(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 29 تیر 1390- شماره 19978

گزارش تحليلي فوت هاله سحابي
وقتي ضدانقلاب به مردگان هم رحم نمي كند
به مناسبت سالروز قيام مسجد گوهرشاد (2)
كشف حجاب رضاخاني، طناب دار خاندان پهلوي



گزارش تحليلي فوت هاله سحابي
وقتي ضدانقلاب به مردگان هم رحم نمي كند

سيدصاحب صادقي
پرونده مرگ «هاله سحابي» فعال سياسي ملي مذهبي درجريان برگزاري مراسم خاكسپاري پدرش مهندس عزت الله سحابي، از يك سو گمانه زني هاي متفاوتي را در باب علت مرگ او رقم زد و ازسوي ديگر به علت تلاش ها و برنامه ريزي هاي صورت گرفته توسط برخي جريانات خاص سياسي براي سوءاستفاده از اين موضوع و مقصر دانستن افرادي كه آنان «مأموران امنيتي حكومت» ايران ناميدند، جنجال آفريني هاي عظيم رسانه اي عليه نظام جمهوري اسلامي را موجب شد.
اين فشارهاي رسانه اي تا جايي ادامه پيدا كرد كه دولت هاي غربي براي دستيابي به اغراض خود وارد اين موضوع شده و حتي موضوع اعزام گزارشگر ويژه حقوق بشر براي بررسي شرايط به صورت جدي مطرح شد.
اما به تازگي اسنادي از پرونده مرگ هاله سحابي منتشر شده است كه خط بطلاني بر ادعاهاي واهي و دروغ رسانه هاي اپوزيسيون ضدانقلاب كشيده و تمامي واقعيت هاي مرگ اين فعال ملي مذهبي را فاش مي كند.
در اين گزارش ابتدا به جنجال آفريني ها، واكنش ها و ادعاهاي رسانه اي بيگانه و ضدانقلاب در باب ماجراي مرگ هاله سحابي پرداخته و سپس با بررسي اين اخبار و ادعاها به صورت مستند به اظهارات صريح اعضاي درجه اول خانواده وي درخصوص مرگ وي مي پردازيم و درنهايت اسناد پرونده مرگ هاله سحابي را مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد.
- واكنش ها
از همان دقايق ابتدايي مرگ هاله سحابي رسانه هاي وابسته به برخي جريانات ضدنظام همگام با رسانه هاي غربي به صورت سازمان يافته اين مسئله را پوشش فراوان خبري داده و ضمن استناد به منابع نامعتبر و همچنين توسل به دروغ هاي كاملا آشكار تلاش كردند كه مرگ آن مرحومه را «غيرطبيعي و به دست عوامل و مأموران امنيتي حكومت ايران» القا نمايند.
دراين راستا وب سايت راديو فردا ارگان سازمان سيا نوشت: «هاله سحابي در پي حمله نيروهاي امنيتي به مراسم خاكسپاري پدرش و ضرب و شتم شديد جان باخت»
سايت جرس نيز در اولين خبر خود از اين ماجرا مدعي شد كه «هاله سحابي با پنجه بكس لباس شخصي ها به شهادت رسيده است». البته ساعاتي بعد هنگامي كه پسر هاله سحابي اين ادعاي سايت جرس را دروغ ناميد، خبر مذكور از سايت جرس حذف شده و به جاي آن اين خبر بر خروجي سايت قرارگرفت: «هاله سحابي درمراسم تشييع پدرش در اثر ضرب و شتم عوامل امنيتي جمهوري اسلامي به شهادت رسيد.»
سايت بي بي سي فارسي نيز همگام با رسانه هاي ديگر در خبري مدعي شد كه «هاله سحابي در پي برخورد نيروهاي امنيتي با حاضران در مراسم تشييع جنازه بي هوش شد و تلاش هاي پزشكي براي نجات جان وي بي نتيجه ماند.» البته هنگامي كه اين ادعا نيز دروغ از آب درآمد و شواهد بر امر ديگري حكايت داشت، بي بي سي فارسي به صورت كاملا دستپاچه اي ضمن تكذيب ادعاهاي قبلي درتلاشي مذبوحانه براي حفظ پرستيژ رسانه اي خود نوشت: «هنوز مشخص نيست مرگ خانم سحابي به علت ضربات نيروهاي امنيتي بوده است يا آنكه وي بر اثر تشنج ناشي از فشار عصبي از دنيا رفته است»
كلمه نيز به نقل از شاهد عيني ادعا كرد كه «يكي از مأموران امنيتي به شدت عكسي از مهندس سحابي را كه هاله سحابي به سينه خود مي فشرد كشيد و بر اثر مقاومت او هاله بر زمين افتاد».
همزمان صداي آمريكا نيز از قافله عقب نمانده و از «كشته شدن هاله سحابي در مراسم تشييع جنازه پدرش» خبر داد.
اين حجم عظيم هجمه هاي صورت گرفته، دروغ هاي كاملا آشكار و استنادهاي كاملا بي پايه كه تنها در چند ساعت اوليه مرگ هاله سحابي صورت گرفت نشان از تلاش كاملا سازمان يافته اين رسانه ها براي انحراف افكارعمومي و همچنين ايجاد تنش و آشوب در فضاي سياسي كشور داشت.
فضاي سنگين تبليغاتي تنها به هجمه هاي رسانه اي ختم نشد بلكه تشكل هاي سياسي همسو با اين جريانات سياسي كه در زمينه حقوق بشر فعاليت مي كنند نيز وارد ماجرا شده و تلاش كردند به اين ماجرا ابعاد بين المللي دهند.دراين راستا كمپين بين المللي حقوق بشر در ايران با صدور اطلاعيه اي مرگ هاله سحابي را به علت «دخالت و ضرب و شتم نيروهاي امنيتي» دانست.
دراين اطلاعيه آمده است: «مداخله نيروهاي امنيتي و عوامل لباس شخصي از جمله ضرب و شتم عزاداران درمراسم خاكسپاري عزت الله سحابي فعال سياسي برجسته ايران به درگذشت هاله سحابي دختر آقاي سحابي منتهي شد.»
تشكل موسوم به سازمان گزارشگران بدون مرز نيز در بيانيه اي ضمن محكوم كردن آنچه كه آنان قتل هاله سحابي ناميدند نوشت: «ايران يكي از مدافعان سرسخت آزادي بيان را از دست داده است و حكومت دختر او كه يكي از مدافعان فعال خانواده هاي زندانيان سياسي بود را به قتل رسانده است.»
