(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 30 تیر 1390- شماره 19979

نگاهي به آداب و آثار خودسازي و تهذيب نفس
از رياضت شرعي تا ربوبيت عبودي
وظايف دولت در تحليل عهدنامه ولي عصر(عج)



نگاهي به آداب و آثار خودسازي و تهذيب نفس
از رياضت شرعي تا ربوبيت عبودي

رحمان حسين زاده
در مقاله حاضر نويسنده به موضوع رياضت و تهذيب نفس پرداخته و با بيان تفاوتهاي ميان رياضت شرعي و رياضت غيرشرعي، تفاوت رفتاري مرتاضان و عارفان را بيان كرده است.
وي همچنين به آثار و ثمرات رياضت شرعي و تربيت نفس پرداخته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
آداب و شرايط خودسازي يا ورزش نفساني
مقام عبوديت
هنگامي كه از ربوبيت عبودي و نتايج آن، چون قرب نوافل و قرب فرايض، سخن گفته مي شود و توانايي هايي چون چشم برزخي، مكاشفه و شهود، بصيرت، آفريدگاري، پيش گويي، غيب داني، پروردگاري ديگر موجودات هستي، طي الارض، عروج به عوالم ديگر و سير در كائنات، عين الله و يدالله شدن و مانند آن به عنوان بخشي از نتايج مقام عبوديت ربوبي بيان مي گردد، عده اي با اين پرسش مواجه مي شوند كه چگونه مي توان به اين مقام و نتايج آن رسيد؟
اگر در عرفان هندي و رياضت هاي بودايي و يوگا و عرفان هاي سرخ پوستي دست يابي به توانايي هاي بسيار، شدني است و انسان به جايي مي رسد كه شبانه روز بي غذا در محفظه اي مي ماند و يا در آب غوطه مي زند و يا با اشاره چشمي چيزهايي را جابه جا مي كند و با موجودات ناديدني چون پريان و ديوان از جنيان و غير آن ديدار و ارتباط پيدا مي كند، آيا در رياضت هاي اسلامي نيز چنين چيزي شدني است؟
مقام عبوديت در تحليل قرآني، آن چنان گسترده تر از آثار و نتايج عرفان ها و رياضت هاي هندي و سرخ پوستي است كه نمي توان ميان آن ها نسبتي را برقرار كرد، زيرا در رياضت ها و عرفان اسلامي كه از طريقت شريعت به دست مي آيد، انسان به «شدني» دست مي يابد كه در انديشه و پندار ديگران نمي گنجد و تفاوت از آسمان تا زمين و از عرش تا فرش و از افلاك تا خاك است.
هر يك از دو طريقت شرعي و غيرشرعي از برخي جهات با هم شباهت و از برخي جهات باهم تضاد دارند؛ از اين رو تا برخي از مراتب، شباهت هايي را مي توان در نتايج عمل يافت ولي در مراتب عالي تر، هيچ گونه تناسبي ميان طريقت شريعت و طريقت غيرشرعي وجود ندارد.
ورزش نفساني
اصولاً براساس تفسير و تبيين قرآن، انسان موجودي شگفت است كه به حكم دميدن روح خداوندي و تعليم اسمايي در ذات و گوهر خويش، ظرفيت هاي بي نهايت شدن را دارا مي باشد. هركسي مي تواند اسماي الهي در ذات خويش را بروز داده و به فعليت رساند. البته از آن جايي كه وراثت و محيط زيست در آدمي نيز تأثير زيادي دارد، برخي از انسان ها از همان آغاز كودكي به سبب بهره مندي از آثار وجودي پدر و مادر و محيط زيست آماده، مي توانند برخي از توانمندي ها را زودتر و سريع تر فعليت بخشند و لذا كودكاني را مي توان يافت كه از همان آغازين روزهاي زندگي خويش از قدرت هاي خارق العاده و فوق طبيعي برخوردار هستند.
از آن جايي كه همه انسانها اين ظرفيت و توانمندي را به طور فطري و ذاتي دارا مي باشند و تنها نيازمند فعليت بخشي آن ها هستند، رياضت به معناي ورزش هاي نفساني مي تواند در فعليت بخشي به اين توانمندي ها و قدرت هاي اسمايي بسيار مؤثر باشد.
هركسي كه تن خويش را در بند نفس خويش درآورد، روح خويش را آزاد كرده و نيروهاي آن را تحت مهار و كنترل خويش درمي آورد.
اصولاً آموزه هاي اسلامي و غيراسلامي در بخش شريعت و رياضت از جهاتي هماهنگي و مشابهت دارند. هر دو طريقت مي كوشند تا مديريت نفس را به دست گرفته و روح را تقويت و روان را قدرت بخشند. اين گونه است كه با افزايش قدرت روح، توانايي تصرفات در درون و سپس بيرون و در شعاع فراتر و گسترده تر را مي يابند.
آموزه هاي سرخ پوستي و هندي همانند آموزه هاي رهبانيت مسيحي و عرفان يهودي و اسلامي بر مديريت نفس و كنترل تن و ماده تأكيد دارند. آموزه هاي رهبانيت مسيحي چنان كه قرآن بيان مي كند، آموزه هايي است كه راهبان مسيحي افزون بر طريقت شريعت موسوي(ع) و عيسوي(ع) به كار گرفته اند تا مديريت خويش را بر تن افزايش دهند؛ اين آموزه ها از نظر اسلام تأييد نشده و اجازه هم داده نشده تا به عنوان طريقت شرعي مورد استفاده قرار گيرد؛ زيرا اين اصول و آموزه ها كه در رياضت رهباني به كار گرفته مي شود با اصول فطري و غريزي انسان در تضاد است كه از جمله آن ها دوري از ازدواج و اجتماع و مردم است.
