(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 11 مهر 1390- شماره 20038

هنرمندان مستقل مردم فروش!
كمين رسانه اي تلاش جديد شبكه هاي ضدايراني
يادداشت يك «نامستندساز» درباره مسئله مستندسازهاي بي بي سي فارسي!
چرا مستند براي خانه سينما مهم شد؟
مروري بر ماهيت سينماي دفاع مقدس -دو
غبار فراموشي درآسماني پرستاره!
سينماي بيگانه با دفاع مقدس
نحوه تبليغ اسلام در سينما



هنرمندان مستقل مردم فروش!

آرش فهيم
استقلال، يكي از ادعاهاي رايج و القاب خودخوانده فيلمسازهاي جشنواره اي و شبه روشنفكر است. ادعاي مستقل بودن براي اين طيف از سينماگران نوعي دكان فخرفروشي و ابزار خودستايي است. آنها بي تعهدي و فقدان هويت خود را با برچسب استقلال مي پوشانند.
اعطاي لقب استقلال به خود ازسوي اين طيف از سينماگران از اين نظر رياكارانه و كاسب كارانه است كه آنها اغلب فيلم هايشان را با بودجه و امكانات دولت مي سازند، آثار خود را درجشن ها و جشنواره هاي دولتي معرفي مي كنند و گاهي نيز از همين برنامه هاي دولتي جايزه مي گيرند، پاي ثابت جشنواره هاي دولتي خارجي هستند، با رسانه هاي وابسته به بدنام ترين دولت هاي غرب گفت وگو و گاه همكاري مي كنند، تبليغات آثار خود را در رسانه هاي دولتي پخش و منتشر مي كنند و... اما بازهم در صحبت ها و مصاحبه ها و نوشته هايشان خود را هنرمند مستقل معرفي مي كنند. مثلا يكي از اين افراد كه تلاش مي كند خودش را حائز عنوان استقلال بنامد و گاه به گاه در مصاحبه هايش به اين ادعا اصرار مي ورزد، تازگي ها در گفت وگو با يك روزنامه گفته است: «يك سري فيلم در حال ساخته شدن است كه شايد من و خيلي از كسان ديگري كه ادعاي مستقل بودن داشته و دارند حاضر نيستند دراين فيلم ها بازي كنند.» جالب اين است كه همين خانم بازيگر كه حاضر نيست در بسياري از فيلم هاي وطني بازي كند، مدتي خبرنگار خبرگزاري «دويچه وله» وابسته به دولت آلمان بود. يعني همان دولتي كه براي كشتار مردم ايران و عراق به صدام تسليحات شيميايي اعطا مي كرد و امروز از شركاي قتل عام مردم عراق و افغانستان است! البته اين تنها يك نمونه بود. در عرصه سينما- و به طور كلي فرهنگ و هنر - از اين دست افراد فراوان هستند كه بي مسئوليتي خويش نسبت به جامعه و مردم و فرهنگ كشور خود را با چنين لقب ها و ادعاها و عناويني لاپوشاني مي كنند. اينان با هموطنان خود از سر غرور و تكبر برخورد مي كنند و دربرابر فريبكاران خارجي متواضع و مهربانند. درست مانند همان خواننده اي كه پخش آثارش از رسانه ملي را ممنوع كرده اما مدتي عروسك خيمه شب بازي ضدبشرترين شبكه هاي تلويزيوني شد. از اين جنبه، رفتار اين طيف از سينماگران و هنرمندان شبيه به حاكمان ديكتاتور است. ديكتاتورها با مردم كشور خودشان بيگانه و پرخاشگر هستند؛ اما با دولت هاي غربي روابط صميمانه و متواضعانه اي دارند.
تعريف استقلال از منظر اين دست از هنرمندان بي تعهدي است. آنها بي تفاوت بودن خود نسبت به سرنوشت جامعه، ترجيح دادن منافع شخصي بر منافع ملي و پذيرش تحميل فرهنگ غرب به جاي فرهنگ بومي سرزمين خود را نوعي استقلال مي دانند!
اين در حالي است كه استقلال و آزادگي، يك شاخصه عملي و رفتاري است و نه لقبي كه يك نفر به خودش اهدا كند! اولين و قطعي ترين شاخصه يك هنرمند مستقل، دوستي و نزديكي با هموطنان خود و ايستادگي و مقابله با دشمنان كشورش است. نمي توان شعار استقلال و آزادي را سرداد و در عمل، به خدمت ضدانساني ترين دولت ها درآمد. هنرمندهاي مدعي استقلال، خود را از سياست و سياستمداران بري و رها مي دانند، اما اين جدايي تنها در بزنگاه هاي مهم ملي وقوع مي يابد. يعني آنجا كه ملت درحال ثبت يك افتخار يا واقعه بزرگ تاريخي يا دفاع از خود است، اين دست از هنرمندان منزوي مي شوند و خود را غيرسياسي مي نامند. اما آنجا كه پاي چرب و شيرين دنيا و شهرت و امكانات درميان باشد، اين ها حاضرند خود را چماقي در دست زورگوترين دولت ها و ضدمردمي ترين جريان هاي سياسي كنند. به عنوان مثال در نقاط بزرگ تاريخ معاصر ما نظير انقلاب، مقاومت در برابر حمله به كشور، ملي سازي فناوري هسته اي و... مدعيان استقلال از جامعه كناره گرفتند و حتي گاه رو درروي مردم خود ايستادند. اما در شرايط بحراني مانند وضعيتي كه كشورمان در روزها و هفته هاي پس از انتخابات سال 88 قرار گرفت، مستقل هاي خود خوانده براي منافع شخصي خود حاضر شدند مردم كشورشان را به دولت هاي غربي بفروشند! اما بازهم متوهمانه و خودخواهانه، دم از استقلال و آزادي و آزادگي مي زنند. غافل از اين كه واقعيت با توهم شكل نمي گيرد. واقعيت نشان مي دهد، اين دست از فيلمسازها و هنرمنداني كه خود را مستقل معرفي مي كنند، در عمل وابسته ترين هستند، كه اگر حمايت مالي و تبليغاتي دولت ها- چه داخلي و چه خارجي- نباشد، ذره اي توان حركت و خلق آثار هنري ندارند.
اگر يك هنرمند به واقع مستقل باشد، با بايكوت و حتي تخاصم رسانه هاي وابسته به دولت هاي غربي و جريانات سياسي قدرت پرست مواجه مي شود. فلان آقا يا خانم كارگردان و بازيگر كه تحسين بلندگوهاي ضدانساني ترين دولت ها را برمي انگيزند، شايسته عنوان «مردم فروش» است، نه مستقل.
از همين راه مي توان تمايز ميان هنرمند مستقل و مردمي با هنرمند وابسته و ضدمردمي را تشخيص داد. بسيار ساده است؛ هرشخصيت و هنرمندي كه به محافل خارجي نزديك تر است و هدف توجه رسانه هاي دولتي غربي قرار مي گيرد، وابسته است و برعكس، هنرمندهايي كه متكي و متعلق به داخل كشور و مردم خودشان هستند، مستقل اند.
درهمين راستا، اقدامات سياسي مديريت «خانه سينما» از جمله حمايتي كه از مستندسازهاي مزدبگير از بي بي سي انجام داد، نوعي تهديد براي استقلال سينماي كشورمان محسوب مي شود. اين مديران محترم، چرا هيچ گاه براي مشكلات فيلمسازهاي مستقل واقعي بيانيه صادر نكردند؟ انزوا و سركوب ده ها هنرمند در دوران حاكميت دولت مطبوع مديران خانه سينما تنها به اين جرم كه مثل ايشان نمي انديشيدند، از نظرشان جاي اعتراض و انتقاد نداشت، اما بازداشت تعداد انگشت شمار مستندساز وابسته كه مبالغ كلاني بابت كار براي يك رسانه ضدانساني گرفتند، درنظر مديران خانه سينما تلخ و ناگوار است. بهترين مصداق و الگوي هنرمند مستقل، شهيد آويني است. او از فعاليت براي منافع خود و ديگران وارسته بود و آزادي و استقلال هنرمند را در رضاي خدا و خدمت به حق و حقيقت مي دانست. آويني درد دين داشت و دلسوخته انسان ها بود. بدون شك سيدمرتضي آويني به نسبت اين فيلمسازهاي شبه روشنفكر مدعي استقلال براي فعاليت هنري از امكانات مادي كمتري برخوردار بود. آويني برخلاف اين رياكاران كه نان به نرخ روز خور سياست هستند، تعلقي به سياست بازان نداشت. (كافي است به مقالات انتقادي او درباره مديران فرهنگي و رسانه اي وقت از جمله «محمدخاتمي» نگاهي دوباره بيندازيم) آويني وقتي با نا مهرباني صدا و سيماي آن زمان (با مديريت محمدهاشمي) مواجه شد، به جاي اينكه شكوه به رسانه هاي بيگانه ببرد، دردش را با يك رسانه ملي به نام «روزنامه كيهان» درميان گذاشت.

