(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 6 مرداد 1390- شماره 19985

گزارشي از برگزاري پانزدهمين جشنواره نمايش هاي آييني- سنتي
يادي از گذشته تئاتر ايران زمين
بزرگداشت مرحوم ابوالحسن علوي طباطبايي با مروري بر آثارش
ستيز با هاليوود زدگي
فراز و فرودهاي مبارزه با رسانه هاي امپرياليستي 2
فرصت ها و تهديدهاي سينماي سوم
شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز 1390-1
توليد ياس و نااميدي



گزارشي از برگزاري پانزدهمين جشنواره نمايش هاي آييني- سنتي
يادي از گذشته تئاتر ايران زمين

سيدعلي تدين صدوقي- منتقد بين المللي تئاتر
جشنواره آئيني سنتي امسال به صورت غيررسمي از روز 23 تير با بخش سينماي بين المللي شروع شد و به طور رسمي از بيست و ششم همين ماه با اجراها به فعاليت خود ادامه داد. جشنواره از بخش هاي مختلفي تشكيل شده است؛
1-سمينارها كه از دو روز قبل از جشنواره شروع و به همين دليل فرصت مناسبي بود تا علاقه مندان بدون تداخل آن با اجراها از برنامه هاي سمينار استفاده كنند كه چند مقاله خوب هم در آن ارائه شد. 2-بخش بين المللي صحنه اي 3-بخش خياباني كه شامل آداب و سنن، تعزيه و... مي شود 4-بخش قهوه خانه كه در تالار وحدت هر شب از ساعت 21 تا 23 برگزار مي شود.
يكي از نقاط بارز جشنواره امسال حضور سعدي افشار كه لقب سلطان سياه بازي ايران را به خود اختصاص داده است بود. سعدي پس از يك دوره بيماري، با سه ماه فعاليت شبانه روزي و پرستاري هاي مدام توسط كارگردان نمايش رضا رضامندي دوباره توانست با اميدي مضاعف بر صحنه ظاهر شود. اما اين بار با ويلچر! سعدي روي ويلچر بود اما همان سعدي اي بود كه همه مي شناختيم و مي شناسيم. گروه او نمايش صددرصد تخت حوضي و سياه بازي را در روز اول جشنواره در تالار محراب به صحنه بردند. هر چند كه عدم حضور مجيد فروغي بازيگر تواناي نمايش هاي سنتي به دليل بيماري در جشنواره امسال مشهود بود. اما حضور سعدي پس از چند سال در صحنه حال و هواي خاصي داشت. سعدي پس از اجراي نمايش گفت: «من 65 سال پيش براي اولين بار در تولد مولايم امام مهدي(عج) نيمه شعبان سياه شدم و الان هم بعد از بيماري حضور مجددم را مديون مولايم هستم كه پس از 65 سال باز در روز نيمه شعبان به روي صحنه رفته ام، اميدوارم كه مجيد فروغي نيز در اين ايام پربركت شفايش را از حضرت ولي عصر(عج) بگيرد.»
اما پس از اجراي نمايش سعدي با نام «سعدي با نامادري اش» نمايش هاي «ولي ملك شاه» (نويسنده و كارگردان هما جدي كار در مولوي)، «آب و آئينه» (كارگردان خدايار كاشانه)، «مويه كور» (كارگردان محمدرضا مولودي در سنگلج)، «طلسم صبحگاهان»، «درخت جادويي» از تركيه در تالار سايه و «مرغ دريايي» (كارگردان بركه فروتن در تالار قشقايي) به روي صحنه رفتند. بايد گفت با توجه به فاصله مجموعه تئاترشهر با ديگر تالارها يا بايد از نمايش هاي مجموعه تئاتر شهر ديدن كرد يا تالارهاي ديگر. از سويي با تاخير در اجراي نمايش ها و فاصله كم اجراها به لحاظ زماني تماشاي نمايش ها با دشواري هاي فراواني روبه روست. يعني تا يك نمايش تمام شود، آن يكي شروع شده است؛ پس در نهايت روزي دو نمايش بيشتر نمي توان ديد.
اما از نمايش سعدي در روز اول بگذريم به نمايش «مرغ دريايي» مي رسيم كه تنها از مرغ دريايي چخوف نامي را به يدك مي كشيد و اين نام وجه تسميه مناسبي براي اين نمايش به نظر نمي رسيد. شايد به زعم نويسنده و با تعبير شخصي اي كه از نمايش مرغ دريايي چخوف دارد نام مناسبي براي نمايشش باشد اما همان طور كه گفتم به زعم خود نويسنده، نمايش به لحاظ متن، آشفته، گنگ و سر در گم بود. با بافت دراماتيك ضعيف كش دار و طولاني، با ريتمي كند در متن و شخصيت هايي خام و پرداخت نشده. اصولا نمايش به يك درامانورژي صددرصد نياز داشت. از متن كه بگذريم به اجرا مي رسيم كه آن هم با توجه به متن، درهم و برهم، كند، با حركاتي بعضا تكراري، و طنزي لوس و لوث و لوده خود را نشان داد. كارگردان و عوامل تلاش خود را كرده بودند، اما ابتدا بايد متن را بازنويسي مي كردند. به لحاظ اجرا نيز كارگرداني نسبتا ضعيف بود. اين را از سطح بازي ها، ريتم كند، ورود و خروج هاي بعضا تكراري و بي موقع شخصيت هاي اضافه و... مي توان ديد. هر چند كه اين نمايش لحظات طنز و كمدي نابي هم داشت اما در ميان متني آشفته و اجرايي كه در جاهايي ضعيف عمل كرد از دست رفت.
در ادامه به كارگاه كمديا دلارته سري زديم كه هنرجويان ايراني و علاقه مندان را با اين هنرمند ايتاليايي آشنا مي كرد و در روز دوم توسط همان هنرجويان يك اجراي كارگاهي هم روي صحنه رفت كه بد هم از آب درنيامده بود. اما سؤال اساسي اين است كه چرا درجشنواره آئيني سنتي ايران كارگاه نمايش هاي سنتي و شخصيت هاي نمايش خودمان را نداريم، چرا كارگاه سياه را نداريم و... به جايش كارگاه يك هنرمند غربي برگزار شد. اين سؤال مهمي است كه بسط آن مقال ديگري را مي طلبد. اين به عدم تحقيق و پژوهش كافي در خصوص چگونگي و چند و چون تيپ ها و يا بهتر بگويم تيپ شخصيت هاي اين گونه نمايش ايراني از سوي خود ما بازمي گردد و اينكه پس از سال ها نتوانستيم آن را مدون وقانونمند كنيم.
