(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 21 مهر 1390- شماره 20047

شيخ محمد الصلابي كيست؟
ليبي و حكومت آينده
نگاه فهمي هويدي به بيداري اسلامي منطقه
انقلاب هاي اسلامي و موج سواري غرب



شيخ محمد الصلابي كيست؟

شيخ علي محمدالصلابي در سال 1963 در شهر بنغازي در ليبي ديده به جهان گشود و در عربستان و سودان به تحصيلات علوم ديني پرداخت.
وي گرايش هاي بسيار نزديك فكري با اخوان المسلمين مصر دارد و كتاب هايي را در حوزه ديني، تأليف كرده است. اين متفكر ليبي به دليل روابط نزديك خود با اخوان المسلمين، توانست جايگاه ويژه اي را در ليبي به دست آورد و به وزنه اي از لحاظ ديني و سياسي در كشورش تبديل شود.
شيخ الصلابي از لحاظ علمي، بيشتر پژوهش در تاريخ اسلام و نوشتن زندگينامه شخصيت هاي ديني و تاريخي را دنبال مي كند و تأليفاتي در اين زمينه دارد كه به ده ها جلد مي رسد. در زمينه مواضع سياسي، شيخ علي الصلابي، خواستار پايه ريزي يك حكومت اسلامي به دست انقلابيون در ليبي است، اما به دليل نبودن سازوكارهاي لازم كه ناشي از چهاردهه حكومت ديكتاتوري قذافي است، اين امر تاكنون محقق نشده است.
اين متفكر ليبيايي پس از پيروزي انقلاب با برگزاري مراسم سخنراني و سازماندهي پيروان خود، تلاش وسيعي را براي تاثيرگذاري بر صحنه سياسي ليبي آغاز كرده است.
شيخ الصلابي در اين راستا، فعاليت هاي خود را اخيراً شدت بخشيده و با انتقاد از رئيس و اعضاي شوراي ملي انتقالي، آنان را مشتي عوامل وابسته به غرب مي داند. در مقابل مخالفان شيخ الصلابي، وي را به افراط گرايي و مخالفت با اصول و تعاليم دموكراسي متهم مي كنند.
شيخ الصلابي دخالت آمريكا و غرب را در راستاي منافع استعماري و حمايت از عوامل خود در شوراي انتقالي ارزيابي كرده است.
پايگاه اطلاع رساني «مسلم نت» در مصاحبه اي با علي الصلابي نظر وي را به عنوان يكي از شخصيت هاي مذهبي در ليبي جويا شده است كه براي آشنايي خوانندگان با طيف هاي سياسي گوناگون در ليبي، اين مصاحبه ترجمه شده است.
¤ به نظر شما چه موضوعي در پشت اختلافات جريان اسلامگرا و سكولار در ليبي وجود دارد؟
-در حقيقت، هيچ اختلافي بين جريان اسلامگرايان و ليبرال ها در ليبي وجود ندارد و در واقع، اين اختلاف نظر مردم ليبي با اقليتي از طرفداران غرب است كه نمود پيدا كرده است. شما مي دانيد كه مردم ليبي مسلمان و پيرو قرآن و اسلام هستند، اما در مقابل، تعداد اندكي از سكولارها، خواستار سيطره بر اركان كشور هستند و مي خواهند اين انقلاب مبارك، صبغه لائيك داشته باشد.
¤ بسياري از مردم ليبي از اين اختلاف نظرها نگران هستند، نظر شما در اين باره چيست؟
- اين ترس، محلي از اعراب ندارد و خداوند در قرآن فرموده است كه عاقبت كار خطاكاران نمايان خواهد شد. البته آنچه كه تاكنون رخ داده است، طبيعي است، چرا كه بروز اختلاف نشان دهنده نقطه نظرات متفاوتي است و ترس آنها از بازگشت به گذشته است.
