(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 4 مرداد 1390- شماره 19983
PDF نسخه

گزارش نسل سوم از تولد خانه هايي كوچك اما دوست داشتني در پايتخت
«خانه دوست» اينجاست...
خشت اول
برداشت دوم
پيشنهاد سوم
پيشنهاد چي؟
بوي بارون
گردش گودري



گزارش نسل سوم از تولد خانه هايي كوچك اما دوست داشتني در پايتخت
«خانه دوست» اينجاست...

در اينكه شهرداري تهران مثل خيلي از نهادهاي ديگر در حوزه فرهنگ لنگ مي زند، حرفي نيست؛ حتي شكي نيست! در اينكه سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران تمام هم وغم اش بوستان آزادگان و جشن شبانه و شب نشيني مردم و مجريان محبوب تلويزيوني هست هم حرفي نيست. در اينكه اين سازمان مشخص نيست دارد با بودجه هايش چه مي كند و فرهنگ و هنر انقلاب كجاي شهر تهران در حال عرضه است هم زياد شكي نيست، اما اينها دليل نمي شود بچه هاي نسل سوم، اتفاقات خوبي كه همين حوالي روزنامه رخ داده و نويد رخدادهاي خوب بعدي را مي دهد، نبينند و از آن ننويسند، اصلا نسل سوم يعني همين رصدهاي ناگهاني. «خانه شهيد» تعريفي عرفي دارد و بيشتر به جايي گفته مي شود كه متعلق به بنياد شهيد است و آثار و وصيت نامه هاي شهدا را در آن نگهداري مي كنند اگرچه چند سالي است كه خانه شخصيت هاي مهم مانند شهيد رجايي و شهيد چمران، تبديل به موزه شده و ابعاد مختلف اين شهداي شاخص در خانه هاي ساده و پر از صميميت آنها، به نمايش درآمده است. اما شهدايي كه نه سردار بوده اند و نه شهرت خاصي داشته اند، چقدر براي نسل جنگ نديده ما اهميت دارد؟ اين همان ساخت وساز معنوي جديدي است كه دارد در پايتخت اتفاق مي افتد، كنجكاوي شديد شما را حس مي كنيم، پس با ما همراه باشيد!
تحريريه نسل سوم
تفاوت هاي ما با شهدا چيست؟
حنانه دختر 7ساله اي است كه تقريبا هر روز به خانه شهيدان آقاجانلو سر مي زند و علاقه خاصي به شيطنت دارد! اين خانه كه اينك به «خانه شهيد» تبديل شده؛ نه تنها براي حنانه بلكه براي اكثر بچه هاي محله ابوذر و گلستان، جذاب است. معماري جالب توجه اين مجموعه در كنار حس غريبي كه قلب را به نوعي معنويت ترغيب مي كند؛ محيطي تاثير برانگيز را شكل داده است. به هر حال اين فضاي لطيف، مانع از شيطنت دختربچه اي مانند حنانه نمي شود. او را در كنار حوضچه مي نشانم و از او مي پرسم: به نظر تو شهدا چه فرقي با بقيه دارند؟!
با معصوميت خاصي جواب مي دهد: خب معلومه! آدما وقتي مي ميرن، توي خاك مي ذارنشون؛ ولي اگر كسي شهيد بشه، اونو توي يه قفسه هايي كه بالاي قبر هست مي ذارن!
صداقت پاسخ اين دخترك شاد، باعث بهتم مي شود. دوباره مي پرسم: خب به نظرت چرا ما شهيد نمي شيم؟ در حالي كه اين پا آن پامي كند، متفكرانه به من نگاه مي كند و جواب مي دهد: اولاً كه ما دختر هستيم و پسر نيستيم. مگه نمي بيني كه همه شهيدا پسر هستند؟ فوري مي گويم: يعني اگر ما پسر باشيم؛ شهيد مي شيم؟ بلافاصله مي گويد: «نه! من كه هنوز كلاس اول هستم... تازه اينجا تهران است و جبهه كه نيست! از اون مهم تر اينكه بسيجي ها شهيد مي شن و ما بسيجي نيستيم! در نتيجه ما شهيد
نمي شيم... البته پسرهاي تا كلاس سوم هم نمي تونن شهيد بشن. از كلاس چهارم به بعد به نظرم امكان داره كه شهيد بشن؛ چون قدشون بلنده!»
طاها، پسربچه اي 5 ساله است. از نظر او شهدا؛ كساني هستند كه مثل مختار مي خواهند انتقام خون امام حسين (عليه السلام) را بگيرند. شهيد شدن از نظر او خيلي خوب است و فقط آدمهاي خوب شهيد مي شوند! شهدا برخلاف آدم هاي بد؛ در يك جاي بزرگ مي خوابند و در بهشت خيلي خوشحال هستند. البته در نقاشي هايي كه طاها براي خانه شهيد كشيده، همه آدم هاي خوب و بد، لبي خندان دارند و در جبهه هاي نبرد؛ گل و درخت و پروانه زياد ديده مي شود! معلوم نيست دراين فضاي شاد، چرا جنگي در گرفته؟ تنها مشخصه آدم هاي خوب؛ پرچم ايران است و در نهايت، طبق توضيحي كه اين پسرك با ادب
مي دهد؛ ايراني ها پيروز مي شوند. مادر طاها مي گويد: آن روز كه طاها نقاشي كشيد؛ شب با احساس تمام براي همه اعضاي خانه از «خانه شهيد» تعريف مي كرد و صبح كه از خواب بيدار شد؛ با مظلوميت عجيبي خودش را در بغلم انداخت و گفت: مامان... خواب جبهه را ديدم!
طاها و حنانه، دو نمونه از جامعه نسل بعدي ما هستند. نسلي كه اگر به همين شكل پيش برود؛ نه تنها 8سال دفاعي كه با چنگ و دندان از خاك و ناموسمان صورت گرفت؛ به فراموشي مي سپارند؛ بلكه شايد روايت هاي متضاد و متناقضي را در ذهن داشته باشند. روايت هايي كه در خانه هايشان از ماهواره ها و زبان بيگانگان شنيده اند. آيا خانه شهيد، زبان تاريخ و هويت آنها خواهد شد؟
خانه شهيد چيست و كجاست؟
