(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 11 مهر 1390- شماره 20038

اسلام و بردباري مذهبي
نفخ صور، بانگ سهمگين تغييرات در هستي



اسلام و بردباري مذهبي

محمد حسن قدردان قراملكي
يكي از مسائلي كه به خصوص در سال هاي اخير از طرف برخي از روشنفكران به تقليد از مباحث الهياتي غربي مطرح شده بحث از تسامح و تساهل در مذهب است اين بحث كه نسبت تنگاتنگي با تكثرگرايي و پلوراليزم معرفتي برقرار كرده اين ضرورت را ايجاب مي كند كه با توجه به مباني قرآني به بررسي آن پرداخته شود مقاله حاضر درصدد بررسي اين مسئله با توجه به نصوص ديني است كه از منبع فصلنامه نقد و نظر انتخاب شده است.
برخي مدعيان و داعيان غربي پلوراليسم مانند جان هيك بر اين پندارند كه لازمه «انحصارگرايي ديني»، عدم مدارا و نفي زندگي مسالمت آميز با پيرون اديان ديگر است. برخي از مترجمان و نويسندگان بومي نيز تقليدا بحث ناسازگاري يا تقييد اصل مدارا و تسامح با اصل «انحصار مستقيم به اسلام» را مطرح كرده اند.
به نظر ما نيم نگاهي به كتاب و سنت، بطلان توهم فوق را آشكار مي سازد و از باب نمونه به برخي آموزه هاي اسلامي در اين خصوص اشاره مي كنيم:
1- اجباري نبودن پذيرش اسلام
يكي از خاستگاههاي خشونت و تهديدكننده زندگي مسالمت آميز پيروان اديان مختلف در يك جامعه، تئوري «اجبار در انتخاب دين» است. يك جامعه ممكن است از پيروان اديان مختلف (حق و باطل) تركيب يافته باشد. الزام و اجبار همه گروهها به يك آيين مي تواند همزيستي را با تهديد مواجه كند، چنان كه تاريخ بعضي از اين گونه رفتار را در خود ضبط كرده است4.
آيين مقدس اسلام هرچند همه مردم و فرقه هاي مختلف را به سوي خود دعوت مي نمايد و عدم پذيرش آن را - از سر عناد و انكار- مساوي با عذاب در سراي ديگر (قيامت) مي داند؛لكن حساب دنيا و آخرت مردم را از يكديگر تفكيك مي كند. به اين معني كه قرآن در وهله نخست همه مردم را به پذيرفتن اسلام فرامي خواند و پيغمبر(ص) نيز آخرين وسع و جهد خود را در اين راه مبذول داشتند و دست به جهاد براي رفع موانع دعوت نيز زدند با اين وجود مردم را به انتخاب اسلام، مجبور نمي كردند. گرچه يادآور مي شوند كه عدم پذيرش اسلام اگر در اين دنيا مجازات و كيفري در پي خود ندارند، اما در آخرت، انسان ها مسئول اعمال خودشان خواهند بود و كيفر خواهند شد5.
اينك به برخي از آياتي كه اكراه و اجبار در پذيرفتن اسلام را نفي مي كند، اشاره مي شود:
لااكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي.
مفسران در شأن نزول آيه نوشتند كه گروهي از فرزندان مسيحيان تازه مسلمان از پذيرفتن اسلام امتناع ورزيدند، پدرانشان بعد از يأس از اسلام فرزندان مسيحي خود از طريق مسالمت آميز، شكايت آنان را به محضر پيامبر(ص) بردند تا آن حضرت با استفاده از الزام حكومتي آنان را مجبور به اسلام نمايد. آيه فوق براي نهي از الزام بر پيامبر(ص) نازل شد.
«قل الحق من ربكم فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر»6
(بگو اين حرف حق است از پروردگارتان هر كس مي خواهد ايمان بياورد و كس مي خواهد كافر گردد كهف 29)
«انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا»7
(ما راه را به انسان نشان داديم خواه شاكر باشد خواه ناسپاس انسان 3)
خداوند در اين دو آيه نخست به غايت اصلي خود از خلقت يعني هدايت مردم بر صراط مستقيم تأكيد مي كند و به دنبال آن يادآور مي شود كه هدايت فوق اجباربردار نيست، هركس آزاد و مختار است كه در اين دنيا يكي از دو گزينه (ايمان و كفر) را برگزيند.
فان تولوا فانما عليك البلاغ 8 (اگر از پذيرش اسلام سرپيچي كند بر تو تنها ابلاغ رسالت است آل عمران 20)
و ما انت عليهم بجبار 9 (تو مأمور به اجبار آنها نيستي ق 45)
فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمسيطر 10(تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده تو سلطه گر بر آنها نيستي جاثيه 21-22)
آيات فوق، شأن و وظيفه پيغمبر را تبليغ و رساندن پيام الهي بر مردم توصيف مي كند و خاطرنشان مي كند كه ايمان مردم مي بايست آزادانه و از روي بصيرت و برهان باشد و توسل به نيروهاي قهريه مفيد نخواهد افتاد.
آموزه فوق، روش همه انبياء الهي بوده است. چنان كه حضرت نوح خطاب به قوم خود مي فرمايد:
من چگونه مي توانم شما را ملزم به آيين خود نمايم، درحالي كه قلب هايتان از آن اكراه دارد.
«انلزمكموها و انتم لها كارهون»11. (آيا ما مي توانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم با اين كه شما كراهت داريد؟ هود 28)
استاد شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي گويد:
«يك سلسله آيات در قرآن داريم كه در آن تصريح مي كند كه دين بايد با دعوت درست بشود نه با اجبار، اين هم باز مؤيد اين مطلب است كه اسلام نظريه اش اين نيست كه به زور به مردم بگويد: يا مسلمان بشوي و اگر نه، كشته مي شوي. اين آيات هم به شكل گيري مفهوم آن آيات مطلق [جهاد] را- به اصطلاح- روشن مي كند.»12
2- طرح گفت وگوي منطقي با اديان ديگر
يكي از خاستگاه هاي تفاهم و تسامح و همزيستي گروه ها و مكاتب مختلف در يك جامعه، گشودن دريچه گفت وگو و مذاكره منطقي است. آيين مقدس اسلام از بدو تولد خويش به اين نكته توجه داشته است و از پيامبر خويش مي خواهد بنيان تبليغ و معرفي دين خود را بر اصل گفت وگو و منطق بنا نهد. اهميت و جايگاه گفت وگو در قرآن به قدري داراي ارج و منزلت است كه كاربرد واژه گفت وگو (قول و مشتقات آن) بعد از لفظ جلال «الله»، رتبه اول را دارد13.
