(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه اول مرداد 1390- شماره 19980

كف خيابان هاي پايتخت چه خبر است؟
چند نكته ساده از تهران
سفري به ديار دست شستگان !
فرياد شهروندان به جايي نمي رسد
سكوت مسئولان در برابر آشفته بازار كرايه ها
كنترل جمعيت، امكانات و نيازها جلوي سونامي پيري را بگيريم
نقش مشاركت در كاركردهاي اجتماعي بر شكوفايي كودك



كف خيابان هاي پايتخت چه خبر است؟
چند نكته ساده از تهران

قاسم حداد اصفهاني
مشكلات كلانشهر تهران زياد است. همه مسئولان، مشكلات تهران را شنيده اند و گاه هم ديده اند ، اماانگار در لابه لاي كارهاي روزمره فراموش مي كنند. اگر مسئولان كمي در شهر قدم بزنند با مردم همراه باشند، مشكلات را مي بينند و مي شنوند و برايش چاره انديشي مي كنند. مردم مي گويند مسئولان در لابه لاي طرح هاي كلان نبايد از مشكلات خرد شهر، غافل شوند. چرا كه قطره قطره جمع گردد و... حالا چند مشكل تكراري را مطرح مي كنيم و البته به نقاط روشن هم مي پردازيم تا تعادل در گزارش كف خياباني، رعايت شود.
1- در خيابان انقلاب اسلامي تهران، كلمه «اسلامي» را از تابلوهاي جديد حذف كرده اند. اين پديده نامبارك در پيچ شميران و ابتداي خيابان بهار و چند جاي ديگر ديده مي شود. روي تابلوهاي آدرس دهنده هم كلمه «اسلامي» حذف شده است. كلمه «اسلامي» از نام خيابان جمهوري اسلامي نيز در برخي تابلوهاي شهرداري تهران حذف شده است. همچنين كلمه «شهيد» از برخي تابلوهاي خيابان هاي مزين به نام شهيدان گرانقدر نيز حذف شده. لطفاً مديران شهر نگويند، كمبود جا موجب اين امر شده چون قطعاً «بهانه» است. 30 سال بعد، نسل آن زمان نبايد فراموش كند انقلاب و جمهوري ما اسلامي بوده و صياد شيرازي و همت و چمران، «شهيد» شده اند نه اينكه در بزرگراه هاي تهران، جان به جان آفرين تسليم نموده اند. اما شايد برخي دلشان اين گونه نمي خواهد! بدحجابي هم زياد شده اما فعلاً اقدامي جدي صورت نگرفته است.
2- عادت دادن مردم به كتابخواني خيلي خوب است اما در نمايشگاه هاي كتاب شهرداري تهران، كتاب هاي ممنوع الانتشاري چون آثار پائولو كوئيلو فروخته مي شود. در كنار اين كتاب ها، كتب جنسي يا گلدكوئيستي نيز به وفور به چشم مي خورد. در همه شهر اين نمايشگاه ها داير شده است. در پيچ شميران پائولو كوئيلو مي فروشند و در چهارراه ولي عصر(عج)، آثار شاعران معلوم الحال را. لطفاً مديران شهر نگويند نشر فرهنگ مي دهيم چون قطعاً يك بهانه است. در ايام دهه فجر سال 89 نيز به نام «گفتمان انقلاب اسلامي» نمايشگاه هاي كتاب در سراسر تهران از سوي شهرداري برپا شد كه مضامين كتاب ها، همان هايي بود كه اكنون نيز عرضه مي شوند.
3- تهران آب نماهاي زيبايي دارد و بوستان هاي كوچك و بزرگ، هر روز بيشتر مي شوند كه خيلي خوب است. اما مجيد كوچولو و كريم ديابتي در وسط شهر نمي دانند كجا دستشويي بروند. يك راننده تاكسي گفت: «بروند به بيمارستان ها و درمانگاه ها، البته اگر نگهبان ها اجازه دادند.» از طرفي آقا عطاي 58 ساله كه تنگي نفس دارد گاه به آب نياز پيدا مي كند، اما آبسردكن ها خاموش شده است. آب و برق غيريارانه اي، موجب اين خاموشي اعلام شده است. خدا پدر بانك ها و برخي كسبه را بيامرزد كه آبسردكن هاي خود را جمع نكرده اند. البته آب معدني هم 250 تا 300 تومان در تمام دكه هاي روزنامه فروشي عرضه مي شود. شهرداري نمي تواند آب غيريارانه اي را مجاني به مردم بدهد چون كاشيكاري هاي ديوارهاي اتوبان ها تمام نشده است.
