(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 6 مرداد 1390- شماره 19985

اكرام به ضعيفان
حكايت خوبان
اقسام اميد و آرزو
تپش قلم
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي-20
مشخصات دوست خوب
استغفاري فراتر از خودبيني ها
قابل توجه خوانندگان عزيز صفحات «معارف» و «انديشه»



اكرام به ضعيفان

قال النبي(ص): اكرموا ضعفائكم فانما ترزقون و تنصرون بضعفائكم.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: ضعيفان خويش را محترم و گرامي داريد، زيرا كه شما به وسيله (اكرامتان به) ايشان روزي داده مي شويد و نصرت و ياري خواهيد شد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ارشاد القلوب، ص 37

 



حكايت خوبان

دعاي خلاصي از اشرار
از علي(ع) روايت شده كه: من اين جور دعا مي كردم: خدايا مرا محتاج بندگان خودت قرار نده. پيغمبر اكرم(ص) به من فرمود: چنين دعايي نكن چون اين دعا مستجاب نيست. خداوند همه بندگان را محتاج يكديگر آفريده است. تو اين طور دعا كن خدايا مرا محتاج ش رار خلق خودت (بندگان بد خودت) قرار نده، و الا خداوند همه بندگان را محتاج يكديگر آفريده است.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 90، ص 325

 



اقسام اميد و آرزو

پرسش:
چرا اميد و آرزوهاي برخي افراد جنبه عيني و عملي پيدا نكرده و به مرحله ظهور و بروز خارجي نمي رسد؟
پاسخ:
يكي از مهم ترين دلايل محقق نشدن اميدها و آرزوهاي برخي افراد، به چگونگي و نوع اميدها و آرزوهاي آنان برمي گردد. هر چقدر اين اميدها و آرزوها از مدار واقعيت و حقيقت دور، و به توهم و خيال و اعتباريات نزديك تر باشد، تحقق عيني و عملي آن با مشكل مواجه مي شود و امكان وقوعي آن به صفر مي رسد. بنابراين به طور كلي مي توان اميدها و آرزوها را به اميدها و آرزوهاي كاذب و صادق تقسيم كرد. شهيد مطهري(ره) در اين زمينه مي فرمايد: «معمولا افرادي كه از لحاظ روح و روان، سالم و بانشاط اند و انحرافي پيدا نكرده اند، كمتر به تخيل و به هم بافتن آرزوهاي دور و دراز و نامعقول مي پردازند.
هميشه عملي فكر مي كنند و عملي آرزو مي كنند، يعني آرزوهاي آنها در جهت همان مداري است كه در زندگي دارند، روي بال و پر خيال نمي نشينند و آرزوي امور ناشدني را نمي كنند، ولي افراد ضعيف كه مبتلا به بيماري رواني هستند و نشاط عمل ندارند و در وجودشان همت و اراده اي موجود نيست، بيشتر بر مركب سريع السير خيال سوار مي شوند و با خيالات خود را سرگرم مي كنند». (حكمت ها و اندرزها، ص 181)
پس بايد دايره اميدها و آرزوهايمان را محدود سازيم و بدانيم هر چيزي شايسته اميد داشتن نيست. بازيابي و تشخيص اميدهاي واهي و كاذب از اميدهاي واقعي و صادق، و اميدهاي پست و بي ارزش از اميدهاي ارزشمند و متعالي و تجديدنظر در اميدها، امري ضروري و اجتناب ناپذير است. به بيان ديگر اميدها و آرزوها آسيب ها و آفاتي دارند كه مهم ترين آنها، عدم آگاهي و اطلاع از واقعيات، غفلت از وظيفه اصلي، بلندپروازي، فاصله گرفتن از مباني ديني و عوامل فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي حاكم بر جامعه است. از اين رو اميدها و آرزوهايي كه بر پايه چنين زمينه ها و مقدماتي شكل مي گيرد به قرار زير است:
1- اميدها و آرزوهاي واهي
گاهي اميدها و آرزوها، كاذب، واهي و غيرواقعي است و از حقيقت به دور و به توهم شباهت دارد. به قول شاعر:
اميد نيست كه عمر گذشته بازآيد
در اين اميد به سر شد، دريغ عمر عزيز
امام علي(ع) آرزوهاي كاذب را به سراب و آب نمايي تشبيه كرده است كه تشنه كامان را به دنبال خود مي كشاند، ولي هر لحظه آنها را تشنه تر مي كند. (غررالحكم و دررالكلم، ج5، ص 438) براين اساس، در آموزه هاي ديني، از آرزوهاي دراز، به دليل آثار و پيامدهاي شوم آن به آرزوهاي غيرمنطقي تعبير و نكوهش شده است. علي(ع) در اين رابطه مي فرمايد: «از آرزوهاي دراز بپرهيزيد كه زيبايي نعمت هاي الهي را از نظر شما مي برد و آنها را نزد شما كوچك مي كند و به كمي شكر فرامي خواند». (همان، ج 3، ص 319)
2- اميدها و آرزوهاي تعديل نشده
يكي از آسيب ها و آفات اميد و آرزو، خروج از مدار و مرز اعتدال است. اگر اميد و آرزو از حد اعتدال خارج شود و رنگ افراطي به خود بگيرد، مفاسد جبران ناپذيري را به دنبال خواهد داشت. امام علي(ع) مي فرمايد:
«از تكيه كردن بر آرزوها بپرهيزيد كه همانا سرمايه احمقان و مانع خير آخرت و دنياست». (نهج البلاغه، نامه 31)
بنابراين اگر در بعضي آيات و روايات آرزو مذمت شده، همين آرزوهاي طولاني و دراز است كه پشتوانه عقلاني ندارد، علي(ع) در اين خصوص مي فرمايد:
«شرف الغني ترك المني» برترين بي نيازي، ترك آرزوهاست. (نهج البلاغه، حكمت 34) در روايتي ديگر آثار زيانبار آرزوهاي واهي را اين گونه ترسيم فرموده اند. آرزوهاي دراز، عقل انسان را مي برد، وعده آخرت را دروغ مي شمرد، انسان را به غفلت وا مي دارد و سرانجام آن، حسرت و ندامت است. (ميزان الحكمه، ج 1، ص 103)
آرزو بد نيست طغيانش بد است- هست دريا خوب و طوفانش بد است
گرچه هر ميلي همايون مركبي است- خارج از اندازه جولانش بد است