قواي شهواني، ابزار مديريت شيطاني
اصولاً در آموزه هاي شريعت اسلام از نقش منفي زن به عنوان ابزار ابليس براي دربند كشيدن قواي انساني سخن به ميان آمده است؛ به اين معنا كه آن چيزي كه مورد نفي قرار گرفته ابزاري بودن زن است. يعني اگر زن به عنوان ابزاري شهواني مورد استفاده قرار گيرد آدمي را از حقيقت خويش دور مي سازد.
براين اساس تفاوتي ميان زن و مرد نيست و آن چه به عنوان مصداق گفته شده تنها از آن باب بوده كه مخاطب كلام مردي بوده است.
در حقيقت اسلام بر قوه شهواني مرد و زن توجه مي دهد و آن را ابزاري مي شمارد كه شيطان مي تواند از آن براي مديريت و كنترل نفس انساني سود جويد. بنابراين اگر مرد و زن بتوانند قواي شهواني خويش را مديريت كنند اميد آن است كه بتوانند قواي روحاني خود را تقويت كرده و به اموري خارق طبيعت دست يابند و به بخش خفته و نهان خويش، آزادي و بيداري بخشند.
براين اساس مي توان گفت طريقت شريعت، به مديريت و هدايت قواي غريزي مرد و زن توجه مي كند و هشدارهايي را كه مي دهد براي مرد و زن يكسان است و همان اندازه كه قوه شهواني مرد براي زن خطرناك و خطرساز است، قوه شهواني زن نيز براي مرد خطر آفرين خواهد بود.
نكته ديگر آن كه اصولا زن به سبب دو مسئله حجب و حيا و ديگر عشوه گري و خودآرايي، بيشتر مي تواند مردان را تحريك كند و لذا بيشتر قوه شهواني برانگيخته مي شود و آدمي از زن مرد را به دام شهوت و شيطان مي افكند.
به هرحال آن چه در طريقت شريعت همواره مورد تاكيد بوده و هست، مديريت درست و مناسب قواي انساني از نفساني و غيرنفساني و غريزي و فطري است. براين اساس شيوه اي كه رهبانيت در پيش گرفته در مسير سركوب نهايي و كلي غرايزي است كه كاربردهاي مفيد و سازنده اي چون بقاي نسل و مانند آن دارد.
از اين رو اسلام به همان اندازه كه بر كنترل و مديريت قواي نفساني از جمله شهواني تاكيد مي كند بر ازدواج و همسريابي مرد و زن پافشاري مي كند و از عزوبيت مرد و زن پرهيز مي دهد.
در امور ديگر نيز اين گونه عمل مي كند و به عنوان نمونه هرچند چله نشيني ها و اعتكافهايي را تجويز مي كند، ولي با اين همه حضور در اجتماع و زندگي خانوادگي و مشاركت در امور اجتماعي و سياسي را نيز مورد تاكيد قرار مي دهد.
رياضت و تصرفات بيرون از عادت
چنان كه گفته شد، انسان داراي روحي است كه اگر تقويت شود، قدرت تصرف در امور و اشياي ديگر را به دست مي آورد. البته اين تصرف براساس نظام علي و معلولي است. مرتاضان و كساني كه كارهاي خارق العاده انجام مي دهند، تا حدودي داراي كارهايي هستند كه نوعي كرامت شمرده مي شود و از اين جهت با عرفا و صاحبان ولايت تكويني تشابه دارند.
دليل آن را نيز بايد در اين نكته جست وجو كرد كه نظام جهان براساس علت و معلول است و هر پديده اي براساس علتي موجود مي شود. علت برخي امور روشن و واضح است. چنان كه علت عادي توقف قطار، ترمز لكوموتيوران است؛ اما علت برخي از كارها، خلاف عادت است. مثل اين كه كسي با قدرت روحي خود قطار را متوقف مي كند.
روح انسان فرمانده بدن است و كليه كارهاي بدن سالم تحت فرمان آن انجام مي شود. برخي از نفوس به دليل تمرين ها و رياضت هاي خاص چنان قوي مي شوند كه مي توانند افزون بر بدن خود، در انسان ها و اشياي ديگر نيز حالت تدبير داشته باشند.
انساني كه اراده خود را قوي كرد، امكان اين را مي يابد تا برامور و پديده ها تاثير بگذارد. تصرف و تاثيرگذاري نفس بر بيرون در محدوده شعاع وجودي خود، جزئي از نظام علت و معلول جهان مادي. (الميزان في تفسير القرآن، سيدمحمدحسين طباطبائي، ج 6، ص 206) و نشانه قدرت نفس انسان است؛ زيرا نفس انسان، مظهر خداوند است و در صورتي كه تقويت شود، توان تصرف و انجام كارهاي خلاف عادت را به دست مي آورد.
تقويت نفس با تمرين هايي حاصل مي گردد كه اصطلاحا رياضت و ورزش هاي نفساني خوانده مي شود. چنان كه گفته شد، رياضت دو گونه است: رياضت شرعي كه مطابق با شرع و با راهنمايي معنوي ولي الله الاعظم- سلام الله عليه- انجام مي شود؛ و رياضت هاي غيرشرعي كه مي تواند شامل رياضت هاي مرتاضان هندي و حتي رهبانيت مسيحي شود.
پويندگان راه شريعت به مدارج قرب الهي و ولايت تكويني نائل مي شوند؛ اما آنان كه از روش هاي غيرشرعي بهره مي برند، تنها توان تصرف در برخي امور را به دست مي آورند.