قرآن كريم از پيامبر مي خواهد كه بنيان تبليغ و معرفي دين خود را چه در مواجهه با مخالفان و چه در مواجهه با مسلمانان بر اصل گفت وگو و منطق و حكمت و جدال احسن قرار دهد.
«ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه و جادلهم بالتي هي احسن».41«ولاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن».51
اين دو آيه، استراتژي تبليغ و دعوت اسلام را اتكاء به «برهان»، «موعظه» و «جدال احسن» معرفي مي كند و به پيامبر اسلام يادآور مي شود حتي در گفت وگو و مجادله پيروان اديان ديگر مبادا از «جدال احسن»، تعدي نمايد. مفسران در تبيين «جدال احسن» به گفت وگو براساس رفاقت و نرمي و دوري از تندگويي و طعن و اهانت اشاره مي كنند.61 شهيد مطهري آيات فوق را دليل ديگر بر نفي اكراه در انتخاب دين در اسلام ذكر مي كند.
البته قصد اسلام از انفتاح بابت گفت وگو با اديان ديگر، اظهار و اثبات براهين حقانيت خويش است تا به اين وسيله پيروان اديان ديگر با بصيرت و برهان گام به صراط مستقيم نهند، اما اسلام از تز مشهور «يا همه يا هيچ» حمايت نمي كند و بر اين اعتقاد نيست كه در صورت عدم بازدهي مطلوب ديالوگ باب گفت وگو را بسته به شيوه هاي ديگر بايد توسل جست، بلكه حتي در صورت عدم حصول نتيجه مقصود قرآن كريم همچنان بر استمرار گفت وگوي اديان تاكيد ورزيده درصدد تحصيل نتايج ديگر است. چنان كه ذيل آيه فوق از پيامبر(ص) مي خواهد كه در گفت وگوي خود با اهل كتاب به پيوند مذهبي مسلمانان با اهل كتاب در كليات ايماني مانند اصل توحيد و ايمان مسلمانان به كتاب آسماني آنان تصريح كند تا بستر تفاهم و مداراي پيروان دو دين هموار گردد.
... و قولوا امنا بالذي انزل الينا و انزل اليكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون.»71
و (به اهل كتاب) بگوييد: ما به تمام آن چه از سوي خدا بر ما و شما نازل شده ايمان آورده ايم و معبود ما و شما يكي است و ما در برابر او تسليم هستيم عنكبوت 64)
خداوند متعال در آيه ديگر ضمن دعوت اهل كتاب به الهيات مشترك آنان را از آلودن گوهر اديان آسماني (توحيد) به آفت شرك برحذر مي دارد.
«قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سوآء بيننا و بينكم ان لاتعبدوا الا الله و لانشرك به شيئا»81
(بگو اي اهل كتاب بياييد به سوي سختي كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خدا را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم آل عمران46)
آيه فوق از اهل كتاب مي خواهد در زير چتر واحد و مشترك آسماني يعني اصل توحيد جمع شده و به همزيستي خود با مسلمانان ادامه دهند.
3-نهي از استثمار و نفي اطاعت بندگان
يكي از مؤلفه هاي جامعه مطلوب و مدينه فاضله- و به اصطلاح امروزي جامعه مدني،- برابري حقوق افراد جامعه و عدم بندگي انسانهاي ضعيف در برابر انسانهاي قوي و متمول است و به بياني بايد سفره استثمار فردي يا حكومتي از جامعه انساني رخت ببندد و به جاي آن بستر آزادگي و برابري حقوق تمامي انسان ها گسترده شود، قرآن كريم نيز از اين نكته ظريف غافل نمانده ولي اين كه يك پيامبر الهي با قوه قهريه مردم را به اطاعت خود فرا خواند، به شدت برخورد كرده است. آيه ديگر يكي از اهداف پيامبران را آزادي مردم از بندگي طاغوتيان زمان ذكر مي كند.
براي هيچ بشري سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسماني و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا پرستش كنيد» (آل عمران، آيه 97)
خداوند در آيه ذيل يكي از وظايف پيامبر اسلام را رهايي مردم از زنجير استعمار طبقه خاص معرفي مي كند.
«بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آن ها بود (از دوش و گردنشان) برمي دارد» (اعراف، آيه 751).
در آيه ديگر اهل كتاب را از تكبر و روحيه نژادپرستي و استثمار يكديگر بر حذر مي دارد.
«قل يا اهل الكتاب... لايتخذ بعضناً بعضا اربابا من دون الله».12 (اي اهل كتاب بعضي از ما بعض ديگر را غير از خداي يگانه به خدايي نپذيرد آل عمران 46)
حضرت علي(ع) نيز هدف بعثت پيامبر اسلام(ص) را آزادي مردم از استثمار و عبادت بندگان به سوي پروردگار ذكر مي كند.22
4-مدارا با كافران
شايد از آيات پيشين اين توهم پيش آيد كه همزيستي اسلام با مخالفان اختصاص به پيروان كتابهاي آسماني و عمدتاً يهوديت و مسيحيت (اهل كتاب) دارد، اما اسلام همزيستي با كافران و مشركان را برنمي تابد و موضع قرآن با آنان موضع مقابله و عدم مدارا است. لكن ضعف توهم فوق نيز از تامل در مجموع آيات ناظر به چگونگي مواجهه با كفار آشكار مي شود.
تامل در مجموع آيات جهاد و مقابله با كفار و مشركان ما را به اين نكته رهنمون مي سازد كه جهاد با كفار به دليل مقابله آنان با اسلام ومسلمانان است. 32 و اگر كفار به صرف اعتقاد كفر يا شرك خود باقي بمانند و دست به شيطنت و ستيز با مسلمانان نزنند، قرآن نه تنها دستوري به مقابله و جهاد با آنان نمي دهد كه پيغمبر اسلام را به مدارا و صلح نيز فرا مي خواند:
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علي الله انه هو السميع العليم.»42
«و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درآي، و بر خدا توكل كن، كه او شنوا و داناست.»
«فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا.»52
خداوند اصل مدارا را حتي درباره منافقاني دريغ نكرده و در آيه اي پس از امر به مقاتله با منافقان در كارزار جنگ قايل به استثناء شده و منافقاتي را كه بين آنان و مسلمانان پيماني است يا از جنگ خسته شده اند و تمايل به صلح دارند، امر به آتش بش با اين دسته مي دهد.
«هرگاه از اين كار [توبه] سرباز زنند [و به اقدام به ضد شما ادامه دهند] هر جا آنها را يافتيد، اسير كنيد، و (در صورت احساس خطر) به قتل برسانيد. و از ميان آنها دوست و يار و ياوري را اختيار نكنيد، مگر آن كه با هم پيمانان شما پيمان بسته اند، يا آنها كه به سوي شما مي آيند و از پيكار با شما، يا پيكار با قوم خود ناتوان شده اند.» (نساء98 و 09) قرآن كريم علاوه بر صلح و سفارش زندگي مسالمت آميز با كفار، مسلمانان را به نوعي به نيكوكاري و احسان و اجراي عدالت در حق آنان توصيه مي كند.
«خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارشان بيرون نراندند نهي نمي كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.» (ممتحنه آيه8).
خداوند در اين آيه شريفه ملاك و موضوع مقابله و عدم مدارا با كفار را صرف عقيده شان ذكر نمي كند، بلكه ملاك، قتال كفار با مسلمانان و آزار و اذيت آنان است، از اين رو آيه امر به احسان و نيكوكاري در حق كفار مي دهد كه با جبهه اسلام در حال ستيز و مقابله نباشند.
«به هر حال) با آنها (كفار) مدارا كن و عذرشان را بپذير، و به نيكي ها دعوت نما و از جاهلان روي بگردان.» (اعراف آيه991)
آيه فوق يكي از بنيادي ترين دستورهاي اخلاقي اجتماعي براي مدارا و همزيستي به شمار مي رود. خداوند در اين آيه درباره كفاري كه به حضرت محمد(ص) ايمان نمي آوردند و بعضا موجبات اذيت و آزار جسمي و روحي آن حضرت را فراهم مي آورند، دستورگذشت و عفو (چشم پوشي از بدي ها و انتقام و گزينش راه اعتدال) را صادر مي كند. شايد اين توهم پيش آيد كه آيه فوق و عفو
پيامبر اسلام اختصاص به دوران ضعف و عدم قدرت آن حضرت داشت، لكن عفو عمومي آن حضرت در جريان فتح مكه تمامي كفار و مشركاني 92 را كه يك عمر اسباب آزار و اذيت و تبعيد و طرح قتل حضرت را فراهم آورده بودند، سستي توهم فوق را نمايان مي كند.
آيه ديگر مسلمانان را از ناسزا گفتن و دشنام دادن به كفار و معبود آنان باز مي دارد تا بدين سان بستر درگيري ها و ناسزا گفتن كفار برشعاير و مقدسات ديني فراهم نيايد.
«ولاتسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبواالله عدوا بغير علم»03 (كساني كه غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد مبادا آنها از روي جهل خدا را دشنام دهند انعام 701)
سيره پيامبر(ص) در مدارا
الف- مساوات مردم : حضرت محمد(ص) با الهام از آيات قرآن، در برابر مخالفان و منكران دين، رفتار بسيار خوش و عاطفه آميزي داشت. حضرت همه مردم را فرزندان يك آدم و خاك و مخلوق خداوند وصف مي كند كه با تأمل در اين نكته نه تنها تساوي مردم استفاده مي شود، بلكه مي توان از آن خويشاوندي جوهري انسان ها در اصل آفرينش و انتساب به يك خداوند را استنتاج كرد كه آن زمينه عطوفت و محبت قلبي و روحي انسان ها به يكديگر مي شود كه مبناي اساسي براي اصل مدارات اسلامي است.
«ايها الناس ان ربكم واحد و ان ابائكم واحد كلكم من آدم و آدم من تراب». 13
حضرت ملاك احترام و تكريم الهي را نفس انسانيت و خيررساني به ديگران توصيف مي كند:
«الخلق كلهم عيال الله و احبهم اليه انفعهم لهم». 23 (همه مردم عيال و آفريده يكسان خداوندند خداوند نافع ترين آنها به مردم را دوست دارد)
مردم همه مخلوق و عيال خداوندند [ يعني هيچ فرق و امتيازي بر يكديگر ندارند] و محبوب ترين آنها نزد خداوند، كسي است كه خير و نفع او براي سايرين بيشتر باشد.
ب- دفاع از اقليت هاي مذهبي: «من ظلم معاهدا و كلفه فوق طاقته فانا حجيجه يوم القيامه ». 33
پيامبر(ص) بارها مسلمانان را به رفتار خوش و انصاف درحق غيرمسلمانان سفارش كرده و فرموده:
«كسي كه در حق «معاهد» يعني اهل كتابي كه بين او و اسلام پيماني بسته شده است، ظلم و ستمي روا دارد، من در روز قيامت حامي آن اهل كتابي عليه مسلمان ظالم خواهم بود.»
ج- رنجانيدن ذمي، رنجانيدن پيامبر است:
«من اذي ذميا فانا خصمه و من كنت خصمه خصمته يوم القيامه .» 43
دراين روايت نيز پيامبر(ص) هرگونه آزار رسانيدن به اهل كتاب را مساوي به دشمني با خويش تلقي كرده اعلام مي كند كه در قيامت براي دفاع از مظلوم- هرچند يهودي- برخواهد خاست.
