(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 مهر 1390- شماره 20047

وقتي باستان گرايي سياست رسمي دولت شد
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
راز پيروزي امام (ره)

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وقتي باستان گرايي سياست رسمي دولت شد

اين كه چنين ميراثي چه تأثيري در بابيان اوّليّه داشت، نياز به بررسي بسيار مفصّلي دارد.امّا اجمالاً مي دانيم كه همين طرز فكر در يكي از بابيان ازلي به نام ميرزا عبدالحسين خان(1314-1270هـ.ق
/96-1853م) مشهور به آقا خان كرماني(داماد يحيي نوري صبح ازل) به نحوي پيدا شد و او علاوه بر نگارش تاريخ ايران(آئينه ي اسكندري)، همان طور كه قبلاً اشاره شد، رساله ي خريد خوزستان را نگاشته و پيشنهاد كرده است كه اراضي مجاور رود كارون(اطراف اهواز در خوزستان)به زرتشتيان ثروتمند ايراني مقيم هندوستان(موسوم به فارسيان)فروخته شود و از پول آن، بقيّه ي قسمت هاي ايران آباد گردد.اين پيشنهاد خطرناك كه مورد استقبال فارسيان قرار گرفت، خوشبختانه از طرف رجال دولت ايران رد شد. بايد دانست كه برخي از زردشتيان مقيم هند، بعداً به عنوان عامل انگلستان و همدست بابيان و بهائيان در ايران فعّال بودند و نقش استعماري كليدي ايفاكردند(مثل مانكجي و اردشيرجي و شاپورجي مشهور به ريپورتر)امّا خود يحيي دولت آبادي هم كه به رياست ازليان در تهران مشهور است، پيشنهاد آقا خان را عالي ارزيابي و آرزوي تحقّق آن را كرده است.53
در كودتاي باستان پرستان به فرماندهي رضا خان مير پنج(پهلوي-كه خود متّهم به بهائيگري نيز هست-مورّخ1299هـ.ش.) هم اين افراد حضور داشتند:اردشيرجي مروّج بهائيت در ميان زردشتيان،عين الملك هويدا بهائي فراماسون،علي محمد خان موقّر الدّوله بهائي مورد اعتماد انگلستان و سازمان اطّلاعاتي بريتانيا، و لطفعلي خان كلبادي(سردار جليل مازندراني) از سران بهائيت در مازندران54. مي دانيم كه پس از حاكميّت همين افراد بود كه باستان گرايي به سياست رسمي دولت ايران تبديل شد و تا اواخر عصر پهلوي ادامه يافت.
مورد دوم از تحولات مؤثر اروپا در افكار نخستين بابيان: مورد ديگري كه فرنگ رفته ها با خود به ايران آوردند،علم زدگي(كه به اشتباه، اصالت علم تلقّي شد)بود و سلسله جنبان آن هم در عصر قاجار،ميرزا ملكم خان ارمني الاصل(1326-1239هـ.ق)محسوب مي شود.علم زده كسي است كه اهمّيّت و ارزش واقعي علم را نفهميده و از روحيه ي علمي اطّلاع كافي ندارد و به جاي حقايق علمي، به موارد عمال و مصرف آنها توجّه دارد و با اين معرفت سطحي و تمركز بر كاربرد علم(و نه خود علم و تاريخ تحوّلات آن و چگونگي توليدآن و ويژگي هاي نظرات علمي و...)،هر نوع ابداع نظري و تفكّري را عبث و بيهوده تلقي و هر خلّاقيّتي را نفي
مي كند.در نتيجه ي چنين ديدگاهي مي توان گفت كه ميرزا ملكم خان چه در مورد آزادي رقابت اقتصادي و چه در علم گرايي،نه يك متفكر و فيلسوف و عالم، بلكه يك مبلّغ عقايد سياسي و اجتماعي و يك روزنامه نگار درجه ي پايين و سطحي انديش بود و به واردات انديشه ي غربي و دعوت ايرانيان به تقليد از غرب مي پرداخت و نهايت چنين به اصطلاح اصالت علم و گرايش به اصول تمدّن غرب و ترقّي و پيشرفت غربي و امثال آن كه وي آن را تبليغ مي نمود، پيدايش اختناق فكري به سبكي نو است كه در كودتا و سلطنت پهلوي تحقّق يافت.55
ميرزا ملكم خان در راستاي نگرش ها و منويات خود،چند سال پس از سركوب بابيّه توسط ناصرالدين شاه،فراموشخانه(لژ بيداري يا فراماسونري يا مجمع آدميّت) را تأسيس كرد كه هزاران عضو داشت و در دهه ي 1860م، همچون فتحعلي آخوند زاده يار و همراه او مجدّانه دراسلامبول مي كوشيد تا اصلاح الفباي فارسي را از رسم الخطّ عربي به لاتين(مانند تركيه)نه تنها موافق با مذهب، بلكه مفيد براي مذهب بنماياند.امّا در وراي اين لفّاظي ها، هدف اصلي آنها، قطع ارتباط مسلمانان با منابع مكتوب ديني خود و تضعيف و واژگوني تدريجي اصول معتقدات اسلامي بود56.
