(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 19 مهر 1390- شماره 20045

تدابير آقانجفي در مواجهه با روس و انگليس
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي؛ تحقق وعده الهي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تدابير آقانجفي در مواجهه با روس و انگليس

احمد كسروي كه به روحانيت و اسلام دلبستگي نداشت، در كتاب خود با ذكر ايراد اتهام بابي گري به برخي از فعالان نهضت مشروطه توسط علماء، مي گويد كه تظاهر آزادي خواهان به دلبستگي به كشور بيشتر بود تا به دين و علماء، و علماء از همين رنجيده و آن را دليل بي ديني آن ها قرار مي دادند و نبايد پنداشت كه آنها عمداً اين نام را براي تحريك مردم عليه آزادي خواهان به كار مي بردند، بلكه واقعاً در گفته ها و نوشته هاي محرمانه ي خود نيز آنها را بابي مي خواندند ومي گفتند مجلسي كه بابي ها و طبيعي ها داخل در اعضاي آن بلكه در اجزاء رئيسه ي آن باشند، به ضرر دين و ملت است و فرقه ي ضالّه ي بابيّه و لامذهب ها بسيار قدرت گرفته اند كه آن همه فتنه و آشوب مي كنند. از جمله سيد جمال واعظ لامذهب كه مردم را توصيه كرده كه روزنامه بخوانند نه قرآن و دعا. به نظر كسروي، آن ها نه كيش بهائيان را مي دانستند و نه خواسته هاي واقعي آزادي خواهان را، و متقابلاً دلبستگي بي اندازه به كيش شيعي و آموزه هاي آن داشتند و توسط مزدوران اتابك (علي اصغر خان امين السلطان) هم عليه آن ها به عنوان «بابي» تحريك مي شدند. به نظر وي بهائيان طرفدار خود كامگي (استبداد) و همدست روس ها بودند و ازلي ها طرفدار مشروطيت و همدست انگليسي ها (به نحوي كه ادوارد براون انگليسي كتاب «نقطه الكاف» ميرزا جاني كاشاني ازلي را با مقدمه اي چاپ كرد.) ازلي ها كم و سخت پنهان بودند و حتي علماء را عليه بهائي ها تحريك مي كردند و بسياري از بهائي كشي ها در ايران با كوشش آنها بود. از جمله اعتراض مردم به تعرفه ي گمركي مسيونوز بلژيكي در 1282، در يزد و اصفهان به بهايي كشي انجاميد (در حالي كه علماء، بهائيان را نيز بابي مي پنداشتند) و اين به دليل رقابت روسيه و انگليس در ايران بود.35 سپس مي گويد:«در جنبش مشروطه چون دولت انگليس هواخواه آن
مي بود، ازليان پا به ميان نهادند. ما تنها در اينجا نام خاندان دولت آبادي را مي بريم. حاجي ميرزا هادي بزرگ اين خاندان نماينده ي صبح ازل در ايران مي بود، از آن سوي چون دولت امپراتوري روس دشمني با مشروطه نشان مي داد، بهائيان با دستور عباس افندي عبدالبهاء، خود را از مشروطه كنار گرفته از درون هواخواهان محمد علي ميرزا مي بودند.36»
اتفاقاً در همين كتاب كه وي نام برده (نقطه الكاف) ادوارد براون در اواخر مقدمه ي آن37 تصريح مي كند كه كيش بهائيت علي رغم مترقّي بودن (به دليل آموزه ي جهان وطني و رفع همه ي تعصّبات ملي،قومي،ديني،جنسي و...) به درد حاليه ي ايران نمي خورد. در واقع حمايت انگليسي ها از ازليان به دليل ملّي گرايي دو آتشه ي آنها بود تا ايران را از انترناسيوناليسم شيعي و اسلامي خارج كنند و پس از حصول دولت ملّي غير ديني، با حمايت از بهائيان، جامعه و فرهنگ ايران را در فرهنگ امپرياليستي و سكولار غربي هضم و با جوامع اروپايي و مستعمراتشان (مثل هندوستان) همگون سازند.
پس علماي شيعه درست تشخيص داده بودند: هم در همسان انگاري ازليان و بهائيان به عنوان كلّي «بابي»؛ و هم در خطري كه نفوذ بابيّه و نيچريّه (طبيعي ها-لامذهبان) در مشروطيت و مجلس براي اصل آن انقلاب و دين و ملّت ايران داشت و آينده نيز آن را تأييد نمود. نقش ازلي ها در
مشروطه خواهي و استحاله ي فرهنگي ايران، مبارزه ي سخت بود و نقش بهائيان مبارزه ي نرم. و علماي شيعه به خصوص تيزهوش ترين و با تجربه ترين آنها (از جمله شهيد شيخ فضل الله نوري و مرحوم آقا نجفي اصفهاني) اين را بالعيان مي ديدند.
