(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 5 مرداد 1390- شماره 19984

شعر
محمد محمودي نورآبادي، نويسنده دفاع مقدس در گفت وگو با «كيهان»
عشق خستگي را خسته مي كند
رو به كتاب!
رسانه هاي جديد و بهانه اي براي كتاب نخواندن
ادبيات دفاع مقدس و مخاطب نوجوان



شعر

در ادامه مطروحه رهبر معظم انقلاب قلب خورشيد
حميده خداوردي
«رندانه آخر ربودي جامي ز خمخانه دل
خونين چو برگ شقايق رنگين چو افسانه دل»
يك پرده از قلب خورشيد بر چهره ات مي درخشيد
در انعكاس غرورت، شاهي به شهنامه دل
شعر نگاهت فرو ريخت بر سايبان تواضع
گويا قسم داده بودي آن را به شب نامه دل
درد حضورت هويدا بر چهره ات مي تراويد
اما فرو خورده بودي اندوه غم نامه دل
هر چند جانت فدا شد آن روز در راه دينت
اما به دست آمد از تو صد جان جانانه دل
ققنوس را ديده باشي آيينه رستگاري ست
هرگز نميرد كسي كه سوزد در اين جامه دل
قلب مسيح زمانه در داغ تو داغ دارد
اين بس بود در مقامت اي جوهر نامه دل


 



محمد محمودي نورآبادي، نويسنده دفاع مقدس در گفت وگو با «كيهان»
عشق خستگي را خسته مي كند