4- برج ميلاد را با پول همه مردم ساخته اند اما قيمت يك پرس غذا در رستوران گردان آن، 168 هزار تومان ناقابل است. در تهران، شكاف طبقاتي اصلا وجود ندارد و به همين دليل همه مي توانند اين مبلغ را بپردازند! برج ميلاد جاي پابرهنه ها نيست و بايد مثل ديگر برج هاي بلند جهان، سرپوشي باشد بر مناطق محروم شهر.
5- بي آرتي وسيله خيلي خوبي است اما شلوغ است، مثل مترو. در عوض خنك است، البته اتوبوس كوچولوها كولرهايشان را روشن نمي كنند اما به هر حال وسيله خوبي است اما مدام گرانش مي كنند. به اين مي گويند مديريت بهينه و بهره وري فوق العاده.
6- تاكسي ها كلا معضل هستند. فقط دنبال دربستي اند. كرايه دلبخواهي مي گيرند. خيلي از راننده هايش خيابان هاي اصلي تهران را بلد نيستند چون شهرستاني اند. با دادن آدرس فاميل ها، تاكسي تهران گرفته اند يا راننده اند و صاحب تاكسي، شخص ديگري است. اگر يك شهرستاني تهران نشناس به پست اين راننده ها بخورد، بيچاره است .چون علاوه بر سرگرداني، بايد چند برابر هم كرايه بدهد. اكثرا كولر ندارند يا روشن نمي كنند. البته به بهانه شنيدن صداي مسافران كنار خيابان، كولر روشن نمي كنند تا مجبور نباشند شيشه ها را بالا بدهند. اما وقتي چهار مسافرشان تكميل شد هم كولر روشن نمي كنند، چون بنزين 700 تومان شده. كولر از آن مسافر دربستي است كه 1000 تومان بيشتر بدهد.
7- تهران نشينان و شهرستاني ها در پايتخت، زياد آدرس مي پرسند چون تابلوهاي نشان دهنده مسيرها ناكافي است و گاه سرجايش قرار ندارد و در بزرگراه ها موجب تصادف هم مي شود به ويژه اينكه تهران نشينان، بد رانندگي مي كنند و خيلي هم بوق معترضانه مي زنند و گاه با يكديگر دعوا مي كنند.
8- تهران خيلي سرسبز است اما باز هم به سرسبزي بيشتر نياز دارد، چون خيلي آلوده شده. آلودگي صوتي هم در تهران زياد است. خدا كند اين 1000 متر زمين و وام مربوطه اش را بدهند تا به همراه اينترنت پرسرعت، امكان رفتن از تهران فراهم شود.
9- در شب ها و روزهاي جشن و عزا در تهران شربت و شيريني مي دهند، آن هم در خيابان. تنها جاهايي كه ترافيك شيرين مي شود همين جاهاست. اگر تبليغ نشود بايد گفت اگر سن ايچ نبود در اين شب ها و روزها چه مي كرديم؟! اينجا هر كسي با هر عقيده اي مهمان معصومين عليهم السلام مي شود و همه با ميل شيريني و شربت مي خورند حتي كريم ديابتي.
10- تهران با همه مشكلاتش دوست داشتني است، چون پرجنب وجوش است. شهري زنده با مردماني پويا و فعال كه هميشه عجله دارند و خيلي زود ديرشان مي شود. طول چراغ هاي قرمز زياد و سبز كم است و خودروهاي تك سرنشين بسيارند. اگر سيستم حمل و نقل عمومي بهينه باشد، حداكثر به 500 هزار خودروي سبك و سنگين نياز دارد. اما اكنون 5/3 ميليون خودرو تردد مي كنند. مسئولان توجه كنند كه تهران نيازمند توجه است نه تبليغ، بنابراين به فكر مشكلات خود شهر باشيم.
11- كاهش پوشش گياهي در شمال كشور، هواي شرجي را به تهران انتقال داده است. ريزگردهاي عراقي هم گاه سري به پايتخت ايران مي زنند. استفاده از كولرهاي گازي، بر گرماي تهران افزوده و خلاصه تهران درحال رقابت با اهواز و آبادان در گرماست. با اين تفاوت كه در اهواز باد گرم مي وزد و با مشتي آب، صورت خنك مي-شود اما در تهران، همان نسيم ملايم هم گاه قطع مي شود. تهران دوست داشتني ديگر جاي زندگي نيست اما انگار چاره اي جز ماندن در اين شهر وجود ندارد. لطفا مسئولان به فكر باشند!