مهدي بامداد آقانجفي را روحاني متنفذ و متمّولي معرفي كرده كه براي پيشرفت و گسترش نفوذ خود كارهايي مي كرد كه براي دولت ايجاد مزاحمت نموده و موجب بي نظمي در امور مي شده است.38
البته اين تزاحم و اخلال،در وضعيتي كه عالم شيعي شجاع و مسئول و متنفّذ باشد (چه او چه غير او) و دولت و قواي حاكم تحت نفوذ آمره ي بيگانگان يا خود،فاسد باشند و نظم خاصي را براي خود و بيگانگان و نه عامه ي مردم فراهم كنند، امري طبيعي است. اما اين كه كارهاي علماء را براي منافع و گسترش نفوذ شخصي خود تلقي كنيم، اتهامي بي دليل است كه نياز به بيّنه دارد.
در واقع بايد گفت كه غرب زده ها يا حتي بسياري از تحصيل كردگان علوم جديد غربي به خصوص علوم انساني،تحت تأثير روان شناسي و
انسان شناسي و جامعه شناسي غربي بوده و نمي توانند انسان هاي عالم مؤمن مسئول هرچند متموّل و متنفّذ را به درستي درك نمايند و اگر بخواهند درباره رفتار پيامبران و ائمه ي اطهار عليهم السلام قضاوت و تفسير كنند هم بهتر از اين نخواهند گفت.
غلامحسين مصاحب در دائره المعارف خود،ضمن تأكيد بر مداخله و شهرت آقا نجفي در امور مشروطيت،به همين اندازه اكتفا كرده كه »آقا نجفي در تجاهل العارف (خود را به ندانستن زدن) و در تكفير مخالفان يد طولائي داشته و داستان هاي شيريني در اين باب از او نقل كرده اند.39»
البته استفاده از همه ي ظرفيت ها (از جمله تجاهل زباني و عملي) بنفسه در مبارزه عيب نيست.
به هر حال به نظر مي رسد يكي از عوامل مواجهه ي تند و خشن مرحوم آقا نجفي با بهائيان، پي بردن به نقش تداركاتي و نقاط مشترك فكري آنها با
اروپائي هاي استعمارگر و تباين ايشان با فرهنگ شيعي ايرانيان و بحران آفريني اين تباين است. زيرا خود وي، در نامه اي به مرحوم ميرزا حسن آشتياني از او مي خواهد كه با استفاده از نفوذ كلمه ي خود در تهران، از اولياي دولت حكمي بگيرد تا بعضي از رؤساي بابيّه ي قصبه ي اردستان را كه «ملجأ كفر و منشأ فساد و فتنه هستند، مطابق حكم شرع مطاع بعد از ثبوت در محضر علماي اصفهان سياست شوند و چنان كه در چند سطر قبل از آن گفته، اگر هر چند وقت يك بار يكي دو نفر از رؤساي آنها كشته شوند، جلوي پيدايش فتنه هايي نظير زنجان و بشرويه و شهرهاي ديگر كه بر اثر فتنه ي آنها دچار جنگ و تخريب شده اند، گرفته و فتنه ي آنها خاموش خواهد شد. زيرا آنها طغيان كرده و به طور علني مشغول اخلال و اعلان كلمه ي كفر هستند.»40
بر اثر چنين نگرش و رفتاري بود كه كشتار چند بابي در اصفهان رخ داد و تحت فشار سفير انگليس، آقا نجفي را به تهران (ظاهراً براي مشورت و در اصل به عنوان تبعيد) به طور مؤكّدي فرا خواندند و در همين رابطه هم حسينعلي نوري نامه ي مفصلي (كه بعداعنوان «لوح ابن الذئب» يافت)خطاب به ايشان نگاشت41كه تفصيلاً از آن سخن خواهيم گفت.