اگر به بهشت زهراي تهران سري زده باشيد، در كنار سالن دعاي ندبه تابلويي را خواهيد ديد كه روي آن نوشته: خانه شهيد. آن خانه شهيد، در كنار گلزار شهدا است و كيلومتر ها با خانه هايي كه كودكان شهر در آن زندگي مي كنند، فاصله دارد.
خانه شهيدي كه طاها و حنانه آن را دوست دارند و مدام به آن سر مي زنند، در يكي از محلات جنوبي تهران واقع شده. آنجايي كه رفته رفته تهران تمام مي شود و جاده امام رضا(عليه السلام) شروع مي شود. آهنگ؛ تقاطع نبرد جنوبي. همسايه ها، علاقه خاصي به اين خانه دارند و هر كدام وقتي وارد اين خانه مي شوند؛ خاطره اي براي تعريف كردن دارند و جالب تر اينكه حتي اگر خودشان مادر يا پدر شهيد باشند؛ باز هم با شيريني و شكلات قدم به اين خانه مي گذارند. هر چه باشد؛ آنها يك شهيد تقديم كرده اند و اين خانه؛ 3برادر شهيد را تقديم اسلام عزيز كرده است.
حسنيه خانم؛ مادر شهيدان آقاجانلو مي گويد: «بعد از اين كه حاجي فوت شد؛ بچه ها مي خواستند اين خانه كلنگي را بفروشم و به جاي بهتري نقل مكان كنم. دلم راضي نبود و هر بار كه كار به فروش مي رسيد؛ مشكلي پيش مي آمد و گره اي در كار مي افتاد. حتي يك بار كه كار تمام شده بود و قرارداد محضري شده بود و تنها امضاي من را كم داشت؛ حالم به هم خورد و سر از اورژانس و سي سي يو درآوردم.
مي دانستم كه سرنوشت اين خانه تخريب و ساخته شدن چند واحد مسكوني مدل جديد نخواهد بود. شبي كه شهرداري پيشنهاد خريد خانه را مطرح كرد، خواب پسرم را ديدم و مطمئن شدم كه عاقبت اين كار به خير خواهد بود. حاجيه حسنيه خانم كه تاكيد زيادي روي تركيب «اسلام عزيز» دارد، ادامه مي دهد: گويا طرح اين بود كه خانه هاي خانواده هايي كه چند شهيد تقديم اسلام عزيز كرده اند، در هر منطقه شناسايي شود و اگر تمايل به فروش داشته باشند؛ شهرداري منطقه خانه هاي آنها را خريداري كند و به موزه شهداي محله و مكاني براي گراميداشت و ترويج ارزش هاي اسلام عزيز تبديل شود.
خانه حسنيه خانم، در منطقه 15واقع شده است. شهادت سه پسرش، امير، مجيد و حبيب، باعث شده خيابان اصلي منتهي به منزل ايشان، مزين به نام شهداي آقاجانلو شود. خياباني كه به موازات نبرد است. انتهاي اين خيابان، گلستان دوم است و خانه اين شيرزن باصفا.
سيدعلي موسوي، طراح و مجري ساخت اين خانه شهيد مي گويد: بركت و عظمت نفسي كه حاج خانم دارد؛ چنان مرا درگير مي كند كه حتي وقتي كنارش نشسته ام؛ جرأت نمي كنم جسارت كنم و چهار زانو بنشينم. با وجودي كه حاج خانم از اين جا رفته اند و فضاي اين جا به موزه و سالن اجتماعات تغيير چيدمان پيدا كرده است؛ ولي هنوز او مالك معنويت اينجاست. اگر او مالك معنويت اين فضا نبود؛ پاره هاي تنش را با اين عزت و افتخار راهي جبهه نمي كرد و حال و هواي اين مكان، براي مخاطبين اين اندازه لطيف نبود.
موسوي با نقل خاطره اي از اين مادر شهيد ادامه مي دهد: عكسي از حاج خانم هست كه ايشان در حال فرياد زدن هستند. از خودشان خواستم راجع به اين عكس توضيح بدهند. ايشان با مناعت طبع گفتند: اين صحنه براي وقتي هست كه جنازه پسر كوچكم را براي تشيع آورده اند. من براي هيچ كدام از پسرهايم گريه نكردم. ولي وقتي حبيب را آوردند؛ حال خاصي داشتم. از ته دل فرياد كشيدم و گفتم: اي صدام! تازه 3 تا از بچه هاي منو گرفتي؛ من هنوز 3 تا پسر ديگه دارم تا تو رو سرجات بنشونن...وقتي جنازه سوخته حبيب را داخل قبر
مي گذاشتم؛ احساس افتخار
مي كردم. يك نفر از همسايه ها از من پرسيد: احساس ناراحتي نداري؟ گفتم: الان ديگه از مادرهايي كه
3 شهيد تقديم اسلام عزيز كرده اند خجالت نمي كشم...
شهرداري وارد مي شود!
وقتي يك سازمان خدماتي تبديل به يك نهاد اجتماعي مي شود، ديگر تنها در قالب هاي قانون خدمات؛ پاسخگوي مردم نخواهد بود. يكي از اين فعاليت هاي اجتماعي، قدم برداشتن در فضاي ايثار و جهاد و فرهنگ شهادت است. مهدي رضائي، قائم مقام شهردار منطقه 15 ادامه مي دهد: «ورود نيروهاي انقلابي و ايثارگر به شهرداري به خصوص در سالهاي اخير، نگاه به فعاليت هاي فرهنگي در عرصه ايثار و شهادت را به سمت و سوي محله محوري سوق داد. البته شناسايي شهداي منطقه نيز براي ما چندان مشكل نبود و ارتباطي كه با اين عزيزان داشتيم، ثمرات و بركات بيشماري را براي ما به ارمغان آورد. علت اين تعامل هم تاكيد شهردار تهران روي تكريم خانواده هاي شهدا بود. به همين خاطر يكي از ماموريت هاي اصلي شهرداري ها در هر منطقه و هر ناحيه به فراخور وسعت منطقه، سركشي هفتگي به خانواده شهدا و بررسي وضعيت اين عزيزان بود.»