كانون مدافعان حقوق بشر هم تأكيد كرد: «با توجه به شهادت شهود! درضرب و شتم هاله سحابي، آنچه اتفاق افتاده جرمي مشهود محسوب مي شود.»
درعين حال واكنش ها در سطح وسيعي گسترده شده و سران و فعالان اپوزيسيون نيز هركدام با صدور اطلاعيه و يا انجام مصاحبه هاي جداگانه به صورت تلويحي و يا مستقيم جمهوري اسلامي ايران را مسئول مرگ هاله سحابي دانستند! شيرين عبادي فعال سياسي اپوزيسيون ضدنظام در اظهاراتي تحريك آميز و بدون هيچ گونه سند متقن مسئوليت درگذشت هاله سحابي را به طور مستقيم برعهده حكومت جمهوري اسلامي ايران دانست!
عبادي مأموران انتظامي حافظ نظم مراسم خاكسپاري مرحوم سحابي را به دزديدن جنازه مهندس سحابي و حمله به مردم محكوم كرد! و ادعا نمود كه هاله در اثر ضرب و شتم دچار ايست قلبي شده و از دنيا رفت!
او در اظهاراتي عجيب خواستار آن شد كه پارك لاله به پارك «هاله» تغيير نام يابد!
فائزه هاشمي نيز با هدف تشويش اذهان عمومي به صورت تلويحي حكومت ايران را مسئول مرگ هاله سحابي دانسته و مرگ وي را «فاطمه وار» توصيف نمود.
اين فشارها و تبليغات تا آنجا ادامه پيدا كرد كه دولت هاي غربي نيز با ورود به موضوع، ضمن دخالت در اين امر كه يك موضوع كاملا داخلي محسوب مي شود با علم و آگاهي كامل نسبت به بي پايه و اساس بودن اين ادعاها، حكومت جمهوري اسلامي ايران را مسئول مرگ هاله سحابي دانسته و به شدت محكوم كردند.
در اين راستا «مارك تونر» سخنگوي وزارت خارجه آمريكا ضمن محكوم نمودن جمهوري اسلامي در قبال مرگ هاله سحابي خواستار روشن شدن ابعاد اين ماجرا و انجام تحقيقات در اين باره شد.
همچنين حزب سبزهاي آلمان اين ماجرا را جنايتي با انگيزه سياسي! توصيف كرده و خواستار انجام تحقيقات و مجازات عاملان آن شد.
دولت انگليس نيز مرگ هاله سحابي را به دست نيروهاي امنيتي ايران دانست!
بررسي جنجال هاي سياسي اپوزيسيون ضدانقلاب در باب ماجراي مرگ هاله سحابي و همراهي مشكوك و تمام قد دولت هاي غربي با اين حركت حساب شده و سازمان يافته پرده از اغراض سياسي نهفته در اين جوسازي ها برمي دارد.
واقعيت اين است كه در سالگرد حوادث فتنه پس از انتخابات گروه ها و افراد وابسته به اپوزيسيون ضدانقلاب نيازمند محرك و جرقه اي جدي براي تشويش اذهان عمومي و برپايي مجدد آشوب ها و فتنه ها بودند و هيچ چيز را مناسب تر از سوءاستفاده از مرگ يك فعال ملي مذهبي و سياسي سازي آن نمي ديدند.
البته با جستاري كوتاه در سناريوسازي رسانه هاي بيگانه از اين ماجرا به روشني اين فرضيه به اثبات مي رسد و مشخص مي شود كه علت اين همه هجمه هاي سنگين، غيرمعمول و بي رحمانه رسانه هاي اپوزيسيون ضدانقلاب به همراه حمايت هاي دولت هاي غربي چه بوده است.
روزنامه وال استريت ژورنال با چاپ عكسي از مراسم خاكسپاري عزت الله سحابي در صفحه اول خود مي نويسد كه نيروهاي امنيتي با حمله به مراسم موجب مرگ دختر وي شدند! اين روزنامه با اشاره به «برنامه جنبش سبز براي راهپيمايي 22 خرداد» به مناسبت سالروز انتخابات جمهوري 88 مي نويسد كه: «يك جمعيت هزار نفري طرفداران دموكراسي گفته اند كه روز چهارشنبه هاله سحابي بر اثر حمله مأموران امنيتي بسيج و لباس شخصي ها به مراسم خاكسپاري پدرش كشته شد!
اين گفتار روزنامه وال استريت ژورنال به خوبي تلاش اپوزيسيون و همچنين همراهي دولت هاي غربي و رسانه هاي بيگانه را براي ايجاد آشوب و تنش سياسي در كشور برملا مي سازد.
روزنامه ناسيونال زير عنوان «مرگ يك ناراضي در ايران پس از مشاجره با مقامات امنيتي در مراسم خاكسپاري پدرش» مي نويسد: «مرگ هاله سحابي به گفته تحليلگران در زماني حساس از نظر سياسي در ايران رخ داده است و مي تواند نظير جرقه اي جنبش سبز را مثل آتش شعله ور سازد.»
اين تحليل روزنامه ناسيونال گوياي همه واقعيت مي باشد و كاملا از برنامه و توطئه حساب شده براي سوءاستفاده از اين ماجرا پرده برمي دارد.
روزنامه گاردين نيز ضمن اشاره به در پيش بودن سالروز انتخابات رياست جمهوري 88 به مرگ هاله سحابي در مراسم خاكسپاري پدرش پرداخته و آن را فرصت مناسبي براي احياي اعتراضات در ايران دانست! اين حركات هماهنگ و حساب شده كه تقريبا تمامي رسانه هاي بيگانه و اپوزيسيون ضدانقلاب را در برگرفته و حمايت كامل دولت هاي غربي را در پي داشته است نشان از اين دارد كه اين جريانات خاص سياسي با پشتيباني عوامل بيروني و آمادگي عناصر داخلي تمام تلاش خود را براي احياي مجدد آتش فتنه و آشوب داخلي به كار بردند و درصدد بودند با غيرطبيعي خواندن مرگ هاله سحابي در جهت اهداف سياسي خود حركت كنند.
