرشته محيطي
يكي از مسايلي كه امام زمان(عج) به آن درباره عصر غيبت در نامه خود به عثمان بن سعيد اشاره مي كند، مساله فتنه است كه بسياري از مردم گرفتار آن مي شوند و كمتر كسي از آن در امان است. البته براساس آموزه هاي وحياني قرآن، فتنه و آزمون براي همگان بويژه مدعيان اسلام و ايمان، يك سنت الهي است. اين سنت و قانون الهي موجب مي شود تا كسي يا مردمي از فتنه در امان نمانند و تنها مدعيان واقعي از آن جان به سلامت بيرون مي برند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا گوشه اي از فتنه هاي عصر غيبت(عج) را براساس آموزه هاي وحياني تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
فتنه هاي عصر غيبت
فتنه به معناي قراردادن سنگ طلا در آتش براي به دست آوردن خالصي و سره آن از ناسره اش است. اگر واژه نقد به معناي جداسازي سره از ناسره است؛ اما فتنه جداسازي است كه از طريق آتش و فشار انجام مي گيرد. از اين رو، واژه امتحان، به معناي آزمون، شكنجه و عذاب با آتش، بلا، سختي، اضلال، (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 623 و 624، «فتن»، التفسير الكبير، فخر رازي، ج 4، ص 406) شرك، بازداشتن از دين، (مجمع البيان، طبرسي، ج 1-2، ص 511 و 513) آشوب و اخلال در امور (تفسير التحرير و التنوير، ج 4، جزء 6، ص 276) در ادبيات عرب و قرآن به كار رفته است. اين در حالي است كه برخي معتقدند، اصل در ماده (فتن) چيزي است كه موجب اختلال و هرج و مرج همراه با اضطراب مي شود. خداوند در قرآن، اموري چون اموال، اولاد و كفر را از مصاديق فتنه دانسته است. (التحقيق، مصطفوي، ج 9، ص 23-25، «فتن».)
با نگاهي به تاثيرات شگرف و بازدارندگي اموال و اولاد از حركت انسان در مسير تكاملي و متاله (خدايي) شدن، مي توان به سادگي دريافت چرا خداوند اين امور را از مصاديق بارز فتنه دانسته است؛ زيرا محبوبيت اموال و اولاد، موجب مي شود تا انسان نتواند در بزنگاه هاي مهم زندگي اش، تصميمات درستي را بگيرد و همين عوامل رشد و تكاملي، خود مهم ترين عوامل بازدارنده از فلسفه وجودي انسان مي شود.
خداوند در آياتي از جمله آيات 191 و 193 و 217 سوره بقره و آيه 39 سوره انفال به تحليل تاثيرات منفي فتنه در زندگي فردي و جمعي بشر اشاره مي كند. در اين آيات روشن مي شود كه چگونه فتنه عاملي مهم در ايجاد ناامني، بحران، مخالفت با هنجارهاي عقلاني و عقلايي و شرعي، آوارگي، مخالفت با اهداف آفرينش، خرابي عبادتگاه ها و مساجد و مانند آن مي شود. از اين رو فتنه ها را بدتر از جنگ و خونريزي مي داند؛ زيرا قتل و كشتار هر چند خود نوعي فساد و تباهي در زمين است؛ ولي از نظر آثار، كمتر از فتنه مي باشد كه آثار آن خانمانسوز و تباه كننده تفكر و انديشه انساني است.
فتنه جنگ نرم در حوزه بينش ها و نگرش ها
با نگاهي به آموزه هاي قرآني و تحليل و توصيفي كه از فتنه به دست مي دهد، مي توان دريافت كه فتنه جنگ نرم در حوزه بينش ها و نگرش هاست. از اين رو، عملكرد فتنه نخست در انديشه هاست. اگر جنگ و قتل، نيشتر بر تن مي زند، فتنه برجان مي زند. از اين رو آثار زيانبار آن بدتر و خطرناك تر و دامنه تاثيرات آن، بيشتر از جنگ و قتل و كشتار است.
كساني كه در دام فتنه مي افتند، چنان در هياهو و غوغاي حق وباطل سرگردان مي شوند كه نمي توانند حق را از باطل تشخيص دهند و حتي باطل را حق يافته و جان خويش را در راه آن فدا مي كنند؛ زيرا در فتنه ها، انديشه ها، بينش ها و نگرش ها دگرگون مي شوند و انسان هاي سست ايمان و سست عنصر، خود را مي بازند و به اين نتيجه باطل مي رسند كه حق همان چيزي است كه آنان مي دانند، مي يابند و مي گويند.