پس از كمديا دلارته به ديدن نمايش «افسون پريزاد» به نويسندگي و كارگرداني سيد جلال الدين دري كه در تالار مولوي اجرا مي شد نشستيم. نمايشي كه از درد و غم و زندگي نه چندان مناسب هنرمندان نمايش هاي سنتي مي گفت كه البته در سال هاي قبل نيز نمايش هاي ديگري نيز به اين مقوله پرداخته بودند. افسون پريزاد شايد مي خواست با نگاهي تازه به زندگي اين قشر از جامعه هنري بپردازد اما در متني مطول، با ريتمي كند، و در جاهايي تكراري اين مهم از دست رفت. در اجراي عمومي مي بايد يك دراماتورژي صددرصد روي متن و اجرا صورت بگيرد. اما روي هم رفته بازي هاي خوبي را در اين نمايش شاهد بوديم.
نمايش «فكر مي كني تو اين خونه چه خبره؟» براساس نمايش «ولپن» اثر نويسنده شهير بن جانس نگاشته شده بود. رهام مخدومي در مقام كارگردان تلاش خود را كرده بود تا نمايشي درخور را ارائه دهد، با بازي هاي خوب، ريتمي تقريباً مناسب. اما بايد گفت اين سياه ما نبود كه داشت نقش مسو را بازي مي كرد بلكه مسوي نمايش بن جانسون بود كه در جاهايي سياه مي شد. زمان نمايش كمي طولاني بود و شوخي ها و حركات به سوي تكرار مي رفت. يكي از ضعف هاي نمايش هاي كمدي كه متاسفانه اپيدمي هم شده اين است كه وقتي بازيگران مي بينند تماشاكنان مي خندند از آن طرف بام مي افتند و هي مي خواهند ادامه دهند و تماشاگر را بخندانند؛ اين اشتباه است. بايد خنده در حد خود باشد. چرا كه لوس و تكراري مي شود و به سوي لودگي مي رود و ديگر عملكرد خود را از دست مي دهد. اما به هرصورت گروه، تلاش مضاعفي را به خرج داده بود.
از اينها كه بگذريم به بخش قهوه خانه مي رسيم كه توسط سيدعظيم موسوي مديريت مي شود. قهوه خانه يكي از بخش هاي خوب جشنواره است كه مشتاقان و تماشاكنان خود را دارد با برنامه هاي متنوعي چون ترنا بازي، نقالي، شاهنامه خواني، پرده خواني، سخنوري، بحر طويل خواني (كه در خصوص ائمه اطهار(ع) است)، لالايي خواني، نقل موسيقايي، پيش پرده خواني، سياه بازي، تخت حوضي، روحوضي، تقليد، خيمه شب بازي، خاطره گويي و بزم عروسك ها. قهوه خانه با اين تنوع برنامه ها هر شب حدود دو ساعت و نيم مشتاقان را مي پذيرد و با چاي هل دار و شربت خنك از آنان پذيرايي مي كند. بايد گفت قهوه خانه يكي از بخش هاي جذاب و پربيننده جشنواره است در فضايي سنتي و ايراني و اسلامي كه عطر اعتقادات و ايمان و اسلام و ايران را مي دهد. بوي قديمي، ملموس و نوستالژيك با برنامه هايي اين چنين كه هر كدام ما را ياد خاطره هاي گذشته مي اندازد. بايد به دست اندركاران و همه كساني كه قهوه خانه را مي گردانند خسته نباشيد گفت.
اما يكي ديگر از بخش هاي پربيننده جشنواره تعزيه است كه هر روز خيل مشتاقان را به خود جذب مي كند. تعزيه در محوطه بيروني تئاتر شهر هر روز برقرار است و گروه هاي تعزيه حرفه اي از سرتاسر ايران تعزيه هاي خود را در روي سكوي گرد محوطه به اجرا درمي آورند. در واقع بخش هاي ديگر جشنواره تا اينجا با بخش صحنه اي رقابت تنگاتنگي دارد. بايد ديد اجراها در روزهاي آينده از چه كيفيتي برخوردارند كه در آينده به آن خواهيم پرداخت. جشنواره يادشده تا اول مرداد برپاست.

 



بزرگداشت مرحوم ابوالحسن علوي طباطبايي با مروري بر آثارش
ستيز با هاليوود زدگي

آرش فهيم
درگذشت ابوالحسن علوي طباطبايي يك ضايعه و لطمه بزرگ براي فرهنگ و سينماي ايران بود. معمول است كه چنين عباراتي را براي تجليل از شخصيت هاي از دست رفته به كار مي برند. اما اگر درباره بسياري از متوفايان، اين گونه بيانات در حد تعارف و پاسداشت باشد، درباره ابوالحسن علوي طباطبايي يك واقعيت غيرقابل ترديد و انكارناپذير است. چرا كه داشته هاي ذهني او درباره سينما، يگانه و منحصر به خود او بود. افراد توانمند در زمينه تحليل تاريخ سينما بسيارند، اما كمتر كسي در ايران، مكاشفات و افق نگاه وي را داشت. اين نويسنده بخشي از اندوخته هايش در اين عرصه را در كتاب هايش به جامعه ارائه داده است. اما اين كتاب ها- كه شمارشان به «20» مي رسد- همه داشته هاي او درباره ابعاد و زواياي آشكار و پنهان سينما نبود. متأسفانه دست تقدير، «استاد» را با حرف هاي نانوشته اش از ما گرفت. به همين دليل مي گويم كه درگذشت علوي طباطبايي، يك آسيب بزرگ براي سينماي كشورمان است.