ماجرا از چه قرار بود؟
به روايت شهود حاضر در صحنه، خانواده درجه اول هاله سحابي شامل پسر، دختر و مادر وي و همچنين اظهارات پزشك خانوادگي سحابي ها كه در صحنه مرگ آن مرحومه حضور داشت، وي در اثر سابقه بيماري قلبي به علت فوت پدر و بي تابي و شوك ايجاد شده دچار ايست قلبي شده و جان خود را از دست داد.
درحالي رسانه هاي بيگانه و ضدانقلاب بر ضرب وشتم هاله سحابي تأكيد زياد داشتند كه هيچ نشانه اي دال بر برخورد فيزيكي نيروهاي امنيتي با وي در دست نبوده و تمامي اعضاي درجه اول خانواده آن مرحومه هرگونه ضرب و شتم و برخورد فيزيكي با وي را به شدت تكذيب كردند.
درحالي كه سايت جرس در اولين خبر خود از اين ماجرا به دروغ مدعي شد كه هاله سحابي «به وسيله پنجه بوكس لباس شخصي ها به قتل رسيده است» يحيي شامخي پسر هاله در گفت وگو با سايت نهضت آزادي اين ادعا را كه مادرش با پنجه بوكس مضروب و كشته شده است را كذب محض خواند و تكذيب كرد.
وي اعلام كرد: «هنگامي كه جنازه پدربزرگم در دست مردم قرار گرفت، مادرم از هوش رفت و پس از آن به درمانگاه منتقل شد و درنهايت درگذشت.»
جرس در دومين خبر دروغ خود به نقل از فريدون سحابي عموي هاله سحابي نوشت: ضربه به شكم و ريه و نهايتا ايست قلبي علت مرگ هاله بوده است! ساعتي بعد فريدون سحابي در واكنش به اين خبر جرس گفت: «اين خبر دروغ است و من هرگز چنين حرفي نزدم.»
علاوه بر تأكيد صريح پسر و عموي هاله سحابي مبني بر مرگ كاملا طبيعي مادرشان، دلاور پزشك اورژانس بيمارستان لواسان نيز در گفت وگو با باشگاه خبرنگاران ضمن رد هرگونه آثار ضرب وشتم بر بدن هاله سحابي گفت: علت مرگ هاله سحابي ايست قلبي ناشي از بيماري قند بود.
پزشك اورژانس هاله سحابي همچنين به تشريح واقعه پرداخته و گفت: «طبق گفته همراهان، هاله سحابي به صورت ناگهاني در حين راه رفتن دچار كاهش هوشياري شده و ايست قلبي ناگهاني پيدا كرد.»
دكتر افتخار پزشك معالج عزت الله سحابي نيز ضمن تاكيد بر مرگ طبيعي هاله سحابي گفت: طي 10 سال سركشي و اطلاع از وضعيت بيماري عزت الله سحابي متوجه شدم سابقه سكته قلبي در خانواده اين شخص موروثي است.
با اين همه تاكيدات و اظهارات صريح خانواده درجه اول هاله سحابي مبني بر مرگ طبيعي وي و رد هرگونه ضرب و شتم از سوي ماموران انتظامي و امنيتي و همچنين افشاي كامل تمامي ادعاها و دروغ هاي بي پايه و اساس رسانه هاي اپوزيسيون ضدانقلاب در مورد اين ماجرا، بازهم تعدادي از اين عناصر كه براي سوءاستفاده از ماجراي مرگ هاله سحابي لحظه شماري كرده و برنامه ريزي هاي گسترده اي را انجام داده بودند از مرگ غير طبيعي هاله سحابي سخن گفته و بر ادعاهاي پيشين خود اصرار ورزيدند.
در حالي كه آمريكا و دولت هاي غربي وارد اين مسئله شده بودند دادستان تهران در اظهاراتي اعلام كرد كه دادستاني جهت بطلان كامل ادعاهاي دروغ از خانواده سحابي اجازه خواست كه كالبدشكافي بر روي جسد آن مرحومه صورت گيرد ولي خانواده سحابي اعلام كردند كه نسبت به اين موضوع شكايتي ندارند و به لحاظ اصرار خانواده سحابي مبني بر عدم كالبدشكافي، جسد به پزشكي قانوني منتقل شد و پس از بررسي آخرين وضعيت به خانواده وي تحويل داده شد.
بعد از اين ماجرا و اثبات ادعاهاي كاملاً دروغ رسانه هاي ضدانقلاب و دولت هاي غربي دادستان تهران گفت: كالبدشكافي هاله سحابي نظام را بيمه كرد. اين اظهارات و گواهي هاي خانواده، بستگان و آشنايان درجه اول هاله سحابي در حالي مطرح شد كه هيچ كدام از اعضاي خانواده نزديكان و همراهان نزديك هاله سحابي شهادتي مبني بر درگيري و ضرب و شتم وي نداده و حتي در پاسخ به ادعاهاي دروغ رسانه هاي اپوزيسيون ضدانقلاب به گزارش واقعيت ها و حقايق مبادرت كردند.
اسناد جديد
اما اسناد جديد افشا شده از پرونده مرگ هاله سحابي كه شامل گزارش «معاينه جسد»، فرم «پزشكي قانوني»، «گواهي فوت»، «برگ اظهارات نزديكان درجه اول وي» و نيز «اظهارات پزشك معتمد خانواده سحابي» است به صورت آشكارا و كاملاً مستند و بر پايه اظهارات خانواده درجه اول، شهود، پزشكان و آشنايان آن مرحومه تمامي ادعاهاي واهي مبني بر ضرب و شتم و ايراد جرح بر وي را خط بطلان كشيده و به بازشناسي واقعيت اين ماجرا كمك شاياني مي كند. گزارش معاينه جسد كه توسط سازمان پزشكي قانوني انجام گرفته است به صورت تفصيلي نتايج معاينات جسد را ذكر كرده و مصرحاً هرگونه آثار ضرب و شتم، كبودي و يا جرح و زخم و شكستگي بر بدن آن مرحومه را رد مي كند.
در پايان گزارش مذكور ذكر شده كه به علت درخواست اولياء دم و دستور مقام محترم قضايي مبني بر عدم كالبدشكافي، تعيين علت فوت مقدور نمي باشد.
در اين باب همان گونه كه قبلاً ذكر شد علي رغم اصرار صريح و مكرر دادستاني تهران از خانواده هاله سحابي براي اجازه دادن جهت كالبدشكافي جسد، خانواده وي كاملاً مخالفت نموده و اعلام مي كنند كه از هيچ كس شكايتي ندارند.