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
«شكوه ظاهري شيطاني» نشانه خروج انسان خودشيفته از بارگاه نعمت و رحمت سبحاني است.
¤¤¤
شيطان از گناهان كوچك رابطه اش را با انسان شروع مي كند و اگر مجال يافت پيرو خويش را در گناهان بزرگ ثابت نگه مي دارد.
¤¤¤
شيطان علما، عالم شياطين است!
¤¤¤
ترك يك عادت زشت، معادل گذشتن از يك خاكريز شيطان در عرصه جهاد اكبر است.
¤¤¤
خسيس، خازن اموال دشمنان خويش است!
¤¤¤
قطره دانشت را در درياي «جهل مركب من» نريز تا در عرصه دانايي متحرك باقي بماني.
¤¤¤
مجذوب راي خويش، مطرود خلق عالم است!
¤¤¤
ظلم هزاران چهره كريه دارد و زشت ترين نوع آن، ظلم در حق خويش است!
¤¤¤
ثروت انسان، معادل «عمل صالح مومنانه»ي اوست.
¤¤¤
حال كه مي بينيم هر روز مرگ در حال برچيدن سفره زندگي ديگران است چرا خودمان سفره حياتمان را شكيل آماده برچيدن نكنيم؟!
¤¤¤
هر كجا حق به حقدار نمي رسد، حقوق «مستضعفان» در حساب هاي «مترفين» بلوكه شده است!
¤¤¤
در اجتماع سالم، امتيازات خاص، به استعدادها و تلاشهاي خاص تعلق مي گيرد.
¤¤¤
حال كه انسانها تاكنون نتوانسته اند «مدينه فاضله» بسازند، تو از خود، انسان فاضل، بساز و نباز!