 



كمين رسانه اي تلاش جديد شبكه هاي ضدايراني

رضا فرخي
ماجراي درياچه اروميه چگونه سياسي شد؟
شايد با مطرح شدن اين سؤال، عده اي دليل اين موضوع را رفتار برخي سياستمداران بدانند و برخي ديگر دلايل ديگري را براي سياسي شدن ماجرا مطرح كنند. اما با كمي تأمل و دقت در موضوع و مسائل حاشيه اي بعد از آن متوجه مي شويم كه نقش رسانه هاي بيگانه بسيار پررنگ تر از عوامل ديگر در سياسي شدن ماجراي درياچه اروميه است. چرا كه اين رسانه هاي فرصت طلب مثل هميشه اين بار از اين مسئله سوءاستفاده كردند و يك مسئله كاملا زيست محيطي را سياسي جلوه دادند.
در اين بين با نگاهي به ديدگاه هاي كارشناسان رسانه به اين موضوع پي خواهيم برد كه رسانه هاي خارجي به ويژه بي بي سي و صداي آمريكا تلاش زيادي كردند تا با استفاده از تاكتيك هاي مختلف رسانه اي به ماجراي درياچه اروميه ماهيتي سياسي بدهند. اين شبكه ها در همان مرحله اول تلاش كردند در يك حركت پيش دستانه از تاكتيك «عنوان گذاري خبري» استفاده كنند. در اين تاكتيك رسانه اي اين شبكه ها معمولا تلاش مي كنند تا پيش از ديگر رسانه ها براي اولين بار يك خبر را طوري منتشر كنند كه باقي خبرگزاري ها و رسانه هاي خبري، بر مبناي آن خبر و با ذهنيت قبلي كه توسط اين شبكه ها ايجاد شده، آن را انتشار دهند. در مورد قضيه درياچه اروميه هم بي بي سي فارسي تلاش كرد تا با درآميختن تصاوير مختلف به يك موضوع زيست محيطي ماهيتي سياسي دهد كه در اين بين تاكتيك «اغراق» هم مانند ديگر مسائل مشابه قبلي چاشني كار بود.
تركيب پازل خبري نامنظم و تحليل القايي براي توطئه
همچنين تاكتيك «پازل خبري نامنظم» هم يكي از تاكتيك هاي ديگري بود كه هر دو شبكه بي بي سي و صداي آمريكا در اين موضوع از آن استفاده كردند. در اين تاكتيك رسانه اي آنها تلاش كردند تا در درجه اول با فرستادن سيگنال هاي خبري نامنظم در ذهن بيننده ايجاد آشفتگي كنند و در مراحل بعدي او را آماده پذيرش دروغ هاي خود كنند. به عنوان مثال در ماجراي درياچه اروميه اين رسانه ها با پخش خبرهاي خرد درباره خبر اصلي و به نوعي گنجاندن شايعات خود ساخته در لابه لاي خبرها تلاش كردند تا بيننده را دچار سردرگمي اطلاعاتي كرده و او را فريب دهند. در واقع هر دو اين شبكه هاي خبري در كنار اين تاكتيك با بهره گيري از تاكتيك «تحليل القايي» سعي كردند خبر را طوري به خورد بيننده بدهند كه بيش از همه چيز رنگ و بوي سياسي داشت.
براي اين كار آنها در بخش هاي مختلف خبري از به اصطلاح كارشناساني استفاده مي كردند، تا اين افراد با گرايش هاي هدفمند سياسي، بحث و تحليل را به سمت مسائل همسو با مطامع اين رسانه ها سوق دهند. اين در حالي بود كه در اين باره بايد از كارشناسان زيست بوم و محيط زيست استفاده مي شد. اما اين اتفاق رخ نداد چرا كه اين شبكه ها از همان ابتدا با استفاده از تاكتيك «تحليل القايي» مي خواستند از اين موضوع يك مسئله كاملا سياسي بسازند و همين امر را هم به بيننده انتقال دهند. از طرف ديگر بي بي سي فارسي دائما سعي مي كرد كه به مسائل قومي دامن بزند و به همين دليل خبرهايي با بار كاملا تفرقه آميز پخش مي كرد.
تلاش براي ايجاد بدبيني
در اين بين كار به جايي رسيد كه صداي آمريكا براي اينكه بتواند از اين آب گل آلود ماهي بگيرد اخبار ناقص پخش كرده و به بيننده اطلاعات دروغ يا ناكامل مي داد. اين شبكه اصلا چيزي درباره اقدامات مهم مجلس ايران براي حل اين موضوع نگفت و به نوعي تلاش كرد با عدم پوشش خبري آن براي بيننده اين تفكر منفي را ايجاد كند كه دولت و مجلس بي تفاوت هستند. هر چند كه اين اولين تلاش اين رسانه براي ايجاد جو بي اعتمادي بين مردم و نظام حاكم بر كشورمان نبود. اما بدون ترديد تكيه بر دامن زدن به اختلاف بين مردم و حاكميت يكي از اصلي ترين اهداف اين شبكه ها بوده است.