ملكم و همفكرانش كه از سودمندي مذهب و دين سخن مي گفتند، با توجّه به تأكيدي كه در اسلام به علم و عقل شده، در واقع براي انجام اصلاحات مادي و مقاصد سياسي خود، از پوشش دين اسلام استفاده مي نمودند تا احساسات عمومي را بسيج كنند، نه اين كه واقعاً متديّن بوده باشند. و همراه با آقا خان كرماني(كه داراي علاقه ي پرشوري به ايران قبل از اسلام و نفرت زيادي از اعراب بود)هر دو قائل به برتري تمدّن غرب و لزوم استفاده ي ابزاري و مصلحت آميز از اسلام بودند و آقا خان كرماني با ستايش و عشقي مذهبي از او ياد كرده و تحت تأثير تعاليم بابيّه،مدّعي بود كه وي از پشتيباني و مرحمت امام زمان(ع) برخوردار و عيساي نوظهور و نجات بخش و باني يك آفرينش جديد و مقدّس است كه جز ابليس و جنود آن، همه در اطاعت از وي سجده مي نمايند و به زودي ملائك بي شمار از عالم غيب براي او كمك خواهند آورد و از قول يكي از رهبران فرقه ي بابي ازلي(احتمالاً صبح ازل) و برخي از پيروانش گفته كه بر اساس دليل آشكاري كه از مبادي عاليه ناشي مي شود،شخص ملكم رجعت عيسي(ع) است كه به ارواح مرده جان مي دهد و بيماران لاعلاج را شفا مي دهد و دين
امام زمان(ع)را غالب مي كند و بايد از فرقه ي بابيّه كمك بگيرند و با آن متّحد شوند تا سريع تر به مقصد برسند! و ملكم خان هم مدّعي شده كه سي هزار مريد دارد كه اورا مقدّس و پيامبر مي شمرند!
ميرزا ملكم خان، كه شيفته ي نهضت هاي مهدويّت(علي محمّد شيرازي در ايران و محمد احمدابن عبدالله متمهدي متولد1259هـ.ق. كه در اول شعبان1298هـ.ق/29ژوئن1881م. در سودان ادعاي مهدويت كرد)بود،ظاهراً گمان مي كرد كه نوشته هايش داراي جنبه ي الهامي و با كيفيتي اعجاز آميز است و اغلب صفحات نشريه ي قانون را«الواح»
مي ناميد(چنان كه باب و بهاء و عبدالبهاء نوشته هاي كوتاه خود را«لوح»
مي ناميدند!) و مي توان احتمال قوي داد كه اتّحاد و همكاري ميرزا ملكم با ازليان عملي شده بود57. اما به هر حال وي در حالتي از شكّاكيت و سست ايماني و فرصت طلبي، از علائق اسلامي مردم براي كسب نفوذ و پيشبرد اهدافش در ايران بهره مي برد و شايد نظرات او-كه ظاهراً مورد توجّه بابيان بهائي شده نيز قرار گرفت(و به او پيشنهاد كردند به جاي قانون،بر عدالت تمركز كند)- در پيدايش يكي از اصول تعاليم شعاري و ادّعايي بهائيان يعني علم گرايي(تطبيق علم و دين) تأثير زيادي داشته است كه بهائيان روي آن مانور مي دهند، ولي در واقع تلقّي بهائيان از علم گرايي و تطابق دين با علم، ماهيتي حتّي نازل تر از علم گرايي ميرزا ملكم خان داشت و شايد به همين دليل، حتّي در اوج نفوذ و حاكميّت بهائيان در ايران(يعني زمان نخست وزيري سيزده ساله ي امير عبّاس هويدا بهائي كه نه وزير بهائي در كابينه اش عضو بودند) در ايران توليد علم يا نظريه سازي علمي(جز به طور اتفاقي و انفرادي) صورت نگرفت و معلوم شد كه علم زدگي و فن سالاري آنها همچنان در حدّ واردات مصنوعاتي كه حاصل علم بودند و مونتاژ قطعات باقي مانده است! زيرا«آگاهي از عقب افتادگي و نياز هاي فنّي و صنعتي و علمي، به خودي خود تجدّد خواهي(مدرنيسم)را توجيه نمي كند. با تجدّد خواهي لفظي نه فقط شرايط عوض نمي شود و راهي براي رسيدن به مطلوب حاصل نمي آيد،بلكه چه بسا اين خود، مانعي براي تأمّل در مسائل اصلي و زير بنايي شود...58.» در واقع در عصر قاجار و پهلوي، مصنوعات و مشاغل بسياري به ايران وارد يا حتّي در ايران توليد شدند،اما چون تفكر علمي و فلسفي كه بتواند مولّد علم و برنامه ريزي و ترقّي باشد، وجود نداشت يا سركوب مي شد،ايران تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، با آن همه ثروت و استعداد و نيروي تحصيلكرده، هنوز عقب مانده و محتاج و وابسته بود!