برنامه ريزي كرده بوديم كه به مناسبت روز ملي سينما- 21 شهريور- گفت وگويي را به او اختصاص دهيم و بخش ديگري از داشته هايش در اين حوزه را منتشر كنيم. چون او تنها منتقدي بود كه شكل گيري حيات سينما در ايران و انحطاطش در روزگاران گذشته را از نزديك ديده و لمس كرده بود، حيات دوباره سينما، پس از انقلاب را هم نظاره نمود و وضعيت امروز آن را هم مي ديد. علاوه بر اينها، سينماي مغرب زمين و در صدر آن، هاليوود را هم به خوبي و بيش از همه مدعيان مي شناخت و جمع بودن همه اين ويژگي ها در ذهن يك نفر، بي نظير بود. اما «ناگهان خيلي زود دير شد» و اين فرصت را از دست داديم. با اين همه، علوي طباطبايي هم مانند ساير بزرگان عرصه فرهنگ و هنر، آثاري را به يادگار گذاشته كه غنيمت هايي گران بها براي اهالي سينما هستند. استاد فقيد ما در اين نوشتارها، نگاهي كاملا متفاوت و خلاف عادت متداول در ميان منتقدان سينما را نسبت به ماهيت سينما و به ويژه هاليوود ارائه داده است.
يكي از معضلات فرهنگي در كشور ما اين است كه متأسفانه جريان حاكم و غالب در ميان منتقدان سينما، مرعوب هاليوود هستند. سينماي آمريكا، نگاه و فكر آنها را مسخ كرده. تا آنجا كه بسياري از اين گروه، فيلم هاي هاليوودي را تا حد مقدسات بالا برده اند. برخي از اين منتقدان وارفته در مقابل سينماي غرب، معتقدند كه فيلم هاي هاليوودي به قدري بزرگ هستند كه ما حق نداريم از آنها اشكال بگيريم! اين درحالي است كه حجم غالب فيلم هاي آمريكايي، كاركردي جز زيبا نشان دادن پليدي ها و پلشتي ها ندارند.
اين بيماري كه همچون يك اپيدمي فلج كننده تفكر، در بين اغلب منتقدان و بيشتر نشريات به ظاهر تخصصي سينمايي در ايران شايع است را مي توان «هاليوود زدگي» دانست. هاليوودزدگي نويسندگان و مجله هاي سينمايي، روي فيلم هاي ايراني هم تاثيري بسيار منفي گذاشته است. وقتي ملاك و ارزش، سينماي غرب و آمريكا باشد و مخاطب نتواند از ميان همهمه پرهياهوي جاذبه هاي هاليوودي يا سكوت و آرامش رياكارانه فيلم هاي شبه روشنفكرانه لائيك هاي اروپايي، شخصيت اصلي يك فيلم را بشناسد، نتيجه اش در سينماي ما مي شود غوغاسالاري فيلم هاي عوام فريب و روشنفكرزده!
مرحوم علوي طباطبايي، از معدود تحليل گران سينما بود كه توانسته بود از اين هياهوها و تظاهرات حيله گر و پوچ عبور كند و ماهيت حقيقي سينماي غرب را رمزگشايي نمايد. او حاصل بخشي از اين تجربيات را در كتاب هايش نوشته است. به خصوص سه كتاب «هاليوود و فرجام جهان»، «افسانه سازان هولوكاست» و «محمدرسول الله(ص) و مبارزان مسلمان» منابع بي بديلي براي شناخت تاريخ سينماي غرب و به خصوص هاليوود هستند.
كتاب هاليوود و فرجام جهان، مروري است افشاگرانه بر تاريخ سينماي آمريكا. نگاهي كه تا به حال در كمتر كتاب تاريخ سينما ديده شده است. چرا كه علوي طباطبايي دراين كتاب سعي كرده تا شناختي به مراتب عميق تر و واقعي تر درباره هاليوود و نحوه نقش آفريني اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي آن در جهان ارائه دهد. همچنان كه در بخشي از اين كتاب به درستي آمده كه: «اصولا هاليوود فيلم بدون هدف و خنثي نساخته است. سينماي آمريكا همواره مباني نظري خودش را كه محصول ايده ها و اهدافش است به زبان تصوير ترجمه كرده و به اين نكته روان شناسانه نيز واقف است كه هر تصوير معادل هزار كلمه است.»
يكي از تلاش هاي نويسنده در كتاب «هاليوود و فرجام جهان» اين بوده كه جهان بيني و انسان شناسي غرب مدرن را از ميان نخستين فيلم هاي تاريخ سينماي آمريكا شناسايي كند. دربخشي از فصول ابتدايي اين كتاب آمده كه: «در تمام اين آثار تنها به اين نكته اشاره شده كه غرب سفيدپوست با دسترسي به علم و فناوري به پيشرفت هاي حيرت انگيز برهمه چيز مسلط شده و بر همه اركان عالم هستي، چنگ بيندازد. در واقع در انديشه سلطه جوي غربي و به ويژه در آينده نگري آنها به خوبي مي توان نداي فرعونيت و «انا ربكم الاعلي» را شنيد. از ديدگاه آنها معارضه و مبارزه با انسان ها در آينده همواره مسئله اي حل شده است.»
كتاب «هاليوود و فرجام جهان» را مي توان نوعي غرب شناسي يا به عبارت بهتر، آمريكا شناسي از وراي محصولات سينمايي هاليوود دانست. به عنوان مثال در بخشي از اين كتاب، روش شناسي غرب در تهاجم فرهنگي به ساير ملت ها و فرهنگ ها به اين شرح نوشته شده: «فيلم سازي در سينماي هاليوود يكي از مهم ترين روش هاي ممكن است كه توسط دنياي غرب براي به اصطلاح جاانداختن فرهنگ و ايدئولوژي غربي در زمينه پايان دنيا با وسعت و با كليه امكانات مورد استفاده قرار گرفته است. دراين نوع فيلم سازي با استفاده از «ژانر» يا گونه علمي- تخيلي همواره تصويري از آينده به شكلي داستاني و گيرا ترسيم گرديده و سعي شده تا با استفاده از عناصر تحليل و هيجان و شگفتي به بيننده اين گونه فيلم ها بقبولاند كه آينده جهان آن گونه خواهد بود كه آنها تصوير مي كنند.»
يكي از ويژگي هاي فيلم هاي هاليوودي، تبلور بخشي از سياست هاي دولت آمريكا است.