¤ چه موضوعي باعث اين اختلاف نظر با جريان غيراسلامگرا شده است؟
- موضوعي كه باعث پيدايش اين اختلاف نظر شده، اين است كه غرب تسلط بر ثروت هاي ليبي را مي خواهد و دراين راستا، 4 نفر عهده د ار اين ماموريت شده اند كه اولين آنها، «محمود جبرئيل» رئيس شوراي قانونگذاري است.
دومين فرد درنظر گرفته شده براي اين ماموريت، «محمود شمام» مسئول اطلاع رساني شوراي ملي انتقالي ليبي و سردبير بخش عربي روزنامه نيوزويك است.
«الترهوني» مسئول امور نفت ليبي از جمله اين افراد است و سرلشكر خضتر چهارمين فرد براي ماموريت درنظر گرفته شده است و مشكل اصلي ما با نخست وزير و وزير اطلاع رساني (الترهوني) است.
مضاف براينكه وزير اقتصاد و وزير نفت به جريان سكولار مخالف اسلام تعلق دارند و هر دو داراي گذرنامه هاي آمريكايي هستند.
حضور اين افراد در شوراي ملي انتقالي، باعث سوء شهرت انقلابيون ليبي و ناميده شدن آنها به جريان سكولار شده است.
همچنين سيطره سكولارها برامور به رغم اين صورت گرفته است كه جريان اسلامگرا در ليبي شهداي بسياري را تقديم انقلاب كرده است. آيا اين منصفانه است كساني كه انقلاب 17فوريه را در ليبي به راه انداختند به حاشيه رانده شوند و عده اي امروز ادعاي رهبري آن را داشته باشند؟
¤ آيا معتقديد، جرياني كه به راه انداخته ايد، موفقيت آميز خواهد بود؟
- بله، بايد بگويم، حمله اي را كه ما آغاز كرده ايم و در آن به مصادره پنهاني انقلاب و تسلط سكولارها بر امور ليبي و ثروت هاي آن هشدار داده ايم، در آينده موفقيت آميز خواهد بود.
در مورد به راه انداختن اين حمله بايد بگويم، در ابتدا سكولارها به موفقيت هايي در داخل براي دستيابي به سلطه نائل شده بودند، اما مردم ليبي با درك اين توطئه، مانع از ادامه اين كار شدند و پس از آن مخالفت ها و تحركات قبايل ليبي دراين باره آغاز شد.
¤ موضع علما در مورد دعوت شما چيست؟ جنبش هاي اسلامي چه نظري دارند؟
- علما كم كم حجم اين توطئه را درك كرده و مخالفت خواهند كرد، در اين مورد نيز با شيخ «صادق الغرياني» تماس گرفتم و نقطه نظرات خود را به وي منتقل كردم، همچنانكه با مسئول اخوان المسلمين ليبي در يك گفت وگوي سازنده و شفاف، ابعاد توطئه را بازگو كردم، اگرچه برخي از رهبران اخوان المسلمين از سخنان من رنجيده خاطر شده باشند.
¤ آخرين تحولات داخل ليبي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- اين مژده را به شما بدهم كه وحدت نظر دربين صفوف مختلف انقلابيون در ليبي بيش از گذشته به وجود آمده است و انقلابيون اعلام كرده اند كه موضع واحدي دارند و هرآنچه كه به نفع ليبي خواهد بود، انجام خواهند داد.
¤آيا معتقديد كه غرب، فرماندهي «عبدالحكيم بلحاج» بر طرابلس را خواهد پذيرفت؟
- غرب چيزهاي زيادي در مورد بلحاج، (اين وطن پرست اصيل) مي داند و اخيرا نيز بسياري از آنها براي دانستن نقطه نظراتش با وي ملاقات كرده اند.
¤ آيا سخن ديگري باقي مانده است؟
- بله، ما درحال حاضر با موضوع مصادره اين انقلاب مبارك و تغيير نام آن برخلاف خواسته هاي مردم ليبي هستيم و بر علما است كه مردم ليبي را ياري دهند و در كنار آنها بر ضدكساني كه مي خواهند آن را سرقت كنند و بر آن تسلط يابند، ايستادگي كنند.