اسناد مربوط به اظهارات نزديكان درجه اول متوفي نيز همگي به صورت كاملاً آشكار و متفق القولي بر طبيعي بودن مرگ آن مرحومه تاكيد دارند.
«يحيي شامخي» پسر هاله سحابي كه در روز مرگ وي ضمن تكذيب هرگونه درگيري و يا ضرب و شتم مادرش علت را «ايست قلبي» ذكر كرد در برگه اظهارات اولياء دم نوشته است: «از كسي شاكي نيستم، حاضر نيستم جسد به پزشكي قانوني برود تقاضا مي كنم كالبدشكافي انجام نشود و در آينده نسبت به مرگ مادرم ادعايي نخواهم داشت ولي قبول دارم مرگ مادرم به خاطر فشار عصبي بوده است.»
«آمنه شامخي» دختر متوفي نيز عين اين اظهارات را ذكر كرده و اعلام كرد كه از هيچ كس شكايتي ندارد.
«تقي شامخي» همسر هاله سحابي نيز در اظهارات خود اعلام كرد كه پس از اعزام آن مرحومه به بيمارستان كه دكتر افتخار پزشك خانوادگي، دكتر پيمان و خود همسر ايشان حضور داشتند پس از بررسي و معاينه توسط كادر پزشكي اعلام شد كه مرگ وي به علت ايست قلبي گسترده بوده است.
در ادامه وي اظهار مي كند كه احتمال مي دهم حالت عصبي زمينه ساز سكته شده است و دكتر افتخار هم پس از بررسي جسد اظهار كرد كه اثري از ضرب و شتم وجود ندارد.وي تصريح مي كند كه «به علت ترديد در اينكه علت فوت حالت عصبي بوده است و يا استرس به خاطر فوت پدر از كسي شكايت ندارم.»
«زرين دخت عطايي» مادر هاله سحابي نيز در برگه اظهارات نزديكان ضمن اينكه هيچ گونه درگيري و ضرب و شتم را مطرح نمي كند تصريح كرد كه از كسي شكايتي نداشته و نمي خواهم جسد به پزشكي قانوني برود.
«دكتر حسن افتخار» پزشك معتمد خانواده سحابي نيز كه در مصاحبه هايي ضمن رد هرگونه ضرب و شتم و درگيري علت فوت را طبيعي ذكر كرده بود و همچنين بيان كرد كه سابقه سكته قلبي در خانواده سحابي موروثي مي باشد در اظهارات خود عنوان كرد: «با توجه به اينكه اكيپ تشخيص هويت و نسوان نيروي انتظامي اقدام به معاينه كامل جسد نمودند اينجانب نيز به عنوان پزشك معتمد خانوادگي در مشاهدات ظاهري و اوليه هيچگونه علايم ضرب وجرح يا كبودي مشاهده ننموده ام.»
در برگه «گواهي فوت» آن مرحومه نيز علت فوت ايست قلبي ناشي از بيماري ديابت ذكر شده است.
روشن شد كه در تمامي اين اسناد معتبر كه عمده آنها اظهارات نزديكان درجه اول، پزشكان اورژانس و بيمارستان و همچنين پزشك معتمد خانواده سحابي بوده است، هيچ گونه نشانه اي دال بر ايراد ضرب و شتم هاله سحابي وجود نداشته و انواع ادعاهاي واهي رسانه هاي ضدانقلاب در زمينه ضرب و شتم شديد، ايراد جرح به وسيله پنجه بوكس و چاقو و يا هرگونه درگيري فيزيكي ديگري كاملاً دروغ بوده است. همان گونه كه پيشتر گفته شد هدف از اين اقدامات و برنامه ريزي هاي سازمان يافته و گسترده بهره برداري از ماجراي مرگ هاله سحابي در راستاي تحريك و تشويش اذهان عمومي براي احياي آشوب ها و تنش هاي سياسي در سالگرد حوادث پس از انتخابات رياست جمهوري سال 88 بوده كه با افشاگري هاي خانواده آن مرحومه و همچنين اسناد بيرون آمده از پرونده مرگ وي اين اقدام سازمان يافته و هماهنگ به شكست انجاميد.

 



به مناسبت سالروز قيام مسجد گوهرشاد (2)
كشف حجاب رضاخاني، طناب دار خاندان پهلوي

عاطفه صادقي
مهاجرت آيت الله حسين قمي به تهران
درباره مهاجرت آيت الله قمي به تهران اقوال گوناگوني گفته شده است. صاحب حديقه الرضويه مي نويسد: «مرحوم آيت الله قمي با اينكه فوق العاده متاثر در اجراء احكام شرعي بود، در عين حال به هيچ وجه حاضر نبود برخلاف امنيت رفتاري كند و يا اظهاري نمايد كه منجر به آشوب گردد. به بيان و نصايح مراجعين را اسكات مي نمود تا آنكه شخصاً اقدام نمايد بلكه اعليحضرت شاهنشاه فقيد و مركز تجديدنظر دستور فرمايند. بدين مناسبت آقايان پاكروان «استاندار» و اسدي «نايب التوليه» را در دارالضيافه آستان قدس ملاقات و اظهار فرمود:من مناسب نمي دانم فعلا در مشهد اين امر اجرا شود مردم را مخالف موضوع ديده و فهميده ام شما دو نفر به شاه عرض كنيد چرا مي خواهيد ما را مستهلك در تنصر فرمايند مگر لباس ديگر نمي توان درست نمود و پوشيد؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند ما نمي توانيم و جرأت هم نمي كنيم اين مطلب را به شاه گزارش كنيم، چاره اي نيست بايد امر مبارك به موقع اجرا گذارده شود.» اما عذر و بهانه تراشي استاندار و نايب التوليه باعث شد تا ايشان به فكر ملاقات با شاه بيفتد. و يا اينكه آيت الله شيرازي كه در اين زمان در مشهد مقيم بوده است، ادعا مي كند كه روزي در جلسه اي كه در منزل آيت الله قمي به همين مناسبت برقرار بوده، به ايشان گفته است، كه شاه گوشش از اين تلگرافها پربوده پس شما بايد براي موثر واقع شدن اعتراض خود به تهران مسافرت و قضيه عدم اجراي كشف حجاب را از شاه خواستار شويد. لذا ايشان هم اين پيشنهاد را پذيرفته و در عزيمت بر تهران مصمم شده اند. درهرحال اين مباحث كه چه عللي آيت الله قمي را بر آن داشته تا به تهران سفر كند و يا اينكه اين فكر ابتدا از سوي چه كسي پيشنهاد شده، از ارزش اقدام ايشان به هيچ عنوان نمي كاهد.