 



سفري به ديار دست شستگان !

خيلي ها دلشان نمي خواهد كه هيچ وقت راهشان كج شود سمت بهشت زهرا، جايي كه براي همه خانه ابدي است. حاشيه اتوبان بهشت زهرا را بچه هاي گل فروش پر كرده اند هر از چند گاهي هم از ترس سر رسيدن ماموران بساطشان را جمع مي كنند و مي دوند داخل مزرعه هاي صيفي جات و سبزيجات...
ورودي اصلي بهشت زهرا شلوغ است؛ اما سكوت مرگباري بهشت زهرا را فرا گرفته است؛ جز چند نفري كه به صورت پراكنده اين طرف و آن طرف پاي قبري نشسته اند انسان دو پاي ديگري ديده نمي شود. اكثر آنهايي كه براي تشييع جنازه مرده اي به بهشت زهرا مي آيند يك راست مي روند پشت مقبره هاي خانوادگي جايي كه ميت آنجا شسته و تكفين مي شود، برايش نماز مي خوانند او را با آمبولانس به سمت محل تدفين مي برند.
نماي اول: مرده باشي عزيزي
سكوت وسط هفته بهشت زهرا يك طرف و شلوغي اطراف غسالخانه يك طرف. بيچاره مرده ها نمي دانند آنهايي كه امروز براي تشييع جنازه شان جمع شده اند قرار است تا ساعتي ديگر آنها را در ميان همان مردگاني به خاك بسپارند كه مدت هاست در اين انتظار به سر مي برند كه يكي از اعضاي خانواده شان به سراغشان بيايد و آبي روي قبرشان بريزد و فاتحه اي بخواند و...
اينجا كلا مرده باشي عزيزتري. يعني كارهايت زودتر راست و ريست مي شود چند نفر با هم مي روند سراغ كارهاي تدفين. يكي جواز فوت را مي گيرد، ديگري در صف بانك مي ايستد، جواني دنبال دريافت برگه غسل، برگه حمل به مزار، فيش تابلوي موقت، ترمه و برگه كامپيوتري جهت دفن... آن يكي شناسنامه باطل مي كند... هر قدر كه در دنياي زنده ها كارها با دعوا، هراس، التماس و پارتي پيش مي رود، وقتي مردي كارهاي تدفين ظرف يكي دو ساعت انجام مي شود، ظرف ده دقيقه جواز دفن صادر مي كنند، شناسنامه باطل مي كنند، قبر مي خرند و...
نماي دوم: يك قبر اكازيون با امكانات جانبي
پس از اينكه گواهي فوت از پزشك مربوط، بيمارستان و يا پزشكي قانوني صادر شد متوفي به بهشت زهرا انتقال پيدا مي كند. در اين بين آنهايي كه از بضاعت مالي بيشتري برخوردارند با ماشين هاي مدل بالاي گل زده و تزيين شده مرده شان را تا بهشت زهرا بدرقه مي كنند...
مردي در ميان قبور خالي بهشت زهرا به دنبال يك قبر در قطعه اي خوش آب و هوا است تا ناغافل آفتاب روي سنگ قبر نيفتد و مرده اذيت نشود! درست مثل بنگاه هاي معاملات ملكي طرف وارد مي شود و شرايطش را مي گويد و سر قيمت خانه چانه مي زند و بنگاهدار هم تا مي تواند ويژگي هاي مثبت خانه را به رخ خريدار مي كشد.
براي اين صاحب عزاها نزديك بودن قبر به خيابان اصلي و زير درخت بودن و دسترسي به آب و خلاصه دنج و ساكت بودن خيلي مهم است اما براي مرده؟! فكر نمي كنم برايش فرقي كند زير سايه درختان با حلقه ها و سبدهاي پرگل وارد خانه ابدي 20 ميليوني شود يا زير تيغ آفتاب و در ميان گرد و خاك هاي به پا خاسته در قطعه هاي تازه تاسيس!
نماي سوم: تندي بوي كافور و مرده هايي كه قرار است با ربات شسته شوند
تندي بوي كافور كه توي سر مي پيچد حسابي آدم منگ مي شود؛ هنوز منگي اش از سر بيرون نرفته كه ضجه ها و ناله هاي جماعت عزيز از دست داده اضافه مي شود. چقدر شلوغ است. مردم دسته دسته با چهره اي اشك آلود وارد مي شوند. يك سالن اصلي با نوري نسبتا كم و گرم، دو طرف سالن با شيشه هاي مشجر با ضخامت سه سانتي متر پوشانده شده كه تنها باريكه اي از اين شيشه ها براي تماشا باز است! راستي تماشاي چه؟...
اينجا غسالخانه است گرم و تاريك... حداقل آنجايي كه زنده ها مجاز به ايستادن هستند كه جز اين نيست. اما پشت اين شيشه ها اوضاع بهتري حاكم است؛ نور كافي، آب فراوان، هواكش، سكو و وان هاي سنگي سردي كه انتظار مرده ها را مي كشند... دنياي زنده ها اين طرف با ناله و شيون عجين شده است. سراسيمگي و تشويش در چهره ها موج مي زند . اما آن طرفي ها كه پشت اين شيشه هاي ضخيم اند صوت قرآن و صلوات مي شنوند و پاك و تميز مي شوند؛ درست مثل زماني كه مي خواستند وارد دنيا شوند...