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي-20
مشخصات دوست خوب

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
بحث ما راجع به تربيت بود، به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن. گفته شد انسان معمولا در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي روش مي گيرد كه فضاي پنجمي حاكم بر آن ها است كه بعداً بحث مي كنيم. بحث ما رسيد به محيط سوم (رفاقتي) كه انسان، در آن ساخته مي شود. بعد از محيط خانوادگي و محيط آموزشي، انسان در محيط رفاقتي است كه روش مي گيرد و در آن ساخته مي شود. نكته مهم اين است كه محيط رفاقتي نسبت به دو محيط گذشته، اثرگذاري اش قوي تر است و غالباً اين طور است كه به نوعي، بر روي تأثيرات دو محيط قبلي اثر مي گذارد. روشي كه انسان در اين محيط مي گيرد، مي تواند روش هاي قبلي را از بين ببرد. در جلسه گذشته گفته شد كه همه پيوندها در قيامت از هم گسسته مي شوند، به جز يك پيوند و آن «پيوند رفاقتي» است.
البته در باب پيوند رفاقتي، يك مطلب خاص وجود دارد و آن اين است كه در قيامت، اين پيوند رفاقتي، به پيوند ديگر تبديل مي شود. به تعبير دقيق تر اين طور نيست كه اين پيوند گسسته شود، بلكه تبديل مي شود به دشمني.
محور رفاقتها
تعبير آيه شريفه اين است كه «الاخلأ يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين» همه دوستان در قيامت، با هم دشمن مي شوند، مگر پرهيزكاران. در قيامت اين طور نيست كه رفقا مثل پدر، مادر و برادر كه مي روند دنبال كارشان، نيست. يك دسته از رفاقت ها به جاي دوستي، دشمني مي آورد. در سوره ديگر هم ما داشتيم كه وقتي پيوند رفاقتي بر يك محور خاصي بود، اين دوستي به دشمني شديد تبديل مي شود و اين ها به جان هم مي افتند. چه بسا اين، او را لعن كند، آن، اين را لعن كند. يك وقت هست مي گويي جدا شدند و رفتند سراغ كارشان، يك وقت مي گويي جدا شدند ولي همديگر را رها نمي كنند، دوستي شان تبديل به دشمني مي شود. دسته ديگر، دوستي هايشان باقي مي ماند و از هم دستگيري مي كنند. رابطه اين ها در قيامت به خاطر پيوند رفاقتي آنها در دنيا است. اين كه من عرض كردم در بين همه پيوندها آن پيوندي كه هم در ربط با امور دنيايي و هم در ربط با امور اخروي خيلي اثرگذار است، عبارت است از پيوند رفاقتي به اين جهت بود.
به طور كلي هر پيوندي، يك سبب مي خواهد. بايد چيزي به عنوان «محور رفاقت» باشد تا دو نفر با هم رفيق شوند. دو نفر كه دارند در خيابان راه مي روند يكدفعه كه با هم رفيق نمي شوند! يك چيزي بايد باشد تا اينها را به هم ربط بدهد. به طور خلاصه، آن چيزي كه مي خواهد محور قرار بگيرد و سبب اين پيوند بشود، يا يك امر مادي است و يا يك امر معنوي، يعني اتصال ها، يك وقت بر محور ماديت درست مي شود و يك وقت بر محور معنويت ايجاد مي شود. اتصال انسان با انسان بر محور يكي از اين دو مسئله است.
دوستي كارساز و دوستي ناكارآمد
ما در معارفمان داريم رفاقت هايي كه بر محور ماديت و امور دنيايي درست شده است، در آخرت به دشمني تبديل مي شود. «الاخلأء يومئد بعضهم لبعض عدو» اما اگر رفاقت بر محور معنويت و امور اخروي باشد چنين نمي شود؛ «الا المتقين» رفاقت پرهيزكاران استثناء شده است. يعني اگر پيوند رفاقت بر محور معنويت باشد، به دشمني و عداوت تبديل نمي شود و باقي مي ماند. اين رفاقت در قيامت كارساز نيز هست. اين يك قضيه و مطلب كلي است كه در متن معارف ما هست.
روايتي از امام صادق(ع) است كه مثل «ضرب قانون» مي ماند. گويي حضرت در باب دوستي يك قانون كلي را مطرح مي فرمايند. حضرت مي فرمايد: «الا كل خله كانت في الدنيا في غيرالله فانها تصير عداوه يوم القيامه» (بحار/66/237) حرفي كه من زدم متن فرمايش حضرت است، ايشان مي فرمايد: آگاه باشيد! هر دوستي رفاقتي كه در دنيا «في غيرالله» بر محور معنويت نباشد، در روز قيامت، تبديل به دشمني مي شود. حضرت اين آيه شريفه را كاملا توضيح مي دهد: «الاخلأء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين» ايشان، اين آيه را در اين قالب مي ريزد و بيان مي كند.
انواع دوستي ها و عاقبتشان
پيوندهاي رفاقتي كه در دنيا بر محور معنويت شكل مي گيرد، در قيامت مشكلي ايجاد نمي كند. بلكه باقي مي ماند و بعد هم كارساز است. كارسازي اش نيز، مسئله شفاعت و دستگيري است. اين رفاقت براي آنها مشكل ساز نيست. ما در معارفمان داريم كه مؤمنين بعضي، بعضي ديگر را شفاعت مي كنند. اين جزء معارف دين ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت مي كند. اين مسئله مربوط به مؤمن هايي است كه بر محور ايماني با يكديگر رابطه داشتند، نه ماديت.
دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند كه اصلا رفاقت و دوستي شان فقط بر محور ماديت بود. تكليف اين رفاقت ها هم در اينجا معلوم است. اما دسته سومي هم ممكن است كه قصه يك طرف از رفاقت امور مادي باشد و طرف ديگر جهت معنوي داشته باشد. اين رفاقت اصلا در دنيا باقي نمي ماند كه بخواهد به قيامت برسد. اين ها به يكجايي مي رسند كه ديگر نمي توانند ادامه بدهند. همين جا، رفاقتشان را به هم مي زنند و از يكديگر جدا مي شوند. به قيامت نمي رسد.
گسست و دشمني دوستان در دنيا
ما از بعضي از روايات به دست مي آوريم كه رفاقت هايي كه بر محور معنويت نيست و فقط ماديت در آنها مطرح است، اين طور نيست كه فقط در آخرت تبديل به دشمني شود و در آن جا پشيمان شوند. گاهي در دنيا گسسته شده و به دشمني تبديل مي گردد. اين مطلبي است كه ديگر براي شما مشهود و آشكار است، احتياج به توضيح ندارد. شما اين مسائل را به خوبي درك مي كنيد.
دليل اين مطلب چيست؟ من اشاره اي به يك نكته مي كنم كه وجهه و جنبه كلامي- فلسفي دارد، ولي خوب و مفيد است. «ماده» محدود است اما معنويت نامحدود است. اگر «ماده» محور دوستي قرار بگيرد، رفاقت بر محور انتفاع ها و منفعت ها پايدار مي ماند. يعني تا وقتي كه از رفيق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آن چه مطرح است سودبري است. آن چه مهم است اين است كه نيازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادي باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا بايد دو طرف با يكديگر نزاع كنند تا به منافعشان برسند.
اين كه در فلسفه مي گويند: دنيا دار تزاحم است، يعني سراي مزاحمت است. يعني چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پيش مي آيد. بعد هم همين رفاقت به جايي مي رسد كه دعوا مي شود. يا بر سر رياست، يا مال يا هر چه مي خواهد باشد، مي بيني سال ها دستشان در دست هم بود، اما يك مرتبه با هم اختلاف پيدا كردند! اينها رفيق صميمي بودند، حالا دشمن خوني شدند! چه شد كه اين طور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، رياست بود، «الملك عقيم» اينها سر پول، رياست و امثال اينها كه امور مادي است، دعوايشان مي شود و دشمن خوني مي شوند. دليلش اين است كه اين رفاقت، بر محور معنويت نبود، بر محور ماديت بود.
دوستي هاي همراه با پشيماني
امام صادق(ع) در ادامه روايت قبلي نقل مي كند كه اميرالمؤمنين فرمودند: «للاخلاء ندامه» انسان به هر شكل كه با كسي دوستي كند، پشيمان مي شود، «الا المتقين»(همان) مگر متقين. در اين جا مطلب را به طور كلي بيان مي فرمايند. در روايت حرفي از آخرت نيامده است. در آن روايت «روز قيامت» داشت، اما اين جا بحث قيامت مطرح نيست. به اصطلاح، روايت اطلاق دارد. هر دوستي و مرافقتي، پايانش پشيماني است، چه در دنيا چه در آخرت؛ مطلب كاملا روشن و ساده است. دوستان، آخرالامر همه پشيمانند، مگر چه كساني؟ آن كساني كه محور دوستي شان معنويت بود.
اينكه در آيه شريفه داشت، دوستي ها به دشمني تبديل مي شود، جهتش اين است. اينها مشهود است و واقعا انسان مي بيند كه چه طور كساني كه بر محور امور دنيايي با هم رفاقت كردند، رفاتشان پايدار نمي ماند و بعضا به دشمني و كينه توزي هم منجر مي شود. سر آن را هم گفتم كه چيست. اگر محور دوستي، امر مادي بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفته اند، لذا تزاحم پيش مي آيد و آخر تزاحم چيست؟ دشمني و رو در روي هم ايستادن. گفتم فرقي نمي كند كه چه باشد، مال باشد، رياست باشد يا چيز ديگر. همين كه محور الهي نباشد، مشكل ساز است. من كلي دارم بحث مي كنم. خودمان هم داريم مي بينيم و در متن جامعه ما نيز فراوان است، در هر دو رابطه مصاديق فراواني وجود دارد، چه رياستش، چه مالش. دليل تبديل دوستي به دشمني چيست؟ چون خدا نيست. چون دوستي «في غيرالله» است.
استاد ما، امام(رض) مي فرمود: «اگر تمام انبياء را جمع كنند-مي شود يك شهر صد و بيست و چهار هزار نفري- اصلا و ابدا يك دعوا، يك دادگستري در اين شهر نمي بينيد.» خيلي زيبا تبيين مي فرمايد. همه با هم رفيق هستند. اما نزاع و درگيري نيست. چرا؟ جهت اين است كه محور رابطه آن ها خداست. محور خداست نه دنيا. دعوا جايي است كه محور، دنيا باشد. درگيري از اينجاها شروع مي شود.
مشخصات دوست خوب
حالا مي رويم سراغ مشخصات رفيق خوب. در معارف ما اين مطلب آمده است كه اگر خواستي رفيق پيدا كني، بايد به دنبال چه كسي بگردي. اولا بايد رابطه ات براي خدا باشد نه بر محور دنيا، ثانيا بايد طرف مقابلت ويژگي هايي داشته باشد تا رفاقت و دوستي ات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه مي دهد. مشخصه ها كاملا بر محور دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بيرون افراد ملاك ها و مشخصاتي بيان شده است.
