(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 18 مرداد 1390- شماره 19995
PDF نسخه

باز هم رسانه ملي از سفره هاي مردم جاماند
به روح اعتقاد دارين؟
برنامه هاي رمضاني تلويزيون به خوبي خنثي كننده محتواي يكديگرند
خشت اول
از خدا بخواهيد، نترسيد!
حرف سوم
ساعت 25
ما خبرنگاريم؟
يادداشت سوم
نقد سوم
بوي بارون
گردش گودري



باز هم رسانه ملي از سفره هاي مردم جاماند
به روح اعتقاد دارين؟
برنامه هاي رمضاني تلويزيون به خوبي خنثي كننده محتواي يكديگرند

باور كنيد ما زبان مان مو درآورده و كف سرمان بي مو شده از بس گفتيم و باز هم همان آش و همان كاسه در بلنديهاي جام جم تكرار شد. خسته شديم از بس نوشتيم و خوانده نشد؛ قبل ترها روزنامه نگاري حرمتي داشت، مثلا شما يك گوشه اشكالي مي ديدي و نقدي بر آن مي نوشتي، داستان يا حل مي شد و يا اينكه از سوي مسئولان توجيه مي شد. حالا اما هر فرد و نهادي چند تايي سايت و روزنامه و خبرگزاري دارد و اگر كسي در يك رسانه چيزي بنويسد، خودش در رسانه هاي خودش چنان آنتي گزارش مذكور را رو مي كند كه ...براي همين هم گزارش امروز را براي خودمان نوشتيم، براي نسلي كه به راحتي به رسانه هاي مختلف دسترسي دارد و بين احترام به شعور خود و كلاهبرداري رسانه اي، حتما «رسانه برتر» را انتخاب مي كند. براي نسل خودمان نوشتيم تا خوب حواسش را جمع كند. مسئولان محترم فرهنگي بويژه مديران ارشد رسانه ملي، مديون اند اگر اين گزارش را بخوانند! با زبان روزه مديون كرديم كه اگر خداي نكرده مديري خواست اين ستون ها را بخواند و خداي ناكرده دو خط جواب بنويسد، اين كار را نكند! تيتر گزارش ما يك هشدار دوپهلو به برنامه سازان و مديران است!
تحريريه نسل سوم
پيش بيني نسل سومي
بيستم ماه مبارك به بعد، حتما اخبار شبكه هاي تلويزيوني و راديويي را پيگيري كنيد. خبري با اين مضمون منتشر و منعكس خواهد شد. رسانه هاي مكتوب و ديجيتال وابسته به رسانه ملي را هم مدنظر داشته باشيد: « 96درصد از مردم از برنامه هاي ويژه ماه مبارك اعلام رضايت كردند.» و يا »مردم برنامه هاي رمضاني رسانه ملي را پسنديدند.» و يا گزارشي با اين تيتر: نمايندگان مجلس در نامه اي از رسانه ملي به خاطر برنامه هاي خوب و مفيد در ماه مبارك رمضان تقدير كردند. و بعد گزارش هاي مردمي بدين شكل:
- خانم برنامه هاي ماه مبارك تلويزيون رو ديدين؟ چطور بودن؟
خانم: خيلي خوب! خيلي عالي بود! خيلي آموزنده بود! من كه هم خودشو مي ديديم و هم تكرارشو.
يك نفر ديگر: برنامه هاي امسال به نسبت سال گذشته خيلي خيلي بهتر شده بود و معلوم بود خيلي براش زحمت كشيده شده...ما كه ممنون تلويزيونيم.
يك نفر ديگرتر: امسال تنوع برنامه ها خيلي بهتر بود، هر كسي مي تونست برنامه مورد علاقه شو پيدا كنه، سريال ها هم همه شون خوب بودن بويژه همه شون! سوژه نو، بازي ها خوب و...خلاصه خيلي خوب بود!
و شايد بيست وسي چنين خبري را منعكس كند: طبق بررسي هاي انجام شده ميزان استقبال مردم از رسانه ملي در ماه رمضان 137 درصد رشد داشت خلاصه منتظر چنين گزارش ها و آمار و اخباري باشيد.
در جام جم چه خبر است؟
هميشه ماه مبارك كه تمام مي شود و بازار تقدير و تشويق و سكه در جام جم داغ مي شود، ژست مديران رسانه ملي ديدني است، ديده ايد؟ دقت كنيد ببينيد اين جملات آشنا نيست: براي ماه رمضان سال بعد از همين حالا برنامه ريزي كنيد...نبايد بگذاريم برنامه ها دقيقه نودي بشود...مردم به ما اعتماد كردند و نبايد بيت المال را به خاطر كم كاري و بي توجهي هدر بدهيم...(صداي تشويق و لبخند حضار...)
