(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 12 مرداد 1390- شماره 19990

پژاك؛ سري در غرب و دمي در قنديل (نگاه)
اسلام درغرب به سرعت درحال گسترش است
زن يهودي تازه مسلمان شده: حجاب را به خاطر زيبايي اش برگزيدم
اتحاد آري؛ اما چگونه؟ (نكته)
استاد دانشگاه «وست چستر پنسيلوانيا» بررسي كرد
كدام بخش از «سيا» دانشمندان ايراني را ترور مي كند؟



پژاك؛ سري در غرب و دمي در قنديل (نگاه)

محمد صرفي
با شروع هزاره سوم، منطقه خاورميانه شاهد تحولات بسياري بود. درحالي كه آمريكا طرح خاورميانه بزرگ را دنبال مي كرد، حادثه مشكوك 11 سپتامبر روي داد و فصل جديدي در سياست بين الملل رقم خورد. جنگ جهاني عليه تروريسم آغاز شد و سران كاخ سفيد اعلام كردند؛ هر كه با ما نيست، با تروريست هاست.
افغانستان و عراق به اشغال ناتو و آمريكا درآمدند و اين درحالي بود كه به اذعان تمام تحليلگران سياسي، هدف اول از لشكركشي آمريكا به خاورميانه، جمهوري اسلامي ايران بوده است. تحليل چرايي عدم حمله آمريكا به ايران، موضوعي جداگانه است و پرداختن به آن مجالي ديگر مي طلبد، اما ساده لوحانه است اگر گمان شود، آمريكا از حمله به ايران كاملا چشم پوشي كرده است.
ويژگي هاي ايران- اعم از ايدئولوژيك، سرزميني، مردمي، نظامي و...- برخورد با آن را براي آمريكا دچار پيچيدگي هاي خاصي نموده است. سران كاخ سفيد- چه جمهوري خواه و چه دموكرات- به خوبي دانسته و مي دانند كه ايران را با چند روز بمباران و پرتاب چند موشك نمي توان به زانو درآورد. از اين رو بود كه طرحي همه جانبه براي جنگ با ايران در سه سطح تهيه شد و در دستور كار قرار گرفت. اين سه سطح عبارتند از؛ جنگ سخت، نيمه سخت و جنگ نرم.
سطح نخست (جنگ سخت) به دلايل متعدد براي واشنگتن قابل اجرا نبوده است. هر چند سياستمداران آمريكايي هرازگاهي از آن به عنوان ابزاري تبليغاتي و رسانه اي در قالب گزينه اي بر روي ميز ياد مي كنند. سطح سوم (جنگ نرم) در ابعادي گسترده و در قالب هاي گوناگون به شدت در حال پيگيري است. حمله به بنيان هاي فكري و اعتقادي مردم و ايجاد شبهات رنگارنگ در اين سطح قابل ارزيابي مي باشد. مهم ترين ابزار دشمن در اين سطح را مي توان شبكه هاي ماهواره اي دانست كه طي چند سال اخير تمركز آنها بر مخاطب ايراني به طور حيرت انگيزي افزايش يافته است.
سطح مياني برخورد با ايران در نقشه تقابل آمريكا- ايران، جنگ نيمه سخت است. در اين سطح تركيبي از دو سطح پيشين با هدف تأثيرگذاري توأمان فيزيكي و رواني به اجرا درمي آيد. يكي از مهم ترين محورهاي اين سطح برخورد، استفاده از ابزارهاي قوميتي است. در همين راستا، گروهك هاي مختلفي با ادعاي حمايت از قوميت هاي ايران طي سال هاي اخير تشكيل شده است؛ گروهك جندالشيطان در جنوب شرق، پژاك در شمال غرب و گروهك هاي تجزيه طلب به نام خلق عرب در جنوب غرب كشور. بمب گذاري، ترورهاي كور و بعضا هدفمند در راستاي ايجاد ناامني و جو رعب و وحشت در كنار تبليغات رسانه اي دو محور عمده فعاليت گروهك هاي مذكور بوده است. اخبار آشكار و پنهان به روشني نشان داده است كه سر نخ همه اين گروهك ها به اشغالگران آمريكايي و انگليسي در افغانستان و عراق مي رسد. اين روزها با عمليات رزمندگان جان بركف نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در غرب و شمال غرب كشور، شاهد قطع يكي ديگر از انگشتان دست چدني آمريكا هستيم.