1. خصوصيت دروني «دوست خوب»
از نظر دروني، به طور كلي، كسي را انتخاب كن كه بعد معنوي تو را شكوفا كند. يادآور بعد معنوي تو باشد. تو را به ياد خدا بيندازد. نه اين كه شهوت تو را تحريك كند يا هواهاي نفسانيه تو را برانگيزد. در يك روايتي دارد: «قيل لنبي(ص) اي الاصحاب افضل» از پيغمبر پرسيدند: بهترين رفيق كيست؟ آدم كه مي خواهد رفيق انتخاب كند كه با او مصاحبت كند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصياتي بايد دارا باشد؟ «قال: اذا ذكرت اعانك و اذا نسيت ذكرك»(بحار/47/140) حضرت فرمود: آن كسي كه اگر به ياد خدا افتادي، تو را كمك كند و اگر خدا از يادت رفته است، تو را به ياد خدا بيندازد(1) اين جنبه دروني دارد.
يك روايت ديگر از پيغمبر اكرم است كه تقريبا نظير روايت قبلي است. «اذا اراد الله بعبد خيرا جعل له وزيرا صالحا» وقتي خداوند بخواهد به بنده اي خيري برساند، براي او يك وزير صالح قرار مي دهد. وزير يعني كسي كه كمك كار انسان است، تقريبا همان رفيق است. «ان نسي ذكره و ان ذكر اعانه»(بحار/47/166) اگر از خدا غافل شد او را به ياد خدا مي اندازد و اگر به ياد خدا افتاد او را ياري مي كند.
2. خصوصيت بيروني «دوست خوب»
من درباره بعد بيروني، سه تصوير مي كنم تا مطلب روشن شود. يك، زباني؛ دوست بايد از نظر بيروني، يعني كارها و اعمالي كه مي خواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمايي و كمك كند. يعني اگر ديد من دارم معصيت مي كنم، من را نهي كند. اگر دارم كار خلاف مي كنم، او مرا نهي كند. دو، عملي؛ اگر ديد من دارم كار خير مي كنم، مرا كمك كند كه من كار خيرم را ادامه دهم. مرا تشويق كند. مرا به كار خير امر كند. براي كار خير مرا كمك كند. يك چنين رفيقي انتخاب كن. سه، رفتاري؛ من كسي را انتخاب كنم كه او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من كار درست كردن را ياد بدهد. لازم نيست كه لفظاً به من چيزي بگويد. عملا بياموزد. چرا؟ چون برد عمل در تاثيرگذاري از بعد لفظي بالاتر و اقوي است. رفيقي انتخاب كن كه كار خير بكند، از آن طرف هم از شر پرهيز كند. به تو آموزش عملي بدهد چون برد اين بيشتر است تا آن كه لفظاً بگويد.
ما در روايات باب رفاقت، هر سه مطلب را داريم كه اينها، مستقيماً با مساله تربيت رابطه تنگاتنگ دارد. در خصوص جنبه قولي و زباني؛ علي(ع) مي فرمايد: «صديقك من نهاك» دوست تو آن كسي است كه اگر خواستي معصيت بكني، تو را نهي كند. اگر خواستي كار زشت كني، به تو بگويد: نكن! حرام است! معصيت است! تو را نهي از منكر كند. «و عدوك من أغراك»(غررالحكم/ 415) دشمن تو آن است كه اگر خواستي- نعوذ بالله- كار زشت انجام بدهي، تو را فريب بدهد و مغرورت كند.چه به امر شر دعوت كند، چه اگر كار زشتي انجام دادي، تو را تشويق كند. چه بسا از «من أغراك» اين مراد باشد. اين دوست تو است كه اگر كار بد كردي، تو را نهي كند و دشمنت كسي است كه اگر كار بد كردي، بگويد چه كار خوبي كردي! جمله اول با جمله دوم روايت تناسب دارد.
اما دوم، علي(ع) فرمود: «المعين علي الطاعه خير الأصحاب»(غررالحكم/ 614) بهترين دوستان كسي است كه براي اطاعت الهي كمك كند. تو داري طاعت الهي انجام مي دهي، عملي انجام مي دهي كه مورد رضاي خداوند است، آن كسي كه به تو كمك كند، بهترين رفيق تو است. اين شخص بهترين رفيق تو است. اينها همه در بعد عملي است.
سوم، آنكه از نظر رفتاري به من روش بدهد، نه اينكه مرا لفظي كمك كند، عملا من را تربيت كند. علي(ع) فرمودند: «ليس شيئ أدعي لخير و أنجي من شر من صحبه الاخيار» چيزي بهتر از دوستي با خوبان، انسان را به عمل خير دعوت نكرده و او را از شر نجات نمي دهد. اخيار، كساني هستند كه از نظر عملي آدم خيري هستند، يعني آن هايي كه عملشان اين گونه است. اين تعبير به «أدعي، أنجي» در روايت يعني خيلي دعوتش بيشتر است. چرا؟ چون دعوت اينها عملي است و برد عمل روي انسان از نظر آموزشي أقوي است تا قول و حرف. لذا حضرت مي گويد: «أدعي»
اين كه مي گويد:«أنجي» براي چيست؟ پيش آمده يك كار زشتي بخواهي مرتكب شوي و به ياد رفيقت بيفتي و پاكي و خوبي او را به ياد بياوري و خجالت بكشي و آن كار را ترك كني؟ اين دوستي تو را از گناه نجات داده است.
اين تعبير «أدعي، أنجي» كه مي فرمايد جهتش اين است كه عمل، تاثيرگذاري اش در تربيت بيشتر است. لذا كسي كه انسان مي خواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بردش از گفتار بيشتر است. پس در انتخاب رفيق، آن چيزي كه بايد محور باشد همين مسأله معنويت است، نه ماديت، اين بايد محور رفاقت باشد، چنين رفاقتي پايدار است و در دنيا و قيامت به دشمني تبديل نخواهد شد.

