(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 30 تیر 1390- شماره 19979

مديريت فرهنگي؛ عناصر فرهنگي
گفت وگو با محمد بيرانوند فيلمنامه نويس «مختارنامه»
آموزه هاي غربي به هنرمند ما عينك سياه مي دهد
نقد نمايش «سال هاي فاجعه»
كشف حجاب در صحنه تئاتر



مديريت فرهنگي؛ عناصر فرهنگي

پژمان كريمي
نوع گزينش، چينش و نقش دهي به عناصر فرهنگي، مديريت فرهنگي را قادر مي سازد تا در مسير سياست هاي كلان فرهنگي جمهوري اسلامي حركت بايسته را صورت بخشد و هدايت نمايد.
اما آيا مي توان از ميان عناصر بي نسبت و بي دغدغه نسبت به سياست ها، گزينش و چينش درست انجام داد و نقش شايسته را اعطا كرد؟
پاسخ روشن است؛ خير! نمي توان! به همين علت است كه با قاطعيت مي شود گفت: عرصه هنري كشور، طي سه دهه اخير، چنان كه بايد و شايد، در مسير سياست هاي كلان فرهنگي نظام، قرار نداشته است.
شايد خرده گرفته شود كه چگونه بدون انجام يك تحقيق علمي، حكم بالا صادر شده است؟
چگونه بدون يك پيمايش علمي، اهالي هنر، به يك چوب رانده شده اند؟
بايد بگويم؛ با يك نگاه سطحي به برخي رويدادهاي فرهنگي مي توان به نتايج بزرگي دست يافت، بدون آنكه رنج و زحمت يك تحقيق علمي مفصل را تحمل كرد!
سال گذشته، جشنواره بيست و نهم فيلم فجر در تهران برگزارشد.
يك جشنواره در اندازه فيلم فجر، آينه تمام نماي سينماي يك كشور است. مي توان چشم انداز چيستي و چگونگي هنر هفتم كه يك مملكت را ديد، رصد كرد و ارزيابي نمود. مي شود ادامه مسير سينما را نيز پيش بيني كرد و دست به گمانه زني زد!
در جشنواره مذكور چه اتفاقي افتاد؟
30 فيلم دربخش مسابقه شركت كردند و به نمايش درآمدند. از ميان اين فيلم ها، 23 فيلم داراي ايرادهاي جدي دربخش محتوايي بودند.
دقت كنيد: 23 فيلم از 30فيلم!
به عبارتي ديگر؛ با وجود گذشت 32 سال از پيروزي انقلاب اسلامي، در بيست و نهمين دوره بزرگ ترين رويداد سينمايي كشور بيش از دو سوم فيلم هاي توليدشده با آرمانهاي انقلاب و سياست هاي فرهنگي نظام همخواني و همسويي ندارد.
مثال: فيلم «سوت پايان» ساخته نيكي كريمي! در اين فيلم سياه، احكام الهي و مهدويت را به زيرسؤال برده و چهره اي ترساننده از ام القراي جهان اسلام عرضه شده است.
يا «خيابان هاي آرام» كار كمال تبريزي! اين فيلم تلخ نيز، بيانيه اي هتاكانه است نسبت به نظام جمهوري اسلامي و نيروي انتظامي و ساير دستگاه هاي امنيتي! يا «اسب حيواني نجيب است» به كارگرداني عبدالرضا كاهاني! دراين فيلم نيروي انتظامي هدف تمسخر قرارگرفته، به مردم توهين شده، از الفاظ ركيك سود برده و تصويري سياه از جامعه عرضه شده است.
آيا سياست هاي فرهنگي كلان نظام، با مضامين «سوت پايان» و «خيابان هاي آرام» و «اسب حيوان نجيبي است» و... قابل تطبيق است؟ با اين شرايط، آيا مي توان ظرفيت عمده مجموعه «عناصر فرهنگي سينما» را باورمند به نظام ارزيابي كرد؟
اين بود آنچه امام شهدا، شهدا و مردم از سينما چشم داشتند؟! اما در تئاتر اوضاع وحشتناك تر است! جز برخي گروه هاي شهرستاني كه عاشقانه، آرمان هاي ديني و انقلابي را در مهجوريت و محروميت دنبال مي كنند، بدنه اصلي تئاتر در پايتخت، عملا در دستان جمعي ضدانقلاب است كه برخي از آنها، مديريت تئاتر كشور را تحت تاثير خود دارند! هنگامي كه در اوج فتنه و پس از آن، در صحنه كشور شاهد اجراي تئاترهايي عليه مردم و نظام و كشور هستيم، آن گونه كه راديو زمانه متحير، زبان به تحسين هنرمندان تئاتر(!) باز مي كند، آيا مي توانيم از وجود تئاتري متشكل از عناصر فرهنگي همسو با سياست هاي فرهنگي نظام و اساسا كليت نظام صحبت كنيم؟!
در طول يك سال، چند هنرمند، چند تئاتري، چند عنصر فرهنگي اهل تئاتر، كارهايي «ارزشي» و «انقلابي» به روي صحنه مي برند؟! در طول يك سال، ما چند نمايش سراغ داريم كه مي توانيم از آنها به عنوان مصاديق هنر مطلوب جمهوري اسلامي نام ببريم؟!