اين جملات البته به مسئولان صداوسيماي مريخ منتسب است و ربطي به مسئولان فعال، منظم و حرفه اي رسانه ملي ما ندارد. اين كه از 4 سريال تلويزيون، سه سريال تا پايان ماه مبارك و حتي بعد از ماه مبارك در دست تهيه است، هم كاري براي تضعيف مديريت قوي و كارآمد رسانه ملي است. باور كنيد؛ اصلا ما زبان روزه مريض نيستيم كه دروغ بگوييم! عوامل سريال شبكه 5 قرار است براي پايان بندي به تركيه بروند؛ سريال شبكه يك براي اولين بار در تاريخ سريال سازي مناسبتي به خاطر كمبود وقت با دو كارگردان(!) در حال ساخت است و قطره اي به پخش مي رسد، سريال شبكه سه هم بايد ببيند خدا چي مي خواد و چي پيش مي آد! يك وقت از خودتان نپرسيد اين عوامل كه در ماه رمضان براي روزه داران سريال توليد مي كنند، مي خواهند مردم را به خدا نزديك كنند، مي خواهند به مردم درسهاي روزه داري بدهند، خودشان با زبان روزه چه مي كشند ها؟ اين جماعت اكثرا به خاطر كار فشرده در رسانه ملي جمهوري اسلامي ايران، روزه شان را مي خورند...(صداي سوت و كف خوانندگان فهيم: بچه ها متشكريم، بچه ها متشكريم!)
چگونه مي شود شانه هاي تلويزيون را گرفت؟
به سوژه سريال هاي امسال و شبكه هاي پخش كننده نگاه كنيد! تقريبا همه شان كپي كاري كارهاي قبلي است ولي چطور مي شود كه اين طرح ها و فيلم نامه ها از فيلتر «طرح و برنامه» رسانه ملي عبور مي كند و با بودجه هاي هنگفت ساخته مي شود؟ چطور مي شود كه سازندگان سريال ها، تقريبا ثابت مي مانند و اتفاق نويي در سريال سازي ما نمي افتد؟ چطور مي شود كه سوژه هاي نو و طرح هاي بديع هرگز روي آنتن نمي رود اما سوژه هاي تكراري تا دلتان بخواهد در 7 شبكه تلويزيوني مشاهده مي شود؟ لطفا به اين بخش از سخنان مديران رسانه ملي در مريخ توجه كنيد: «رسانه ملي آماده پذيرش طرحهاي نو و ايده هاي بديع از سراسر كشور است، ما درهاي رسانه را باز كرديم، هر فرد و يا گروهي كه فكر مي كند مي تواند در برنامه سازي شركت كند، با آغوش باز استقبال مي كنيم، رسانه ملي متعلق به همه افراد و سلايق است و ما در اين زمينه و استفاده از استعدادهاي جديد از هيچ كاري فروگذار نخواهيم كرد. مطمئن باشيد بدون هيچگونه مانعي، از طرح هاي خوب در حوزه هاي مختلف بويژه حوزه هاي نمايشي استقبال مي كنيم...»
حالا شما فردا صبح به دفتر طرح و برنامه يك شبكه تلويزيوني تشريف ببريد... عمرا اگر از دم در ساختمان جام جم شما را راه بدهند، در نتيجه كل ماجراي...ببخشيد كل ماجراي طرح دادن به مسئولان رسانه ملي در مريخ هوا مي شود. اما...اما مديران منظم، كارآمد و حرفه اي، 10روز مانده به ماه مبارك، طي تماس تلفني با دوستان و آشنايان هميشه در صحنه، مي گويند طرح تان را بياوريد، پول تان را ببريد! در نتيجه از طرح و برنامه و تصويب و بررسي هم خبري نيست و مي شود هميني كه هست! بدين ترتيب شما اگر با يكي از
تهيه كننده هاي رفيق مديران، دوست شويد، نان تان در روغن كرمانشاهي است و مي توانيد به شعور همه مردم و بويژه نخبگان هم بخنديد! در ضمن به شركت ها و موسسات توليد سريال ها هم نگاهي بيندازيد تا بيشتر از مافياي جالب رسانه ملي در مريخ در اعطاي بودجه هاي بيت المال به برخي افراد خاص آگاه شويد.
دستهاي خالي سيما
يك تفكر غلط و خطرناكي كه در ميان مديران رسانه ملي در مريخ وجود دارد، ترس از ماهواره هاست؛ آنها معتقدند بايد كاري كرد مردم ماهواره نبينند و براي اين تز، يا خودشان ماهواره مي بينند و كپي كاري مي كنند و يا اينكه هر چيزي به اسم سرگرمي به دستشان رسيد، پخش مي كنند! غافل از اينكه براي آن فكر، بايد خودشان را اصلاح كنند و خوراك خوب به مخاطبشان بدهند. از طرفي هم فكر مي كنند 24ساعته كردن سيما يعني عده اي ديگر پاي شبكه هاي ماهواره اي نمي نشينند؛ حالا اين 24 ساعته شدن به معناي تكرار سه باره برنامه ها، پخش سريال هاي ماه رمضان هاي گذشته، توليد طنزهاي بي محتواي تكراري و...باشد، برايشان مهم نيست؛ مهم بودجه بيت المال است كه راحت از چاه هاي نفت به تپه هاي جام جم مي رسد و كسي هم اعتراضي ندارد.
