(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 17 مرداد 1390- شماره 19994

نهضت عاشورا ،روح انقلاب اسلامي
وحدت با منافقان هرگز

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نهضت عاشورا ،روح انقلاب اسلامي

امام، ريشه ي شجره ي طيّبه ي انقلاب
درباره ي شخصيت حضرت امام(ره) واقعاً نمي شود حرف زد. وقتي بخواهيم راجع به ابعاد شخصيت اين عزيز دوران و يادگار پيامبران حرف بزنيم، مي دانيم كه ناقص خواهد ماند. زمان زيادي لازم است تا زبانهاي گويا بتوانند عظمت اين شخصيت را حيطه بندي كنند؛ لذا من نمي خواهم در آن باره واقعاً صحبت كنم؛ زيرا ما كوچك تر از آن هستيم كه بتوانيم در اين زمينه به بررسي ابعاد شخصيت آن بزرگوار بپردازيم.
اما اين نكته را مي خواهم بگويم كه اگر نظام جمهوري اسلامي و اين انقلاب بزرگ و جهاني را، و رستاخيز عظيمي كه در دنيا به وجود آمده، و رستاخيز عظيم تري كه در درون انسانها پديد آمده، و اين تحولي كه مسها را طلا كرده است، كلمه ي طيبه و شجره ي طيبه بدانيم ـ كه هست ـ ريشه ي اين شجره ي طيبه، همين شخصيت عظيمي است كه همه چيز از او روييد. او بود كه اين درخت مبارك را روياند. او همه چيز بود، و اگر نبود، ما هيچ چيز نداشتيم.
در گذشته، همين ايران و ملّت و موقعيت جغرافيايي و همين فقه و قرآن و نهج البلاغه بود؛ اما در واقع چيزي نداشتيم و روزبه روز عقب تر مي رفتيم و بيشتر بر سرمان مي خورد وشخصيت ما هضم مي شد. بعد كه او پديد آمد و قدم در صحنه گذاشت، مثل وجودي كه ماهيات را هستي و تحقق مي بخشد، و مثل خورشيدي كه مي تابد و اشيا را آشكار
مي كند، و مانند روحي كه به كالبدي دميده مي شود و اجزاي آن را زنده مي سازد، ما را زنده و نمايان كرد و به حركت درآورد؛ آن وقت ارزش جغرافيايي و تاريخي و فرهنگ گذشته و قرآن و نهج البلاغه و ملّت ما احيا شد و به كارمان آمد.
او كليد بود. او ريشه ي اين درخت محسوب مي شد. اين ريشه بايد محفوظ بماند. اگر اين نظام از ريشه ي خود ـ يعني از امام عزيز(ره) ـ جدا شود، مثل درختي است كه «اجتثّت من فوق الارض»15؛ يعني از روي زمين آن را اره كرده باشند و بين تنه و ريشه ي آن فاصله انداخته باشند. ممكن است چهار روزي هم نمود و هيكلي داشته باشد، اما سرنوشتش معلوم است: ديگر رابطه ي حياتي و تغذيه يي بين اين دو نيست.
ما نبايد بگذاريم نظام اسلامي از ريشه ي خودش ـ يعني امام(ره) ـ جدا شود. ممكن است بگوييد امام از ما جدا شد و در عالم ملكوت به سر مي برد و ما با او مرتبط نيستيم. ولي بايد بگويم شخصيت امام(ره) مثل شخصيت پيامبران، فقط به وجود خارجي او نبود. آن روزي كه حضرت موسي از مردم خودش گرفته شد، آيا بني اسرائيل و امت موسي به كلي از منبع خودشان جدا شدند؟ خير، ارتباط و اتصال درشخصيتهاي معنوي و روحي كه به وجود خارجي آنها وابسته نيست. آن روزي كه رسول اسلام، حضرت محمّدبن عبدالله رحلت فرمود، آيا امت اسلام بي پيامبر شد؟ ما كه در قرنها و نسلهاي بعد آمديم، آيا ديگر پيامبر نداشتيم؟ چرا، ما هم پيامبر داشتيم؛ در حالي كه جسم او نزد ما نبود و در عالم ملكوت و بالاتر از آن بسر مي برد.