گروهك تروريستي پژاك كه كمتر از يك دهه از تشكيل آن مي گذرد را مي توان نمونه جالبي از سياست هاي مزورانه و البته تا حدي احمقانه آمريكايي ها در منطقه دانست. آمريكايي ها از سويي اين گروهك را به طور رسمي تروريسم مي خوانند، اما هنگامي كه ايران اقدام به برخورد با آن مي كند، سيل عظيمي از پروپاگاندا را به راه انداخته و مدعي مي شوند ايران به غيرنظاميان حمله كرده، كردها آواره شده اند، به خاك عراق تجاوز شده و ادعاهاي واهي از اين قبيل. ادعاي مضحك تجاوز به خاك عراق درحالي است كه قريب به يك دهه است كه آمريكا رسماً و بدون هيچ مجوز بين المللي، اين كشور را اشغال كرده و اينك بر خلاف تعهدات و توافقنامه هاي رسمي كه خود پاي آنها را امضا كرده، حاضر به ترك اين كشور نيست.
همان گونه كه در خبرهاي رسمي نيز از قول مقامات ايراني اعلام شده، چنين ادعاهايي صحت ندارد، اما اگر لازم باشد كه تروريست هاي پژاك در داخل خاك عراق نيز مورد تعقيب و تنبيه قرار بگيرند، حداقل واشنگتن حق ندارد ادعايي در اين زمينه داشته باشد. آمريكايي كه نيروهاي خود را از ده ها هزار كيلومتر آن سوتر به بهانه مبارزه با تروريسم به اين سوي دنيا گسيل كرده و نقض حريم كشورها: مانند پاكستان- براي آن امري روتين شده است، چطور مي تواند ايران را از برخورد با گروهكي مانند پژاك نهي كند!؟ گويا سياست هاي منافقانه كاخ سفيد را پاياني نيست. از سويي گروهك هايي مانند منافقين و پژاك را تروريست مي خوانند و از سويي ديگر آنها را تجهيز و تسليح كرده و براي برخورد با آنها مرثيه سرايي مي كنند و مضحك تر آنكه، اوباما براي ما پيام تبريك نوروز مي فرستد!
اين روزها غرب، حمله گسترده اي را عليه جمهوري اسلامي ايران در جبهه حقوق بشر آغاز كرده است. به راستي چرا برخوردي جدي با آلمان كه ميزبان سركرده گروهك تروريستي پژاك است، صورت نمي گيرد؟ همان آلماني كه صدام را به تسليحات شيميايي مجهز كرد و باعث قرباني شدن صدها هزار ايراني و مردم كرد شد، امروز ميزبان سركرده تروريست هاي مدعي حقوق خلق كرد است! مقابله با اين سياست هاي مزورانه علاوه بر صلابت، مستلزم بصيرت نيز هست. رزمندگان سپاه به خوبي وظيفه خود را در مقابله با اشرار و مزدوران آمريكا انجام مي دهند، اما امروز جنگ تنها در بلندي هاي قنديل نيست، سطح گسترده تري از جنگ در عرصه رسانه وجود دارد. افشاي ماهيت اين گروهك هاي تروريستي، تشريح و توضيح ارتباط آنها با غرب، برشمردن جنايات آنها عليه ايران و ايراني و پاسخ به ادعاهاي واهي رسانه هاي حامي تروريسم كمتر از انهدام مقرهاي آنان نيست. پژاك فقط دمي متعفن است، سرافعي تروريسم عليه جمهوري اسلامي ايران را بايد در غرب جست و با بصيرت آن را به سنگ كوبيد.

 



اسلام درغرب به سرعت درحال گسترش است
زن يهودي تازه مسلمان شده: حجاب را به خاطر زيبايي اش برگزيدم

آمارها حكايت از آن دارد كه رشد گرايش به اسلام درميان زنان غربي دو برابر مردان است و ليلا حسين، نام يكي از زنان تازه مسلمان شده است كه به خاطر شيفتگي به زيبايي حجاب مسلمان مي شود.
ليلا حسين نام زني است كه درمصاحبه با شبكه «اهل البيت تي وي» مي گويد، به خاطر شيفتگي به زيبايي هاي حجاب، از دين يهودي به دين اسلام مشرف شده و حجاب كامل را برگزيده است.
مصاحبه زير، خلاصه اي از گفتگوي ليلا حسين با زهرا علوي (مجري نوجوان شبكه اهل البيت كه سرزندگي او مثال نقضي است براي كساني كه حجاب را مايه افسردگي مي دانند) است.
ليلا حسين: من 6 سال قبل به اسلام گرويدم.و من دريك جامعه يهودي نشين زندگي مي كردم. خيلي سخت نبود كه به حجاب كاملا اسلامي روي بياورم، اما اشخاص برداشت هاي كاملا متفاوتي نسبت به ايمان دارند. آنها به زنان يهودي بيشتر از زنان مسلمانان احترام مي گذارند.
