(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 8 شهریور 1390- شماره 20012

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
وحدت مسلمين، پيام انقلاب اسلامي
پرهيز از توهين در امربه معروف و نهي از منكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
وحدت مسلمين، پيام انقلاب اسلامي

انقلاب اسلامي، مبدأ تحوّل ظلم ستيزي در جهان
در گذشته، آن وقتي يك ملّت عليه يك دولت قلدر، احياناً ـ آن هم نه هميشه ـ به پا مي خاست كه آن قلدر وارد كشورش شده باشد. مثلاً الجزايري ها با نيروي اشغالگر فرانسه، و ويتناميها با امريكا مبارزه مي كردند. ديده نشده بود كه ملّتها در كشور خودشان، عليه نيرويي كه الان بالفعل با آنها روبه رو نيست، ولي تنها شاخصه اش اين است كه عليه ملّتها و مستضعفان و مظلومان و ضعفا قلدري مي كند، مبارزه بكنند. شما اين را در كجاي تاريخ بيداري ملّتها سراغ داريد؟ در گذشته كه اين حرفها اصلاً نبوده است.
در اين دويست سال، يا صدوپنجاه سال و يا صدوبيست سال اخير كه تاريخ بيداري ملّتهاست و در هند و مصر و خاورميانه و به تدريج در آفريقا و جاهاي ديگر، سر بلند كردند و عليه قدرتها جنگيدند، اگر كشوري، انگليس در آن بود، با انگليس مي جنگيدند؛ اگر فرانسه در آن بود، با فرانسه مي جنگيدند؛ اگر اسپانيا يا پرتغال در آن بود، با آن دو كشور مي جنگيدند؛ اگر امريكا در آن حضور داشت، با او مي جنگيدند. شما كجا سراغ داريد كه ملّتها به آن حد از رشد رسيده باشند كه در خانه ي خودشان، بدون اين كه دشمن حتّي گلوله اي به آنها شليك كرده باشد، مشت گره كنند و عليه يك قدرت بزرگ و مستكبر جهاني شعار بدهند؟ چنين چيزي سابقه ندارد.
مبدأ اين تحول، از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران است. شما الان مي بينيد كه در آفريقا و در شرق آسيا و حتّي در اروپا، ملّتها و عمدتاً مسلمانان ـ كه غيرمسلمانان در اين جهت خيلي در اقليتند ـ در شهرها و كشورهاي خودشان ايستاده اند و عليه امريكا شعار مي دهند. مگر امريكا، در الجزاير يا سودان و يا در بقيه ي جاها حضور دارد؟ نه، مسأله اين است كه انقلاب اسلامي، به مسلمانان در درجه اول تفهيم كرد كه در هر شرايطي، بايد با ظلم و پرچم ظلم و قطب ظلم و ستم در عالم مقابله كرد؛ ولو فعلاً از او شلاق نخورند. اگر با چشم دقيق و ريزبين نگاه كنيم، همين حالا هم همان ملّتها، شلاق امريكا را
مي خورند. البته توده هاي مردم، معمولاً اين تحليل را ندارند؛ اما درعين حال مي ايستند و شعار مي دهند.
اسلام اين را به ما مي گويد كه در مقابله و مبارزه ي ظالم و مظلوم، مرزي نيست. هر جاي دنيا، همين كه مستكبري هست، شما بايد با او مبارزه بكنيد. بايد عليه او باشيد، نه با او. آيا چشمها و ذهنهاي تحليل گران استكبار، اين را نمي بيند، نمي فهمد، روي آن حساب نمي كند و برايش چاره جويي نمي نمايد؟ حقيقتاً روي اين مسأله فكر كنيد.
اين كنفرانس هايي كه در دنيا راجع به اسلام و بلكه راجع به تشيع مي گذارند و مطالعه مي كنند، براي چيست؟ مي خواهند
اسلام شناسي ياد بگيرند؟! اين بررسي ها و تحليلهايي كه مرتب در راديوها پخش مي شود، ناشي از چيست؟ درست است كه جنبه ي تبليغاتي دارد، اما از يك اصل و بنيان منشأ مي گيرد. اين كه در جنگ عراق عليه ايران، ناگهان تمام غرب و شرق آستينها را بالا مي زنند و به كمك عراق مي شتابند؛ در حالي كه از شكل صدام هم بيزار بودند، براي چيست؟ اينها نشان دهنده ي آن است كه ما هنوز بار سنگيني بر دوش داريم و دوران تقوا و پرهيزگاري سختگيرانه ي مؤمن نسبت به خودش، هنوز سپري نشده است. صدر اسلام، براي ما يك تجربه است. قبل از صدر اسلام ـ تاريخ يهود ـ براي ما يك تجربه است.