علوي طباطبايي هم به عنوان يك مخاطب آگاه و هوشيارنسبت به اين خصوصيت هاليوود نوشته كه:«هاليوود همواره درباره جنگ جنگ جهاني آينده، خطر بمباران هسته اي، انفجار جمعيت و فاجعه گرسنگي، آلودگي محيط زيست و بيماري هاي همه گير و مهلك وغيره تبليغات فراواني از طريق فيلم، نوار ويديويي و سي دي ودي وي دي به سرتا سر جهان داشته است. هدف اصلي و پشت پرده سياستگزاران سينمايي آمريكا ترساندن مردم دنيا، تحميل راه حل هاي از پيش ساخته شده و محكم كردن بندهاي بردگي و اسارت آنها است، نه آنكه بخواهند توجه انسان ها را به خطراتي كه بشر در پيش رو دارد، جلب كنند. بايد توجه كرد كه در واقع تصوير حقيقي جهان، تصوير يك جنگ و مبارزه اساسي بين دو نيرو است: يكي قدرت هاي استكباري با همه ترفندهاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي و مجهز به يك شبكه تبليغاتي وسيع شامل وسائل ارتباط جمعي و دوم توده هاي عظيم و بيكاران چند ميلياردي انسان ها كه درسرتا سر جهان، حتي درهمان كشورهاي به اصطلاح متمدن و ابر قدرت و قلدرحضور دارند.»
بخشي از كتاب «هاليوود و فرجام جهان» به بررسي فيلم هاي سال هاي اخير (دهه 1990) آمريكا اختصاص يافته است. يعني سال هايي كه كمونيسم از هم مي پاشد و آمريكايي ها با بحران هاي جديدي مواجه مي شوند. اين موقعيت، در فيلم هاي هاليوود نيز منعكس مي شود.
به زعم نويسنده كتاب، هاليوود دراين دوره چند موضوع اصلي را محور آثار خود قرارداده كه عبارتند از:«ظهور منجي و بردن امت خود به سرزمين موعود، حفظ جهان از خطراتي كه آينده آن را تهديد مي كند؛ تنها توسط غرب و به ويژه درآمريكا، خليج فارس مركز حركت هاي تروريستي جهان است؛ جنگ بعدي،نبردنهايي بين دنياي كفر و جهان آزاد و معتقد خواهد بود و نتيجه آن ظهور مجدد حضرت عيسي به عنوان پادشاه جهان است.»
اما يكي ديگر از دستاوردهاي علوي طباطبايي دراين عرصه، تحقيق و پژوهش درباره سينماي صهيونيستي بوده است. تلاشي كه بخشي از نتايج آن دركتاب «افسانه سازان هولوكاست» توسط انتشارات كيهان منتشر شده است. نويسنده،اين كتاب را با ارائه خلاصه اي ازتاريخچه صهيونيستي و افسانه هولوكاست آغاز كرده است. چرا كه سينماي صهيونيستي و محوريت هولوكاست در فيلم ها، خود تابعي از به وجود آمدن كشوري جعلي و غصبي به نام اسرائيل است. هم چنانكه دولت آمريكا و همراهان آن، به حمايت از اين غده سرطاني مي پردازند. سينماي آن ها نيز- به خاطر تابعيت از سياست هاي آن ها- پا به ميدان گذاشته و در ادوار مختلف تاريخ سينماي غرب به اين موضوع پرداخته است.
در كتاب «افسانه سازان هولوكاست» درباره اهميت پرداختن به موضوع هولوكاست براي صهيونيست ها اين گونه تشريح شده است:«از نظر صهيونيست ها اطلاعات جعلي مربوط به تاريخ هولوكاست موجب بيدار شدن حسي از هويت يهودي در بسياري از يهوديان مي شود. آنها عقيده دارند كه اين ماجراي تاريخي احساسي از غرور و شايد امنيت در برپايي رژيم صهيونيستي در اسرائيل به آن ها داده باشد.»
يكي از جريان هاي سينماي صهيونيستي در اين كتاب فيلم هاي تاريخي- مذهبي مثل «سامسون و دليله» و «ده فرمان» (هر دو به كارگرداني سيسيل ب.دو ميل)، «بن هور» (ويليام وايلر) و... معرفي شده است. درباره اين دست از فيلم ها توضيح داده شده كه «در سال هاي دهه 1950 ميلادي، جريان صهيونيسم سينمايي سياست هاي فرهنگي خود را تكوين و تبيين نمود كه يكي از آن ها پرداختن به تاريخ و فرهنگ يهود از طريق تعبير و تفسير مجدد داستان هاي كتاب مقدس و ارتباط آنها با رويدادهاي جديد به شمار مي رفت. فيلم هاي تاريخي- مذهبي كه در سال هاي 1950 با اهداف فوق ساخته و در سطح جهاني با تبليغات فراوان مطرح شدند، در واقع وسيله اي براي تاييد ظلم و جور بر يهوديان، بررسي ريشه هاي تاريخي آنان و ايجاد غرور ملي كاذب در آن ها بود كه بدون ترديد در همزماني آن با آغاز شكل گيري رژيم غاصب صهيونيستي در پناه تبليغات گسترده هولوكاست نقش عمده اي داشت.» يكي از نكاتي كه در كتاب بر آن تاكيد شده است، تلاش سينماي صهيونيستي براي تلطيف چهره اروپا و تبرئه غرب از جناياتي است كه عليه يهوديان، در گذشته انجام مي دادند. در اين مورد آمده است: «اروپايي ها و آمريكايي ها كه خود افسانه هولوكاست را به وجود آورده بودند، با توليد فيلم هايي از اين دست كوشيدند تا از اين جرم خيالي، خود را تبرئه سازند، تا زمينه هاي لازم براي قرباني كردن مسلمانان فراهم شود.»
در اين كتاب همچنين درباره فيلم هايي به ظاهر روشنفكرانه، شخصي و مستقل همچون «فهرست شيندلر»(استيون اسپيلبرگ) و «پيانيست» (رومن پولانسكي) به عنوان آثاري صهيونيستي و هولوكاستي ياد شده است.