رضائي كه مشاور شهردار منطقه در حوزه ايثارگران نيز هست، در گفت وگو با خبرنگار ما اضافه مي كند: «خريداري و احداث خانه شهيد منطقه 15 از آن دست كارهايي بود كه به نظرم، جزو مهم ترين اولويت هاي منطقه در عرصه ترويج فرهنگ جهاد و ايثارگري بود. نقطه تمركز ما در اين طرح، خانه خود شهدا بود.
«شرف المكان بالمكين» و همين نكته اساسي ما را روي فضاي خانه شهيد حساس كرد. قطعاً محل پرورش كساني كه جان خود را در راه اعتلاي اسلام فدا كرده اند؛ چنان روح و جسم را درگير مي كند كه انگار آن آجرها با آدم حرف مي زند و چنين حس معنوي از هيچ سازه ديگري قابل استخراج نيست. به هر حال اين كار، سنتي جديد بود كه به عنوان اولين حلقه از سلسله خانه شهدا در تهران، به بهره برداري رسيد. البته نوع دكور و چيدمان اين مجموعه نكته اي قابل تأمل است و فلسفه هاي خاص خود را دارد.»
سيدعلي موسوي پيرامون فلسفه معماري خاص اين مجموعه به نسل سوم مي گويد: «استفاده از المان هاي آب و نور و خشت و رنگ هاي اصيل؛ باعث احساس تجانس مخاطب مي شود و او را طوري با فضا گره مي زند كه خواه ناخواه زمينه تاثيرگذاري را روي او دوچندان مي كند. كف مجموعه از خشت استفاده شده و حس ذات گلين آدمي را تداعي مي كند. نماد درخت طوبي در مركز و شاخه هاي آن كه به طور نمادين به آسمان هاي هفتگانه رفته است؛ كمال پذيري انسان را به ذهن متبادر مي كند. پلاك به عنوان نماد هويت و سربند به عنوان رابطه معنوي انسان با ائمه(ع)؛ به عنوان آخرين نشان هاي خاكي شهدا بر روي شاخه هاي زيرين اين درخت آويزان شده؛ گويي آخرين نمادهاي انساني را شهدا براي ما به يادگار گذاشته اند تا راه تعالي را به ما نشان دهند. وجود دو بقعه كه مزين به نام 1400 شهيد منطقه 15 است، به عنوان دو پايه استوار نظام جمهوري اسلامي تعبيه شده. مزار يادبود
شهيد گمنام در كنار درخت طوبي و حوضچه اي كه دور تا دور اين فضا ساخته شده؛ حس سياليت و زلال بودن را القا مي كند.»
بنابراين گزارش، 30 حجله نيز در قسمت موزه اين مجموعه، محل نگهداري يادگاري هاي شهداي منطقه و معرفي اين بزرگمردان به بازديد كنندگان است. هر چند اين يادگاري ها براي خانواده شهدا؛ مثل گنجينه اي گرانبهاست ولي به خواست و بركت خود شهداي ميزبان (شهيدان آقاجانلو) خانواده شهدا اعتماد كرده و به صورت امانت، اين اشيا را در اختيار مجموعه قرار مي دهند.
ضمن اينكه برگزاري يادواره و كنگره، مراسم يادبود سالروز تولد شهدا،
گعده هاي بچه هاي جنگ، برگزاري كلاس هايي با محوريت دفاع مقدس و سيره شهدا و هر آنچه باعث تعامل بهتر مخاطبين و نسل هاي گذشته و آينده با شهيد و مقوله عرفاني و لطيف شهادت شود، جزو اولويت هاي اين مجموعه به حساب مي آيد.
خب حالا بعدش چي...
حالا كه شهرداري به عنوان يك نهاد به طور موازي در كنار سازمان فرهنگي هنري به ترويج اين عقايد اساسي
مي پردازد و فضاي كار فرهنگي را در سال جهاد اقتصادي در عرصه جهادفرهنگي به طور لجستيكي فراهم كرده، بهتر است از اين مجال استفاده كرد و محوريت كار فرهنگي را بر جذب حداكثري و دفع حداقلي استوار كرد. كاري كه مردم از ثمرات آن به طور مستقيم و مداوم بهرمند شوند.
كار فرهنگي يعني تاثيرگذاري مطلوب و اين جز با مشاركت خود مخاطبين محقق نخواهد شد. صدالبته اگر مجريان طرح هاي فرهنگي به خصوص حوزه پايداري و مقاومت، اگر خود به گوهر اخلاص مزين نباشند و مانند كارهاي پيمان كاري و به اصطلاح بساز و بنداز برخورد شود؛ نبايد انتظار نتايج خاص و شگفت انگيزي را داشت.
به نظر مي رسد ورود به چنين مقوله اي (ساخت خانه شهيد) ظرافت ها و سياست هاي خاص خود را مي طلبد و هر نيروي تازه نفسي توان اداره اين مجموعه عظيم را نداشته باشد. شايد جسارت منطقه 15براي ورود به اين حوزه و راه اندازي اين مجموعه جديد ستودني باشد و استقبال از برنامه هايي كه خانه شهيد براي يك سال آينده خود در نظر گرفته؛ قابل تأمل، ولي نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه روزمرگي، بلاي جان چنين
مجموعه هايي تلقي مي شود و ارتباط مديران بالادستي و مياني در اداره مجموعه هايي از اين دست، بايد چنان متقابل باشد كه هم افزايي به وجود آمده؛ نه تنها تشدد مديريتي را از بين برده، بلكه نقطه عطفي در عملكرد نهادهاي مردم محور باشد.
با يك رصد كوتاه در محل، مي توان علاقه مردم به اين خانه تازه تأسيس را درك كرد. حتي عده اي دوست دارند كه كلاس هاي متفاوتي در اين مكان برگزار شود و فرزندانشان در چنين محيطي رفت و آمد داشته باشند. تأسيس خانه هاي شهيد در ساير مناطق نيز با توجه به الگويي كه در اين منطقه تهران پديد آمده مي تواند گامي مهم در بومي كردن فرهنگ ايثار و تكريم عملي خانواده هاي شهدا باشد اگر دچار تكرار و روزمرگي نشود.