حالا با وجود تمام اين تفاسير، سريال هاي امسال، دقيقا كپي تم ها و سوژ ه هاي داغ سال هاي گذشته اند! نكته قابل تامل اين است كه يك مدير بالادستي ننشسته طرح اين سريال ها را در كنار هم بخواند و بفهمد كه سه شبكه دقيقا با يك موضوع و دو شبكه عينا با يك اجرا قصد سريال سازي دارند! البته شايد هم خوانده ولي ديگر وقتي نمانده بوده و گفته برويد خوش باشيد!
كاش فقط همين نكته منفي، كارنامه رسانه ملي در مريخ را لكه دار مي كرد. رسانه ملي خودش هم نمي داند چه مي خواهد و چه مي كند. در يك شبكه و در يك برنامه زنده به كرامت انسان ها به شدت تاكيد مي شود و با حضور يك روحاني شب هاي زيادي درباره اش بحث مي شود، در شبكه ديگر يك سريال توليد و پخش مي شود كه آدم هاي فقيرش، به شدت كم شعور، لمپن، بي فرهنگ و فاقد كرامت انساني هستند.
در يك شبكه به بهانه جشن جزيره كيش(!؟) ـ تبليغ جشنواره اين جزيره بيبببببببب در شب هاي ماه رمضان خودش به تنهايي جاي تامل دارد ـ بچه ها را به رقص و آواز وا
مي دارند آن هم با تندترين
موسيقي هاي زنده، در يك شبكه ديگر يك برنامه براي سحراولي ها ترتيب مي دهند كه يك قطره موسيقي هم پخش نمي كند!؟ بچه ها دور هم شعر مي خوانند بدون موسيقي! و حتما هم توقع اقبال عمومي دارند!! در يك شبكه از روابط بد دختر و پسر در جامعه و فرزند و والدين در كشور انتقاد مي شود و در شبكه ديگر دقيقا همين مباحث به شكل برجسته اي در سريال ديده مي شود! البته تلويزيون مريخ كه قرار نبوده دانشگاه باشد؛ نبايد زياد توقع داشت!
معنويت يعني روح سرگردان!
كلا اين چند نفري كه كارهاي مناسبتي را كنترات از تلويزيون گرفته اند، از معنويت جز «روح» سرگردان و بدبختي يك مرده و يا يك آدم دم مرگ چيزي نمي دانند. البته اين را هم مي دانند كه آدم هاي فقير، بدبخت اند، آدم هاي پولدار خوشبخت اند. آدم هاي فقير دين ندارند و دزد از آب در مي آيند و آدم هاي غني هم دين دارند و هم سعادتمنداند و هم دست فقرا را مي گيرند.
شروع ورود روح، شيطان و خلاصه هر آنچه به عالم غير مادي تعلق دارد را مي توان به سريال «كمكم كن» منتسب دانست كه در زمان پخش در سال 83 مخاطبان زيادي را به خود جلب كرد به طوري كه بعد از پخش اين سريال در
سال هاي بعد شاهد رشد روز افزون سريال هاي ماه رمضان با محوريت عالم ديگر! بوديم.
حالا شما بگوييد چرا در جامعه خرافات زياد شده است و رمالي و طالع بيني بيداد مي كند، وقتي سروته همه سريال هاي الف ماه رمضاني، مي شود «خواب و رويا» در كنار «روح» سرگرداني كه دست بر قضا، دخترانه و پسرانه هم پيدا كرده و براي تنها نبودن روح پسر، نويسنده محترم يك روح دختر هم به مجموعه اضافه كرده، چه توقعي از مردم بايد داشت؟ رسانه دارد به مردم خط مي دهد؛ دارد مي گويد دختر شما بدون اجازه اگر با پسر همسايه ارتباط داشت، ايرادي ندارد، ما در انتهاي سريال سر او را به سنگ مي كوبيم!
از شبكه دوم سيما هم ممنونيم كه سريال «روح » نوازش را قبل از افطار پخش مي كند تا همان دو نفر آدمي هم كه سريال هاي شبكه دو را مي ديدند، ديگر نبينند و خلاص! باز هم ممنونيم كه يك برنامه پشت بامي را در بهترين ساعت پخش، روي آنتن مي فرستد كه هر شب تازه جماعت دست اندركار، طي آزمون و خطا با هم تصميم مي گيرند چه كار كنند، بهتر است! اينها يعني برنامه ريزي در صداوسيماي مريخ، به شدت حساب شده است، وگرنه اينكه طنز «خنده بازار» نصفش قبل از خبر 22 و نصف ديگرش بعد از خبر 22پخش مي شود، ربطي به مديريت ندارد كه، اشكال از بخش خبري 22 است! اينها يعني مديران رسانه ملي ما
برنامه ريزي شان بلند مدت است، اصلا اينطوري نيست كه الان براي يك ربع بعدشان، برنامه بريزند، هركسي اينها را گفت و يا نوشت بدانيد كه مي خواهد رسانه ملي را تضعيف كند....اگر خدا بخواهد، اين گزارش ادامه دارد!

