(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 مهر 1390- شماره 20047

چو بشنوي سخن اهل دل ...
به مناسبت بزرگداشت روز حافظ
حافظ در جامعه اي كه زندگي مي كرد
سكوت يا مهرزدن به زبان، درادبيات
فرصتي با «دلتنگي آسمان» به انتخاب، سيدضياء الدين شفيعي
ندبه خوان زخمي آدينه
حضور برگزيدگان «مهد پايداري» در هفته هاي فرهنگي خارج از كشور
اشرف پهلوي در حسرت آرزوهاي بر باد رفته



چو بشنوي سخن اهل دل ...

حافظ شيرازي
چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن شناس نه اي جان من خطا اين جاست
سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد
تبارك الله از اين فتنه ها كه در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد كجايي اي مطرب
بنال هان كه از اين پرده كار ما به نواست
مرا به كار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست
نخفته ام ز خيالي كه مي پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه كجاست
چنين كه صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشوييد حق به دست شماست
از آن به دير مغانم عزيز مي دارند
كه آتشي كه نميرد هميشه در دل ماست
چه ساز بود كه در پرده مي زد آن مطرب
كه رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
نداي عشق تو ديشب در اندرون دادند
فضاي سينه حافظ هنوز پر ز صداست
هزار شكر كه ديدم ...
هزار شكر كه ديدم به كام خويشت باز
ز روي صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طريقت ره بلا سپرند
رفيق عشق چه غم دارد از نشيب و فراز
غم حبيب نهان به ز گفت و گوي رقيب
كه نيست سينه ارباب كينه محرم راز
اگر چه حسن تو از عشق غير مستغني است
من آن نيم كه از اين عشقبازي آيم باز
چه گويمت كه ز سوز درون چه مي بينم
ز اشك پرس حكايت كه من نيم غماز
چه فتنه بود كه مشاطه قضا انگيخت
كه كرد نرگس مستش سيه به سرمه ناز
بدين سپاس كه مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفايي رسد بسوز و بساز
غرض كرشمه حسن است ور نه حاجت نيست
جمال دولت محمود را به زلف اياز
غزل سرايي ناهيد صرفه اي نبرد
در آن مقام كه حافظ برآورد آواز

 