كتاب «محمد رسول الله(ص) و مبارزان مسلمان بر پرده سينما» هم از ديگر تلاش هاي ارزنده مرحوم علوي طباطبايي است. كتابي كه به يكي از دغدغه هاي اصلي مسلمانان جهان، يعني نمايش چهره قهرمانان و قديسان اسلامي در فيلم ها پرداخته است. در اين كتاب علاوه بر مروري بر فيلم هايي كه به اين موضوع پرداخته اند، بخش ويژه اي هم به سينماي فلسطين اختصاص يافته است. علوي طباطبايي در اين كتاب هم به افشاي رويكردهاي مخرب هاليوود پرداخته است. از جمله در صفحات آغازين كتاب نوشته كه:
«سينماي هاليوود در ارائه فيلم هاي با درونمايه مذهبي در طول تاريخ هميشه تضمين كننده گيشه و سودجويي تهيه كنندگان بوده است. از اين رو مضامين مذهبي در سينما هميشه از نظر سينماگران سوداگر تكيه گاه قابل اعتمادي به شمار رفته است و آنان كه به جز تسخير گيشه ها و ارائه اهداف سياسي به چيزي نمي انديشيدند، هرگز تصوير درست و روشني هم از مذهب ارائه نمي دادند و نگرشي دقيق به آن نداشتند و متأسفانه به خواسته فطري انسان ها يعني دين و مذهب به عنوان يك اصل كه ريشه در اعماق وجود و فطرت انسان ها دارد نپرداخته اند، بلكه مذاهب و اديان و شخصيت هاي بزرگ انساني و رهبران روحاني و پرداختن به زندگي آن ها، مستمسكي براي سودآوري بيشتر بوده است.»
ابوالحسن علوي طباطبايي، يك اسوه در نقد سينما و مطالعه و بررسي هاليوود است. گرچه جاي او خالي است، اما آثارش مي توانند به عنوان سرمشقي براي منتقدان و نويسندگان جوان و نوجوي كشورمان استفاده شوند. اين مسير به افزايش خودآگاهي و پويايي فرهنگي، به ويژه در عرصه سينما منجر خواهد شد.

 



فراز و فرودهاي مبارزه با رسانه هاي امپرياليستي 2
فرصت ها و تهديدهاي سينماي سوم

رضا فرخي
در كنار بحث امپرياليسم خبري و رسانه اي و تراست هاي خبري- تحليلي كشورهاي استعمارگر و سلطه آن ها، مسئله مهم ديگر موضوع گسترش سينماي ضدامپرياليستي در كشورهاي جهان سومي و مخالف و آسيب ديده از غرب است. اين موضوع هميشه براي كشورهاي جهان سوم به عنوان يك دغدغه جدي محسوب شده است. چرا كه آن ها هميشه خواسته اند در مقابل سينماي وارداتي غرب حرفي براي گفتن داشته باشند و در مقابل موج فريب رسانه اي در سينماي غرب بتوانند با توليد محصولات آگاه كننده در مقابل اين امواج امپرياليستي بايستند.
يك حقيقت ديگر وجود دارد، آن هم اين كه در چند سال گذشته جهان سوم نتوانسته در مقابل مظاهر امپرياليستي در عرصه رسانه هاي تصويري علي الخصوص سينما خودي نشان بدهد و آن گونه كه بايد تاثيرگذار باشد. البته از اين موضوع هم نبايد غافل شد كه «سينماي سوم» كه معمولا درباره سينماي جهان سوم به كار گرفته مي شود داراي ساختار و اهداف مشخصي است كه در صورت پرداخت صحيح به آن ها اين كشورها مي توانند حرف هاي زيادي در مقابل امپرياليسم رسانه اي داشته باشند.
اگر به نظريات سولانس و اوكتاويو نگاهي عميق داشته باشيم متوجه مي شويم كه اين دو سينماگر كه اهل آمريكاي لاتين هستند بر اين باورند كه سينماي سوم دقيقا بايد در مقابل هاليوود كه نماد سينماي امپرياليستي است قرار بگيرد. به گونه اي كه بايد برخلاف سينماي ليبراليستي رفتار كند و ارزش هايي را از طريق زبان تصوير منعكس كند كه دقيقا در مقابل محتواي سينماي امپرياليستي باشد. مفاهيمي مانند آزادي خواهي، بيگانه ستيزي، استقلال طلبي، آرمان گرايي بومي از جمله مفاهيمي هستند كه بايد محور سينماي سوم قرار گيرند.
از طرف ديگر سينماي سوم نبايد مروج مادي گرايي باشد، بله ذات اين نوع سينما، عميق است و چالش گرا است. در اين بين بايد به اين موضوع هم توجه كرد كه در سينماي جهان سوم اسطوره ها واقعي هستند نه اين كه مانند هاليوود ذهني باشند و فانتزي! به گونه اي كه بر اساس نظرات منتقدين، اسطوره هاي سينماي سوم همان مبارزين تاريخي با امپرياليسم هستند؛ افرادي كه به نوعي نماد آزادي و استقلال طلبي بوده اند. شايد بتوان يكي از اين نمونه ها را در سينماي ضدامپرياليستي در اروپاي شرقي فيلم «مرد جنگ» دانست. اين فيلم براساس زندگي واقعي مكس منسون جنگجوي نروژي ساخته شده است. ابتداي فيلم با مقاومت نروژي ها در مقابل حمله شوروي شروع مي شود و در ادامه فيلم به نبرد نروژ در مقابل آلمان در جنگ جهاني دوم مي پردازد. اين فيلم كه محصول سال 2008 است تا قبل از سال 2009 پرهزينه ترين فيلم نروژي محسوب مي شد. اما اگر در صحنه هاي نبرد فيلم دقت كنيم متوجه خواهيم شد كه اين هزينه چندان هم عجيب به نظر نمي رسد، چرا كه صحنه هاي نبرد با هزينه هاي بالا و جذابيت بصري خاصي به نمايش گذاشته شده است. به نظر مي رسد كه سينماي نروژ به اين فيلم به عنوان يك فيلم تاريخي كه نمادي از هويت ملي و ايستادگي در مقابل زورگويان جهاني است نگاه كرده و براي همين هزينه كلان 55 ميليون دلار را به آن اختصاص داده است. اين نوع از سينما را مي توان تكه اي از سينماي سوم دانست، چرا كه يكي از پازل هاي «سينماي سوم» ساختن فيلم درباره شخصيت هايي است كه در مقابل هجوم كشورهاي بيگانه ايستادگي كرده اند.