كمبود عناصر فرهنگي همسو با نظام يك واقعيت تلخ است و آنچه به اين واقعيت هم دامن مي زند، مديريت فرهنگي است. در طول سه دهه پيش، اين مديريت، به جاي آنكه عناصر متعهد و مستعد را شناسايي و تربيت و حمايت و به سوي عرصه هاي هنري هدايت كند، دست روي دست گذاشت و گذاشته است، بدتر از اين؛ بخشي از مديريت فرهنگي كشور ما، در تصدي كساني است كه مرعوب عناصر فرهنگي معاند ند و يا فكر مي كنند با اتكاي به اين عناصر مي توان آثاري خلق كرد كه در نهايت قدمي باشد در مسير آرمان هاي انقلاب و سياست هاي فرهنگي نظام!
در نهايت چه روي داده است؟ عناصر متعهد تربيت نكرده ايم، اندك عناصر متعهد را دچار انزوا و پريشان احوالي و سرخوردگي نموده ايم، به عناصر غيرمتعهد فرصت ابراز وجود، قدرت نمايي و سركشي داده ايم! سرمايه ها و وقت را هدر كرده ايم و...!
از اين رو برآنم؛ تا وقتي در حيطه مديريت فرهنگي اتفاق جديدي نيفتد، تا وقتي مديريت فرهنگي دچار دگرگوني نگردد، نمي توانيم ظهور توده اي بزرگ متشكل از عناصر فرهنگي متعهد را شاهد باشيم. توده اي كه بايد نگاه و قدمش رو به سياست هاي فرهنگي نظام نمايد!

 



گفت وگو با محمد بيرانوند فيلمنامه نويس «مختارنامه»
آموزه هاي غربي به هنرمند ما عينك سياه مي دهد

¤ آنچه اكنون به عنوان سريال «مختارنامه» مي بينيم با آنچه موقع نوشتن فيلمنامه در ذهن شما شكل گرفته بود تا چه حد تطابق دارد؟
- خيلي نزديك است! به خاطر اين كه 10 سال پيش، زماني كه خواستيم نوشتن فيلمنامه را شروع كنيم به همراه حسن ميرباقري با آقاي داوود ميرباقري جلسه اي برگزار كرديم كه طرح فيلمنامه مشخص شود. طرح حركت مختار از كوشك سفيد تا كوشك سرخ توافقي بود كه هرسه ما را به وجد آورد. اين تصويري كه هم اكنون به عنوان سريال «مختارنامه» پخش مي شود، دقيقا همان تصويري است كه مدنظر ما بود.
¤ با وجودي كه نگارش فيلمنامه «مختارنامه» 10 سال قبل انجام شد، اما ماجراها، مضامين و شخصيت هاي آن قابل تطبيق با شرايط دو، سه سال اخير جامعه ماست. گويي اين سريال براي بازنمايي و تحليل فتنه سياسي سال 88 و مسائل مربوط به آن ساخته شده.
- اعتقاد دارم كه هنرمند نه 10 يا 20 سال، بلكه بايد يك قرن از جامعه خودش جلوتر باشد. البته در روزگاري هم كه اين متن نوشته شد، همين دعواها در عرصه سياسي ما بود؛ جريان هاي سياسي كه در اين عرصه مي شناسيم و نگرش هاي متفاوتي كه در اين كشور نسبت به دين و سياست جريان دارد، آن روزها هم وجود داشت. نكته ديگر اين است كه معتقدم نهادهاي سياسي و اجتماعي از دل فرد بيرون مي آيند. چون جامعه از افراد تشكيل شده پس هر نيازي كه فرد داشته تبديل به يك نهاد شده است. مثلا فرد نياز به پاسباني از خود داشته كه از آن نيروي انتظامي پديد آمده است. بنابراين جامعه يك فرد است ضرب در يك تعداد. مي خواهم نتيجه بگيرم كه همه خصلت هاي مثبت و منفي آدمي در همه روزگاران در جامعه نيز بروز يافته است. ما در يك انقلاب به نام انقلاب بزرگ اسلامي آزمون و خطا كرده ايم و يك ملتي در اين راه شهيد داده و جلو آمده. اما در يك جايي، يعني همان اتفاقات بعداز انتخابات اين تزها به هم خورد و بيرون زد. با يك ديالكتيك و چرخش دومينويي مي شود پيش بيني كرد كه پس از هركمال گرايي، يك سطحي گرايي است و بعد يك تعادل و دوباره كمال گرايي و از طريق اين تز و آنتي تز مي توان تا سال ها بعد را هم پيش بيني كرد. البته من داعيه اين كار را ندارم، اما با به كاربردن منطق عقلي مي توان ديد كه در آينده چه تحولاتي رخ خواهد داد.
¤ به نظر شما همزمان شدن پخش «مختارنامه» با اين تجربه سياسي و اجتماعي چه تأثيري داشته است؟
- هم مثبت است و هم منفي. مثبت از اين لحاظ كه اين شباهت با واقعيات كه شما اشاره كرديد براي مخاطب خيلي شگفت انگيز است. منفي هم از اين بابت كه سريال تحت تاثير بعد سياسي آن قرار گرفت و وجوه ديگر آن چندان به چشم نيامد.
¤ مثلا چه وجوهي؟
- اين سريال يك درام درباره انساني است كه سفر اديسه واري را پشت سر مي گذارد، با آدم هاي مختلفي مواجه مي شود، به مناطق گوناگوني مي رود، با مسائلي درگير مي شود، خواب ها و كابوس هايي مي بيند و... كه مي توانست به مثابه يك سفر مكاشفه وار و عرفاني در نقدها و نقطه نظرها به صورت عميق تري بررسي شود. يا حتي اگر به اين صورت هم نه، به شكلي متعادل و مثل سريال امام علي(ع) ابعادش در طول زمان مشخص شود. به هرحال، ما در آن زمان، بي تعارف و با دلمان نوشتيم و نگران ميزي هم نبوديم. به همين دليل هم همه طيف هاي جامعه ما در آن قابل رديابي است.