 



خشت اول
از خدا بخواهيد، نترسيد!

در دعا، سه چيز نهفته است كه اين سه چيز، فوايد و دستاوردهاي دعاست...يكي از اين سه چيز، عبارت است از آن مقصود عمومي از دعا؛ يعني خواستن و گرفتن از خداوند متعال. ما انسانها نيازهاي زيادي داريم و وجودمان سر تا پا نياز است. اگر در وجود خودتان دقّت كنيد، مي بينيد از تنفّس كردن و غذا خوردن گرفته تا راه رفتن و گوش كردن و ديدن، همه و همه حاكي از نياز ما انسان هاست. بشر، سر تا پا نياز است. رفع اين مشكلات و تأمين اين نيازها را از چه كسي بايد بخواهيم؟ از خداي متعال كه او حاجات ما را مي داند. «واسئلوااللّه من فضله ان اللّه كان بكلّ شي ء عليما.» خدا مي داند شما چه مي خواهيد، چه لازم داريد و چه چيز از او مي طلبيد و سؤال مي كنيد. پس، از خدا بخواهيد.
¤ ¤
پيامبر(ص) به اصحاب خود فرمود: «هل ادّلكم علي سلاح ينجيكم من اعدائكم و يدر ارزاقكم؟(5)» «آيا مي خواهيد سلاحي را به شما نشان دهم كه هم شما را از دشمن حفظ مي كند و نجات مي دهد و هم روزي تان را فراوان مي كند؟» اين، همان خواستن از خدا براي برآورده شدن حاجات است. «قالوا: بلي يا رسول اللّه.» «عرض كردند: بلي؛ بفرماييد.» فرمود: «قال تدعون ربكم.» «خدا را دعا كنيد؛ خدا را بخوانيد.» «باللّيل والنّهار.» «شب و روز.» «فانّ سلاح المؤمن الدّعا.» «سلاح مؤمن، دعاست.» يعني دنبال حاجات رفتن، با سلاح دعا. با دشمن، با حادثه و با بليّه در افتادن، با سلاح دعا.
¤ ¤
در اين جا، چند سؤال مطرح مي شود: يكي اين كه، اگر دعا، چنين نقش معجزه آسايي دارد، پس اين وسايل دنيوي و اين ابزارها و علم و صنعت و نظاير آن چيست؟ جواب اين است كه دعا رقيب ابزارهاي مادّي نيست. اين طور نيست كه وقتي انسان مي خواهد به مسافرت برود، يا با خودرو و قطار و هواپيما عازم شود و يا با دعا برود! همچنين اين طور نيست كه اگر انسان بخواهد وسيله اي به دست آورد، يا پول خرج كند و يا اگر پول نداشت به دعا متوسّل شود و آن وسيله را به دست آورد! معناي دعا اين است كه شما از خدا بخواهيد تا او اين وسايل را جور بياورد. آن وقت علل مادّي، هر كدام در جاي خودشان قرار مي گيرند. دعاي مستجاب اين گونه است.
¤ ¤
وقتي دعا مي كنيد كه حاجتي از شما برآورده شود، اگر خداي متعال آن دعا را مستجاب كند، استجابتش اين است كه ابزارهاي مادّي و عادّي و معمولي اين خواسته، جور مي شود. يعني خدا جور مي آورد. فرضاً شما از كسي طلبي داريد كه آن كس طلب شما را نمي دهد. اما يك وقت به دلش مي افتد و مي آيد طلبتان را مي دهد. اين، يك وسيله است. چه مانعي دارد كه دعا اين وسيله را براي انسان جور كند؟
¤ ¤
