(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 16 شهریور 1390- شماره 20017

طرح نظارت بر نمايندگان؛ آزمون ولايتمداري مجلس هشتم
از ناتوي نظامي تا ناتوي فرهنگي  تاملي پيرامون تهديدات نرم غرب عليه اسلام
حقوق بشر ابزاري براي پيشبرد سياست هاي آمريكا
تحليلي بر طرح هسته اي روسيه چرا هر نوع مداليته مذاكراتي بايد گام به گام باشد؟



طرح نظارت بر نمايندگان؛ آزمون ولايتمداري مجلس هشتم

حسين دليريان
طرح نظارت بر نمايندگان علي رغم گذشت بيش از 15 ماه «كار كارشناسي» خانه ملتي ها هنوز تصويب نشده است؛ طرحي كه از ديدگاه مردم آزمون ولايتمداري مجلس هشتم است.
«مجلس نسبت به دستگاه هاي اجرائي كشور شأن نظارتي دارد
- كه خوب، چيز بسيار بااهميتي هم هست- يك شأن نظارتي هم براي خود مجلس و براي آحاد نمايندگان تعريف كنيد؛... امروز با قدرتي كه خدا به شما داده- توان نمايندگي- مي توانيد اين ابزار كنترلي را كار بگذاريد، ولي كار نگذاريد، از شما سؤال خواهد شد.»
اين همان جملات معروف رهبر معظم انقلاب درباره لزوم نظارت بر نمايندگان است كه در خرداد سال 89 آن را مطرح فرمودند.
نگاهي كوتاه به عملكرد نمايندگان مجلس هشتم در قبال اين الزامات نشان مي دهد كه وكلاي ملت در جهت اجراي اين فرامين اگرچه گام برداشته اند، اما با گذشت بيش از يك سال، هنوز نتوانسته اند به اين دستور رهبر انقلاب جامه عمل بپوشانند.
اما ماجرا چه بود. پس از الزام مجلس به تعريف يك «شأن خود نظارتي»، نمايندگان دست به كار شدند و طرح اوليه اي را تهيه كردند؛ طرحي كه با گذشت اندك زماني جاي خود را به طرح ديگري در كميسيون اصل 90 داد و مجلس حدود 9 ماه روي طرح ثانويه وقت گذاشت تا طرح را كارشناسي كند؛ 9 ماهي كه هيچ ثمري نداشت و وكلاي ملت در صحن علني مجلس با استناد به اينكه اين طرح كارشناسي نشده و استقلال مجلس را زير سؤال مي برد، به فوريت آن رأي منفي داده و بررسي عادي طرح در دستور كار قرار گرفت.
نگاهي ولو به اجمال، به آنچه در صحن علني مجلس در روند بررسي يك فوريت اين طرح گذشت، نشان مي دهد كه تعدادي از نمايندگان اصولگراي مجلس هم جزو مخالفان اين طرح هستند. مهدي كوچك زاده و علي مطهري جزو نمايندگان شاخص و اصولگرايي بودند كه در روز بررسي فوريت طرح، در صحن علني مجلس در مخالفت با بررسي همراه با فوريت طرح نظارت سخنراني كردند.
مخالفان اين طرح جملگي به يك معنا در رابطه با اين طرح مخالفت داشتند و آن اينكه «طرح نظارت بر نمايندگان استقلال مجلس را زير سؤال مي برد و اين طرح ناپخته بوده و نيازمند بررسي بيشتر است»؛ ادعايي كه نهايتا رهبر انقلاب در ديدار سال 90 مجلسي ها با ايشان، در پاسخ به آن فرمودند كه اين طرح استقلال نمايندگان و مجلس را زير سؤال نمي برد.
پس از اينكه بررسي با فوريت طرح نظارت در صحن توسط نمايندگان با رأي منفي مواجه شد، طرح به كميسيوني نامعلوم ارجاع داده شد؛ كميسيوني كه چند ماه بعد معلوم شد كه كميسيون مشترك طرح نظارت نام داشته و پس از چند ماه تشكيل و آغاز به كار كرده است.
اين كميسيون در جريان بررسي هاي خود مواد طرح ثانويه را حذف و اصلاح كرد: طرحي كه ديگر ثانويه نبود و مي توان آن را طرح سوم نظارت مجلس بر نمايندگان ناميد.
البته شايد نمايندگان مجلس علاوه بر 15 ماه زماني كه صرف كارشناسي كردن اين طرح كردند، قصد دارند كه باز هم طرحي كارشناسي شده تر و به اصطلاح پخته را به صحن مجلس آورده و آن را تصويب كنند كه اين نيت قابل تقدير است اما چرا مجلس هشتم در رابطه با وقف اموال ميلياردي دانشگاه آزاد در صحن علني مجلس طرح را به صورت كارشناسي بررسي نكرد و در مدت كمتر از 24 ساعت اموال 250 هزار ميلياردي دانشگاه آزاد در صحن علني مجلس وقف شد.