آيت الله براي مذاكره با رضاخان به همراه دو فرزندش حاج مهدي و حاج حسن به تهران سفر كرد. قبل از حركت، از ايشان درباره نحوه عملكرد و اينكه در ملاقات با شاه چه خواهد كرد سؤال شد و ايشان در جواب بيان كردند: «اول اصرار و التماس مي كنم كه از برنامه هاي ضدديني و اسلامي خود دست بردارد و اگر موافقت نكرد دست او را مي بوسم و اگر باز هم موافقت نكرد خفه اش مي كنم» ايشان در تصميم خود قاطع بود به طوري كه قبل از عزيمتش به تهران در حوزه تدريس خود بيان كرد كه اگر جلوگيري از اين عمل خلاف مذهب، منوط به كشته شدن ده هزار نفر كه در راس آنها خودش هم باشد قرار گيرد بازهم ارزش دارد.
آيت الله قمي پيش از حركت جهت تاثيرگذار بودن اقدامش از سيدعبدالله شيرازي مي خواهند تا براي تاثير گذاري بيشتر عزيمتش به تهران، تلگراف هايي براي مردم شيراز و اصفهان ارسال كند تا ضمن آگاه ساختن آنها از حركت خود، به هنگام ورودش به تهران، از او تجليل كنند و لذا از نظر رواني هم به هدف وي كمك كنند. سانسور تلگرافها دراين زمان، شيرازي را مجبور ساخت به ناچار نامه هايي دراين باب به علماي اين دو شهر ارسال كند. هرچند اقدامات علماي دو شهر مذكور در حمايت از آيت الله قمي زماني صورت يافت كه حادثه گوهرشاد اتفاق افتاده بود.
پس از حركت آيت الله قمي از مشهد، تجار، اصناف و طبقات مختلف با ارسال تلگرافي به شاه، حمايت خود را از مرجعشان اعلام مي دارند.
با ورود آيت الله قمي به تهران، ايشان در باغ سراج الملك شهرري اقامت كرد. با آگاهي يافتن علما و مردم تهران سيل جمعيت براي ديدار و ملاقات با ايشان به سوي اقامتگاه ايشان سرازير گرديد. اين امر باعث نگراني رژيم شده، لذا باغ را محاصره و از ملاقات مردم با وي جلوگيري به عمل آورد و حتي به اطرافيان او اجازه بيرون رفتن هم نمي داد. آقاي فقيه يكي از اسباط مرحوم حاج آقا احمد قمي برادر آيت الله قمي بيان مي كند كه در مدت اقامت يكماهه ايشان در باغ از جمله كارهاي وي تدريس به سه نفر از همراهانش بوده است. در اين مدت عده اي از علما به آيت الله عبدالكريم حائري پيشنهاد كردند كه اقدامي دراين راستا انجام دهد. لذا هرچند در آغاز جواب منفي داد اما پس از مذاكره شيخ محمدتقي اشرافي با ايشان، وي طي تلگرافي تند به دولت، اقدامات آنها را خلاف احكام مسلم اسلام و قانون اساسي دانست.
از سويي ديگر رضاخان كه حضور و فعاليت آيت الله قمي در تهران را باعث بيداري توده هاي مردم مي دانست، محمود جم، نخست وزير خود را خدمت ايشان فرستاد تا درباره علت آمدن آيت الله قمي به تهران با او مذاكره نمايد. آيت الله قمي با فرستاده رضاخان بسيار سرد برخورد كرد، لذا ترفندهاي رژيم براي بازگرداندن قمي به مشهد ناكام ماند.
درهرحال با وجود آنكه آيت الله قمي از جايگاه ويژه اي ميان علما برخوردار بود و مرجع تقليد بيشتر مردم خطه خراسان ايشان بودند از حركت و موقعيت ايشان چندان استفاده نگرديد و ايشان پس از اقامت يكماهه، در اوايل جمادي الاولي 1354ه.ق به عتبات تبعيد گرديدند.
عملكرد روحانيون مشهد پس از مهاجرت آيت الله قمي به تهران
به دنبال سفر آيت الله قمي به تهران، علماي مشهد تصميم گرفتند تا باتشكيل جلساتي پيرامون مسايل و اوضاع سياسي كشور با يكديگر به تبادل نظر بپردازند. دراين راستا آيت الله شيرازي ضمن تماس با ديگر علماي مشهد از جمله محمدآقازاده، سيديونس اردبيلي، آشتياني، نهاوندي، حاج آقابزرگ شاهرودي، حاج سيدهاشم نجف آبادي، شيخ هاشم قزويني و سيدعلي سيستاني توافق مي كنند تا اين جلسات به طور مدام در منزل سيديونس اردبيلي برگزار گردد. از سويي ديگر با اطلاع يافتن مردم از محاصره شدن قمي در تهران، جوش و خروش بيشتري در مشهد به وجود آمد، بطوري كه اجتماعات مردم در اطراف مراجع و خطبا بيشتر گرديد. تجمع مردم در منزل اردبيلي و كمبود جا باعث شد كه گاه اين اعتراضات به مسجد گوهرشاد هم منتقل گردد. دراين اعتصابات گويندگان مذهبي در تحصن مسجد گوهرشاد از جمله شيخ مهدي واعظ، شيخ عباس علي محقق، شيخ علي اكبر مدقق و شيخ محمد قوچاني هم با سخنان خود مردم را تحريك مي كنند.
ورود شيخ محمد تقي بهلول به مشهد
و آغاز درگيري مردم با رژيم
شيخ تقي پسر نظام الدين معروف به بهلول كه در اين زمان در شهرستان فردوس بودند پس از سخنراني و تحريك مردم عليه رژيم از سوي شهرباني محل مورد تعقيب قرار گرفته و ضمن فرار از آنجا به مشهد وارد مي شوند. درباره ورود وي به مشهد اقوال گوناگوني وجود دارد در نقلي او به دعوت علما به مشهد وارد شد و در نقلي ديگر گفته شده اسدي نايب التوليه، براي فهماندن اين مسئله به رضاخان كه اجراي كشف حجاب هنوز در مشهد به صلاح نيست از بهلول دعوت كرد به مشهد بيايد. اما بهلول خود مدعي است كه پس از ملاقات با يكي از افرادي كه از مشهد به قاين برگشته بود اطلاع يافتن از قضاياي به وقوع پيوسته، به مشهد آمده است.