 



خشت اول

بيست و سه دقيقه و چند ثانيه
اگر كتابخانه ملي هر كشوري«حافظه ملي» آن كشور است، كه هست. كتابدارها سلسله اعصاب آن پيكره اند. و دقيقا به همين خاطر است كه امروز يكي از پر درآمدترين و محبوب ترين مشاغل دنيا «اطلاع رساني و كتابداري» است. رشته اي كه به نظرم از همان روز اول تولد و بدو نام گذاري با كم سليقگي برخي متوليان، مظلوم واقع شد. شد فقط كسي كه كتاب ها را نگه مي دارد! رشته اي صد درصد علمي و كاري بنيادين كه نام «مهندسي اطلاعات» برايش زيبنده تر مي نمايد.
چهارشنبه بيست و نهم تير ماه تاثيرگذارترين اتفاق در شكل گيري هويت مستقل اين صنف در عرصه فرهنگي ايران رخداد. «ديدار مديران و اعضاي نهاد كتابخانه هاي عمومي كشور با رهبر انقلاب». ديداري كه شنيده بودم در مراسم رونمايي فرش قرآني (اسفند 89) از رهبر انقلاب درخواست شده بود. از هفت و نيم صبح اتوبوس ها در خيابان جمهوري اسلامي صف كشيده بودند. اتوبوس هاي خاكي و خسته اي كه 4 هزار نفر را از سراسر كشور به تهران آورده بود. من كه رسيدم كت و شلوارهاي چروك خورده در خواب سخت اتوبوس! داشتند پياده مي شدند.
دوستي كه از اين حجم نفرات جا خورده بود همين سر صبح
مي گفت: اين چهار هزار كتابدار عزيز اگر كارشان را تعطيل كه نه؛ كم كنند و انصافا براي مطالعه شخصي شان (حتي در ساعات اداري) وقت بگذارند، سرانه مطالعه كشور يك تكانه شديد را تجربه خواهد كرد.
عده اي هم از آن در آمده بودند. در اتاق انتظار وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، منصور واعظي رئيس نهادكتابخانه ها،
حجت الاسلام و المسلمين سيدمحمود مرعشي نجفي، پروفسور حميد مولانا، بهمن دري معاون فرهنگي،جواد شمقدري از معاونت سينمايي و حميد شاه آبادي معاون هنري ارشاد و ديگر اعاظم كتابخانه هاي بزرگ كشور ازآستان قدس رضوي تا آستانه احمد بن موساي شاهچراغ (عليهم سلام الله) كنار هم نشسته بودند.
منطق فهم اعداد: گزارش آقاي وزير فرهنگ غير از متن مطنطن و نثر مسجع، اعداد قابل توجهي داشت كه براي ثبت در حافظه و دودو تا چهار تاي منتقدان و مدعيان فرهنگي كشور جاي مداقه دارد. كافي است جلوي هركدام از عددها يك باربنويسيم براي هفتاد و پنج ميليون نفر ايراني!
تعداد كل كتاب هاي منتشر شده (58 تا 89) : 687618 عنوان.
تعداد كل كتاب هاي موجود در كتابخانه ملي: 5 ميليون و سيصد هزار جلد.
تعداد كل كتابخانه هاي عمومي كشور تا سال 89 : 2549 باب.
ميزان خريد كتاب در سال 89: 11 ميليارد تومان.
تعداد كل نسخه كتاب هاي موجود در كتابخانه هاي عمومي: 25 ميليون جلد.
گزارش يك مدير زيرك: گزارش مفصل آقاي رئيس كتابخانه ها را دم در حفاظت گرفته بود. گزارشي كه به گفته معلمي ـ يكي ازمديران خيلي جوان نهاد ـ كتابچه اي شده بوده در دفاع از عملكردشان و تا چهار صبح روز ديدار چسب و قيچي كردنش طول كشيده بود. فاجعه وقتي رخ اصلي را نشان ما داد كه فهميديم گزارش مبسوط دوستان در سه نسخه تهيه شده بود و هر كدام قصه اي. يكي دست معاون رئيس بود كه هماني بود كه گرفته بودند. يكي در اختيار رئيس كل بوده كه در ماشين جا مانده بود و آخري كه هنوز نيامده است و همه اميدوار بودند اين آخري يك طوري بالاخره وارد شود. ما كه گذاشتيم پاي بي تجربگي مدير جوان و الا عالي ترين مدير انقلاب اسلامي گزارش گل هاي زده و خورده را خوب مي داند.
البته روايت ديگري هم هست، اينكه آقاي رييس به آقاي وزير اشاراتي داشته و آقاي وزير گفته كه گزارش مفصل با من! شما از دري ديگر سخن بگوي!
مهندس واعظي گزارش عددي و آماري نداد. فقط با زيركي درخواست ديدار ثابت سالانه را مطرح كرد و بعدهم گفت: «استدعا داريم با اجازه انتشار رساله توضيح المسائل خود، يكي از پرمخاطب ترين وپرمراجعه ترين مراجع و منابع كتابخانه اي كشور را تامين فرماييد.»
فقط 23 دقيقه: رهبر انقلاب تقريبا در 23 دقيقه همه آنچه لازم بود را گفت. اول از كتابدارها تشكر كرد و اين ديدار را رمز احترام به كتاب و كتابخواني خواند. از مخاطرات عرصه كتاب گفت و از مطالبات اصلي نظام در اين عرصه مواردي را برشمرد. ايشان حتي ايده و
طرح هاي جزئي هم داشت. خواسته هايي كه بار برخي هاش، بعد سال ها هنوز روي زمين مانده است. تبليغات كتاب در رسانه هاي عمومي كشور، ترويج كتاب در مدارس ابتدايي، ارايه سير مطالعاتي براي هر مخاطب، ورود كتاب در سبد كالاي مصرفي خانواده ها، و مواردي از اين دست :
اول: اين كه كسي تصور كند با پديد آمدن وسايل ارتباط جمعي ارتباطات جديد و نوظهور كتاب منزوي خواهد شد اين خطاست. كتاب روز به روز در جامعه بشري اهميت بيشتري پيدا مي كند. جاي كتاب را هيچ چيزي نمي گيرد .
دوم: يكي از بدترين و پرخسارت ترين تنبلي ها، تنبلي در خواندن كتاب است كه هر چه هم انسان به اين تنبلي ميدان بدهد بيشتر مي شود .
سوم: ما در كشورمان از واقعيتي كه در اين زمينه وجود دارد راضي نيستيم. با گذشته خيلي تفاوت كرده است چند برابر گاهي كتاب منتشر مي شود يا آمار كتابهاي چاپ شده بالا مي رود. اما اين كافي نيست. اينها خيلي كم است براي كشور ما. تيراژهاي هزار و دو هزار و سه هزار شايسته كشور هفتاد ميليوني ما نيست. دفعات چاپ برخي كتابها خيلي بالاست اما راضي كننده نيست، قانع كننده نيست .
چهارم: بعضي از ذهنها اهل كتابند منتهي كتاب آسان كتابي كه احتياج به فكر كردن نداشته باشد عيبي ندارد اين هم كتاب خواندن است اما بهتر از اين شيوه كتابخواني اين است كه انسان بتواند بياميزد با كتاب هايي كه به فكر كردن نياز دارد .
پنجم: لزوماً هر كتابي مفيد نيست و هر كتابي غيرمضر نيست بعضي كتابها مضر است مجموعه اي كه متصدي امر كتاب است نمي تواند با اين فكر كه ما آزاد مي گذاريم خودشان انتخاب كنند، هر كتاب مضري را وارد بازار كتابخواني بكنند. اين يك خوراك معنوي است كه اگر فاسد بود اگر مسموم بود ما به عنوان ناشر، كتابخانه دار و حتي متصدي پخش، حق نداريم اين كتاب را در اختيار عموم افراد قرار بدهيم .
ششم: در توليد كتاب خلأهاي فكري را نيازهاي نظري را بايد شناخت. در بازار كتاب گاهي اوقات سراغ مسايلي كه براي ذهنيت جامعه براي ذهنيت كشور چه از لحاظ جنبه هاي اخلاقي چه از لحاظ جنبه هاي سياسي زيان بخش هست آن را دنبال مي كنند .
¤¤¤
همه اين كلمات از بنده قلم شكسته اي سر زد كه بعد از سه بار رفت و برگشت در اين بزم هيچ حضوري نداشت و فقط برخي حواشي را ديد و صداها را شنونده بود.
ضمن اينكه در پايان ديدار، مهندس واعظي پيشنهاد نامگذاري اين روزـ ديدار با رهبري ـ به عنوان روز كتابداري در تقويم كشور را به ايشان داده است.
مهدي نوري

 