گاهي هر چه انسان دعا مي كند، مستجاب نمي شود. علت چيست؟ روايات ديني، اين مشكل را براي ما حل كرده اند. مثلاً در روايات آمده است كه اگر شرايط دعا وجود نداشته باشد، دعا مستجاب نمي شود. بالأخره دعا هم شرايطي دارد. بزرگان دين فرموده اند: «كارهاي نشدني را از خداي متعال نخواهيد.» در روايتي آمده است كه روزي يكي از اصحاب نبيّ اكرم صلّي اللّه عليه آله و سلّم در حضور پيغمبر دعا كرد و گفت: «اللّهم لاتحتجني علي احداً من خلقك(7)»؛ «خدايا، مرا محتاج هيچ آفريده اي نكن.» «فقال رسول، صلّي اللّه عليه و آله: لا تقولن هكذا.» «پيغمبر، صلّي اللّه عليه و آله فرمود: اين طور نگو.» «فليس من احداً الّا و هو محتاج الي النّاس.» مگر مي شود كه يك انسان، محتاج ديگران نباشد؟»نگو كه خدايا مرا محتاج هيچ كس نكن. اين، خلاف طبيعت بشري، خلاف سنّت الهي و خلاف طبع نهاده پروردگار در وجود انسان است.» چرا مي گويي «خدايا، مرا محتاج هيچ كس نكن»؟ اين دعا، مستجاب نمي شود. آن فرد، عرض كرد: «يا رسول اللّه! پس چگونه دعا كنم؟» فرمود: «قل اللّهم لاتحتجني علي شرار خلقك.» «بگو: خدايا! مرا محتاج اشرار از بندگان خود مكن. مرا نيازمند مردمان شرير مكن. مرا محتاج انسانهاي لئيم مكن. اين درست است. اين مي شود. اين را از خدا بخواه.» پس، اگر چيزي را از خداي متعال طلب كرديم كه نشدني و به خلاف سنّتهاي معمولي عالم است، برآورده نمي شود.
¤ ¤
يكي از شرايط استجابت دعا اين است كه آن را با توجه مطرح كنيم. گاهي لقلقه زبان، جملاتي چون «خدايا ما را بيامرز.»، «خدايا به ما سعّه رزق بده» و «خدايا قرض ما را ادا كن» است. ده سال انسان اين گونه دعا مي كند، اصلاً مستجاب نمي شود. اين فايده اي ندارد. يكي از شرايط دعا اين است كه فرمود: «اعلموا ان اللّه لا يقبل الدّعاء عن قلب غافل»؛ «خداوند متعال، از صاحب دل غافل - دلي كه متوجه نيست چه خواسته اي را مطرح مي كند و با كه دارد حرف مي زند - دعايي را قبول نمي كند.» معلوم است كه دعاي داراي اين ويژگيها، مستجاب نمي شود. بايد تضرّع كنيد و جدّي بخواهيد. بايد از خداي متعال با الحاح بخواهيد. باز بخواهيد و باز بخواهيد. در اين صورت البته خداي متعال دعاها را مستجاب خواهد كرد.
¤ ¤
... هيچ حاجتي را آن قدر بزرگ نشماريم كه بگوييم: «اين حاجت را ديگر نمي شود از خدا خواست، چون خيلي بزرگ است.» نه. اگر حاجت، به خلاف طبيعت و سنن آفرينش نيست، اگر محال نيست، هر چه هم بزرگ باشد، مسأله اي نيست و از خدا بخواهيد. شما در هر روز از ماه رمضان - بنابر مأثور - بعد از هر نماز مي گوييد: «اللّهم ادخل علي اهل القبور السّرور. اللّهم اغن كلّ فقير.» از خدا مي خواهيد همه فقرا را غني كند. فقط فقراي ايران را نمي گوييد...چرا نشود خواست؟! اگر موانع بر سر راه غني شدن برطرف گردد، چرا نشود؟! پديده فقر كه يك امر ذاتي در جامعه نيست. فقر در جوامع بشري، يك امر تحميلي است.
¤ ¤
خداوند از حاجت بزرگ انسان كه هراسي ندارد! مبادا يك وقت انسان با خود بگويد: «خوب؛ من اين چيزي را كه مي خواهم، اگر براي خودم بخواهم، قابل شدن است. اما طلب عافيت براي همه انسانها، خيلي بزرگ است. چطور اين را از خدا بخواهم؟!» نه؛ بخواهيد. براي بشرّيت بخواهيد. براي همه انسانها بخواهيد. بعضي چيزها را براي همه مسلمين بخواهيد... ضمناً، از كوچك بودن خواسته هم ابا نداشته باشيد. خواسته هاي كوچك كوچك را هم از خدا بخواهيد. در روايت است كه حتي بند كفش خود را - كه چيز خيلي حقيري است - از خدا بخواهيد.