¤ به جز صحنه هاي مربوط به حضرت ابوالفضل(ع) بخش ديگري هم از سريال دچار مميزي شده است؟
- خوشبختانه نه! دليلش هم اين بود كه در اين 10سال باور مخاطب ما به قدري رشد كرد كه حتي از آن چيزي هم كه ما فكرش را مي كرديم جلوتر رفت. مثلاً مردم به ما اشكال مي گيرند كه چرا شخصيت ها در اين سريال سياه و سفيد هستند؟ و يا اين كه چرا شمر حتماً بايد برص داشته باشد و به قول حاج آقا طائب، چرا شمر در اين سريال، قاري قرآن و وجيه نيست؟ اين واكنش ها براي من خيلي قشنگ بود. چون نشان مي دهد كه مخاطب، خيلي جلوتر از ما عمل مي كند.
¤ برخي از مخاطب هاي سريال هم دوست داشتند كه اشقيا در اين سريال با شدت بيشتري خونشان ريخته شود. به نظر مي رسد كه شما و آقايان ميرباقري، يك مقدار چهره مختار و قيام او را مهربان تر از آنچه بود نشان داديد؟
- اتفاقاً يكي ديگر از دوستان هم چنين سؤالي را پرسيد اما نمي دانستم چه جوابي بايد بدهم. يكي اين كه اصلاً چرا بايد مخاطب يك فيلم از كشته شدن آدم ها- ولو شر- لذت ببرد؟ آن هم با آن شكل هاي بسيار فجيع مثل انداختن در روغن جوش. لذت بردن از مثله شدن يك آدم، ولو اينكه از شقي ترين باشد به نظر من در قاموس مسلماني نيست. اين هم كه در افواه شنيده مي شود كه مختار ظهور كرد تا دل ما را خنك كند، بازهم جاي بحث جامعه شناسي دارد كه اگر جامعه به سمت چنين مسائلي برود، احساسي و هيجاني مي شود. به نظرم بايد انتظار مخاطب را عميق تر كنيم. البته يك عده هم الآن انتقاد دارند كه اين سريال را به شكل خشني ترسيم كرده و خيلي خون و خون ريزي دارد. ضمن اين كه در اخبار تاريخي هم اين طوري نوشته نشده كه يك قهرمان شيعي بلاهايي چون كندن پوست و مثله كردن و انداختن دشمن خود در روغن داغ انجام داده.
اما امروز كه ما داعيه دار تمدن بشري هستيم و مي گوئيم كه ما ايراني ها از منظر انساني حرف هاي بسياري براي گفتن داريم، به همين دليل مصلحانه تر با اين مقوله برخورد شده و به نظر من چهره قهرمان ما با اين اعمال خشونت بار بعضا كريه مخدوش نشده است كه مي تواند يك دستاورد محسوب شود. ضمنا سياستي در متن اعمال شد تا مضمون سريال فراتر از يك انتقام گيري صرف باشد و بشود وجوه سمبليكي را از اين اشقيا پيدا كرد. چون هر كدام از اشقيا نماد يكي از وجوه ناپسند انساني است كه از قصه «چهار ملك خليل» مثنوي مولانا برداشت شده اند. مثلا شهوت در قالب سنان، خشم به صورت شمر و... به نمايش درآمده اند.
¤ «مختارنامه» تا چه حد به واقعيت هاي تاريخي نزديك است؟ چه ميزان از واقعيت ها را بنابر مصلحت هايي كه گفتيد تغيير داده ايد؟
- من به شما قول مي دهم، آنچه در «مختارنامه» به تصوير درآمده، هيچ تنافري با واقعيت هاي تاريخي ندارد. يعني همين ماجراي كوشك سفيد و امام حسن(ع) در شروع سريال، در تاريخ طبري هست. (البته در اين كتاب تهمت هايي هم به مختار زده شده. چون مختار با ايراني ها هم پيمان شد و اين موضوع براي عرب ها بسيار سنگين بود. به همين دليل مورخ هاي عرب نيز خواسته يا ناخواسته اين كينه را نسبت به او روا داشته اند.)
سفر مختار به مكه، اينكه دو همسر داشته، بلايي كه عبيدالله بر سرش مي آورد، هم بند بودن او با ميثم تمار و... همه در تاريخ نوشته شده است. واقعا هيچ تنافري با تاريخ ندارد. درباره قتل اشقيا هم روال به همين ترتيب بوده. مثلا نوشته شده كه شمر به همان شكل در ويرانه اي در يك دهكده كشته شد؛ با يك تغييرات خيلي جزئي كه هنر درام ايجاب مي كرد. به طوري كه لطمه اي به استناد كار وارد نكرده است. «مختارنامه» يك كاركاملا مستند است و به موازات تاريخ پيش رفته است.