در كنار اين مسئله بايد به اين موضوع توجه كرد كه برنامه «نوبت شما» بي بي سي هم در يك حركت كاملا هدايت شده تلاش كرد تا به نوعي در افكار مخاطبان خود توهم نارضايتي ايجاد كند. به گونه اي كه در يكي از قسمت هاي اين برنامه و همچنين برنامه «روي خط» صداي آمريكا يك جو كاملا سياسي ايجاد شده بود و تمام بينندگاني كه ظاهراً با اين برنامه تماس گرفته بودند از يك خط و مشي ثابت پيروي مي كردند. اما به هر صورت از اين مسئله هم نبايد چشم پوشي كرد كه هر دو برنامه، كاملا كنترل شده بحث را پيش مي بردند تا مبادا بيننده دچار سوء ظن نسبت به نيت سياسي آنها شود.
استراتژي ايجاد شكاف اجتماعي
همچنين هر دوي اين شبكه ها در كنار ديگر شبكه هاي خبري آن سوي مرزها مانند يورونيوز اصلا اشاره اي به اين موضوع نكردند كه عوامل زيست محيطي هم در اين موضوع سهيم است. چرا كه آنها تنها به اين فكر مي كردند كه چگونه افكار عمومي را نسبت به نظام بدگمان كنند. در همين راستا آنها از تاكتيك «موج سواري روي احساسات» هم استفاده كردند تا با نشان دادن تصاوير بخش هاي خشك شده درياچه اروميه و ميكس تحليلهاي عجيب و غريب روي آن، سيگنال هاي احساسي روي ذهن مخاطب ايجاد كنند تا هم بدبيني بيشتري ايجاد شود و هم به نوعي مخاطب داخلي را به نافرماني دعوت كنند. بايد يادمان باشد كه يكي از اهداف اين شبكه ها در ايجاد نافرماني، به وجود آوردن حس دلسردي در جامعه است تا از اين طريق جامعه ايراني را از پيشرفت باز دارند. يعني در واقع آنها از موضوع درياچه اروميه در راستاي ايجاد شكاف اجتماعي استفاده كردند.
البته از اين موضوع هم نبايد غافل شد كه پروپاگانداي سياهي كه اين شبكه ها با تاكتيك «دروغ» و «شايعه» به راه انداخته بودند دقيقاً در راستايي بود كه ازآن بهره برداري هاي ديگر سياسي هم انجام شود. يعني آنها مي خواستند با نمايش چنين چيزهايي و بهره گيري از تاكتيك هاي خاص رسانه اي فضا را براي تهاجم بيشتر سياسي عليه ايران آماده كنند. چرا كه آنها براي ايجاد موج هاي جديد درباره مسائلي مانند پرونده هسته اي به دستاويزهاي ديگري هم نياز دارند. از سوي ديگر حتي در بحث درياچه اروميه پروپاگانداي رسانه اي كاملا سياه بود، اين رسانه ها حتي اخبار دروغ در اين باره منتشر مي كردند. در عرف روانشناسي خبري در اين موارد گفته مي شود كه اين مسئله حاكي از كمين رسانه اي است، يعني اين شبكه ها از چند ماه پيش در كمين چنين اتفاقي بودند تا با پوشش خبري دلخواه خود بهره برداري لازم را از آن انجام دهند.
جالب اينجاست كه موج -پراكني دروغين اين شبكه ها نه تنها جامعه و مردم عادي، بلكه مسئولين را هم شامل شد. اين شبكه هاي خبري، به ويژه صداي آمريكا تلاش كردند تا با تحريف سخنان مسئولين مختلف كشورمان، اين گونه به بيننده القا كنند كه ميان خود مسئولين هم شكاف ايجاد شده است، در حالي كه چنين موضوعي يك توهم بود كه اين شبكه ها براي بافتن كلاف سردرگم خبري خود به آن نياز داشتند.
وقتي آبروي رسانه اي به حراج گذاشته مي شود!
البته از اين موضوع نبايد چشم پوشي كرد كه توهم هاي احساسي، معمولا آبروي حرفه اي يك رسانه را به خطر مي اندازد. به گونه اي كه اين موضوع در مورد بي بي سي هم رخ داد، و اين رسانه وابسته به دولت انگليس، در كنار صداي آمريكا و ساير شبكه هاي مشابه، آبروي خبري خود را خرج مسئله زيست محيطي درياچه اروميه كردند و با نگاه سياسي سطحي و مغرضانه خود به آن، اين موضوع را به اثبات رساندند كه اين شبكه ها به شدت تحت تاثير تمايلات سياسي دستگاه هاي حاكم برخوردار هستند. چرا كه تمام اين مسائل رسانه اي در حالي رخ مي دهد كه انگلستان در عرصه سياسي موج سنگ اندازي هاي جديدي را بر سر راه ايران آغاز كرده است و بهترين وسيله براي توجيه اين سنگ اندازي همين رسانه ها هستند. به ويژه كه در منشور سلطنتي بي بي سي است آمده كه بي بي سي در اين شرايط بايد به صورت كامل و با تمام توان در اختيار اين اهداف باشد.
از سوي ديگر سازمان بي بي جي (شوراي رسانه اي آمريكا) نيز در ماجراي درياچه اروميه هم صداي آمريكا و هم راديو فردا را موظف كرد كه با نگاه مخرب سياسي اين ماجرا را منعكس كنند. به گونه اي كه علاوه بر صداي آمريكا راديو فردا هم در چند شب در مجله خبري خود با نگاهي غرض ورزانه به اين ماجرا نگاه كرد و دائماً در حال فرستادن سينگال هاي منفي و تخريب كننده به ذهن مخاطب بود.

