(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 4 مرداد 1390- شماره 19983

سالمندي پايان راه نيست
نقش جامعه و خانواده در تامين سلامتي سالمندان ( بخش نخست )



سالمندي پايان راه نيست
نقش جامعه و خانواده در تامين سلامتي سالمندان ( بخش نخست )

صديقه توان
زندگي گلداني است چهار فصلش همه سبز، اما گاهي اوقات فصل آخر كه تجربه اي ناخواسته است و افراد بدون هيچ گونه تمايلي ناگزير از استقبال آن، براي برخي تلخ سپري مي شود.
البته اين تجربه هميشه تلخ و مملو از غم نيست، اما سكوت بيشتر مردان و زنان در سن كهنسالي و دوران سالمندي، بسيار پرمعنا و سرشار از ناگفته هاست. بيشتر معتقدند سكوتشان از رضايت نيست، اما مي گويند كه دلشان هم اهل شكايت نيست، اما اين حقيقت است كه سالمندان در اين دوران همچنان به دريافت محبت از سوي اطرافيان نيازمندند و از عبور كردن بي تفاوت افراد از كنارشان به شدت دلخور مي شوند.
بعضي از سالمندان نتوانسته اند گل لبخند را از دوران جواني به پيري براي خود به ارمغان آورند، برخي ديگر نيز اگرچه عطر شادي اززمانه نصيبشان نشده اما لبخند را بر روي چهره خود حتي براي چند ثانيه كوتاه ترسيم مي كنند.
مادران و پدران سالخورده، هميشه چشم انتظار محبت و توجه نسل جوان و به ويژه فرزندان و نوه هايشان هستند حتي اگر نامهرباني و ناملايمات را از عزيزترين افراد زندگي شان ديده باشند، باز هم نگاه هايشان به پنجره آسايشگاه يا خلوت تنهايي شان براي ديدار با آنان معطوف شده است.
سالمندي و دوران پيري هيچ گاه آغاز بي رمقي و بي حوصلگي و طرد شدن نيست بلكه سرآغاز فصل جديدي از زندگي است كه زيباتر از هر فصل ديگري است به شرط آنكه تا زماني كه ثانيه هاي زندگي براي سالمندان در حركت است، پويايي خود را بيشتر از روز قبل به آزمون بگذارند، و اين مهم زماني ميسر مي شود كه سالمندان را در كنار خانواده و نسل جديد داشته باشيم و به آنها عشق و محبت ورزيم و از توان بالقوه شان، از سالها تجربه و سرد و گرم روزگارشان بهره مند شويم. پدر بزرگ ها و مادربزرگ هايمان موهاي خود را در آسياب سفيد نكرده اند كه به راحتي بتوانيم از كنارشان بگذريم و آنها را با دنياي درونشان تنها در آسايشگاه ها رها كنيم، بلكه سالمندان ولي نعمتان ما هستند كه بايد قدر ذره ذره وجود و حضورشان را بدانيم و لحظه اي آنها را تنها با دنياي خاطرات و تجربه رها نكنيم.
بزرگسالان عامل ايجاد تفاهم ميان فرزندان
پيري يكي از مراحل تاريخ و زندگي انساني و جزئي جدايي ناپذير از وجود همه جوامع، نسل ها و غالب انسان هاست و بالا رفتن سن ادامه تاريخي طولاني است كه انسان در آن به زندگي خويش ادامه داده است و ممكن است روزها و سالهاي آن از سختي ها، فداكاري ها و قرار گرفتن در معرض انواع مشكلات، فقر، شكست محنت يا آزمايش شدن از طريق ثروت، قدرت يا همراه با بيماري، ناتواني و دچار شدن به حوادث و گرفتاري ها مملو بوده باشد.
فداكاري- هر چند كه براي ساختن شخصيت و آينده خويشتن است- غالبا به خاطر تامين رفاه آسايش، تحصيل، كسب كار، حرفه، ازدواج و... فرزندان است كه انجام مي گيرد.