هويت شخصيتهاي معنوي، به جسم و حضور دنيويشان نيست؛ بلكه به فكر و راه و رهنمود و سرانگشت اشاره شان ـ كه همواره باقي است ـ وابسته است. پيامبر و اوليا و همين امام بزرگوار ما با انگشتشان به يك طرف اشاره مي كردند و راه را نشان مي دادند. البته خودشان هم جلوتر از همه حركت مي كردند؛ نه اين كه بايستند و بگويند شما برويد. در حال حاضر، اين انگشت اشاره همچنان موجود است. اينها تعيين كننده ي هويت امام و منبع و ريشه ي حياتي يك جامعه است كه دايماً مي شود از آن تغذيه كرد؛ زيرا ديگر وابسته به جسم او نيست.
بيانات در مراسم بيعت گروه كثيري از جانبازان و نيروهاي جهادي احداث ساختمان مرقد مطهر رهبر كبير انقلاب اسلامي، به همراه وزير راه و ترابري، مسئولان بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي، و مسئول حرم مطهر حضرت امام خميني ( ره ) ــ 28/4/68
نهضت عاشورا، روح انقلاب
در مورد مسأله ي محرّم و عاشورا، بايد بگويم كه روح نهضت ما و جهتگيري كلي و پشتوانه ي پيروزي آن، همين توجه به حضرت ابي عبدالله (عليه الصّلاه والسّلام) و مسايل مربوط به عاشورا بود. شايد براي بعضيها، اين مسأله قدري ثقيل به نظر برسد؛ ليكن واقعيت همين است. هيچ فكري ـ حتّي در صورتي كه ايمان عميقي هم با آن همراه باشد ـ نمي توانست توده هاي عظيم ميليوني مردم را آن چنان حركت بدهد كه در راه انجام آنچه احساس تكليف مي كردند، در انواع فداكاري ذره يي ترديد نداشته باشند.
اساساً مادامي كه ايمان، با محبت و عشق عميق و رنگ و بوي پيوند عاطفي همراه نباشد، كارايي لازم را ندارد. محبت است كه در مقام عمل و تحرك ـ آن هم در حد بالا ـ به ايمان كارايي مي بخشد. بدون محبت نمي شد ما نهضت را به پيش ببريم. بالاترين عنوان محبت ـ يعني محبت به اهل بيت ـ در تفكر اسلامي، در اختيار ماست. اوج اين محبت، در مسأله ي كربلا و عاشورا و حفظ يادگارهاي گرانبهاي فداكاري مردان خدا در آن روز است كه براي تاريخ و فرهنگ تشيع، به يادگار گذاشته شده است.
در آن روزهايي كه مسايل اسلامي، با ديدهاي نو مطرح مي شد و جاذبه هاي خوبي هم داشت و براي كساني كه با دين و اسلام سر و كار زيادي نداشتند، موضوع مباركي هم بود و گرايشهاي نو در تفكر اسلامي، چيز بدي نبود ـ بلكه براي عالم اسلام و بخصوص قشر جوان ذخيره محسوب مي شد ـ يك گرايش شبه روشنفكرانه به وجود آمده بود كه ما بياييم مسايل ايماني و اعتقادي اسلام را از مسايل عاطفي و احساسي ـ از جمله مسايل مربوط به عاشورا و روضه خوانيها و گريه ـ جدا كنيم!!
شايد بسياري در آن روزها بودند كه با توجه به اين كه در ماجراي ذكر عاشورا و روايت فداكاري اباعبدالله(عليه الصّلاه والسّلام) چيزهايي وارد شده بود و احياناً به شكلهاي تحريف آميزي بيان مي شد، اين حرف برايشان مطلوب و شيرين بود و اين گرايش رشد مي كرد؛ ليكن در صحنه ي عمل، ما به وضوح ديديم كه تا وقتي اين مسأله از طرف امام بزرگوارمان، به صورت رسمي و علني و در چارچوب قضاياي عاشورا مطرح نشد، هيچ كار جدي و واقعي انجام نگرفت.