د- احترام به جنازه يهودي: پيامبر گرامي با جمعي نشسته بودند كه جنازه يك يهودي را آوردند. پيامبر براي احترام جنازه به پا خاست. حاضران گفتند: آن جنازه يهودي است. پيامبر بزرگوار فرمود:
«هر موقع كه جنازه اي ديدي [ چه مسلمان و چه غيرمسلمان] براي احترام آن از جا برخيزيد». 53
ه- اولين منشور آزادي عقيده: يكي از افتخارات بزرگ اسلام انعقاد قراردادهاي رسمي صلح جويانه با مخالفان و منكران خود است. پيامبر اسلام در دوران حكومتش عهدنامه هاي مختلفي با منكران خود منعقد نمودند كه به موجب مفاد اين عهدنامه ها حكومت اسلامي در مقابل دريافت ماليات ويژه از اهل كتاب خود را متلزم به رعايت حقوق سياسي و اجتماعي و امنيت اقليت هاي مذهبي مي كرد. اولين آنها قرارداد صلح با يهوديان در مدينه است كه بنا به نظر «پروفسور هوستون اسميت» اين قرارداد در حقيقت اولين منشور و فرمان آزادي عقيده در تاريخ بشريت است. 63 مواد تبصره هاي اين معاهده بسيار مترقي و قرن ها جلوتر از زمان خود است.
يكي ديگر از اين معاهده ها قرارداد پيامبر(ص) با مسيحيان نجران است كه به موجب آن:
«محمد(ص) پيامبر خدا ملتزم مي شود كه جان و مال و اراضي و عقايد و معابد آنها [مسيحيان ] از هرگونه گزندي مصون خواهد ماند و هيچ گونه تحميل و يا تحقيري به آنان روا نخواهد شد و نيز اراضي آنان به وسيله لشكريان اشغال نخواهد گرديد. مادامي كه اهالي نجران به اين پيمان وفادار بمانند، هيچ نيرويي متعرض آنان نخواهد بود.» 73
سيره امام علي(ع) در مدارا
تاريخ زندگاني امام علي(ع) به خاطر وجود فراز و نشيب هاي فراوان و رويارويي ها با انواع مخالفان چه در زمان بركنار بودن از حكومت و چه در عصر حكومت، قواعد مواجهه با مخالفان را به ما مي آموزد، به ويژه رعايت اهم و مهم در مناسبات و مواضع است كه آن بزرگوار به صيانت از نهال اسلام، از حقوق خود در موضوع خلافت چشم پوشيد، و بالاتر از آن، به همكاري با خليفه اهتمام ورزيد. اين درحالي بود كه توقع مي رفت آن امام بزرگوار به عنوان مخالف سياسي و برحق خلافت خليفه گان غاصب، به گوشه اي رفته و به قهر و مانع تراشي روي آرند. سيره نوراني آن حضرت براي كساني كه در حكومت اسلامي در اقليت قرار دارند و يا احياناً خود را ذي حق مي دانند، درس عبرت و آيينه اي است كه در آن روحيه همكاري و همراهي با حكومت به صورت شفاف به تصوير كشيده شده است.
الف- عشق و محبت به تمامي مردم: حضرت(ع) در دستورالعمل اجرايي به مالك اشتر، وي را علاوه بر رعايت اصل قانون و حقوق مردم و عدالت، به محبت و عطوفت قلبي به همه مردم اعم از مسلمان و كافر سفارش مي كند:
«اشعر قلبك الرحمه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك او نظير لك في الخلق».83
«اي مالك قلبت را از رحمت و محبت و لطف به مردم آكنده كن و مبادا چون گرگ فرصت طلبانه حقوق آنان را پايمال سازي. زيرا مردم دو قسمند: يا مسلمان و برادر ديني تواند و يا غيرمسلمان [اهل كتاب يا كافر] كه در آفرينش مانند تواند.»
ب- احترام به حقوق اقليت ها: احترام به قوانين و مقررات اديان ديگر و به رسميت شناختن آن يكي ديگر از اصول حقوقي اسلام است؛ مثلاً با اين كه در اسلام ازدواج با محارم مردود اعلام شده است، هيچ مسلماني حق ندارد با استناد به قوانين شريعت اسلامي، ادياني را كه چنين ازدواجي را حرام نمي دانند، مانند زرتشتيان، زناكار شمارد. اين حرمت نهادن به احكام ديگر مذاهب، در سيره زندگاني امامان بزرگوار شيعه بسيار آشكار است.
مي فرمايد:
«اگر من به داوري و قضاوت بنشينم، درباره پيروان تورات به حكم تورات و بين پيروان انجيل به انجيل و به پيروان زبور به زبور و بين پيروان قرآن كريم به قرآن كريم عمل خواهم نمود.»93
ج- توجه خاص به اقليت ها: شهر انبار يكي از مناطق تحت حكومت امام علي(ع) بود كه مردم آن مسلمان و يهودي بودند. جمعي از لشكريان معاويه به آن دستبرد زدند و زيورآلات برخي از زنان، از جمله يك زن يهودي را به يغما بردند. حضرت از شنيدن اين خبر چنان اندوهناك شد كه فرمود: «اگر مسلماني از شنيدن خبر غارت يك زن يهودي كه تحت حمايت حكومت اسلامي است، بميرد، پيش من نه تنها سزاوار ملامت نيست، كه شايسته تكريم و اجراست.» (04)
د-پرداخت مستمري به از كار افتادگان اهل كتاب: روايت شده است كه امام (ع) در راه به پيرمرد فقيري برخورد. حضرت درباره وضع او از يارانش پرسيد: گفتند: او مسيحي است. امام (ع) با خشم و تندي فرمودند:
«شما در ايام جواني از او استفاده كرديد [يعني او نيز مانند سايرين درايام جواني خود به اين سرزمين خدمت نموده است] تا اين كه به پيري و ناتواني رسيده است، آيا سزاوار است كه او را به حال خود واگذاريد؟»
همان جا حضرت دستور دادند ازبيت المال به او معاش و حقوق پرداخت نمايند. 14
ه- بدرقه همسفر يهودي: حضرت در راه كوفه با يك يهودي همسفر شدند. مقداري به كوفه مانده بود كه يهودي راه ديگري را پيش گرفت. حضرت نيز در پي او رفت، آن شخص از حضرت پرسيد: پس چرابا من مي آيي؟
حضرت فرمود: تو همسفر من بودي و من مي خواهم تو را چند قدم بدرقه كنم.