1-ذكر در اين جا به معني ياد خدا است. «ذكر» از نظر استعمالات ، عبارت از ياد خدا كردن است هر چند معناي خودش صرفاً چيزي را به ياد آوردن است. لذا اگر ذكر به طور مطلق استعمال شود، كه روايات ما و حتي در محاورات ما معمولا اين طور است، منظور همان ياد خدا است.

 



استغفاري فراتر از خودبيني ها

عليرضا شيرازي
يكي از روش هاي دست يابي به تعالي و رشد كمالي، بهره گيري از استغفار است. انسان در هر مقام و منزلت معنوي كه باشد خود را نيازمند بهره مندي از استغفار مي يابد، زيرا هر چه در شناخت و معرفت بالاتر باشد، به همان اندازه بزرگي و عظمت و جلال الهي را مي بيند و كوچكي كارها و اعمالش را مي يابد. لذا خواهان پوشش الهي است تا كمبودها و كاستي هايش در برابر عظمت الهي پوشيده ماند.
با همه ارزش و اعتباري كه براي استغفار به درگاه الهي براي خود بيان شده است، ولي كساني هستند كه فراتر از منيت ها و خودبيني ها مي نگرند و افزون بر اين كه براي خود استغفار مي كنند، دست تضرع و انابه به درگاه خداوند دراز كرده و از او مي خواهند ديگران را نيز بيامرزد و آنان را نيز تحت پوشش قرار داده و از عذاب هايي كه به سبب گناهان پديد مي آيد، آنان را حفظ و نگه دارد. اين جاست كه عظمت انسان و انسانيت تجلي كرده و ربوبيت عبودي انسان خودنمايي مي كند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا ديدگاه قرآن را در اين زمينه تشريح كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
استغفار، ابزار حفاظتي و صيانتي
انسان به سبب گناهان و خطاهاي ريز و درشت و نيز آگاهانه و غيرآگاهانه، دچار گرفتاري ها، عذاب ها و سختي هايي مي شود كه به طور طبيعي گريبان وي را مي گيرد. بنابراين بايد عمل يا اعمالي را انجام دهد تا وي را از پيامدهاي طبيعي آن حفظ كند و يا دفع و رفع نمايد. اين جاست كه استغفار از سوي خداوند به عنوان يكي از ابزارها، اسباب و وسايل حفاظتي و صيانتي مطرح شده است تا بشر با بهره گيري از آن بتواند در امان و امنيت قرار گيرد.
اين كه خداوند در آياتي از قرآن از بشر خواسته استغفار كنند به معناي طلب آمرزش است كه با بهره گيري از آن، انسان در پوششي قرار مي گيرد كه از پيامدها و آسيب هاي گناه و خطا در امان مي ماند. بنابراين استغفار چيزي جز درخواست مصونيت از عذاب الهي با گفتار و رفتار نيست. (مفردات راغب اصفهاني، ذيل واژه غفر)
خداوند در آياتي چون 58 بقره و 135 و 193 و 195 سوره آل عمران و 110 سوره نساء و مانند آن، استغفار را زمينه ساز آمرزش خداوند نسبت به گناهان برمي شمارد. به اين معنا كه استغفار موجب مي شود تا رحمت الهي به سوي شخص جلب شود (بقره آيه 199 و نساء آيات 64 و 106) و محبت الهي به سوي وي آيد (هود آيه 90) و از عذاب هاي عمومي (انفال آيه 33 و كهف آيه 55) و عذاب هاو گرفتاري هاي خاص در امان ماند و دعاهاي وي مورد اجابت قرار گيرد (ص آيات 35 و 39) و از امكانات خاص و خوب دنيايي نيز بهره مند گردد. (هود آيه 3) از اين رو خداوند، يكي از كاركردهاي استغفار را مددرساني خداوند به اشخاص استغفاركننده از طريق فرزند و مال دانسته و به عنوان اسباب رونق كشاورزي و نزول بركت و باران مفيد فراوان از آسمان مطرح مي سازد. (نوح آيات 10 و 12) زيرا كساني كه در همه امور خويش به خداوند توجه دارند و از وي طلب آمرزش و استغفار مي كنند، متوجه ولايت مطلق الهي هستند (بقره آيه 286 و اعراف آيه 155) و او را در هر چيز و هر كاري توانا، رحيم، رحمان، حكيم و شايسته توسل دانسته (اعراف آيات 151 و 155 و مومنون آيه 109 و 118 و نساء آيه 64 و آيات بسيار ديگر) و همواره متوجه ربوبيت الهي (آل عمران آيه 147 و 193و آيات ديگر) هستند.
استغفار براي ديگران، مقام ربوبيتي انسان
انسان همان گونه كه مامور و مكلف است تا خود را از بندهاي هواهاي نفساني و دشمنان بيروني برهاند و از راه عبادت و شريعت، به تزكيه و خودسازي اقدام كند و همه ظرفيت ها و استعدادهاي سرشته در ذات خويش را به فعليت رساند؛ هم چنين مكلف است تا دستگير ديگران باشد و آنان را به سوي كمال به دو شيوه هدايت طريقي و هدايت ايصالي سوق دهد. به اين معنا كه گاه لازم است تا در مقام امر به معروف و نهي از منكر قرار گيرد گاه ديگر در مقام استغفار و دعا بنشيند و از خداوند بخواهد تا ديگران را به سوي كمال برساند.
در اين مقام است كه نقش ربوبي و ولايت هر يك نسبت به ديگري بروز و ظهور مي كند؛ زيرا هر كسي يك و يا چند اسم الهي را در خود فعليت بخشيده و از توانايي هايي برخوردار است. در اين حالت لازم است تا نسبت به ديگري كه اين اسماي الهي را در خود فعليت نبخشيده توجه و عنايت خاص داشته باشد و او را به سوي فعليت بخشي هدايت و كمك كند. اين جاست كه نقش ربوبيت و پروردگاري هر يك از انسان ها نسبت به ديگري به ويژه ميان مومنان، خود را نشان مي دهد. در اين مقام است كه انسان تعهد و مسئوليت خلافت الهي خود را بروز مي دهد؛ زيرا هر يك از انسان ها از ولايت و خلافت عمومي برخوردارند، هرچند كه خلافت مطلق و كامل، از آن انسان كامل (معصوم) است.