زهرا علوي: قبل از اينكه به اسلام روي بياوري، چه نگرشي نسبت به زنان مسلمان داشتي؟
ليلا حسين: اگه صادقانه بخوام بگم، هرچند ما با نوعي تنفر نسبت به مسلمانان بزرگ شده بوديم، اما هميشه شيفته زنان محجبه بودم و آنها را خيلي پاك و باوقار مي ديدم. و از نظر من آنها زيبايي خاص خودشان را داشتند.
زهرا علوي: پس از اينكه به اسلام گرايش پيدا كردي و نوع پوشش اسلامي را پذيرفتي،اولين چيزي كه برات الهام بخش بود چي بود؟
ليلا حسين: نخستين چيزي كه الهام بخش من بود قرآن بود، كليه شواهدي را كه من پيدا كردم نشان دهنده اين بود كه اين، يك دين حقيقي است، چرا كه تمامي انبيا و نيز امامت را قبول دارد كه از نظر من بسيار مسئله منطقي اي بود.
كم كم اين دانش و شناخت را پيدا كردم كه اسلام تنها بعد بيروني ندارد بلكه داراي بعد دروني نيز هست و بايد از درون هم به حفظ و نگهداري آن پرداخت.
خانواده من فكر مي كردند كه من خودم را دارم محروم مي كنم، چون من در فرانسه زندگي مي كردم و درآنجا حجاب كاملا ممنوع است. با پوشيدن روسري، شما نمي توانيد به مدرسه و محل كار برويد و از بسياري از زندگي هاي اجتماعي محروم مي شويد. براي خانواده من بسيار سخت بود كه ببينند من تنها به خاطر پوشيدن لباس زندگي ام را به لحاظ اجتماعي به خطر مي اندازم، از نظر آنها لازم نبود كه من مسلمان باشم و لازم نبود كه با پوشيدن روسري مسلماني خودم را نشان بدهم و كافي بود كه تنها قلبا به آن ايمان داشته باشم. اما براي من اين مسئله مهم بود چرا كه در قرآن و بسياري از سنت هاي پيامبر به اهميت حجاب و شناخته شدن به عنوان مسلمان براي كسب احترام اشاره شده است. و من حاضر نبودم كه آن را كنار بگذارم چرا كه براي من چيزي بيشتر از پوشيدن لباس است.
... كساني كه مي شناسم حجاب دارند بسيار خوشحال هستند، چرا كه اين براي آنها يك افتخار است كه خودشان را از نگاه ديگران پوشيده نگه مي دارند. اگر ايمان شما ضعيف باشد شما اين نكته را متوجه نخواهيد شد و براي شما مهم نخواهد بود و فقط مي خواهيد كه با ديگران اختلاط داشته باشيد و مي خواهيد آن طوري زندگي كنيد كه آنها مي گويند. مجددا مي گويم كه لازم است به اصول خود بازگرديد و دريابيد كه چرا مسلمان هستيد. چرا كه اسلام ديني است كه شما بايد خود را تطبيق دهيد و ديني نيست كه توسط والدين به ارث برسد و از اين طريق بايد به زيبايي اسلام و نيز زيبايي حجاب براي زنان و فايده آن براي آنها پي ببرد.
¤¤¤
با وجود رشد روزافزون تبليغات اسلام هراسانه و اسلام ستيزانه رسانه هاي غربي، آمارها حكايت از رشد روزافزون گرايش به اسلام درجوامع غربي دارد. به آمارهاي انتهاي اين گزارش توجه كنيد.
آنچه كه آمارها نشان مي دهند حاكي از آن است كه جمعيت كساني كه به دين اسلام مشرف مي شوند در همه جاي جهان روبه افزايش است و مهم تر اينكه جمعيت زناني كه به اسلام مي گروند تقريبا دوبرابر مردان است.
تحقيقات نشان مي دهد مهم ترين عوامل گرايش بيشتر زنان به دين اسلام، جذابيت حجاب براي آنان بوده و آرامشي كه محجبه بودن به آنها مي دهد و پس از آن آداب مسلماني كه براي مردم ديگر اديان به صورت فطري جذاب است.
مصاحبه با زنان تازه مسلمان شده، بيانگر اين است كه ابتدا به ساكن آنها با ديدن زنان محجبه در جامعه خود به جاذبه زيبايي حجاب و بعد كنجكاوي درمورد اسلام رسيده اند و سپس با برگزيدن حجاب براي خود آرامش محجبه بودن را درك كرده اند. از اين روست كه دولتمردان اسلام ستيز غربي، با درك جنبه تبليغي كه حجاب زنان براي اسلام دارد، زنان محجبه را محدود و مهار مي نمايند. (اين مسأله بي گمان، كساني كه در فرهنگ انقلاب اسلامي رشد كرده اند را به حقانيت وصيت شهدا مي رساند كه «خواهران من، دشمن از چادر سياه شما بيشتر هراس دارد تا خون سرخ من!»)