شايد نظر نمايندگان اين باشد كه طرح نظارت بايد زماني به تصويب برسد كه ديگر مجلس هشتمي ها در بهارستان نباشند كه استقلال شان زير سؤال برود لذا به همين دليل است كه تاكنون حدود 15 ماه زمان صرف اين طرح كرده اند؛ طرحي كه رهبر انقلاب 2 بار نسبت به ضرورت آن با خود نمايندگان سخن گفته اند.
با اين وجود، اين روزها زمزمه هايي مبني بر اتمام بررسي هاي 15 ماهه نمايندگان درباره طرح نظارت به گوش مي رسد؛ زمزمه هايي كه حكايت از پايان يك ماراتن بررسي طرحي 13 ماده اي دارد؛ طرحي كه تاكنون 3 بار تغيير كرده است تا بلكه به صحن علني راه يابد؛ امري كه تا امروز محقق نشده است.
با اين حساب اگر وكلاي ملت بتوانند قبل از بررسي بودجه سال 91 در صحن علني، اين طرح را بررسي و تصويب كنند، به نظر مي رسد كه اجراي اين طرح در ماه هاي باقي مانده عمر مجلس هشتم ممكن نباشد؛ طرحي كه بايد براساس آن هيئت ها و كميته هايي براي نظارت بر نمايندگان تعيين شده و ساز و كار خاصي براي اجراي آن تهيه شود.
به هر حال اگر طرح نظارت بر نمايندگان كه از ديدگاه مردم آزمون ولايتمداري مجلس هشتم است، در همين مجلس محقق نشود، به نظر مي رسد كه اين تاريخ است كه در قبال عملكرد نمايندگان مجلس در اجراي تأكيدات رهبر معظم انقلاب درباره تصويب اين طرح، قضاوت خواهد كرد؛ قضاوتي كه در كنار اقداماتي همچون وقف اموال دانشگاه آزاد قطعا تصوير مثبتي از مجلس هشتم در ذهن ملت ايران باقي نخواهد گذاشت.

 



از ناتوي نظامي تا ناتوي فرهنگي
تاملي پيرامون تهديدات نرم غرب عليه اسلام

مصطفي انصافي
در جنگ جهاني دوم، دنيا به مدت شش سال ناگهان به خلسه اي فرو رفت كه بيدار شدن از آن به قيمت قرباني شدن چيزي حدود پنجاه ميليون نفر تمام شد. بيست ميليون كشته در شوروي سابق، دوازده ميليون كشته در آلمان و بقيه در ديگر نقاط درگير جنگ. اين آمار و ارقام هر ذهن روشني را به ياد توحش و بربريت اقوام گذشته هاي دور مي اندازد كه براي بت هاي خياليشان انسان ها را قرباني مي كردند. مثل قوم (آزتك) كه در روز عيد خودشان بيست هزار نفر را قرباني كردند آن هم با اين استدلال كه كيهان را از انحراف نجات داده اند.
ما در جنگ جهاني دوم شاهد فروپاشي هرم و چهارچوبي هستيم كه از قرن پانزدهم ميلادي با عنوان عقلانيت ابزاري و روشنگري به دست غربي ها ساخته شده بود. انسان قرن بيستم جنگ جهاني دوم را با همه ناملايمات و مصائبش تحمل كرد چون اميدوار بود كه اين جنگ خاتمه همه جنگ هاست. جنگ در 1945 به قيمت بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي تمام شد و قابله اي قهار به نام جنگ، صلح را از بطن مرگ و جنگ بيرون كشيد. درخت صلح روئيد ولي در زميني كه با بمب هسته اي شخم زده شده بود. قطعا ميوه چنين درختي مسموم خواهد بود. بالاخره بعد از جنگ سازماني به نام (سازمان ملل متحد) با شركت فاتحان جنگ ايجاد شد، در آغاز نفرت از جنگ در ظاهر به حدي بود كه در اساسنامه اين سازمان نامي از كلمه (جنگ) برده نشد و فقط به جاي آن به قاعده (توسل به زور) بسنده نمودند. در اذهان مردمان غربي با ايجاد اين سازمان، تفكرات اخلاق گرايانه و به اصطلاح كانتي تداعي شد. همه از جنگ جهانگير دوم به عنوان نهايت بربريت انسان نا م بردند كه هرچه بود تمام شده. حال انسان بعد از جنگ بايد از نو همه چيز را مي ساخت ولي اين آرامش كاذب ميوه مسموم همان درخت بود. در واقع عصر وحشت مضاعف تازه آغاز شده بود، عصر جنگ سرد. در دوران جنگ سرد تاريخ دوباره تكرار شد و انسان غربي با دست خود بت هايي را به نام ايدئولوژي هاي مادي ساخت سپس غرق در پرستش آنها شد، بخشي از جهان به رهبري شوروي در بلوك شرق قرار گرفتند و به ستايش ماركسيسم سرگرم شدند و بخش ديگر به رهبري آمريكا در بلوك غرب قرار گرفته و به ليبراليسم تقدس بخشيدند. انسان غربي در قرن بيستم از چاله بيرون آمد ولي به چاهي در افتاد كه به چاه ويل در جهنم مي ماند. در سال 1945 جنگي شروع شد كه جبهه عملياتي آن نه در جايي از كره خاكي بلكه خط مقدم آن پانزده سانتيمتر فاصله بين دو گوش بود. هدف حمله در اين جنگ نه دست بود و نه پا و نه سر بلكه هدف در اختيار گرفتن چشم ها و گوش ها بود و خصوصا قواي تفكر انساني و سلاح اين جنگ نيز قدرت فزاينده رسانه در جلب افكار عمومي بود.
