(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 26 مرداد 1390- شماره 20002

ناسازگاري انقلاب با نظام سلطه
توجيه عقلاني امربه معروف و نهي از منكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ناسازگاري انقلاب با نظام سلطه

دستي از غيب در ظهور امام
واقعاً امام(ره) انسان عجيبي بود. اصلاً پيدايش و وجود اين انسان با آن ابعاد، هيچ قابل تحليل نيست؛ جز اين كه بگوييم تفضل الهي بود. خداي متعال، براي اين كه چرخشي در تاريخ و در حركت قافله ي عظيم بشري به وجود بياورد، دستي بايد از غيب ظاهر مي شد؛ اين دست را ظاهر كرد. اگر كسي در ابعاد شخصيت و وجود امام(ره) درست دقت كند، حقيقتاً جز اين، هيچ توجيهي ندارد.
برگزاري سالگرد، بايستي از ابعاد ممكن ـ آنهايي كه ممكن نيست، هيچ ـ نمايشگري از شخصيت و عظمت امام باشد و ظاهراً همين طور هم خواهد بود. تلاش شما، انجام وظيفه اي است كه مي كنيد، بايد هم بكنيد؛ هرچه هم بكنيد، واقعاً كم است؛ اما اعتقادم اين است كه خداي متعال، خودش سالگرد را اداره مي كند و اداره خواهد كرد. اين كارهاي مربوط به امام، دست خود خداست. با ذهن بشر، اصلاً نمي شود آنها را محاسبه كرد. من كه در تمام دوران زندگي ايشان و بعد هم در اين حوادث بعد از فوتشان، اين طور فهميدم.
بيانات در ديدار با اعضاي ستاد برگزاري مراسم اولين سالگرد ارتحال امام خميني ( ره ) ـ 1/3/69
ناسازگاري انقلاب با نظام سلطه
انقلاب اسلامي و ملّت عظيم الشأن ايران نشان دادند كه با نظام سلطه و تبعيض و ستم و ناهنجاري كنوني وضع سلطه هاي عالم، سر سازگاري ندارند. انقلاب ما به صراحت گفته كه زورگويي را از هيچ كس قبول نمي كند. ملّت ايران فرياد كشيدند كه ستمگران و دستگاههاي فاسد قدرت جهاني را كه مي خواهند به ملّت ما و ملّتهاي مظلوم زورگويي كنند، به رسميت نمي شناسند و زير بار قدرت آنها نمي روند.
بيانات در مراسم اعطاي نشان فتح به تعدادي از فرماندهان عمليات فتح المبين و بيت المقدس، به مناسبت آزادي خرمشهر ـ 3/3/69
مقايسه ي تحليلي انقلاب اسلامي با انقلابهاي ديگر
ملاحظه كنيد، انقلاب اسلامي در كشور ايران كاري كرد كه در هيچ جاي دنيا نظير آن كار انجام نشده است. من كه اين نكته را عرض مي كنم، شايد بتوانم بگويم كه سرگذشت همه ي انقلابهاي دوران انقلابات ـ يعني قرن بيستم ـ را خوانده ام و يادم نمي آيد كه ماجراي يكي از انقلابهاي اين كشورها را نخوانده و ندانسته باشم. از انقلاب كشور روسيه و شوروي گرفته، تا آنچه كه در هند و مصر و كشورهاي امريكاي لاتين و ديگر كشورهاي آفريقايي و آسيايي پيش آمد.
در هيچ كدام از اين كشورها، آن حادثه يي كه در ايران اتفاق افتاد، اتفاق نيفتاد. اسم همه ي اينها، انقلاب بود. يعني مثلاً انقلاب در ايران و انقلاب در شوروي، واقعاً مشترك لفظي است، ولي اصلاً يك كار انجام نشده؛ دو كار انجام شده است. آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، با آنچه كه در كشور شوروي در سال 1917 اتفاق افتاد و منجر به انقلاب ماركسيستي و كمونيستي شد، بكلي متفاوت است. البته اينها مشتركات و وجوه تشابهي با هم دارند؛ اما حقيقتشان يك چيز نيست.