به مناسبت بزرگداشت روز حافظ
حافظ در جامعه اي كه زندگي مي كرد

يكي از مواردي كه در بررسي شعر شاعران بايد به آن توجه ويژه داشت شرايط اجتماعي - سياسي - فرهنگي زمان زيست شاعر است. نمي توان از اين نكته گذشت كه شاعر جداي از توانمندي هاي شخصي تابعي است از شرايط پيرامون و هم از آنجاست كه تاثير مي پذيرد و براي خود و مردمش مي نويسد.
به گزارش فارس،يكي از شرق شناسان با نام «جان ليمبرت» پژوهشي انجام داده كه در ايران با عنوان «شيراز در روزگار حافظ» با ترجمه «همايون صنعتي زاده» منتشر شده است. در اين پژوهش به دقت شرايط آن زمان را مورد واكاوي قرار داده است. البته از ميان پژوهشگران داخلي هم بسيار در مورد زندگي و شرايط زيست حافظ در آن زمان شيراز؛ پژوهش هايي انجام داده اند كه در خور توجه است. براي دانستن اينكه چه رخدادهايي باعث شده شعر حافظ در بخش هاي اجتماعي آن بازتاب زندگي دورانش باشد بايد - همان گونه كه ذكرش آمد - با كتاب ها به آن دوران سفر كرد.
در پژوهش ليمبرت آمده است: حافظ كه دوران بلوغ خود را در شيراز مي گذراند؛ شاهد خشونت هاي بيرحمانه و درگيري هاي خونين در زمان خود بود؛ چه بسا خود او نيز تنها تماشاگر حوادث نبوده است. حافظ جوان در دهه 20 زندگي خود ديد كه در فاصله سال هاي 760 ه.ق تا 764 هشت بار حكومت فارس دست به دست شد. همان سال هايي كه درگيري هاي رقبا موجب قتل سه تن از چهار فرزند محمدشاه اينجو شد و سپاهيان چوپانيان و مظفريان تمام مردم ابرقو را قتل عام كردند. درست است كه شيراز هيچ گاه مزه تلخ ويراني به دست مغولان را نچشيد؛ اما حكومت توام با هرج و مرج مغولان؛ خشونت و بحران اقتصادي شديد را به ارمغان آورد؛ فرمانرواهاي پيشين، به رغم سختگيري ها و ستم ها، تا اندازه اي به رفاه و امنيت مردم عادي كه پايه و اساس نيروهاي مسلح آنان بودند؛ توجه داشتند؛ اما در پايان سده هفتم هجري و در آغاز سده هشتم هجري ديگر همين اندك توجه و دلسوزي نيز وجود نداشت و شيراز دچار همان سرنوشتي شد كه تمام ايران به آن دچار شده بودند.
در همين راستا گمان مي رود فرهنگ شكوفا و پوياي شيراز در دوران حافظ به علت ناامني سياسي آن دوره بود. علي رغم جراحت هاي هولناك ناشي از خشونت داخلي و خارجي، زندگي فرهنگي شيراز شكوفا، با طراوت و با نشاط بود و شايد بتوان گفت كمتر شهري را (در آن روزگار) مي شد يافت كه چنان تركيبي از لذت گرايي و رياضت كشي داشته باشد.
براي شناخت درست آن زمان بايد بدانيم كه روابط متقابل مردم شيراز به عنوان فرد و گروه با يكديگر چگونه بود؟ يا اين روابط متقابل چگونه جامعه اي را تشكيل مي داد؟ جامعه اي كه زمينه آفرينش غزل هاي دلپذير حافظ است چگونه بافت و نسجي داشته ؟ پيش از هر چيز بايد بدانيم جامعه شيراز، جامعه اي مذهبي بود. جامعه اي كه در آن باورها و ارزش هاي اسلامي و فرهنگ و آيين اسلام بر تمام جوانب زندگي اجتماعي آن تاثير مي گذاشت. اين جامعه اسلامي به رغم تمام سعي و كوشش فرمافرمايي سخت گير چون «محمد مظفر» هيچ گاه متظاهر نبود.
چرا كه اساساً ايراني ها هميشه مسايل ديني، اقتصادي و اجتماعي زندگاني خود را در هم مي آميزند. شهرونداني كه نام شهر خود را «برج الاوليا» گذاشته بودند، هرگز نمي توانستند دين خود را از دنياي خود جدا نمايند، اولياء شيراز هيچ گاه از مقابله با واقعيات روزمره زندگي روگردان نبودند اين كه بازرگان مدرس يا هنرمند باشد تفاوت نمي كند. در شيراز سده هشتم هجري اولياء خود را بخشي از زندگي روزمره مي دانستند.
اين نكته هم بر هيچ كس پوشيده نيست كه البته جريانات ديگري هم بر شرايط اجتماعي و سياسي و فرهنگي تاثيرگذار بودند. جرياناتي كه مخالف زهد و عبادت بود و اتفاقاً مخالفتش را آشكارا بيان نمي كرد و اين نكته حافظ را دلگير و غمزده كرده است.
اين دوپار گي كه در جامعه توسط حافظ ديده شده، در شعر او تبلور يافته و بر حسب آگاهي او از قرآن، مصاديقي نيز از اين مصحف شريف براي تصديق شعر خود آورده تا نشانه اي باشد براي كساني كه نشانه ها را درمي يابند.
براي مراجعه به اين گونه اشعار مي توان گفت تمام ابياتي كه حافظ رندان را بر زاهدان و عابدان ريايي ترجيح داده، نمونه اي از اعتراض ها و دوپارگي هاست. اگر بپذيريم كه شاعر با پيرامونش ارتباط پيدا كرده و با امتزاج آن با روان خود، محصولي به نام شعر مي آفريند، مي توان گفت حافظ نيز راوي درد ها و رنج ها و شادي هاي دوران خويش است. به بيان ديگر، «شعري كه زائيده جبر و نياز روحي شاعر است، نه محصول احتياجات روزمره در حيطه نام و نان، از تماميت ذهنيت آگاه و نا آگاه شاعر جدا نيست. بنابراين شعر، انديشيده و نيديشيده او را، نسبت به عالم و آدم و هستي جهان و انسان فاش مي كند.»
در پايان بايد گفت كه حافظ شرايط اجتماعي و زيست گاه اجتماعي خود را با همان دوگانگي رويكرد به درستي بازتاب داده است. او توانسته هم زهد ريايي را به بيان درآورده و آسيب شناسي كند و هم مردمان با ايمان را به شعر خود باز بنمايد.