¤مورد سوم از تحولات مؤثر اروپا در افكار نخستين بابيان:مورد ديگر، ورود فلسفه هاي جديد غربي بود. اگر ما اين فلسفه ها را به سه قسمت«حوزه ي آلماني»،«حوزه ي فرانسوي» و«حوزه ي انگليسي»تقسيم كنيم، مي توان گفت كه فلسفه هاي آلماني يعني فلسفه ي ايمانوئل كانت و باروخ اسپينوزا و فردريك هگل در ايران پيش از ورود كنت دو گوبينو نسبتاً شناخته شده بودند59 و شايد از طريق عثماني كه همسايه ي اطريش و پروس بود، قبل از پيدايش بابيّه،به عراق و ايران رسيده و يا از طريق ديپلمات ها و اتباع آلماني در ايران معرفي شده بود. اين فلسفه ها از جهت اخلاق گرايي(كانت) و جبر و تقدير گرايي(هگل) و نيز جنبه هاي شبيه تصوف هندي(همه خدايي اسپينوزا و هگل)به طرز فكر شرقي ها و تا حدودي ايراني ها به خصوص آن ها كه تحت تأثير تصوف بودند، شباهت داشت و زود تر جذب مي شد.
يكي از مبلّغان مسيحي فرانسوي معاصر علي محمد شيرازي كه در56-1254هـ.ق(40-1838م)، معاصر مرحوم شيخ محمد باقر اصفهاني پدر آقا نجفي، در تبريز و اصفهان زندگي و تبليغ مي كرد،به نام«اوژن بوره» در صفحه ي 342 خاطراتش در مورد راسيوناليسم(عقل محوري) و پروتستانتيسم و پانته ايسم(همه خدايي) نوشته است كه اصالت عقل نوع جديد،ريشه و پدر اصلي اختلافات ديني از نوع لوتري بوده است كه فرزند خود يعني ايمان به سبك پروتستان را فرسوده ساخت و در نهايت آن را هلاك نمود و اين نوع جديد«اصالت عقل« نيز امروز خودش به ناچار مورد شك و ترديد واقع شده و بر اثر حيرت،به نوعي همه خدايي و وحدت وجود روي آورده است و در آلمان بر اثر افراط در بحث هاي نظري،زندگي اجتماعي فلج شده است.اما در انگلستان، پروتستان ها مذهب خود را كه وارد دولت و حكومت وزير بناي حيات مردم و خانواده ها شده است، به صورت سازمان هاي كليساي كاتوليكي و بر اساس نوعي اقتصاد مبتني بر سلسله مراتب سازماندهي كرده اند(تا خيلي دخيل و مخلّ در زندگي و حيات اجتماعي آنها نشود)، در نتيجه ي اين اقدام، روز به روز بيش تر رازهاي طبيعت را كشف مي كنند.به نظر وي تبليغ و ترويج«ايمان بدون شرعيّت يا شريعت»در ايران به طور مستقيم،با مقاومت مردم مواجه و ناكام خواهد شد.60
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
53 . ر-ك:حيات يحيي،ج1،ص ص160-159.
54 . ر-ك:دكتر موسي نجفي و موسي فقيه حقّاني،تاريخ تحوّلات سياسي ايران،تهران،مؤسّسه ي مطالعات تاريخ معاصر ايران،1381،ص ص401-400.
55 . ر-ك:دكتر كريم مجتهدي،همان منبع،ص ص179-157.