بهلول عصر روز چهارشنبه، 17تيرماه 1314 به مشهد وارد شد و پس از مراجعه به منزل آيت الله قمي از محاصره ايشان در شهرري اطلاع يافت. او سپس به حرم امام رضا(ع) آمد و پس از سخناني كوتاه دستگير و در اتاقي محبوس گرديد. با اطلاع يافتن نواب احتشام رضوي از خدام حرم كه تا حدودي در وعظ هم دستي داشت، به يكباره كلاه پهلوي را از سر برداشته ضمن پاره كردن آن، مردم را به رها ساختن بهلول از چنگ مأمورين فرا مي خواند. با آزادشدن بهلول از چنگ دولتيان، وي طي سخناني مردم را به آرامش دعوت كرده، بيان مي كند: «من گفتم شما نبايست اين گونه عمل كنيد بلكه اگر نزد رئيس شهرباني و يا استاندار رفته و خواهش مي كرديد كه من را آزاد سازد، اين گونه مي شد اما كار از كار گذشته و ما نبايد نرمي نشان دهيم بايد پايمردي كرده و مقاومت كنيم يا حاج آقا حسين قمي را از زندان آزادكرده و احكام اسلامي را جاري كنيم يا همه كشته شويم» او در اين سخنراني از مردم خواست به خانه هاي خود رفته، ضمن فراهم كردن مايحتاج خانواده هايشان براي يك هفته و يا بيشتر، با اسلحه به مسجد بازگردند. در همين سخنراني بود كه بهلول از مردم دعوت كرد تا شب جمعه درمسجد گردهم آيند.
درشب جمعه اتفاق خاصي نمي افتد چنانچه بهلول در ايوان مصلي صحن نو منبر رفته و با كمك نواب احتشام رضوي سخنراني مي كند و در ضمن به ايرج مطبوعي فرمانده لشكر مشهد كه قصد مذاكره با او را دارد جواب رد مي دهد. با اذان صبح روز جمعه
(19/4/1314 ش) نظاميان مسجد گوهرشاد را محاصره و از پيوستن مردمي كه قصد ورود به مسجد را داشتند، جلوگيري به عمل مي آورند. اين مسئله باعث درگيري بين مردم و مأمورين و لذا كشته و زخمي شدن تعدادي مي گردد. درباره كشته شدگان حادثه اقوال مختلفي وجود دارد. در نقلي 40 نفر مجروح و 15 نفر مقتول و در نقلي ديگر 8 كشته و 20 نفر مجروح مي گردند. براساس گزارشي كه به اسدي دادند مقتولين و مجروحين را 150 تن اعلام كردند. بنا به اظهار بهلول پس از حمله مأمورين به مردم 22 نفر كشته و 67 نفر زخمي شدند و در عين حال آنها هم تعداد ي تفنگ ازسربازان به غنيمت گرفتند. بهلول در ادامه مي افزايد كه خيانت احتشام رضوي كه مسئول مراقبت از يكي از درهاي مسجد گوهرشاد بوده است، باعث ورود سربازان به داخل مسجد و قتل عام مردم گرديده است.
مذاكره عده اي از دولتيان و روحانيون با بهلول
اوضاع متشنج مشهد همچنان ادامه مي يابد. پس از گذشت مدتي به بهلول خبر مي دهند هيئتي مركب از هشت نفر از جانب حكومت قصد ملاقات با ايشان را دارند. بهلول ملاقات آنها را مي پذيرد .او ، خود درباره مذاكرات صورت گرفته و سخناني كه بين آنها رد و بدل شده، چنين اظهار مي كند: «نزد هيئتي كه در آن اتاق منتظر بودند رفتم. چهار نفر آنان روحاني و بقيه كلاه به سر بودند. يكي از روحانيون، فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراساني بود. ديگري شيخ مرتضي آشتياني و دونفر ديگرشان را نمي شناختم فكر مي كنم از علماي تهران و حامي رضاشاه بودند. اما آن چهارنفر ديگر به ترتيب اسدي، پاكروان، سرهنگ نوايي و سرلشكري كه فرمانده نيروي ارتش خراسان بود، ولي اسم او را نمي دانستم...» بهلول مي افزايد كه آقازاده پسرآخوند اقدامات خود را به خاطر برهم زدن آرامش و امنيت تخطئه كرده و ديگران هم سخنان او را تأييد و از او خواسته اند تا به اينگونه اقدامات پايان بخشد. بهلول درخاطرات خود به توافق خود با رژيم اشاره، بيان مي دارد كه با رژيم در موارد ذيل به توافق رسيده است:
1- مسجد و اطراف آن در اختيار ما باشد و هيچ يك از عوامل رژيم بدون اجازه ما وارد اين محوطه نشوند.
2- ما در امور شهر دخالت نكنيم. آنها نيز كسي از طرفداران ما را بازداشت نكنند.
3-نيروهاي ما بتوانند براي انجام امور شخصي با آزادي كامل البته بدون سلاح تردد نمايند.
4- نيروهاي ما به ادارات دولتي وارد نشوند.
5-اجازه دهند كشته ها را دفن كرده و مجروحين را پانسمان كنيم.
تلگراف علما به رضاشاه و دستور وي مبني بر سركوب مردم
دراين زمان ديگر علماي مشهد كه شاهد حمله نظاميان به حرم و مسجد گوهرشاد و قتل عام مردم بودند، درصدد چاره جويي برآمدند. لذا هشت تن از آنها از جمله: سيديونس اردبيلي، شيخ هاشم قزويني، سيدهاشم نجف آبادي، سيد عبدالله شيرازي، سيدعلي اكبر خوئي، حاج ميرزا حبيب ملكي، سيدعلي سيستاني، شيح آقا بزرگ شاهرودي و شيخ مرتضي آشتياني، طي تلگرافي به رضاشاه و شرح وقايع اتفاق افتاده درمشهد، از او خواستار توقف بي حجابي مي شوند.