سوره ي جمعه، هر هفته در نماز جمعه تكرار مي شود. آدم در اين جاها مي فهمد كه چرا سوره ي جمعه بايد هر هفته تكرار بشود و مردم اينها را بشنوند. ببينيد چه طور اين حقيقت، به شكل بسيار هنرمندانه و ظريفي بيان شده است. اول، گستره ي دعوت الهي را بيان مي كند: «هوالّذي بعث في الامّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين. و اخرين منهم لمّا يلحقوا بهم»28. يعني خدا اين پيامبر را فقط براي همين عده يي كه هستند، نفرستاده است؛ بلكه براي ديگراني هم كه هنوز به اينها ملحق نشده اند ـ يعني شماها، يعني نسلهاي آينده ـ فرستاده است. آيا پرتاب اين دعوت الهي و كشش آن، به نسلهاي بعد هم خواهد رسيد؟
در مقابل دعوت نبوي، اين همه موانع وجود دارد. پيامبر در زمان خودش، اين همه متحمل زحمت شد، تا توانست چهار نفر را مسلمان بكند. آيا در آينده، كسان ديگري مسلمان خواهند شد؟ اين كه خيلي سخت است. آخر آيه، جواب اين پرسش است: «و هو العزيز الحكيم»29. او عزيز است. عزيز، يعني غالب و آن كسي كه در نهايت، حرف او تحقق پيدا مي كند. «الغالب الّذي لا يغلب»30. عزيز، خود داراي حكمت است؛ يعني كارهايش محكم است. قطعاً كشش اين دعوت و رسالت، به نسلهاي طولاني خواهد رسيد ـ كه مي بينيد رسيده ـ و الحمدلله روزبه روز هم زيادتر مي شود. مضمون «انّا اعطيناك الكوثر»31، همين است. كوثر، يعني افزاينده؛ روزبه روز زيادتر مي شود.
آيه ي بعد مي فرمايد: «ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم»32. اين، فضل خداست. درست است كه دعوت عام است؛ اما اين چنين هم نيست كه هر انساني اگر در مقابل اين دعوت قرار گرفت، آن لياقت را پيدا نمايد كه از آن تأثر پيدا كند و آن را بپذيرد. نه، اين متعلق به همه نيست. البته از طرف خدا راه باز است؛ ولي انسانها اسير شهوات مي شوند و نمي كنند.
همه ي اينها نويد آينده است و اين كه اين دين پيشرفت خواهد كرد؛ ليكن هشداري در اين جا هست. اين، آن نكته اي است كه مي خواهم شما در سوره ي جمعه به آن توجه كنيد. كشش دعوت براي آينده، هيچ محل بحث نيست ـ قطعي است ـ اما مواظب باشيد كه حال حاضر را از دست ندهيد. نسلهاي آينده سرفراز خواهند شد؛ اما نسل مباشر فعلي دوره ي كنوني ـ كه حالا سرافراز شده ـ خودش در معرض يك آفت است. اسلام مي خواهد اين نكته را به مسلمانان در هر زمان تفهيم بكند.
هر زمان هر نسلي كه احساس مسلماني كرد، بايد از اين هشدار الهي بترسد؛ منتها اين نكته را مستقيم نمي گويد. قرآن در اين جا، با شكل بسيار ظريف و با يك تمثيل، آن را بيان مي كند؛ تمثيل به
بني اسرائيل: «مثل الّذين حمّلوا التّوريه ثمّ لم يحملوها»33. تورات را بر ذهن و دل و ايمان آنها سوار كرديم؛ اما بعد از گذشت زماني، اين بار معنوي و اين هدايت الهي را پرتاب كردند و خودشان را از آن محروم نمودند. آن وقت نتيجه اين مي شود كه ظاهر، ظاهر هدايت است؛ اما باطن، باطن بي خبر از هدايت. نام، نام موحد؛ باطن، باطن مشرك. نام، نام مسلمان؛ باطن، باطن كافر. «كمثل الحمار يحمل اسفارا»34. مانند چهارپايي كه رويش كتاب گذاشته باشند؛ اما از مضمون آن هيچ اطلاعي ندارند. اين، همان هشدار به نسلهاي ايمان آورده ي مسلمان است. از اين بايستي ترسيد.
بيانات در ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و رؤساي دفاتر نمايندگي وليّ فقيه در اين نهاد ـ 29/6/69
وحدت مسلمين، پيام انقلاب اسلامي
بايد بدانيد كه استعمار و استكبار، دهها سال ـ بلكه بيشتر ـ پول خرج كردند، تا بين مسلمين اختلاف ايجاد كنند. براي ايجاد اختلاف، كتاب و مجله نوشتند، شايعه منتشر كردند، عصبيتها را تحريك كردند و در اعماق دل مسلمين، نسبت به يكديگر حقد و كينه هاي فراواني به وجود آوردند. البته در طول زمانهاي گذشته هم اين دشمني ها بود؛ اما در دوران استعمار، شكل جديدي پيدا كرد. هر كس با سياست جديد دنياي اسلام در طول صد يا صدوپنجاه سال اخير آشنا باشد، توجه مي كند كه اشاره به چه چيزهايي مي كنم.