تشابه در تصرفات جزيي
عرفاي اسلامي كه از طريقت شريعت به حقيقت و مقام عبوديت مي رسند و مرتاضان از جهت بروز كرامت، با هم تشابه دارند و هر دو، كارهاي خارق العاده انجام مي دهند. البته آن كه به مقام قرب وارد شد و از خودفاني گرديد، درصدد بروز كرامت و كارهاي خارق العاده نيست و آنچه از وي عيان مي شود، اموري است كه از وسعت وجودي اش ريزش مي كند.
مرحوم ملاصدرا دراين باره مي فرمايد: وليس عندنا من شرط الولايه ظهور الكرامه و خوارق العاده . (مفاتيح الغيب، ص 884).
تفاوت هاي مقام عبوديت ربوبي با تصرفات مرتاضان
بين مرتاضان و عارفان تفاوت هاي زير قابل توجه مي نمايد: 1-عارف به مقام قرب بار يافته، براساس دستورهاي شرعي به مقامي رسيده است كه مي تواند كارهاي خدايي انجام دهد. امام صادق(ع) ميفرمايد: «العبوديه جوهره كنهها الربوبيه ، فما فقد في العبوديه وجد في الربوبيه و ما خفي عن الربوبيه اصيب في العبوديه ؛ بندگي گوهري است كه حقيقت آن مقام ربوبيت [تصرف در امور] است. پس آنچه در بندگي پنهان است، در مقام ربوبيت يافت مي شود و هر آنچه در مقام ربوبيت پنهان باشد، با بندگي حاصل مي شود. (شرح فارسي مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه ، عبدالرزاق گيلاني، تصحيح دكتر سيدجلال الدين محدث ارموي، ج2، ص635 و 735)
«رب» به معناي مالك و صاحب است كه در آنچه تحت تصرفش است، قدرت تصرف دارد. بدين اعتبار يكي از اسماي حسناي حضرت حق«رب» (صاحب اختيار تمام موجودات) است. «مقام ربوبيت» يعني مقام تصرف در امور و اشيا. روايت فوق مي گويد: آن كه به مقام بندگي راه يافت، داراي گوهري مي شود كه مي تواند در امور و اشيا تصرف داشته باشد؛ به عبارت ديگر، حقيقت و كنه بندگي، مقام ربوبيت است و آن كه بنده شد، آقاي جهان و مظهري از اسم «رب» خداي جهانيان مي گردد. ظاهر بندگي در دنيا، اظهار و ابراز ذلت و عجز است و باطن آن آقايي. بنابراين، آن كه به مقام قرب الهي راه يافت، توان تصرف در امور و اشياي بيرون از خود را به دست مي آورد. عرفا براساس همين مقام، كارهاي خارق العاده انجام مي دهند؛ اما مرتاضان با تمرين هاي خلاف شرع، نفس خود را تقويت مي كنند.
2-هدف عرفا بروز كرامت و مشهور شدن و تقويت نفس نيست. هدف آن ها عبوديت و دعوت مردم به توحيد و بندگي خداوند متعال است و كراماتشان در جهت دعوت مردم به ماوراي طبيعت و حقايق معنوي يا كمك به رفع مشكلات مردم تحقق مي يابد. در حقيقت متل آن ها متل ظرف لبريز از آب است كه گاه آب از آن سرازير مي شود؛ اما هدف مرتاضان رسيدن به شهرت يا تقويت نفس است.
3-عرفا بسته به درجه قربشان داراي قدرت تصرف و كارهاي خارق العاده متنوع و گسترده اند؛ زيرا آن ها خدايي شده اند و خداي عالم نامحدود است. پس هرچه بهره آن ها از فيض الهي بيش تر باشد، قدرت بيش تري دارند. در حالي كه مرتاضان از قدرت محدود و كارهايي با تنوع اندك بهره مي برند؛ مثلا آن ها نمي توانند مرده زنده كنند، ولي عارف بالله با اجازه الهي مرده زنده مي كند.
4-تمام كارهاي عارفان با توجه به اجازه و رضايت خداوند براساس شرع و فضائل اخلاقي است؛ بدون اجازه الهي به هيچ كاري دست نمي يازند و در همه حال بنده اويند. مقام آن ها مقام فناي في الله و بقاي بالله است؛ برخلاف مرتاضان كه براساس خواهش نفس كار مي كنند و چه بسا كارهاي خلاف اخلاق نيز انجام مي دهند.
5-كارهاي مرتاضان برآموزش و تمرين استوار است و انجام هر كاري با آموزش و تمرين و پشتكار فرد ميسر مي شود؛ اما عارف براساس بندگي و مقام قرب داراي قدرت تصرف مي شود و در اين جهت از كسي آموزش خاصي نمي بيند.
رياضت و ورزش نفساني در تحليل روايي
رياضت در لغت كوشش همراه با رنج و تعب است و در اصطلاح به معناي خودسازي و رام كردن نفس با تعليم و تربيت و به تعبير ديگر جهاد و مبارزه با نفس است كه مورد تاييد اسلام بوده و در روايات بر آن تاكيد شده است. (فرهنگ لاروس، ج1، واژه «رياضت»؛ لغت نامه دهخدا، واژه «رياضت»؛ معارف و معاريف، ج5، ص547).