 



سكوت يا مهرزدن به زبان، درادبيات

محمد طالبي
درمعاني اخلاقي، سكوت بسيار ارزشمند است. سكوت يا مهر زدن به زبان و پرهيز از گفتار بيهوده، يك اصل مهم دراخلاق و عرفان است؛ چرا كه حيات معنوي چيزي نيست جز دخل و تصرف روح خدا در باطن ما؛ بنابراين، سكوت بايد بخش بزرگي از آمادگي براي اين دخل و تصرف باشد؛ پرگويي و التذاذ از كلام غالبا مانع خرد است برسر راه آن چيزي كه ما فقط از طريق شنيدن آنچه روح الهي و آواي خدا درگوش دل ما مي گويد، كسب مي توانيم كرد.
حفظ زبان نه فقط يكي از دشوارترين و دقيق ترين رياضت ها، بلكه از سودمندترين آنهاست. سكوت و توجه به الزامات چنين مقامي خود دريچه اي است براي رسيدن به حقايق و معاني. اين كه مي بينيم مولانا با وجود سرودن اشعار بسيار و بي شمار تخلص «خموش» يا «خموشي » را برمي گزيند، خالي از حكمت و لطافت نيست. مولانا در برابر گفتن و شنيدن به شنيدن بيشتر توجه دارد.
بشنو از ني چون حكايت مي كند
از جدايي ها شكايت مي كند
دم مزن تا بشنوي زاسرار حال
از زبان بي زبان كه: قم تعال
درجهان بيني مولوي ارزش خاموشي از سخن بيشتراست، چرا كه درگفتار، پوششي براي آن دگرگيتي است، زنگاري است بر آينه دل كه نمي گذارد زيبايي يار ازلي درجام جم دل نمايان شود.
خاموشي بحرست و گفتن همچو جو
بحر مي جويد تو را،جو را مجو
مولوي، پخته و سوخته و گداخته اي است ميان خامان و «درنيايد حال پخته هيچ خام» و به ناچار سخن كوتاه مي كند. مولانا شايد جدا افتاده از يار و ديار آغازين باشد. مولوي «مرغ بال ملكوت» است و «ني» جدا مانده از «نيستان».
هركه او از همزباني شد جدا
بي زبان شد گرچه دارد صد نوا
باري ترجيح سكوت بر گفتن اين است كه زبان آوري و گفتار، باعث لوث حقايق و معاني و خرج شدن سرمايه هاي معنوي مي شود.
اين سخن درسينه دخل مغزهاست
درخموشي، مغز جان را صد نماست
چون پيامد در زبان شد خرج مغز
خرج گم كن تا بماند مغز نغز
مرد كم گويند را فكري است زفت
قشرگفتن چون فزون شد، مغز رفت
پوست افزون بود لاغر بود مغز
پوست لاغر شد چو كامل گشت و نغز
گلستان سعدي هشت باب دارد كه باب چهارم آن در فوايد خاموشي است.
سعدي با فصاحت و ايجاز تمام مي گويد:«خردمند كسي است كه وقتي زبان به سخن مي گشايد كه گفتارش حكمت آموز باشد و وقتي دست به سوي غذا مي برد كه خوردنش مايه تندرستي باشد.»
سخن ترجمان ضمير است. بدان معنا كه آنچه در انديشه است به گفتار مي آيد.
لذا انديشه پيش از گفتار سبب بالا بردن كيفيت آن و نشانه ميزان خردمندي و حد و حدود ادراك و ادب آدمي است. خداوند در قرآن كريم، ايمان آورندگان را تهي از سخنان باطل وبي اساس مي شمارد و از هرگونه انديشه و اعمال بيهوده دور مي دارد و مي فرمايد:«والذين هم عن اللغو معرضون» (آنان از لغو و بيهودگي روبگردانند).