بار ديگر نيز در 1320هـ.ق، 200نفر (و به گفته ي دولت آبادي در حيات يحيي 300نفر) بابي ها و وابستگانشان در كنسولگري روسيه تحصن كردند كه آنجا توسط ده ها هزار نفر مردم مسلمان محاصره شد. به تدبير آقا نجفي،نمايندگان روسيه و انگليس متعهد شدند كه در امور داخلي مردم مسلمان دخالت نكنند و آنها شبانه بيرون آمدند و مورد حمله ي مردم واقع و چند تن كشته شدند، باز آقا نجفي به تهران تبعيد شد و به گفته ي ميرزا حسن خان انصاري در تاريخ اصفهان و ري، سيد جمال واعظ اصفهاني و ميرزا نصرالله ملك المتكلمين و آقا شيخ احمد كرماني (روحي) و حاج فاتح الملك و شيخ العراقين و ميرزا اسدالله منشي اول كنسول روس در آن كنسولگري جمع شده و كتاب طنز »رؤياي صادقه« را نوشتند كه در آن، شديداً به آقا نجفي و پدرش و علماي ديگر توهين شده بود و آن را در روسيه چاپ و در ايران منتشر كردند.42
لازم به ذكر است كه به گفته ي دولت آبادي، وي كه از اواخر1299تا شعبان 1303هـ.ق در اصفهان ساكن شد، انس زيادي با آقا خان كرماني و شيخ احمد روحي كرماني، دو بابي ازلي (دامادهاي يحيي صبح ازل) داشت و از آنها بسيار تمجيد و تعريف كرده است و عجيب هم اين است كه آقا خان در ابتداي ورود از كرمان به اصفهان، در همسايگي وي ساكن شد و شب ها غالباً نزد وي مي ماند و اين به ارتباط گروهكي شباهت دارد. همچنين آقا خان و شيخ احمد هر دو شاگرد سيد جواد كربلايي (از اعقاب مرحوم سيد مهدي بحر العلوم)، كه يكي از حروف حيّ (18نفر از نخستين بابيان) بود، و متصدي بازنويسي كتاب مهم هشت بهشت وي (در زمينه ي حقانيت بابيه ي ازليه نسبت به بهائيه) بودند. هر سه آنها تحت تأثير فردي يزدي به نام شيخ محمد منشادي بودند كه به گفته ي وي فردي فاضل و با جرأت و حرارت و صاحب افكار تازه و مورد تكفير برخي از علماي تهران بود. و از ديگر شاگردان وي نيز ميرزا نصرالله بهشتي (ملك المتكلّمين) و سيد جمال الدين واعظ اصفهاني بودند.43بعدها سه تن از آن ها به تهران و دو تن به استانبول رفتند و همگي ناسيوناليست هاي دو آتشه بودند. اما دم خروس انگليسي آنجا پيدا مي شود كه آقا خان طرحي براي فروش خوزستان به پارسيان زرتشتي هندوستان (مستعمره ي انگليس) داده و به طور نظري زمينه ي ايجاد دولتي شبيه اسرائيل با كيش زرتشتي را مهيّا كرده كه مورد تأييد يحيي بود.44و خود يحيي مخالفت شديد خويش را با مداخله ي علماء و مراجع در سياست ابراز مي كند و بعيد نيست كه همين مطلب،به انضمام نقشي كه مرحوم آقا نجفي در فرار خانواده ي وي و دوستانش مثل سيد جمال واعظ و ميرزا نصرالله مذكور از اصفهان به تهران داشت، تأثير زيادي در دشمني وي با آقا نجفي داشته است.45
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
35 . ر-ك: احمد كسروي، تاريخ مشروطه ي ايران، تهران، اميركبير، 1363، ص ص291-288.
36 . همان، ص291.با توجه به محتواي لوح ابن الذئب،آيا مي توان ادعاي وي در مورد بي اطلاعي علما از كيش بهائيان راپذيرفت؟!
37 . ر-ك: ميرزا جاني كاشاني، نقطه الكاف، ليدن/هلند، مطبعه بريل،1328هـ.ق/1910م، ص ص76-78از مقدمه ي ادوارد براون.
38 . همان، ص597.
39 دائره المعارف فارسي، جلد اول، ذيل نام«آقا نجفي«.
40 . ر-ك: موسي نجفي، منبع پيشين، ص ص168-167(به نقل از: ابراهيم صفايي، نامه هاي تاريخي، تهران، سخن، 1348).البته بايد گفت كه شيخ احمد روحي ازلي همراه آقاخان كرماني ازلي چندسال پيش از آن،در تبريز به امر محمدعلي ميرزا وليعهد كشته شده بودند.
41 . ر-ك: همان، ص ص172-168و178-174.
42 . ر-ك: همان، ص ص174-172.
43 . ر-ك: حيات يحيي، ج1، ص ص68-62.
44 . ر-ك: همان، ص ص161-159.