اميرالمومنين(ع) فرمود: «خويشتن را به اخلاق نيكو رياضت دهيد، زيرا مسلماني كه داراي اخلاق نيكو است، به منزله كسي است كه روزها روزه دارد و شب ها به عبادت قيام كرده باشد». (بحارالانوار ج01 ص29)
نيز فرمود: «هر كس به رياضت خويش مداومت كند، سود برده است». (غررالحكم ج5 ص072)
در نامه اش به عثمان بن حنيف فرمود: «به خدا سوگند! چنان نفس خود را رياضت دهم و آن را بپرورم كه در غذا، به گرده ناني اگر بدان دست يابم، شاد گردد و در خورش به نمك قانع شود و كاسه چشمم را آن چنان به گريه از اشك تهي سازم، بسان چشمه اي كه آبش فرو رفته باشد». (نهج البلاغه نامه 54)
فايده رياضت
فايده رياضت، جلوگيري نفس از طغيان و سركشي و فرو خواباندن هواهاي نفساني و رام و مطيع كردن نفس است.
در حديثي از رسول خدا(ص) آمده است كه حضرت موسي از خضر درخواست كرد او را نصيحت كند، كه جمله آن ها اين بود: «خويشتن را به صبر و استقامت رياضت ده تا از گناه نجات يابي». (به نقل از بحار، ج1، ص622).
اميرالمومنين(ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: «نفس خودم را به وسيله تقوا رياضت و سختي مي دهم تا روز ترس بزرگ تر(روز قيامت) در امان باشم». (نهج البلاغه، نامه 54).
رياضت به دو دسته تقسيم مي گردد: 1- شرعي: اين قسم در اصطلاح اسلامي زهد ناميده شده است. اهل لغت در تعريف زهد گفته اند: «ترك نمودن كاري و اعراض از چيزي (مصباح المفيد، ص 153) و برخلاف ميل و رغبت عمل كردن». (مجمع البحرين، ص 891.)
عرفا در تعريف زهد گفته اند: «زهد يعني خودداري از اعمال حلالي كه موجب لذت و خوشايند نفس مي گردد. بي اعتنايي به دنيا و توجه به آخرت. روي گردانيدن از هرچه غير خدا است و توجه به خواست و رضايت ذات مقدس پروردگار عالم». (ملامحسن فيض كاشاني، محجه البيضاء، ج7، ص 643-743.)
زاهد كسي است كه توجهش از ماديات دنيا به عنوان كمال مطلوب عبور كرده و به حقايق فراتري اشتغال يافته است.
در زمينه زهد روايات فراواني در كلمات معصومين وارد شده است. علي(ع) مي فرمايد: «اي مردم؛ زهد يعني كوتاهي آرزوها». (نهج البلاغه، خطبه 97).
امام صادق(ع) مي فرمايد: «زاهد در دنيا كسي است كه حلال دنيا را ترك مي كند براي ترس از حسابش، و حرام را ترك مي كند براي خوف از عقابش». (همان، حكمت 934)
كسي كه در محدوده اسلام و به عنوان مسلمان به رياضت مي پردازد، برنامه رياضتش كاملا با شرع اسلام منطبق است و بهترين رياضت شرعيه ترك محرمات الهي و انجام واجبات است. اين زهد با رهبانيت در تعارض و تضاد است. رسول خدا(ص) فرمود كه در دين اسلام رهبانيت نيست. (همان، حكمت 234)
نيز در حديثي فرمود: «رهبانيت امت من هجرت، جهاد، روزه، حج و عمره است». (تفسير مجمع البيان، ج9، ص)
حضرت امام در پاسخ استفتايي كه آيا عزلت (گوشه گيري) در اسلام جايز است فرمود: «برخلاف متعارف بين مسلمين جايز نيست». (امام خميني، مجموعه استفتائات، ج2. ص 426)
2- رياضت غيرشرعي: كليه رياضت هايي كه برخلاف قسم اول از محدوده شرع خارج بوده و مستلزم انجام كارهايي برخلاف دين اسلام است، جايز نمي باشد كه اكثر رياضت هاي مرتاضان از اين قسم است و محرماتي مثل زيان رساندن به نفس يا ترك واجبات الهي را در پي دارد. همان طور كه احاديث آن ذكر گرديد، در دين اسلام رهبانيت و رياضت هاي خارج از متعارف بين مسلمانان نهي شده است.
تفاوت اساسي بين رياضت جايز و غيرجايز، يكي در هدف و ديگري در روش است. از نظر هدف، رياضت شرعي، مخالفت با هواي نفس و قرب به خداوند است و در رياضت غيرشرعي اين هدف منظور نيست. دوم در روش است. روش در زهد شرعي كاملا مطابق با اسلام و احكام و دستورهاي اسلام است و در رياضت غيرجايز از هر راهي حتي كارهاي غيرشرعي نيز استفاده مي كنند.