... و اين همه در شرايطي رخ مي دهد كه روزبه روز شرايط با حجاب زيستن در شهرهاي اروپايي سخت تر مي شود. علي رغم آن كه آزادي زنان براي داشتن حجاب نقض شده و حقوق شهروندي زنان محجبه سلب مي شود؛ ميل به مستوري و پوشيدگي در ميان زنان جهان درحال افزايش است و اين امر به صورت فطري رخ مي دهد. لذا بنيان آنچه كه حاصل تلاش دولتمردان غربي براي مهار رشد اسلام گرايي در اروپا صورت مي گيرد از اين رو بر باد است، كه آنها با نمادهاي ظاهري اسلام همچون مناره هاي مساجد و حجاب زنان مبارزه مي كنند و حال آن كه باطن اسلام ريشه در فطرت انسان ها دارد و تاريخ نشان داده كه مردم را نمي توان بيشتر از مدت كوتاهي وادار به رفتن راه خلاف فطرت كرد.در نهايت بايد اين نهيب را به جامعه و خانواده ها و سپس مسئولان فرهنگي زد، كه آيا مادران محجبه جامعه ما توانسته اند حكمت داشتن حجاب را به صورت عقلي و فطري به دختران خود (كه مادران آينده هستند) بياموزند؟ از آن جا كه بارها در جامعه، مادر و دخترهايي را ديده ايم كه علي رغم آن كه مادر با چادر به خيابان مي آيد، دخترش در كنار او با حجاب حداقلي قدم مي زند، و اين نگراني دغدغه مندان فرهنگي را افزايش مي دهد! اما به هرحال بي صبرانه به انتظار تحقق وعده هاي الهي مي نشينيم كه انسان به راه فطرت خود بازگردد.
فاقم وجهك للدين حنيفا، فطرت الله التي فطر الناس عليها، لاتبديل لخلق الله، ذلك الدين القيم و لكن أكثر الناس لايعلمون (روم/30).
روي دلت را سوي اين دين اعتدال گردان و بر آن پايدار باش، آييني برخاسته از فطرت الهي كه قلوب انسان ها آن را مي طلبد، چرا كه بر آن سرشته گشته، اين آفرينش توحيدي تغييرپذير نخواهد بود، اين است ديني كه تكيه گاهي استوار است، هرچند اين حقيقتي است كه بيشتر مردم آن را نمي دانند.
بخشي از آمار گرايش به اسلام و حجاب در جهان
براساس سالنامه كتاب واقعيات در سرشماري اخير در آمريكا مشخص شد كه سالانه 100هزار نفر در اين كشور به دين اسلام مي گروند.
مؤسسه تحقيقاتي و پژوهشي فيث ماترز اعلام كرده است كه تعداد كساني كه در انگليس در 10سال گذشته به اسلام گرايش پيدا كرده اند، 100هزار نفر مي باشند كه بيشتر آنان را زنان تشكيل مي دهند. در اين ميان، تعداد دختران جوان 20 تا 30ساله و داراي تحصيلات دانشگاهي كه به دين اسلام گرويده اند، چشمگيرتر است.
روزنامه «تايمز» لندن سال گذشته در گزارشي اعلام كرد: تعداد افرادي كه در انگليس به دين اسلام روي مي آورند، روزبه روز افزايش مي يابد. اين درحالي است كه تعداد مسيحيان اين كشور كه هر هفته به كليسا رهسپار مي شوند، 2درصد كاهش مي يابد. در اين ميان تعداد زنان مسلماني كه براي اداي نماز به مسجد جامع لندن مي روند، دو سوم تعداد مسلمانان اين شهر است كه بيشتر آنان كمتر از 30سال سن دارند.
روزنامه كريستين ساينس مانيتور مي نويسد: شمار افرادي كه در آمريكا به اسلام مي گروند روزافزون است و اين رقم در ميان اسپانيايي زبانان مقيم آمريكا 30درصد افزايش نشان مي دهد. جمعيت كساني كه در آمريكا به زبان لاتين سخن مي گويند و در ده سال اخير به دين اسلام مشرف شده اند به 200هزار نفر مي رسند.
روزنامه سان سنتيال نيز در اين باره مي گويد: تعداد دختران بين 18 تا 30سال كه در ايالت فلوريدا باحجاب و روسري مشاهده مي شوند نسبت به يك دهه گذشته افزايش چشمگيري داشته است.
نتايج يك بررسي جديد در تركيه نشان مي دهد در چهار سال اخير، تعداد بانوان با حجاب در اين كشور، چهار برابر افزايش يافته است.