فردوسي خاموشي و كم سخني را مي ستايد و براي آن منافع بي شماربرمي شمرد. از نظر حكيم خاموشي پيرايه اي است كه پوشاننده عيب هاست. وي دراين باره مي گويد:
زدانش چو جان تو را مايه نيست
به ازخامشي هيچ پيرايه نيست
و سعدي همچون فردوسي خاموشي را وقار و پرده پوشي مي داند و مي سرايد:
ترا خاموشي اي خداوند هوش
وقار است و نااهل را پرده پوش
فردوسي فراوان سخن را نكوهش مي كند. زيرا به دليل پرسخني است كه معني سخن را دير مي فهمد.
كسي را كه مغزش بود با شتاب
فراوان سخن باشد و ديرياب
و به همين دليل است كه اگر برحسب اتفاق، فراوان سخن، سخن نغزي هم بگويد پذيرفته نيست.
زباني كه اندر سرش مغز نيست
اگر در بيارد همي نغز نيست
سعدي با الهام از سخن فردوسي براين باورست كه فراوان سخن سنگين گوش است.
فراوان سخن باشد آگنده گوش
نصيحت نگيرد مگر در خموش
فردوسي فراوان سخن را درچشم مردم خوار مي داند.
چو گفتار بيهوده بسيار گشت
سخنگوي در مردمان خوار گشت
فردوسي براين باور است كه چون سخن نيوش نيست، بايد خموشي گزيد.
حكيما چو كس نيست گفتن چه سود
ازين پس بگو كآفرينش چه بود
صائب تبريزي در زمينه خاموشي بيش از 500 بيت دارد كه هريك چون درّ است. او معاني رنگين، انديشه هاي بيگانه و افكار غريب را با مهارت تمام به هم نزديك مي كند. صائب در زمينه خاموشي مي گويد:« حتي پرندگان اگر خاموش باشند و خوش زباني نكنند گرفتارچنگال عقاب نمي شوند. و در بيتي اشاره مي كند: همان طور كه صيقل، زنگار آينه فلزي مي زدايد، خاموشي نيز غبار از دل مي برد.
كثرت و تفرقه درعالم گفتار بود
كه جهاني همه يك تن شود از خاموشي
شعر زبان اسرار دل است با لحني آهنگين، عطار نيشابوري اشعاري در زمينه خاموشي سروده است.
عاقلان را پيشه خاموشي بود
پيشه جاهل فراموشي بود
گر خبرداري زحي لايموت
بر دهان خود بنه مهر سكوت
آورده اند كه بهرام گور شب هنگام زير درختي نشسته بود. صداي پرنده اي را شنيد. پس با تيري آن را از پا درآورد و گفت: ما أحسن حفظ اللسان بالطائر ولانسان لو حفظ لسانه ما هلك.
(كنترل زبان براي انسان وپرنده چه خوب است، اگر اين پرنده زبانش را نگاه مي داشت، كشته نمي شد.)
حكيم خيام پند و اندرزي درباب خاموشي دارد.
اي رفته به چوگان قضا همچون گو
چپ مي خور و راست مي رو و هيچ مگو
كان كس كه ترا فكنده اندر تك و پو
او داند و او داند و او داند و او
درجهان بيني مولوي ارزش خاموشي از سخن بيشتراست، چرا كه درگفتار، پوششي براي آن دگرگيتي است، زنگاري است بر آينه دل كه نمي گذارد زيبايي يار ازلي در
جام جم دل نمايان شود.