ليلا كريمي
اشاره: محمد محمودي نورآبادي، نويسنده نام آشناي خطه جنوب است كه از اوايل دهه 70، باقلم و كاغذ مأنوس شد و به شعر و شاعري روي آورد. اوايل دهه 80، باورود به عرصه روزنامه نگاري، اين حرفه را نيز تجربه كرد و از همين رهگذر گريزي هم به خاطره نويسي زد و كتاب گلابي هاي وحشي را نوشت. ايشان با شركت در محافل ادبي و كارگاه هاي داستان و همچنين بهره گيري از محضر اكبر صحرايي،عملاً وارد عرصه داستان شد. خلق كتاب سرريزون اولين اثر ايشان در اين حوزه بود كه توانست نام نويسنده خود را در دو جشنواره معتبر، درصدر نويسنده هاي كشور قرار دهد. اواخر سال گذشته نيز رمان جديدي تحت عنوان «كاش چشم هايش دروغ گفته باشد» از ايشان وارد بازار شد كه حرف هاي كاملاً تازه اي را براي مخاطب خود دارد. اثري كه در هفتمين جشنواره پاسداران اهل قلم، مقام نخست بخش ادبيات را كسب كرد...
آقاي محمودي، خوب است سؤال اول را از كار جديدتان بپرسيم. تفاوت رمان «كاش چشم هايش دروغ گفته باشد» با رمان «سرريزون» در كجاست؟
سپاس خدايي كه ما را به نوشتن رهنمون ساخت. بايد دانست كه آثار يك نويسنده درست مانند بچه هاي آن مي ماند. چه بسا اين بچه ها به لحاظ ظاهري با هم شباهت هاي زيادي داشته باشند؛ اما در روح و شخصيت آن ها تفاوت هاي كاملاً فاحشي را مي شود سراغ گرفت. تنها شباهت دو كتاب مورد اشاره، شايد در پس زمينه باشد كه نشانه هاي ايلي و روستايي را در خود جاي داده اند. اما تفاوت ها فراوانند. در سرريزون تلاش كردم تا دو سرباز را از جبهه خودي و دشمن در مقابل هم قرارداده و به واكاوي شخصيت هاي آن ها بپردازم. اما در اين اثر تلاش كردم تا به جراحي روح و شخصيت آدم هاي يك روستا بپردازم. كار دشوار هم بود. با هر كدام از روستاهاي شهرستان كه اين كار را مي كردم، شايد از جهاتي باعث بروز اختلاف و گلايه مي شد. پس آمدم داستان را در روستاي «مهرنجان» كه زادگاهم بود روايت كردم...
چرا ممكن بود سبب بروز اختلاف و گلايه شود؟
ما اگر نويسنده را آئينه جامعه خود بدانيم، بايد او بتواند اين نقش مهم را ايفا كند. در هر محيط اجتماعي آدم هاي خوب و بد هستند. رمان كارش اين است كه با عبور از لايه هاي ترد و شكننده شخصيت ها و آدم ها، به جراحي روح دست بزند و شخصيت دروني آدم ها را آشكارا در مقابل قضاوت تاريخ و جامعه قرار دهد. وظيفه ديگر رمان نشان دادن روابط علي و معلولي بين حوادثي است كه ساختار داستان را شكل مي دهد. من اين كار را در كاش چشم ها... انجام داده ام. شخصيت هاي خوب و بد و خاكستري در كنار هم چيده و سپس گريزي هم به ريشه هاي اختلافات زده و همان بحث عوامل علي ومعلولي را پيش كشيده ام. خوب، طرح يك چنين داستاني مي تواند در محيط هاي كوچك روستايي بحث برانگيز باشد...
آيا اين شخصيت ها همه از روستاي مهرنجان انتخاب شده و واقعي هستند؟
اتفاقا سؤال خوبي كرديد. مهرنجاني هايي كه اين كتاب را به دست بگيرند، با يك شخصيت هاي كاملا غريب و ناآشنايي مواجه مي شوند كه پيشتر آن ها را نديده و نشناخته اند. شخصيت هايي مثل زال، گلبس، عبدو و... اما خواننده اي كه اين روستا و مردمانش را بشناسد، وقتي كتاب را به پايان رساند، به اين باور مي رسد كه افرادي شبيه به اين شخصيت ها را به وفور در روستاي خود ديده اند. پس آن ناآشنايي و غربت اوليه يك جا از ذهنشان پاك مي شود. جالب است بگويم در همين مدت كوتاهي كه كتاب به دست برخي از دوستان رسيده، مرتب بنده را مورد سؤال و پرسش قرار مي دهند و از اين شخصيت ها مي پرسند. مثلا تا حالا بيش از 10 نفر را به من معرفي كرده و احتمال داده اند كه منظور از «گلبس» ممكن است آنها باشد. درحالي كه منظور از گلبس شخص خاصي نبوده و نيست. همه مردان و زناني كه شخصيتي مثل گلبس داشته و دارند، مي توانند گلبس باشند.