¤ چرا اين موضوع را دربين گروه ها و جنبش هاي اسلامي مطرح نمي كنيد تا به كمك شما بيايند؟
- دلمان مي خواهد اين كار را انجام دهيم، اما در حقيقت بايد بگويم، علما احتياج به مدت زماني براي درك ترفندهاي سياسي و توطئه هاي مختلف در ليبي دارند تا با هشياري سياسي خود به مقابله برخاسته و آنها را خنثي كنند.

 



ليبي و حكومت آينده

گردآوري و تنظيم: محمد معرفي
اشاره:
ادامه دخالت هاي آمريكا و غرب در ليبي براي به انحراف كشاندن قيام مردمي عليه معمر قذافي، با واكنش منفي در آن كشور مواجه شده است و بسياري از شخصيت هاي انقلابي ليبيايي خواستار كوتاه كردن دست بيگانگان از امور كشورشان هستند.
غرب خواستار آن است كه وجه سكولار قيام مردمي 17 فوريه پررنگ تر شود و در اين ميان برخي دولتمردان در شوراي ملي انتقالي ليبي نيز در اين راستا حركت كرده و در جهت منافع غربي ها تلاش مي كنند. اختلاف نظرها در مورد آينده ليبي باعث شده است كه مسئولان و دولتمردان همديگر را به انحراف از خواسته هاي مردم متهم كنند.
دكتر «علي الصلابي» از شخصيت هاي مطرح ليبيايي در هفته هاي اخير لبه تيز انتقادات خود را متوجه طيف غيرمذهبي در كشورش كرده و آنها را مجري سياست هاي غرب مي داند.
البته اين موضوع در كنار ساير مسائل داخلي، باعث ايجاد اين نگراني شده است كه مسير و آينده ليبي را چه كساني تعيين مي كنند؟
اگر چه مسائل و موضوعات سياسي از پيچيدگي خاصي برخوردار است و حدس زدن اتفاقات آينده در صحنه سياسي ليبي كار ساده اي نيست، اما مي توان اين موضوع را به خوبي اثبات كرد كه تنفر از درنده خويي يك ديكتاتور باعث شد كه اتفاق نظر براي سرنگوني وي به وجود آيد.
معمر قذافي ديكتاتور سابق ليبي با شعار «من تحزب خان» (هر كه حزبي شد خيانت كرد) طي دوران حكومت 42 ساله خود بر اين كشور، هيچ گاه اجازه فعاليت حزبي را در خاك ليبي نداد و با انتخاب رنگ سبز و نوشتن كتاب «الخضر» (سبز) افكار منحط خود را ترويج كرد، غافل از اينكه روزي خيزش مردمي تومار حكومت وي را در هم خواهد پيچيد و به زباله دان تاريخ خواهد انداخت.
آن روز فرا رسيد و مردم ليبي با چنگ و دندان با مزدوران قذافي به نبرد پرداختند و حكومت آن را ساقط و حكومتي جديد پايه ريزي كردند اما آمريكا و غرب در جهت منافع خود، همچنان به دخالت در امور آن كشور مشغول هستند. اين دخالت ها به بروز اختلافاتي در شوراي ملي انتقالي منجر شده است كه نشان مي دهد، نقطه نظرات متضادي در مورد مسير آينده ليبي وجود دارد.
اختلاف نظر ديدگاه جريان اسلامگرا با سكولارها (ليبرال ها) در هفته هاي اخير، «محمود جبرئيل» را واداشت كه به طور رسمي كناره گيري خود را از حكومت آينده ليبي اعلام كند.
اسلامگراهاي ليبي كه از ابتداي قيام مردمي 17 فوريه سازماندهي و هدايت آن را در دست داشتند، در زمينه سياسي، ليبرال ها را متهم به طرفداري از غرب و اجراي سياست قدرت هاي بزرگ مي كنند و فشارهاي جريان اسلامگرا باعث شد كه ملت ليبي، موضعي شفاف و واضح در مورد آينده ليبي از رهبران شوراي ملي انتقالي را خواستار شود.