مركز مطالعات اسلامي اسپانيا در آمار جديد از مسلمان شدن 256 زن اسپانيايي در دو سال گذشته خبر داده است. اين مركز تأكيد كرده است كه اولين علت گرايش زنان به اسلام، مواجه شدن با افراد مسلمان و جذابيت رفتار و آداب آن ها است.
آمار منتشره پايگاه اينترنتي گروه تحقيقاتي «آيجي» در مركز نيويورك بيانگر آن است كه نسل جديد دختران جوان نيويوركي برخلاف نسل هاي قبلي علاقه چنداني به خودنمايي و پوشيدن لباس هاي بدن نما ندارند و مردم به پوشيدگي بيشتر روي آورده اند. علت اصلي اين امر بي بند و باري است كه در چند سال اخير رايج شده بود و اكنون در عكس العمل به آن، گرايش به پوشيدگي بيشتر در ميان دختران جوان و نوجوان اوج مي گيرد.

 



اتحاد آري؛ اما چگونه؟ (نكته)

محسن ابوالحسني
زماني تقريبا هفت ماهه تا برگزاري انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي باقي مانده است و همه گروه ها و جريان ها- اگر چه زودتر از موعد- به فكر افتاده اند و مشغول آماده كردن خود براي حضور در انتخابات و يا هم چون بعضي اصلاح طلبان مشغول آمادگي براي تحريم انتخابات هستند.
اصولگرايان در عين داشتن اصول و ارزش هاي واحد و بنيادين به چندين حزب و دسته و تشكل تقسيم شده اند كه اختلاف سليقه هاي جزيي موجب پيدايش آنها شده است. صرف وجود دسته هاي مختلف نه تنها نقطه ضعفي به شمار نمي رود بلكه شايد به نوعي از ضرورياتي محسوب مي شود كه مي تواند موجب افزايش كارآيي نيز شود. اما عرصه انتخابات ميداني ديگر است كه بايسته هاي خاص خود را دارد و سبك بازي خاص خود را مي طلبد. حضور احزاب اصولگرا با ليست هاي متفاوت در انتخاباتي هم چون انتخابات مجلس پيش رو- اگر چه همه اين ليست ها از اصولگرايان تشكيل شده اند- قطعا موجبات تشتت آرا را فراهم خواهد كرد و تجربه نشان داده است كه در چنين شرايطي احتمال عدم موفقيت همه نيروهاي ارزشي بالا مي رود. اين اختلاف ها در موارد اين گونه يا ناشي از اختلافات در اصول است كه طبعا در مجموعه بزرگي كه همه اصولگرا خوانده مي شود نبايستي و نمي تواند وجود داشته باشد و يا اين كه اختلاف در سلايق است كه در اين حالت هم گروهي را كه نتواند سليقه اش را در هنگام تعارض با اصول كنار بگذارد، اصلا نمي توان اصولگرا خواند.
آن چه تا اين جا به صورت مختصر از آن سخن گفته شد، ضرورت ها و الزامات اتحاد در بين اصولگرايان بود كه بر كسي پوشيده نيست. اما چه راهكارهايي براي اين مسئله وجود دارد؟ در طول انتخابات هاي متعدد گذشته، صورت هاي مختلفي براي اتحاد طراحي شده است. روزي نام «جبهه متحد اصولگرايان» بر خود گرفته است و روزي به نوعي با نام «جمعيت آبادگران ايران اسلامي» وارد اين عرصه شده اند. اين روزها هم تلاش هايي براي اتحاد در حال انجام است. اما همواره نقطه نگران كننده اي در روند اين نوع كارها وجود داشته است كه هم با ذات اصول گرايي در تعارض است و هم مي تواند اثرات مخربي به همراه داشته باشد. در جريان مجلس هشتم كميته اي متشكل از سه تشكل (جبهه پيروان خط امام و رهبري، ايثارگران و اصولگرايان تحول خواه، رايحه خوش خدمت) تشكيل شد و قرار شد هر كدام از اين سه مجموعه 10 نفر را براي قرار گرفتن در ليست 30 نفره نهايي معرفي كنند كه درنهايت پس از چانه زني هاي فراوان، رايحه خوش خدمت دوازده نفر را وارد ليست مي كند و پيش بيني مي كنند كه اختلافات ممكن هم از طريق حكميت پنج نفره حل شود.