از شخصيت گلبس در رمان بگوييد؟
شخصيتي ناپخته، بي سواد، عامي و هرزه گو كه كارش شايعه سازي و ترويج تهمت و افترا در بين مردم است. خوب، يك چنين شخصيتي در همه جا وجود دارد.
اين شخصيت تا پايان داستان سياه مي ماند؟
نه، جايي كه «كاظم» يعني همان معلمي كه اساس داستان هول شخصيت او شكل مي گيرد، مي خواهد در مورد گلبس قضاوت كند، خواننده روي ديگري از گلبس را هم مي بيند. درواقع نگاه كاظم به گلبس، نگاه سهراب سپهري به جامعه است.
چشم ها را بايد شست/ جور ديگر بايد ديد... بله، كاظم كه وارد داستان گلبس مي شود، از سخاوت و مظلوميت گلبس مي گويد. و آن جاست كه خواننده كمي با گلبس هم احساس همدردي مي كند.
پس شما عملا يك «معلم» را به معناي واقعي و آن طور كه جامعه به آن نياز دارند، معرفي كرده ايد؟
دقيقا همين طور است. ببينيد الآن متأسفانه برخي نخبگان ما آن دغدغه هايي را كه بايد داشته باشند، ندارند. گاهي درست مثل عوام فكر مي كنند، حرف مي زنند و تصميم مي گيرند. البته خوبان هم فراوانند اما اين درد را هم نمي شود ناديده گرفت كه برخي از رسالت خود فاصله فاحشي گرفته اند. پس شخصيت كاظم يك تلنگري به هر دو طيف است. خوب ها و بدها مي توانند خود را با كاظم داستان كاش چشم ها... مقايسه كرده و محك بزنند. و اين از اهداف كار رمان است.
براي شكل گيري شخصيت كاظم از فرد خاصي بهره گرفته ايد؟
بله، شخصيت برادر شهيدم «عبدالرسول» در دل اين شخصيت تنيده شده است. الباقي شخصيت ها را هم از شخصيت واقعي ديگران وام گرفته و به هم گره زده ام. ضمن اين كه بحث تخيل نويسي هم وجود داشته است. اما مثلا شخصيت زال را من در يك سفري كه به همدان داشتم و به واسطه خاطره اي كه از يك دوست شنيدم، در اين داستان روايت كردم. درحالي كه خيلي ها دست روي شخصيت واقعي يكي از اهالي روستا گذاشته و فكر مي كنند زال مي تواند آن شخص باشد. اين را برخي از دوستان به قدري با قطعيت مي گويند كه خودم هم باورم مي شود. اما شخصيت كاظم شخصيت شهيد عبدالرسول محمودي است.
و كاظم هم در داستان شهيد شده است؟
بله، همين طور است.
پس داستان كاش چشم ها... داستان زندگي برادر است و يك نگاه كاملا رئاليسم بر آن حاكم است؟
دقيقا، اصلا من از طرفداران پروپاقرص رئال نويسي هستم. چون هيچ وقت نمي خواهم دنياي غيرقابل دسترس و دور از ذهني را نشان دهم. ضمن اين كه قبول دارم داستان بايد محصول تراوشات ذهن و واقعيت باشد. چرا كه اگر تخيل را از داستان بگيريم، ديگر داستان نيست.
تا به امروز چند اثر
نوشته ايد؟
10 اثر نوشته ام كه سه تا چاپ شده و رمان «رنج» هم ظرف يكي، دو هفته آينده چاپ خواهد شد. شش اثر ام در دست چاپ دارم...
گاهي خستگي به سراغ همه مي آيد آيا شما در مسير نوشتن يك رمان احساس خستگي نمي كنيد؟
گاهي خيلي خسته مي شوم. ولي وقتي آدم عاشق كارش باشد، خستگي را خسته مي كند. به قدري عاشق نوشتن هستم كه اگر ننويسم بيشتر خسته مي شوم. گاهي نيمه هاي شب خوابي مي بينم و بعد كه از خواب مي پرم، آن خواب را مرور مي كنم. اگر ديدم مي شود آن خواب را در جايي از داستان ها نوشت، درنگ نمي كنم. از رختخواب جدا مي شوم و سراغ لب تاپ مي روم. مي خواهم بگويم كه عشق خستگي را خسته مي كند.
برگرديم به كتاب كاش چشم هايش دروغ گفته باشد، فكر مي كنيد چه دلايلي باعث موفقيت اين اثر در جشنواره اهل قلم شد و اصولا نگاه شما به اين جشنواره ها چگونه است؟