دكتر محمد ولي زاده، استاد دانشگاه وروانپزشك در گفت وگو با گزارشگر كيهان مي گويد: «حق و انصاف نيست كه آن نسل فداكار كه كم كم مشغول ورق زدن آخرين صفحات از كتاب زندگي خود مي باشند، به دست فراموشي و بي توجهي سپرده شوند و در چنبره ضعف، بيماري و نيازمندي بي مراقبت و نگهداري رها شوند، بلكه لازم است در راستاي عمل به اصول و ارزش هاي انساني و فطري دين اسلام و رسالت راه گشا و نوراني آن، كه در مقابل شدائد و مشكلات، اعضاي خانواده را به فداكاري و همكاري و احساس مسئوليت فرا مي خواند و وجود سالمندان را در منزل و كانون گرم خانواده مايه خير، بركت و كرامت به شمار مي آورد و پيري را سرچشمه آرامش و عامل ايجاد تفاهم ميان فرزندان و تحقق محبت و همبستگي همه زنان، مردان بزرگ و كوچك خانواده به حساب مي آورد، از هيچ تلاشي براي خدمت، احترام و نگهداري آنها دريغ نورزيم».
وي مي گويد: «در فرهنگ اجتماعي ملتهاي مسلمان غالباً بزرگان از احترام و منزلت شايسته اي برخوردارند و حتي آنها را در مقام سرپرستي و تصميم گيري خانواده قرار مي دهند و همه خويشاوندان از آنها حرف شنوي دارند و از دستوراتشان سرپيچي نمي نمايند، اما متاسفانه با صنعتي شدن جوامع و ماشيني شدن زندگي ها و مشغله هاي روزمره آرام آرام سالمندان و بزرگان از خانواده ها جدا مي شوند و در شبه زندانهايي به نام خانه سالمندان در غربت و تنهايي، روزگار را به سر مي برند و اين شرايط خيلي برازنده خانواده ايراني نيست.»
آخرين سراي زندگي خاكي
بعضي از پدربزرگ و مادربزرگ ها در دوران سالمندي بنابه دلايلي از جمله معلوليت، بيماري يا تنهايي، ناگزير به انتخاب خانه سالمندان به عنوان آخرين سراي زندگي خاكي هستند اگرچه باور دارند آسايشگاه هم مكاني براي زندگي است، اما هر چند دلگير. قدم در آسايشگاه كهريزك مي گذارم. مكاني كه بيشترين سالمند يعني 1750 نفر را در خود جاي داده است. آسايشگاه بخش هاي متعددي از جمله كارگاه، فيزيوتراپي توانبخشي، سالن ورزش و... دارد كه در هر بخشي هر سالمند يا معلولي باتوجه به وضعيت خاص جسمي و روحي اش يا بيماري ام.اس در آنجا به صورت شبانه روزي زندگي مي كند. عباس صبوري، كيومرث شاملو، حميد خدابنده، انور حسيني، اقدس خانم، گل بانو، اعظم خانم، نيره خانم، حوا ركني، صديقه فهيمي و خيلي از جوانان و پدران و مادران معلولي كه در آسايشگاه حضور دارند، دلتنگ خانه و كاشانه خود هستند، اما به علت اجبار و تنهايي، بي كسي و نداري و بخصوص معلوليتهاي جسمي مجبورند كه روزگار خود را در آسايشگاه سپري كنند، هر چند كه مي گويند اينجا راحتيم و همه چيز خوب و مهيا و خورد و خوراكمان هم مرتب است، اما ته نگاه همه آنها غمي پنهان و حكايتي ناگفته موج مي زند. هر طرف كه سر مي چرخانم، معلولي، يا سالمندي توجهم را جلب مي كند، دلم مي خواست ساعتها زمان داشتم و پاي درد دل و صحبتشان مي نشستم و اندكي با آنها هم كلام مي شدم؛ اما... صديقه و كيومرث كه هر دو معلول هستند و پاي دار قالي مي نشينند و اوقاتشان را سپري مي كنند در همين آسايشگاه با هم ازدواج كردند، اگرچه سن و سالي ندارند اما در كنار سالمندان روزگار مي گذرانند؛ در بخش سالمندان كنار حميد خدابنده كه تنها روي نيمكت نشسته، مي نشينم، غم در چهره اش نشسته است وقتي به او مي گويم چرا تنهايي و پيش ديگر دوستانت نمي روي، مي گويد: «خيلي حوصله شان را ندارم دوست من فقط خداست، امروز همان فردايي است كه ديروز منتظرش بودم، اما هيچ وقت فكر نمي كردم اين قدر زود به دوره آخر زندگي كه ميانسالي است برسم.»