 



يادداشت يك «نامستندساز» درباره مسئله مستندسازهاي بي بي سي فارسي!
چرا مستند براي خانه سينما مهم شد؟

داوود مراديان
«متأسفانه عده اي به دنبال تبديل جامعه به صفر و صد هستند. زماني كه يك بيانيه روشن با نگاه حقوقي صادر مي شود، بعضي رسانه ها با تحليل هاي خود فضاي سوءتفاهم را بوجود مي آورند درحالي كه خانه سينما دفاع از وضعيت معيشتي و امنيتي اعضاي خود را وظيفه خود مي داند... وي ادامه داد: BBC دنبال اين است كه بگويد در ايران خفقان وجود دارد و گروه ديگر نيز به دنبال آن است كه فرياد بازداشت جاسوس ها را سر بدهد. درحالي كه اصل بايد قانونمداري باشد.»
نمي دانم بايد خنديد يا گريست!... الله اكبر... چقدر مهم شديم يك باره! مستندساز يك باره عضو خانه سينما هم شد، پس بي زحمت دفترچه بيمه مان را هم بفرستيد در منزل! البته ما كه مستندساز نيستيم. باشيم هم از نوع سهيل كريمي اش برايمان مي نويسند: «سهيل كريمي، ديگر فيلمساز حكومتي هم در واكنش به بيانيه اخير خانه سينما گفته است...»
البته مستندساز كسي است كه بتواند از رانت ابوي گرامي فيلم بسازد و بفرستد آن طرف آب و ديگران له له يك مصوبه ساده از مركز كذايي ابوي گرامي را داشته باشند و حتي بعضي از ما در آرزوي كمك دو ميليون توماني آقايان و صاحبان رانت سوختيم و هيچ گاه دستمان به پول مذكور كه با بوق و كرنا درباره اش حرف زدند نرسيد.
اينها بماند كه گويا تعاريف جديدتري از مستندسازي مي رسد. مستندساز كسي است كه بتواند فيلمي بسازد در راستاي نشانه گذاري كلان بي بي سي در سياه نمايي از وضعيت ايران. مثلاً «دهشيري» مستندساز نيست چون «ايران سبز»ش به جاي سياه نمايي انتخابات ايران درخصوص چرايي رأي روستاها به احمدي نژاد است. بنابراين نه در داخل مي خرندش و نه بي بي سي! و چون بنابر تعريف آقايان، مستندساز هم نيست گذران زندگي اش هم به خودش مربوط است. كسي هم دنبالش نمي رود سبيلش را هم نه تاب مي دهند نه چرب مي كنند.
ازنظر ايشان مستندساز كسي است كه به جاي رفتن به دنبال مرگ هاجر نويدي (دختر فقير روستايي كه به خاطر بي مسئوليتي عده اي جان سپرد) چهار تا زن خياباني را در مركز قاب بگيرد يا برود دنبال چهار تا گيتاريست تازه كار و...
البته به عسگرپور و توان سازماني عمل كردن قبيله شبه روشنفكران احسنت بسيار بزرگي بايد گفت كه هم اين گونه هواي هم را دارند و هم در موارد مقتضي نان يكديگر را هم قرضي تأمين مي كنند كه توفير جدي دارد با مؤسساتي كه اسم شهداي بزرگ مستندسازي دفاع مقدس را روي خود مي گذارند و شش ماه يك بار تشكيل جلسه هيئت مديره مي دهند تا بفهمند كه قرار نيست بيشتر از يك مستند در طول سال بسازند! و خلق اللهي كه به اميد حضرات مانده اند تا بلكه از آن همه بودجه چيزي هم نصيب مستندسازي انقلاب شود يا لااقل سركار گذاشته نشوند نهايتاً حسرت بخورند كه كاش حداقل جواب منفي را همان شش ماه پيش مي شنيدند. اين شيوه از كار هم كه در نوع خودش نوبري است در سال جهاد اقتصادي!
به هرحال آقاي عسگرپور اگر كمي به روند برنامه هاي سينمايي و مستند بي بي سي فارسي نگاه بيندازند شايد خودشان به اين نتيجه برسند كه فروش ممتد چندين كار كه درست در راستاي نگاه بي بي سي توليد شده باشد غيرممكن است مگر با سفارش قبلي يا از آن بدتر همسويي قلبي فيلمساز با جريان آن طرف آبي.
اما اينكه خانه(؟) سينما وارد چنين حوزه اي شده اگر واقعاً با نيت خير صورت مي گرفت بحث ديگري بود. آن هم به شرطي قابل قبول بود كه اين مديران دلسوز نسبت به همه چيز اين سينماي مستند كه حالا يكباره برايشان مهم شده است واكنش نشان مي دادند. از تأمين اعتبار براي بيمه كردن همه فعالانش تا تأمين بودجه براي ساخت و پي گيري شرايط اكران و البته اكران همه نوع فيلم نه فقط كارهاي مسئله داري از قبيل «سلاطين خيابان ها»، «ما نيمي از جمعيت ايرانيم»، «نقل گرد آفريد»، «عادت مي كنيم» و...
بخش ديگر ماجرا دخالت در مسأله اي است كه جز وزارت اطلاعات همه ما بدان جاهليم و بهتر است بگذاريم اين وزارت كار خود را پيش برد. درصورتي كه از مستندسازان مدركي باشد به دادگاه ارائه خواهد شد اگر نه چه حاجت به جنجال؟ شايد دوستان خانه سينما مستمسكي يافته اند كه ضرباتي به نظام بزنند. اگر اين طور است كه ديگر هيچ!