45 . ر-ك: همان، ص ص137-130و349-317. نقش برخي از اين اشخاص در نگارش كتاب موهن «رؤياي صادقه» (كه توسط همفكرانشان در دهه ي 1360تجديد چاپ و به دستور حضرت امام-قدس سره- ممنوع التوزيع و معدوم گرديد) امري غير منطقي نيست. ايراد اتهام دنيا طلبي و مقاصد و نيات ناپاك به رؤساي روحاني شيعه امروزه نيز متداول است، زيرا به قول معروف :«كافر همه را به كيش خود پندارد!» اتهامات و ترور شخصيت كه نسبت به مرحوم شهيد آيه الله دكتر بهشتي و ساير ياران امام خميني(رض) و حتي خود امام ايراد مي شد و مي شود و فشار تبليغاتي كه توسط دولت آمريكا و اسرائيل و كفار غربي و منافقين عرب و ايراني بر ايران وارد مي شود و همواره مقاصد ايران را زير سؤال مي برند و ايران را به تلاش براي ساخت بمب اتمي متهم مي كنند، و...همه و همه به اين دليل است كه مخالف ورود دين و متوليان دين در امر سياست و در بيم از تهديد منافع و سلطه ي خود بر دنيا و فروپاشي سكولاريسم جهاني(فرهنگ غربي)هستند. ضمن اين كه فضاي فكري آنها طوري است كه قادر به درك عقايد و عواطف دينداران ( احساس حضور و نظارت خداي عليم و رعايت تقوا و بيم از چگونگي آخرتشان )نيستند. پيداست كه برخورد و منازعه و حتي خونريزي بين اين دو فضاي فكري امري طبيعي است و عجيب نيست.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي؛ تحقق وعده الهي

انقلاب ايران، طرحي از اسلام
آنچه در ايران اسلامي اتّفاق افتاد ـ يعني آن انقلاب عظيم و تشكيل اين نظام اسلامي ـ طرح و پرتوي از آن چيزي بود كه اسلام براي انسان ها آورد. ملّت ايران زندگي بدي داشت. ملّت ايران روزگار تاريكي داشت. از شأن انساني خود، خيلي فاصله گرفته بود. به خاطر دوري از اسلام، به او از جهت علمي و انساني و سياسي و اقتصادي ستم شده بود. به بركت آشنايي با اسلام و معرفت اسلام، اين ملّت توانست با حركتي عظيم، خود را به سرچشمه اسلام برساند؛ احكام اسلام را براي خودش در معرض عمل قرار دهد؛ امكان عمل به اين احكام را براي خودش فراهم كند؛ به اسلام بينديشد و از آن بهره ببرد؛ در اعماق معارف اسلام غور كند و با قرآن آشنا شود.
بيانات در ديدار كارگزاران نظام جمهوري اسلامي ايران
به مناسبت عيد مبعث ـ 26/8/77
حفظ منافع بيگانگان، نابودي استعدادهاي ملّي
يك روز بود كه بر اين كشور ـ بر همين زمين و بر همين منابع ـ حكومت هايي حاكم بودند كه استعدادها را مي كشتند. دليل بر اين كه استعدادها را مي كشتند، اين بود كه در طول صدسال از ورود اروپايي ها به اين كشور تا سال شروع انقلاب ـ مثلاً از حدود سالهاي 1257 تا 1357 هجري شمسي ـ يعني اوّل در نيمه دوم دوران قاجار، بعد هم در دوران پهلوي ها، در اين كشور، علم، پيشرفت علمي، مغز متفكّر علمي و پديده هاي گوناگون علمي ديده نشد؛ يعني نگذاشتند. اگر آدم برجسته اي هم پيدا شد، جذب كردند، دزديدند، جاي ديگر بردند و از او استفاده كردند. در آن دوراني كه همه دنيا چهار اسبه به سمت پيروزي و به سمت پيشرفت و تمدّن و نوسازي مادّي مي رفت، كشور ما را در حال بدبختي نگهداشتند و به چيزهايي كه براي يك ملّت سمّ است، سرگرم كردند. البته در دوره اي، به اصطلاح دانشگاه و مطبوعات و مجلس شورا هم داشتيم؛ اما در اختيار دستگاه جبّاري بود كه براي آن در درجه اوّل، منافع بيگانگان و منافع مسئولان آن روز كشور مطرح بود و منافع مردم و آينده اصلاً مطرح نبود.