مسئله جالب توجه اين بود كه قطب بندي ها براي پويايي و دوام دست به ابتكار عمل زدند و به اصطلاح به ياركشي پرداختند، يعني براي خود متحديني دست و پا كردند كه اگر هر يك مورد تجاوز قرار مي گرفت كليه دولت هاي متحد به ياري او مي شتافتند. يكي از اين اتحادها (ناتو) بود كه به رهبري آمريكا، اروپاي غربي و برخي از كشورهاي ديگر را
تحت لواي خود درآورد. در مقابل شوروي سابق اتحاد (ورشو) را منعقد كرد تا به رقابت با ناتو بپردازد. اين دو قطب در طول جنگ سرد با تمام قوا شروع به تجهيز نظامي خود نمودند و دوشادوش هم به پايان جاده تاريك جنگ سرد نزديك شدند. در اين بين شوروي مغلوب حملات بي امان غرب شد و پا پس كشيد تا صحنه براي يكه تازي آمريكا فراهم شود. در اين وضعيت كه آمريكا و غرب صحنه را آماده عرض اندام خود يافتند شروع به بزرگنمايي فروپاشي شوروي كردند و به بسط ايستارهاي خود از اقتصاد ليبرال گرفته تا حتي غذا خوردن و مدل ها و حتي پوشاك ليبرال پرداختند. در اين راه هاليوود كمك شايان توجهي به غرب در راه تسهيل اين نوع از تهاجم فرهنگي نمود. امروز در هر جاي كره خاكي كه پا گذاريم از سنگال گرفته تا عراق، پاكستان، مصر، اندونزي و هر جا كه انسان و قواي تفكر باشد در كوچه ها و خيابان ها ديش هاي ماهواره را مي بينيم كه در بالكن خانه ها يا پشت بام قد علم كرده اند و با دهانهاي باز مشغول نشخوار انواع فركانس ها و امواج صوتي و تصويري هستند. به حق كمتر كسي به صحت و سقم اين برنامه ها توجه مي كند . به هر حال اين رسانه ها در جوامع انساني جذب شده اند و مشغول ادغام انسان ها در فرايند جهاني سازي هستند. جهاني سازي به عبارتي، ساختن يك جهان با ايستارها و ارزش هاي واحد مي باشد. در اصل ساخت يك انسان با يك فرهنگ واحد كه مصرف كننده يك كالاي واحد باشد. در اين بين هاليوود نقش شيپوري را بازي مي كند كه به صورت بي وقفه در حال دميدن در گوش جهانيان است.
در كل جنگ سرد چيزي حدود 45 سال ادامه يافت و در اين مدت قدرت ها در حال مرزكشي و جداسازي مناطق از هم بودند و حاصل كارشان امثال، ويتنام بود كه به بخش شمالي و جنوبي تقسيم شد و يا كره و يمن و به همين ترتيب آلمان غربي و شرقي و... ولي جالب آنكه بعد از دهه 90 و فروپاشي شوروي و يافتن تهديد جديدي به نام اسلام، ما شاهد تحركي بالعكس از سوي غرب هستيم، يعني شاهد ايجاد فرايند مرزكشي و جمع كردن همه در حول يك فرهنگ واحد؛ فرهنگ ليبرال. در نگرش جديد آمريكايي ها دنيا نبايد همچون موزائيك هاي كنار هم چيده شده باشد، بلكه بايد كشورها پيكره واحدي را تشكيل دهند كه سر و مغز آن كسي نيست جز آمريكا. مبادرت به اين هدف بهانه اي شد براي دستاويزي غرب و آمريكا به روش هاي جديد و در اصطلاح نرم كه تماما معطوف به حوزه فرهنگ و انديشه انسان ها بود. در واقع مديريت اتحاد ناتو از بعد نظامي آن به بعد فرهنگي سوق پيدا كرد. فرهنگ از اين پس جبهه اصلي نبرد شد.
رويكرد اصلي ناتوي فرهنگي، جنگ نرم و هدف اصلي آن نابود ساختن هويت هاي جوامع بشري به خصوص فرهنگ هاي چالشي در برابر انگاره هاي ليبرال دموكراسي غربي بود. اعضاي ناتوي فرهنگي با بهره مندي از چندين سال تجربه نظامي گري، تاسيسات پايه اي هماهنگي را در حوزه رسانه شكل داده اند.