 



فرصتي با «دلتنگي آسمان» به انتخاب، سيدضياء الدين شفيعي
ندبه خوان زخمي آدينه

فرامرز محمدي پور لنگرودي
يك
از تو مي گويم سخن دستم بگير
تا شوم در روز محشر روسپيد
ندبه خوان زخمي آدينه ام
در فراق «تندگويان» شهيد
حسين اسرافيلي
فرصتي با «دلتنگي آسمان» سوگ سروده هايي در اندوه شهادت مهندس محمد جواد تندگويان كه به انتخاب شاعر معاصر سيدضياء الدين شفيعي تدوين گرديده روايت گوشه اي از حماسه تنهاترين مرد سال هاي جنگ است كه به تعبير گرد آورنده واگويه كه دريغ هاي يك ملت در پرپرشدن يك آرزوي بزرگ بشمار مي رود و انتظار دارد تا درنظر آيد.
«دلتنگي آسمان» در فصل اول و دوم شعر پايداري و مقاومت را با ايمان «شهيد و شهادت» پيش روي خواننده مي گذارد و در فصل سوم از تولد تا دوران وزارت نفت شهيد «تندگويان» را به بازخواني و مرور مي نشيند و اينكه روح عاشورايي اش تا افق اعلي به پرواز درمي آيد و در «بهشت زهرا» آرام مي گيرد.
شهادت پر از رمز و راز مردان سلحشوري چون شهيد تندگويان اين فرصت را فراهم مي آورد تا شاعران دلسوز روزگار ما اين واگويه را به زمزمه بنشينند كه تكلم گل نيلوفر با شهيدان خطي است به روشني ندبه خوان زخمي آدينه و اينكه در فراق ياراني چون «تندگويان»ها كدام لحظه هاي ناب شعر مقاومت را به آفرينش نشستند؟
دو
«رضا اسماعيلي» در غزل «سردار آتش نوش» لبخند باران را از اشراق رود به تماشا مي نشيند و با حفظ ساختار غزل نگاهي چون زبان سرخ را ارزاني شهيد تندگويان مي كند:
مردي از خواب زمين كوچيد، يك شب، ناگهان
آسمان را خواب ديد و شد پرستو، پرگشود
اين «غزل آتش» فقط يك جرعه از اندوه اوست
آه اگر مي شد بنوشم داغ او را، رود، رود، ...
تا زباني سرخ دارد عشق، در كام جنون
مي توان از «تندگويان» اي دل عاشق، سرود (ص 19)
و «ايوب پرندآور» در غزل «لحظه باران شدن» همين فرآيند را دنبال مي كند:
آن قدر معجزه از چشم محمد مي ريخت
كه عرب ها مسلمان شدنش را ديدند
با صبا در چمن لاله سحر مي گفتم
كه همه جزو شهيدان شدنش را ديدند (ص 30)
«فخرالدين زارعي نژاد» با نگاه اهورايي و در دشتي كه تفتيده از آتش و دود است شهيد تندگويان را اين گونه به تصوير مي كشد و موفق برمي آيد:
مي رسد مردي از نسل طوفان، از افق هاي سرد و مه آلود او كه يك كهكشان بي گناهي، در نگاه اهورايي اش بود خلوتي با خدا داشت هرشب، لحظه هايي پراز عطر باران مانده در انتظار قنوتش، دشت تفتيده از آتش و دود (ص 49)