و- تسامح و مدارا در برابر خوارج: خوارج گروهي از لشكريان حضرت علي (ع) درجنگ صفين بودند كه در مسئله «حكميت» از قرارگاه آن حضرت خارج شدند و درجايي ديگر براي خود قرارگاهي تشكيل دادند. اينان تا جايي پيش رفتند كه حضرت علي(ع) را تكفير كردند، و به مخالفت ورزي و تبليغات عليه آن حضرت پرداختند؛ گاه با حضور درمسجد و عدم اقتدا به ايشان، علنا به حضرت اهانت مي كردند. به همين مقدار نيز بسنده نمي كردند گاه در اثناي نماز به دادن شعارهاي تند و بعضا ناسزاگويي دست مي زدند. 24 با اين حال حضرت با آنها مدارا مي نمود و دست به هيچ گونه عكس العمل تندي نمي زد و ياران خود را نيز دعوت به سكوت و آرامش مي كرد و بركشتگان آنان نيز نماز مي گزارد. حتي به آنان اجازه حضور در مسجد را مي داد و حقوق آنان را از بيت المال پرداخت مي نمود. حضرت مكرر تاكيد مي كردكه به اين اصل ( مدارا) عمل خواهد نمود:«لا نمنعكم مساجد الله ان تذكروا فيها اسمه لانمنعكم من الفيحا مادامت ايديكم مع ايدينا لانقاتلكم حتي تبدوونا.» 34
ز- سنت مناظره: مناظرات ائمه شيعه با مخالفان و كافران درحالي كه حكومت و قدرت در دست مسلمانان بود گواه ديگري بر مدارات اسلامي است كه تاريخ موارد بسياري از آن را ثبت كرده است.
اعترافات متفكران غربي
«الفضل ما شهدت به الاعداء» هنر، آن است كه مخالفان يا غيرمسلمانان به فضائل اسلام اعتراف كنند:
1-ويل دورانت:
«اسلام طي پنج قرن از سال 18 تا 567 (007-0021 م) از لحاظ نيرو، نظم بسط قلمرو حكومت، تصفيه اخلاق و رفتار، سطح زندگاني، وضع قوانين منصفانه انساني و تساهل ديني، ادبيات، دانش علم طب و فلسفه پيشاهنگ جهان بود». 44
«هرچند محمد (ص) پيروان دين مسيح را تقبيح مي كند، با اين همه نسبت به ايشان خوش بين است و خواستار ارتباطي دوستانه بين آنها و پيروان خويش است. حتي پس از برخوردي كه با پيروان دين يهود داشت، با اهل كتاب كه همانا يهوديان و مسيحيان بودند، راه مدارا پيش گرفت.» 54
2- گوستاولوبون:
«زور شمشير، موجب پيشرفت قرآن نگشت، زيرا رسم اعراب [مسلمان] اين بود كه هر كجا را كه فتح مي كردند، مردم آن جا را در دين خود آزاد مي گذاردند. اين كه مردم مسيحي از دين خود دست برمي داشتند و به دين اسلام مي گرويدند و زبان عرب را بر زبان مادري خود برمي گزيدند، بدان جهت بود كه عدل و دادي كه از آن عرب هاي فاتح مي ديدند، مانندش را از زمامداران پيشين خود نديده بودند.»64
3- روبرتسون:
«تنها مسلمانان هستند كه با عقيده محكمي كه نسبت به دين خود دارند، يك روح سازگار و تسامحي نيز با اديان ديگر در آنها هست.» 74
4- ميشو:
«هنگامي كه مسلمانان (در زمانه خليفه دوم» بيت المقدس را فتح كردند، هيچ گونه آزاري به مسيحيان نرساندند. ولي برعكس هنگامي كه نصاري اين شهر را گرفتند، با كمال بي رحمي مسلمانان را قتل عام كردند و يهود نيز وقتي به آنجا آمدند بي باكانه همه را سوزاندند... بايد اقرار كنم كه اين سازش و احترام متقابل به اديان را كه نشانه رحم و مروت انساني است، ملت هاي مسيحي مذهب از مسلمانان ياد گرفته اند.» 84
5- كونت هانري دي كاستري:
اين نويسنده فرانسوي، بقاي نسل يهود را معلول مداراي دول اسلامي با آنان مي داند:
«اگر از جنس يهودي تا به حال كسي در اين جهان به جاي مانده است، بر اثر همان دولت هاي اسلامي بود كه در قرون وسطا آنان را از دست مسيحيان خون آشام نجات دادند... در صورتي كه اگر نصارا همچنان به حال قدرت باقي مي ماندند و بر جهان حكومت مي كردند، نسل يهود را از جهان برمي داشتند.»94
6- آدام متز:
«كليساها و صومعه ها در دوران حكومت اسلامي چنان مي نمودند كه گويي خارج از حكومت اسلامي به سر مي برند و به نظر مي رسيد بخشي از سرزميني ديگر هستند كه اين خود موجب مي شد چنان فضايي از تسامح برقرار گردد كه اروپا در سده هاي ميانه با آن آشنايي نداشتند. 05 و...
¤ پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود مي باشد

 



نفخ صور، بانگ سهمگين تغييرات در هستي

علي جواهردهي
شناخت آينده هستي و سير تحولات آن، مسأله خردمندان است. انسان به سبب ويژگي و صفت خردمندي نيز تلاش مي كند تا نسبت به آينده هستي شناختي به دست آورد، بويژه آن كه خود نيز بخشي از اين آينده است. نگاه به آينده به دو شكل در انسان نمايان مي شود: گاه به آينده خود و ديگر موجودات توجه مي يابد كه پس از مرگ درچه وضعيتي قرار مي گيرند و آيا چيزي به نام زندگي پس از مرگ نيز وجود دارد؟ و گاه ديگر، به آينده خود در ضمن آينده جهاني مي نگرد كه از آن به دنيا ياد مي كند. به اين معنا كه آيا پاياني براي آن چه به نام دنيا ناميده مي شود، وجود دارد؟ و اگر پاسخ مثبت است، وضعيت پس از دنيا چگونه است؟ و آيا جهاني ديگر پس از پايان اين دنيا شكل مي گيرد؟
اين پرسش ها و مانند آن به اشكال گوناگون آدمي را به خود مشغول داشته و شناخت زندگي دنيوي و مسايل آن را مورد توجه قرار داده است. اما مشكل اين است كه با خردورزي نمي توان براي بسياري از اين پرسش ها پاسخي مناسب يافت. اين جاست كه وحي به ياري بشر آمده تا پاسخهاي مناسبي در اختيار بشر قرار دهد.