¤ چطور شد كه بخشي از مسئوليت توليد سريال «مختارنامه» آن هم يكي از حساس ترين بخش هايش، يعني نوشتن فيلمنامه به عهده شما گذاشته شد؟
- من فعاليت سينمايي خودم را از انجمن سينماي جوان خرم آباد شروع كردم كه حاصل آن نوشته شدن دو سه تا فيلمنامه سينمايي از جمله «زيگزوانگ» و «بلبشو» بود. همين فيلمنامه ها واسطه آشنايي من با آقاي ميرباقري شد. وقتي براي تحصيل در دانشكده خبر به تهران آمدم ايشان قلم من را كه ديدند تشويق كردند. كاري كه خيلي از اساتيد نمي كنند. البته كسي كه بخواهد مي تواند راه خودش را پيدا كند. اما اين نوع رابطه استاد و شاگردي و تشويق باعث مي شود كه انرژي يك جوان هدر نرود و بيفتد توي كانالي كه زودتر به موفقيت برسد. آنجا بود كه آقاي ميرباقري از من خواست كه به همراه برادرش حسن، در نوشتن فيلمنامه «سلمان فارسي» به او كمك كنيم. اما اين كار ادامه پيدا نكرد و ماجراي سريال «معصوميت از دست رفته» پيش آمد كه همراه با او و حسن فيلمنامه اش را نوشتيم. بعد از آن بلافاصله «مختارنامه» را نوشتيم.
¤ به چه روشي با حسن ميرباقري فيلمنامه را نوشتيد؟
- يكي دو جلسه با داوود ميرباقري برگزار كرديم و در آن جلسه هاي سه نفره خط كلي طراحي شد. اينكه از كجا به كجا برويم. بعد از مشخص شدن خطوط كلي قرار شد تا هم من و هم حسن دو ورسيون 13 قسمتي بنويسيم كه با اضافات شد 20 قسمت. بعد ديالوگ هم وارد كرديم. درباره مختارنامه هيچ بحثي نداشتيم. اما درباره «معصوميت» و «ابوطالب» از طريق بحث و همفكري و پا به پاي هم يك سيستم همكاري به وجود آورديم. هر دو تا هم داعيه دار هستيم و براي حرف هايي كه مي زنيم، هم تكنيك و فن بلديم. با اين گفت وگوهايي كه با هم داريم مقصد و شخصيت و مضامين طراحي مي شود.
- چه چيزي باعث مي شود كه اين همكاري دو، سه نفره هماهنگ و يك دست شود؟
- خدا را شكر كار ما مقدس است. چون هدفمان خدمت به مردم و باورهاي آن هاست. خود ما هم به عنوان بچه مسلمان، اعتقادي كار مي كنيم. من اهل ريا و تظاهر نيستم. اما به هر حال ما هم عزاداري كرده ايم و به عنوان يك ايراني شيعه به امام حسين(ع) عشق مي ورزيم. مخصوصاً اين كه ما از منظر فرهنگي به ماجراي عاشورا نگاه مي كنيم. يك هنرمند بايد ببيند كه مردم كجا دلشان گير است، كجا گريه مي كنند و كجا مي خندند؟ و چه تراژدي اي عميق تر از عاشورا؟ اين است كه وقتي براي همكاري كنار يكديگر قرار مي گيريم هيچ منيتي نيست. آن هدف مقدس باعث مي شود كه اصلاً به ابعاد ديگر فكر نكنيم. به نظرم در كارهايي چون «مختارنامه»، «معصوميت...» و... حالا «ابوطالب» - كه در حال نوشتن فيلمنامه آن هستيم- اينكه دو نفر يعني من و حسن ميرباقري 15 سال است با هم كار مي كنيم خيلي مهم و قابل توجه است. اعجازش از جنبه الهي و ايماني است.
¤ حضور در برنامه هاي عزاداري چه تاثيري روي كار هنري شما گذاشته است؟ اين هنر را تا چه حد وامدار آن برنامه ها هستيد؟
- خيلي وامدار هستم! چه بخواهيم و چه نخواهيم، دو ماه از زندگي ما ايرانيان را محرم و صفر دربرمي گيرد. من تا 20 سالگي در خرم آباد بودم. در آن منطقه و در ايام عزاداري براي امام حسين(ع) مراسمي برگزار مي شود كه يادآور قيامت است. در اين مراسم ابتدا هيزم جمع مي كنند و سپس با خاك نرم و گلاب، گل درست مي كنند و درون گل ها خود را آغشته كرده و با صور و دهل جلوي آتش عزاداري مي كنند. آتشي كه يادآور قيامت است. يادم هست، زماني كه بچه بودم يك بار در زمستان و در روز عاشورا تگرگ مي آمد، اما ما بازهم اين مراسم را برگزار كرديم. چطور ممكن است كه اين اتفاقات روي انسان تاثير نگذارد؟ بين امام حسين(ع) و حضرت مسيح(ع) يك تفاوت بزرگ وجود دارد آن هم اين كه مسيح زن و بچه نداشت. درباره عاشورا و امام حسين(ع) خيلي جا دارد كه گفته شود. بيكار نيستم، اما آرزو دارم فيلمنامه ام با نام «شماس شامي» كه آن هم دفتري درباره وقايع عاشوراي كربلاست ساخته شود. اميدوارم همان طور كه كارم را با امام حسين(ع) شروع كردم، آخرين كار زندگي ام نيز در همين زمينه باشد.