اما جدا از چنين مسائلي بايد به اين موضوع اشاره كرد كه در حال حاضر «سينماي سوم» كه اصطلاحي براي سينماي كشورهاي جهان سوم و يا جريان هاي ضدامپرياليستي است آن گونه كه بايد در مقابل موج هاي سينماي ليبراليستي قوي عمل نكرده، به ويژه در مناطقي مانند آسيا كه در طول تاريخ بيش از هر زمان ديگري از كشورهاي زورگو آسيب ديده است. به نظر مي رسد كه اين موضوع دلايل خاصي دارد. دلايلي كه با ريشه يابي آن ها مي توان به علت هاي اين عقب ماندگي پي برد.
نبود برنامه ريزي
شايد در اين بين عده اي عدم توازن در برخورداري از امكانات را دليل بدانند. هر چند كه اين موضوع هم بسيار مهم است، اما اين مسئله تنها دليل نيست. چرا كه اين يك واقعيت است كه در سينماي امپراليستي كه نماد آن هاليوود محسوب مي شود، علاوه بر امكانات، عزم راسخي براي القاي اهداف غرب در جهان وجود دارد كه به نظر مي رسد اين عزم در بين كشورهاي جهان سوم و دست اندركاران رسانه اي آن وجود ندارد. اگر اين موضوع را در بين كشورهاي جهان سوم در آسيا بررسي كنيم، متوجه خواهيم شد كه اين عزم به دلايل مختلفي از جمله استعمار دروني در بين اهالي هنر هنوز به وجود نيامده است. به عنوان مثال سينماي هند در آسيا هر چند كه سال ها زير بار ظلم و استعمار انگلستان بوده، اما سينماي امروزش به جز آثار محدودي مانند فيلم «قيام» كه يك فيلم نسبتاً قوي است، محصول ديگري در اين زمينه ندارد. اين در حالي است كه سينماي هند در سال 700 فيلم توليد مي كند، يعني به طور ميانگين روزي دو فيلم! اما اين فيلم ها اكثراً خلاصه شده اند در موضوع هاي بي محتواي مبتذل كه پر از رقص و آواز است. در اين بين سينماي هند كه مي توانست نقش بيشتري در ساخت فيلم هاي ضدامپرياليستي داشته باشد در واقع بسيار ضعيف عمل كرده! از طرف ديگر سينماي هند حتي نتوانسته آن گونه كه بايد در تكريم شخصيت گاندي به عنوان يك مبارز برآيد.
شرق آسيايي ها
قوي تر عمل كرده اند
اما در كنار باليوود، سينماي چين و ژاپن نسبتاً قوي تر عمل كرده اند و هر چند كه اين دو در حال حاضر جزء جهان سومي ها محسوب نمي شوند، اما به شدت از سوي آمريكا در برهه اي از تاريخ آسيب ديده اند. البته در اين ميان آنها هم در رسانه هاي خود به دليل برخي مسائل سياسي تقابل مستقيم با سينماي غرب نداشته اند و تنها با اكتفا به نمايش فرهنگ و تاريخ بومي خود تلاش گسترده اي در راستاي مقابله با جريانات رسانه هاي امپرياليستي انجام داده اند. نمونه هاي زيادي در اين بين وجود دارد؛ فيلم هايي مانند «نبرد» و «روزي روزگاري» در چين كه در آن جت لي نقش وونگ في هونگ، قهرمان ملي چين را ايفا مي كند. و يا حتي فيلم هاي قديمي تري مانند «شمشيرزن يك دست» از اين دست فيلم ها هستند. فيلم هايي كه در آن ها سعي شده با به تصوير كشيدن فرهنگ اصيل و باورهاي عمومي و بومي آن سرزمين به هر حال در مقابل جريانات رسانه اي و وارداتي غرب ايستادگي شود. در اين ميان در كشور ما هم اكثر محصولات سينماي ضدامپرياليستي مربوط به فيلم هايي است كه دوره انقلاب و نقش آمريكا در حكومت محمدرضا پهلوي را روايت مي كنند. در حالي كه اين موضوع را مي توان يك ضعف محسوب كرد چرا كه در اين 30سال امپرياليسم رسانه اي- جهاني تلاش هاي گسترده اي در راستاي تضعيف كشور ما به عنوان يك مخالف انجام داده است كه تمام اين اتفاقات مي توانند به عنوان سوژه اي مهم در سينماي ضدامپرياليستي ما محسوب شوند. از طرف ديگر شخصيت امام خميني(ره) به عنوان يك رهبر مبارز در مقابل جريان هاي امپرياليستي هنوز آن گونه كه بايد در سينماي ما كه بخشي از سينماي جهان سوم است مورد بررسي قرار نگرفته است. چرا كه همان طور كه قبلا هم گفته شد بخشي از سينماي سوم تجليل از چهره هاي مبارز است.
البته از اين موضوع هم نبايد چشم پوشي كرد كه تاكنون در ديگر كشورهاي جهان سومي معدود فيلم هايي هم با چنين محتوايي ساخته شده، فيلم هايي مانند «عمرمختار» ساخته مصطفي عقاد و يا «چه» به كارگرداني استيون سودربرگ از اين دست فيلم ها هستند. اما به هر صورت آن گونه كه بايد در اين زمينه كاري صورت نپذيرفته.
سرمايه گذاري در زيرساخت ها؛ ضرورتي اجتناب ناپذير
سؤال بسيار مهمي كه وجود دارد اين است كه چرا هنوز هم كشورهاي امپرياليستي توانسته اند سلطه رسانه اي خود را حفظ كنند؟ براي پاسخ به اين سؤال بايد نگاهي داشته باشيم به گزارش يونسكو در اين باره. در اين گزارش به صراحت آمده كه تجاوزات هميشگي غرب و ايجاد خسارت هاي شديد مالي در كشورهاي مخالف و جهان سومي و همچنين سهم كم اين كشورها از توليد جهاني، دزديده شدن منابع آن ها توسط غرب (چرا كه به هر صورت سرمايه گذاري در رسانه پول و اعتبار مي خواهد كه اين سرمايه ازمنابع يك كشور تأمين شود كه غرب هميشه آن را از جهان سومي ها مي دزديده است) از عوامل عقب ماندگي رسانه اي جهان سومي ها برشمرده شده. همچنين عدم وجود نيروهاي متخصص رسانه اي و فرار مغزها و همچنين تلاش رسانه هاي غربي براي بي اعتبار نشان دادن اين رسانه ها از ديگر عواملي است كه در گزارش يونسكو در ايجاد سلطه رسانه اي غرب و تضعيف مخالفان غرب در عرصه رسانه تأثيرگذار بوده!