به نظرم اين كتاب از چند جهت متفاوت است. نخست اين كه پس زمينه خوبي دارد. اصولا من از همان وقتي كه وارد ميدان نوشتن شدم، آمدم تا سهم عشاير و روستاها را در اين حوزه روايت كنم و اين كار را هم كردم. در كاش چشم ها... شما با دغدغه هاي مردم يك روستا و نگاه آنها به جنگ مواجه هستيد. در آن روستا آدم هاي خوب و بد و متعصب و خنثي زندگي مي كنند. كساني هستند كه هم و غمشان جنگ است و حاضرند براي دين و موطن بميرند. در عوض آدم هاي خنثي و بي رغبت به سرنوشت كشور هم حضور دارند. درست همان چيزي كه در شهرها و روستاهاي ديگر كشور هم عينيت داشت. در واقع من تلاش كرده ام ايران را به روستا و دهكده تشبيه كنم و در يك مقياس و ظرف كوچك تري به دغدغه هاي مردم آن بپردازم، كه به نظرم از عهده آن برآمده باشم. دومين وجه موفقيت اثر، انتخاب زاويه ديد مناسب است. مخاطب در اين اثر با يك راوي جواني به نام قاسم از زاويه ديد اول شخص مواجه است. اما آنچه كه در شروع داستان تأثير و جذابيت آن را بيشتر مي كند، نشان دادن واكنش يك مادر به عدم بازگشت فرزندش از جنگ است. كه داستان اين گونه شروع مي شود...
«با داد و فريادش شوكه مي شوم. از اتاق پشتي كه مي دوم توي ايوان، مادر را مي بينم كه توي حياط بر سر و صورت مي زند و واي واي مي كند. رنگ از رويش پريده است. سر و گردنش به هر سمتي مي چرخد و نگاهش روي هيچ كس و هيچ چيز بند نمي شود. زانوهايم سست مي شود. قلبم تاپ تاپ مي زند...»
خب، دراين جا راوي كه قاسم است، قبل از آن كه دغدغه هاي خود را نشان دهد، دغدغه ها و دل نگراني هاي مادرش را نشان مي دهد. و اين قطعا براي خواننده جذاب تر است. نكته ديگر انتخاب زمان روايت است كه به گمانم خوب جا افتاده است. خواننده در يك روند گام به گام و پله به پله همراه و همگام با راوي داستان را دنبال مي كند. يعني همان انتخاب زمان حال و پرهيز از فعل ماضي به موفقيت اثر كمك شاياني كرده است. سومين رمز موفقيت اين داستان، استفاده از عناصر تاريخي و ملي در اين اثر است. به عنوان مثال وقتي خواننده به ابيات فردوسي مي رسد، قطعا لذت مي برد. و يا وقتي لالايي هاي مادر راوي را مي خواند، خود را در روستا و در بين آن مردم مي بيند. هميشه نويسنده ها تلاش كرده اند تا از زندگي روستايي و عشايري تصويري زشت و خشن و وحشتناك نشان دهند. اما در اين اثر كاملا برعكس است. تصويرهايي كه از چشمه ها، كوه ها و حتي شكل خانه ها عرضه شده، جذاب و دلپذير است. اين جذابيت ها تا جايي بود كه خانم دكتر ساناز مجرد از اساتيد كرسي ادبيات دانشگاه شيراز، در وصف اثر فرازي با اين مضمون نوشت: «تصويرهايي كه نويسنده كاش چشم هايش دروغ گفته باشد در داستان نشان داده است، با تصويرپردازي هاي نويسندگاني چون تولستوي در رمان جنگ و صلح... برابري مي كند. به جرأت مي توان گفت كه اين اثر جزء معدود آثاري است كه زندگي روستايي- عشايري را با جلوه هاي بديع و زيباي آن به نمايش گذاشته است.»
خب، مجموع اين دلايل به موفقيت اثر كمك كرده است. حالا من همين طوري از صفحه 134 كتاب يك پاراگراف را براي شما مي خوانم...
«هر خانه اي را كه نگاه مي كني، پشت بامش پوشيده از بابونه است. هميشه همين طور بوده. بابونه ها از همان روزهاي پاياني اسفند، از خاك هاي پشت بام ها سر درمي آورند و توي تعطيلات نوروز رشد مي كنند. عطر خوش آنها مي پيچد. پيرزن ها مخلوط حنا بر سر مي مالند تا سردردشان كم شود. نوعروس ها هم لاي پارچه زيرگلو مي بندند.