و غزل هايي از اين دست كه فرم و زبان موفقي ندارند و به سبب لحظه هاي دلتنگي با سرو قامتان هميشه جاويد در مجموعه «دلتنگي آسمان» فراهم آمدند:
آن طرف تشنه تپيده است كبوتر در خون
غنچه سرخ لبانش شده پرپر در خون
تيغ سنگين ستم آن شب ديگر چه كرد
با تو آيينه ترين، دست مكرر در خون
(شيرين خسروي- ص 45)
حرف تازه اي ندارد/ واژه ها و تركيب ها تكراري/ ردپاي روشني از شعرهاي زنده ياد «نصرالله مرداني»
مي خشكد اين زلال غزل ها بدون تو
پرمي كشد مجال غزل ها بدون تو
وقتي به التماس سرودن نمي رسي
سوزد دلم به حال غزل ها بدون تو
(اسماعيل جاجرمي- ص 39)
كدام اتفاق شاعرانه پيش روي ما قرار دارد؟/كاربرد قافيه و رديف سخت كوشي شاعر را نشان نمي دهد/ زلال غزل ها- مجال غزل ها- حالا غزل ها كدام فرصت و لحظه ماندگار شهيد را تداعي مي كند؟
با تو عشق معنا شد، فصل عاشقي ها شد
اي شقايق پرپر، فجر انتظاري تو
جاودانه مي ماند، در كتاب آزادي
كز حديث عاشورا، طرفه يادگاري تو
(هما قدرتي- ص 96)
نياز به مكاشفه و تفكر عميق ندارد چون با لحظه هاي شاعرانه روبه رو نيستم/ فصل عاشقي ها، شقايق پرپر، كتاب آزادي، حديث عاشورا تركيب هايي تكراري و بدون اتفاق شاعرانه! نمونه هايي با اين اشاره هاي روتين در «دلتنگي آسمان» كم نيستند كه نشان مي دهد انتخاب سختي صورت نگرفته است.
سه
اگر اشعار آمده در «دلتنگي آسمان» به لحاظ قالب دسته بندي مي شد از لحاظ انسجام و نظم بر امتياز اثر مي افزود زيرا در عصر كنوني اين مهم پسنديده است كه از پراكندگي بكاهيم و فصل بندي هاي معنادار را پيش رو گذاريم و اين مجموعه را مي شد به فصل هايي چون غزل، مثنوي، چهارپاره، رباعي، سپيد و... تقسيم بندي كرد كه شاعر نام آشناي ادبيات پايداري؛ «شفيعي» فقط به نام صاحبان اثر در دو فصل اول و دوم اكتفا نمود و مشخص نيست اين فصل بندي به چه ضرورتي صورت گرفت؟ شايد هم همه سوگ سروده ها در اندوه شهادت «تندگويان» نباشد و در يك نگاه كلي برمي گردد به مفهوم شهادت و شايد هم اين نظر شايسته نباشد؟ به هر رو زيباتر مي شد اگر شاعر تواناي معاصر - گردآورنده اثر- براي هر فصلي نامي بر مي گزيد.
كوشش «سيدضياء الدين شفيعي» ستودني است چون در راه تبيين و ماندگاري فرهنگ و ادب پايداري فعاليت چشمگيري دارند.