 



مروري بر ماهيت سينماي دفاع مقدس -دو
غبار فراموشي درآسماني پرستاره!

محمد قمي
ما نتوانستيم -يا شايد نخواستيم- براي جنگمان كه به فرموده پير جماران يك «نعمت» تمام عيار بود، «نجات سرباز رايان» را بسازيم. اما عجيب است كه حتي «پيانيست» هم برايش نساختيم و اگر آمريكايي ها هنوز هم درباره ويتنام فيلم مي سازند و يازده سپتامبر را سينمايي مي كنند و اگر يهودي ها والبته به عبارت بهتر و دقيق تر كمپاني هاي صهيونيستي كه ربط چنداني به يهوديت اصيل ندارند هولوكاست را زنده نگه مي دارند و از «فهرست شيندلر» گرفته تا «پيانيست» و ... به افكار عمومي جهان عرضه مي كنند و اهداف سياسي و فرهنگي شان را با جديت و از طريق رسانه قدرتمند و با سيطره اي مثل سينما دنبال مي كنند، ما هم كه درطي هشت سال، مردم مظلوم و تنهايمان با دست خالي درمقابل غرب و شرق ايستادند، سال هاست دست روي دست گذاشته ايم و دلمان را خوش كرده ايم به توجيه و اغفال و انكار و ترديد و چيزهايي از اين دست.
سينماي جنگ دهه شصت و هفتاد و تولد آثار كوچك اما بزرگ آن دوران، امروز دركوچه پس كوچه هاي فراموشي و روزمرگي و
بي مسئوليتي، خاك گرفته و چيزي جز دريغ و حسرت و اي كاش براي دردمندان و دغدغه داران اين عرصه باقي نگذاشته.
حرف هاي چند شب پيش ابراهيم حاتمي كيا كارگردان نام آشناي عرصه سينماي جنگ در آن برنامه تلويزيوني، خود گوياي حقايق تكان دهنده اي بود دراين باره .فارغ از مابقي مسايل و دلايل و شكوه ها و نكات درست و غلط آن مصاحبه، نكته اي كه بيش از هرچيز به گوش مي رسيد و به چشم مي آمد پافشاري اين سينماگر شناخته شده دراين عرصه بود براي اينكه ثابت كند كه «نمي شود كاري كرد» و راه بسته است و مانع برقرار! كه البته خودش هم پاسخ خودش را داد كه روزگاري با يك تكه كاغذ به بوسني مي رفت تا فيلم بسازد آن هم در منطقه اي هزاران كيلومتر آن طرف تر و بي هيچ شناخت و تجربه اي. و امروز تا كرج رفتن هم برايش كلي مسئله و مقدمه دارد! بگذريم!
درقسمت قبلي اين يادداشت خاطرنشان كرديم كه تمام ملت هاي جهان به «هويت جمعي» و «عقبه ايماني» و «افتخارات ملي» نياز دارند و تلاش و تكاپو مي كنند تا هرچه بيشتر و بهتر و متراكم تر و سرشارتر براي خود چنين هويتي تدارك ببينند.
برخي از كشورهاي مدعي و پرهياهو نيز با اينكه از داشتن يك بند انگشت تمدن يا يك نيمچه سابقه تاريخي محرومند ولي به
لطايف الحيلي براي خود تاريخ جعل مي كنند و هويت تقلبي مي سازند و با پشتوانه آن به سراسر عالم حكمراني مي كنند و براي تمام بشريت نسخه مي پيچند. همين آمريكا يا بعضي كشورهاي غربي و غير غربي نتيجه اكتشاف و در هم آميزي و معجون سازي اين و آن از اقوام در به درو بي سابقه اي هستند كه داعيه جهانداري دارند. و بعد يادآور شديم كه سينماي «جنگ» و يا بعدها سينماي «دفاع مقدس» اين واژه ها چه حس و خاطره اي را در ذهنمان تداعي مي كنند و ما را به ياد چه تصاويري مي اندازند؟
بي هيچ ترديد و اغراقي بايد گفت كه سينماي ايران پس از انقلاب اگر دستاوردي داشته باشد كه قطعا دارد - بر تارك آن همين سينماي دفاع مقدس مي درخشد.
سينماي دفاع مقدس برترين و مهم ترين دستاورد سينماي ايران پس از انقلاب اسلامي بود. اين يك حقيقت شيرين و تلخ است كه حسي توامان از اميد و غم را در دل و ديده علاقمندان حرفه اي سينماي ايران پديده مي آورد. شيرين و پر اميد از آن جهت كه «بود» و تلخ و دلگير كننده از آن جهت كه «هست» و وضعيتي كه بدان نائل آمده.
چه بخواهيم و باور كنيم و چه نخواهيم و نپذيريم، حقيقت آن است كه در اين سال ها ديگر چيزي به نام سينماي دفاع مقدس به عنوان يك جريان فعال و پوياي سينمايي وجود خارجي نداشته است هر چند طي اين سال ها نيز هنوز كساني هستند كه در ازاي مجاهدت شخصي و دليرمردي يكه تازانه خود چيزي مي آفرينند كه يادآور آن سال ها و آن شور و هيجاني كم نظير و تكرار ناشدني باشد.