خداوند در آيه 41 سوره ابراهيم و نيز 28 سوره نوح از مردم مي خواهد تا نسبت به خود و پدر و مادر خويش استغفار نمايند و آن را به عنوان يك امر پسنديده توصيه و سفارش مي كند. درآياتي چون 97 و 98 سوره يوسف نيز استغفار براي فرزندان به نمايش گذاشته مي شود تا مردم دريابند كه دامنه استغفار انسان فراتر از خود است و حتي از آياتي چون 41 سوره ابراهيم اين معنا به دست مي آيد كه اين استغفار مي تواند تا همه مومنان ادامه يابد و از خويشان نيز بگذرد. (و هم چنين آل عمران آيات 15 و 16 و مومنون آيه 109 و زمر آيه 53)
البته گزارش قرآني نشان مي دهد كه استغفار تنها از سوي انسان ها انجام نمي شود بلكه حتي فرشتگان الهي نيز براي مومناني كه اهل توبه و پيرو حق باشند، درخواست توبه مي كنند. (غافر آيه 7)
در اين ميان ارزش استغفار پيامبر(ص) به عنوان مهم ترين عامل رشدي و صيانتي مطرح مي شود (آل عمران آيه 159 و نور آيه 62 و محمد آيه 12)
البته در اين آيات از استغفار آن حضرت براي خودش نيز به عنوان يك حكم وجوبي سخن به ميان آمده است. از جمله در آيه 19 سوره محمد آمده كه براي گناه خويش و مومنان و مومنات... استغفار كن. اين حكم براي حضرت(ص) در حالي است كه آن حضرت(ص) از هرگناه و خطايي درعصمت است و عصمت به وي اجازه هيچ گناه و خطايي نمي دهد. بلكه در مقام تطهير محض الهي است و حتي ترك اولي نيز از آن حضرت و امامان معصوم صادر نمي شود. از آيات و روايات ديگر به دست مي آيد كه مراد از آن، قرارگرفتن شخص پيامبر(ص) تحت اسم غافر مي باشد كه اين گونه از هرگونه خطا و اشتباه و ترك اولي نيز در امان ماند و به سخن ديگر، بيانگر نوع عصمت ازطريق غفران الهي مي باشد.
با توجه به آيات و روايات، نه تنها گناهكاران، بلكه مؤمنان و حتي ائمه(ع) و پيامبر اكرم(ص) نيز مأمور به استغفارند. خداوند در سوره غافر (آيه 55) و سوره محمد (آيه 19) به پيامبر(ص) فرمان استغفار از «ذنب» داده است. اميرالمؤمنين علي(ع) نيز براي خويش و مؤمنان استغفار مي كند. (نهج البلاغه، خطبه 197)
در مجمع البيان گفته: از حذيفه بن يمان به سندي صحيح روايت شده كه گفت: من مردي بودم كه نسبت به اهل خود بد زبان بودم، به رسول خدا(ص) عرضه داشتم: مي ترسم اين زبانم مرا داخل آتش كند، فرمود: تو چرا از استغفار استفاده نمي كني؟ من همه روزه حتما صدبار استغفار مي كنم. و در الدرالمنثور است كه: احمد، ابن ابي شبيه، مسلم، ابو داوود، نسائي، ابن حبان و ابن مردويه از اعز مزني روايت كرده اند كه گفت رسول خدا فرمود: به درستي كه پرده اميال برقلبم كشيده مي شود و من هر روز صدمرتبه استغفار مي كنم. البته اماميه به اتفاق و اجماع، هرگونه گناه از كبائر و صغاير را، چه پس از بعثت و چه پيش از آن بر رسول اكرم(ص) ممكن نمي شمارد. (مفيد، 106؛ علامه حلي، 376) همين حكم درباره امامان معصوم(ع) نيز جاري است و آنان از هرگونه گناه و خطا مصون هستند. برخي در توجيه اين آيات گفته اند كه مراد از امر به استغفار، استغفار آن حضرت نسبت به امت خويش و نه شخص آن حضرت بوده است (طوسي، 9/300) و يا آنكه استغفار رسول اكرم(ص) از باب تعبد بوده است. (طبرسي، 7/821؛ نيز بغوي، 5/47)
مراتب گناه
بنا به ديدگاه متأخران شيعه «ذنب» مراتب مختلفي دارد؛ بنابراين، ذنب نسبت داده شده به معصومين(ع) از نوع گناهان شرعي، قانوني و اخلاقي نيست، بلكه اينان با رسيدن به مقام قرب الهي توجه به امور طبيعي و دنيوي را نوعي غفلت از مبدأ هستي وگونه اي گناه تلقي مي كنند. دراين باره تعبير مشهور «حسنات الابرار سيئات المقربين» به كار رفته است. از اين رو، بايد اين دسته آيات و احاديث مربوط به استغفار معصومين و نيز حديث نبوي «انه ليغان علي قلبي و اني لاستغفرالله في اليوم مائه مره» (مسلم، 3/2075) را بر همين معنا حمل كرد (نك: شيخ بهايي، 190- 193؛ فيض، 1/225-226، 7/71-81؛ طباطبايي، 6/364-366، 370-371، 71/341)
گاه در قرآن كريم به پيامبر(ص) امر شده است كه براي مرد و زن از مؤمنان استفغار كند (نور/ 26، ممتحنه 21). شيخ طوسي استغفار رسول اكرم(ص) براي مردمان را به معني دعا و لطفي در حق آنان دانسته است كه مغفرت و بخشايش خداوند را در پي خواهدداشت (7/466). از نظر قرآن كريم، مؤمن واقعي كسي است كه از گناهان خود بي درنگ آمرزش طلبد و پيامبر(ص) را براي استغفار شفيع سازد (نك: آل عمران/ 3/135، نساء/ 4/46).