كساني كه در دام محبت فرزندان يا ماديات دنيوي گرفتار آمده اند، نمي توانند چيزي را برتر از محبت فرزند بيابند و يا فراتر از ماديات و آسايش و آرامش دنيوي تصور كرده و آن را بخواهند. محبت ايشان به دنيا و فرزند، آنچنان زياد مي شود كه نمي توانند محبت چيزي را فراتر از آن تصور كنند. شايد بسياري از آنان اين تصور و گرايش را به سبب حقانيت آن بدانند و بدان گرايش يابند. به اين معنا كه محبت به فرزند يا اموال دنيوي را عين محبت به حق و حقيقت دانسته و بدان گرايش پيدا مي كنند.
اين دسته از انسانها، در بينش ها و نگرش ها دچار نوعي دگرديسي مي شوند و حقيقت محبت را محبت به فرزند و مال دنيا مي يابند. اين گونه است كه ميزان و درصد محبت ايشان به اولاد و اموال در حد و اندازه محبت به خدا يا بيش از آن است. اينان در يك تحليل نادرست، ارزش اين امور را در حد خدا و حق بالا برده و به همان ميزان براي آنها ارزش و اعتبار قائل مي شوند. از اين رو خداوند در تعريضي به اين افراد مي فرمايد: «و برخي از مردم، در برابر خدا، همانندهايي براي او برمي گزينند و آنها را چون دوستي خدا، دوست مي دارند ولي كساني كه ايمان آورده اند، به خدا محبت بيشتري دارند. كساني كه با برگزيدن بتها، به خود ستم نموده اند اگر مي دانستند هنگامي كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيروها از آن خداست و خدا سخت كيفر است.» (بقره، آيه 165)
اين همانندهايي كه برخي از انسانها براي خدا برمي گزينند، شامل بت ها و طاغوت ها و جبت ها از جمله فرزند، مال، قدرت، منصب، ثروت و مانند آن است. بسياري از مردم هواهاي نفساني خويش را در جايگاه حق و حقيقت قرار مي دهند و آن را تا حد پرستش خداوند مي پذيرند و در اطاعت آن كوشا و در انجام رضايت و خشنودي آن سعي فراواني دارند.
بنابراين، تفاوت انسانهاي سست ايمان با استوار ايمان دراين است كه ايشان غير از حق و خدا را به عنوان حق پذيرفته و درجلب رضايت آن كوشا مي باشند. محبت ايشان به امور ديگر غير از خدا، به سبب تفكر، بينش و نگرش نادرست آنان، بيش از محبت به خداوند است. همين مسئله موجب مي شود كه خطر آنها عظيم تر از كساني باشد كه به جنگ و كشتار مي روند؛ زيرا آنان تنها در انديشه غلبه بر تن هستند و برنامه اي براي تغيير و دگرگوني انديشه ها و بينش ها و نگرش هاي بشر ندارند، آنان مي خواهند با تن ها و اموال سلطه يابند، اما اهل فتنه، خواهان سلطه بر جان و انديشه ها هستند؛ زيرا مي خواهند ديگران را به عنوان امت كفر همراه خود سازند تا در مقابل امت ايمان قرار گيرند. اين جاست كه اهل فتنه و رهبران آنان، در برابر امت اسلام و امامان آن قرار مي گيرند و خواهان هم هدفي در آرمان هاي باطل خودشان هستند.
فتنه گران، هر چند كه گاه از ابزارهاي جنگ سخت نيز بهره مي گيرند، ولي هدف اصلي آنان تسلط بر جان ها و انديشه ها و دل هاست. از اين رو، بسيار خطرناك تر ظاهر مي شوند و خطرناك تر و تأثيرگذارتر عمل مي كنند.