اين روزها هم اگر اخبار را پيگيري كرده باشيد، ديده ايد كه هر روز اسامي به عنوان نمايندگان فلان تشكل در كميته متحد اصولگرايان معرفي مي شوند و پا از دوره قبل فراتر مي رود و بعضي از افراد شاخص اصولگرا هم نمايندگاني براي شركت در كميته معرفي مي كنند. وظيفه نمايندگان اين تشكل ها و افراد چيست؟ آيا غير از اين است كه هر كدام از تشكل ها و افراد مي خواهند كه در كميته مذكور نيرو داشته باشند تا بتوانند سهم تشكل خود را بالا ببرند؟ فرمول 10 نفر براي هر ضلع آن مجموعه در دور قبل مطابق كدام يك از اصول تشكيل دهنده ارزش هاي اصولگرايي است؟ سهم خواهي هر كدام از احزاب- كه هميشه در بادي امر به عنوان يكي از نبايدها از سوي همه نام برده مي شود- چه سنخيتي با عنوان اصولگرايي دارد؟ تشكلي كه حاضر نباشد اشخاص اصلحي اگرچه عضو دسته و حزب آنها نيستند، در ليست واحد نهايي قرار گيرد، با چه انگيزه اي خود را اصولگرا مي داند؟ مگر نه اين است كه همه اينها اختلاف در سلايق است، پس چگونه نيمه هاي راه گروهي تهديد و يا اقدام به انتشار ليست هاي جداگانه مي كنند؟ آيا اين گونه اقدامات با نگرش به مسئوليت به عنوان يك فرصت براي خدمت كه از اصولي است كه اصولگرايان به آن معتقدند تطابقي دارد؟
اما به هرحال رسيدن به ليست واحد براي شركت در انتخابات يك ضرورت انكارناپذير است. اما اين امر از روش هاي ديگر امكان پذير نيست؟ بهتر نيست هم زمان با تشكيل كميته هايي نظير كميته متحد اصولگرايان، گروهي نظير منتخبان جامعتين يا حتي برگزيدگان همه گروه ها كه در كميته متحد هم نماينده خواهند داشت، اصولي را به عنوان حداقل ملاك ها براي يك نماينده اصولگرا براساس اصول بنيادين اصولگرايي نظير ميزان ولايت پذيري عملي افراد در مشاغل و مناصب قبلي آن ها، ميزان تخصص افراد در رشته هاي موردنياز، عملكرد افراد در دوران فتنه پس از انتخابات و... تهيه كنند تا پس از اين كه هر كدام از احزاب اصولگرا گزينه هاي پيشنهادي خود را براي هر شهري به كميته متحد اصولگرايان ارائه كردند، اين كميته نقش بررسي و گزينش اين افراد را براساس ملاك هاي تهيه شده داشته باشد و در نهايت ليست نهايي را ارائه كند.
تجربه نشان داده است بسياري از مردم به ليست هاي انتخاباتي اعتماد مي كنند و به اعتبار ليست، به بيشتر اشخاص ليست رأي مي دهند حتي اگر آنها را به ميزان كافي نشناسند. اين مسئله مسئوليت بزرگان اصولگرا در تصميم گيري ها براي تهيه ليست واحد را بسيار سنگين تر مي كند. مسئوليت سنگيني كه مي تواند با سهم خواهي ها، عاقبت سنگين اخروي را براي اين اشخاص رقم بزند

 



استاد دانشگاه «وست چستر پنسيلوانيا» بررسي كرد
كدام بخش از «سيا» دانشمندان ايراني را ترور مي كند؟

پروفسور لورنس ديويدسن (Lawrence Davidson)، مستشرق و استاد دانشگاه وست چستر در پنسيلوانيا است كه تاليفات متعددي در خصوص روابط خارجه ايالات متحده و خاورميانه به رشته تحرير درآورده است. آن چه مي خوانيد ترجمه مقاله اخير او است كه در خصوص ترور داريوش رضايي نژاد با عنوان «مرگ و تناقض» در پايگاه «آپينين ميكر» منتشر شده است.
¤¤¤
در تاريخ يكم مرداد 1390 اعلام شد كه «داريوش رضايي نژاد» توسط دو مرد موتورسوار در تهران به ضرب گلوله به قتل رسيد. موتورسواران هم چنين همسر وي را دنبال كرده و با شليك گلوله او را نيز مورد اصابت قرار دادند. «الجزيره» مي گويد: «رضايي نژاد در زمينه الكترونيك تحقيقات مي كرد و با وزارت دفاع نيز در ارتباط بود. اما ارتباط او با برنامه هسته اي ايران مشخص نيست.» چنين حملاتي بر ضد دانشمندان ايران چيز تازه اي نيست و در گذشته نيز سابقه داشته است. در آبان ماه 1389 نيز ماشين دو دانشمند ديگر ايراني كه به شكل قطعي با برنامه هسته اي اين كشور در ارتباط بودند بمب گذاري شدند. يكي از آنها دكتر «مجيد شهرياري» بود كه بلافاصله پس از انفجار بمب كشته شد و ديگري، «فريدون عباسي» بود كه به همراه همسر خويش زخمي شدند.