خبرگزاري هاي بين المللي، شبكه هاي خبري و تاسيسات ماهواره اي كه ارسال امواج به صدها شبكه ماهواره اي را برعهده دارند، صدها روزنامه و هزاران پايگاه خبري و تبليغاتي از جمله تاسيساتي هستند كه همگي ارزش هاي مشترك غربي را منتشر مي كنند و فرهنگ هاي مقاوم در برابر خود را درهم مي كوبند. طبق پيشگويي هاي ساموئل هانتينگتن در نظريه برخورد تمدن ها، تنها فرهنگ مسئله ساز كه توانايي به چالش كشيدن و عبور از ليبرال دموكراسي را دارد، فرهنگ اسلامي مي باشد. در نتيجه اين نظريات بود كه اسلام بدل به هدف نخست در تهاجم فرهنگي غرب شد. درسال 2001 پس از انهدام ساختگي برج هاي دوقلو در نيويورك، موج جديد از اسلام ستيزي و تحركات سازمان يافته غرب عليه اسلام آغاز شد. حمايت زنجيره اي كشورهاي غربي از چاپ كاريكاتورهاي توهين آميز نشريه هاي كانادايي و دانماركي، يكپارچگي كشورهاي غربي در حمايت از اسرائيل و مسئله هولوكاست، مخالفت با مسئله حجاب در مدارس و ادارات، به راه افتادن جنبش ضدمناره در اروپا و اقدامات بسيار ديگر همگي شاهدي بر تلاش هاي همه جانبه غرب در مبارزه با اسلام است. همه اين فعاليت ها از آن روست تا فرهنگ واحدي در جهان حاكم باشد و آن همان فرهنگ غربي است. دراين راه غرب از تاكتيك هاي تبليغاتي خزنده استفاده مي كند، آرام و بي صدا مشغول حركت به سمت اهداف خود است تا با بي ضرر نشان دادن خود به لايه هاي زيرين فرهنگ ها نفوذ كرده و آنها را از درون تهي گرداند. مثال بارز آن اسلام سكولاريزه شده دوران پهلوي بود، رژيم منحوس پهلوي تا وقتي اسلام به آداب ظاهري معطوف بود هيچ ترسي از آن نداشت ولي وقتي روح جهاد توسط امام خميني(ره) به پيكر اسلام آن زمان بازگردانده شد، رژيم پهلوي به وحشت افتاد و نهايتا هم ور چيده شد.غرب در پروسه ناتوي فرهنگي همين هدف را دنبال مي كند، يعني در سوداي اين مطلب است كه روح جهاد را از اسلام بزدايد تا اسلام را از حالتي پويا به موضوع انفعال سوق دهد.
دراين راه و به منظور مقابله با تهديدات نرم كه امروز خود را به عنوان واژه (جهاني سازي) معرفي مي كنند، بايد آموزه هاي اسلام ناب محمدي و بسط رهنمودهاي امام خميني(ره) و همچنين عنايت به فرمايشات مقام ولايت را چراغ راه قرار دهيم تا مبادا راه را گم كنيم. چه بسيار راه بلدهايي كه با پيش آمدن آزمون فتنه سال 88 گم كرده راه شدند و از قافله انقلاب جا ماندند.
منابع:
1- پوشش خبري اسلام در غرب، ادوارد سعيد، عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
2- جنگ در پناه صلح، رضا سراج، نشر تسنيم انديشه
3- تهديد نرم: تهاجم- ناتوي فرهنگي- ابوافضل اميري- نشر پگاه

 



حقوق بشر ابزاري براي پيشبرد سياست هاي آمريكا

رهبر طالعي حور
سابقه حقوق بشر به قدمت تاريخ حيات بشري است و پيدايش آن تحت تأثير وقايع و رويدادهاي تاريخي بوده و اديان، تمدن ها و فرهنگ هاي گوناگون نقش بسزايي در زمينه حمايت از حقوق بشر داشته اند. پس از جنگ جهاني دوم حمايت از حقوق بشر به نقطه اوج خود رسيد و با تصويب منشور ملل متحد در سال 1945 بستر مناسبي براي تحقق حقوق بشر فراهم شد و از آن زمان تاكنون حدود يكصد اعلاميه، بيانيه، ميثاق، كنوانسيون، پروتكل، توصيه نامه و قطعنامه در مورد موضوعات مختلف مربوط به حقوق بشر صادر شده كه اعلاميه جهاني حقوق بشر، ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي، ميثاق بين المللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، كنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان، كنوانسيون حقوق كودك، كنوانسيون مربوط به وضعيت پناهندگان و... از مهم ترين آنها محسوب مي شود. اما با وجود تأكيدات فراوان بر رعايت حقوق بشر و تلاش بر تحقق آن در سازمان ها و نهادهاي بين المللي، استفاده ابزاري از آن براي پيشبرد اهداف و سياست هاي خود توسط برخي كشورها يكي از مهم ترين چالش هاي فراروي آن در جامعه امروزي بشر محسوب مي شود.