رياضتي مورد قبول اسلام است كه اولا با بدعت توأم نباشد و ثانياً با عزت نفس و كرامت انساني منافات نداشته باشد. قرآن مجيد يكي از رياضت هاي مسيحيان را كه رهبانيت و ترك دنيا به منظور گريز از مسئوليت هاي زندگي است، به شدت نكوهش كرده و آن را بدعتي مي داند كه ريشه وحياني نداشته است. اسلام، رهبانيت مسيحيان را با فرمان جهاد، از پيش پاي مسلمانان برداشت. يكي از رياضت هايي كه در مكتب تصوف معمول بوده، روش ملامتي است. اين افراد براي اين كه مردم به آنان عقيده پيدا نكنند، تظاهر به بدي مي كنند. استاد مطهري مي گويد: «اينها مبارزه با نفس است، اما (يك نوع) جهاد با نفسي است كه اسلام آن را اجازه نمي دهد» زيرا با عزت نفس منافات دارد. ترك دنيا و رهبانيت هندوها و پيروان كليسا و يا چله نشيني و عزلت صوفيان و اصحاب خانقاه از رياضت هاي نامشروع محسوب مي شود. امام خميني(ره) از قول استادش مرز ميان رياضت باطل و رياضت صحيح را بيان داشته و فرموده اند: «ميزان در رياضت باطل و رياضت شرعي صحيح، قدم نفس و قدم حق است. اگر سالك به قدم نفس حركت كرد و رياضت او براي پيدايش قواي نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، رياضت باطل (است) و سلوك آن منجر به سوء عاقبت مي باشد و دعوي هاي باطله نوعاً از همين اشخاص بروز مي كند و اگر سالك به قدم حق سلوك كرد و خداجو شد، رياضت او حق و شرعي است». (امام خميني- چهل حديث ص 54)
از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: والهوي عدوالعقل، و مخالف للحق، و قرين الباطل= هواي نفس و پيروي از خواهشهاي نفساني، دشمن عقل است و عقل را نابود مي كند و نيز مقتضاي هوا، متابعت باطل و مخالفت حق است. حضرت در ادامه مي افزايد: و قوه الهوي من الشهوات؛ و قوت هوي و هوس و زور آن، از شهوت نفس است. يعني: پيروي كردن لذتهاي نفساني و مرتكب شدن شهوتهاي جسماني، هواي نفس را قوت مي دهد.
سپس مي افزايد: و اصل علامات الهوي من اكل الحرام و الغفله عن الفرائض و الاستهانه بالسنن و الخوض في الملاهي= و سبب حدوث هواي نفس و طول امل، سه چيز است:
يكي- خوردن حرام و اجتناب ننمودن از حرام و مغشوش.
دوم- مسامحه كردن در فرايض و واجبات، سهل گرفتن آنها، خواه ترك كردن، يا انجام دادن و خوب انجام ندادن، و آداب و قواعد آن را اهتمام ننمودن.
سوم- فرو رفتن در سرگرمي ها و مكروهات و كارهاي لغو و بي فايده كردن. (ترجمه مصباح الشريعه ، عبدالرزاق گيلاني، انتشارات پيام حق، تهران، 7713 هجري شمسي ص: 252)
رسول خدا(ص) فرمود: «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك»؛ دشمن ترين دشمن تو، نفس توست كه در بين دو پهلويت قرار دارد.
(بحار/ 76/64، عده الداعي ص46)
امام موسي بن جعفر(ع) با واسطه پدرانش از اميرمؤمنان(ع) روايت كرد كه فرمود: رسول خدا(ص) گروهي را به جنگ فرستاد. آن گاه كه بازگشتند فرمود: آفرين به گروهي كه جهاد اصغر را پشت سر گذاشتند و جهاد اكبر را در پيش رو دارند. گفته شد اي رسول خدا، جهاد اكبر چيست؟
حضرت فرمود: جهاد با نفس. سپس فرمود: برترين جهاد، آن است كه كسي با نفس خود كه بين دو پهلويش قرار دارد جهاد كند. (معاني الاخبار ص016، امامي صدوق ص972)
امام صادق (ع) مي فرمايد: «خوشا به حال بنده اي كه براي خدا، با نفس و تمايلات خود جهاد كند و كسي كه سپاه هواي نفس را شكست دهد و به وسيله كسب رضايت خدا، بر آن پيروز شود و كسي كه عقلش از راه كوشش و اظهار مسكنت و خضوع در پيشگاه خداي متعال به پيكار با هواي نفسش برخيزد، به رستگاري بزرگي نايل شود، زيرا كه هيچ حجاب و پرده اي تاريك تر و وحشتناك تر از نفس و هوي، بين بنده و پروردگار نيست. و هيچ سلاح و حربه اي براي كشتن آنها، برنده تر از اظهار فقر و بي چيزي به درگاه خداوند و خضوع و خشوع و تحمل تشنگي در روز [روزه] و بيداري در شب نيست. پس اگر چنين كسي بميرد، شهيد مرده است و اگر زنده باشد و بر اين طريق استقامت ورزد، عاقبتش به خشنودي بزرگ الهي مي انجامد. چنان كه خداي- عزوجل- فرمود: «و كساني كه در راه ما جهاد كنند، به يقين آنها را به راههايمان هدايت مي كنيم و همانا خداوند با نيكوكاران است.» (بحار/76/96/باب54)
رسول خدا(ص) فرمود:
«از جهاد اصغر به جهاد اكبر بازگشتيم. هر كس علمش بر هواي نفسش چيره شود، پس آن علم، سودمند است و هر كس كه شهوتش را پايمال كند، شيطان از سايه او مي گريزد. خداي متعال مي فرمايد: هر بنده اي مرا اطاعت كند، امورش را به غير خود وانمي گذارم و هر بنده اي نافرماني مرا بكند، او را به نفسش وا مي گذارم و ديگر توجهي نخواهم داشت كه در كدام وادي هلاك مي شود.» (جامع الاخبار ص811/ امامي صدوق ص732/ معاني الاخبار ص891)
مردي به نام مجاشع، به حضرت رسول خدا(ص) رسيد و عرض كرد:
اي رسول خدا، راه معرفت حق چيست؟ حضرت فرمود: معرفت نفس.
عرض كرد: اي رسول خدا، راه موافقت با حق چيست؟ حضرت فرمود: مخالفت با نفس.
عرض كرد: اي رسول خدا، راه جلب رضاي حق چيست؟ حضرت فرمود: غضب كردن بر نفس.