اين طرفي ها سر و دست مي شكنند، از سر و كول هم بالا مي روند، فرياد مي زنند و ناله مي كنند تا از پشت شيشه ها شستن و حمام كردن مرده ها را نظاره كنند اما آن طرفي ها در سكوت به سر مي برند، نظاره مي كنند و دستشان كوتاه است و زبانشان بسته... «قانون» اينجا حكم مي كند متوفي مثل تمام مرده ها با برانكارد آهني غسالخانه وارد و از دري ديگر خارج شود. تنها چيزي كه اينجا ارزش ندارد نام، نشاني، شهرت و مقام افراد است همه مرده ها بايد منتظر باشند تا نوبت شان شود اينجا كارها عين مساوات است...
هر حركتي كه به متوفي داده مي شود اين طرفي ها صداي ناله هايشان را بالاتر مي برند و خودزني هايشان را بيشتر مي كنند اما زنده هاي آن طرفي آرام و استوار ذكر مي گويند و صلوات مي فرستند...
مي گويند تا چند وقت ديگر قرار است مرده ها را مكانيزه بشويند با دستگاه! هنوز در مرحله آزمون و خطاست و آزمايشي در چند جا در حال عملي شدن است. تصور كن مرده را مي گذاري داخل دستگاه از آن طرف شسته شده تحويل مي گيري! نمي دانم چقدر اجراي اين كار امكان پذير است آخر مگر دستگاه نيت بلد است مي داند چطور حنوط دهد و بشويد بعيد هم نيست شايد يادش مي دهند!
نماي چهارم: نماز بدرقه
مرده راتحويل گرفتند مي برند كه نماز بخوانند. باز هم سراسيمگي در چهره زنده ها موج مي زند اين سراسيمگي آدم را ياد غسالخانه و شيشه هاي ضخيمش مي اندازد كه مردم پشت شيشه سر و دست مي شكستند و تقلا مي كردند تا جاي دنجي! پيدا كرده و راحت تر متوفي را نگاه كنند و حال اينجا باز همان داستان، باز همان مردم، باز همان سراسيمگي و باز...
«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمد عبده و رسوله... ارسله بالحق بشيرا و نذيرا بين يدي الساعه... اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات و المسلمين و المسلمات...» بعضي ها همان طور كه زير لب دعاها را مي خواندند، اشك مي ريزند. راستي براي چه؟ براي دلتنگي از دست دادن عزيز؟ براي خودشان كه تنها مانده اند؟ يا براي مرده اي كه حال چشم دوخته به همين دعا و اميد به آمرزش ها؟...
مثل اينكه اينجا مساوات و برابري حرف اول را مي زند. متوفي هر كه مي خواهد باشد غني، فقير، مشهور، گمنام، تحصيل كرده يا بي سواد وقتي كه روي زمين مي گذارندش تا نماز بخوانند بايد با سطح زمين برابري داشته باشد و مرتبه و رتبه اش نمي تواند او را در جايي بلندتر يا پست تر از زمين قرار دهد.
نماي پنجم: قبرهايي با 3 صاحبخانه
يك اندازه و يكدست كنار هم رديف شده اند. مثل اينكه براي تقسيم بندي شان از خط كشي هاي ميلي متري بهره گرفتند تا خانه يك متوفي بزرگ تر از ديگري نباشد. عجب دنيايي دارد اين اشرف مخلوقات! قبرهاي جديد كه تازگي ها 3 طبقه هم شده اند اگر هر 3 طبقه اش توسط صاحب عزا خريداري نشود ظرف چند ساعت به فروش مي رسد و صاحبخانه پيدا مي كند. آن وقت است كه كلي دردسر درست مي شود هنگام برگزاري مراسم و تداخل گريه ها و ضجه ها. داستان يك قبر است و 3 مرده!
نوحه خوان ها هم كلا در اين مواقع با هم رقابت سرسختي را در پيش گرفته اند، يكي تركي مي خواند و آن يكي فارسي يكي از درد فراغ مادر مي گويد و آن يكي از مرگ برادر. بازار فيلم برداري و عكاسي با دوربين هاي خانگي هم داغ داغ است. دختر جواني روي صورت ها زوم مي كند و كلوزآپ مي گيرد. بيشتر به مراسم فخرفروشي مي ماند تا گريه هاي فراق. البته دور و اطراف هستند كساني كه بساطشان ساده است و گريه هايشان خالص اما در اقليت اند.
تدفين كه تمام مي شود آرام آرام جماعت مي روند به سمت سالن هاي پذيرايي كه برايشان تدارك ديده شده است. متوفي مي ماند تنهاي تنها. فرقي هم نمي كند زير درخت باشد يا آفتاب. خانه اش 20 ميليوني باشد يا 300 هزار توماني، او تنهاست با اعمالش...
نماي ششم
... و اين داستان پايان زندگي دنيايي و شروع دنياي اخروي همه ماست. هنوز قبرهاي خالي زيادي وجود دارند كه انتظار مي كشند، انتظار كساني را كه جرعه مرگ را نوشيده اند و حال بايد با كوله باري از يك زندگي كوتاه و يا بلند در اين خانه هاي دومتري سكني گزينند. صداي پاي خودم را در اين سكوت مرگبار مي شنوم اگر گوش را تيز كرد هنوز مي توان از گوشه و كنارهاي اين زمين سرد صداي گريه هاي مردم پس از آخرين ديدار در آن تاريكي و سرازيري خانه خاكي به گوش مي رسد و صداي «لا تخف و لا تحزن»...
گروه اجتماعي