علي آقا هم كه مدت 8 سال است در آسايشگاه زندگي مي كند و دور و بر تختش پر از عروسك هاي پوليشي و گلهاي مصنوعي است و ظاهراً فضاي شادي را براي خودش مهيا كرده، مي گويد: «زمان به سرعت گذشت و گرد و غبار پيري بر روي موهاي سپيدم نشست و دوره كهنسالي را تجربه كردم. اما حقيقت اين است كه در طول زندگي هيچ گاه مسير ذهنم به سوي پيري نرفت و براي همين فكري براي گذراندن اين مدت نكردم، الان هم اينجا با كتاب خواندن و مطالعه خودم را سرگرم مي كنم.» به او مي گويم فرزندان و همسرتان كجا هستند؟ كه مي گويد: «همسرم فوت كرده و دو فرزندم در خارج زندگي مي كنند به همين دليل مجبورم كه اينجا بقيه عمرم را سپري كنم و همچنان كه نگاه به دور دستهاي افق دارد، زير لب زمزمه مي كند:« ناگهان چقدر زود دير مي شود.»
و اين جمله آخرش باعث شد مرا با پيرمرد 70 ساله اي كه گذر زمان صورتش را پر از چين و چروك كرده، و در زير درخت بيد مجنوني روي نيمكت تنها نشسته همكلام كند.
علي اكبر جليلي فر كه اهل بابل هست مي گويد:«دوران جواني را كه شمع راهمان براي جست وجوي آينده كرديم چقدر زود گذشت و ما را براي هميشه با اشك و لبخند، غم و شادي و فراز و نشيب هايش به روزگار پيري سپرد.»
وي كه هيچ فرزندي ندارد و دست همسرش هم از دنيا كوتاه شده و به ناچار در آسايشگاه زندگي مي كند، ادامه مي دهد: «اگرچه امروز، رفتن جواني باعث حسرت هميشگي من شده است، اما طعم سالمندي چندان كه شنيده مي شد، تلخ نيست. دست تقدير و روزگار براي هر كس به گونه اي خاص رقم مي خورد، سرنوشت من هم اين طور بود كه آخر عمري تنها زندگي كنم.»
كمي آن طرف تر در بخش ديگري اعظم خانم كه روسري گلدار قرمزي بر سر دارد، و از ديگر خانمها دلگيرتر و افسرده تر به نظر مي رسد، مرا به سوي خود مي خواند. او كه ظاهراً دبير بازنشسته است و 87 سال عمر دارد، مي گويد: «بچه هايم به من گفتند براي چند ماه اينجا بمان، زود مي آييم و تو را مي بريم، اما سالهاست كه چشم به راه آمدنشان هستم ولي...». بغضش را فرو مي خورد چند قطره اشك از گوشه چشمش جاري مي شود و با حسرت مي گويد: «فراموشي تلخ ترين قصه دوران سالمندي و در واقع بزرگ ترين ارمغاني است كه از سوي نسل امروز نصيب ما مادران و پدران سالخورده مي شود.»
او كه نگاه منتظرش به در اطاق آسايشگاه خيره مانده است، اضافه مي كند: «نسل جوان امروز، همان فرزنداني هستند كه در روزگار گذشته بدون حمايت و حضور ما، قادر به انجام كارهاي روزمره خود هم نبودند، اما در شرايط كنوني بي آنكه بدانند در اين شرايط بسيار كم تحمل و دل نازك شده ايم، ما را از ياد برده اند.»
روح و جان ما ترك دارد
مادر كهنسال ديگري كه با تكيه بر عصا و به دشواري راه مي رفت، در ادامه حرفهاي اعظم مي گويد: «فرزندانمان بدون توجه به اينكه تنهايي در دوران سالمندي، باعث ايجاد ترك هاي نازك بر روح و جانمان شده، ما را به گذر زمان سپردند.»