سينماي دفاع مقدس طي سال هايي چند، تبديل به جريان مسلط و يا حداقل يكي از جريانهاي جاري و قابل توجه در گفتمان حاكم بر سينماي ايران شده بود. سال هايي كه تعدادي از برجسته ترين و بهترين و ماندگارترين آثار توليدي سينماي ايران را به خود ديد و امثال «مهاجر» و «ديدبان» و «ليلي با من است» و «سفر به چزابه» و... را شاهد بود.
فيلم هايي كه هم از ارزش هاي متني و حقيقت هاي انسان ساز و والاي منتشر و مستتر در هشت سال دفاع مقدس و فرهنگ ناب و والاي آن برخوردار بودند و مي شد نشانه هاي برجسته اي را در اين زمينه در آنها يافت و هم از ويژگي هاي قابل دفاع و جذاب و استاندارد ساختاري و بصري بهره مند بودند و بينش سينمايي و تربيت بصري مخاطب را ارتقا مي دادند.
اما اينك و طي سال هاي اخير ديگر كمتر نشانه اي از آن دوران و آن نماد و نمودهاي سينمايي در فيلم هاي ايراني شاهديم.
گرچه فيلم خوب و درخشان و نجيبي همچون «فرزند خاك» هم طي چند سال گذشته ساخته شده و يادآور آن مجاهدت هاي هنرمندانه و تعهدآميز بوده است اما هرگز تبديل به يك جريان سينمايي با توليدات قابل قبول و كافي و وافي نشده و در ميان سيل بنيان كن و برباددهنده فيلم هاي مبتذل اين سال ها گم شده است. فيلم هايي كه مدت هاست تبديل به جريان مسلط و بلامنازع حاكم بر سينماي ايران شده و همه چيز را بر باد داده. از سطح سليقه مخاطب عام گرفته تا ارزش هنر سينما و نيز ساير مناسبات موجود در اين حوزه.
اما در سال هاي دور، سينماي دفاع مقدس يك جريان فعال و جدي و كارا و پرمخاطب و مهم تر از همه، سالم و حقيقت طلب به حساب مي آمد كه در سينماي ايران، به رغم خواست مدعيان روشنفكرمآب، وزنه اي مهم و معتبر محسوب مي شد و حضوري موثر داشت. سينمايي كه توانست كارگردان هايي را به جامعه عرضه كند و به عنوان نمونه هايي از هنرمندان مولف و صاحب سبك معرفي نمايد. كساني همچون ابراهيم حاتمي كيا، رسول ملاقلي پور و... كه در كارنامه هنريشان آثار شاخص و درخشاني را در حوزه سينماي دفاع مقدس به يادگار گذاشتند.
فراموش نكنيم كه «عقبه تاريخي» سينماي دفاع مقدس و سبقه اي كه اين جريان هنري برآمده از آن بود موجب شد كه سينماي دفاع مقدس بي ترديد «مهم ترين تجلي ارزشي» در تاريخ سينماي ايران پس از انقلاب بوده و نيز اين سينما در شمار «مهم ترين دستاورد انقلاب اسلامي در حوزه هنر هفتم» قرار گيرد.
اما حقيقت آن است كه سينماي دفاع مقدس كه طي دهه هاي گذشته با عنوان جرياني فعال و پويا در حوزه سينماي ايران محسوب مي شده است به دلايلي چند، به اين توفيق و موقعيت نائل آمده كه شايد مهم ترين آنها تعلق و وابستگي اين سينما و مهم ترين و اصيل ترين و افتخارآميزترين اتفاق تاريخي ملت ايران طي قرن هاي اخير يعني جنگ هشت ساله باشد.
اما نقد و تحليل فيلم هاي شاخص و قابل توجه حوزه سينماي دفاع مقدس نقش موثري در مرور و بازنمايي نقاط مثبت و منفي و فراز و فرودهاي اين بخش مهم و خطير و اثرگذار و خاطره انگيز تاريخ سينماي ما دارد. فيلم هايي در ژانر جنگ و يا همان آثار دفاع مقدسي سينماي ما هست كه در عين حال كه از ويژگي خاصي- چه مثبت و چه منفي- برخوردارند اما كمتر به آنها پرداخته شده و كمتر مورد توجه قرار گرفته اند. اين ويژگي ها مي تواند از جنبه هاي مختلفي مورد توجه و تمركز ما قرار گيرد. مثلا يك ساختار خوب يا يك مضمون مهم و حساس و يا يك بداعت و ابتكار خاص و يا بكر بودن ايده و يا قصه جذاب و يا هر چيز ديگري كه مي تواند يك اثر سينمايي را خاص يا قابل تأمل نمايد. فيلم هايي كه در عين قابل توجه بودن، كسي آنچنان كه بايد و شايد به آنها نپرداخته و مهجور مانده اند.