اما اين كه در خصوص كيفيت جشنواره ها پرسيديد، بايد گفت كه اصل كار درست است. من در جاهاي ديگري هم گفته ام كه جشنواره ها مي توانند فضاي رقابتي ايجاد كنند كه در بسياري از موارد هم موفق بوده اند. كما اين كه وقتي نويسنده اي در جشنواره كشوري مقام آورد، خود به خود احساس مسئوليت بيشتري مي كند. چون نمي خواهد كاري خلق كند كه از قبلي ضعيف تر باشد. اما به هر حال جشنواره ها هم خالي از اشكال نبوده و نيستند. اين ضعف ها در عرصه مديريت جشنواره ها بيشتر نمود داشته است كه بهتر است هر دور بهتر از دور قبل برگزار شود. مثلا به اعتقاد من همين همايش پاسداران اهل قلم به نسبت سال قبل بسيار بهتر برگزار شد. اما امسال هم اشكالاتي به آن وارد بود.
اين موضوع كه گفته مي شود كه نويسندگان با دوستان و خانواده كمتر وقت مي گذارند، واقعاً صحت دارد؟
تا حدودي درست است. شما ببينيد آقاي انشتين آن قدر ذهنش درگير موضوع نسبيت بود كه قيافه زنش را فراموش كرده بود. تا جايي كه يك بار در بازار به خانم خود مي گويد: «ببخشيد خانم... شما كمي آشنا به نظر مي آييد!» حالا شايد اين حرفي كه در مورد انشتين گفته شده كمي مبالغه آميز باشد، اما شخصاً خيلي از نويسنده ها را مي شناسم كه شايد در طول هفته يك بار از خانه بيرون نمي روند. در خانه هم با كسي حرف نمي زنند. برخي ها با زن خود اختلاف شديد پيدا كرده اند و همين طور خانم هاي نويسنده با شوهر خود اختلافات شديد دارند. اين خصوصيات البته بين آن دسته از نويسنده هايي كه داعيه روشنفكري دارند، پررنگ تر است. ولي من خودم اين باورها را قبول ندارم. البته گاهي كم و زيادهايي هم پيش مي آيد. چون در هر حال روح نويسنده بسيار حساس و شكننده است. بنده در هر حال روابطم را با دوستان و خانواده خوب حفظ كرده ام. براي تفريحات، خصوصاً شنا و كوهنوردي وقت مي گذارم. جالب است كه گاهي برخي از همان دوستاني كه خود را زنداني كرده اند، با حيرت و تعجب از بنده سؤال مي كنند كه تو با اين همه حاشيه اي كه براي خود درست كرده اي، چه وقت مي نويسي؟ در مجموع بايد گفت كه زندگي با يك نويسنده دشوار است.
كدام يك از آثارتان را بيشتر دوست داريد؟
همه نوشته هايم را دوست دارم. گفتم كه آثار نويسنده مثل بچه هايش مي مانند. حالا ممكن است برخي از اين بچه ها كمي ناپخته هم باشند. اما در هر حال پدر و مادر بچه ها را دوست مي دارند. كتاب گلابي هاي وحشي را دوست مي دارم چون كار اولم بود و در واقع با او وارد دنياي شگفت انگيز كتاب و كلمات شدم. سرريزون را هم كه نمي شود دوست نداشت. چون هم مخاطب ها پسنديدند و هم در جشنواره ها خوش درخشيد. كتاب كاش چشم هايش دروغ گفته باشد و بقيه را هم همين طور دوست دارم. خوب است بگويم وقتي كتاب كاش چشم ها... را مي نوشتم، بارها گريه كردم. اين اشك فقط به خاطر مرور خاطرات مشتركم با برادر شهيدم هم نبود. حتي براي زال و گلبس هم گريه كردم. يعني همين دو شخصيتي كه در طول داستان مخاطب را مي خندانند، بارها اشكم را درآوردند. چقدر سخت بود وقتي به آلام و رنج هاي اين دو مي رسيدم. مضاف بر اين كه گاهي هم به اقتضاي كارم بايد بي رحمي به خرج مي دادم. بعد كه بر مي گشتم و نوشته ها را مي خواندم، بغض مي كردم.
تاثيرات و تاثرات در كجاهاي داستان بيشتر نمود پيدا مي كرد؟
خيلي راغب نيستم همه فضاي داستان را باز كنم. چون بالاخره بايد خود مخاطب اين ها را برداشت كند. اما به هر حال در آشكار كردن روح شخصيت هاي منفي... بايد بي رحمي به خرج مي دادم. و اين برايم قدري آزاردهنده بود.