گل بانو كه 65 سال سن دارد، مي گويد: «فرزندانمان پشت پا به رسم دنيا زدند و ما را با چشمهايي باراني و دل هايي كه غبار غم بر روي آن گرفته، در آخرين سراي زندگي كه به خانه سالمندان مشهور است، تنها گذاشتند.»
گل بانو اضافه مي كند: «اگرچه پير شده ايم، اما سالمندي دليل بر فراموشي و كم رنگ شدن نيست، الان بيش از هر زمان ديگري نيازمند توجه آشنايان و دوستان و حتي شما با يك احوالپرسي ساده هستيم.»
گل بانو درست مي گفت. هيچ حرفي نداشتم كه بگويم، سرم را پايين مي اندازم و به ادامه حرفهايش گوش مي دهم كه مي گويد: «وقتي جوان هستي، بازيگوشي هاي اين دوران مانع از اين مي شود كه گذر عمر را حس كني، به ديگران توجه كني يا به دوران پيري بينديشي اما وقتي سالمند مي شوي از زمين و آسمان هم توقع داري به تو توجه كنند.»
نيره يكي ديگر از مادران كهنسال اين آسايشگاه كه طبع شعري هم دارد، ادامه مي دهد: «سالمندي شيرين است اما به شرط آنكه انسان بداند كه هنوز و همانند گذشته زنده است و بايد زندگي كند نه اينكه از صفحه سپيد و سياه روزگار محو شود.»
نيره خانم در حالي كه به گلدان شمعداني اش آب مي دهد، مي گويد: «بيشتر سالمندان در اين دوران حس غريبي با زندگي دارند و گويي با يك موجود ناشناخته برخورد كرده اند و به همين علت از آن فرار مي كنند، اما غافل از اينكه روزگاري براي به دست آوردن زندگي و حفظ و نگهداري از فصلهاي سبز آن، هزار گلدان را آبياري كرده اند.» به راستي ناگهان چقدر زود دير مي شود... اي دريغ و حسرت هميشگي، فضاي آسايشگاه و درددلهاي سالمندان آن همه حكايت از نوعي دلتنگي و غربت و تنهايي دارند، همه مادران و پدران منتظرند تا كسي در را به رويشان بگشايد و احوالي از آنها بگيرد. حال چه در خانه چه در آسايشگاه تفاوتي ندارد چون اينجا هم خانه آنها شده است.
گنجينه هاي زندگي
سالمندي مصيبتي جانكاه نيست كه به آن با ديدي منفي بنگريم و برايش متأسف باشيم، اين ديدگاه كه آدمي، پيري و سالمندي را تنها از ديد ضعف قوا و انحطاط بدن يا ضعف ديد و گوش و ديگر حواس مورد توجه قرار دهد، اشتباهي بس بزرگ است.
وحيد سفيديان، كارشناس امور اجتماعي با اشاره به اينكه سالمندان از جايگاه والايي برخوردارند به ذكر حديثي از پيامبر اكرم«ص» در مورد ارزش سالمندي مي پردازد و به گزارشگر كيهان مي گويد: «ارزش سالمندي تا بدان جاست كه پيامبر«ص» سالمندان را مايه بركت و وجود آنان را در ميان خانواده و جمع، همانند پيامبر در ميان امت به شمار آورده اند.»
وي اضافه مي كند: «سالمندي مرحله اي از مراحل عمر، همراه با زيبايي هايي است كه بيشتر افراد به دليل ناآگاهي يا نداشتن زمينه مناسب، با نگراني و تأسف با آن برخورد مي كنند و به آن حساسيت نشان مي دهند حال آنكه سالمندي دوران برداشت محصول زندگي است كه آدمي حاصل تلاش و فعاليت سالهاي عمر دراز و طولاني خود را در پيش رو مي يابد.»
خدمت به سالمندان توفيقي از جانب خداوند
خانم صادقي يكي از مددكاران باسابقه و خوش برخورد آسايشگاه است كه كار كردن و خدمت رساني به سالمندان بخصوص سالمندان معلول را نوعي نعمت و توفيق از سوي خداوند مي داند و مي گويد: «كار كردن در اين فضاي روحاني مثل خدمت كردن در بقاع متبركه و امامزاده هاست، ما هرچه داريم از دعاي خير اين سالمندان داريم.»