برداشت دوم

به ما گفته بودند كه شهردار منطقه، به طور عجيبي روي راه اندازي مجموعه خانه شهيد نظر داشته است و خودش چند بار براي سركشي بدون هماهنگي آمده. هم در حين ساخت و هم پس از ساخت.
قضيه برايم جالب شد. چون در عرف، شهرداريچي ها خيلي هم اهل اين حرفا نيستند! گفتم خودم بروم و سرو گوشي آب دهم تا معلوم شود چي به چي است. از قضا روز دوشنبه بود و كاشف به عمل آمد كه براي اهالي منطقه، روز ملاقات مردمي است. ماهم رفتيم ولي بعد از لحظاتي لو رفتيم! البته كار خاصي نداشتم، جز رصد اين آدم و تطبيق حرف ها با عمل او. حدود 106نفر ملاقات كننده داشت. من كه از نفر 50 به بعد، حال ناخوشي داشتم. باخودم گفتم: اينجاست كه معلوم مي شود چه كسي چه كاره است! بعداز تمام شدن برنامه، شگفتي خودم را اعلام كردم و او با لهجه گرم كرمانشاهي گفت: تاثير روغن كرمانشاهيه ديگه!
مهندس يزداني به گفته خودش 24سال است كه شهردار است و منطقه پر وسعت 15، يكي از محروم ترين و در عين حال پركارترين مناطقي است كه در آن ورود پيدا كرده است. طبق آمارهايي كه بعداً به موثق بودنش اطمينان حاصل كردم، اين منطقه بالاترين سرانه فضاي سبز را دارد. بزرگ ترين پرديس بانوان در اين منطقه واقع شده (روبه روي پارك آبي آزادگان) بوستان آزادگان فعلاً بزرگ ترين بوستان راه اندازي شده در تهران بزرگ است(بيش از 110هكتار) در اين منطقه دو نماز جمعه اقامه مي شود(خاور شهر و قيام دشت) به عبارتي تهران بزرگ 5مكان براي برگزاري نماز جمعه دارد و واين منطقه ركورد دار مناطق در داشتن امام و نماز جمعه! در كل رتبه هاي منطقه در سازندگي و كم شدن فاصله بين شمال و جنوب شهر، عجيب بود و شهردارش براي دادن آمار، ادا در نمي آورد.
هدي مقدم

 