 



فرياد شهروندان به جايي نمي رسد
سكوت مسئولان در برابر آشفته بازار كرايه ها

افزايش نامتعارف نرخ كرايه ها باعث گله مندي شهروندان شده است؛ اما گويي كسي پاسخگوي اين مشكل نيست و انتقاد مردم از آشفته بازار نرخ ها به جايي نمي رسد.
وقتي نمايندگان مردم مهر تأييد و افزايش نرخ نامتعارف كرايه هايي كه داد شهروندان را درآورده مي زنند ديگر مي مانيم كه گله مندي مردم را به گوش چه كساني برسانيم.
كوثري نماينده مجلس اعلام كرد از توجيهات مسئولان درخصوص نرخ ها قانع شديم چراكه مشخص شد افزايش نرخ ها حداكثر 15درصد بوده است؛ اين درحالي است كه نرخ كرايه فقط در مسير ميني سيتي تا متروي گلبرگ حدود 35درصد افزايش يافته است.
در برخي از خطوط تاكسيراني و اتوبوسراني نرخ ها بيش از 40درصد و بعضاً تا 100درصد افزايش داشته و واقعاً نمي توان گفت متوسط 15درصد افزايش نرخ داشته ايم.
هر روز وقتي سوار اتوبوس مي شويد امكان ندارد شاهد درگيري لفظي مسافر و راننده نباشيد و در نهايت اين جمله را نشنويد كه اگر ناراحتيد سوار نشويد.
رانندگان هم تقصيري ندارند؛ آنها مجري هستند و نرخ گذار كس ديگري است كه سال به 12 ماه هم سوار اتوبوس، تاكسي و مترو نمي شوند.
¤ علي رغم وتوي قيمت ها از سوي وزير كشور كرايه ها نامتعارف افزايش يافت
از اول تير علي رغم اينكه وزير كشور افزايش نرخ كرايه ها را وتو كرده و تأكيد كرده بود كه امسال افزايش نرخي نخواهيم داشت، نرخ ها افزايش يافته و هر روز شهروندان گله مندتر مي شوند. حميدرضا ارشادمنش رئيس سازمان شهرداري ها و دهياري هاي كشور درباره افزايش نرخ ها اعلام كرد كه قرار بود با افزايش نرخ قانوني موافقت كنيم نه غير قانوني. بدين ترتيب مسئولان حرف خود را از عدم افزايش نرخ ها پس گرفتند و دوباره شهروندان هستند كه بايد با اين مشكل دست و پنجه نرم كنند.
براي طي 2ايستگاه 200تومان بايد پرداخت
مجبورم براي اينكه در هزينه ها صرفه جويي كنم با اتوبوس رفت و آمد كنم؛ ولي براي طي 2 ايستگاه بايد 200تومان بپردازيم و وقتي اعتراضي مي كنيم اعلام مي كنند سوار اتوبوس ميان راهي شويد.
اين مسافر هميشگي اتوبوس مي گويد: اتوبوس هاي ميان راهي دير به دير مي آيند و مجبوريم براي اينكه سريع به مقصد برسيم سوار اتوبوس هاي عادي شويم.
¤ نرخ ها افزايش مي يابد؛ افزايش خدمات هر سال دريغ از پارسال
مسافر ديگري درحالي كه زير لب غرغر مي كند، مي گويد: هر روز نرخ ها را افزايش مي دهند ولي افزايش خدمات هر سال دريغ از پارسال است و در اين زمينه هميشه درجا مي زنيم.
وي در ادامه مي گويد: با گران شدن بنزين روزبه روز بر تعداد مسافران سيستم حمل ونقل عمومي افزوده مي شود و مسئولان به جاي ارتقاي خدمات هزينه ها را افزايش مي دهند.
¤ دستگاه كه نمي داند مسافر چقدر مسافت طي كرده
«چه خبره 168تومان از كارت من كم شد»؛ قيمت همين است. شب گذشته از تلويزيون اعلام كردند براساس مسافت هزينه را مي گيرند؛ براي خودشان گفتند دستگاه كه نمي داند شما چقدر مسافت طي كرديد در نتيجه هزينه كل سفر را كسر مي كند.
اين مسافر در ادامه مي گويد: سوار و پياده شدن 200تومان هزينه دارد.
يكي ديگر از مسافران مي گويد: از اعضاي شوراي شهر كه نمايندگان مردم هستند بعيد است اين نرخ ها را تصويب كنند، در برخي خطوط اتوبوسراني شاهد افزايش 100درصدي هستيم؛ اصلاً مسئولان فكري به حال قشر كم درآمد جامعه نمي كنند.
محمدباقر قاليباف شهردار تهران درباره افزايش بي رويه نرخ ها مي گويد: افزايش نرخ ها براساس مصوبه شوراي شهر است و هيچ كار غيرقانوني صورت نگرفته است.
براساس اين گزارش، افزايش بي رويه نرخ ها باعث گله مندي شهروندان شده و مسئولان به جاي رفع اين مشكل توپ را در زمين يكديگر پاس مي دهند.
¤ نرخ ها اصلاح شد؛ نرخ ها اصلاح نشد
چندي پيش مرتضي تمدن استاندار تهران اعلام كرد كه نرخ ها اصلاح شده وقتي از وي درباره چگونگي اصلاح نرخ سؤال كرديم پاسخ داد فرصت ندارم درمورد جزييات اصلاح نرخ ها صحبت كنم.
اين درحالي است كه محمدباقر قاليباف شهردار تهران از اجرايي شدن اصلاح نرخ ها بي خبر است و دوباره تأكيد مي كنند افزايش نرخ ها براساس مصوبه شوراي اسلامي شهر تهران بوده است.
به گزارش فارس، با گشتي در شهر مشاهده مي كنيد كه نرخ ها اصلاح نشده و شهروندان به حق از آشفته بازار نرخ كرايه ها فرياد مي زنند، فريادي كه گويا به جايي نمي رسد.

 