عرض كرد: اي رسول خدا، راه وصال حق چيست؟ حضرت فرمود: ترك كردن نفس.
عرض كرد: اي رسول خدا، راه اطاعت از حق چيست؟ حضرت فرمود: سرپيچي از نفس.
عرض كرد: اي رسول خدا، راه به ياد داشتن حق چيست؟ حضرت فرمود: از ياد بردن نفس.
عرض كرد: اي رسول خدا، راه نزديكي و قرب حق چيست؟ حضرت فرمود: دوري گزيدن از نفس.
عرض كرد: اي رسول خدا، راه انس با حق چيست؟ حضرت فرمود: نفرت از نفس
عرض كرد: اي رسول خدا، راه انجام دادن اين كار چيست؟ حضرت فرمود: ياري خواستن از حق در برابر نفس. (فلاح المسائل/ ص 27)
آثار و نتايج عبوديت ربوبي
1-مثل خدا شدن
خداوند در حديث قدسي فرموده است: عبدي اطعني حتي اجعلك مثلي انا حي لا اموت اجعلك حيا لاتموت و انا اقول للاشياء كن فيكون و انت تقول للاشياء كن فيكون؛ اي بنده من؛ مرا فرمان بر تا تو را همانند خود سازم. من زنده ناميرايي هستم و تو را نيز زنده ناميرا مي سازم. من به هر چيزي فرمان دهم، خواهد شد، تو را نيز چنان مي كنم كه به هر چه فرمان دهي انجام پذيرد(الجواهر السنيه، حر عاملي ص 336 و 361، بحار/ 09/673)
براي دست يابي به اين مقام راه اطاعت، راهي است كه در حديث قدسي ديگر به نام قرب النوافل آمده است. خداوند در آن جا مي فرمايد: ان العبد يتقرب الي بالنوافل حتي كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به ويده الذي يبطش به؛ بنده با انجام نوافل به من نزديك مي شود تا من گوش او مي شوم كه با آن مي شنود و ديده اش مي شوم كه با آن مي بيند و دستش مي شوم كه با آن عمل مي كند.
2-وحدت خدايي
اين همان وحدتي است كه ميان بنده و خدا پديد مي آيد و تفاوت ها جز در عبوديت و ربوبيت ذاتي (نه طولي) از ميان مي رود. اين گونه است كه هر آن چه از بنده صادر مي شود از خدا و به اراده اوست و شخص، ذات و وجودش را به خداوند تفويض مي كند و عمل او عمل خدا مي شود و خدا از راه او در كائنات تصرف مي كند.
اين همان مقام وحدتي است كه خداوند در آيه 71 سوره انفال براي خود و پيامبر(ص) اثبات مي كند و مي فرمايد: «و ما رميت اذرميت و لكن الله رمي؛ اي پيامبر تو تير نينداختي زماني كه تير انداختي بلكه اين خداوند است كه تير انداخت. در اين زمان همه آن چه در فلسفه به نام امكان شناخته مي شود از بنده سلب و زايل مي شود و بنده به صفات وجوبي متصف مي گردد.
3-اتصاف به صفات ربوبي
امام صادق(ع) اين ترقي ذاتي از امكان به وجوب را اين گونه تعبير مي كند كه بنده متصف به صفات ربوبي مي شود: العبوديه جوهر كنهها الربوبيه؛ ما فقد العبوديه وجد في الربوبيه؛ عبوديت و بندگي حق، جوهري است كه كنه و حقيقت آن ربوبيت است آن چه انسان در عبوديت از دست مي دهد در ربوبيت به دست مي آورد. (مصباح الشريعه)
به سخني ديگر بنده اگر در مقام عبوديت، كبر و تكبر را از دست مي دهد و به تواضع و فروتني مي رود، در عمل به بزرگي ربوبيتي دست مي يابد. كسي كه به فقر ذاتي خويش در مقام عبوديت اقرار مي كند به غناي ربوبيت مي رسد. (فاطر آيه 51)
در حقيقت، عبوديت طريقتي است كه انسان را به خداوند نزديك مي كند و با تقرب به خداست كه انسان همرنگي را تجربه مي كند و از آن جايي كه همرنگي با خدا به معناي در اختيار گرفتن خلافت ربوبي است، انسان موجودي مي شود كه همانند خدا وقتي چيزي خواست، همان خواستن وي به معناي شدن و تحقق يافتن آن چيز است. بنابراين، اگر خداوند به فرمان مقام امر اللهي خويش يعني با «كن»، «فيكون» مي كند، انسان نيز مي تواند اين گونه عمل كند و «كن» وي با كلمه وجودي «بسم الله» خواهد بود كه همان اسم اعظم است. پس وقتي اراده آفرينش چيزي كرد آن چيز به بسم الله ايجاد مي شود و اگر علم و دانش غيبي را خواست بداند، به اراده و بسم الله آگاه مي شود و اگر سير وجودي در كائنات خواست، به همان بسم الله كه در ادبيات قرآني از آن تعبير به «باذنه» مي شود، سير، تحقق مي يابد و طي الارض و طي السماء انجام مي شود.