پيشنهاد سوم

... براي روزهاي داغ
الوعده وفا! دومين ليست پيشنهادي مطالعه براي تابستان را برايتان منتشر مي كنيم كه خداي نكرده اگر دلتان خواست، يك كتابي هم در تابستان مطالعه كنيد. به هر حال انتخاب هاي ما از بازار نشر است؛ ضمن اينكه روزهاي ريحاني رمضان را هم در پيش داريم. اگر اهل تاريخ معاصر و بازخواني مستند قبل و بعد از انقلاب هستيد، حتما با دفتر روزنامه تماس بگيريد و از مجموعه »نيمه پنهان« كتاب هاي مورد علاقه خود را تهيه كنيد. و اما بعد...
وبلاگ نويس ها اين كتاب را از دست ندهند
كتاب «وبلاگ نويسي و روزنامه نگاري: چگونه يك وبلاگ نويس روزنامه نگار مي شود؟» نوشته محمود سلطان آبادي در 224 صفحه و با قيمت 4500 تومان توسط انتشارات ثانيه منتشر شد. نويسنده در مقدمه اين كتاب آورده است: «وبلاگ ها با به چالش كشيدن درك و مفهوم سنتي روزنامه نگاري، به نظرهاي معتقد به تغيير الگوي روزنامه نگاري و خبررساني در اينترنت حياتي دوباره بخشيده اند. در جهان كنوني وبلاگ ها در سراسر حيطه هاي تحت نفوذ روزنامه نگاري به چشم مي خورند، به گونه اي كه رسانه ها به منظور گزارش لحظه به لحظه و آنلاين رويدادها از وبلاگ ها بهره مي گيرند، روزنامه نگاران مستقل وبلاگ نويس شده اند و تعداد زيادي از آماتورها و افراد عادي (البته از ديدگاه روزنامه نگاري) به نوعي گونه جديدي از روزنامه نگاري را به وجود آورده اند.»
اين كتاب در شش فصل تنظيم شده است. «انگيزه هاي وبلاگ نويسي، تكنولوژي هاي وبلاگ نويسي از جمله لينك، تراك بك، كامنتينگ، بوك ماركينگ، پادكستينگ، فيدهاي آراس اس، چالش هاي زبان در وبلاگ ها، 15 قانون براي نوشتن در وب و...» از جمله مباحث كتاب هستند.
نامه هايي به دخترم!
كتاب «گيرنده دخترم» مجموعه نامه هايي از چهره هاي آشنا به دخترانشان است كه هر كدام با زبان خاص خود سخن را براي گفت و گويي صميمانه با دختران نوجوان گشوده اند و از گنج پنهان عشق و محبت والدين نسبت به فرزندانشان پرده برداشته اند. اين كتاب به كوشش سميه سادات لوح موسوي توسط انتشارات سروش در 171 صفحه با قيمت 3500 تومان براي بار پنجم منتشر شد.
كتاب «گيرنده: دخترم» مجموعه 21 نامه از چهره هايي چون مصطفي رحماندوست، سپيده خليلي، سيدجواد هاشمي، يونس شكرخواه، سيدمهدي شجاعي، محمود حكيمي و صادق آيينه وند از جمله افرادي هستند كه به شيوه خودشان با دختران خود در اين كتاب سخن گفته اند.
هزار خورشيد تابان/ پرفروش
رمان «هزار خورشيد درخشان« نوشته خالد حسيني با ترجمه پريسا سليماني زاده در 452 صفحه براي ششمين بار روانه بازار نشر شده و درباره دو زن به نام مريم و ليلا است. مريم دختر نامشروع يك بازرگان افغاني است كه تا 15 سالگي به همراه مادر، جدا از پدرش زندگي مي كند، مرگ مادر باعث مي شود كه پدرش وادار شود، مدتي كوتاه او را در جمع خانواده واقعي خود بپذيرد، ولي در نهايت پدر مجبور مي شود كه براي حفظ آبرو، دختر را به ازدواج يك مرد مسن و خشن اهل كابل دربياورد. ليلا اما دختري كاملا متفاوت است، او دختر باهوش يك روشنفكر افغاني است. دست سرنوشت باعث مي شود كه اين دو زن با هم هم خانه شوند، روابط خصمانه ابتدايي آنها در طول داستان مبدل به رابطه اي دوستانه مي شود كه در انتها بيشتر شبيه رابطه يك مادر و دختر
مي نمايد . نويسنده در طي روايت داستان، مروري بر حوادث و رخدادهاي سياسي افغانستان دارد و «حكايت افغانستان» را در يك بازه زماني 45 ساله؛ از زمان كودتاي سال 1973 عليه ظاهرشاه تا افغانستان بعد از 11 سپتامبر روايت مي كند؛ ورود روس ها، جنگ هاي مجاهدين با آنها، عقب نشيني نيروهاي روسي، درگيري قوم و قبيله اي در افغانستان و رنج هاي بي شمار مردم اين كشور، به قدرت رسيدن طالبان، حادثه 11 سپتامبر و پس از آن ... كتاب 6900تومان است و مرواريد چاپش كرده است.
فرار از افسردگي