باتوجه به تمام موضوعات بالا بايد به اين مسئله اذعان كرد كه كشورهاي جهان سومي از جمله خود كشور ما به شدت در درجه اول نيازمند به ايجاد زيرساخت هاي رسانه اي و همچنين گسترش پوشش رسانه اي است. اين موضوع يكي از مسائل بسيار مهم محسوب مي شود كه بايد هرچه سريع تر مورد توجه قرار گيرد. چرا كه در صورت برنامه ريزي صحيح براي حل مشكل آن، مي توان براي يك تقابل رسانه اي جدي آماده شد.


 



شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز 1390-1
توليد ياس و نااميدي

رامين شريف زاده
اهداف تهاجم فرهنگي، ارتباط تنگاتنگي با علل و ريشه هاي آن دارد. از بين بردن ارزش ها، دگرگون سازي انديشه و آرمان ها، فرو ريختن ارزش هاي فرهنگ ملي و بومي، از بين بردن وحدت ملي، ايجاد روحيه يأس و نااميدي و بالاخره تضعيف و نابود كردن فرهنگ خودباوري از اهداف تهاجم فرهنگي غرب است. اين اهداف حول يك محور عمده يعني ترويج ايده عدم كارايي حكومت ديني و الگوي انقلاب اسلامي در عصر جديد، صورت مي گيرد. دستيابي به اين اهداف با سياست نظم نوين جهاني همخواني بسيار نزديكي دارد. سياست نظم نوين جهاني، سياستي است كه هدف آن، ايجاد يك جهان با الگوي واحد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي است؛ جهاني كه در آن تمام كشورها تحت يك نظام واحد و براساس الگويي واحد به حيات بين المللي خود ادامه مي دهند. جهان غرب در تهاجم به بنيان هاي فرهنگي جامعه هدف از روش ها و ابزارهاي مختلفي استفاده مي كند كه از مهمترين آنها مي توان به موارد زير اشاره كرد.
ابزار و روش هاي فرهنگي
اين ابزار، از نافذترين ابزارهاي تهاجم فرهنگي است. زيرا مستقيماً از راه فرهنگ، وارد شده و اثرات خود را به جاي مي گذارد. از مهم ترين مراكز فرهنگي يك جامعه كه مي تواند محافظ و توسعه دهنده فرهنگ آن باشد، مدارس و دانشگاه هاي آن كشور است كه البته در اين ميان از ابزارهاي سينما و تئاتر نيز نبايد غافل بود.
ابزار و روش هاي سياسي تهاجم فرهنگي
ابزار سياسي به عنوان يك وسيله مؤثر براي فشار بر كشورهاي ضعيف هميشه مورد استفاده بوده است. كشوري كه با سياست هاي سلطه جويانه كشورهاي قدرتمند مخالف باشد، با استفاده از ابزارهاي سياسي منزوي و محدود مي شود. اهرم هايي چون نقض حقوق بشر، اتهام توليد سلاح هاي اتمي و شيميايي و يا غيردموكراتيك خواندن حكومت ها هميشه مورد استفاده قدرت هاي غربي بوده است.
ابزارها و روش هاي اجتماعي تهاجم فرهنگي
تحت تأثير قرار دادن مردم يك جامعه، هدف اصلي تهاجم فرهنگي است. زيرا اگر ملتي از نظر ارزش هاي فرهنگي و اجتماعي تغيير كند حكومت آنان نيز نهايتاً و به ناچار به همان شكل و وضعيت تغيير خواهد يافت. از مهم ترين ابزارهاي اجتماعي براي تخريب فرهنگ جوامع ديگر، گسترش فساد اجتماعي است. فساد اجتماعي اعم از راه ها و روش هاي ضدفرهنگي است كه ممكن است از عناصر داخلي گرفته شده و يا از فرهنگ بيگانه وارد اجتماع گردد. از مهمترين شيوه هاي دشمنان در تهاجم فرهنگي به كشور ايران مي توان به موارد زير اشاره كرد:
1. تحقير فرهنگ اسلامي: دشمن به خوبي درك كرده است كه اگر ملتي از نظر فرهنگي، اتكا به فرهنگ خود نداشته باشد زمينه فروپاشي استقلال فكري آنها و در نتيجه پذيرفتن همه نوع زمينه هاي استعماري توسط آنان، فراهم خواهد بود.
2. استفاده از روش هاي گوناگون تبليغي: تبليغات و جنگ رواني از كارآمدترين روش هاي دشمن براي دستيابي مجدد به منافع از دست رفته خود در ايران است.
3. ترويج آزادي وارداتي:
از شيوه هاي ديگر دشمن در جهت رسيدن به مقاصد خويش، ترويج آزادي وارداتي (اشاعه بي بند و باري و فساد) مي باشد.
4. تفرقه افكني
از قديمي ترين و موثرترين شگردها و شيوه ها جهت مقابله با يك حكومت و در نهايت براندازي آن، ايجاد تفرقه در بين اقشار گوناگون آن ملت است.
5. ايجاد ناامني و هرج و مرج
از ديگر شيوه هاي دشمن جهت مقابله با نظام اسلامي، ايجاد ناامني و هرج و مرج است. ايجاد ناامني، زمينه مناسبي براي تضعيف روحيه مقاومت و ايستادگي مردم خواهدبود و توجه كارگزاران نظام را از موضوعات كليدي و اصلي به موضوعات فرعي و جنبي سوق مي دهد.
همان گونه كه اشاره شد ناكارآمد نشان دادن نظام اسلامي در اداره حكومت و القاي عدم توان پاسخگويي به نيازهاي مردم و تضييع حقوق مردم به عنوان يك اصل اجتناب ناپذير، از جمله مهمترين اهدافي است كه دشمن به منظور استيلاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي خود بر كشورهاي هدف همواره در دستور كار خود قرار داده است. دراين روش دشمن تلاش مي كند تا با بزرگ نمايي فلاكت و بدبختي اقشار مختلف مردم، افكار مردم را به سوي چنين باوري سوق دهد كه هيچ نقطه اميدي براي بهبود شرايط موجود جامعه متصور نيست. در ادامه به بررسي يكي از فيلم ها با چنين رويكردي مي پردازيم.