در دو فصل، امام(ره) مسأله ي نهضت را به مسأله ي عاشورا گره زدند: يكي در فصل اول نهضت ـ يعني روزهاي محرّم سال 42 ـ كه تريبون بيان مسايل نهضت، حسينيه ها و مجالس روضه خواني و هيئات سينه زني و روضه ي روضه خوانها و ذكر مصيبت گويندگان مذهبي شد و ديگري، فصل آخر نهضت ـ يعني محرّم سال 57 ـ بود كه امام(ره) اعلام فرمودند: «ماه محرّم گرامي و بزرگ داشته بشود و مردم مجالس برپا كنند». ايشان، عنوان اين ماه را ماه پيروزي خون بر شمشير قرار دادند و مجدداً همان طوفان عظيم عمومي و مردمي به وجود آمد؛ يعني ماجراي نهضت كه روح و جهت حسيني داشت، با ماجراي ذكر مصيبت حسيني و ياد امام حسين گره خورد.
بيانات در ديدار با اعضاي جامعه ي روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمه ي جماعت و جامعه ي وعاظ تهران و اعضاي شوراي هماهنگي سازمان تبليغات اسلامي، در آستانه ي ماه محرّم ـ 11/5/68
هم جهتي انقلاب اسلامي ايران و نهضت حسيني
آنچه كه نهضت ما را جهت مي داد و امروز هم بايد بدهد، دقيقاً همان چيزي است كه حسين بن علي در راه آن قيام كرد. ما امروز، براي شهداي خود كه در جبهه هاي گوناگون و در راه اين نظام و حفظ آن، به شهادت مي رسند، با معرفت عزاداري مي كنيم. آن شهيد و جواني كه يا در جنگ تحميلي و يا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقان و كفار به شهادت رسيده، هيچ شبهه يي براي مردم ما وجود ندارد كه اين شهيد، شهيد راه همين نظام است و براي نگهداشتن و محكم كردن ستونهاي همين نظام و انقلاب، به شهادت رسيده است؛ در حالي كه وضع شهداي امروز، با شهداي كربلا كه در تنهايي و غربت كامل قيام كردند و هيچ كس آنها را به پيمودن اين راه تشويق نكرد، بلكه همه ي مردم و بزرگان وجوه اسلام، آنها را منع مي كردند، متفاوت است. در عين حال، ايمان و عشقشان آن چنان لبريز بود كه رفتند و غريبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسيدند. وضع شهداي كربلا، با شهدايي كه تمام دستگاههاي تبليغي و مشوقهاي جامعه به آنها مي گويد برويد و آنها هم مي روند و به شهادت مي رسند، فرق دارد. البته اين شهيد، شهيد والامقامي است؛ اما او چيز ديگري است.
ما كه امروز اين نظام اسلامي را لمس مي كنيم و بركات آن را از نزديك مي بينيم، بيشتر از اسلاف خود، قدر نهضت حسيني و معناي آن را درك مي كنيم و بايد بكنيم. آن بزرگوار، براي چنين چيزي حركت كرد. آن بزرگوار، براي همين قيام كرد كه رژيمهاي فاسد و مخرّب انسان و دين و ويرانگر صلاح، در جامعه نباشند و نظام اسلامي و الهي و انساني و مبتني بر صلاح، در جامعه استقرار پيدا كند. البته، اگر آن نظام در زمان آن بزرگوار و يا در زمان ائمه ي بعدي: ـ كه معصومند و به منبع وحي متصلند ـ تحقق پيدا مي كرد و آنها در رأس آن نظام قرار مي گرفتند، طبيعي است كه وضعشان با ما متفاوت بود. در عين حال، هيكل و هندسه ي قضيه، يكي است و آنها هم براي همين طور نظامي، حركت مي كردند. حالا اين يك بحث طولاني است كه نمي خواهم در اين جا وارد آن بشوم كه آيا ائمه، براي ايجاد نظام اسلامي، عزم جدي داشتند يا كار آنها صرفاً به عنوان سرمشق بود.
بيانات در ديدار با اعضاي جامعه ي روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمه ي جماعت و جامعه ي وعاظ تهران و اعضاي شوراي هماهنگي سازمان تبليغات اسلامي،
در آستانه ي ماه محرّم ـ 11/5/68
15. سوره ي ابراهيم، آيه ي 26.