¤ براي روايت قضيه مختار از چه الگوهايي استفاده كرديد؟
- اولين و مهم ترين الگو، حركت اديسه وار يك نفر براي رسيدن به هدفي مقدس بود. يعني شايد در واقع اگر شاهنامه را هم شاخص رستم بدانيم، به صورت ثابت از گذرگاه هاي مختلفي مي گذرد و از منازلي عبور مي كند كه به صورت جسته و گريخته نشانه خلقيات و روحيات ما ايراني هاست و مي توان از درون آن رستم، پهلوان وجود ما و ناخودآگاه ملي ايرانيان كه بسيار باورمند و ديني هم هست، استخراج كرد. رستم خيلي آدم مؤمني است. يعني آنجا كه مي خواهد پيروز شود مناجات مي كند، شكست هم مي خورد مناجات مي كند، آدم پاكي است، حتي برخورد با همسرش. گذر از مراحل در آثار عطار، اسكندرنامه، سمك عيار، امير ارسلان نامدار و... هم ديده مي شود. الگوي قصه در فيلمنامه «مختارنامه» اين بود. ولي الگوي درام متفاوت بود. چون درام براي ما ايراني ها يك پديده مدرن است و از زمان مشروطه به بعد به واسطه ترجمه هايي كه صورت گرفت، درام هم وارد هنر و ادبيات ايراني شد. اما برخي از عناصر شفاهي فرهنگ ايراني داراي قابليت هاي هنري و نمايشي است. مثل روضه خواني، معركه گيري، پرده خواني، نقالي و حتي منبرها و سخنراني هاي علماي ما كه بعضا هنري بودند. مثلا ما از نقالي به اين صورت الگوبرداري كرديم كه شعر «خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود» حافظ به صورت ديالوگ از زبان مختار گفته مي شود. تعزيه هم ديگر الگوي ما بود. در تعزيه، تقابل خير و شر مطلق در قالب اوليا و اشقياء، وزن مي آورد. گرچه، تعزيه يك هنر ديني است، اما درام يك هنر انسان گراست. با توجه به اين كه باورهاي ما، حتي باورهاي انساني مان فراتر از اومانيسم غربي است، بايد يك تعريف الهي به درام بدهيم. چون اساسا ايراني ها از سپيده دم تاريخ مردماني مذهبي بودند و اگر بخواهيم انسان مورد نظرمان كه نقطه اوج آن امام علي(ع) به عنوان انسان كامل است را ترسيم كنيم، بايد از منظر خودمان به قضيه نگاه كنيم.
¤ موقع نوشتن فيلمنامه، بيشتر به كدام شخصيت علاقه مند شديد؟
- خود مختار.
¤ چرا؟
- در آن روزهايي كه مشغول نوشتن «مختارنامه» بودم، يكي از درگيري هاي ذهني ام اين بود كه بهتر است احساسي باشم يا عاقل؟به خصوص اينكه در آن زمان تازه به تهران آمده بودم و براي من كه در يك محيط روستايي پاك پرورش پيدا كرده بودم، ديدن بعضي اتفاقات در اين شهر باورپذير نبود. مثلا اينكه يك جوان براي سوار شدن به اتوبوس يك پيرمرد را هل مي داد؛ ما اين چيزها را نديده بوديم. تربيت خانوادگي ما اين گونه مسائل را برنمي تافت. به همين دليل اوائل خيلي سرخورده شدم؛ در حد افسردگي! به خصوص اينكه دانشكده اي كه در آن تحصيل مي كردم، درست در مركز شهر و اوج شلوغي بود. هم آن موقع و هم الان يكي از بهترين سرگرمي هاي من رفتن بين مردم و ديدن كاراكترهاي فيلمنامه هايم است. يعني كاراكترهايي كه در ناخودآگاهم هستند را با همان حالت و لباس مي بينم. در اين ميان از ديدن آدم هايي كه پوست مي اندازند و مثل پروانه از پيله خود بيرون مي آيند لذت مي برم. هميشه هم مثبت نگاه مي كنم. يعني جامعه خودمان را علي رغم اينكه در حال گذار است و دشواري هاي خاص خودش را دارد؛ اينكه از پيله هاي يك سري هيجانات و احساسات در مي آييم و به رشد پروانه وار برسيم. رشدي كه بايد با تكيه بر شناخت مذهبي و مليت ما رخ دهد تا اصيل و منسجم باشد. در اين فضاي ذهني، مختار يك آدم منطقي و عقلاني بود كه اين تز را داشت كه انسان براي رسيدن به اهدافش بايد كيس باشد. اين عقلانيت برايم بسيار مهم بود. چون انسان در نهايت يك موجود عاقل است. مي بينيم كه امام صادق(ع) نيز تمام عمر مباركش را صرف اين كرد كه علم را پشتوانه دين كند. يا حضرت باقر العلوم(ع). بنابراين مختار، قهرماني است كه اصلا احساسي نيست، حتي در برخورد با همسر و نزديك ترين اطرافيانش با خرد برخورد مي كند.
¤ شخصيت محبوب من و بسياري ديگر از بينندگان سريال مختارنامه، كيان (كيسان ابوعمره) است، حتي محبوب تر از خودمختار!
- بله، كيان را هم خيلي دوست داشتم. كيان به عنوان اولين شهيد ايراني قيام حضرت امام حسين(ع) كه تعداد زيادي از اشقياهم به دست او كشته شدند، باعث افتخار ماست. يكي از عوامل جذابيت اين شخصيت، ايراني بودن اوست. نمي توان اين واقعيت را ناديده گرفت كه در تمام طول تاريخ ما با عرب ها رو راست بوديم، امابرخي از آن ها از پشت خنجر زدند. نمونه اش جنگ هشت ساله و يا همين امروز كه براي منزوي كردن ما، نابخردانه در زمين دشمنان خاورميانه بازي مي كنند.