چگونه در دام افسردگي نيفتيم، به پيش گيري از افسردگي با رويكرد جديد شناخت درماني مبتني بر آگاهي اختصاص دارد. متخصصان در زمينه روان درماني بيماراني كه بيم آن دارند كه شايد مبتلا به افسردگي باشند همواره با دوچالش مواجه اند: اول، برگشت بيماري در افرادي كه از افسردگي بهبود يافته اند و ابتلاي دوباره آن ها به افسردگي و دوم اين كه بسياري از بيماران داراي نشانه هايي از افسردگي (مثل بي حوصلگي) هستند، ولي بيماري افسردگي ندارند. در اين كتاب همان گونه كه از عنوانش پيداست مي توان به راه كارهايي براي دوري از افسردگي دست يافت. اين كتاب نوشته دكتر مريم حناساب زاده ي اصفهاني است كه قطره آن را با قيمت 2500 تومان منتشر كرده است.
املت دسته دار
«املت دسته دار» مجموعه شعر طنز، ناصر فيض در 58 قطعه طنز به شيوه غزل، رباعي، اخوانيات و مثنوي سروده شده است. اشعار مجموعه بيشتر حول موضوعات اجتماعي و فرهنگي و دغدغه هاي شاعران امروز بوده وگوشه چشمي هم به شعر و شاعري و سبك هاي شعري، دلتنگي هاي شاعر دارد . وي در مقدمه كتاب به خاطر غير بهداشتي بودن برخي ابيات املت دسته دار، پوزش مي خواهد و مي گويد طنز، گاه نمي تواند با ادب و تميز باشد، لذا نزد همه كس نيز، عزيز نخواهد بود! برويد بگوييد بعضيها فرق بين هزل و هجو و طنز و بنز را نمي دانند . « سوره مهر اين كتاب را با قيمت 2500تومان منتشر كرده است. »
براي آنها كه مي خواهند رمان بنويسند
يك شيوه براي رمان نويسي را حسين سناپور در نشر چشمه با قيمت 4هزار تومان منتشر كرده است. «آن چه در اين كتاب آمده حاصل خوانده ها و شنيده ها و همين طور تجربه مستقيم رمان نويسي سناپور است، و فقط يك پيشنهاد است، پيشنهاد يك شيوه رمان نويسي براي كساني كه براي شروع رمانشان دچار اما و اگر هستند و احيانا يا رمانشان نصفه كاره مانده يا اصلا شروع اش نكرده اند. پس چنين ادعايي ندارد كه به درد همه كس، با هر شرايطي مي خورد. روشن است كه آن قدر رمان هاي متنوع و با شيوه هاي متفاوتي نوشته شده كه طراحي شيوه اي از رمان نويسي، كه به كار همه نوع سليقه و شيوه اي بيايد، اگر غيرممكن نباشد، بعيد و بلندپروازانه است. بگذريم از اين كه ظاهرا ما هنوز در كشورمان كتابي كه رمان نويسي را در يك طرح نسبتا منسجم و كلي و گام به گام آموزش بدهد، تا جايي كه لااقل من مي دانم، نداريم...« نويسنده كتاب معتقد است:» اين، كتابي درباره نوشتن رمان است. درباره اينكه چطور مي توانيم رماني را شروع كنيم، از كجا شروع كنيم، چطور بر بخش هاي مختلف آن كار كنيم، اساسا چطور قصه رمان را پرورش دهيم و سرانجام اينكه چطور اين قصه پرورش داده شده به رمان تبديل شود.»
محمدرضاشاه بي شين
رمان «شاه بي شين» نوشته محمدكاظم مزيناني اثري است كه براساس زندگي محمدرضا شاه پهلوي با قيمت 5900 تومان توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. داستان اين كتاب از بيماري شاه آغاز مي شود و سپس با نگاهي به گذشته از كودكي تا لحظه مرگ محمدرضا پهلوي را روايت مي كند آن هم روايت اول شخص، همچنين نوع نگاه شاه به زن، جامعه، دنيا، اطرافيان و حتي روابطش با اشيا و حيوانات در اين رمان بخوبي به تصوير كشيده شده اند.
«شاه بي شين» در واقع روايتگر لحظات آخر زندگي مردي است كه در نظر همگان از همه مواهب زندگي مادي برخوردار بوده، اما وقتي با مرگ تنها مي شود درمي يابيم كه اين مواهب چندان چيز دندان گيري هم نبوده است .
سفري داستاني به درون زندگاني چهارده معصوم(ع)
مجموعه «حيات پاكان» دربردارنده فرازهايي از سيره چهارده معصوم (ع) و به شكل داستان براي نوجوانان نوشته شده است. داستان هايي از زندگي پيامبر (ص) امير مؤمنان و حضرت فاطمه (س) و فرزندانشان تا امام دوازدهم همه در اين مجموعه گردآوري شده است. مهدي محدثي اين مجموعه را در5 جلد مجزا تحت عنوان كلي «حيات پاكان» از سوي انتشارات موسسه بوستان كتاب براي خوانندگان ارايه داده بود كه از سال اين كتاب ها در يك جلد و 420 صفحه در قطع وزيري با قيمت 8200 تومان منتشر شد كه تاكنون چندين بار تجديد چاپ شده است.
دانستني هاي صحيفه سجاديه
مصطفي اسرار اين كتاب را در نشر محيا منتشر كرده است. مولف در اين كتاب، مفاهيم اصلي و كليدي هر دعا را با زباني ساده براي مخاطبان خود شرح مي كند. يادش به خير! كتاب »دانستني هاي قرآن« آقاي اسرار سال هاي سال براي خيلي از ما كتاب طرح سوالات قرآني مدرسه بود. در سال هايي كه نه از كامپيوتر خبري بود و نه از منابع تكميلي قابل استناد اين معلم
دوست داشتني زحمات گران سنگي كشيده اند.