يكي از رهبران ليبي در اين مورد مي گويد: شوراي انتقالي اگرچه هدايت انقلاب ليبي را برعهده دارد، اما اين بدان معنا نيست كه مي تواند اختيارات خود را به ديگران بدهد و انقلاب را از مسير اصلي خود منحرف كند.
اسلامگرايان ليبي كه جريان قدرتمندي را در صحنه آن كشور تشكيل مي دهند، با توجه به پايگاه مردمي بارها آمادگي خود را براي مشاركت گسترده در شوراي ملي انتقالي اعلام كرده اند.
«مصطفي عبدالجليل» رئيس شوراي انتقالي ليبي در سخناني بدون اشاره به جريان خاصي اعلام كرد كه «مردم ليبي جنبش هاي افراطي چپ و راست را قبول ندارند .» او در عين حال سعي كرد به مردم اطمينان بدهد كه و اسلام تنها منبع الهام بخش براي سياستگذاري در حكومت آينده اين كشور است.»
اين درحالي است كه منتقدان وي، مصطفي عبدالجليل را يك شخصيت قوي در صحنه ليبي نمي دانند و در مورد راهبردش براي انتقال كشور از مرحله سخت كنوني با شك و ترديد نگاه مي كنند.
مصطفي عبدالجليل از سوي مخالفان خود همچنين متهم به فساد مالي و واگذاري پست ها و مناصب دولت با خويشاوندان خود در ليبي است و در پاسخ به انتقادها، تشكيل دولت را به بعد از آزادي كامل ليبي موكول كرد. در مقابل آن، برخي از تحليل گران ليبرال با توجه به تجربه و جايگاه سياسي عبدالجليل وي را داراي توانمندي سياسي براي رهبري آينده ليبي مي دانند و اختلاف نظرهاي موجود را نوعي از دموكراسي براي دستيابي به حكومت مطلوب آينده مي دانند.
رئيس شوراي انتقالي در واكنش به انتقادهاي موجود مي گويد: اگر برخي از افراد و گروه ها در ليبي هستند كه عبدالجليل را شخص مناسبي نمي دانند و به دليل مسائل شخصي او را نمي خواهند، اين موضوع به خود آنها برمي گردد، اما شوراي ملي انتقالي تنها نماينده حكومت در ليبي است كه بر آن سيطره دارد.
يك مسئول بلندپايه در شوراي ملي انتقالي، سخنان عبدالجليل را نشانه اي از ديكتاتوري و سرآغازي براي برپايي حكومت بر مبناي استبداد ارزيابي كرده و مي گويد: مشكل ليبي، اختلاف نظر بين اسلامگراها و سكولارها نيست، بلكه جبرئيل و عبدالجليل مايل هستند كه سير كلي حوادث سياسي در ليبي به اين سمت ختم شود. اين مسئول بلندپايه ليبيايي مي افزايد: مردم ليبي بدون داشتن برنامه خاصي و تنها با هدف سرنگوني رژيم قذافي پا به عرصه سياست گذاشتند، اما متأسفانه برخي از افراد و گروه ها در پي به دست آوردن امتيازاتي براي خود هستند.
به هر صورت بازار اتهامات در صحنه سياسي ليبي آن چنان داغ است كه اختلاف نظر و ديدگاه ها باعث شده است كه افراد، همديگر را به وابستگي از يك جريان خاص و يا يك كشور خارجي متهم كنند.
اما در اين مورد، چيزي كه از نظرها پنهان مانده است نقش كشور فرانسه به عنوان يك قدرت استعماري است كه تلاش مي كند تا پشت نقاب حمايت از انقلاب هاي عربي، امتيازات ويژه اي را در ليبي به دست آورد.
هنگامي كه رئيس جمهور مخلوع تونس در روز 14ژانويه سال 2010 مجبور به فرار از كشورش شد، حال و روز نيكلا ساركوزي به عنوان نزديك ترين دوست وي، حال و روز خوبي نبود و رئيس جمهور كنوني فرانسه تا آخرين لحظه از وي حمايت كرد.