انقلاب روسيه
حالا اگر من بخواهم وارد اين بحث بشوم و فرقهايش را بگويم، مي ترسم از اصل مطلب دور بمانم. اگر بخواهيم اجمالاً مطرح كنيم، بايد بگوييم در آن انقلابي كه در كشور شوروي اتفاق افتاد، محور و عامل قضيه، عبارت از حزب يا تشكيلاتي بود كه با ايدئولوژي و تفكر خاصي، در رأس و رهبري كشور قرار داشت. آنها سالها كار كردند، بعد هم آمدند وارد ميدان شدند و درحقيقت روي يك حركت مردمي اثر گذاشتند و بعد هم از آن حركت مردمي، بل گرفتند.
بنابراين، استفاده ي واقعي را آنها بردند كه در رأس كار آمدند و حكومت كردند. آنها در مقابل مردم هم هيچ تعهدي نداشتند. اصلاً از اول، به مردم اجازه ي نفس كشيدن ندادند. در ايدئولوژيشان هم اين هست؛ ديكتاتوري پرولتاريا. يعني آن قوّه ي ـ به قول و ادعاي آنها ـ كارگري كه در رأس كار قرار مي گيرد، اصلاً ديكتاتوري مي كند و به كسي اجازه ي نفس كشيدن نمي دهد. آن كه فعال مايشاء است، همان رأس قدرت و هيأت حاكمه مي باشد كه عبارت از يك حزب است.
واقعاً مردم در انقلاب روسيه و در كنار حزب، چه كاره بودند؟ قضيه اين بود كه قبل از حكومت كمونيستها، حكومت معروف تزارها در رأس كار قرار داشت كه زياد فساد و ظلم مي كرد، ولي درعين حال مردم زندگي مي كردند؛ يعني هيچ نشانه اي از اين كه بناست اين اوضاع تغيير كند، وجود نداشت. حادثه اي پيش آمد كرد كه عبارت از كمبود نان بود. حالا تشكيلات دولتي، يا خيانت كردند و يا بي عرضگي نشان دادند. البته در بحبوبه ي جنگ بين المللي اول بود و حكومت روسيه با آلمان و اتريش و آن گروه جنگ بين المللي اول مي جنگيد. ناگهان، اين طرف، كمبود نان پيدا شد و در شهر مسكو نان كم آمد و مردم به خاطر گرسنگي، از خانه ها بيرون آمدند. اين، واقعيت و متن تاريخ است و ادعا نيست. آن حزب هم از بلبشوي اوضاع جنگ استفاده كرده بود و كساني را به داخل كشور فرستاده بود. تا ديدند كه قضيه اين طوري است، به مسأله رنگ سياسي دادند و جنجالي درست كردند. بعد هم با طرح شعارها و هدايت حزبي، مردمي را كه براي نان ـ نان به معناي واقعي، يعني قرص نان ـ شورش كرده بودند، عليه حكومت تحريك كردند. به عبارت ديگر، اگر در آن جا نان پيدا مي شد و به مردم مي دادند مي خوردند، شورش تمام شده بود! اين، حادثه ي روسيه بود.
چه قدر خطا مي كنند كساني كه وقتي مي خواهند انقلاب اسلامي را تحليل كنند، مي روند از سوابق و اندوخته هاي ذهني خودشان نسبت به انقلابهاي ديگر استفاده مي كنند، تا اين انقلاب را تحليل كنند؛ درحالي كه اصلاً اين انقلاب، با آن ابزارها قابل تحليل نيست. در انقلاب روسيه، قضيه ي نان بود؛ بعد هم آن گروه آمدند مردم را تحريك كردند. پيداست كه يك گروه متشكل سياسي ايدئولوژي دار زرنگ كهنه كار و سابقه دار در مبارزه، وقتي بخواهند يك عده مردم را آنتريك كنند، راه بيندازند، به آنان شعار ياد بدهند و سياسيشان بكنند، راحت مي توانند. زمينه ي مردم آماده بود، اينها هم نانها را در تنور گرم چسباندند، بعد هم خودشان كندند و استفاده بردند. اين، انقلاب شد! غالب انقلابهايي كه در دنيا اتفاق افتاده، يا چيزي شبيه اين است ـ حتّي با نقش كمتري براي مردم ـ يا يك كودتاست.