كنترل جمعيت، امكانات و نيازها جلوي سونامي پيري را بگيريم

سيدروح الله علوي راد
در حال حاضر آمارها نشان مي دهد كه جمعيت جهان به شكل نگران كننده اي به سمت پيري حركت مي كند و كارشناسان هشدار مي دهند كه هرم سني جمعيت جهان تا چند سال آينده با سونامي پيري روبه رو خواهد بود، طبق جديدترين آمارهاي منتشر شده از سوي سازمان ملل سهم جمعيت سال خورده در كل جهان تا سال 2050 ميلادي به
01/21 درصد مي رسد كه اين ميزان در جمعيت كشورهاي توسعه يافته 5/33 و در كشورهاي كمتر توسعه يافته
5/19 درصد پيش بيني شده است.
برآوردهاي سازمان ملل حاكي از آن است كه تا چهل سال آينده جمعيت سالمندان كشور ايران به 26 ميليون و 390 هزار نفر افزايش مي يابد به عبارت ديگر تا چهل سال آينده جمعيت افراد 60 سال به بالا حدود 24 درصد جمعيت ايران خواهد بود سؤالي كه در اين نوشتار در پي پاسخ به آن هستيم اين است كه اساساً آيا پديده پيري و افزايش هرم سني جمعيت در ايران صحت دارد يا نه؟ و در صورت صحت اين موضوع چه تدابيري براي كنترل و مقابله با آن بايد انديشيد؟
در مورد اين سؤال كه آيا اساسا ايران با پديده پيري جمعيت روبه رو است يا نه فرامرز قراباغي جامعه شناس مي گويد «پديده پيري جمعيت هنگامي روي مي دهد كه نرخ رشد جمعيت منفي باشد درحالي كه در كشور ما نرخ رشد جمعيت با شيب ملايم همواره مثبت بوده است.»
وي ادامه مي دهد «اساسا استفاده از عنوان پيري جمعيت درباره كشوري كه نيمي از جمعيت آن جوان است نه تنها درست نيست بلكه خلاف واقعيت هاي آماري و علم جمعيت شناسي است.»
اين جامعه شناس طرح بيم و هراس از پيري جمعيت را از موضوعاتي مي داند كه دولتمردان و كارشناسان براي مديريت جمعيت و در راستاي سياست هاي كنترلي جمعيت آن را مطرح مي كنند و اين نتيجه فاقد مبناي علمي است.
وي مي گويد: «ترس و هراس و يا توهم و نگراني از پيري جمعيت دست كم تا زماني كه نيمه اي از جمعيت كل كشور جوان است فاقد مبناي علمي و نادرست است».
اما در رويكرد سياست هاي مديريت جمعيت در درجه اول بايد به امكانات و منابع توجه داشت و در صورتي كه همه عوامل فراهم بود مي توان سياست هاي تشويقي و در صورتي كه عوامل ضروري فراهم نبود مي توان سياست هاي كنترلي را در پيش گرفت.
دكتر حامد بخشي جامعه شناس توسعه نيز با تاكيد بر اين كه نرخ جمعيتي ما هنوز مثبت است و اغلب خانواده ها دو فرزند دارند و هنوز به وضعيت نگران كننده در غرب نرسيده ايم مي گويد «معتقدم جامعه ما هنوز پير نيست بلكه به سمت پيري در حركت است و اين مسئله از ابعاد مختلفي قابل بررسي است، چنان كه مي توان يكي از علل آن را گرايش به تك فرزندي به عنوان يك بحث فردي در عرصه كاهش مواليد بررسي كرد.»
وي همچنين در ادامه مي افزايد: «باورهاي فرهنگي نيز به عنوان يكي از علل عمده در كاهش مواليد و حركت به سمت پيري جامعه موثر است چنان كه در حال حاضر اندكند والديني كه بيش از سه و يا چهار فرزند داشته باشند، حتي در ميان مناطق و طبقات پايين جامعه نيز اين مسئله مشهود است، در واقع اين نگاه فرهنگي به فرهنگ زايي در عميق ترين و پايين ترين بخش هاي جامعه نيز نفوذ كرده است، چنان كه شاهديم سياست هاي تشويقي براي افزايش فرزندان در سال هاي اخير نيز با اقبال چنداني از سوي مردم روبه رو نشده است.»
اين پژوهشگر اجتماعي اضافه مي كند: «از تاثير نگاه اقتصادي در اين زمينه نيز نبايد غفلت كرد، چرا كه در نظام مدرنيته طبقات سيال شده و افراد سعي مي كنند بادرآمدزايي و كاهش هزينه هاي زايدي كه به طور غيرمستقيم تحميل مي شود شرايط بهره مندي خود از مسائل مادي را افزايش بدهند از اين رو امروزه از تعداد فرزندان به دليل هزينه هاي پرورش فرزندان كاسته شده است كه متاثر از گسترش فرهنگ پولي و مادي در جامعه مي باشد.»
وي ادامه مي دهد: «در جامعه اي كه فرهنگ پولي وجود ندارد درك دقيقي از هزينه هاي خانواده نيز مشاهده نمي شود از اين رو خانواده دغدغه تولد و پرورش فرزند را ندارد اين در حالي است كه با حاكميت فرهنگ پولي در جامعه محاسبه گري و عقلانيت نيز در جامعه حاكم مي شود.»