در مصر نيز همچنان كه پيروزي مردم در روز 25ژانويه، جهان سياست در خاورميانه را تكان داد، موضع فرانسه، همان موضعي بود كه در قبال تحولات تونس اتخاذ شده بود و ساركوزي همسو با سياست هاي آمريكا مبني بر حمايت از اسرائيل از رژيم مبارك حمايت مي كرد. اما وقتي اين سياست توسط مردم باطل اعلام شد، آنها سمت و سوي خود را به اين موضوع معطوف كردند كه قدرت بايد به صورت مسالمت آميز منتقل شود.
اين اشاره كوتاه به سياست هاي فرانسه از آن جهت لازم است كه اكنون اين كشور خود را حامي سينه چاك انقلاب هاي عربي جلوه مي دهد و در ليبي به دنبال سهم مناسبي است.
اما جالب است كه بدانيم، هنگامي كه شراره هاي اوليه انقلاب 17 فوريه در ليبي آغاز شد، موضع رسمي فرانسه همانند آمريكا و غرب درحالت شك و ترديد قرار داشت و هيچ گاه آنها پيش بيني اين را نداشتند كه رژيم قذافي تنها بتواند 7ماه دوام بياورد و به اين سرعت متلاشي شود. ساركوزي باتوجه به روابط نزديك خود با قذافي پس از حل وفصل قضيه «لاكربي» كه باعث شد روابط اقتصادي گسترده اي با ليبي داشته باشد و شركت هاي فرانسوي قراردادهاي كلاني در زمينه هاي امور نفتي و گاز منعقد كنند، در آغاز خيزش مردمي در اين سرزمين به سكوت در برابر تحولات بسنده كرد و گاه گاهي اين موضوع را مطرح مي كرد كه گفت وگو، بهترين راه حل موجود براي خروج ليبي از بحران است.
اما هنگامي كه انقلابيون ليبي، پيروزي هاي چشمگيري بر عليه قذافي به دست آوردند و شهر بنغازي را تصرف كردند، ساركوزي از قايق درحال غرق شدن قذافي به درون كشتي انقلاب ليبي پريد و به سرعت خود را از بزرگ ترين حامي ديكتاتوري در ليبي به يك طرفدار دموكراسي و سينه چاك مردم مبدل كرد.
ساركوزي در اين مورد به حملات تبليغاتي خود بر عليه قذافي كه روزگاري از دوستان و حاميان مالي وي در انتخابات رياست جمهوري فرانسه بود، بسنده نكرد بلكه خود را در جايگاه فرماندهي نيروهاي نظامي غرب عليه ليبي قرار داد.
آمريكا نيز كه شكست هاي پي درپي در جنگ هاي افغانستان و عراق باعث شده بود كه درمورد مسائل ليبي با احتياط بيشتري عمل كند، زمينه را براي ورود فرانسه و در رأس نيروهاي آتلانتيك شمالي (ناتو) به اين صحنه فراهم كرد.
اين موضوع مردم ليبي و اعراب را به ياد لشكركشي ناپلئون به كشور مصر مي اندازد. كه در سال 1798 امپراتور فرانسه خطاب به مردم اعلام كرد كه ما براي آزاد كردن شما از ظلم و جور حكومت «مماليك» به اينجا آمده ايم.
شايد اين بار نيز ساركوزي خيال دارد، مردم ليبي را از ظلم و جور حكام آن رهايي بخشد؟! همچنان كه، بوش در يورش به عراق و اشغال آن، اين ادعا را داشت.
اما كيست كه در ليبي نداند كه ساركوزي نماد استعمار جديد فرانسه است و دوست نزديك اسرائيل به شمار مي رود و در مخالفت با مسلمانان يد طولايي دارد.
آيا به راستي اگر فرانسه تا اين درجه دچار حس انسان دوستي شده است و دلش براي مردم مي سوزد، چرا به كمك مردم «بحرين» و «يمن» نمي رود، چرا عليه حكام آنها يك هم پيماني نظامي به رهبري ناتو به وجود نمي آورد.