اسب حيوان نجيبي است
سركار استوار «كمال شكيبا» درحال گشت زدن در خيابان است كه صداي موسيقي بلند يكي از منازل نظر او را به خود جلب مي كند. استوار با گرفتن مبلغ 200 هزار تومان از صاحبخانه از بازداشت ميهماناني كه در پارتي شبانه او حضور دارند، منصرف مي شود. استوار در نيمه هاي شب مرد مستي به نام «مسعود» را بازداشت مي كند و به او پيشنهاد مي دهد كه در برابر پرداخت مبلغي او را آزاد كند. مسعود كه آه در بساط ندارد ادعا مي كند صاحبخانه اش تصميم دارد اثاثيه او را بيرون بريزد و او به هر نحو شده بايد تا صبح پول صاحبخانه را فراهم كند. بنابراين از استوار مي خواهد با او همراه شود تا ضمن به دست آوردن پول صاحبخانه، مبلغ مورد نظر استوار را نيز از دوستانش بگيرد. مسعود همراه استوار به منزل «برزو» يكي از دوستان مسعود مي روند تا شايد بتواند مبلغ موردنظرش را از او قرض بگيرد اما برزو نه تنها پولي براي قرض دادن به مسعود ندارد بلكه به اصرار «هما»، همسرش يك ميليون تومان پولي را كه چندي پيش به او قرض داده بود، طلب مي كند.
مسعود، برزو و استوار را به محل كار «پيمان» كه صاحب يك آموزشگاه است، مي برد تا شايد مسعود بتواند طلبش را از او وصول كند. پيمان چندي پيش از همسرش «حكيمه» جدا شده و با دوست دخترش «نسترن» كه خانه و زندگي مشخصي ندارد، زندگي مي كند. حكيمه به مواد مخدر اعتيار داشته و نسبت به رابطه نسترن و همسر سابقش به شدت حساس است تا آنجا كه با نسترن درگير مي شود و قصد كتك زدن او را دارد. استوار شكيبا با ديدن افرادي كه هريك مرتكب جرم و خطايي شده اند، بر مبلغ پيشنهادي خود براي آزادكردن آنها مي افزايد.
پيمان ادعا مي كند كه توان پرداخت بدهي مسعود را نداشته و براي حل كردن مشكل مسعود بايد به سراغ «رامين» يكي از دوستان قديمي خود بروند. رامين كه درحال برگزاري مراسم عروسي خواهرش است، دچار اختلالات جنسي بوده و رفتارهاي زنانه از خود نشان مي دهد. رامين هم به رغم تلاش فراوانش نمي تواند مشكل مسعود را برطرف سازد. استوار شكيبا مشكلات مسعود و دوستانش را مي بيند، پولي را كه در طول شب از مردم گرفته بود به مسعود داده وآنها را ترك مي كند. كمال شكيبا با نام واقعي كمال خسروجردي، دزد سابقه داري است كه براي مرخصي به شهر آمده بود. او صبح زود خود را به بازداشتگاه معرفي مي كند.
عبدالرضا كاهاني در فيلم «اسب حيوان نجيبي است» طي يك سفر درون شهري زندگي تعدادي جوان كه اغلب از طبقات متوسط جامعه هستند را به تصوير كشيده است. اين فيلم همچون ساير آثار كاهاني به رغم ظاهر اجتماعي خود، توجه خاصي به موضوعات و مسائل سياسي دارد. در حقيقت پرداختن به زندگي اشخاصي كه نماينده اقشار مختلف جامعه بوده و همگي دچار مشكلات حاد مالي و معضلات روحي و رواني هستند نشان از ديدگاه صريح كارگردان درخصوص بحران يأس و نااميدي در جامعه امروز دارد. اگرچه در اين ميان تسليم شدن همه اين آدم ها در مقابل باج خواهي مردي در لباس پليس تاكيدي بر وجود ترس افراد از نيروي قهريه نظام است. كاهاني به زغم خود قصد دارد در فيلم از يك فساد فراگير و پنهان در جامعه پرده بر دارد؛ فسادي كه در تمام جامعه نفوذ كرده اما كسي خواهان افشاي آن نيست. استوار شكيبا در ابتداي فيلم متوجه خانه اي مي شود كه در آن جشن و پايكوبي برپا است؛ صاحبخانه كه مي داند مرتكب خلاف شده با ديدن مامور پليس تنها بر سر قيمت جرم چانه مي زند؛ در واقع كارگردان در اين سكانس و سكانس هايي مشابه، سعي در بيان اين موضوع دارد كه جامعه امروز به نوعي تربيت شده كه فرد متخلف بر سر ارتكاب و يا عدم ارتكاب تخلف خود جدل و گفت وگو ندارند بلكه بر سر قيمت نديده گرفته شدن تخلفش پاي ميز مذاكره مي آيد كه اين موضوع تاكيد صريحي بر متهم كردن نيروي انتظامي به فساد و باج خواهي دارد. استوار در ادامه مسير با افراد مختلفي مواجه مي شود كه هر يك با مشكلات متنوع و متعددي دست به گريبان هستند. مثل دختري كه از خانه فرار كرده و به صورت غيرقانوني با مسئول آموزشگاه زندگي مي كند؛ زن معتادي كه از شوهرش جدا شده اما همچنان به او علاقه مند است؛ مستأجري كه صاحبخانه اش او را جواب كرده و او از سر بدبختي و براي فراموش كردن مشكلاتش به نوشيدن الكل روي آورده است؛ زن مطلقه اي كه با مستأجرش روابط غيرمعمول دارد؛ جوانان بيكاري كه تنها دلخوشي آنها حضور در پارتي هاي شبانه است و هنرمندان بيكاري كه به نان شب خود نيز محتاج هستند. نقطه مشترك تمامي شخصيت هاي فيلم كاهاني، سرگرداني و بلاتكليفي آينده آنها است افزون بر اينكه هيچ يك از آنها اميدي به حمايت و ياري سركار استوار، نماد حفظ جان و مال مردم ندارند و تنها به فكر بستن دهان او هستند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14