بخشي ادامه مي دهد: «امروزه هزينه هاي فرزندزايي هم بالا رفته و هم مشروط شده است از اين رو هر كس متناسب با وسع خود صاحب فرزند مي شود.»
فرشته سميعي مشاور خانواده نيز در اين زمينه مي گويد:«از آنجا كه هدف اصلي والدين امروزي از فرزندزايي فرزندپروري است سعي دارند باكاهش تعداد فرزندان بر كيفيت پرورش آنان بيفزايند زيرا نيازهاي تربيتي و پرورشي كودكان امروز افزايش يافته است.»
بنا بر اين مي توان نتيجه گرفت كه جامعه ما در حال حاضر پير نيست بلكه به علل اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي پيش گفته انگيزه فرزندآوري در جامعه كاهش يافته و اين موجب افزايش رشد رأس هرم سني جمعيت و نيز تغيير ساختار جمعيت از جواني به سمت ميانسالي و سپس پيري شده است.
بر اين اساس بايد تدابيري انديشيد كه اين سير صعودي به سمت پيري جمعيت را كنترل و از آسيب هاي ناشي از پيري جمعيت نيز جلوگيري كرد.
لازم به توضيح است كه براساس تعاريف رايج جمعيت شناسي سالخوردگي داراي تعريفي مترادف با ديگر گروه هاي سني است كه نظير آنها به برنامه ريزي خاص نياز دارد و دولت ها بايد خود را براي مواجهه با اين پديده از نظر تامين امكانات و كاهش آسيب هاي اجتماعي مهيا كنند.
به عقيده جمعيت شناسان جامعه اي كه بخش قابل توجهي از جمعيت آن به سمت سالخوردگي پيش مي رود بايد بتواند از قبل ساختارهاي اجتماعي و اقتصادي خود را براي اين مهم مهيا كند زيرا در غير اين صورت با پديده اي مواجه مي شود كه برايش غريب و ناآشنا است و معضلاتي جديد را فراهم مي كند.
هم اكنون در بسياري از كشورها جمعيت سالخوردگان با 60سال سن به سرعت درحال افزايش است اما شكي نيست كه با كنترل جمعيت در بسياري از كشورهاي درحال توسعه و همچنين توسعه شاخصه هاي بهداشت عمر انسان ها طولاني شده و در نهايت موجب تغيير ساختار سني در جوامع شده است.
به عقيده جمعيت شناسان افزايش سالخوردگان در جوامع به معناي كاهش جمعيت ديگر گروه هاي سني است به صورتي كه با اين افزايش نسبت گروه هاي سني به تدريج رو به كاهش مي رود.
كارشناسان جمعيت پيش بيني مي كنند كه جمعيت ايران تا سال 1400 شمسي به 91ميليون نفر برسد كه ازنظر تأمين نيروي كار و مسائل جنبي رقم مناسبي است. ولي همچنان كشور را با ساختار پير و سالخورده در 25سال آينده مواجه مي كند.
جمعيت شناسان كشور معتقد هستند كه باتوجه به روندهاي كنوني تغيير ساختار سني جمعيت در سال 2050 ميلادي حدود 23الي 26 درصد جمعيت كشور را افراد بالاي 60سال تشكيل خواهند داد. اگر فرض كنيم كه در آن زمان 120ميليون نفر جمعيت داشته باشيم 26درصد آن يعني نزديك 30ميليون نفر از جمعيت كشور سالخورده مي شوند. جمعيتي كه به تنهايي معادل جمعيت چهار تا پنج كشور اروپايي است و اين تعداد افراد كه مصرف كنندگاني با هزينه هاي بالا هستند را بايستي اداره كرد.
براين اساس بايد تدابيري انديشيده شود كه از آسيب هاي احتمالي جمعيت پيري كه در آينده با آن مواجه مي شويم جلوگيري شود.
كاهش نيروي كار در كشور از نخستين پيامدهاي پيري جامعه است. اين مسئله توسعه اقتصادي را با اخلال مواجه مي كند.
از سوي ديگر بايد سيل جمعيت بازنشستگان از سوي نهادهايي نظير تأمين اجتماعي مورد حمايت قرار گيرند. چراكه اين قشر زماني بار سنگين توسعه و اداره جامعه را بر دوش خود تحمل كرده و كشور را به نسل جديد تحويل داده اند.
براين اساس بايستي تمهيدات لازم براي جلوگيري از سير صعودي هرم سني جامعه و نيز كاهش آسيب هاي احتمالي ناشي از آن انديشيده شود.
دولت بايستي جمعيت كشور را متناسب با امكانات و نيازهاي جامعه كنترل كند. نه افزايش بي رويه و بدون توجه به امكانات اقتصادي جامعه به نفع كشور است و نه پيري جامعه و كاهش نيروي انساني و در نتيجه توقف چرخه توسعه اقتصادي.
كوتاه سخن آن كه كنترل جمعيت هميشه به معناي كاهش زاد و ولد نيست، گاهي بايد جلوي پيري جامعه را گرفت!