گمانه زني ها در اين زمينه بسيار است كه چه كسي مسئول تمام اين حملات مي باشد؟ يكي از تئوري هاي مورد علاقه غربي ها اين است كه كشور ايران عمداً دانشمندان هسته اي خود را به قتل مي رساند زيرا آنها تهديد مي كنند كه كشور را ترك كرده و به دشمن خواهند پيوست. البته تنها دانشمند شناخته شده ايراني كه ممكن است دست به اين كار زده باشد «شهرام اميري» است. او ادعا مي كند در سال 1387 هنگامي كه به زيارت مكه رفته بود توسط ماموران سعودي ربوده شده و بازور به آمريكا منتقل شده است. او بعدها به ايران بازگشت.
اين فكر كه دولت ايران در حال حاضر مشغول به كشتن دانشمندان خود است تا با توسل به اين كار وفاداري ديگر دانشمندان را كسب كند بسيار دور از عقل بوده و بعيد به نظر مي رسد. براي رسيدن به اين هدف راه هاي بسيار ديگري وجود دارد. تقريباً تمام منابعي كه اين مساله را تحليل مي كنند معتقدند كه جنايت كاران واقعي قتل هاي زنجيره اي دانشمندان ايراني، ايالات متحده و اسرائيل، به همراه حمايت احتمالي انگلستان هستند. از جمله اين منابع، خبرنگار ارشد نظامي اسرائيل، «يوسي ملمن» است. او يك بار به روزنامه انگليسي «اينديپندنت» گفت: «سيستم اطلاعاتي اسرائيل به همراه همتايان غربي خود، «ام.آي6.» انگليس و «سيا» تلاش هاي بي پاياني مي كنند تا در دست يابي ايران به اولين بمب اتمي خود ايجاد اخلال كرده، آن را به تاخير بيندازند و يا در صورت امكان آن را متوقف كنند.» كشتن دانشمندان هسته اي ايران بخشي از اين تلاش ها مي باشد.
گزارش هاي مشابه نيز از آژانس هاي خبري «فيگارو» فرانسه، «شين هوا» چين و «اورشليم پست» ارايه شده است. بيشتر آمريكايي هايي كه از بدو تولد تا لحظه مرگ واشنگتن برايشان به عنوان هديه خداوند به يك دولت خوب تعريف شده است؛ ممكن است دست داشتن واشنگتن در كشتار «رسمي» را اقدامي اشتباه تلقي كنند. اگرچه با نگاهي به گذشته مشخص مي شود كه كارهايي از اين دست، چندان عجيب نبوده و در مورد واشنگتن هنجار محسوب مي شود. به عنوان مثال در طول جنگ ويتنام، سيا برنامه فونيكس (ققنوس) را كليد زد كه هدف آن ترور 26369 عضو مشكوك «ويت كنگ» (و يا همان جبهه آزادي ملي) بود.اين برنامه از سال 1967 تا 1972 ادامه داشت تا اين كه به دليل تبليغات منفي متوقف شد. به فاصله ناچيزي از آن، عمليات مخفي ديگري اما مشابه با نامه رمزي «6-F» جايگزين شد.
در طي سال هاي 1950 تا 1970 سيا اقدام به ترور هزاران نفر در آمريكاي مركزي و جنوبي كرد. گزارش ها حاكي از آن است كه اين گروه 100 بار تلاش كرد «فيدل كاسترو» را به قتل برساند. در دولت «بوش» پسر، ربايش، شكنجه و قتل از معيارهاي استاندارد شيوه هاي عملياتي محسوب مي شد و سرانجام معلوم شد كه هنوز اين گونه عمليات هاي كثيف تروريستي از تاكتيك هاي محبوب «جنگ بر ضدتروريسم» امروز به شمار مي آيد.امروزه ايالات متحده از هواپيماهاي بدون سرنشيني استفاده مي كند كه نه تنها هدف را نابود بلكه هر جنبنده اي كه كاملاً اتفاقي در محدوده هدف باشد، قلع و قمع مي كند. اين سابقه كوتاه نشان مي دهد كه گزارش هاي ايالات متحده مبني بر دخالت آنها در حملات فراوان برضد دانشمندان ايراني با گذشته آمريكا هماهنگ است. به طور كلي شايد وقتي حرف از واشنگتن و استفاده او از قتل به عنوان يكي از راهبردهاي سياست خارجي به ميان بيايد كسي احساس «رنجش اخلاقي» نكند.در مقاله اي كه با عنوان «ايران و مسئله سلاح هاي اتمي» در تاريخ دهم ژوئن 2011 ميلادي توسط بنده منتشر شد شواهد مستحكمي مبني بر اين كه برنامه هسته اي ايران در جهت ساخت سلاح هاي اتمي نيست ارايه شد. ياد آور مي شوم كه اين ديدگاه نتيجه نهايي بيش از 16 آژانس اطلاعاتي ايالات متحده (از جمله سيا) بوده و هم چنان نيز مي باشد. چنانچه در برآورد اطلاعاتي ملي نيز بر آن اشاره شد. به عبارت ديگر بخشي از دولت آمريكا اقدام به كشتن دانشمندان ايراني اي مي كند كه معتقد است بر روي پروژه ساخت بمب اتمي كار مي كنند. اين در حالي است كه بخش ديگر دولت ايالات متحده، تاييد كرده است كه چنين پروژه اي وجود خارجي ندارد. با نگاهي دقيق تر مي توان گفت بخشي از «A .I. C» در حمله به اين دانشمندان دست دارد با اين توجيه كه آنها در زمينه ساخت بمب اتمي تحقيق مي كنند. در حالي كه بخش ديگر همين سازمان اظهار مي كند كه چنين چيزي حقيقت ندارد. اين چه مدل بازي اسكيزوفرني توهم محوري است؟
بخشي از دولت آمريكا اقدام به كشتن دانشمندان ايراني اي مي كند كه معتقد است بر روي پروژه ساخت بمب اتمي كار مي كنند. اين در حالي است كه بخش ديگر دولت ايالات متحده، تأييد كرده است كه چنين پروژه اي وجود خارجي ندارد.