 



سينماي بيگانه با دفاع مقدس

منيره غلامي توكلي
باز هم هفته دفاع مقدس آمد و رفت. كوي و بازار براي گراميداشت اين روزها با انواع پرچم ها و تيزرهاي رنگين، آذين بندي شد. روابط عمومي بسياري از شركتها و مؤسسات دولتي و غيردولتي هم از اين هياهو غافل نبودند و دين خود را به آن روزها و حماسه سازان آن روزگار، ادا كردند. هيچ كدام از بنرها و عكس هاي شهدا و هرآنچه تداعي كننده آن روزگار است، براي دهه هاي گذشته نبوده و آفتاب سوخته و رنگ پريده و قديمي نيستند. خطاطان و عكاسان و طراحان سعي كرده اند بهترين كارهاي خود را درمعرض نمايش بگذارند. آنها همراه با جريان هاي سياسي و تاريخي خود، حتي بيداري اسلامي و انقلاب هاي صورت گرفته در ساير كشورها را مدنظر داشتند.
مثل هميشه سيما هم به عنوان بزرگ ترين شبكه ارتباطي و ر سانه ملي با دستي خالي اما پر از فيلم هاي دهه هاي گذشته به ميدان آمد و هر روز فيلمي با موضوع دفاع مقدس نشان داد. از «سجاده سرخ» گرفته تا «تويي كه نمي شناختمت». فيلم هايي كه نقش آفرينان آن اكنون در ميانسالي به سر مي برند و در آن روزگار جزو بازيگران جوان و جوياي نام محسوب مي شدند. البته زياد هم نبايد سخت گير بود. بالاخره تجديد خاطره است ديگر... مثلا در يكي از فيلم ها «مهسا كرامتي» بازيگر جوان، دختر بچه اي هفت ساله بود و چه قشنگ ايفاي نقش مي كرد!
دراين نوشته قصد تحليل يا نقد و بررسي فيلم خاصي را ندارم. بيشتر سمت و سوي نوشته ام درباره «سينماي دفاع مقدس» است كه فقط نامي بلند و پرشكوه را با خود به همراه دارد.
اگرچه بخشي از سينماي جهان، تاريخ مصور وقايع مهم بوده است- از جنگ يا صلح گرفته تا اكتشافات علمي و... هرچند در بعضي از رمان ها حتي تبيين كننده و بازگوكننده حقايق بوده و يا قصد داشته است با سناريوسازي برخي از حقايق را تحريف شده به مخاطب خود برساند و قدرتمندانه وسيله نرمي در جهت تغيير افكارعمومي در دست ابرقدرتهاي شرق و غرب باشد. با اين كه موفق شده در اين وادي دست هاي پشت پرده برخي از اتفاقات را رو كند اما همين سينماي تاريخي و مستند در ايران اسلامي با وجود دوره افتخارآميز انقلاب اسلامي و دفاع مقدس نتوانسته قدرتمندانه ظهور و بروز داشته باشد و در خدمت انتقال فرهنگ و بازآفريني آن روزگار و مردان مردش باشد. حتي نتوانسته است به نوبه خود رمزگشا و مدافع ملت ايران در هشت سال جنگ تحميلي باشد. دستگاهي كه مي توانست در سريع الوصول تركردن حقانيت و نشان دادن مظلوميت جمهوري اسلامي ايران بازوي قدرتمند باشد و از دستاوردهاي دفاع مقدس حمايت كند. به ضعيف ترين صورت ممكن هم وارد عمل نشده است و هنوز بسياري از حقايق براي جهانيان ازطريق سينما بازگو شده است. متأسفانه رسانه اي كه مي توانست حق بسياري از بازماندگان آن دوران؛ جانبازان شيميايي و اعصاب و روان را مي گويم از حاميان كشور متجاوز بگيرد، اصلا حرفي براي گفتن نداشت مگر فيلم سينمايي «از كرخه تا راين».
جاي تعجب دارد كه نويسندگان و هنرمندان عرصه سينماي ايران نتوانسته اند با وجود گذشت كمتر از سه دهه از پايان دفاع مقدس، آن دوران را درست و نزديك به واقعيت بازسازي و بازآفريني كنند. رهروان اين هنر حتي در معرفي حماسه سازان آن دوران با وجود در قيد حيات بودن نزديكانشان كه منبع ذي قيمتي براي جمع آوري اطلاعات به شمار مي روند، نمره قبولي ندارند و اين جاي تاسف دارد و زماني براي تامل مي خواهد.
به قولي گويا سينماي دفاع مقدس با دفاع مقدس بيگانه است. برخي از فيلم نامه ها- چه آنها كه سينمايي هستند و چه سريال ها- كه بيشتر براي دهه هاي گذشته هستند، اسطوره سازي مي كنند و برخي ديگر هم كه به امروز ما نزديك ترند، ره به تركستان دارند و به حاشيه زده اند. به جاي اينكه عنصر حماسه و ايمان و عشق به وطن و ولايت مداري را به تصوير بكشند، اين واژه هاي كليدي را در مسلخ مضامين تكراري مثل دلدادگي و شوخي هاي زياد و سبك ذبح كرده اند. نمونه اش فيلم هاي بسيار سطحي و ساده انگارانه اي كه «نابرده رنج» گنجينه ارزشي دفاع مقدس را به تاراج بيهوده گويي مي دهند و «همچون سرو» خشكيده و شكسته بر ايوان حماسه خراب مي شوند.
اگر نمره قبولي هم بتوان به سينماي ايران و صدا و سيما كه گاهي برخي از آثار سينمايي را سريال كرده و مهمان منازل مردم مي شود داد براي فيلم هايي چون «آژانس شيشه اي» و مستندهاي سيد اهل قلم شهيد آويني است.
نمي دانم شايد دليل اصلي اين نقص را بتوان در دور بودن ذهن مسئولان اين سينما از واقعيت هاي دوران دفاع مقدس و عدم شناخت آنان از بينش و سيره عملي و نظري سربازان و مدافعان آن روزگار دانست. شايد هم بتوان درصدي از خطا را به گردن نويسندگان و تهيه كنندگاني كه آن فضاها را درك نكرده يا آن دروان را نديده اند انداخت. هنرمندان، نويسندگان و تهيه كنندگاني كه بيشترشان در درك و لمس فضاي جبهه و جنگ توفيق حضور نداشته اند چگونه مي توانند به درصدي از فهم درست و انتقال و نقالي آن روزگاران برسند. در اين زمانه با ويژگي هاي خاص خودش فيلم سازاني كه فضاي ذهني سربازان و روحيه ايثار و شجاعت و ظرفيت گذشت آنها را نديده اند، چگونه مي توانند، شخصيتي نزديك به اين بزرگان را خلق كنند. شايد براي همين است كه فيلم هاي دفاع مقدسي نتوانسته اند به روح و ذات مدافعان و بخصوص بسيجيان آن روزگار نزديك شوند و دين خود را به آنان ادا كنند.
بايد گفت كسي دراين وادي مخالف قدم زدن در كوچه هاي زندگي روزمره شهيدان و مدافعان و سربازان آن روزگار نيست ولي بايد قبول كرد كه آنان كساني بودند كه در عمل، ماديات را زيرپاي كمال طلبي و حق طلبي فدا كردند و بايد اين فدا شدن دنيا برآخرت به تصوير كشيده شود، نه اينكه علايق وسيله اي باشد براي كشش مخاطب و جذب نگاه او بر صفحه سينما يا قاب تلويزيون.
شايد يكي از راه هاي مطمئنه اي كه هنرمندان ما را مي تواند در عرصه فيلم نامه نويسي و ساخت فيلم هاي دفاع مقدس موفق كند، مطالعه دقيق و عاشقانه آن روزگار و نشست و برخاست با يادگاران و فرماندهان آن دوران و دقت نظر بيشتر بر كتاب هاي خاطرات بسيجيان باشد.
سينماگران دفاع مقدس بايد كساني باشند كه دراين رشته تحصيل كرده و به آن عشق و علم داشته باشند، نه اينكه تصادفي و از روي سفارش دست به ساخت اين آثار بزنند، چرا كه حركتشان بر خلاف هدفشان مخرب خواهد بود و آدرس را اشتباهي به جويندگان خواهند داد.
بازيگران فيلم هاي ژانر دفاع مقدس بايد، بدانند كه به جاي چه كسي نقش آفريني مي كنند و به ارزش هاي نهفته در آن ايمان داشته باشند، نه اينكه از روي عادت يا استعدادي ذاتي بهترين نقش ها را بازي كنند كه نقش زماني بردل مي نشيند كه از روي دلدادگي بازي شده باشد و زماني بر مخاطب اثرگذار است كه بر خالق آن نيز اثر داشته باشد. آنها بايد به ارزش هايي كه انتقال مي دهند ايمان داشته باشند و با بصيرت به آن ارزش هاي ديني و ملي نگاه كنند. در آن وقت صحنه اي ماندگار خلق خواهند كرد.
اين موارد رمزينه هايي است كه فراموش شده اند و بايد بارها و بارها تكرار شوند تا ملكه ذهن سازندگان فيلم ها و سريا ل ها شود.