 



پيشنهاد چي؟

اگر حتي يك بار هم با اردوي راهيان نور دانشگاه يا مسجد محل به مناطق جنگي سفر كرده باشيد؛ حتما واژه «راوي» را بارها شنيده ايد. راوي كسي است كه يا با كاروان راهيان همراه مي شود و يا در يادمان ها به طور ثابت، منطقه و عمليات را براي زائران تشريح مي كند تا مخاطبان، بيشتر در فضاي جبهه هاي نور؛ خود را حس كنند. راويان دو دسته هستند؛ دسته اول كساني كه خودشان به طور مستقيم شاهد رويداد بوده اند و در جبهه حضور داشته اند و حالا خاطرات آن روزها را با زائران مرور مي كنند. دسته دوم بچه هاي هم سن و سال ما هستند كه با اخلاص و معنويت عجيبشان، به طور دقيقي، آنچه رخ داده را تشريح مي كنند و در نهايت مخاطب را در حالت تصميم گيري قرار مي دهند.
احتمالاً الان با خودتان مي گوييد: خوب اين راويان جوان، چطور راوي شده اند و حرفهاي آنها از كجا پشتيباني مي شود؟ جواب ما، همان پيشنهاد ماست! يعني اگر دوست داريد بدانيد اين افراد از كجا آمده اند؛ يا اينكه خودتان هم دوست داريد راوي شويد؛ بايد سري به دفاتر بسيج دانشگاه خود بزنيد. چي؟ تابستان و تعطيلي و اين حرف ها؟ خير! بسيج هيچ وقت تعطيل نيست! (جمله را صفا كردين؟!) فوقش تعطيل بود؛ مي توانيد به سايت راويان به آدرس wwwravyancomمراجعه كنيد. در اين آدرس لينك ثبت نام هم وجود دارد. فقط اگر خواهان بوديد؛ بايد عجله كنيد. چون آخرين مهلت ثبت نام، چهارشنبه 5 مرداد، مقارن با سالروز عمليات مرصاد است....يعني فردا! دوستان توجه داشته باشند كه اين دوره مختص دانشجويان و طلاب است. خلاصه هر دانشجو و طلبه اي كه جنم راوي شدن و خدمت به شهدا را در خود مي بيند بسم الله!11روز از ماه مبارك رمضان، مهمان امام رئوف در مشهد خواهد بود تا دوره تئوري را بگذراند. التماس دعاي بچه هاي نسل سوم از همين الان بدرقه راه راويان آينده راهيان نور است!

 



بوي بارون

زمين از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روايت كرده اند ارديبهشتي مي رسد از راه
بهاري مي رسد از راه و مي گويند مي رويد
گل داوودي از هر سنگ، حسن يوسف از هر چاه
بگو چله نشينان زمستان را كه برخيزند
به استقبال مي آييمت اي عيد از همين دي ماه
به استقبال مي آييمت آري دشت پشت دشت
چه باك از راه ناهموار و از ياران ناهمراه
به استهلال مي آييمت اي عيد از محرم ها
به روي بام ها هر شام با آيينه و با آه...
سر بسمل شدن دارند اين مرغان سرگردان
گلويي تر كنيد اي تيغ هاي تشنه، بسم الله!
محمد مهدي سيار

 



گردش گودري

خشك و خالي ام
- بي اميد رويش گلي -
خاكدان خسته ي سفالي ام
¤
سبدي هست در انديشه من
كه پر از گل بدهم هديه به تو
غافل از آنكه تو خود ناب تري
يك جهان گل بخورد غبطه تو
¤
رفتم مغازه مي گم آقا مرگ موش مي خوام، مي گه براي موش هاي خونتون مي خواين؟
پ نه پ مي خوايم بريزيم تو خورشتمون خوش رنگ شه!
¤
جولان تابستان
خودرايي خورشيد
گاهي اگر ابري زمين افتاد، برداريد
¤
زندگي 3 چيزش خوبه
ندوني و دعات كنن...نبيني و نگات كنن... نباشي و يادت كنن!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14