انقلاب اسلامي آمد و پرچمي بلند كرد كه مسلمانان از هر مذهب و هر كشوري، وقتي به خود مراجعه كردند، ديدند اين پرچم را دوست مي دارند و احساس كردند اين پرچم، پرچم اسلام و پرچم نبيّ مكرم اسلام است. لذا بسياري از نقشه هاي دشمنان، نقش بر آب شد. استكبار ساكت نمي نشيند. دشمنان خونخوار اسلام و مسلمين، آرام نمي گيرند. تا ديدند كه انقلاب و جمهوري اسلامي، در داخل و خارج از كشور، بين شيعه و سني وحدت ايجاد كرد، اينها را به هم نزديك نمود و عصبيتهايشان را نسبت به يكديگر كم كرد، از بيرون شروع به سمپاشي كردند.
بيانات در ديدار با گروه كثيري از آزادگان و اقشار مختلف مردم، در اولين روز از هفته ي وحدت ـ 11/7/69
28. سوره ي جمعه، آيات 2 ـ 3.
29. سوره ي جمعه، آيه ي 3.
30. بحارالانوار، ج 84، ص 241.
31. سوره ي كوثر، آيه ي 1.
32. سوره ي جمعه، آيه ي 4.
33. سوره ي جمعه، آيه ي 5.
34. سوره ي جمعه، آيه ي 5.
پاورقي

 



پرهيز از توهين در امربه معروف و نهي از منكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
2- پرهيز از توهين و رعايت حفظ شئون طرف مقابل
مؤمن هرگاه اشتباهي از كسي ببيند و درصدد امر به معروف و نهي از منكر برآيد، بايد بكوشد اين وظيفه را با حفظ شئون طرف ديگر انجام دهد؛ يعني براي نصيحت او، بايد تلاش كند تا آبروي او حتي الامكان حفظ شود و در خفا معايب و اشكالات او را يادآوري كند. براساس آموزه هاي اسلام، امر به معروف و نهي از منكر، بايد با لحاظ حفظ مراتب مختلف آن باشد. پس اگر راهي وجود نداشته باشد كه فرد بتواند در خفا وظيفه امر به معروف و نهي از منكر خود را به انجام رساند، و حتي به روي طرف مقابل هم نياورد كه از معصيت او آگاه است، بايد چنين كند؛ مثلا كلي گويي كند يا قصه اي را براي او بگويد، و يا هر روش مناسب ديگري را در پيش گيرد تا هم او را غيرمستقيم نصيحت كرده باشد و هم او متوجه نشود كه فرد از گناهي كه مرتكب شده اطلاع دارد.
بنابراين تا حد امكان آمر و ناهي بايد سر مؤمن را حفظ كند؛ راز او را برملا نسازد؛ آبرويش را نبرد؛ و دست به عملي نزند كه او را خجالت زده كند، چرا كه اسلام احترام مؤمن را حفظ مي كند و به مؤمنان هم فرمان مي دهد كه رازدار يكديگر باشند و تا آنجا كه امكان دارد، آبروي كسي را نريزد. آري! اگر طرف مقابل ابايي از تجاهر به فسق ندارد، يا اينكه خود، آبروي خود را ريخته، و يا اينكه براي نهي از منكركردن او چاره اي جز اين نباشد كه آمر و ناهي به او بفهماند كه از معصيت وي آگاه است، اشكالي ندارد كه به او بفهماند، از گناهش مطلع است. از ويژگي هاي شخص منافق اين است كه به اسم نهي از منكر، آبروي طرف مقابل را در مخاطره مي اندازد و مطلبي را كه مي توانست در خلوت و يا زبان ديگري به او يادآور شود، درحضور مردم مطرح مي كند، و از كاهي كوهي مي سازد. شخص منافق بدون رعايت شرايط امر به معروف و نهي از منكر، به نكوهش و كشف اسرار ديگران مي پردازد: وان عذلوا كشفوا؛ «و اگر نكوهش كنند، پرده دري مي كنند.»
پس، از علائم منافق اين است كه به شكل امر به معروف و نهي از منكر، و به بهانه اصلاح مي كوشد آبروي ديگري را بريزد، افشاگري كند؛ و اسرار او را بر ديگران مكشوف سازد. براساس فرمايش هايي از اميرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه، نبايد كسي با ديدن يك شيوه خاص از اهل نفاق تصور كند كه همين است و بس؛ بلكه آنها براي هر حقي باطلي در مقابل آن ساخته اند: قد اعدوا لكل حق باطلا و لكل قائم مائلا و لكل حي قاتلا و لكل باب مفتاحا و لكل ليل مصباحا؛ «آنها براي هر حقي باطلي، و براي هر دليلي شبهه اي، و براي هر زنده اي قاتلي، و براي هر دري كليدي، و براي هر شبي چراغي تهيه كرده اند.»