كيان ايراني، برآمده از عرق ملي ماست كه پاي آن ايستاده ايم. كيان و تنهايي اش و آن بغض، برآمده از همان ايراني بودن است؛ نه به شكل بيمار و پان ايرانيستي و ملي گرايي. چون ما يكي از زيبايي هاي اسلام را در اين مي دانيم كه زهير رومي و سلمان فارسي و بلال حبشي كنار رسول خدا بودند و هيچ فرقي بين آنها نبود. يعني در اسلام، فراتر از نژادها در جست وجوي باورهاي معرفتي و قلبي هستيم. اما اين هم مهم است كه جامعه اي كه حب نفس نداشته باشد، جامعه خطرناكي است. ما فرزندان اين آب و خاكيم و كيان ايراني هم مانيفست ماست، براي افتخار به ايران و ايراني بودن.
¤ يكي از ويژگي هاي خاص كيان، وفاداري عميق او به آن چيزهايي است كه اعتقاد دارد. يعني حتي آنجا كه با سوء ظن مواجه مي شود، حاضر است جانش را بدهد تا وفاداري اش به ايمانش را ثابت كند.
- كيان، با برگزيدن شهادت، خواست يك پيام بدهد؛ به ايستادگي در كنار ابواسحاق و انقلابي كه بر پا داشتند و به آن ايمان داشت. نكته جالب اين است كه خيلي ها هم به دنبال محل آرامگاه كيان هستند تا به زيارت او بروند و برايش فاتحه بخوانند. اگر در سريال «مختارنامه» همين شخصيت هم معرفي و قدرداني شده باشد، باز هم موفق است.
¤ شما اطلاع داريد آرامگاه كيان كجاست؟
- نيست! اتفاقاً در يكي از قسمت هاي برنامه «هنگام درنگ» در اين باره صحبت شد كه گفتند آرامگاه كيان مشخص نيست. مي توانيم بگوييم كه آرامگاه او در دل همه ما ايراني هاست.
¤ درباره شخصيت هاي محبوب «مختارنامه» صحبت كرديد. از كدام كاراكترها بيشتر نفرت داشتيد؟
- سنان ابن انس.
¤ چرا؟
- او انتهاي رذالت بود. حتماً آن قسمتي كه مست كرده بود و در آخر هم وقتي به آن دختر نرسيد، با سنگ او را كشت به خاطر داريد. هيچ مردانگي و جنمي توي وجودش نبود.
¤ اگر بخواهيد به عنوان يك منتقد كارگرداني داود ميرباقري را نقد كنيد، چه نقاط ضعفي در آن مي بينيد؟
- براي اين سريال به قدري زحمت كشيده شده كه بي انصافي است اگر بخواهيم دست روي نقاط ضعف بگذاريم. همان طور كه خود آقاي ميرباقري هم اشاره كرده، با امكانات جهان سومي، 40 قسمت كار با كيفيت از آب درآمده است. با اين حال اصلا هم خسته نشده است. تو خودت تا به حال فيلم ساخته اي؟
¤ نخير!
- اگر فقط يك دقيقه بخواهي فيلم بسازي پوستت كنده مي شود! حالا يك دقيقه را با هشت سال كار مقايسه كن. به همين دليل با اين زحمات بزرگ ناجوانمردانه است اگر بخواهم اشكال بگيرم. هر چند كه ممكن است درباره برخي جزئيات، به خصوص در زمينه بازي گيري و نوع دكوپاژ سليقه من متفاوت باشد. چون به شدت به استفاده از تكنيك هاي روز اعتقاد دارم.
¤ اگر بخواهيد فيلمنامه «مختارنامه» را يك بار ديگر بنويسيد چه چيزهايي را نخواهيد نوشت و چه چيزها را اضافه يا پررنگ تر خواهيد كرد؟
- اگر الان بخواهم بنويسم، مطمئناً با نگاه امروز، خيلي سعي نمي كردم كه همه چيز را بگويم. سعي مي كردم تا وجوه دراماتيك را به شكل مبسوط تري، به ويژه در پردازش شخصيت هاي اصلي تقويت كنم و به حاشيه هاي بيروني جنگ ها كمتر پرداخته شود. تماشاچي ما جاهايي كه داستان از اصل ماجرا دور شد، احساس كسالت پيدا كرد. در شخصيت پردازي هم از ترسيم شخصيت ها به شكل سياه و سفيد پرهيز مي كردم. من امروز شمر قاري قرآن را از آنچه در مختارنامه به تصوير كشيده شده بيشتر مي پسندم.
¤ به عنوان يك فيلمنامه نويس موفق، مشكل اساسي عرصه هنر و طور خاص فيلمسازي در ايران راچه مي دانيد؟
- غربي ها يك رشدي داشته اند كه مال خودشان است. آن به درد ما نمي خورد. ما بايد جامعه شناسي و هويت خودمان را براساس داشته هاي خودمان نظم و اثر بدهيم. در صورتي كه برخي از عرب ها باخته اند و فكر مي كنند كه اگر ظاهر را عوض كنند و ماشين آنچناني سوار شوند پيشرفت كرده اند. اين پيله دركشور ما نيز به خاطر نفوذ ماهواره و رسانه ها آمده است. خيلي از ما خودمان را باخته ايم و فكر مي كنيم كه اگر ظاهرمان غربي شود پيشرفت مي كنيم! اينكه مقام رهبري هم گفته اند كه ما بايد علوم انساني را تعريف كنيم، عين آيه است. چرا؟ چون كه روشنفكران ما -چه چپ و چه راست- همه اش حرف هاي غربي ها را نشخوار كرده اند. مثلا چپي ها قبل از انقلاب درباره يك روستا داستان مي نوشتند، اما چون ايمان مذهبي مردم را ناديده مي گرفتند تصوير واقعي مردم در آن ديده نمي شد.ما داراي يك هويت چند هزار ساله ديني هستيم.