 



حضور برگزيدگان «مهد پايداري» در هفته هاي فرهنگي خارج از كشور

آيين اختتاميه نهمين جشنواره شعر و داستان جوان با عنوان «ايلام مهد پايداري» در اداره كل آموزش فني حرفه اي استان ايلام با حضور محسن مؤمني شريف رئيس حوزه هنري، مجتبي اعلايي استاندار ايلام و كمال شفيعي دبير اين جشنواره برگزار شد.
دبير جشنواره شعر و داستان جوان گفت: براي شما دو مژده به همراه دارم نخست آنكه كتاب هاي شاعران و نويسندگان جوان پس از تأييد كارشناسان در استان ها ارسال و به چاپ خواهد رسيد؛ ديگر اينكه امكان حضور برگزيدگان در هفته هاي فرهنگي خارج از كشور فراهم مي آيد.
مجتبي اعلامي عنوان كرد : اگر بخواهيم جايگاه دولت و ملتي را بشناسيم كافي است به ادبيات آن نگاه كنيم، به واژه ها، سخن ها و اشعار دقت كنيم تا آنگاه دريابيم آن جامعه تا چه حد عمق دارد، چه جايگاهي در قياس با ساير جوامع را به خود اختصاص داده است؛ لذا حوزه ادبيات و شعر از اين منظر قابل اهميت و دقت است.
وي در ادامه ابراز داشت: اگر ما بخواهيم ادبيات پايدار و شعر پايدار داشته باشيم بايد به مفاهيم توجه كنيم چرا كه هرچه مفاهيم بلندپرداز به همان اندازه شعر و ادب ما پايداري خواهد داشت در صورت توجه كمتر به زوال ادب و شعر نزديك خواهيم شد.
محسن مؤمني شريف رئيس حوزه هنري در اين مراسم گفت: استان ايلام از نقاطي است كه جزو پايگاه استعدادها به شمار مي رود و بزرگاني را در عرصه ادبيات پس از انقلاب به كشور هديه كرده است.
وي گفت: اين جشنواره با سابقه نه ساله از كيفيت بالا برخوردار است و اميدوارم شرايط رشد را براي آن فراهم آوريم.
مؤمني شريف تصريح كرد: اگر اين استعداد الهي را در خدمت ارزش ها قرار دهيم ماندگار خواهد شد.
وي در خاتمه افزود: دنياي پهناور معارف اسلامي دريايي است كه در صورت غوطه ور شدن در آن جاودانه خواهيم شد.
در آيين اختتاميه جشنواره شعر و داستان جوان «ايلام مهد پايداري» برگزيدگان اين جشنواره معرفي شدند.

 



اشرف پهلوي در حسرت آرزوهاي بر باد رفته

دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان سي و چهارمين جلد از مجموعه نيمه پنهان را به انتشار زندگي نامه اشرف پهلوي، اختصاص داده است .
اين كتاب به زندگي اشرف پهلوي وفساد و تباهي هاي خاندان پهلوي به ويژه اشرف و ديگر دولتمردان رژيم پهلوي پرداخته است .
در فصل نخست اين كتاب ، با عنوان از كودكي تا هوسراني هاي جواني با مسائلي همچون ارتباط وي با سربازان آمريكايي، دلباختگي اش به پادشاه هوسران مصر ملك فاروق، ازدواج با احمد شفيق عرب تبار و رابطه اشرف با همسران شاه آمده است . خوانندگان در بخش هاي ديگر كتاب مي توانند روابط نامشروع اشرف با پرويز راجي، آخرين سفير ايران در لندن، سرقت پرونده رواني اشرف، روابط اشرف با بهروز وثوقي، نقش پررنگ اشرف در شكل گرفتن كودتاي ننگين 28 مرداد و
باج خواهي هاي او از سران كودتا ،ماجراي دوستي اشرف و كشته شدن احمد دهقان اولين مدير نشريه تهران مصور، سرقت اشياي عتيقه ايران توسط اشرف و غرور و تكبر فرعوني وي ، حضور اشرف در نهادهاي بشر دوستانه و تلاش هاي او براي به دست آوردن مقام دبير كلي سازمان ملل و سكوت و پذيرش اشرف از سوي نهادهاي به ظاهر مدافع حقوق بشر، همكاري اشرف با مافياي قاچاق مواد مخدر و داستان ترور او كه منجر به كشته شدن نديمه وي در فرانسه شد ، آخرين تلاش هاي اشرف براي نجات رژيم در حال اضمحلال برادرش و سرمايه گذاري هاي او در راه مبارزه با نظام اسلامي و به راه انداختن نشريات و بنيادهاي به ظاهر فرهنگي و... را مورد مطالعه قرار مي دهند . كتاب حاضر در 2200 نسخه، از سوي انتشارات كيهان به قيمت 3000 تومان به علاقه مندان عرضه شده است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14