البته گاهي كار بدانجا مي كشد كه افرادي در تجاهر به فسق وضعشان روشن گرديده، جز از طريق رسواكردن آنان، راهي باقي نمي ماند. در احكام فقهي ما، بلاترديد غيبت كردن حرام است و حتي نمي توان گمان بد درباره كسي داشت؛ اما آنجايي كه مصالح اجتماعي درميان است، و ممكن است فرد ناصالحي بر سر كار بيايد، بايد به مردم فهماند كه فلان آقا صلاحيت براي اين كار ندارد. در واقع، در چنين نمونه هايي غيبت كردن نه تنها حرام نيست، بلكه واجب نيز مي گردد. براساس كتب فقهي و اخلاقي، از جمله مواردي كه غيبت كردن واجب است، آنجايي است كه كسي مي خواهد زمام امور مسلمانان را به دست گيرد، درحالي كه صلاحيت آن را ندارد. دراينجا بايد افشا كرد و بي صلاحيتي او را به اطلاع مردم رساند؛ والا خيانت به اسلام و مصالح مسلمانان خواهدبود. اگر راه جلوگيري از فساد كسي منحصر به غيبت باشد، اين كار واجب مي گردد. علماي بزرگوار شيعه در كتب خود تصريح كرده اند كه يكي از مواردي كه غيبت حرام نيست، جايي است كه نهي از منكر جز از راه غيبت امكان پذير نباشد. اگر فرد ظالم يا گنهكاري درمحله اي به فساد گراييده، مزاحم ناموس مردم مي شود، يا مرتكب مفاسد ديگري مي گردد و ازسوي ديگر هم تا پشت سر او حرف زده نشود، دست از كارش برنمي دارد، در اينجا غيبت او واجب است. بنابراين اگر كسي با نصيحت از معصيت خود دست بردارد، بايد در وهله اول او را نصيحت كرد؛ اگر در خفا موعظه كردن او موثر است بايد چنين كرد؛ اگر نهي از منكر پيش رويش موثر است، بايد از همين طريق او را نهي از منكركرد؛ و سرانجام، اگر هيچ راهي براي جلوگيري از تجاهر به فسق او جز غيبت كردن وجود ندارد، بايد از او غيبت كرد.
زماني كه سيدالشهداء(ع) از تصميم معاويه مبني بر وليعهدكردن يزيد آگاه شد، نسبت شراب خواري و سگ بازي به يزيد داد. معاويه از بدگويي امام(ع) درغياب يزيد تعجب كرد و به امام(ع) تذكر داد! در اينجا معاويه براي ايشان مسئله شرعي بيان مي كند و مي خواهد به امام(ع) ياد دهد كه شما غيبت مؤمن مي كنيد و غيبت مؤمن هم حرام است! او از اين نكته غافل بود كه هر غيبتي حرام نيست و در اين زمينه استثنائاتي نيز وجود دارد و ممكن است در مواردي غيبت واجب گردد. از جمله اين موارد، جايي است كه اگر افشاگري درباره افرادي نشود، سبب مي شود كه امور مسلمانان را به دست گيرند به اسلام و مسلمانان خيانت كند. همان كسي كه فرمود روزه گرفتن ماه رمضان بر شما واجب است گفته است اگر براي شما ضرري داشت، انجام آن حرام است، و همو در اينجا نيز فرموده است كه غيبت كردن حرام است. اما اگر با غيبت نكردن، فساد در جامعه اسلامي پيش مي آيد، غيبت واجب مي گردد. در اينجا ديگر مسائل شخصي مطرح نيست، بلكه مصالح اسلام و مسلمانان مطرح است. از اين روي بايد كساني را كه براي تصدي امور مسلمانان صلاحيت دارند، بشناسيم و به ديگران هم بشناسانيم، و كساني را كه براي اين كار صلاحيت ندارند، با رعايت شرايط، افشا كنيم. البته اين مسئله نبايد به سوءاستفاده برخي بينجامد، و بدون درنظرگرفتن شرايط به اين امر اقدام كنند.
باز يادآور مي شويم كه تا جايي كه ممكن است كسي نيايد به اسم امر به معروف و نهي از منكر به ديگري توهين كند؛ بلكه تا حد امكان بايد كوشيد اين فريضه ديني را با ظرافت، غيرمستقيم و بدون هيچ گونه توهيني به انجام رساند و ضرر كمتري را متوجه كسي ساخت.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14