انقلاب در كشورهاي جنوب آفريقا
من به كشورهاي انقلابي جنوب آفريقا ـ كه پنج، شش كشورند ـ رفته ام و با رهبران انقلابي اينها ديدار كرده ام و خانه ها و قصرها و زندگي و ذهنشان را ديده ام و ساعتها با آنها حرف زده ام و درست تجربه شان كرده ام. ديدم همان گونه كه ما انتظار داريم ـ كه بيش از آن، اصلاً نمي شود انتظار داشت ـ يك گروه با تفكر چپ، يك كودتاي نظامي كرده اند و يك حركت نظامي چريكي يا منظم انجام داده اند، بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و جاي قدرتمندان قبل از خودشان نشسته اند.
قصري كه قبلاً حاكم پرتغالي در كشور موزامبيك در آن استقرار داشت و حكومت مي كرد، همان قصري بود كه «سامورا ماشل»، رهبر انقلابي موزامبيك ـ كه بعد هم كشته شد ـ در آن جا زندگي مي كرد. او از من هم در همان قصر پذيرايي كرد و من ديدم كه وضع با گذشته فرق نكرده است. در آن جا فرشي بود كه من مشغول نگاه كردن به آن شدم. گفت: اين، از آن فرشهايي است كه از زمان پرتغاليها مانده است. ديدم نه فقط در همان قصر و در همان زندگي و در همان تشريفات زندگي مي كردند، بلكه به همان روش هم زندگي مي كردند! انگارنه انگار كه اينها يك گروه انقلابي و مردميند؛ كه واقعاً مردمي هم نبودند و اصلاً در آن جا از مردم خبري نبود.
ما وقتي مي خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در كنار در بزرگي كه اين سالن را به سالن پذيرايي وصل مي كرد، دو نفر ايستاده اند؛ درست مثل غلامهاي افسانه يي در دربار سلاطين كه در آن، حاكم پرتغالي هم همان طور زندگي مي كرده است. واقعاً دو نفر غلام سياه بودند. حالا اين دو نفر، سياه بودند؛ اما ديگر غلام نبودند؛ چون خود حاكم هم از همان گروه بود. اين دو نفر مأمور با لباسهاي مشخصي، غلامگونه دو طرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي كردند كه وقتي سلطان ـ يعني همين رهبر انقلابي ـ با ميهمانش كه من بودم، در مقابل اين در مي رسيديم، اين دو لت در به طور برابر و طاقباز، باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين كار را هم كردند! من لبخند مي زدم و نگاه مي كردم؛ بعد هم با او ـ كه خودش را مثل همان حاكم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود ـ وارد سالن ميهماني شديم. همه جا همين طور بود.
مسافرتهايي كه من به خارج از كشور مي كردم، غالباً به همين كشورهايي بوده است كه به اصطلاح در آن جاها انقلابي اتفاق افتاده است. مثلاً ليبي، الجزاير، موزامبيك، زيمبابوه، چين و كره ي شمالي، غالباً از اين قبيل بوده است. ما زندگي و تفكر و رابطه ي رجال و رهبران انقلابي با مردم را از نزديك ديده ايم و لمس كرده ايم. هيچ كدام از اينها، مصداقي براي آن مفهومي كه از يك انقلاب و حكومت مردمي در ذهنمان هست، نيست. لذا وقتي هم مي ميرند، تشييع جنازه شان، همان تشييع جنازه اي است كه براي سلاطين انجام مي گيرد، و نه چيزي بيشتر. از مردم خبري نيست. مردم در هيچ قضيه اي از قضاياي اين كشورها، نقش و حضور ندارند؛ چون در انقلابشان، مردم نقش و حضور نداشتند. كودتايي شده، حزبي سر كار آمده، قدرت را به دست گرفته، رقبايش را از بين برده و گاهي سالها با هم رقابت كرده اند و جنگ قدرت به راه انداخته اند.