درباره استغفار ملائكه براي مردم، در آيه اي از سوره شوري (آيه5) تصريح شده است كه آنان براي اهل زمين استغفار مي كنند و در آيه اي ديگر (غافر/ 7) آمده است كه حاملان عرش و فرشتگان پيرامون آن براي مؤمنان استغفار مي كنند. برخي ها استغفار ملائكه براي مؤمنان را به سبب شفقت و مهرباني آنان بر بندگان خداوند دانسته اند. (نك: فخرالدين رازي، 82/33). در برخي تفاسير، استغفار براي زمينيان، مختص به مؤمنان دانسته شده است (طبري، 52/6؛ طبرسي، 01/33). همچنين برپايه روايتي، ملائكه براي آن كس كه خيرخواه ديگران و در پي برآوردن نياز برادران ايماني است، استغفار مي كنند (كافي/ 2/195)
البته ناگفته نماند كه هرچه معرفت و نورانيت انسان به خداوند و نيز قرب و منزلت وي افزايش يابد، انسان وجود ناقص خويش را در برابر وجود كمال مطلق الهي، گناه مي يابد و نسبت به اين كه نمي تواند آن عظمت را چنان كه بايد و شايد درك كند و يا حق مقام الهي را ادا نمايد از اين نظر استغفار مي كند. در برخي از منابع آمده است كه: وجودك ذنب لايقاس معه ذنب؛ وجود ناقص تو خود گناهي است كه هيچ گناهي با آن قابل مقايسه نيست؛ زيرا هر چه باشد انسان موجودي محدود است و همين محدوديت نمي گذارد تا درك تمام و نهايي از خداوند داشته باشد و يا بخواهد با اين وجود مادي خويش حق عبادت را چنان كه بايد و شايد ادا كند. به هر حال وجود انسان داراي محدوديت ها و ظرفيت هايي است كه اجازه نمي دهد تا حق الهي را ادا كرده و نسبت به خداوند و جلال و عظمت وي واكنش نشان دهد.
پيامبر(ص) مامور مي شود تا از مقام ربوبيت عبودي خود براي مؤمنان استغفار كند و در اين راه حتي نسبت به كساني كه اهل اسراف بودند نيز توجه داشته باشد. با اين همه آن حضرت از استغفار نسبت به گروهي چند منع شده است كه از جمله مي توان به كافران و منافقان اشاره كرد. خداوند چنان نسبت به اين دو گروه سخت گير است كه مي فرمايد استغفار هفتاد باره حضرت محمد(ص) نسبت به منافقان و كافران بي اثر خواهد بود. (توبه آيات 77 و 08 و منافقون آيات 1 تا 6)
به هر حال استغفار براي خود و ديگران، هم موجب رشد انسان مي شود و زمينه هاي كمال و ظهور اسماي الهي و فعليت آن را فراهم مي آورد و هم انسان را از آثار گناه و خطا مصون مي دارد. بي گمان دعاي شخص در حق خويش مستجاب مي شود زماني كه از دل برآيد و دعاي شخص نسبت به ديگري زودتر به اجابت مي رسد، زيرا انسان نسبت به ديگري با صداقت بيش تري دعا مي كند و در حقيقت، دعاي ديگران در حق آدمي، دعا به زباني است كه بدان گناهي نكرده است چنان كه در روايت آمده است. امام زمان حضرت مهدي(عج) فرموده اند: اذا استغفرت الله فالله يغفر لك؛ اگر از خداوند، طلب مغفرت كني، خداوند نيز تو را خواهد آمرزيد. (كافي، ج1، ص 521، ح31؛ كمال الدين، ج2، ص 490، ح 31؛ ارشاد، ج2، ص 361؛ اعلام الوري، ج2، ص 264:كشف الغمه، ج3، ص 251؛ بحارالانوار، ج15، ص 329، ح25 و مدينه العاجز، ج8، ص 58). مشهورترين و متداول ترين عبارت استغفار «استغفرالله [ربي] و اتوب اليه» است، اما هر نيايشي كه در آن طلب مغفرت باشد، نيز استغفار شمرده مي شود. در قرآن كريم از اين نوع نيايشها كه با عباراتي چون «ربنا فاغفرلنا...» يا «رب اغفرلي...» آغاز مي شود، فراوان است. در روايات و ادعيه ماثور به موضوع استغفار به صورتهاي گوناگون پرداخته شده است. از پيامبر اكرم(ص) دعايي با عنوان «سيدالاستغفار» در منابع شيعه و اهل سنت با اختلاف اندكي نقل شده است، بدين سان: «اللهم انت ربي لااله الا انت، خلقتني و انا عبدك... فاغفرلي انه لايغفر الذنوب الا انت» (بخاري، همانجا؛ ابن بابويه، 140؛ براي نمونه هاي ديگر، نك؛ كفعمي، 63-64). دعاهايي نيز درباره استغفار در صحيفه سجاديه (دعاهاي 73-83) از امام زين العابدين(ع) آمده است. با توجه به اهميت استغفار در فرهنگ اسلامي، ذكر «استغفرالله ربي و اتوب اليه» در نمازهاي يوميه ميان دو سجده و نيز پس از تسبيحات اربعه مستحب است و همچنين در قنوت نماز وتر ذكر استغفار 07 بار تكرار مي گردد (براي تفصيل، نك: الموسوعه ...، 4/53 به بعد). در برخي از آثار اماميه، سخن از نماز استغفار با شرايط و آداب مخصوص آمده است (قمي، 348-484).

 



قابل توجه خوانندگان عزيز صفحات «معارف» و «انديشه»

¤ صفحات معارف و انديشه روزنامه كيهان، رسالت خود را در نشر مطالب مفيد، نو و كاربردي در حوزه فرهنگ ديني و آموزه هاي قرآن و اهل بيت(ع) مي داند و از عموم علاقه مندان دعوت مي كند آثار ارزشمند و مكتوب خود را براي چاپ در اين صفحات ارسال كنند.
¤ مطالب مربوط به مناسبت هاي ديني لازم است حداقل يك ماه قبل از مناسبت مربوطه ارسال شود.
¤ مقالات حتي الامكان كوتاه و در حد 4 تا 6 صفحه 4A تايپي باشد.
¤ خوانندگان عزيز مي توانند هرگونه پيشنهاد، انتقاد و نظرات سازنده خود را در مورد مطالب منتشره در صفحات معارف و انديشه و نيز مقالات خود را به آدرس روزنامه و يا ايميل درج شده در بالاي صفحه معارف ارسال كنند.
¤ صفحه معارف، روزهاي فرد و صفحه انديشه روز دوشنبه هر هفته منتشر مي شود.
¤ تلفن مستقيم سرويس معارف 33941991-021

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14