 



رو به كتاب!

پژمان كريمي
روز چهارشنبه، هفته گذشته، مقام معظم رهبري در ديدار با جمعي از اهالي كتابخانه ها و كتابداران، با اشاره به اهميت كتاب و كتابخواني، شمارگان كتاب در كشورمان را، شايسته جمعيت 75 ميليون نفري ندانستند.
نگارنده پيشتر در يادداشتي، يكي از معضلات فرهنگي امروز جامعه مان را «اهميت اندك» كتاب نزد افراد توصيف كرد. به عبارت ديگر، اينك كتاب، مسئله بسياري از شهروندان ايراني نيست! اگر جز اين بود و اگر كتاب مسئله و دغدغه مردم بود، به صورتي طبيعي، رويكرد به كتاب و سرانه مطالعه و نيز شمارگان كتاب در كشورمان افزايش مي يافت.
برآنم كه تاكيد رسانه ها بر جايگاه كتاب و مطالعه به عنوان يك ارزش و ارزش آفرين و به منزله، عامل متضمن توسعه فكري و فرهنگي، تنظيم كننده روابط درست فردي و اجتماعي، مؤثر در چگونگي ايفاي وظيفه شغلي و رفاه مادي، كتاب را به زندگي مردم وارد مي كند و مطالعه را تبديل به بخش جدي از برنامه روزانه افراد مي سازد.
از اين رو، در حيطه رسانه اي مي بايد باني و در انتظار سه اتفاق همزمان باشيم.
يك- وفاق اهالي رسانه بر سر تاكيد بر وجه ارزشمدارانه كتاب و مطالعه كه با شكل گيري صفحه ها و ستون هاي ويژه معرفي و نقد كتاب و اخبار اهالي كتاب و حوزه نشر و تبيين آثار مطالعه در شئون گوناگون مصداق عيني مي يابد.
دو- شكل گيري تنوع بيشتر نشريات تخصصي كتاب؛ نشرياتي كه به شكل حرفه اي به نقد تازه ترين كتاب هاي منتشر شده در شاخه هاي گوناگون علمي و هنري بپردازند.
سه-نگارنده از تعداد دانش آموزان اعم از دبستاني، راهنمايي و دبيرستاني، آمار مشخص و قابل استنادي به دست ندارد. اما بي شك تعداد، اندك نيست. ما بايد دانش آموزان را كه آمادگي پذيرش دغدغه هاي ارزشمدارانه دارند، نسبت به مقوله كتاب و كتابخواني بيشتر و بيشتر حساس كنيم. توزيع بن خريد كتاب، وارد كردن كتاب هاي غيردرسي به عنوان مكمل دروس اصلي و تجهيز كتابخانه هاي مدارس و گسترش مسابقات كتابخواني و روزنامه نگاري دانش آموزي، در آينده اي نه چندان دور نسلي از علاقه مندان به كتاب را به صحنه جامعه وارد مي سازد.
يادمان باشد كه يك شاخص توسعه در همه جوامع، «شمارگان كتاب و سرانه مطالعه» است. اساسا نيز پايين بودن اين شاخص براي گمانه زني درباره ميزان توسعه يافتگي در سطوح اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي كفايت مي كند.
روشن است كه كتاب و كتابخواني، در يك ظرف زماني كوچك، در قالب يك ارزش، در اذهان عمومي، كسب هويت و جايگاه نمي كند.
براي رسيدن به نتايج بزرگ، راهي جز تلاش و شتاب توأم با تدبير و دقت، وجود ندارد.

 