در واقع فرانسه براي جبران باخت خود در تونس و مصر تلاش مي كند ليبي جديد را در دست خود داشته باشد و چهره استعماري گذشته را زنده كند و بار ديگر حرفي در جهان سياست امروز داشته باشد. به اين دليل از ديد فرانسه، سرزمين ليبي مناسب ترين مكان جغرافيايي براي پياده كردن ايده هاي استعماري اليزه نشينان است. ليبي به دليل اينكه در قاره سياه قرار دارد از عمق و نفوذ زيادي در مغرب عربي برخوردار است و مي تواند زمينه نفوذ در منطقه را براي فرانسه فراهم كند.
امروز كه مردم ليبي با خون خود و مجاهدت هاي فراوان توانستند، ديكتاتوري 42ساله قذافي را سرنگون كنند، بايد به هوش باشند كه از داخل و خارج، خيزش بزرگ آنها عليه ظلم و جور به سرقت نرود و توسط كشورهاي استعماري غافلگير نشوند.
استفاده از تجربيات مردم تونس و مصر در خنثي كردن توطئه هاي استعماري مسلماً مي تواند آنها را از اين ورطه خطرناك نجات دهد.
منبع: خبرگزاري ها

 



نگاه فهمي هويدي به بيداري اسلامي منطقه
انقلاب هاي اسلامي و موج سواري غرب

اشاره
آمريكا و رژيم صهيونيستي در طول سه دهه گذشته تلاش بسيارزيادي را در محكم كردن جاي پاي خود در مصر داشته و از تمام نفوذ خود براي ورود به جايگاه اجتماعي و گروه هاي سياسي استفاده كرده اند تا بتوانند با توجه به موقعيت و تأثيرگذاري آن در جهان عرب، اين كشور را در موضع وابستگي حفظ كنند.
«فهمي هويدي» تحليلگر مسائل بين المللي در مقاله اي كه در پايگاه خبري الجزيره منتشرشد، به مصادره انقلاب هاي عربي در منطقه به وسيله غرب و رژيم صهيونيستي اشاره كرد و نوشت: كساني كه اين ديدگاه را ندارند از اخبار روزانه عقب هستند يا اينكه ديد كافي نسبت به مسائل ندارند.
وي در اين مقاله مي افزايد: من در 22 فوريه گذشته يعني 10 روز بعد از كناررفتن حسني مبارك رئيس جمهور سابق مصر درمقاله اي با عنوان «انقلابيون چه تدبيري در پشت پرده مي كنند» نوشتم: آمريكا و رژيم صهيونيستي در 30 سال گذشته تلاش زيادي در محكم كردن قدم هاي خود در مصر داشته و از تمام نفوذ خود براي ورود به جايگاه اجتماعي و نفوذ در گروه هاي سياسي استفاده كرده اند تا بتوانند به باقي ماندن خود در مصر ادامه داده و اين كشور را درموضع وابستگي حفظ كنند.
بركسي پوشيده نيست كه اين اقدامات براي جلوگيري از چنين روزي انجام مي شد و مي خواست مانع از هر تغيير چشمگيري درمصر شود، اين نكته در آن زمان به طور صريح بيان مي شد و دلايل و اسناد زيادي نيز بر آن تأكيد مي كرد، حال سؤال اينجاست كه آيا تمام اين تلاشها بر باد رفته يا نتيجه آنها هنوز در مصر قابل استفاده و بهره برداري است؟ چيزي كه آنجا ذكر نكردم، اين بود كه روزنامه «نيويورك تايمز» درمقاله اي سه روز قبل از انتشار مقاله من نوشته بود كه مسئولان آمريكايي اطمينان داشتند كه ارتش به سوي مردم شليك نخواهدكرد، آنها روي نقش مهم ارتش دراين كشور كه روابط عميقي با ارتش آمريكا دارد، حساب باز كرده بودند.