نويسنده براين اساس، به سراغ آموزه هاي وحياني قرآن رفته تا نگرش قرآن را نسبت به آينده و سير تحولات در هستي ارائه دهد. يكي از مهمترين اين مسايل در آموزه هاي وحياني، مسأله نفخ صور است كه بيانگر چگونگي اين تحولات مي باشد.
هستي شناسي، گامي براي خودشناسي
مسأله معرفت نفس به معناي خودشناسي، يكي از موضوعات و مسايل مورد علاقه انسان است. از اين رو انسان به شناخت ابعاد گوناگون خود از جمله علم ابدان و علم النفس يا همان پزشكي و روان شناسي علاقه مند است؛ زيرا ابعادي از حقيقت وجودي خودش را به وي نشان مي دهد؛ هرچند كه اين دانش ها، نگاه جامع نسبت به حقيقت وجود انساني ايجاد نمي كند، ولي اين مسايل در كنار مسايل و موضوعات ديگر كمك مي كند تا شناخت بهتر و كامل تري از خود و انسان داشته باشد.
به سخن ديگر، تلاش هاي انسان براي شناخت خود و حقيقت وجودي انسان، گوشه اي از حقيقت ناشناخته انسان را به وي مي شناساند و همين مقدار نيز براي ساماندهي زندگي خود مفيد و سازنده است.
در اين ميان افزون بر ابزارهاي شناخت هاي معمولي، وحي نيز به ياري بشر آمده و گوشه هاي بسيار نهان تر از ابعاد پيچيده انساني را بيان كرده است.
خرد و وحي به انسان آموخته است تا براي شناخت خود تنها به معرفت مستقيم از نفس و وجود خود بسنده نكند و افزون بر آيات انفسي به سراغ آيات آفاقي و شناخت بيروني نيز برود؛ زيرا خود انسان نيز بخشي از هستي است كه شناخت آن مي تواند در تبيين و توصيف حقيقت وجود انسان به وي كمك رساند. از اين رو هستي شناختي، بخشي از خودشناسي انسان تلقي مي شود و انسان خردمند نيز از همه ابزارها و منابع شناختي بهره مي برد تا به تبيين و توصيفي دقيق تر و كامل تر از خود بپردازد و براساس اين تبيين و توصيف حقيقي و دقيق، توصيه هايي را ارايه دهد و براساس آن عمل كند.
مرگ و پايان دنيا، دو مسأله اساسي
انسان زندگي را با مفهوم متقابل آن يعني مرگ درك كرد. زماني كه مرگ زندگاني هاي ديگر را ديد، دانست كه زندگي مفهومي است كه مرگ، آن را معنا مي بخشد. براين اساس در انديشه درك و فهم مرگ رفت تا با شناخت مرگ، درك درستي از زندگي داشته باشد.
هرچند كه انسان با نگاهي به پيرامون و محيط زيست خود در طبيعت، تولد دوباره زندگي را در گياهان مشاهده كرد و از رويش دوباره گياهان در خاك مرده و سرد، زندگي دوباره و رستاخيز آن را ديد؛ ولي كم توانست از اين رستاخيز، درك درستي از رستاخيز انسان و جانوران به دست آورد؛ زيرا جانوري را نديد كه همچون گياه برخيزد و رستاخيز و تولدي دوباره داشته باشد. اين جا بود كه در تفسير مرگ به معناي پايان مطلق يا پاياني براي زندگي دوباره، واماند.
بنابراين، پرسشي در ذهن انسان شكل گرفت كه آيا مرگ، پايان همه چيز براي اوست يا اين كه زندگي به شكلي ديگر براي او رقم مي خورد، چنان كه گياه با ريشه هاي باقي مانده در خاك و يا دانه هايش، زندگي دوباره را تجربه مي كند؟
پرسش ديگري كه براي انسان مطرح شد، مسئله جهاني است كه در برابرش قرار دارد. آيا اين جهان هم مانند گياهان و جانوران، به پايان مي رسد و مرگ را تجربه مي كند؟
پاسخ به هر دو مسئله مرگ و پايان دنيا، از طريق خردورزي هرچند امكان پذير باشد، ولي پاسخ ها نمي تواند از كليت نفي و اثبات بيرون باشد و درباره چگونگي و يا چرايي، سخن و مطلبي ارايه دهد. اين جاست كه وحي به عنوان خرد بيروني، به مدد انسان آمده و او را با حقيقت مرگ و پايان دنيا آشنا مي سازد.
پاسخ وحي قرآني به دو مسئله مرگ و پايان دنيا، پاسخي جامع و كامل همراه با چرايي و چگونگي آن است.خداوند در قرآن، مرگ را انتقال از زندگي دنيوي به زندگي ديگر در عالم برزخ و سپس آخرت مي داند؛ چنان كه پاياني براي دنيا مطرح مي سازد كه پس از فروپاشي و نابودي آن، سرايي ديگر با كيفيت و اشكال ديگر پديدار مي شود كه از آن به جهان اخروي ياد مي شود.
نفخ صور، امواج سهمگين نابودي و رستاخيز
وحي قرآني براي پايان دنيا و آغاز جهاني ديگر، دو موج سهمگين را بيان مي كند. اين دو موج به نام نفخ صور در آيات قرآني مطرح شده است.
نفخ به معناي دميدن (مفردات الفاظ القرآن الكريم، ص 816) خارج كردن باد از داخل چيزي به طور محكم است (التبيان، ج 7، ص 95)، صور به معناي شاخي است كه در آن دميده مي شود. (مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 766)
در اصطلاح متكلمان و فلاسفه اسلامي، نفخ صور عبارت از افاضه روح و ايجاد و انشاي زندگي و حيات است. افاضه دوم حق است كه موجب بعث و حشر اجساد است در نشآت عالي اخروي (فرهنگ معارف اسلامي، ج 2، ص 2021)
درباره نفخ صور همچنين گفته شده كه آن شاخي است كه در آن دميده مي شود و خداوند متعال آن را سبب بازگشت صورت ها و ارواح نسبت به جسم هايشان مي كند. (مفردات الفاظ القرآن الكريم، ص 498)
براساس آموزه هاي قرآني، دميدن در صور، از نشانه هاي حتمي قيامت است. (دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج 2، ص 1386)
البته اين بدان معنا نيست كه نفخ صور يكي باشد؛ بلكه براساس آموزه هاي قرآني نفخ صور، متعدد است. از آيه 87 سوره نمل بر مي آيد كه دو نفخ صور اتفاق خواهد افتاد: يكي از براي نابودي و اماته و ديگري براي احيا و زندگي است.