اندكي تأمل در سياست هاي كشور ايالات متحده آمريكا نشان مي دهد كه كشور در حالي به بهانه حمايت از دموكراسي و حقوق بشر مداخلات و تبليغات گسترده اي را برعليه كشورهايي غيرهمسو با سياست هاي خود اتخاذ مي نمايد كه نه تنها از بسياري از استانداردهاي لازم در زمينه حقوق بشر برخوردار نبوده بلكه تاكنون نقش قابل ملاحظه اي در نقض حقوق بشر در اقصي نقاط جهان داشته است. آمريكا حقوق بشر در كشورهاي ديگر را مورد سؤال قرار مي دهد كه برابر آمار منتشره، در آن كشور در هر 31دقيقه يك قتل و در هر 5/14ثانيه يك سرقت اتفاق مي افتد، ساليانه 30هزارنفر به ضرب گلوله كشته مي شوند و روزانه 3200نفر در معرض اقدامات خشونت آميز قرار مي گيرد و 16زن قرباني تجاوز به عنف مي شود، از سال 1980 آمار زندانيان آن كشور 4برابر شده و به حدود 3/2ميليون نفر رسيده، ساليانه حدود 7هزار نفر در زندان هاي آن كشور به دليل رفتارهاي خشونت آميز زندانبانان يا به قتل مي رسند و يا خودكشي مي نمايند، در آن كشور قانون در مورد تمامي شهروندان به طور يكسان اعمال نمي شود و سياه پوستان هنوز از تبعيض و رفتارهاي نابرابر رنج مي برند و وضعيت معيشتي آنان نسبت به سفيدپوستان در پايين ترين سطح قراردارد، حقوق مسلمانان نيز پس از حادثه 11سپتامبر در حد گسترده اي نقض شده است و مهم تر از همه اين ها سازمان امنيت ملي آن كشور (NSA) از سال 2001 با نصب تجهيزات استراق سمع در سراسر كشور به شنود و كنترل تماس ها، فكس ها و ايميل هاي شهروندان مي نمايد.
با وجود نقض آشكار حقوق بشر در داخل ايالات متحده امروز حقوق بشر به عنوان نماد فشار نرم افزاري در دكترين راهبردي- امنيتي آن كشور مورد توجه دست اندركاران سياست خارجي قرارگرفته كه بر همين اساس اگر بازيگري اهداف استراتژيك آن قدرت را نپذيرفت و يا چالشي براي سياست هاي آن بوجود آورد شكل نويني از رفتار استراتژيكي توسط آمريكا بر عليه آن به مرحله اجرا گذاشته مي شود. نقض يا اتهام نقض حقوق بشر از هر عامل ديگري براي تهييج افكار عمومي جهان مؤثر است، آمريكا با بهره گيري از اين موضوع سعي مي نمايد نظام ها و نهضت هاي مخالف خود را ضدانساني، مخالف حقوق بشر معرفي كند تا هرگونه تجاوز عليه اين نظام ها و يا سركوب حركت هاي انقلابي را موجه جلوه كند.
نقض حقوق بشر و حاكميت مستقل كشورها كه مغاير با معاهدات بين المللي بوده در تعقيب سياست هاي جاه طلبانه ايالات متحده سابقه اي طولاني دارد و آن كشور با داشتن توان نظامي بالا كه حدود 5/46 درصد از كل هزينه هاي نظامي دنيا را به خود اختصاص داده بعد از جنگ جهاني دوم تاكنون به صورت مستقيم و ياغيرمستقيم در كشورهاي مختلف مداخله داشت كه برابر آمارهاي موجود رقم اين مداخلات حتي به بيش از 100مورد رسيده است.
يكي از كشورهايي كه به دليل مخالفت با سياست هاي جاه طلبانه آمريكا همواره در تيررس فعاليت هاي ضدبشري آمريكا قرارگرفته كشور جمهوري اسلامي ايران است. پيروزي انقلاب اسلامي ايران با رهبري داهيانه امام راحل(ره) و با آرمان هاي جهاني و اهداف ضدامپرياليستي در منطقه اي حساس همچون خليج فارس، ضربه سختي را بر پيكره امپرياليسم آمريكا وارد كرد، اين انقلاب كه به تعبير ميشل فوكو نماد چهره چهارم قدرت محسوب مي شود، با رويكرد مردمي و براساس ارزشهاي ديني و تمدن اسلامي عليه سلطه نظام هاي خارجي و در رأس آن آمريكا به ثمر نشست. در حالي كه انقلاب اسلامي ايران با حمايت و پشتيباني اكثريت ملت ايران نماد واقعي دموكراسي در جهان محسوب مي شود اما آمريكا سياست هاي خود را كه نشأت گرفته از نقض كامل حقوق يك ملت است بر عليه ايران بكار گرفته و با حمايت هاي خود از تجزيه طلبي و تروريسم، اقدام هاي جاسوسي، مداخلات نظامي، جانبداري و حمايت در حمله نظامي به ايران، انهدام هواپيماي مسافربري ايرباس، فشارها و تحريم هاي اقتصادي، تلاش همه جانبه براي جلوگيري از دستيابي ايران به حقوق خود در زمينه هسته اي، حمايت از سران فتنه در بعد از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و... نشان داده كه شعار دمكراسي و حمايت از حقوق بشر براي آمريكا تنها براي پيشبرد سياست هاي آن كشور داراي اهميت بوده است.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نقض حقوق بشر يكي از اتهامات هميشگي آمريكا برعليه كشورمان بوده است در حالي كه جمهوري اسلامي ايران با توجه به اصول دوم و سوم و همچنين فصل سوم قانون اساسي، كرامت و ارزش هاي والاي انساني را صرف نظر از هرگونه تعلق به قوم، مذهب، جنسيت و زبان مد نظر قرار داده و چه از لحاظ مبناي ايدئولوژي اسلام مبتني بر كرامت انساني و عدالت و رفع تبعيض و تكامل مقام انساني و چه از حيث سابقه تاريخي ملي و تمدن باستاني خويش، نسبت به موازين عدالت خواهي و رفع تبعيض معيارهاي حقوق بشري مقيد مي باشد.