رضاشاه بي تفاوت به اخبار مشهد به مأموران نظامي دستور داد تا مردم و جماعت متحصن در حرم امام رضا(ع) را متفرق سازند. پس از پاسخ ايرج مطبوعي فرمانده لشكر مشهد به رضاخان مبني بر حفظ آرامش و به كاربردن سياست جهت تفرق مردم، رضاشاه سرتيپ البرز را به مشهد فرستاده، به او دستور مي دهد تا سربازان وارد صحن حرم شده درصورت لزوم تيراندازي هم نمايند. روز شنبه سرگردي ازسوي رژيم براي مذاكره با بهلول به مسجد گوهرشاد آمده، ضمن مذاكره با بهلول به توافق نمي رسند و متحصنين همچنان بر خواسته هاي خود اصرار مي ورزند. خواسته هاي آنها عبارت بود از: 1-وصول خبر از حاج حسين قمي كه چندي پيش به تهران رفته بود 2- مراجعت شيخ غلامرضا طبسي و شمس نيشابوري به مشهد كه توسط شهرباني به نيشابور تبعيد شده بودند. از عصر روز شنبه حوادث درمشهد اوج مي گيرد و چند دسته از مردم روستاهاي نزديك مشهد با سلاح هاي سرد از قبيل بيل، تبر، داس و... به ياري مردم مشهد مي شتابند. به نقلي آنها توسط اسدي به مشهد آورده مي شوند. اما صدرالاشراف در خاطرات خود اين مسئله را تكذيب كرده است. پس از ختم شدن كار بدين جا، بعضي از علماي مشهد براي جلوگيري از قتل عام و خونريزي درحرم به تكاپو مي افتند. شيخ مرتضي آشتياني نزد اسدي رفته و ضمن گفت وگو با وي، از او مي خواهد كه اوضاع با آرامش خاتمه يابد. آيت الله حسين فقيه سبزواري و نهاوندي هم در همان شب يكشنبه نزد پاكروان رفته و از او مي خواهند تا اقدامات لازم را براي بازگرداندن آرامش به شهر انجام دهد. دراين ديدار آنها قول مي دهند تا مردم را به سرعت متفرق سازند. هرچند پاكروان سخنان آنها را نمي پذيرد. اما اسدي كه از دستور كشتار مردم توسط رضاخان آگاه بود درپي ملاقات آشتياني با او، درصدد برآمد كه از قتل عام مردم جلوگيري بعمل آورد، لذا به دروغ به علماي متحصن در حرم پيغام مي فرستد كه پاسخ تلگراف آنها به رضاخان از مركز رسيده و بدين ترتيب تعدادي از آنها را به دارالتوليه مي كشاند تا بلكه اوضاع آرام شود.
با وجود اين تمهيدات، نظاميان صبح يكشنبه مورخه 21 تيرماه 1314ه.ش با يورش به متحصنين در حرم به سركوب آنها مي پردازند لذا پس از مدتي مقاومت مردم در مقابل تجهيزات نيروهاي رژيم شكسته و آنها قتل و عام مي گردند. با شروع حمله و كشتار جمعي از مردم، بهلول به همراه تعدادي از همراهان خود از دري كه به سوي بازار راه داشته خارج و پس از استراحت كوتاهي در منزل يكي از اشخاص، به صورت پياده از مرز به سوي افغانستان خارج مي گردد.
تعداد كشته و زخمي شدگان
قيام گوهرشاد
عمق فاجعه بسيار شديد بود، به طوري كه اجساد كشته ها و زخمي ها را با كاميون هاي بزرگ از شهر خارج و در گودال بزرگي دفن كردند و حتي بعضي بدين ترتيب زنده به گور شدند. بعضي از منابع تعداد مقتولين و مجروحين را بالغ بر 850 نفر ذكر كرده، شدت كشتار را به حدي دانسته اند كه چون مأموران نمي توانستند در مدت زمان كوتاهي خونها را از روي ديوارها پاك كنند لذا بالاجبار آجرها را كنده و به جاي آن با آجرهاي كوچكي آن را بازسازي كرده اند. سيدمحمدعلي شوشتري كه خود ناظر وقايع بوده تعداد كشته ها را 1670نفر ذكر مي كند. شوشتري بيان مي كند كه آقاي ديهيمي رياست مالي مشهد از قول كربلائي تقي، تحصيلدار ماليات نقل كرده كه چون ديهيمي از كربلائي تقي از تعداد مقتولين سؤال نموده است، او در جواب گفته: «از عده مستحضر نشدم ولي كاميون و اتومبيل هايي كه جنازه را حمل مي كرد شمرده يادداشت كردم تعداد 56كاميون بود كه در اغلب اين كاميون ها صداي ناله هاي زخمي ها هم شنيده مي شد كه التماس مي نمودند براي رضاي خدا ما زنده ايم.»
دستگيري عاملين قيام
با سركوبي متحصنين در مسجد گوهرشاد، دستگيري مسببان قيام آغاز شد و رژيم نزديك به 1100نفر را دستگير كرد و چون علما را عاملين اصلي قيام مي دانستند، در وهله اول شروع به بازداشت آنها كردند. بعضي از علما از جمله محمدتقي بهلول، شيخ مهدي واعظ، شيخ محمدعلي اردبيلي و شيخ علي اكبر مدقق خراساني موفق به فرار گشتند، اما با اين حال عده زيادي هم بازداشت شدند. اسامي دستگير شدگان مطابق آنچه در كتاب حديقه الرضويه ذكر گرديده از اين قرار است: ميرزا علي اكبر خويي، ميرزا مسيح شاه چراغي، حاج شيخ عباس علي محقق، شيخ محمد صاحب الزماني، شيخ اسماعيل تائب، كاتب خاقان، شيخ حسين اردبيلي، نواب احتشام و حاج شيخ احمد بهار بودند. مولف كتاب قيام گوهرشاد، روحانيوني را كه در نهضت خراسان شركت داشته و بازداشت گرديده اند و يا خود را مخفي ساخته و در موقعيت مناسب ايران را به سوي نجف ترك كرده اند، 33 نفر ذكر كرده است. در اين ميان تعدادي از علما چون ميرزا محمدآقازاده، شيخ هاشم قزويني، سيدهاشم نجف آبادي، سيديونس اردبيلي و... هم تبعيد شدند. «يكي از نتايج نهضت اين شد كه همه كساني را كه در جريان نهضت طومارهايي را امضاء كرده بودند مثل مرحوم شيخ هاشم قزويني و مرحوم شيخ هاشم نجف آبادي... را تبعيد كردند يا به زندان فرستادند. مرحوم آقازاده را بعد از مدتي به يزد تبعيد كردند، بعد بردند تهران تا آخر همانجا بود كه گفته مي شد او را به شهادت رساندند. مرحوم شيخ هاشم را به قزوين تبعيد كردند.»