پاورقي

 



وحدت با منافقان هرگز

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
وحدت با منافقان، هرگز
با اين وجود ما به آياتي برمي خوريم كه به ما اجازه وحدت و ائتلاف با هر كسي را نمي دهد. در عين حال كه مي فرمايد: اين نعمت بزرگ را به شما داديم كه دل هايتان را به هم نزديك كرديم و دشمني را از بين تان برداشتيم، ولي در برخي موارد آن قدر سخت برخورد مي كند كه انسان تعجب مي كند. خدايي كه رحمان و رحيم است به پيغمبري كه «حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم».1 در اين زمينه دستوراتي مي دهد كه بسيار كوبنده است؛ از جمله در آيه81 از سوره توبه مي فرمايد: وقتي دستور جهاد داده شد، عده اي از مسلمان ها- نه از كفار- بهانه آوردند و گفتند: اكنون هوا به شدت گرم است و اگر در اين فصل به جنگ برويم شكست مي خوريم؛ صبر كنيد مقداري هوا خنك شود، آن وقت به جنگ برويم. خدا بلافاصله مي فرمايد: «...قل نار جهنم اشد حرا...»: اگر شما از گرما مي ترسيد، بدانيد كه گرماي آتش جهنم خيلي سخت تر از اين است. بعد مي فرمايد: نهايتاً اينها در جهاد شركت نكردند؛ ولي بعد از اين ممكن است كه طايفه اي از اينها اجازه بخواهند كه با تو به جهاد بيايند؛ «... قل لن تخرجوا معي ابدا...»2: به آنها بگو: شما هرگز با من به جهاد نخواهيد آمد. شما كه روز اول بهانه آورديد، اكنون هم به دنبال كارتان برويد؛ به شما احتياجي نيست. اين برخورد از نظر سياست و مديريت جامعه خيلي عجيب است. البته مسئله به اين جا ختم نمي شود و در ادامه مي فرمايد: «ولا تصل علي احد منهم مات ابدا ولا تقم علي قبره...»3: اگر يكي از اين كساني كه از جهاد تخلف كردند، مرد، براي او نماز ميت نخوان و بر سر قبرش هم حاضر نشو! اين افراد كافر نبودند و علاوه بر اين اجازه مي خواستند كه در جهاد شركت كنند؛ با اين حال خداوند مي فرمايد: اينها را قبول نكن؛ اينها صادق نيستند. بعد مي فرمايد: ممكن است اينها در صدد عذرخواهي برآيند و بگويند: «ما اشتباه كرديم؛ ما را ببخشيد»، ولي به آنها بگو: عذرخواهي نكنيد؛ چرا كه شما صلاحيت شركت در جهاد في سبيل الله را نداريد و براي هميشه از جامعه اسلامي مطرود خواهيد بود. شما مي دانيد كه خواندن نماز ميت بر هر مسلماني واجب كفايي است؛ اما خدا به پيغمبرش مي گويد: «بر اينها نماز نخوان!»
تفرقه افكنان و منافقان، مطرود جامعه مسلمين
در اين جا ممكن است سؤال شود: پس اين همه دستوري كه درباره اتحاد و صميميت، و گذشت و اغماض وجود دارد، چه مي شود؟ دستوراتي مانند: «... وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم...»4؛ اگر كساني اشتباه كردند، ولي عذرخواهي كردند، عذرشان را بپذيريد؛ اما اين جا صريحاً مي فرمايد: اگر عذرخواهي كردند، نبايد عذرشان را بپذيري؛ اين دستور با آن روح رحمت، عفو و گذشتي كه اسلام دارد و به خصوص با وجود پيغمبر- صلي الله عليه و آله- كه مظهر اتم رحمت و مهرباني است، چگونه جمع مي شود؟ بايد گفت: از اين دو دستور معلوم مي شود كه در بين مسلمانان كساني هستند كه ايجاد اختلاف، چند فرقه اي، چند گروهي، چند حزبي و... مي كنند، گرچه در ظاهر حتي نماز هم مي خوانند، ولي نماز را با كسالت مي خوانند (ولا ياتون الصلاه الا وهم كسالي)5 چنين كساني را قرآن طرد مي كند و مي گويد جزء جامعه ما نيستند؛ «ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم في شيء...):6 كساني كه تفرقه ايجاد كردند، اصلا با تو هيچ ارتباطي ندارند.