اين جنگ قدرتي هم كه در تلكس خبرگزاريها منعكس مي شود و مي بينيد كه دايماً امريكا و بي.بي.سي و ساير خبرگزاريها و راديوها آن را مطرح مي كنند، به خاطر آن است كه اين بي عقلها، آن را در دنيا ديده اند و نسخه اش را در اين جا جست وجو مي كنند! اصلاً در اين جا، رابطه چگونه است؟ در ايران هم بعضي از افراد، با يكديگر مخالفند. بعضي با هم خوبند، بعضي بدند، بعضي خيلي بدند؛ اما نوع خوب بودنها، بد بودنها، دشمني كردنها و رقابت كردنها، اصلاً آن نوع نيست؛ يك چيز ديگر است و قابل مقايسه با هم نيست. اين را تحليل گران نمي فهمند. آنچه كه در ايران اتفاق افتاد، اينها نبود. در ايران، حقيقتاً متن مردم انقلاب را به دوش كشيدند و آن را به پيروزي رساندند. نسخه اين است و همين نسخه الان در دنيا عمل مي شود.
پاورقي

 



توجيه عقلاني امربه معروف و نهي از منكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
نكته قابل توجه در اينجا اين است كه برخي از اين امر به معروف ها و نهي از منكرها كه در جوامع غربي هم كانون توجه است، بجاست. براي نمونه، انداختن پوست ميوه در خيابان، سبقت بيجا و سرعت غيرمجاز در رانندگي و اموري از اين دست، از منكراتي است كه واقعاً به ضرر مردم است و نهي از منكر در اين نمونه ها كاملا بجاست. اما برخي ديگر از نهي از منكرها، كه غالباً به شكل گروهي نيز انجام مي گيرد، در جوامع غربي هست كه وضعيت كاملا متفاوتي دارد. براي نمونه، سازمان هايي همچون طرفداران حقوق بشر، ديده بان حقوق بشر، عفو بين الملل، حمايت از حيوانات، هم اكنون به شكلي در حال انجام امر به معروف و نهي از منكرند. آنان زماني كه در كشور خودشان يا كشور ديگري، تجاوز به حقوق انسان ها يا حتي حيوانات را مشاهده كنند، حساسيت نشان مي دهند و از طريق نوشتن مقاله، سخنراني و ابزارهاي ديگر رسانه اي و تبليغاتي اعتراض خود را اعلان مي كنند تا دولت ها ناگزير شوند اين حقوق را رعايت كنند و از طريق قانوني و بين المللي، حقوق بشر، احيا گردد. كار بدان جا رسيده كه يكي از اين سازمان هاي طرف دار حقوق بشر، اعلام كرده است كه در تمام كشورهاي دنيا بايد مجازات همجنس بازي لغو شود؛ زيرا اين حق مردم است كه هرگونه كه بخواهند غريزه خود را اشباع كنند. اگر هم در ديني همچون دين اسلام با همجنس بازي مخالفت شده است، بايد قوانين آن تغيير كند، حتي كار بدان جا كشيده مي شود كه گاهي كشوري همچون ايران را به دليل مجازات و اعدام قاچاقچيان حرفه اي مواد مخدر مؤاخذه مي كنند. حقيقت اين است كه چنين كساني از نگاه خود، تصور مي كنند كه منكراتي در جهان واقع مي شود و آنان موظف اند نهي از منكر كنند. آنان مجازات همجنس بازها و مجازات اعدام قاچاقچيان را مصداق منكر مي دانند. از اين روي درصدد مقابله با آنها برآمده اند.
بنابراين امر به معروف و نهي از منكر، در ميان عقلا توجيه پذير است و از اين روي شاهديم كه تا اين مراحل هم گسترش يافته است كه مردم كشوري به كشور ديگري، به قوانيني همچون مجازات همجنس بازان و اعدام قاچاقچيان اعتراض مي كنند و اين گونه اعمال را ناقض حق حيات براي انسان ها به شمار مي آورند. البته چنين توجيهاتي براساس نگاه خوش بينانه به چنين سازمان هايي است؛ وگرنه با نگاه بدبينانه هم مي توان به عملكرد اين گونه سازمان ها پرداخت كه در گفتار حاضر مجال آن نيست.