درآن زمان مسئولان آمريكايي گفته بودند كه 30 سال سرمايه گذاري درمصر فايده اي داشته است چرا كه ژنرال هاي آمريكايي و افسران سازمان هاي اطلاعاتي آنها نامه هايي را به همتايان خود در مصر ازطريق پست الكترونيك نوشته و تماس هاي تلفني نيز با هم داشته اند، اين همان عاملي بود كه باعث شد من در آن موقع خيلي زود به اهداف پشت پرده آنها پي برده و اين مقاله را درمورد اين اهداف بنويسم. هويدي مي افزايد: هيچ ترديدي وجود ندارد كه آمريكايي ها و ديگران ازاتفاقات مصر شوكه شدند، اما آنها از همان لحظات اول انقلاب در مصر سعي كردند تا از پشتوانه اي كه براي خود در طول 30 سال گذشته جمع آوري كرده بودند، استفاده كرده تا خود را در مصر مواجه نشان دهند.
نفوذ اطلاعاتي آمريكا در مصر
هويدي در ادامه مقاله خود به تحليلي اشاره مي كند كه مجله نيوزويك چندماه قبل منتشر كرده است. براساس اين مقاله عناصر سازمان هاي جاسوسي آمريكا در جريان قانون مبارزه با تروريسم در جهان ارتباطات محكمي با شخصيت هاي اصلي در ارتش و سازمان هاي امنيتي و جاسوسي كشورهاي مختلف در خاورميانه ايجاد كرده اند. به وسيله اين ارتباطات است كه سازمان جاسوسي آمريكا توانسته بيشترين اعتماد اين سازمان ها را به دست آورد، اين اتفاق در مورد مصر نيز روي داده بود و رئيس جمهور سابق اين كشور هم پيمان قابل اعتماد سازمان هاي جاسوسي آمريكا بود. عمر سليمان رئيس سازمان اطلاعات مصر نيز يكي از محورهاي اصلي اين ارتباط بود كه اوج آن به دهه 90 قرن گذشته باز مي گشت.
اين همان دوره اي بود كه سازمان سيا در چهارگوشه جهان به دنبال تعقيب عناصر وابسته به القاعده بود و بعداز بازداشت، آنها را به مصر مي فرستاد تا از آنها بازجويي و اعتراف گرفته شود، اين روند بعداز اتفاقات سال 2001 و حادثه 11 سپتامبر روند روبه رشدي به خود گرفت.
گزارش اين مجله كه «كريستوفر ديكي» آن را نوشت، مي افزايد: سقوط مبارك و به زيركشيده شدن عمر سليمان كه واشنگتن به عنوان جانشين مبارك روي وي حساب باز كرده بود، دولت آمريكا را دچار اين ترديد كرد كه شايد نتواند مناسبات خود با مصر را مانند زمان رياست سليمان بر سازمان جاسوسي مصر اداره كند، كاخ سفيد مطمئن نبود كه بتواند مناسبات ميان اين دو سازمان را مانند دوران مبارك ادامه دهد. اين گزارش مي افزايد: همين صحنه در ليبي نيز تكرار شد سازمان هاي جاسوسي آمريكا و انگليس در دهه 90 قرن گذشته روابط مستحكمي را با «موسي كوسا» عنصر ارشد دستگاه هاي جاسوسي ليبي برقرار كردند، وي همان فردي بود كه اخيرا پيش از سقوط ديكتاتور دراين كشور به سمت وزارت امورخارجه رسيده بود، اين مناسبات بعداز حوادث 11 سپتامبر قوي تر شد و در سايه همين روابط بود كه چهره سرهنگ درميان كشورهاي غربي تقويت شده و وي از مقبوليت بيشتري برخوردار شد و همكاري بيشتري با غرب از خود نشان داد. اما هنگامي كه انقلاب در ليبي آغاز شد و آمريكا و انگليس و فرانسه به دنبال حمايت هوايي از انقلابيون برآمدند، كوسا به سرعت از اين كشور فراري شد و به لندن رفت، همين باعث شد كه غرب ارتباط اصلي خود با سازمان جاسوسي ليبي را از دست بدهد.