او كه سابقه 22سال كار كردن در اين فضا را دارد و دو فرزند مهندس و دندانپزشك هم تحويل جامعه داده است در پاسخ به اين سؤالم كه آيا كار كردن در اين فضاي پرغم و غصه شما را خسته نمي كند، اين طور مي گويد: «الان كه در آستانه بازنشستگي هستم، سخت دل آزرده مي شوم، چون آن قدر اين فضا و محيط خوب و سالم است كه هرگز دوست ندارم اينجا را ترك كنم.»
آقاي محمد غلامي، بهيار سالمندان آسايشگاه كه سابقه 21 ساله دارد، در مورد كار كردن در چنين محيطي مي گويد: «تمام افراد اين آسايشگاه يك رنگ و يك دل هستند و هرگز از خدمت رساني به اين پدران و مادران سالمند خسته و سير نمي شوم.»
وي مي گويد: «با جان و دل در خدمت اين عزيزان هستيم، اين افراد كه يا از سوي خانواده طرد شده يا از سر اجبار به اين جا آمده اند، نياز به حمايت و توجه خاص دارند، پس از هيچ تلاشي براي كمك به آنها دريغ نمي ورزم.»
5ميليون و 100هزار سالمند در كشور
باتوجه به اينكه مرز مشخصي براي ورود به دوران سالمندي وجود ندارد، اما به طور معمول وقتي فردي به سن 60 تا 65 سالگي مي رسد، به عنوان فرد سالمند يا بازنشسته معرفي مي گردد.
دكتر حسين نحوي نژاد، رئيس دبيرخانه شوراي ملي سالمندان در گفت وگو با گزارشگر كيهان به دلايل مختلف رسيدن فرد به مرحله سالمندي اشاره مي كند و مي گويد: «وقتي وضعيت جسماني، روحي، رواني و اجتماعي انسان ضعيف شود به طوري كه كاركرد فرد را دچار نقصان كند، آن گاه مي گويند فرد پير شده است، البته به شرط آنكه پيري را نقصان بدانيم، چون اگر برنامه ريزي درست و اصولي براي دوران سالمندي داشته باشيم مي توانيم از نقصان ها جلوگيري كنيم.»
وي با اشاره به اينكه بايد واقع گرا باشيم، مي گويد: «با افزايش سن از زماني كه پروسه تولد ايجاد مي شود تا فرد به دوران پيري برسد، سلولها در معرض فرسودگي قرار دارند و طبيعي است كه ظرفيت عملكردها در سن كهنسالي كم مي شود، اما چون كاركرد با عملكردها سازگار است، اگر زندگي سالمي را پشت سر بگذاريم، قطعاً دوران پيري خوبي هم خواهيم داشت. بيشترين مشكلات دوران پيري ناشي از روشهاي غلط زندگي در دوران جواني است كه مصرف دخانيات و بعضاً موادمخدر، تغذيه ناصحيح، عدم تحرك و تنبلي و ورزش نكردن از مهمترين عواملي است كه انسان را در دوران پيري دچار مشكلات مي كند.»
دكتر نحوي نژاد به بيان آماري از تعداد سالمندان كشور مي پردازد و مي گويد: «طبق آخرين سرشماري در سال 85، تعداد 5ميليون و 100هزار نفر سالمند در كشور وجود دارد. يعني 3/7 كل جمعيت را سالمندان تشكيل مي دهند و در برخي ازمناطق كشور مثل استان گيلان و سيستان و بلوچستان به ترتيب 10 و 4درصد جمعيت را سالمندان تشكيل مي دهند، به اين ترتيب جامعه به سمت پديده سالمندي پيش مي رود. به عبارت ديگر وقتي كه جمعيت سن 65 سال به رشدي بالاي 8درصد و جمعيت بالاي 60 سال به رشد 12درصد برسد مي گوييم آن زمان پديده سالمندي مستقر شده است و اين آمار بيانگر اين است كه جامعه با شيب تندي به سمت سالمندي در حال حركت است.»

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14