خداوند در آيه 68 سوره زمر، بر وجود فاصله ميان دو نفخ صور تاكيد مي كند. به اين معنا كه نفخ صور نخست براي نابودي جهان دنيوي و مرگ همه موجودات هستي است و نفخ صور دوم براي ايجاد جهان اخروي و احياي زندگي موجودات پس از مرگ و رستاخيز آنان است.
از پيامبر اكرم(ص) در معناي آيه 103 سوره انبياء، پرسيدند. آن حضرت فرمود: يك صيحه بر مردم زده مي شود و مرده اي نمي ماند، مگر اينكه زنده مي شود و زنده اي نمي ماند مگر كه مي ميرد؛ جز آن چه را كه خدا بخواهد. سپس صيحه اي ديگر بر آنان زده مي شود. آنان كه مرده اند، زنده شده همگي به صف كشيده خواهند شد. (تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 416، حديث 180)
خداوند در آياتي از جمله 48 تا 54 سوره يس و 1 تا 14 سوره نازعات از وجود دو نفخ صور به معناي نابودي زمين و مرگ همه موجودات و نفخ قيامت و رستاخيز و ايجاد جهان و زندگي ديگر سخن گفته است. (التفسير المنير، ج 30، ص 35 و نيز مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 652) خداوند به مسايل ديگري درباره نفخ صور و چرايي و چگونگي آن اشاره مي كند و در آيات 20 و 22 سوره ق، جهل و غفلت بشر نسبت به نفخ صور و پيامدهاي آن را عاملي در رفتار نادرست بشر در دنيا و حركت در مسيري برخلاف اهداف آفرينش و آموزه هاي هدايتي عقل و وحي بر مي شمارد.
نفخ صور در هنگام قيامت به صورت يك صيحه و موج سهمگين است كه هستي را درهم مي پيچيد و دوباره مي سازد. (همان آيات و نيز ق، آيه 42 و يس، آيات 48 تا 53)
از ويژگي هاي نفخ صور اين است كه داراي صداي شديد و كر كننده است. (عبس، آيه 33) چرا كه صاخه به صيحه و بانگي شديد گفته مي شود كه گوشخراش مي باشد. (تفسير الميزان، ج 2، ص 210)
زمان دميده شدن نفخ صور با توجه به اين كه دو نفخ و صيحه است، دو زمان متفاوت است. يكي از اين نفخه ها در پايان دنيا و آغاز قيامت (انعام، آيه 73 و كهف، آيات 98 و 99 و طه؛ آيات 100 و 102) و ديگري پس از قيامت براي ايجاد و احياي هستي و زندگي دوباره است. (همان و نيز يس، آيات 51 و 53)
براساس آيه 102 سوره طه، دميده شدن در صور و حشر در قيامت دو رخداد مرتبط با يكديگر هستند. بنابراين ارتباط تنگاتنگي ميان پايان دنيا و زندگي و رستاخيز و قيامت دوباره هستي و موجودات وجود دارد. از اين رو خداوند در آيه فوق حشر را بر نفخ صور عطف كرده تا ارتباط اين دو رخداد مهم هستي را با يكديگر نشان دهد.
نفخ صور امري صددرصد يقيني و وقوع يافتني است. (نازعات، آيات 1 تا 7) و كسي نمي تواند در وقوع آن ترديد افكند؛ زيرا امري به دور از هر گونه بطلان و بيهودگي و در مسير اهداف آفرينش (انعام، آيه 73) و براساس اراده و مشيت مطلق الهي (همان)، مالكيت و خالقيت و علم و حكمت خداست (همان)؛ از اين رو خداوند بدان وعده مي دهد (انبياء، آيه 103) چرا كه با وقوع آن اهداف آفرينش و خلقت هستي و دنيا و انسان معنا مي يابد.
مسئوليت اين امر به عهده اسرافيل يكي از بزرگترين فرشتگان مقرب الهي كه در رديف جبرائيل، ميكائيل و عزرائيل قرار دارد، انجام مي شود. در آيات قرآني از اسرافيل به عنوان داعي (طه، آيه 108 و نيز مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 50) و منادي (ق، آيات 41 و 42 و نيز الميزان، ج 18، ص 361 و مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 226) ياد شده است.
از آيات 41 و 42 سوره ق همچنين به دست مي آيد كه پيامبر(ص) براي شنيدن صداي منادي نفخ صور از جايگاهي نزديك گوش به زنگ مي باشد. اين بدان معناست كه پيامبر(ص) از جمله كساني است كه نزديك به خدا و يا اسرافيل است و از نوعي احاطه و تسلط بر اين تغيير و تبدل در جهان هستي برخوردار مي باشد.
ايمني از نفخ صور
از اين آيات و آياتي ديگر به دست مي آيد كه نفخ صور هرچند كه از نوعي فراگيري و عموميت برخوردار است، ولي اين گونه نيست كه همگان گرفتار نفخ صور و نابودي شوند و نيازمند به احيا و ايجاد دوباره باشند. به عنوان نمونه برخي از موجودات از نفخ صور اول در امان هستند. خداوند در آيه 87 سوره نمل و 68 سوره زمر بيان مي دارد كه دست كم اسرافيل كه خود مسئول دميدن است، از نفخ صور در امان است. از استثنايي كه در اين آيه مطرح شده و نيز از برخي روايات به دست مي آيد كه افراد ديگري چون جبرائيل، ميكائيل و عزرائيل (مجمع البيان، ج7 و 8، ص 370 و 792؛ و نيز تفسير كبير، فخر رازي، ج8، ص574) درامان خواهند بود.
غير از اينان، حاملان عرش (نمل، آيه 87 و زمر، آيه 68 و نيز انوارالتنزيل، بيضاوي، ج3، ص291)، خزانه داران خدا (همان)، برخي از موجودات زنده و با شعور آسماني (نمل، آيه 87 و زمر، آيه 68)، برخي از موجودات زميني (همان)، حورالعين (نمل، آيه 87 نيز انوارالتنزيل، بيضاوي، ج3، ص291)، بهشتيان (انبياء، آيات 101 و 102)، شهيدان (نمل، آيه 87 و زمر، آيه 68 و نيز مجمع البيان، ج7 و 8، ص 370) و برخورداران از احسان خداوند (انبياء، آيات 101 و 102) نيز از صيحه نفخ صور و ترس و هراس آن در امان خواهند بود.