56 . ر-ك: پروفسور حامد الگار،پژوهشي در باب تجدّدخواهي ايرانيان/ميرزا ملكم خان،ترجمه ي جهانگير عظيما،تهران،شركت سهامي انتشار و انتشارات مدرّس،1369،ص ص105-83. به نظر ايشان،با صرف نظر از تفاوت خلق و خوي آخوندزاده و ميرزا ملكم،اهداف و نظرات آن دو هيچ اختلاف اساسي با هم ندارد. آخوند زاده نسبت به اسلام و اعراب خصومت و نفرت داشت و آن را علناً ابراز مي نمود.
57 . ر-ك:همان،ص ص236-215.
58 . دكتر كريم مجتهدي،همان،ص109.
59 . همان،ص134.
60 . همان،ص ص125-124.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
راز پيروزي امام (ره)

تأثير اسلام و ويژگيهاي شخصي امام در انقلاب
همان طور كه گفتيد، مبارزات با رژيم پهلوي، از ديرباز شروع شده بود؛ يعني از دوره رضاخان و از سال 1314. البته قبلاً مرحوم مدرّس مبارزاتش را شروع كرده بود، اما ايشان را به شهادت رساندند. در سال 1314، نهضت بزرگ علما از مشهد شروع شد و مرحوم آيه الله قمي و عدّه اي از علما كه با ايشان همراه بودند، مبارزه خود را شروع كردند. در اواخر دوره رضاخان، گروههاي غير اسلامي تجمّعهايي داشتند و مبارزاتي را شروع كردند. بعد در دهه بيست، باز مبارزات حزبي و گروهي از يك طرف و نهضت علمايي و مردمي از طرف ديگر آغاز گرديد. در سالهاي بعد هم همين طور بود و مبارزات زيادي شروع شد. البته همه اين مبارزات هم تأثيراتي داشت؛ اما همان طور كه مي گوييد، هيچ كدام از اينها قدرت بسيج توده ها را نداشت و نتوانست مبارزه را از جمعهاي كوچك و خواص، به جمع عظيم مردم بكشاند. راز پيروزي امام هم اين بود كه توانست اين هنر بزرگ و اين معجزه بزرگ را انجام دهد و مبارزه را به سطح مردم بكشاند. اما علّتش چه بود؟ البته برخي از اين علل، به خصوصيّات شخص امام بزرگوارمان برمي گردد كه آنها را هم عرض خواهم كرد؛ ليكن عمده علت، عبارت بود از اين كه امام در موضع يك روحاني والا مقام و مورد اعتماد، از اسلام حرف مي زدند. اسلام، باور عمومي مردم بود و هست. اين، خاصيت حركت ديني و خاصيت انگيزه ديني است.
انگيزه ديني، با انگيزه هاي مادّي و حزبي فرق مي كند. در انگيزه هاي مادّي و حزبي، كسب قدرت و حكومت، بيشتر مطرح است. اشخاصي كه وارد مبارزه مي شوند، هر كدام براي خودشان جايگاه و موضعي را تعريف مي كنند: در نظام آينده، ما چه كار بايد بكنيم؟ چه كاره بايد بشويم؟ اما در حركت ديني، اين حرفها نيست؛ همه براي انجام تكليف وارد مي شوند. امام بر اسلام تكيه كردند و تعالي اسلام را بيان نمودند. عمق حركت مردمي از اين جا شروع شد؛ چون همه مردم، با ايمان خودشان وارد شده بودند. شما مثلاً مي ديديد كه در فلان روستا، مردم نسبت به مسائل پاسخ مي دهند. حالا شما ببينيد اگر يك حزب سياسي بخواهد مردم يك روستاي دور افتاده را با خودش همراه نمايد، چقدر بايد تلاش كند تا فرد فرد آنها را به خودش متوجّه سازد؛ در حالي كه امام چنين تلاشي با اين خصوصيت نداشتند؛ اما با پيام ايشان آنها با ايمان وارد ميدان مي شدند. در شهرهاي بزرگ هم همين طور بود. در تهران كه مركز هم بود، همين گونه بود. بنابراين، عمده، مسأله اسلام بود؛ يعني امام به اسلام تكيه داشتند. البته خصوصيّات ديگري هم بود. امام طبيعتاً يك شخص مردمي بودند و به مردم اتّكاء داشتند. من فراموش نمي كنم كه در سال چهل و يك ـ كه هنوز امام بزرگوار ما اين قدر هم معروفيت و شهرت نداشتند ـ در يكي از سخنراني هايي كه آن سال در قم و در همان محلّ درس انجام مي دادند، خطاب به دولت آن زمان گفتند كه اگر مثلاً به اين رفتارتان ادامه دهيد، من اين صحراي بي پايان قم را از مردم پر مي كنم! همه تعجّب مي كردند كه امام چطور از گوشه مسجدي در قم، اين طور به مردم متّكي و معتقد و خاطرجمع از مردمند. چند ماه بيشتر نگذشت؛ در سال چهل ودو كه امام آن سخنراني را در مدرسه فيضيّه كردند، دو روز بعدش در تهران حادثه پانزده خرداد اتّفاق افتاد و با آن وضع خونين، مردم در مقابل تانكها و مسلسلها و تفنگها ايستادند.