پس از قيام گوهرشاد رضاخان محدوديتهاي زيادي را براي علما بوجود آورد به طوري كه بعضي از علما بارها به تهران فراخوانده شده و مورد بازجويي قرار گرفتند و يا با اجيركردن افرادي زندگي شخصي آنها زيرنظر قرار داده مي شد. تبليغات منفي رژيم پهلوي براي منزوي كردن علما و روحانيت حتي افراد عادي جامعه را هم تحت تاثير قرارداده بود چنانچه شيخ هاشم قزويني در خاطرات خود درباره جو نامساعد جامعه و نگاه منفي آنها به قشر روحانيت پس از قيام گوهرشاد اين چنين بيان مي كند. «يك موقع كه ما را باز احضار كردند تهران با اهانت افسرها روبرو شدم چند روزي در تهران بودم بعد من را رها كردند، بنا شد برگردم به مشهد، وقتي خواستم برگردم هر گاراژي كه رفتم به من بليط نمي دادند،مي گفتند ما به شيخ بليط نمي دهيم. ماشين مان خراب مي شود. آخرين بار به يك گاراژ ديگري رفتم و به او گفتم آقا ماشين براي مشهد داريد؟ اول گفت بله داريم ولي به شما نمي دهيم. من عبايم را كشيدم سرم داشتم مي رفتم يك دفعه دلش سوخت صدا زد گفت بيا آقا شيخ بيا مي دانم كه ماشين مان خراب مي شود، ولي ديگر دلم سوخت. من بليط گرفتم رفتم داخل ماشين تا چشم افراد به من افتاد ديدم همه شروع كردند با هم پچ پچ كردن كه اين آخوند را آوردند سوار ماشين مي شود و ماشين خراب خواهد شد... اين زخم زبانها و اين ناهنجاريها الي ماشاءالله بود.»
با سركوبي قيام گوهرشاد و دستگيري عاملين قيام، محمود جم وزير داخله طي صدور اعلاميه اي بهلول را طغيانگر و عامل اين ناامني دانسته، از متحصنين به مشتي اراذل و اوباش ياد مي كند كه تحت تاثير سخنان شيخ بهلول قرار گرفته و ابتدا آنها به سوي ماموران حمله و ماموران مجبور به استفاده از اسلحه شده اند.
به اين ترتيب قيام گوهرشاد به پايان رسيد و در مرحله اي ديگر علما و روحانيت مشهد وظيفه خود را ايفا كردند. بي شك رهبري اين قيام را روحانيت برعهده داشتند چنانچه امام بارها در سخنراني هاي خود چون از قيام گوهرشاد ياد مي كند عاملان اين قيام بر ضد رژيم را سلسله جليله علما از جمله آيات عظام سيديونس اردبيلي، حاج حسين قمي و محمد آقازاده دانسته، از آنها به نيكي ياد مي كند.
د) نتايج قيام مسجد گوهرشاد
قيام مسجد گوهرشاد دوبازتاب قابل تامل داشت؛
1) براي هميشه بر مشروعيت خاندان پهلوي خط بطلان كشيد و به عنوان نقطه اوج مبارزات مردم بر ضد حكومت رضاخاني تلقي مي شود كه تا سقوط پهلوي اول و دوم، اين مبارزه هم چنان ادامه پيدا مي كند.
2) به مردم ايران ثابت كرد كه مدرنيته موردنظر غرب و ترقي غربي، هرگز با اعتقادات و ديانت آن ها سر سازگاري ندارد. اين تفكر موجب تقويت پايگاه روحانيت شيعي به عنوان نهاد متولي ديانت مردم شد. قيام مسجد گوهرشاد اگرچه به ظاهر شكست خورد ولي افق هاي جديدي از مبارزه ديني تحت نظارت مرجعيت شيعي را براي مردم ايران بازكرد.
تأكيد بر ارزش هاي ديني خصوصا مسئله حجاب در روند مبارزه از جمله تأثيرات قيام مسجد گوهرشاد است كه نمونه اي از آن برگرفته از كتاب رسول جعفريان ذكر مي شود:
«در 16 شهريور 1357 زماني كه جمعيت تظاهركننده در خيابان حركت مي كرد خانم كياكاتوزيان همسر آقاي حاج سيدجوادي، آب و بيسكويت به زنان باحجاب مي داد، اما آنان از گرفتن آن خودداري كردند، با اين استدلال كه او بي حجاب است. اعتراض خانم كاتوزيان به اين كه نبايد ما راه خود را از يكديگر جدا كنيم، سودي نبخشيد و تظاهركنندگان متدين راه خود را از افراد بي حجاب جدا كردند، حتي اگر آنان مدعي مبارزه با پهلوي بودند. اين نكته اي است كه در خاطرات اين خانم با عنوان «از سپيده تا شام» (ص 44) آمده است.»
3) كشف حجاب رضاخاني به شكل گيري نهضت رساله نويسي علما در باب حجاب انجاميد، صدها رساله پيرامون اين موضوع، آثار، دلايل و شبهات پيرامون آن توسط علما نوشته شد كه نتيجه آن تبديل حجاب از يك رفتار ديني به يك گفتمان فكري بود.
اكنون در پرتو انقلاب اسلامي ايران، بحث حجاب به بحثي زنده در ميان مسائل مربوط به زنان تبديل شده و امروزه به يكي از نمادهاي مبارزه با استكبار غرب تبديل شده است كه حتي نمايش جدي اي در ميان زنان تحصيل كرده و روشنفكري كه در مبارزات بيداري اسلامي در منطقه شركت مي كنند دارد.
اكنون قيام مسجد گوهرشاد پيروز شده است، زيرا در ايران دختران و زنان باحجاب در تمامي عرصه هاي سياسي، علمي فرهنگي و خانوادگي فعاليت شايسته اي دارند. يكي از اصلي ترين دلايل رأي آوردن نخست وزير تركيه، قرار گرفتن همسر باحجابش در كنار وي است و حجاب بانوان به يكي از اصلي ترين نمادهاي مبارزه با رژيم هاي ديكتاتور منطقه و استكبار جهاني تبديل شده است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14