اين ماذون شدن با رياضت از طريق شريعت، امكان پذير است. در آيات قرآني پيامبران در هر كاري كه مي خواستند بيرون از دايره عادت و به شكل خرق عادت انجام دهند و تصرفاتي در كائنات بكنند به اين كلمه باذن الله و باذنه اشاره مي كنند. (مومن/87، آل عمران/ 94)
اين اذن همان ماذونيتي است كه از طريق عبوديت بدان دست يافته اند و هر كسي اگر اين راه را بپيمايد مي تواند اين گونه شود. بنابر اين مساله شفاعت و توسل و مانند آن اموري پيش پا افتاده است و تصرفاتي كه مرتاضان و ديگران انجام مي دهند بازي كودكانه شمرده مي شود؛ زيرا انسان در مقام عبوديت ربوبي و ربوبيت عبودي در مقام خالقيت و ربوبيت است. به سخن ديگر هر كسي اگر توانست از طريق عبوديت، خود را به خدا نزديك سازد و ربوبيت طولي را با خلافت ربوبي در دست گيرد، موجودي خواهد بود كه صبغه الله شده است و صبغه الله شدن به معناي احصاي تمامي اسماي الهي در ذات خود و اين گونه است كه خود او همان اسم اعظم مي شود و بسم الله گفتن وي به معناي شدن و آفرينش و تحقق خواهد بود.

 



وظايف دولت در تحليل عهدنامه ولي عصر(عج)

مهدي اكبرزاده
يكي از راه هاي شناخت اهداف و وظايف دولت در نظام سياسي اسلام بهره گيري از منابع دعايي است؛ زيرا يكي از شيوه هاي آموزشي و تربيتي در سيره تربيتي و آموزشي امامان(ع) بهره گيري از دعا و نيايش است؛ از آن رو كه مخاطب در اين ادعيه به ظاهر خداوند و در عمل مردم است؛ چرا كه شرايط اجتماعي به گونه اي بود كه آنان نمي توانستند حقايق اسلام را به ويژه در حوزه انديشه سياسي چنان كه بايد و شايد بيان كنند. از اين رو به نيايش به عنوان راهكار ارتباطي ميان خود و امت روي آوردند.
يكي از ويژگي هاي بهره گيري از اين شيوه آن است كه امكان بيش تري براي بهره مندي مردم از معارف آن وجود دارد و موضوعات و مطالب، هرچند كه به شكل دعا در پيشگاه خدا بيان شده ولي به شكلي موجب مي شود كه ناخواسته خواننده اي كه آن را روزانه و يا هفتگي و يا ماهانه مي خواند و در پيشگاه خداوند آن ها را عرضه مي دارد به عنوان يك مطالبه حق و تحقق يافتني و آرزو و آمال بشناسد و اين گونه است كه مطالبات انسان اجتماعي نسبت به جامعه و دولت افزايش مي يابد و سطح توقعات و مطالبات بالا مي رود.
يكي از اين دعاها كه مستحب است و چهل بامداد دست كم در عمر شخص خوانده شود دعاي عهد است كه به نظر مي رسد به سبب آن كه عهد و پيماني با امام زمان(عج) است بايد همواره در هر بامداد خوانده شود تا تجديد بيعت و عهد با امام و ولي عصر به عمل آيد.
در اين عهدنامه مطالب عالي در فرازهايي چند بيان شده كه يكي از بندهاي آن مرتبط با وظايف و اهداف دولت اسلامي است؛ زيرا اين مطالب هر چند كه خطاب به امام زمان(عج) است ولي براي تبيين وظايف و مسئوليت هاي هر نظامي است كه به عنوان دولت، امور اجتماعي و سياسي جامعه را در اختيار مي گيرد. در بخشي از عهدنامه آمده است:
اللهم... سهل مخرجه و اوسع منهجه و اسلك بي محجته و انفذ امره واشدد ازره و اعمر اللهم به بلادك واحي به عبادك انك قلت و قولك الحق ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس فاظهر اللهم لنا وليك و ابن بنت نبيك المسمي باسم رسولك حتي لايظفر بشي من الباطل الا مزقه و يحق الحق و يحققه و اجعله اللهم مفزعالمظلوم عبادك و ناصرالمن لايجد له ناصرا غيرك و مجددا لما عطل من احكام كتابك و مشيدا لما ورد من اعلام دينك و سنن نبيك صلي الله عليه و آله واجعله اللهم ممن حصنته من باس المعتدين. اللهم و سر نبيك محمدا صلي الله عليه و آله برويته و من تبعه علي دعوته و ارحم استكانتنا بعده. اللهم اكشف عنا هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره، يعني خدايا! ظهورش را آسان و روشش را وسيع گردان و ما را در مسير او بميران و فرمانش را نافذ فرما و پشتش را استوار و محكم گردان. خدايا! به وسيله وي شهرهايت را آبادان و بندگانت را زنده گردان؛ زيرا گفتي و گفته تو حق است كه فساد در خشكي و دريا به خاطر عملكرد مردم آشكار شده است؛ پس خدايا! ولي خويش و پسر دختر پيامبرت را كه همنام پيامبرت است ظاهر كن تا به هر چيزي از باطل دست يافت نابود سازد و حق را به جريان آورد و ثابت و استوار گرداند. خدايا او را راه رهايي بندگان مظلوم و ستمديده ات كن و يار و ياور كساني قرار ده كه جز تو ناصر و ياوري ندارند. احكام كتابت كه تعطيل شده را به وسيله وي تجديد كن و نشانه ها و شعاير دينت را با وي استوار و استحكام بخش و سنت هاي پيامبر(ص) را تقويت كن. خدايا او را از شر متجاوزان حفظ كن و با رويت و ديدارش و نيز كساني كه بر دعوت اويند پيامبرت(ص) را شادان و مسرور گردان و بر بيچارگي و خواري ما كه پس از او حاصل شده رحم آور. خدايا اين غم و اندوه را از اين امت اسلام با حضورش بردار.