البته عرض كردم كه خصوصيّات شخص امام خيلي دخيل بود. امام به معناي حقيقي كلمه، مردي با اراده و عزم پولادين بودند؛ شخصي بودند صددرصد مؤمن به راه خود؛ همان طور كه در قرآن نسبت به پيامبر آمده كه «امن الرسول بما انزل اليه من ربّه»71. ايشان به راه خود ايمان كامل داشتند؛ مردي بودند صادق و صريح؛ اهل سياست بازي و سياست كاري نبودند؛ مردي بودند بسيار هوشمند و آينده نگر. هوشمندي امام، آينده نگري امام و قدرت تشخيص قدمهاي بعدي، در امام بسيار بالا بود. ايشان پيگير و خستگي ناپذير بودند. بد نيست به ياد بياوريد كه امام اين مبارزات را در سن شصت و سه سالگي شروع كردند. يادم هست كه در همان سال چهل و يك ايشان در سخنراني خود گفتند كه من امسال شصت و سه سال دارم، كه اگر مرا بكشند، تازه در سنّي از دنيا رفته ام كه پيامبر و اميرالمؤمنين در اين سن از دنيا رفتند. مرد شصت و سه ساله، جوانان را گرم مي كرد و به آنان نيرو و نشاط مي داد. ايشان وقتي كه وارد تهران شدند و وقايع روزهاي دوازده بهمن به بعد و حادثه پيروزي انقلاب اتّفاق افتاد، مردي نزديك هشتاد ساله بودند. ببينيد پيرمردي در اين سن ـ كه وقت بازنشستگي و خستگي و بيكارگي است ـ اين گونه با نشاط جوانان وارد ميدان مي شوند. بنابراين، خصوصيّات شخصي امام بسيار مؤثّر بود؛ مسأله تكيه به اسلام و دين و ايمان و باور مردم هم كه وجود داشت.
بيانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومين روز از دهه مباركه ي فجر ـ 13/11/77
امام و پرورش نيروهاي انقلابي
در هنگامي كه امام مبارزه را شروع كردند، من نمي توانم بگويم كه مثلاً در سالهاي چهل و يك و چهل و دو ايشان كادرهاي لازم را داشتند؛ ليكن امام كادرسازي مي كردند. شما توجّه داريد كه امام يك فرد جا افتاده علمي در حوزه علميّه قم بودند و اطراف ايشان را جمعي از جوانان لايق و مؤمن احاطه كرده بودند. با قشرهاي ديگر هم ايشان ارتباط داشتند. امام با پيامهاي خود، با بيانهاي خود، به معناي حقيقي كلمه، انسانها را تربيت و تصحيح مي كردند؛ هم تربيت فكري، هم تربيت روحي و اخلاقي. يك كادر برجسته و لايق، كساني نيستند كه لزوماً درس مديريّت يا دوره علوم سياسي را گذرانده باشند؛ كساني هستند كه هدفها را خوب بفهمند، راهها را خوب تشخيص دهند، بتوانند خوب تصميم بگيرند و خوب اقدام كنند. اين با تربيتهاي مداوم انجام
مي گيرد. اين كاري بود كه به طور طبيعي در مجموعه امام و به وسيله آن بزرگوار انجام مي شد؛ نه در كلاس درس بخصوصي، بلكه با برخوردها، با رفتارها، با پيامها و با اصلاحها. ولي از اين مهم تر، امام يك كادرسازي در سطح ملّت كردند. كادرسازيهاي امام هم، غير از كادر سازيهاي حزبي بود. احزاب مي نشينند اشخاصي را به طور خاص تربيت مي كنند، براي اين كه مثلاً فلان شغل و فلان كار را به اينها بدهند؛ اما امام جوانان را تربيت مي كردند و به آنها روحيه خودباوري مي دادند. از اوّل هم امام روي جوانان تكيه بخصوصي داشتند و همين هم شد.
بيانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومين روز از
دهه مباركه ي فجر ـ 13/11/77
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
71. سوره ي بقره ، آيه ي 285.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14