هم دستي دراين جنايت تروريستي بخشي از سياستي است كه برخاسته از نوعي جهان بيني خاص مي باشد. اين جهان بيني، ضدايراني (كه به انقلاب سال هاي 1356 الي 1357 ايران و گرفتن گروگان هاي آمريكايي باز مي گردد)، ضداسلامي (با فرض «برخورد تمدن ها») و طرفدار اسراييل (تحكيم يافته توسط قدرت لابي صهيونيست) است. زنان و مرداني كه در جايگاه هاي كليدي مجلس و شاخه هاي اجرايي دولت قرار دارند اين خط مشي را دنبال مي كنند و تصميم هاي آن ها براي دنبال كردن اين گونه جهان بيني جنبه سياسي دارد. اين افراد هرگونه گمانه زني درباره ايران را كه با اين گونه جهان بيني هم خواني داشته باشد، قبول دارند و به آن تن مي دهند. بنابراين فرض مي شود كه ايران امروز برضد منافع آمريكا و اسراييل پرخاشگر، جاه طلب و في نفسه خصمانه است؛ تفاوت نمي كند كه نتيجه تحقيقات در زمينه فعاليت هسته اي ايران چه باشد، درهرصورت اين نتيجه تحت الشعاع خواسته هاي جهان بيني ياد شده و پيش داوري هاي آن، تبديل به پديده اي ناگوار مي شود. اين جهان بيني هم چنين حملاتي را كه برضد دانشمندان هسته اي ايران رخ مي دهد، توجيه مي كند.
درعين حال، كساني كه تحليل هاي اطلاعاتي پيشرفته را انجام مي دهند، همچون برآوردهاي اطلاعات ملي، تحت تأثير اين گونه جهان بيني ها قرار ندارند و پيش داوري نمي كنند. اين افراد تحليل گراني حرفه اي تلقي مي شوند زيرا توانايي تحليل اطلاعات با ذهن باز را دارند. بدين سبب هوشمندانه به اطلاعات مي نگرندو به شكل هدفمند و براساس حقايقي كه وجود دارد تصميم گيري كرده و گزارش مي دهند. واضح است كه چنين تحليل هايي نتايجي را در برخواهد داشت كه در مقايسه با پيش داوري هاي عده اي كه براساس مفروضات بي شمار صورت مي گيرد، بسيار دقيق تر و صادقانه تر خواهد بود.
نتيجه گيري
سياست گذاران اولويت هايي دارند كه برخاسته از جهان بيني ياد شده و مفروضات خود و ديگران مي باشد و متأسفانه صداقت و دقت از جمله مواردي هستند كه در ميان اولويت ها ديده نمي شوند. چه جنگ سرد باشد چه جنگ برضد تروريسم، اين ايدئولوژي است كه حقيقت و واقعيت را تعريف مي كند. برآوردهاي اطلاعاتي كه تصويري متفاوت ترسيم مي كنند بيشتر به لحاظ سياسي قابل قبول واقع نمي شوند. بنابراين آشكار كردن تناقض ميان خط مشي كه توسط مفروضات منحرف ترسيم مي شود و نمونه اي كه براساس تحقيقات هدفمند مي باشد، مي تواند نقايص، معايب و مشكل سياست خارجي آمريكا را مشخص كند. با تمام اين وجود سياست گذاران ما گوش شنيدن اين گونه پيام ها را ندارند. جهان بيني كه در بالا ذكر شد گوش آن ها را پركرده است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14