بيانات در ديدار روحانيون و مبلّغان در آستانه
ماه مبارك رمضان ـ 23/9/77
تجربه ي تحقّق وعده ي الهي
وعده الهي ديگر «والّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»70 است. هر كس كه در راه خدا مجاهدت كند، خدا قطعاً راه را به او نشان خواهد داد. اينها چيزهايي است كه يك روز خودمان در دوره جواني ـ اوايلي كه با معارف اسلامي و با اين حرف ها آشنا مي شديم ـ مي خوانديم، مي گفتيم، اعتقاد هم داشتيم، ايمان هم داشتيم؛ اما براي ما به وضوح اتّفاق نيفتاده بود. مي دانستيم كلام خدا راست است؛ اما آن را تجربه نكرده بوديم. امروز تجربه شده است. همان اوقات در زمان مبارزات نهضت اسلامي در ايران ـ كه شما جوانان هيچ يادتان نيست، ميانسالان هم بعضي يادشان است، بعضي يادشان نيست ـ اگر كسي مي خواست در اين كشور، كه امروز مهد اسلام و مأذنه اسلام است، يا در اين تهران فقط خودش مسلمان زندگي كند، واقعاً ممكن نبود؛ مشكل بود! يعني اگر كسي مي خواست منهاي هدايت و تربيت ديگران، خودش به طور كامل مسلمان زندگي كند، نمي شد و انواع و اقسام موانع وجود داشت! اگر كسي مي گفت اين نهضتي كه در قم آن آقا شروع كرده است و عدّه اي طلبه هم دور و برش هستند و تا فريادي هم مي كشند، فوراً آنها را مي گيرند و به زندان مي برند و مي زنند و مي كوبند و شكنجه مي كنند، يك روز بر اثر صبر و استقامت مردان خدا و مردان راه حق و آن رهبري راشده مهديّه، همه كشور را به خود متوجّه خواهد كرد و همه دل ها را جذب خواهد نمود و آحاد ملّت را به صحنه خواهد آورد، كسي باور نمي كرد! و اگر مي گفتند يك روز به بركت ورود مردم در صحنه، حكومت، حكومت اسلامي خواهد شد، كسي باور نمي كرد؛ اما وعده الهي بود و محقّق گرديد؛ چون عمل شد.
خطبه هاي در نماز جمعه تهران ـ 4/10/77
چهار خصوصيت منفي حكومت پهلوي
انقلاب ما يك حركت عظيم مردمي عليه حكومتي بود كه تقريباً تمام خصوصيّات يك حكومت بد را داشت؛ هم فاسد بود، هم وابسته بود، هم تحميلي و كودتايي بود و هم بي كفايت بود. من همين چهار خصوصيت را توضيح مختصري مي دهم:
آن حكومت، اوّلاً فاسد بود؛ فساد مالي داشتند؛ فساد اخلاقي داشتند؛ فساد اداري داشتند. در فساد ماليشان همين بس كه خود شاه و خانواده او در بيشتر معاملات اقتصادي كلان اين كشور داخل مي شدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو كساني بودند كه بيشترين ثروت اندوزي شخصي را كردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده ساله سلطنت خود، ثروت كلاني اندوخت. بدنيست بدانيد كه بعضي از شهرهاي اين كشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فريمان تماماً ملك رضاخان بود! بهترين املاك و زمين هاي اين كشور، متعلّق به او بود. او به اين چيزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچه هايش قدري مشرب وسيع تري داشتند؛ هرگونه ثروتي را دوست مي داشتند و جمع مي كردند! بهترين دليل هم اين است كه وقتي اين ها از اين كشور رفتند، ميلياردها دلار ثروتشان در بانك هاي خارجي انباشته شده بود! شايد بدانيد كه ما بعد از انقلاب خواستيم كه ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبيعي هم بود كه جواب ندهند. آن وقت تخميني كه از مال مجموع اين خانواده زده مي شد، ده ها ميليارد دلار بود! رفتند در جاهاي مختلف دنيا مستقر گرديدند و همه شان جزو ثروتمندان شدند. اين پول هاي كلان را با زحمتكشي كه به دست نياورده بودند، كاسبي مشروع كه نكرده بودند؛ اينها پول هايي بود كه زراندوزي ها و
ثروت اندوزي هاي غيرمشروع آن را به وجود آورده بود. نظامي كه در رأس خودش اين قدر فساد مالي داشت، ببينيد چگونه نظامي بود و با مردم چه مي كرد!
از لحاظ اخلاقي هم فاسد بودند. باندهاي تبهكار معاملات قاچاق، زير دست برادران و خواهران اين شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقي و جنسي، چيزهايي هست كه گفتن و شنيدنش عرق شرم بر پيشاني انسان مي آورد. البته گوشه اي از خاطرات اين چيزها را، بعدها كسان و نزديكان و دستياران خودش نوشتند و منتشر كردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
70. سوره ي عنكبوت، آيه ي 69.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14