فتنه گران چون خود گرفتار بيماري قلبي و ايماني هستند، اين بيماري را در جامعه گسترش مي دهند. اينان ويروس هاي مرگباري هستند كه جامعه را به سرعت با شبهات و ترديد هايشان آلوده مي سازند. خداوند فتنه گران را انسان هايي با بيماري و انحراف قلبي (آل عمران، آيه 7) معرفي مي كند كه در پي شبهات و آيات متشابه مي روند و در يك فرآيندي از ولايت ايماني خارج شده و در ولايت كافران در مي آيند (انفال، آيه 73) از اين رو به جاسوسي براي دشمنان و كافران مي پردازند تا از اين طريق، فكر پليد و نادرست خويش را بر جامعه حاكم سازند. هر چند كه بسياري از اهل فتنه خود از اهل اسلام و حتي ايمان هاي سست مي باشند، ولي اين انديشه نادرست، آنان را به مخالفت با رهبري جامعه ايماني وادار مي سازد (انفال، آيات 24 و 25) و در عمل همكار و هم رويه با دشمنان مي كند و آنها نسبت به اهل ايمان و رهبري ايماني جامعه عصيان مي ورزند.(همان)
به سخن ديگر، مشكل فتنه گران و جريان هاي انحرافي در جامعه ايماني اين است كه حتي اگر همدل كافران نباشند، ولي همكار با كافران مي شوند و مانند منافقان در خدمت كافران در مي آيند. اينان گمان مي كنند كه قدرت كفر را براي مقاصد مشروع و حق خويش به كار گرفته اند، درحالي كه دشمنان، آنان را در يك فرآيندي بنده خويش مي سازند و از ولايت مطلق ايمان بيرون برده و داخل در ولايت طاغوت مي سازند. از اين رو خداوند از آنها به به عنوان ظالمان نام مي برد كه به خود و جامعه ايماني ظلم مي كنند. (همان)
ظاهر حقيقت جوي آنان و تظاهرشان به حقانيت، موجب مي شود كه اهل اسلام كه سست ايمان هستند، در اين فتنه همراه ايشان شوند و جامعه را با خطر طغيان و عصيان عليه رهبري و امام حق مواجه سازند. خطر جريان هاي انحرافي و فتنه گران از اين رو سخت تر و بدتر از خطر كافران و دشمنان بيروني است.
فتنه گران در عصر غيبت عليه امامت
يكي از مشكلات و معضلات عصر غيبت، فتنه گراني هستند كه به اسباب گوناگون مي خواهند پيوند امام و امت را قطع نمايند و مردم را نسبت به فلسفه آفرينش و عدالت جهاني در آخر زمان و پيروزي حق عليه باطل به ترديد افكنند. بسياري از اينان كساني هستند كه از درون اهل اسلام و ايمان به حركت ايماني صدمه وارد مي سازند. اينان جريان هاي انحرافي هستند كه خوراك دشمنان داخلي يعني منافقان و دشمنان بيروني يعني كافران را فراهم مي آورند و زمينه و بستري مناسب براي ترديدافكني در ميان مسلمانان ايجاد مي كنند.
جريان هاي انحرافي به سبب آشنايي با حقايق اسلام و ايمان، از قدرت مانور بيشتري برخوردار هستند. از اين رو خطر ايشان همانند خطر منافقان بيشتر است. آموزه هاي قرآني نسبت به اين دسته از مسلمانان و شهروندان سست عنصري كه در كنار منافقان در جبهه كفر مي جنگند هشدار مي دهد. فتنه گران به سبب آشنايي از كيفيت و وضعيت ايماني شهروندان، نقاط قوت و ضعف ايشان را مي دانند و راه نفوذ را به خوبي مي شناسند. لذا خطرناك تر كار مي كنند.
مشكل عمده مؤمنان و امت ايماني در برابر جريان هاي انحرافي آن است كه جريان هاي انحرافي، مطالب و باورهاي خويش را حق مي دانند و براي آن از جان و دل مايه مي گذارند. محبت ايشان به باورهاي انحرافي همانند محبت به فرزند است. از اين رو مقابله با جريان هاي انحرافي درون ديني و مذهبي حتي نسبت به منافقان و كافران و فتنه هاي آنان سخت تر و دشوارتر است.
جريان هاي انحرافي و فتنه گري آنان
در طول تاريخ تشيع، همواره با جريان هاي انحرافي مواجه بوده ايم. اين جريان هاي انحرافي موجب شكست ظاهري امير مؤمنان علي(ع) و امام حسن(ع) و سپس امام حسين(ع) در برابر دولت هاي جائر و طاغوت شد.
در دوره هاي بعد نيز جريان هاي انحرافي در درون تشيع فتنه هاي بسياري را سبب شد كه از آن جمله مي توان به جريان افطح و اسماعيلي ها و مانند آن اشاره كرد. با نگاهي گذرا به كتاب فرق الشيعه نوبختي وملل و نحل شهرستاني مي توان از فتنه هاي جريان هاي انحرافي و آثار زيانبار آن بر جامعه شيعي و اسلام آگاه شد.
امام زمان(عج) از جريان هاي انحرافي كه در دوره غيبت ايجاد مي شود، هشدار مي دهد. البته امامان معصوم(ع) همواره به سبب مقاومت هايي كه از سوي جريان هاي انحرافي و فتنه هاي آنان ايجاد مي شد، مؤمنان را هشدار مي دادند. در اين جا به يك توقيع اشاره مي شود كه امام زمان(عج) نسبت به جريان انحرافي و فتنه هاي آنان هشدار مي دهد؛ زيرا يكي از واجبات امام و امت اين است كه مردم را نسبت به فتنه گران و جريان هاي انحرافي آگاه و هوشيار سازند. خداوند خود اين كار را در آياتي از جمله 47 و 48 سوره توبه انجام مي دهد و به امام امت و مؤمنان مي آموزد تا نسبت به جريان هاي انحرافي افشاگري كنند و مردم را نسبت به توطئه ها و روش هاي آنان آگاه سازند.