 



حرف سوم

عتيقه فروشي در روستايي به منزل رعيتي ساده وارد شد. ديد كاسه اي نفيس و قديمي دارد كه در گوشه اي افتاده و گربه در آن آب مي خورد. ديد اگر قيمت كاسه را بپرسد رعيت ملتفت مطلب مي شود و قيمت گراني بر آن مي نهد. گفت: عموجان چه گربه قشنگي داري آيا حاضري آن را به من بفروشي؟ رعيت گفت: چند مي خري؟ گفت: يك درهم. رعيت گربه را گرفت و به دست عتيقه فروش داد و گفت: خيرش را ببيني. عتيقه فروش پيش از خروج از خانه با خونسردي گفت: عموجان اين گربه ممكن است در راه تشنه اش شود بهتر است كاسه آب را هم به من بفروشي. رعيت گفت: قربان من به اين وسيله تا به حال پنج گربه فروخته ام. كاسه فروشي نيست!

 



ساعت 25

يك چشمه بود كه آبي داشت صاف و زلال...زلال مثل اشك چشم...كمي آن طرف تر از چشمه؛ يك بوته گل بود...پر از گل هاي سرخ ...و ميان گل و چشمه يك فاصله بود...فاصله اي كه با اينكه زياد نبود اما به هر حال فاصله بود!
گل گفت: اگه تو نبودي من الان پيش چشمه بودم. چشمه هم گفت: اگه تو نبودي من الان پيش گل بودم.
فاصله گفت: بهانه نگيريد، راه بيفتيد بريد پيش هم...
سال هاي سال گذشت...باد آمد...برف آمد...در تمام اين مدت گل به چشمه فكر مي كرد و چشمه به گل...و هيچ كاري از دست فاصله بر نمي آمد...
يك روز هوا خيلي گرم شد..ديگر باد نيامد...برف نيامد...و حتي باران هم نيامد...هيچ ابري هم در آسمان پيدا نشد. هوا آن قدر گرم شد كه آب چشمه بخار شد و بالا رفت...و گل هم خشك شد و فاصله آن قدر پير شده بود كه فقط مي توانست آه بكشد...
در اين ثانيه هاي سحرآميز، تا دير نشده به فكر فاصله ها باشيم!
& نيلوفر حيدري

 



ما خبرنگاريم؟

وقتي پاي حساب و كتاب و تقدير از خبرنگار به ميان مي آيد، ما در كشور بيش از خيلي هزار نفر(!) خبرنگار داريم اما وقتي پاي تخصص و اخلاق و حضور در صحنه است، ما اصلا خبرنگار نداريم. براي نمونه اگر پاي درددل اهالي فرهنگ بنشينيد؛ مي گويند خبرنگار حوزه كتاب نداريم، خبرنگار حوزه تجسمي نداريم، خبرنگار حوزه موسيقي نداريم، خبرنگار حوزه تئاتر و سينما هم آن طور كه بايد و شايد نداريم! پاي حرف پيشكسوتان ورزشي بنشينيد كه ديگر هيچ! مي گويند خبرنگار همه ورزش ها را نداريم و خبرنگار فوتبالي هم كه داريم، اغلب در فكر زدوبند است و كار بلد نيست و بي اخلاق است و...در حوزه سياست و اقتصاد و جامعه و بين الملل هم وضعيت مان زياد تعريفي ندارد. بالاخره ما خبرنگار داريم يا نه؟
مناقشه اي كه سالهاست در كشور ما و در حوزه مطبوعات وجود دارد؛ داستان تربيت نيروي خبري است. وقتي هر كسي بدون اينكه با مادرش قهر كند، يك سايت مثلا تحليلي راه اندازي مي كند و به اصطلاح چند خبرنگار را هم مشغول به كار، آيا بايد توقع داشت در آن سايت چيزي به اسم «خبر» خوانده شود؟ يا وقتي در روزنامه هاي بزرگ ما افرادي حضور دارند كه مديريت صفحات داخلي بر عهده شان است اما دريغ از توان و سواد نگارش يك خبر! حالا بايد در اين روزهاي آفتاب و مهتاب خبرنگاري كه هر كسي تلاش مي كند سبيل خبرنگاران حوزه خود را چرب كند تا او هم در رسانه اش، هواي آن حوزه و آن مدير را داشته باشد، كسي هست كه از اين حرف ها بزند و اين دردها را عنوان كند؟ اصلا كسي اين روزها سراغ اهل فن مي رود؟ اصلا خبرنگاران ما حاضرند در يك آزمون خبرنويسي شركت كنند و بعد از قبولي، كارت خبرنگاري معتبر و بين المللي دريافت كنند؟
از سوي ديگر گاهي برخي افراد عقايد خنده داري را در بين خبرنگاران رايج مي كنند كه نتيجه اش هماني مي شود كه ذكر شد. اينكه خبرنگار بايد اقيانوسي از دانش باشد به عمق يك بند انگشت! يعني چه؟ درست است كه روزنامه نگار بايد در حوزه هاي مختلف بي اطلاع نباشد اما خبرنگارهايي كه در تمام دنيا چهره شده اند به واسطه تمركز و تخصص در يك بخش خبري و يا يك گونه مطبوعاتي بوده است. به عبارتي خبرنگار همه فن حريف تنها يك پز ويتريني است كه هيچ خاصيتي ندارد. از طرف ديگر توهم داشتن «قلم خوب» براي خبرنگار شدن هم امروز خيلي ها را برداشته است! قلم خوب داشتن يا نويسنده خوبي بودن هرگز به معناي روزنامه نگار بودن و يا خبرنگار بودن نيست؛ اصلي ترين رمز خبرنگاري، حداقل داشتن آگاهي براي نگارش يك خبر است، كسي كه نتواند «خبر» تنظيم كند و يا جنس خبر را بشناسد، هرگز روزنامه نگار نخواهد شد! حتي اگر صدسال در صد كارگاه علمي و هنري و توجيهي شركت كرده باشد.
امروز آنچه كه در بسياري از رسانه هاي ما بويژه در حوزه ديجيتال، ديده مي شود، «خبر» نيست؛ بلكه تحليل نويسنده است كه گاه به عنوان خبر ويژه! از آن ياد مي شود. نسل ما كه عجيب عاشق خبرنگاري است بايد بداند كه قلم خوب داشتن، به معناي خبرنگار بودن نيست؛ اگر البته مي خواهد پيشرفت كند و ماندگار شود اما اگر به بودن در يك رسانه و نوشتن و ديده شدن، دلخوش است، ادامه دهد...حالا با اين اوصاف اميدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد همچنان به برخي نيروهاي خدماتي، نگهباني، انتظامات، حمل و نقل، امپكس و نودال و...(!) هم به اسم روز خبرنگار «هديه»« ندهد! اصلا ببخشيد چرا بايد خبرنگار هديه بگيرد؟! راستي خبرنگاران عزيز نسل سومي روزتان مبارك!
فرهاد كاوه