برخورد آمريكا با مفهوم حقوق بشر از ابتدا متناقض و دوگانه و بيشتر يك حركت سياسي بوده است در كشوري كه منافعش ايجاب كرده از آن حمايت و در كشوري ديگر در همان وضعيت و شرايط از آن انتقاد كرده است و كشورهايي كه متحد استراتژيك براي آمريكا محسوب مي شوند علي رغم نقض آشكار حقوق بشر تاكنون از سوي آن كشور مورد سؤال و يا بازخواست قرار نگرفته اند. يكي از اين كشورها عربستان است كه هم پيمان اصلي آمريكا در منطقه خاورميانه در پيشبرد سياست هاي آن كشور است، در حالي كه در عربستان هنوززنان از حقوق اوليه خود همچون رانندگي محروم هستند و يا كشور به صورت غيردمكراتيك اداره شده و تاكنون انتخابات كه نماد اصلي دمكراسي و رعايت حقوق بشر است در آن كشور برگزار نشده اما هيچ گونه اتهامي متوجه آن كشور از سوي آمريكا نيست در حالي كه ايران به عنوان دموكراتيك ترين كشور منطقه از نظر برخي غربي ها، مورد اتهام جدي آمريكا در زمينه نقض حقوق بشر قرار گرفته است.
آمريكا در حالي كشته شدن يك فرد را در برخي كشورها نقض حقوق بشر دانسته و با به كارگيري گسترده رسانه هاي جمعي در اختيار و با انتشار پيام هاي اقناعي و رواني به آن پرداخته كه حدود يك دهه است در افغانستان و عراق به قتل و كشتار زنان و كودكان بي گناه ادامه مي دهد، در زندان هاي گوانتانامو و ابوغريب كه امروزه نماد رسوايي آمريكا محسوب مي شوند و ساير زندان هاي مخفي آن كشور در برخي كشورها زندانيان را به بدترين وضع ممكن مورد آزار و شكنجه جسمي و روحي قرار مي دهد، آشكارا از رژيم غاصب، جعلي و تروريستي صهيونيستي در كشتار زنان و كودكان فلسطيني حمايت كرده و علي رغم اعتراض و محكوم نمودن اين گونه اقدامات، باتوجه به نفوذ خود در نهادهاي تاثيرگذار مانع از برخورد جامعه بين الملل با اين گونه كشتارهاي بي رحمانه مي شود.
يكي ديگر از برخوردهاي دوگانه و متناقض آمريكا در زمينه حقوق بشر، سياست آن كشور در تحولات اخير منطقه خاورميانه است تا زماني كه احساس مي كرد سران ديكتاتور و دست نشانده هاي خود مي توانند در برابر قيام مردم مقاومت كنند از آنها حمايت ولي به محض وخيم تر ديدن شرايط براي آنها، سعي كرد با سياست هاي تزويري آنها را به برخي اصلاحات در كشور دعوت كند در حالي كه فراموش كرده بود قيام هاي مردمي منطقه تنها براي دموكراسي نبوده بلكه با الهام از اسلام و انقلاب اسلامي ايران و براي رهايي از تحقير هايي كه طي چندين دهه سران دست نشانده براي آنها به ارمغان آورده اند بوده است. كاخ سفيد نسبت به نقض حقوق انساني در منطقه خصوصاً كشور بحرين بي تفاوت تر از آن چيزي است كه ادعا مي كند، سياست مزورانه دولت اوباما در برابر شهروندان غيرمسلحي كه در بحرين كشته مي شوند بسيار وقيحانه است. در حالي دست نظاميان آل سعود با همكاري آل خليفه به كشتار مردم بي گناه بحرين آلوده شده، كه سياستمداران كاخ سفيد در صحبت هاي خود در خصوص تحولات منطقه، هيچ اشاره اي به كشتار مردم بحرين نمي كنند و همين مساله به آل سعود و آل خليفه اجازه داده تا بدون آنكه واهمه اي از برخورد جامعه بين المللي داشته باشند به طور مكرر حقوق بشر را نقض كرده و به شدت مردم بحرين را سركوب نمايند.
امروزه بايد از آمريكا پرسيد با كدام مدارك و مستندات مي خواهد از فعاليت هاي بشردوستانه خود دفاع كند در حالي كه پرونده حقوق بشري آن كشور مملو از تناقض و دوگانگي در برخورد با اين مفهوم صريح و شفاف است، آمريكا بايد بداند موج بيداري كه امروزه در منطقه خاورميانه شاهدش هستيم ناشي از سياست هاي تناقض گونه آن كشور است، نظرسنجي هاي صورت گرفته در كشورهاي جهان اسلام توسط مؤسساتي همچون پيو، گالوپ نشان مي دهد تصوير و اعتبار ايالات متحده آمريكا در اين كشورها سير قهقرايي به خود گرفته است و حتي نظرسنجي ها در كشورهاي غربي نيز نشان از همين وضعيت دارد و جالب تر اينكه در داخل آمريكا نيز نظرسنجي ها نشان از بي اعتمادي مردم به سران خود بوده و از سياست هاي آن كشور در خاورميانه و مناطق ديگر انتقاد مي نمايند كه همه اينها و بحران اقتصادي چند سال گذشته نشان از فروپاشي هژموني چندين ساله آن كشور است كه تحقق آن در آينده نه چندان دور از انتظار نخواهد بود.