رسانه هاي جديد و بهانه اي براي كتاب نخواندن

پروفسور حميد مولانا به بهانه ديدار مسئولان كتاب خانه ها و كتابداران با رهبر انقلاب اسلامي مطلبي در پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبري منتشر كرد.
برگزاري نمايشگاه بين المللي كتاب در تهران در بهار هر سال و استقبال شايان توجه مردم و توسعه چشمگيري كه در پيشرفت كتابخانه هاي عمومي كشور به عمل آمده است، همه حكايت از بركاتي دارد كه از زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران نصيب اين سرزمين شده است.
دقيقاً به همين جهت است كه بايد با درايت و سياست گذاري هرچه بهتر، كتاب و كتابخواني را بار ديگر همانند تاريخ درخشان اسلامي و ايراني گذشته خود در رأس فرهنگ عمومي و زندگي روزمره قرار دهيم.
براي اين منظور برداشتن چهار گام بزرگ ضروري است. اول، دانستن و ادراك خوب و صحيح از تاريخ اسلامي و ايراني. تاريخ كتاب و كتابخانه در تمدن و فرهنگ اسلامي و ايراني بايد الگويي براي توسعه كتاب باشد. نسل جوان و جديد ما بايد آگاهي و حافظه جامع و درست از تاريخ كشور و مردم و جامعه خود داشته باشد، تا بتواند اطلاعات انبوه و جديد امروز را در چهارچوب گنجينه هاي گذشته ارزيابي كند.
تاريخ بزرگ ترين ميراث شناسايي خود و مملكت و مسير اصلي در استقرار هويت و گسترش فرهنگ است. موضوع تاريخ يكي از ضروري ترين نيازهاي شهروندي و سواد تاريخ يكي از لازم ترين عوامل در همبستگي جامعه و درك مسائل و وقايع و رويدادهاي زندگي ما است.
فقدان يك سامانه توزيع
دوم، سياست گذاري؛ بازاريابي و توسعه نشر كتاب بايد در راستاي احتياجات جامعه و نيازمندي هاي مردم باشد. تشويق نويسندگان، مترجمان و ناشران براي توليد و توزيع كتاب هاي مفيد و باتوجه به حفظ و گسترش فرهنگ ايراني و اسلامي و همچنين پيشرفت علم و دانش و آگاهي از وضع جهاني و محيط فرهنگي ديگران، بايد در دستور كار متصديان و سياست گذاران قرار گيرد.
چه عواملي انتخاب ما را در توليد صحيح و درست نشر و توزيع كتاب تعيين مي كند؟ چه كتاب هايي تحت چه شرايطي و براي چه منظوري چاپ و منتشر مي شوند؟ چه نسبتي بين كتاب هاي منتشره كنوني و علاقه و خواست جامعه و مردم وجود دارد؟
سوم، يكي از بزرگ ترين مشكلات ما در موضوع كتاب، مسئله توزيع و بازاريابي است. ايران فاقد يك سامانه توزيع و بازاريابي ملي است و اغلب ناشران و مراكز انتشاراتي با توليد و چاپ كتاب سر و كار دارند و نه توزيع و ترويج و بازاريابي و تبليغ و فروش آن بين علاقه مندان و طبقات مختلف جامعه.
امروز قدرت انتشاراتي كتاب در سطح ملي و جهاني در دنيا با زيرساخت هاي توزيع و بازاريابي (شناخت و جذب خوانندگان كتاب) مرتبط است. مهم ترين و سودمندترين اثر و بهترين كتاب اگر چاپ شده، ولي در انبار منتظر خريدار و مشتري بماند و مردم از آن اطلاع نداشته باشند، كوچك ترين تاثيري در جامعه نخواهد داشت. تيراژ كتاب در ايران در مقايسه با جمعيت و سطح دانش و علاقه بايد به مراتب بالاتر از وضع كنوني باشد. در ايران فاصله توليد، چاپ و توزيع آن بسيار طولاني و با مشكلات فراواني همراه است.
رسانه هاي جديد و بهانه اي براي كتاب نخواندن
چهارم و يكي از مهم ترين عوامل در موضوع ارتقاي سطح علم و دانش در جامعه، فرهنگ مطالعه كتاب است. امروز به علت توسعه و پيشرفت صنايع الكترونيك و ديجيتالي توجه مردم و به ويژه نسل جوان معطوف به اين نوع رسانه ها شده است. تلويزيون يك مثال خوبي است. سؤال اصلي اين است كه چگونه مي توان فرهنگ مطالعه كتاب را مانند فرهنگ صنايع ديگر در جامعه بالا برد، به طوري كه مطالعه كتاب در جامعه نهادينه شود.
در قرون وسطي كه دوره طلايي علم و هنر مسلمانان و ايراني ها بود و هنوز اروپا در تاريكي به سر مي برد، حيثيت، معروفيت، بزرگواري و به قول امروزي ها پرستيژ اجتماعي يك فرد در جامعه با كتاب خانه شخصي او و با تعداد و كيفيت كتاب هايش اندازه گيري مي شد. از نخبگان گرفته تا مردم عادي و شهروندان، مقياس قضاوت سطح اقتصادي و اجتماعي يك خانواده را نوع و تعداد كتاب هاي آن خانواده تشكيل مي داد.
در سراسر سرزمين هاي اسلامي از جنوب اسپانيا گرفته تا قاهره و بغداد، ري و جندي شاپور، مسلمانان قرون نهم تا سيزدهم ميلادي در هر شهري كتاب خانه عمومي داير كرده و آن جا را مركز و ثقل مطالعه و باشگاه هاي علمي، اجتماعي و ارتباطي خود قرار داده بودند. علاوه بر اين هر مسجد و مدرسه و بيمارستاني كتاب خانه داشت و جديدترين اطلاعات و معلومات علمي و هنري در اختيار علاقه مندان قرار مي گرفت.
مسلمانان و برگزاري
اولين نمايشگاه بين المللي كتاب
اولين نمايشگاه بين المللي كتاب توسط مسلمانان، حدود قرن دهم ميلادي در بغداد تشكيل شد. «پيش كتاب فروش ها» اسم بازار كتاب فروش ها در بغداد بود كه در ناحيه «باب البصره» واقع بود و در حدود يك صد مغازه و غرفه كتاب فروشي در آن وجود داشت. علاقه مندان به كتاب، نويسندگان، مترجمان، خط نويسان و كتاب داران هر سال در اين جا تجمع كرده و همديگر را ملاقات مي كردند.
در اين جا بود كه فيلسوف، شاعر، نويسنده و عالم از ايران، مصر و اسپانيا در كنار يكديگر به جست وجوي كتاب هاي جديد مي پرداختند و همين جا بود كه ديگران به دنبال مجلات كهنه و قديمي بودند.
در اين جا و در همين زمان بود كه ابن النديم، كتاب فروش و دانشمند معروف و مؤلف كتاب «الفهرست» از مهمانان و دوستان خود پذيرايي مي كرد و با آن ها به گفت وگو مي پرداخت.
قرن هاي بعد شغل كتاب فروشي همراه شغل داروفروشي (به علت پيش كسوتي مسلمانان در علم پزشكي و داروسازي) از سرزمين هاي اسلامي به اروپا انتقال يافت.
اغلب حاكمان اسلامي و ايراني آن زمان همه كتاب دوست بودند. علاوه بر كتاب خانه هاي معمولي، كتابخانه هاي اختصاصي حكام و فرمان روايان، خزانه علمي و هنري آن ها را تشكيل مي داد.
دانشمند آلماني دكتر زيگريد هونكه در كتاب «فرهنگ اسلامي در اروپا» مي نويسد «يك كتاب خانه متوسط خصوصي يك فرد مسلمانان در قرن دهم ميلادي، تقريبا بيش از جمع كل كتاب هاي كتاب خانه هاي اروپا كتاب داشت.» اين عشق به كتاب و مطالعه بود كه تمدن اسلامي- ايراني را رونق بخشيد و امروز نيز اين عشق به كتاب و مطالعه است كه مي تواند آن پيش كسوتي قرون گذشته را بار ديگر احيا كند.