 



يادداشت سوم

مدرسه اي كه بوديم، عالي بود. حالا مي فهمم. حالا كه بعد چند وقت «دانشجويي»؛ صبح زود، قبل از اينكه در مدرسه باز شود و بچه ها، از اول راهنمايي تا پيش دانشگاهي، با لباس فرم هايي كه امسال به تنشان قالب كرده اند بريزند توي حياط وسيع مدرسه. از ديوار كوتاه مدرسه پريدم بالا و رفتم داخل حياط. همه حياط را كله سحر دويدم و خنديدم، به ياد همه خنده هاي هفت ساله اي كه ميهمان اين حياط بوديم...
تعجب كردم كه چطور توي فضاي كوچك دانشكده جا شده ام. آن هم مني كه سرم را مي زدي پايم توي حياط بود، پايم را بست مي كردي دم دفتر ، از توي پنجره حياط درندشت مدرسه را نگاه مي كردم و حرص مي خوردم از كسي كه تك به تك با دروازه بان را خراب مي كرد و مي زد توي اوت.
حالا توي دانشگاه شق و رق ايستاده ام، به جرم بزرگ شدن! نهايت كاري كه مي توانم انجام دهم اين است كه پله ها را دو تا يكي بالا بيايم، يا تند تند پايين بروم، به ياد همه آن شلوغ كاري هايي كه حالا بايد بگويم كودكانه! كودكانگي اي كه لذت بخش تر است از اين بزرگ بودن اجباري، خيلي لذت بخش تر است ...
توي آرزوهايمان اين جور دانشگاه هيچ جايي نداشت، دانشگاه جايي بود مثل مدرسه، كمي بزرگ تر! با بچه هايي بيشتر و پر از دوست هاي تازه. هرچند پيش تر با همه ي بچه هاي مدرسه عهد كرده بوديم »هيچ دوستي دوست دوران راهنمايي و دبيرستان نشود« كه اين فرضيه بدون اين شرط هم پابرجا بود. پا برجا بود اگر ...
از پنجاه و چند نفري كه با هم بوديم، حالا هر كداممان يك گوشه نقشه جغرافيايي افتاده ايم كه دوم راهنمايي به زور چسب چسبانديم به ديوار كلاسمان. نقشه اي كه شكل گربه بود.
اول ها همه دلگير بوديم، زنگ و اس ام اس و از اين خوابگاه تا آن خوابگاه گز مي كرديم، براي دقيقه اي با هم بودن. كه دور هم بنشينيم و از تكه تكه هاي وجودمان بگوييم، از اين كه «يادش بخير ... »
اما اين فقط تا تمام شدن ترم اول بود، بعد از يك ترم دانشجويي اتفاق بدي افتاده بود، عادت كرده بوديم ...
خيلي ساده «بزرگ» شده بوديم، عادت كرده بوديم كه آرام آرام پله ها را بالا برويم، پله هايي كه زنگ هاي تفريح براي زودتر به حياط رسيدن از نرده هاي كنارش سر مي خورديم. ياد گرفته بوديم خيلي سر كلاس حرف نزنيم، شلوغ بازي نكنيم و به جاي اين كه تا آمدن «معلم» توي سر و كله هم بزنيم، توي لحظات در انتظار «استاد» ماندن، صم بكم بنشينيم و با بغل دستي مان در مورد مسائلي از قبيل درس و نحوه تدريس استاد و ... حرف بزنيم.
ياد گرفته بوديم دانشجو باشيم، و اين اصلا اتفاق خوبي نبود. اين يعني تمام شدن همه آن دوران خوش زندگي، تمام شدن حيات، و شروع چيز مسخره اي به اسم بزرگ بودن...
حالا كه باز دارم از ديوار مدرسه بالا مي روم - ديواري كه بارها براي آوردن توپ هايي كه سوت مي شدند از آن بالا رفته بودم - حياط مدرسه غريب تر از هميشه شده، توي گرگ و ميش هوا، دم صبح، فكر بچه هايي ام كه قرار است بزرگ شوند، قرار است عادت كنند، مثل ما كه عادت كرده ايم، عادت كرده ايم به بزرگ شدن ...»
& محمد حيدري

 