 



نحوه تبليغ اسلام در سينما

حجت الاسلام پناهيان در نشستي «نحوه به كارگيري سينما در تبليغ اسلام» را تشريح نمود.
در اين نشست كه در تالار انديشه حوزه هنري برگزار شد، پناهيان گفت: كسي مي تواند با استفاده از سينما دين را تبليغ كند كه در زندگي خود عملا دين را تجربه كرده باشد.
او در اين ديدار با تشريح ماهيت سينما و بيان تناسب آن با دين گفت: به دليل تعريف نادرست از سينما در ميان هنرمندان ما، زيبايي نگري در سينما مرحوم شده و فقط سياهي را به تصوير مي كشند.
حجت الاسلام پناهيان در ادامه اين نشست بيان كرد: براي تبليغ دين در سينما بايد مردم را با عمل و طي عملي كه در پيچ و خم داستان نهفته است هدايت كرد.
وي افزود: در سينما مي توانيم با تصويرگري كنش ها و واكنش هاي شخصيت هاي داستان كه در قصه توليد مي شود پيام را منتقل كرد.
اين استاد حوزه و دانشگاه با بيان اين مطلب گفت: اگر ماهيت سينما را درست بفهميم، متوجه مي شويم كه با تبليغ دين تناسب دارد، ولي براي استفاده از آن در تبليغ دين بايد فيلمساز دين را بشناسد. البته شناخت نظري از دين هم كافي نيست و فيلمساز بايد در صحنه عمل دين را لمس كرده باشد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14