وظايف متقابل مردم و حكومت
در اين عهدنامه تبيين شده كه مردم چه وظيفه اي نسبت به دولت و نيز دولت چه مسئوليتي در قبال مردم دارد. در اين عهدنامه و موارد مشابه آن بسياري از وظايف و مسئوليت ها و نيز اهداف نظام سياسي بيان شده و اين همان چيزي است كه امروز مطالبه به حق ملت ايران از دولت اسلامي است كه مي كوشد تا براساس نظام ولايي عمل كند و خود را به عنوان وكيل امام(ع) مي شناسد و به نيابت از وي وارد عرصه عمل سياسي شده است.
از وظايف دولت اسلامي آن است كه عزت را به دين بازگرداند و گمنامي را از چهره آن بزدايد تا همگان در همه كوي و برزن جهان با حقيقت دين آشنا شوند.
زدودن ظلمت ستم و بيداد در همه عرصه ها و حوزه هاي علمي و عملي و زندگي فردي و اجتماعي و توسعه عدالت و قسط از ديگر ماموريت ها و وظايفي است كه در اين دعاها بدان توجه شده است.
از آن جايي كه توده مردم بدنبال رفاه و آسايش و آرامش واقعي هستند و اندوه جانكاهي دل هايشان را مي فشارد، اجراي قسط ضروري است تا اندوه و غم از چهره و دل آنان زدوده شود.
امنيت در همه حوزه هاي فردي و اجتماعي، ملي و فراملي و نيز اقتصادي و غيراقتصادي مي بايست در اولويت كارهاي دولت باشد و هرگز از اولويت درجه يك به درجات ديگر تنزل نكند؛ زيرا بي امنيت اميد هيچ گونه پيشرفت و تكاملي در عرصه هاي مختلف مادي و معنوي نمي رود. هدايت مردم تنها در سايه سار امنيت است كه مي تواند به درستي رقم بخورد.
آشكارسازي حق و عدالت و اكمال دين و علوم مختلف از ديگر وظايفي است كه لازم است مورد اهتمام جدي دولت اسلامي باشد؛ زيرا اصولا طاغوت در بستري از جهل و بي عدالتي و فقدان دانش و علوم رشد مي كند و برگرده مردم سوار مي شود. از اين رو در ادعيه مختلف كه به شكل زيارت و يا عهد و نيايش بيان شده، اين معنا به اشكال مختلف تلقين مي شود تا سطح مطالبات مردمي نسبت به دولت و كاركردهاي آن افزايش يابد و در صورت وجود هرگونه كمبود در اين زمينه نسبت به كارآمدي دولت اسلامي واكنش نشان دهند.
اين ادعيه ماثور به گونه اي بيان شده كه سطح مطالبات مردمي نسبت به مفاهيمي چون مسئوليت ها و وظايف دولت افزايش يابد و مردم با توجه به اين معيارها به سنجش و داوري درباره عملكرد و كارآمدي دولت ها بپردازند.
بدون ترديد اركان حكومت طاغوت، جهل و بيداد است و لذا دولت مي بايست به ويژه با جهل و ناداني مبارزه كند و مردم را با حقايق چنان كه هست آشنا سازد كه از جمله آن، حقايق هستي و مسير تعالي بشر يعني تزكيه و تقواست.
نهاد كفر بر پايه جهل ساخته شده و برپايه جبر رشد مي كند. از اين رو با هرگونه عقل گرايي و مشاركت دهي مردم مخالفت مي شود و اساس دولت هاي كافر و باطل و جائر بر استبداد راي بنا مي گردد.
دوري از عصبيت
جهل است كه عصبيت جاهلي را پديد مي آورد و آدمي را به جاي حق گرايي به سوي باطل سوق مي دهد. امام زين العابدين(ع) درباره عصبيت جاهلي مي فرمايد: العصبيه التي ياثم عليها صاحبها ان يري الرجل شرار قومه خيرا من خيار قوم آخرين و ليس من العصبيه ان يحب الرجل قومه و لكن من العصبيه ان يعين قومه علي الظلم؛ عصبيتي كه گناه محسوب مي شود اين است كه شخص، بدان قوم خويش را بهتر از خوبان قوم ديگران ببيند. آنچه از عصبيت مذموم محسوب نمي شود اين كه شخص، قوم را دوست داشته باشد؛ ولي اگر قوم را به خاطر ظلمي كمك نمايد از عصبيت ناپسند شمرده مي شود. (اصول كافي، كليني، ج2، ص803)
همين تعصب جاهلي است كه امام صادق(ع) مي فرمايد: من تعصب او تعصب له فقد خلع ربق الايمان من عنقه؛ هر كسي تعصب جاهلي بورزد يا يكي از خويشان به سودش تعصب جاهلي داشته باشد و به سبب اين تعصب به چيزي برسد، از دايره ايمان بيرون رفته و حلقه ايمان را از گردنش درآورده است. (همان)
بنابراين اگر دولتمردان اسلامي در نظام ولايي براساس عصبيت عمل كنند، به خودي خود از دايره ولايت كبراي امام(ع) بيرون رفته اند و هر عملي را كه انجام مي دهند به سبب حقي كه ندارند، براي ايشان گناه و جرم نوشته مي شود.
اين ها نمونه هايي است كه در كتبي كه به عنوان دعا و نيايش نوشته شده، گردآوري شده و هر روز مومنان به خواندن و تفكر در آن امر شده اند. از اين رو دعا و نيايش نه براي ثواب بلكه براي شناخت بهترين كارها و عمل به آن ها وارد شده است. بنابراين از آنها بايد به عنوان تفسير و تاويل آيات قرآني ياد كرد و در زندگي به عنوان سرمشق معرفتي و عملي به كار گرفت.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14