نيوزويك مي افزايد: اوضاع يمن نيز كم اهميت تر از دو مورد قبل نيست، چرا كه فرماندهي آمريكا در اين كشور سعي مي كرد تعدادي از مشاوران خود را به اين كشور اعزام كند تا آنها شبكه ويژه اي را با عنوان مبارزه با تروريست تاسيس كنند، اين شبكه وابسته به دستگاه امنيت مركزي در كشور بود و به فرماندهي برادرزاده علي عبدالله صالح ديكتاتور اين كشور اداره مي شد، اما بعداز انقلاب يمن اوضاع عمومي اين كشور و افق آن نيز مشخص نيست، اما چيزي كه مشخص است اين است كه اوضاع يمن نيز ديگر مانند گذشته نخواهد بود.
نتيجه اي كه اين نويسنده از مقاله خود گرفته، اين بود كه انقلاب در كشورهاي عربي مهم ترين خاستگاه ها و تكيه گاه هاي دولت آمريكا در منطقه را از اين كشور گرفته است و حالت بي ثباتي كه دراين منطقه شكل گرفته، فضاي خوبي براي جريان هاي جهادگرا و افراطي نظير القاعده ايجاد كرده است.
استفاده غرب از تجربه مصر
هويدي دربخش ديگري از مقاله خود انقلاب ليبي را فرصتي براي غرب براي نفوذ در بهار عربي و مصادره آن دانسته و تاكيد كرد: بعد از اينكه سازمان هاي جاسوسي آمريكا درمصر و تونس غافلگير شدند، تصميم گرفتند كه ديگر غافلگير نشوند، جنگ ليبي نيزخلاصه رايزني هاي نمايندگان جاسوسي سه كشور آمريكا،فرانسه و انگليس بود، آنها هنگامي كه نشانه هاي انقلاب را در ليبي ديدند، فرصت را از دست نداده و نشست هاي خود را به صورت روزانه دنبال كردند و تماس هاي هماهنگي را به صورت ساعتي درپيش گرفتند، هدف اين تماس ها جذاب و گران قيمت بود، به اين ترتيب دخالت سريع و مستقيم غرب در ليبي باعث شد كه اين كشورها در قلب اوضاع منطقه وارد شوند، اين به آنها اجازه مي داد كه خود را شريك اين اتفاقات بدانند و از طرف ديگر خود را طرف تاثيرگذار در انقلاب هاي عربي و اهداف آن قلمداد كنند. ثروت نفتي ليبي نيز عنصر جذب كننده و تحريك آميزي بود كه چنين شتابي را توجيه مي كرد، اين موضوع يادآور تجربه عراق بود كه آمريكا درآن موفق شده بود بيشترين سهم را از آن خود كند.
به اين ترتيب آمريكا موفق شد موقعيت بهتري در ليبي به دست آورد، اين كشور دولت اشغالگر و طرف مبارزه درعراق معرفي شد، اما با ائتلاف با طرف هاي غربي موفق شد خود را گروه نجات مردم ليبي معرفي كند كه درخواست هاي آنها را براي حمايت از شهروندان از ديكتاتوري هاي قذافي قبول كرده و آنها را از شر وي راحت كرده است، با سقوط قذافي غرب از دست يك حاكم مستبد كه ماجراجويي ها و حماقت هاي وي پاياني نداشت نيز راحت شد.
از سوي ديگر، عمليات بازسازي ليبي و توسعه در آن بعد از عقب ماندگي ها ناشي از ديكتاتوري هاي معمر قذافي و بعد از تخريب هايي كه از سوي نظاميان وابسته به وي بزرگ ترين هديه به شركت هاي غربي است كه مي تواند سهم خوبي در اين اوضاع براي خود بردارند. دراين راستا سازمان هاي بين المللي هزينه بازسازي ليبي در 10سال آينده را بالغ بر 250 تا 500ميليارد دلار ارزيابي كرده اند.
منبع: فارس

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14