نقد سوم

«توي بيابون هم آنتن مي ده...اگر غير از اين بود بايد شك
مي كردي...بفرماييد افطار!»
اين بخشي از جملات خنده دار تبليغ اپراتور همراه اول است؛ تبليغاتي كه هم خنده دار است و هم عذاب آور. نمي دانم مشكل از كجا شروع مي شود از اينكه بدون توجه به ظرفيت ها و قابليت هاي يك وسيله؛ آن را با توليد انبوه در اختيار همه قرار مي دهيم تا با آن پز پيشرفته شدن را بدهيم و بگويم در كشورمان ايكس نفر تلفن همراه دارند و با 5 هزار تومان به راحتي مي توانند با خريد يك سيم كارت از خدمات ما استفاده كنند؟ يا مشكل از آنجاست كه وسيله اي را به راحتي در اختيار همگان قرار مي دهيم بدون آنكه از آن پشتيباني كنيم و خدمات پس از فروش و... پشتيباني از اين نظر كه وقتي دچار مشكل شد مردم به راحتي و با آسودگي بتوانند از خدمات آن استفاده كنند نه اينكه كلافه و سردرگم شوند. يا شايد مشكل از آنجاست كه تنها به فكر پر كردن جيبهايمان هستيم و تنها چيزي كه در اين مسير مورد توجه قرار
نمي گيرد رضايت مشتري است؟
از صبح تا حالا براي بار هزارم است اين شماره را مي گيرم و از آن سوي خط خانمي با صدايي كه ديگر برايم تكراري و آزار دهنده شده مي گويد:« مشترك مورد نظر در دسترس نمي باشد...No Response To Paging». مي خواهم گوشي تلفن را پرت كنم. همين طور كه مشغول تماس هستم تا بلكه از ميان هزاران بار تماس يكي افاقه كند و از آن سوي خط به جاي صداي اين خانم، صداي آشناي ديگري را بشنوم؛ صداي تلويزيون را مي شنوم «هيچ كس تنها نيست...» ...اينها را كه مي شنوم حرصم مي گيرد و ناراحت مي شوم وگرنه براي موضوعي كه هيچ تبليغ آنچناني برايش نمي شود هيچ توقعي ايجاد نمي شود.
اوايل فكر مي كردم كه شايد همراه اول با دوستان و آشنايانم مشكل و غرض ورزي شخصي دارد چون هرجاي تهران يا ايران كه باشند اين اتفاق مي افتد. بعد با خودم فكر كردم كه شايد شركت همراه اول با منزل ما مشكل دارد و قرار گذاشته تنها در گوشه سمت راست تخت خواب اتاق كوچك آن هم در شرايط ايستاده يا در روي اوپن آشپزخانه امكان برقراري مكالمه با مشترك مورد نظر را براي ما ايجاد كند، داشتم كم كم به اين نتيجه مي رسيدم كه حتما يك مشكل خاصي بايد در منزل ما وجود داشته باشد كه اين اتفاق مي افتد اما گويا جريان به اين سادگي ها هم نبود. خيلي از دوستان و همكاران با اين مشكل دست و پنجه نرم مي كنند و غيرممكن است در تماس هايي كه مي گيرند اين جمله تكراري«مشترك موردنظر در دسترس نمي باشد» را نشنيده باشند. از انتهاي اشرفي اصفهاني بگير تا ته جاده ساوه؛ تجريش، شريعتي، تهرانپارس، ميدان آزادي و ... هيچ جا فرقي با هم ندارد شايد اين تنها نقطه اشتراك اين شهر بزرگ باشد كه به لطف دوستان همراه اول همه در اين درد مشترك هستند.
در خانه خود ما، اتاق خودم آنتن دهي دارد و هال و پذيرايي ندارد! و اين يعني اوج خدمات براي اپراتوري كه در بيابان هم آنتن مي دهد...
& مريم خطيبي

 



بوي بارون

بـاز هـواي سحرم آرزوست
خلوت و مـژگـان تـرم آرزوست
شكوه غـربـت نـبـرم ايـن زمـان
دست تـــو و روي تـو ام آرزوست
خستـه ام از ديـدن ايـن شـوره زار
چـشـم شقايق نگرم آرزوست
جلوه ايـن مـاه نـكـو را بـبـيـن
رنـگ و رخ و روي تـو ام آرزوسـت
خانه عشاق مـهـاجـر كجـاست؟
در سفرت بـــال و پـرم آرزوست
حـسـرت دل بـارد از ايـن شـعـر مـن
جـام مـيـي در حـرمـــم آرزوست
& احمد عزيزي

 



گردش گودري

اگر ذهن خالي، مثل شكم خالي سر و صدا مي كرد، انسان ها هميشه به دنبال دانش بودند...
¤
آنانكه تجربه هاي گذشته را به خاطر نمي آورند محكوم به تكرار اشتباهند.
¤
هرگاه با آدم هاي موفق مشورت كني شريك تفكر روشن آنها خواهي بود.
¤
دست خودمان نيست كه روي حرفمان نمي مانيم
مابر زميني ايستاده ايم كه هر روز خودش را دور مي زند
¤
از تاكسي پياده شدم به راننده نيگا مي كنم، مي گه باقي پولتو مي خواي؟
مي گم پــ نه پــ مي خوام يه دل سير نيگات كنم كه مي ري دلتنگت نشم!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14