 



تحليلي بر طرح هسته اي روسيه چرا هر نوع مداليته مذاكراتي بايد گام به گام باشد؟

محمد صدري
طرح روسيه درباره برنامه هسته اي ايران به طرح «گام به گام» معروف شده است. يك سؤال مهم درباره اين طرح اين است كه مقصود از گام به گام در اينجا چيست؟ و گام به گام بودن طرح روسيه دقيقاً به چه دليل يك حسن محسوب مي شود؟
مراجعه به سوابق مذاكراتي ايران و كشورهاي غربي نشان مي دهد كه اين مذاكرات همواره گرفتار يك معضل مزمن بوده و آن هم اينكه به ويژه از جانب غربي ها عموماً هيچ تضميني وجود نداشته است كه به تعهداتي كه در چارچوب يك توافق رسمي پذيرفته بودند، عمل شود. به عبارت ديگر، دو طرف درباره امور كاملا عيني و روشن توافقاتي مي كردند، يك طرف (عموماً ايران) به همه تعهدات خود عمل مي كرد و طرف ديگر يا اصلا تعهدي نمي پذيرفت و يا اينكه اراده اي براي عمل تعهداتش از خود نشان نمي داد.
توافقنامه هاي تهران، بروكسل و پاريس سه نمونه ايده آل براي نشان دادن اين وضعيت هستند. در اولي ايران متعهد شد برنامه غني سازي خود را تعليق كند، اجراي پروتكل را آغاز نمايد و درباره گذشته برنامه هسته اي خود شفاف سازي كند. متقابلا غربي ها متعهد شدند پرونده ايران را در آژانس عادي كنند، درباره عاري شدن خاورميانه از سلاح هاي هسته اي فعال شوند و به همكاري هسته اي صلح آميز با ايران بپردازند. ايران در همان اكتبر 2003 به همه تعهدات خود براساس بيانيه تهران يك جا عمل كرد اما متقابلا غربي ها براي عمل به آنچه تعهد كرده بودند حتي يك قدم هم برنداشتند. در توافقنامه بروكسل در فوريه 2004 ايران متعهد شد ساخت قطعات و مونتاژ ماشين هاي سانتريفيوژ را معلق كند و غربي ها هم تعهد دادند كه پرونده ايران را در اجلاس شوراي حكام ژوئن 2004 عادي كنند. باز هم ايران به تعهد خود عمل كرد اما هيچ اراده اي از جانب غرب براي عادي كردن پرونده ايران در ژوئن مشاهده نشد. توافقنامه پاريس از همه غم بارتر است. براساس اين توافقنامه ايران كل چرخه سوخت خود را معلق و در ازاي آن فقط «مذاكره» دريافت كرد!
در تمام اين موارد، اشكال كار اينجا بود كه اولا طرف مقابل برخلاف ايران هيچ تعهد مشخص، عيني و زمان بندي شده اي نمي كرد و ثانياً از ايران خواسته شد يك جا به همه تعهداتش عمل كند و بعد منتظر عمل غرب به وعده هايش بماند؛ انتظاري كه البته عموماً به هيچ نتيجه اي نمي رسيد.
ابداع رويكرد گام به گام محصول درس هايي است كه ايران از تجربه هاي عبرت آموز ديپلماسي هسته اي دوران دوم خرداد آموخته است. اين رويكرد كه در واقع نوعي مدل مذاكراتي است كه سعي مي كند آفت هاي مدل قبلي را علاج كند. هر نوع رويكرد گام به گام داراي ويژگي هاي زير است:
1- در آن گام هاي دو طرف از ابتدا تا انتها فهرست مي شود و پس از برداشته شدن گام آخر توسط دو طرف مذاكره، ديگر گامي براي برداشتن باقي نمي ماند.
2- به ازاي هر يك گام از جانب يكي از طرفين، گام متقابلي براي طرف مقابل تعريف مي شود به گونه اي كه پيشرفت فرآيند مستلزم آن است كه هر يك گام از جانب يكي از دو طرف با گام يك گام متقابل از پيش تعريف شده توسط طرف مقابل پاسخ داده شود.
3- ورود به هر مرحله در مذاكرات در اين مدل مستلزم تكميل شدن مرحله قبلي است و تكميل شدن هر مرحله مستلزم آن است كه هر يك از دو طرف گام هاي خود را به طور كامل به موقع بردارند.
4- هرگاه يكي از طرفين
درعمل به تعهد خود در مرحله اي از كار كوتاهي كند كل فرآيند همان جا متوقف مي شود و لذا چيزي به نام امتيازدهي يك جانبه و بدون مابه ازا معنا نخواهد داشت.