شيخ صدوق در «كمال الدين» مي نويسد: اين توقيع به افتخار عثمان بن سعيد و پسرش محمد بن عثمان از ناحيه مقدسه صادر شده است. اين توقيع را سعدبن عبدالله اشعري روايت كرده است. شيخ ابوعبدالله جعفر- رضي الله عنه- مي گويد: من آن را به خط سعد بن عبدالله اشعري- رضي الله عنه- ديده ام و توقيع اين است كه:
«خداوند شما دو نفر را در راه بندگي خود موفق و بر دين مقدسش ثابت بدارد و شما را با آنچه موجب خشنودي اوست، نيكبخت گرداند. آنچه گفته بوديد كه «ميثمي» از «مختار» و گفت وگويش با شخصي كه او را ملاقات كرده بود و استدلال كرده بود كه پدرم امام حسن عسكري عليه السلام جانشيني غير از جعفربن علي (جعفر كذاب) ندارد و او هم امامت او را تصديق كرده است، به ما رسيد؛ و از تمام مضمون مكتوبي كه از آنچه دوستان شما در خصوص او به شما خبر داده بودند، به وي نوشته ايد، مطلع شديم. من از نابينايي بعد از روشني و از ضلالت بعد از هدايت و از عواقب سوءاعمال و فتنه هاي خطرناك به خدا پناه مي برم. خداوند عزوجل مي فرمايد:«الم. احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون؛ آيا مردم گمان كردند ما آنها را به مجرد اين كه گفتند: ايمان آورديم، رها مي كنيم و ديگر امتحان نخواهند شد.» (عنكبوت، آيه2)
چگونه است كه به فتنه افتاده در وادي سرگرداني گام برمي دارند؟ و به چپ و راست منحرف مي شوند؟ از دين خود دوري گزيده اند يا در دين خود دچار ترديد شده اند؟ با حق در آويخته اند يا از روايات صحيح و درست بي خبرند؟ يا آگاهند و خود را به فراموشكاري مي زنند؟! مگر نمي دانند كه زمين هرگز خالي از حجت نخواهد بود؟ يا ظاهر و آشكار و يا غايب و پنهان! مگر نمي دانند كه امام هاي آنها، بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله يكي پس از ديگري به طور منظم آمده و رفته اند. تا نوبت به امام پيشين- يعني، پدر بزرگوارش امام حسن عسكري عليه السلام- رسيد، كه به فرمان خدا به اين مقام منصوب شد و بر جاي پدران بزرگوارش نشست و مردم را به سوي حق و صراط مستقيم رهنمون گردانيد. او نيز قدم به قدم راه پدرانش را پيمود و سرانجام به جانشين خود عهد امامت را تسليم نمود. خداوند جانشين او را از ديده ها پوشيده داشت و جايگاهش را پنهان ساخت؛ و اين براساس مشيت خدا بود كه در قضاء حتمي خدا گذشته و در تقدير الهي قطعيت يافته بود. و اينك موقعيت او با ماست و دانش و فضيلت او در اختيار ماست. اگر خداوند اجازه دهد در مورد آنچه منع فرموده، و برطرف سازد آنچه (غيبت) را كه مقرر نموده، حق را به نيكوترين شكل و روشن ترين قالب آن عرضه مي نمايد و خود از پشت پرده ظاهر مي شود و حجتش را اقامه مي كند، وليكن تقدير الهي شكست ناپذير و اراده او ترديدناپذير است و از مشيت او نتوان پيشي گرفت. بايد هواي نفس را به كنار گذاشته، براساس اعتقاد خود استوار بمانند و از آنچه كه از ديده هايشان پوشيده شد، جست وجو نكنند، تا به گناه نيفتند و از آنچه خداي پوشيده نگه داشته، پرده برندارند تا پشيمان نشوند.
آنها بدانند كه حق با ما و در خاندان ما معصومين است؛ هيچ كس جز ما اين را نمي داند، مگر اين كه دروغگو باشد و بر خدا افترا ببندد! جز ما كسي اين ادعا را ندارد، مگر اين كه گمراه و خيره سر باشد. بنابراين با اين مختصر كه گفتيم به ما اكتفا كنند و ديگر توضيح بيشتر لازم نيست، و با اين اشاره قناعت نمايند.» (كمال الدين، ج2، ص510، حديث42، باب توقيعات و نيز بحارالانوار، ج53، باب توقيعات، حديث19، ص190)

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14