بي گمان مقام و منزلت پيامبران(ع) بويژه چهارده معصوم(ع) برتر از همه اين افراد گفته شده است، پس آنان به يقين از اين صيحه ها در امان خواهند ماند. اين بدان معناست كه آنان در مرتبه اي از هستي قرار مي گيرند كه نيازي به تبديل و تغيير از طريق مرگ و نيستي و احياي دوباره ندارند.
به سخن ديگر، تحولات و تغييرات براي كساني اتفاق مي افتد كه خود به مرگ اختياري شرايط زيستي متفاوتي براي خود فراهم نياورده اند و لازم است تا از طريق دالان نفخ صور به حقيقت ديگري منتقل شوند.
آثار نفخ صور
براي درك اين معنا لازم است تا آثار نفخ صور براساس آموزه هاي قرآني روشن شود. آنچه از آيات به دست مي آيد اين است كه نفخ صور كاركردها و آثار بسيار گوناگون و متعددي دارد كه بيش از 60 اثر در قرآن براي آن بيان شده است.
البته اين آثار براي دو نفخ و صيحه متفاوت است؛ چرا كه نفخي براي نابودي و نفخي براي احياست. از اين رو خداوند در آيات 8 و 9 مدثر، لحظه دميدن و نفخ صور در آستانه قيامت را، آغاز سختي ها و ناگواري ها براي اهل محشر مي داند كه اكثريت مردم را شامل مي شود.
همچنين نفخ صور، آغاز قيامت و رستاخيز انسانهاست كه در آياتي از جمله 73 سوره انعام و 99 سوره كهف و 100 تا 103 سوره مؤمنون و طه و 51 تا 54 سوره يس به آن توجه داده شده است.
از آثار نفخ نخست صور، اختلال در نظام هستي و پاشيدگي آن (حاقه، آيات 13 تا 16)، حركت كوهها همانند ابرها (نمل، آيات 87 و 88 و نباء، آيات 18 و 20)، ترس و خوف و وحشت همگاني (همان)، فروپاشي آسمان و پيچيده شدن آن چون طومار (انبياء، آيات 103 و 104) متلاشي شدن كوهها (نمل، آيات 87 و 88)، استقرار فرشتگان در اطراف و حمل عرش الهي از سوي هشت تاي آنان به سوي جهان ديگر و نظام ديگر (همان)، بي هوشي موجودات در آسمان و زمين (زمر، آيه 68) از جمله بي هوشي كافران و مشركان (طور، آيات 42 و 45)، ترس و خوف همگاني و فرار بستگان و خويشان از همديگر (عبس، آيات 33 تا 35)، غافلگيري همه انسانها (يس، آيات 49 و 50)، پايان عمر بشر و زندگي انسان در زمين (يس، آيات 49 و 50 و جامع البيان، ج12، جزء23، ص17) و مانند آن مي باشد. با اين نفخ دنياي مادي پايان مي يابد و اثري از اين دنياي با عظمت و ستارگان و زمين و موجودات آن نمي ماند.
پس از اين نفخ مدتي سكوت همه جهان را در برمي گيرد.پس از آن است كه زندگي دوباره با نفخ صور دوم آغاز مي شود و جهاني ديگر از درون اين آسمان و زمين متولد مي شود.دراين زمان است كه همه اين آسمان و زمين تولدي ديگر مي يابد كه با نظام دنيوي كاملا متفاوت است.
در نفخ صور دوم، زمين به واسطه عنايت خاص و نور خداوندي روشن مي شود (زمر، آيات 68 و 69 و الميزان، ج 17،ص 295) و همگان ناگهان از قبر بيرون آمده و سراسيمه به سوي محشر مي روند و در پيشگاه خداوندي (نمل، آيه 87 و نباء آيه 18 و نازعات، آيات 6 تا 14) حاضر شده تا براي حسابرسي اعمال و پاداش خود را آماده سازند. (همان و نيز زمر، آيات 68 تا 70) اين گونه است كه زندگي به ظاهر پايان يافته و جهان به ظاهر نابود شده همانند ققنوسي از دل خاكستر بيرون مي آيد و رستاخيز آغاز و زندگي ابدي انسان درجهاني ديگر شروع مي شود. (انبياء آيات 103 و 104 و ق، آيات 19تا 21 و آيات ديگر)
از آثاري كه براي نفخ صور بيان شده، آورده شدن نامه اعمال در صحنه قيامت پس از نفخ دوم صور و احياي مردگان است كه درآيات 68 و 69 سوره زمر بيان شده است. درآن زمان نامه اعمال افراد به نام كتاب در دست هر كسي گذاشته مي شود تا براساس آن، مجازات و كيفر يابند. (التبيان، ج 9، ص 47)
از آثار نفخ دوم، زنده شدن همه انسانها (انبياء، آيه 103و تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 416 حديث180)، زنده شدن دوباره موجودات آسمان و زمين پس از مردن به نفخ صور نخست (زمر، آيه 68) گرد آمدن همه انسانها درصحنه قيامت و محشر است. (كهف، آيه 99) خداوند درآيات ديگر، آثار ديگري چون اشتغال همه انسانها به خود و عدم توجه به حال و روز ديگران (عبس، آيات 33 و 34)، انتظار سرنوشت (زمر آيه 68)، بازگشت به سوي خدا (ق، آيات 41تا 43)، پايان دوره تكذيب حق وحقيقت ( يس، آيات 49 و 50) تحقق تهديدها و وعده ها و وعيدهاي خداوند (ق، آيه 20) و بي تاثيري چاره جويي ها (طور، آيات 45 تا 47) و مانند آن را بيان مي كند.
به هرحال، داستان انسان و هستي، داستان بي پاياني است كه در داستان نفخ صور تنها گوشه اي از اين داستان بي پايان بيان شده است. از همين گوشه اي كه خداوند نشان داده مي توان عظمت مسايل را دانست و براي اين فرصت كوتاه عمر ارزشي بسيارديد و براساس اهداف و حكمت آفرينش تصميم گرفت و زندگي كرد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14