حالا ما مي خواهيم به خردگرايي ديني و جامعه اي مبتني بر علوم دقيقه جديد هم برسيم كه زحمت مي خواهد. قبل از اين انقلاب يك نفر مثل شريعتي آمد از دل جامعه شناسي ما ايراني ها كار كرد و جواب گرفت. خود حضرت امام خميني (ره) چطور توانست مردم را به قيام وادارد چون حرفي كه مي زد از دل مردم بود. در هنر هم ما بايد به جامعه آينه و تابلو بدهيم. متأسفانه الان در دانشكده هاي هنري و سينمايي ما، آموزه ها و نظريه هاي غربي را تدريس مي كنند. اين باعث بسته شدن دست و دل هنرمند و دادن عينك سياه و به او مي شود. ضمن اين كه شجاعت از آنها گرفته مي شود، دركارهايشان عشق هم رنگ مي بازد. هرچه نمايش مي دهند سياهي است. دانشكده هاي هنري ما به طرز عجيبي مغز دانشجويان را مسخ مي كنند. فرمول هايي هم كه به آن ها ياد مي دهند، انتهايش مي شود «جدايي نادر از سيمين» كه نمايش نيست، بلكه در واقع يك تحليل درباره موضوعي سياسي- اجتماعي است كه مي شد آن را توي يك مقاله هم نوشت. ولي سرو دست مي شكنند. براي آن، درحالي كه اصلاًنمايش نيست.
¤ از اين كه وقت خود را دراختيار ما قرار داديد ممنون هستم.
- من هم از شما تشكر مي كنم.

 



نقد نمايش «سال هاي فاجعه»
كشف حجاب در صحنه تئاتر

سيدعلي تدين صدوقي- منتقد بين المللي تئاتر
نمايش «سال هاي فاجعه» نوشته اعظم بروجردي و به كارگرداني پژمان جعفري سمرقندي در تالار سنگلج روي صحنه رفته است.
متن اين نمايش درخصوص كشف حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد مشهد است. نويسنده قصه اي را دستمايه قرار داده است تا به نوعي كشف حجاب و و درواقع ورود فرهنگ غرب، تجددگرايي و ظواهر مدرنيته به كشورمان را نشان دهد اما به دليل همان قصه گويي اين همه از دست مي رود و به واقعه مسجد گوهرشاد نيز به عنوان يك موضوع فرعي در متن پرداخته مي شود. مردي كه خود از عوامل حكومتي است و البته معلوم نيست نظامي است يا امنيتي يا جزو اراذل حكومتي است يا چيز ديگري، خانواده اي تقريبا مذهبي دارد. زن اولش زني ايراني و معتقد است، مادرش يا ننه نسا پيرزني خرافاتي است، اما زن دومش كاملا مدرن و غرب زده است و دخترش بين فرهنگ سنتي و وارداتي مانده است و به نوعي دچار يك سردرگمي و بي هويتي شده. او تنها به خاطر مادرش حجاب را پذيرفته، عضو انجمن زنان و باسواد است، پدرش مي خواهد او را به فرنگ بفرستد و... در اين ميان امنيه ها براي برداشتن حجاب به دختر حمله مي كنند اما پسري او را نجات مي دهد و همين آشنايي، دختر را با واقعياتي روبه رو مي كند؛ پسر مذهبي و انقلابي است به او اعلاميه ها و كتبي را مي دهد. در درون خانه نيز مادر دختر درگير مرافعه هاي معمول و روزانه با هوويش است. بخشي از متن به دعواهاي اين دو زن مي پردازد و همين موضوع ديگر مسائل را به نوعي تحت الشعاع قرار داده است. به نويسنده براي پرداختن به اين موضوع تبريك مي گويم. اما به لحاظ تكنيكي چند نكته قابل بيان است: قصه به لحاظ پرداخت دراماتيك در حد همان داستان مانده است.
موضوع هاي فرعي، اصل ماجرا را كمرنگ كرده و بيشتر به درگيري هاي زن اول و دوم پدر مي پردازد. اما بي هويتي دختر و ورود فرهنگ بيگانه در حد چند ديالوگ مطرح مي شود. همچنين واقعه گوهرشاد. و البته هدف از آن و به طريق اولي كشف حجاب و برآيند و تأثير اين واقعه بر جامعه و آحاد مردم همچنان مسكوت مي ماند. متن سر آن دارد كه به نوعي اين موضوع ها را بررسي كند اما در سطح مانده است؛ درگير قصه شده و وجه دراماتيك آن به فراموشي سپرده مي شود. آن قدر كه ديگر، ديالوگ ها در حد همان حرف خودنمايي مي كنند. بخش هاي طنز با بازي خوب مهري آل آقا در نقش ننه نسا در جاهايي رو به تكرار مي گذارد. شخصيت ها بعضا سردرگم هستند. به عنوان مثال پدر كارش چيست؟ زن دوم كجا مي رود؟ چرا خيانت مي كند؟ چه كم دارد؟ بخصوص پس از كشته شدن زن اول ديگر به ظاهر همه كاره خانه است. آيا تنها عشق و جواني او را به خطا كشانده؟ داستاني كه پس از سرخوردگي و برگشتش مي گويد باورپذير به نظر نمي آيد و گنگ است. خودكشي چنين شخصيتي هم خيلي قابل قبول نيست. صحنه خواستگاري مختار بيك يا رئيس نظميه هم به نوعي اضافه و تصنعي مي نمايد. در كل، متن به يك دراماتورژي نيازمند است. زمان و ريتم نمايش مي توانست بهتر از اين باشد. زمان طولاني و ريتم كند است. ديالوگ ها هم بايد بازنگري شوند.