مسئله اساسي اين است كه اصل مبارزه با كار ناشايست و ناروا نه تنها در جامعه اسلامي، بلكه در همه جوامع مطرح است. حال تعيين اينكه واقعاً چه عملي منكر است و چه عملي معروف، كلام ديگري است كه خود جاي بحث دارد. به عبارت ديگر، عقل هر انساني حكم مي كند كه بايد با منكرات، كارهاي زشت، و هر عملي كه حقوق انسان را از بين مي برد، مبارزه كرد؛ اما اينكه مصداق اين منكرات كدام است، اختلاف نظر وجود دارد. برخي اعدام قاچاقچي حرفه اي، كه عامل فلج شدن و مرگ تدريجي هزاران انسان مي شود، و برخي ديگر آزاد گذاشتن او را مصداق ظلم به جامعه تلقي مي كنند. همچنين برخي ايجاد خانه هاي امن براي همجنس بازان و مراكز معروف مختص آنان با پرچم مشخص و امكان ترويج تفكر آنان از طريق كتابخانه، فيلم، هنركده، فرهنگ سرا و نظاير آنها را مصداق ظلم به انسانيت مي دانند، و برخي ديگر مجازات كردن همجنس بازان و محدود كردن آنان را ظلم قلمداد مي كنند. در مسائل فراوان ديگري نيز شاهد چنين اختلافاتي هستيم. در اين امور، هر چند نوعي دوگانگي در تشخيص مصداق معروف و منكر پيش مي آيد، به اين مطلب خدشه اي وارد نمي سازد كه هم ما و هم مردم مغرب زمين معتقديم كه امر به معروف و نهي از منكر هيچ منعي ندارد؛ هر چند به دخالت در امور ديگران يا در جامعه ديگري بينجامد كه فرهنگ، دين، يا قانون ديگري دارند. دليل اينكه آنان اجازه دخالت به خود مي دهند اين است كه خود را موظف به دفاع از حقوق بشر مي دانند.
بنابراين كسي نبايد امر به معروف و نهي از منكر را به دليل آنكه دخالت در امور ديگران شمرده مي شود، زشت بپندارد؛ چرا كه هر دخالتي در امور ديگران ناپسند نيست و در اين مطلب هم ترديدي وجود ندارد و اختلاف ما با غربي ها نه بر سر اين نكته، بلكه بر سر آن است كه چه چيزي منكر است تا از آن نهي كنيم، و چه چيزي معروف است كه به آن امر كنيم. در واقع، مسئوليت انسان ها در قبال يكديگر و ضرورت نظارت بر رفتار يكديگر، واقعيتي است كه كمابيش در جامعه هاي متمدن انساني، با اختلاف مراتبي كه در مدنيت داشته و دارند، همواره وجود داشته است. شايد هيچ جامعه اي را نتوان يافت كه بهره اي از تمدن برده باشد، اما در ميان مردم آن، چنين احساسي وجود نداشته باشد.
حاصل آنكه، انسان بايد در قبال رفتار ديگران احساس مسئوليت كند، اما مراتب چنين احساس مسئوليت و مصاديق كار خوب و بد در جوامع گوناگون، براساس نظام ارزشي حاكم بر آنها، متفاوت است. مرتبه حساسيت مردم در قبال رفتار ديگران، به نوع جهان بيني و نگرش آنان درباره انسان و جامعه انساني بستگي دارد.
به عبارت ديگر، ديدگاه حاكم بر جوامع را درباره انسان ها، مي توان به دو دسته كلي تقسيم كرد: فردگرايي و جامعه گرايي. برخي انسان ها در زندگي، تنها به خود مي انديشند و در پي آسايش و رفاه خويش اند. براي اين گروه تفاوتي ندارد كه اين راحتي و پيشرفت مادي باشد يا معنوي. محور افكار و فعاليت آنان، نفي ضرر و كسب منفعت براي خودشان است. در سوي ديگر، كساني هستند كه خود را با ديگران در زندگي اجتماعي شريك و وابسته مي دانند و فقط به فكر خود نيستند. اين گروه، اگر خير و بركتي طلب مي كنند، براي همه مي خواهند و اگر پيشرفتي را پي مي گيرند، آن را براي همه مي جويند، حتي اگر پيشرفت معنوي و سعادت اخروي هم مي خواهند، آن را براي همه آرزو مي كنند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14