 



ادبيات دفاع مقدس و مخاطب نوجوان

رقيه عزيزي شيركوهي
با توجه به رابطه ميان نياز مخاطبان خردسال و نقش والاي ادبيات در انتقال مفاهيم، ضروري است نويسندگان در راستاي توليد آثاري كه بتواند فرهنگ پرمايه دفاع مقدس را معرفي و ترويج كند؛ تلاش وافري داشته باشند.
ادبيات در تاريخ هر ملتي بيانگر رويدادها و حماسه هايي است كه اقشار مختلف جامعه با آن مواجه بوده اند؛ ايران اسلامي نيز از اين حماسه ها و رويدادهاي تاريخ بي بهره نبوده و با بروز و ظهور در هشت سال دفاع مقدس به جهانيان ثابت كرد كه مي تواند تمامي سدها و موانع را برداشته و به سمت عزت و رستگاري گام بردارد.
دفاع مقدس، بستر پرورش و خلق آثار فراواني در حوزه هاي مختلف اجتماعي، سياسي و فرهنگي شد و از اين رهگذر اهالي هنر و قلم مجال توليد آثار ارزشي در قالب هايي همچون شعر، قصه، رمان، نمايشنامه، فيلمنامه و ساير آثار ادبي را يافتند. در اين ميان گنجينه هشت ساله جنگ تحميلي گوهرهاي فراواني را در اختيار نويسندگان متعهد كشورمان قرار داد تا با الهام گرفتن از هزاران پديده در دوران دفاع مقدس، شاهكارهاي ادبي را در اين حوزه خلق كرده و بدين وسيله فرهنگ و تمدن اسلامي- ايراني را به ساير كشورهاي جهان معرفي و عرضه كنند.
نويسنده ادبيات دفاع مقدس با الهام گرفتن از حوادث، رويدادها و احساسات، به نگارش آثاري مي پردازد كه در اصل مفهوم اصلي پيام را با استفاده از شيوه ها و ابزارهاي مختلف به مخاطبان عرضه و منتقل مي كند؛ يكي از پديده هاي مهمي كه فكر و ذهن نويسندگان معاصر را به خود معطوف داشته و خالق نوعي ادبيات در كشورمان شده، پديده اي به نام «دفاع مقدس» است.
در كشورمان نويسندگان بسياري هستند كه به خلق آثاري در حوزه ادبيات دفاع مقدس اهتمام دارند، اما تنها براي گروه سني بزرگسال به نگارش و خلق اثر پرداخته و گاهي جوانان و نوجوانان كه نسل هاي تأثيرگذار آينده كشور هستند، ناديده گرفته مي شوند؛ اين درحالي است كه دشمن با تهاجم فرهنگي به ويژه جنگ نرم، دل و خانه همه ما را نشانه رفته و سعي دارد تا فرهنگ اصيل ايثار و شهادت و از خودگذشتگي را از ذهن و جان جوانان اين مرزوبوم بزدايد.
خون هزاران شهيد گلگون كفن و تن هاي مجروح جانبازان كه چشمه زلال پاكي و صداقت هستند، بهاي پرورش نسلي است كه بايد هويت و شأن اسلامي- ايراني خويش را از لابه لاي واژگان ادبيات و قصه هاي اصيل ايراني بيابند و درس استقامت و بردباري بياموزند؛ اما زماني اين جوانان و نوجوانان با فرهنگ ايثار و خودگذشتگي آشنا خواهند شد كه با فرهنگ غني دفاع مقدس آشنا شده باشند.
نويسندگان كاركشته و با سابقه ادبيات دفاع مقدس به ويژه ادبيات كودك و نوجوان كه با روحيه و نياز مخاطبان اين مرزوبوم آشنايي دارند، بايد به انتقال فرهنگ و ادبيات دفاع مقدس به جوانان توجه بسيار داشته و آنها را در رسيدن به كمال انساني كمك كنند؛ همچنين اصل مخاطب شناسي ايجاب مي كند با توجه به رابطه ميان نياز مخاطبان خردسال و نقش والاي ادبيات در انتقال مفاهيم، ضروري است نويسندگان در راستاي توليد آثاري كه بتواند فرهنگ پرمايه دفاع مقدس- كه بخش غيرقابل انكار تاريخ و هويت اسلامي ايراني از مرزوبوم است- را معرفي و ترويج كند؛ تلاش وافري داشته باشند.
متوليان فرهنگي كه ساليان سال توانستند از فرهنگ جمهوري اسلامي ايران پاسداري كنند، توجه داشته باشند اين فرهنگ زماني در بين جوانان و نوجوانان كشور نهادينه مي شود كه فرهنگ ايثار و استقامت كه برگرفته از آموزه هاي ائمه معصومين(ع) است و در هشت سال دفاع مقدس تمام قد به ظهور رسيد، را به مخاطبان خويش ارائه كنند چرا كه دشمن در كمين نشسته تا قلب و روح جوانان اين كشور را با مفاهيمي همچون مدگرايي و تخريب چهره دين و مكتب مسخر خويش كرده و آنها را از امر خداپرستي به هوس راني و پوچ گرايي سوق دهد. ناگفته نماند كه در سال هاي اخير نويسندگان بسياري به خلق آثاري در حوزه ادبيات دفاع مقدس براي گروه سني كودك و نوجوان اهتمام ويژه اي داشتند كه از جمله آنها مي توان به «مهمان بابا» سروده مهري ماهوتي، «جبهه در يك آلبوم» سروده عباسعلي سپاهي يونسي، «كاش يكي قصه اش را مي گفت» سروده شكوه قاسمي نيا، «سرود لاله و سرو» سروده مصطفي خليلي فر، «خورشيد زخمي» نوشته ليلا برزگر، «شكارچي پرندگان» نوشته حميد اكبرپور، «كلاغ آبي» نوشته داود غفارزادگان، «ماهي ها در آب زنده اند» تأليف محمود جوانبخت، «باران در بهشت» نوشته هادي خورشاهيان و «پاييز در قطار» نوشته كاظم مزينايي اشاره كرد كه همگي در زمره بهترين تأليفات كودك و نوجوان در حوزه دفاع مقدس قرار دارند.
همان طور كه «حسين فهميده» از دوران كودكي در ذهن ما به يادگار مانده است آموزش و پرورش و نويسندگان ادبيات دفاع مقدس با ذكر و ياد شهداي دانش آموز مي توانند اين فرهنگ اصيل اسلامي و ايراني را در دل و جان جوانان و نوجوانان اين مرزوبوم ماندگار كنند چرا كه الگوپذيري يكي از شاخصه هاي جواني است و جواناني كه در هشت سال دفاع مقدس حماسه ها آفريدند و بسياري از آنها با لباس سرخ شهادت به ديدار معشوق خويش شتافتند، مي توانند بهترين الگوي نسل هاي جديد انقلاب اسلامي باشند.
فراموش نكنيم وجود نوجوانان همچون زمين حاصلخيز آماده كشتي است كه اگر بذر ايثار، از خودگذشتگي، فداكاري، جوانمردي، مردانگي و شهادت طلبي در آن كاشته شده و به موقع آبياري شود، مي تواند تنديسي از انسان ناب انقلاب اسلامي شود؛ همان طور كه در دوران مبارزات انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس جوانان بسياري در كلاس درس انقلاب رشد كرده و مسير تعالي را تا اعلي عليين پيمودند؛ لذا نويسندگان ادبيات دفاع مقدس به ويژه نويسندگان آثار كودك و نوجوان با بهره گيري از زبان ساده به خلق آثار ارزشمند دفاع مقدس بپردازند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14