اين روش داراي محاسن بسيار متنوعي است. از جمله:
1- باعث مي شود هيچ يك از طرفين نتواند مذاكرات را الي الابد كش بدهد و هر بار با پيش كشيدن موضوعي جديد مانع به نتيجه رسيدن كار شود. تعداد موضوعات مورد مذاكره و گام هاي لازم از جانب دو طرف دقيقا و به ريزترين شكل ممكن تعريف مي شود و در نتيجه جايي براي جرزني آخر كار باقي نمي ماند.
2- اين روش مانع از آن مي شود كه يكي از دو طرف مجبور باشد دائما و به طور يك جانبه امتياز بدهد اما در عوض چيزي دريافت نكند. نوعي موازنه داده- ستانده در اين فرايند وجود دارد كه موجب مي شود هر دو طرف احساس برنده بودن داشته باشند.
3- اين روش باعث مي شود كه جلوي كلاهبرداري هاي بزرگ در مذاكرات گرفته شود. مقصود از كلاهبرداري بزرگ اين است كه يك طرف يك جا مجموعه اي بزرگ از امتياز از طرف مقابل دريافت كند و در عوض از زير بار عمل به تعهدات خود شانه خالي نمايد. در بدترين شرايط، اگر يكي از دو طرف بخواهد در عمل به تعهدات خود كوتاهي كند، طرف پاي بند به فرايند، حداكثر به اندازه يك گام ضرر مي كند نه بيشتر.
4- و نهايتا، يكي از مهم ترين محاسن اين روش اين است كه دو طرف به جاي تلاش براي برداشتن كلاه هم مجبور خواهند بود بر راه حل متمركز شوند و با جديت به تعهدات خود در قبال طرف مقابل عمل نمايند. علت هم اين است كه چنان كه گفته شد در رويكرد گام به گام پيشرفت فرايند مستلزم آن است كه مسئله به مسئله و گام به گام جلو برويم و هيچ مسئله جديد گشوده و طرح نخواهد شد الا اينكه مسئله قبلي حل شده باشد.
ايران اين مدل مذاكراتي را براي اولين و آخرين بار در اوت 2007 آزمود و دقيقا با استفاده از همين نقاط قوتي كه برشمرده شد توانست برخي از مبرم ترين مسائل خود با آژانس را حل كند.
در مداليته اوت 2007، اولا 6 مسئله به عنوان موضوعات باقي مانده فهرست شد و آژانس تعهد كرد كه پس از پايان اين 6 مسئله، هيچ موضوع ديگري را به عنوان «مسئله باقي مانده» مطرح نكند. ثانيا ايران ورود به هر مسئله را مشروط به تعيين تكليف مسئله قبلي كرد و در نتيجه آژانس براي پيشرفت كار و رسيدن به موضوعات مهم تر انتهاي فهرست هم كه شده، مجبور شد مسائل صدر فهرست را ببندند. به اين ترتيب، ايران براي اولين بار در طول تاريخ مذاكرات خود با آژانس توانست برخي مسائل مزمن خود را حل كند و نامه هاي رسمي از آژانس دريافت نمايد كه تأكيد مي كرد آژانس ديگر اين مسائل را به عنوان مسائل باقي مانده تلقي نمي كند.
جالب است كه در همان ايام آمريكايي ها به شدت از اينكه مداليته توافق شده با ايران پلكاني است نه موازي، گله مند بودند و از آژانس مي خواستند به جاي آن كه مسائل را يكي پس از ديگري مطرح كند، همه آنها را به طور همزمان روي ميز بگذارد.
تجربه مداليته اوت 2007 نشان داده است كه به ويژه در مقابل غربي ها كه هيچ وقت در عمل به تعهدات خود جدي نبوده اند، درپيش گرفتن رويكرد مرحله اي و گام به گام عاقلانه ترين مسير ممكن است. طرح روسيه اكنون به لحاظ شكلي واجد اين ويژگي هست و اين باعث مي شود:
اولا، به همان ميزان كه ايران درون مذاكرات تعهداتي مي پذيرد غربي ها هم عهد ه دار تعهداتي شوند.
ثانيا، ايران به محض اينكه مشاهده كرد غربي ها قادر يا مايل به برداشتن گامي كه برايشان تعريف شده نيستند مي تواند مذاكرات را همان جا متوقف كند ضمن آن كه اگر چنين اتفاقي رخ داد روشن خواهد بود كه توقف فرايند دقيقا كجا، به چه دليل و در اثر سوءرفتار كدام يك از طرفين رخ داده و لذا ديگر هيچ طرفي نمي تواند ايران را متهم به جدي نبودن يا اخلال در مذاكرات بكند.
ثالثا، اين الگو تمركز مذاكرات را بر حل مسائل متمركز مي كند و جلوي بهانه جويي هاي بيهوده را مي گيرد.
و رابعا، در بدترين حالت ايران همانقدر امتياز خواهد داد كه امتياز دريافت مي كند و هيچ همكاري بدون مابه ازايي وجود نخواهد داشت.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14