گروه ديگري كه قرآن برخورد تندي با آنها مي كند، كساني هستند كه در آيه107 از سوره توبه به آن ها اشاره مي كند. داستان از اين قرار بود كه عده اي كه در دل نفاقي داشتند، در خارج از مدينه با بعضي از دشمنان اسلام روابطي سري برقرار كردند و هدفشان ايجاد اختلاف در جامعه اسلامي بود. آنها به بهانه دور بودن مسجد پيامبر- صلي الله عليه وآله- و اين كه به موقع به نماز نمي رسند، گفتند: در محله خودمان مسجدي مي سازيم و آنجا نماز مي خوانيم. از پيامبر- صلي الله عليه وآله- هم براي افتتاح آن مسجد دعوت كردند. اين مسجد را با هدف لطمه زدن به مركزيت اسلام ساختند؛ يعني مركز ديگري ايجاد كردند تا وحدت مسلمانان را از بين ببرند. آنها مي خواستند در مسجد خودشان نماز بخوانند و ديگر به مسجد پيامبر- صلي الله عليه و آله- نروند و خودشان براي خودشان تصميماتي بگيرند؛ نقشه همين بود. ولي خداي متعال نقشه آن ها را فاش كرد و فرمود: «والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسني و الله يشهد أنهم لكاذبون»:7 ضرار يعني ضرر زدن به غير. خدا مي فرمايد: اين مسجد را براي ضررزدن به مسلمان ها احداث كردند و اين عملشان ناشي از كفر است (وكفرا). اينان ايمان واقعي به پيغمبر- صلي الله عليه و آله- ندارند و لذا مي خواهند بهانه اي پيدا كنند تا از اطاعت او خارج شوند و براي خود دستگاهي درست كنند و به اين وسيله بين مسلمان ها تفرقه ايجاد كنند (وتفريقا بين المؤمنين). يكي ديگر از اهدافشان از ساخت اين مسجد، ايجاد پايگاهي براي كساني بود كه سابقا با پيامبر- صلي الله عليه وآله- جنگيده بودند و اكنون شكست خورده و تار و مار شده بودند (و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل). ارصاد يعني رصد كردن، كمين درست كردن؛ مي خواستند كمينگاهي براي كساني كه قبلا با خدا و پيغمبر- صلي الله عليه و آله- جنگيده بودند، درست كنند. بعد مي فرمايد: «هرگز به اين مسجد پا نگذار» و دستور تخريب آن مسجد داده شد.
سازش با منافقان حماقت است
نمي دانم اگر ما آن زمان بوديم چه قضاوتي مي كرديم. ممكن بود عده اي بگويند: «عجب! چرا خانه خدا را خراب مي كنند؟ آنها هم مسجدي ساخته اند تا در آن نماز بخوانند. بگذاريد نمازشان را بخوانند!». چه بسا با احترام با آنها رفتار مي كرديم؛ چرا كه از پول خودشان مسجدي ساخته بودند. اما خداوند صريحاً به پيغمبر- صلي الله عليه وآله- مي فرمايد: اين مسجد را خراب كن و هرگز در اين مسجد پا نگذار. به مسجدي برو كه از روز اول براساس تقوا پايه ريزي شده است؛ آن جا سزاوار نماز خواندن است؛ نه مسجدي كه براساس ايجاد تفرقه و ضرر زدن به مركزيت اسلام ساخته شده است. ممكن است بعضي از اين سياستمداران بگويند: «پيغمبر- صلي الله عليه و آله- بايد به آنجا مي رفت و نمازي مي خواند و دست نوازشي هم بر سر آنها مي كشيد و بعد يك نايب مورد اعتماد آنجا مي گذاشت. چرا بايد مسجد را خراب كند؟ چرا اصلا نبايد به آنجا پا بگذارد؟ آيا اين با روح رأفت پيغمبر- صلي الله عليه وآله- سازگار است؟»
1- التوبه/128
2- التوبه/38
3- التوبه/48
4- النور/22
5- التوبه/45
6- الانعام/159
7- التوبه/107
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14