از متن كه بگذريم به كارگرداني مي رسيم. كارگردان مي توانست با حذف اضافات به وجهه دراماتيك اجرا بيفزايد. حركات و ميزانسن ها در جاهايي تكراري به نظر مي رسند. و آن زير لايه دراماتيك كه در حركات بايد باشد كمتر ارائه مي دهد.
صحنه خواستگاري و بازي مختاربيك تصنعي و اصولا اضافه به نظر مي آيد. عصبانيت هاي بي موقع و بدون توالي حسي و حركتي، بازي غلو شده، باژست ها و حركاتي تكراري و كليشه اي كه بيرون مي زند و يا عدم شناخت و تاثير حس صحنه ها به روي مخاطب از سوي كارگردان مثل صحنه اي كه مادر كشته مي شود. گروه نوازندگان موسيقي اي را مي نوازند كه كلا با اتفاق روي صحنه مغاير است و حس تراژيك اتفاقي را كه افتاده در لحظه از بين مي برد.
شقايق فتحي در نقش مريم بازي قابل قبولي را ارائه داد. هر چند كه در جاهايي بيش از حد حسي و غلو شده به نظر مي رسيد و گاهي يكنواخت بود و بازي و حس ها را از پيش لو مي داد. اما روي هم رفته قابل باور و قابل قبول نشان داد كه البته اين به توانايي او باز مي گردد. طراحي صحنه با خواست فضا و مكان و زمان همسو بود. موسيقي كار هم گرچه با داستان مطابق نبود، اما عنايت الله خادم بشيري به عنوان آهنگساز اجرايي گرم، ملموس و بدون اشكال از نظر تكنيكي را ارائه داد. در كل بايد گفت واقعه مسجد گوهرشاد و ورود و هجوم فرهنگ غرب بر فرهنگ سنتي و باورها و اعتقادات مقوله اي است كه بايد با ژرف انديشي بيشتري همراه گردد و پرداختن به آن لازم است اما شايد بتوان گفت كه هر كدام از اين موضوع ها خود مي تواند دستمايه اي كامل براي چند نمايش جداگانه باشد. در هر صورت پرداختن به اين موضوع خود جاي سپاس دارد چرا كه در عين سادگي به صحنه كشيده شده و روايت گرديده است. از سويي مي توان گفت حجاب به نوعي موضوع روز است، موضوعي كه از گوهرشاد تاكنون به انواع مختلف ادامه داشته و دارد. اي كاش نويسنده يك ارتباط ماهوي نيز با امروز برقرار كرده و نقبي نيز به اكنون مي زد. چون موضوع حجاب مسئله روز است و مي بايد به گونه اي روند اين هجوم بيگانه از ديروز تا اكنون نيز نشان داده شود. به لحاظ دراماتيك مي توان به چنين رويكردي رسيد بدون آنكه به زمان، مكان و ساختار قصه لطمه اي وارد شود كه البته اين مهم با ژرف انديشي ميسر مي گردد چون زماني كه مي خواهيم واقعه اي تاريخي را به صحنه بكشيم بايد جوانب گسترده آن را بررسي كنيم، چرايي آن واقعه را بيابيم، دست ها و افكار پشت پرده اي كه چنين وقايعي را موجب شده و دامن مي زنند بشناسيم، تاثير آن را در طول زمان بيابيم، به لحاظ فرهنگي و تاريخي، ارتباط آن با امروز و اكنون آن را بشكافيم و تغيير شكل آن افكار كه چنين هجمه فرهنگي و به تبع آن قتل عام مردم را موجب شده است آشكار كنيم، تا به شكل امروزي اين هجمه از سوي همان افكار و دستان بيگانه پي ببريم تا راه هاي مبارزه با آن را بشناسيم. به فرموده مقام معظم رهبري اين مسائل جزو ناتوي فرهنگي است. پس با شناخت كامل افكار و برنامه هاي بيگانگان است كه مي توانيم از اين گونه از تئاتر و هنرهاي نمايشي سپري براي مقابله با آنان بسازيم. تنها روايت و قصه گويي كفايت نمي كند چرا كه ماجراي مسجد گوهرشاد به گونه هاي مختلف نيز در سالهاي گذشته به صحنه كشيده شده است. تاثير يك نمايش بر افكار جامعه و بخصوص قشر جوان مهم است. بايد از تاريخ تجربه بگيريم و دشمن مقابل را تحليل و تفسير كنيم به ترفندها و راهكارهايش كه هر روز رنگي تازه مي گيرد پي ببريم تا جامعه و جوانان را در مقابل آنان واكسينه كنيم. پس ماموريت تئاتر در اين برهه از زمان بس خطير است و با شكافتن تاريخ معاصر به طريق اصولي، منطقي، علمي، كارشناسانه و البته دراماتيك مي تواند ما را به اين مهم برساند. از همين روست كه رهبر فرزانه انقلاب فرموده اند: «اثر اجراي يك نمايش خوب بيش از هزار سخنراني است.» به نويسنده كه چنين موضوعي را دستمايه كار خود قرار داده و به كارگردان و گروه بابت اجرايي ساده، گرم و صميمي خسته نباشيد مي گويم.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14