 



نقش مشاركت در كاركردهاي اجتماعي بر شكوفايي كودك

زهرا نوبخت
مشاركت در كاركردهاي اجتماعي تأثير زيادي بر رشد و شكوفايي كودك دارد؛ كودك با انجام مشاركت، نحوه مراوده با ديگران را ياد مي گيرد و مهارت ها و شايستگي هاي خود را رشد مي دهد. بواسطه مشاركت در فعاليت ها، هويت و شخصيت وي رشد يافته و به فردي فعال و مستقل در جامعه تبديل خواهدشد.
عوامل متفاوتي بر ميزان مشاركت كودكان تأثير دارند، مشكلات حركتي و محدوديت هاي عملكردي كودكان ناتوان از مشاركت كاملشان در فعاليت هاي گوناگون مي كاهد اما همه چيز در بهبود مهارتهاي عملكردي كودك خلاصه نمي شود، در ديدگاه هاي جديد «ناتواني» به عنوان محصولي از كنش هاي «فرد» و «محيط» تعريف مي شود به عبارتي، هميشه تأكيد بر افزايش توانمندي هاي كودك و كاهش ناتواني هاي وي نيست و اصلاح محيط مي تواند به عنوان عاملي جهت افزايش مشاركت كودك باشد. محيطي كه در آن زندگي مي كنيم به طور اوليه متناسب با توانمنديهاي افراد توانمند طراحي شده و كمتر مشكلات افرادي با ضايعات حركتي در طراحي محيط و ساخت آن در نظر گرفته شده است. وقتي در خيابان هاي شهرمان راه مي رويم شايد اين مسئله از ذهنمان گذشته باشد كه وجود برخي موانع راه رفتن را برايمان دشوار مي كند. براستي وجود اين موارد غيرعلمي و نامتناسب محيط هاي شهري، چگونه بار مضاعفي بر ناتوانيهاي افراد ناتوان خواهد افزود و به چه ميزان از مشاركت آنها در كاركردهاي اجتماعي خواهدكاست؟
هر فردي براي مشاركت، نيازمند دسترسي به موقعيت هاي مناسب است كه در مورد كودكان ناتوان، دسترسي كمي به اين موقعيت هاي مناسب و درعين حال، متنوع وجود دارد. سهولت دسترسي كودكان به امكانات مشابه افراد توانمند در جامعه، بايد از دو جهت مدنظر قرارگيرد.
يكي، از جهت وجود موانع فيزيكي؛ مانند: سطوح ناهموار، پله ها، درهاي نامناسب، نبود سطوح شيب دار، بالابرها و... كه كودك درمحيط خانه، مدرسه و اجتماع با آن ها مواجه است و وجود اين گونه موانع موجب مي شود كه تنها، قسمتي از فضاها و مكان هاي محيطي در دسترس اين كودكان باشد و ديگري از جهت نامتناسب بودن سيستم حمل و نقل؛ كه در مطالعات علمي و پژوهشي، به عنوان يكي از معمول ترين موانع مشاركت كودكان شناخته شده است. وجود اين موانع باعث خواهندشد كه والدين كودكان ناتوان، از ميزان مشاركت خود در فعاليت هاي اوقات فراغت و مراقبت از خود بكاهند تا در تمامي ساعات روز، مانند يك پرستار تمام وقت، همراه كودك باشند و نيازهاي مضاعف شده وي در اثر عدم تناسبات محيطي را جبران نمايند كه در اين صورت نيز، كودك در تمامي موقعيت ها، نيازمند ديگران است و نمي تواند حضوري فعال (مشاركت) داشته باشد. (لازم به ذكر است هر چند چنين گذشتي، از جانب والدين صورت مي گيرد، توجه به اين نكته ضروري است كه عدم حمايت والدين از سوي سازمان هاي ذي ربط، چه از نظر اقتصادي و چه از نظر روحي- رواني و آموزشي نيز، يكي ديگر از موانعي است كه منجر به خستگي والدين در حمايت همه جانبه و مكرر از كودكان ناتوان و در نهايت، كاهش مشاركت كودكان مي شود.)
از ديگر موانع موجود براي مشاركت كودكان ناتوان در كاركردهاي اجتماعي، مي توان به نوع نگاه و برخورد ديگران با اين افراد اشاره نمود كه به ميزان قابل توجهي از مشاركت اين كودكان و حتي خانواده هايشان در مكان هاي عمومي مي كاهد.
اين مورد در حالت وسيع تر، حتي به تبعيض در مدارس و تبعيض در سياستگذاري ها نيز منجر مي شود؛ بدين معني كه كودكي كه بواسطه حمايت ناگزير خانواده به علت وجود محدوديتهاي محيطي، براي مشاركت مستقل در كاركردهاي اجتماعي ناتوان تر شده است، به دليل مشكلات پيش رو در برخورد با همسالان و خطراتي كه از جانب همسالان ناآگاه در يك محيط مجزا شده از والدين وي را تهديد مي كند؛ مجبور خواهد بود با وجود توانمندي هاي خوب ذهني، از همسن و سالان خود مجزا شود و در مدارسي به اصطلاح «استثنايي» تحصيل نمايد؛ مدارسي كه حتي با وجود تطابقات مناسب انجام شده در آنها، حضور برخي از مادران در تمام ساعات حضور كودك در مدرسه الزامي است؛ مدارسي كه با وجود تلاش هاي صورت گرفته، هنوز امكانات اوليه تحصيل از جمله ميز و صندلي هاي مناسب سازي شده و تطبيق يافته براي برخي دانش آموزان در آن وجود ندارد. مدارسي كه در نگاه اول شايد منجر به افزايش مشاركت كودك در ميان همسن و سالانش با شرايط جسماني مشابه شود ولي مطمئناً از مشاركت وي در سطح جامعه خواهد كاست.
البته مشاركت يك كودك در كاركردهاي اجتماعي آن گاه مفهوم مي يابد كه با وجود اصلاحات و تطابقات محيطي و حمايت هاي اجتماعي، كودك فعالانه در موقعيت ها حضور يابد.
گرچه در مطالعات نشان داده شده كه ميزان لذتي كه كودكان ناتوان از مشاركت در فعاليت ها تجربه مي كنند، مشابه همسن و سالاني است كه ناتواني خاصي ندارند اما مشاركت كودكان ناتوان به علت هاي ذكر شده در تعداد كمتري از فعاليت هاست و همچنين تنوع كمتري دارد و نيز مشكلات و موانعي كه كودك ناتوان با آن ها مواجه است با افزايش سن وي و ورود به دوران نوجواني و بلوغ نيز بيشتر مي گردد. همچنين كودكاني با ناتواني هاي شديدتر جسمي و ذهني بيشتر با اين موانع مواجه مي شوند.
اين موارد ضرورت هرچه بيشتر بررسي موانع مؤثر بر مشاركت همه افراد جامعه اعم از توانمند و ناتوان، در كاركردهاي اجتماعي را نشان مي دهد. اطلاعات حاصل از اين بررسي ها مي تواند در طراحي شهري و مناسب سازي محيط از سوي ارگان هاي ذي ربط و همچنين، در آموزش و مشاوره مناسب به والدين كودكان داراي ناتواني جسمي، كمك كننده باشد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14