(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 2  آبان 1390- شماره 20056

آيا در هاليوود سينماي ضدجنگ هم وجود دارد؟
گام هاي لرزان در ميان هياهوي جنگ طلبي
نگاهي به فيلم «يه حبه قند» أثر سيدرضا ميركريمي
آرمان زدايي از سنت
گفت وگو با«كريس بمبري» تحليلگر سياسي درباره توقف پخش پرس تي وي در انگلستان
دولت انگليس تحمل صداي متفاوت را ندارد
بزرگداشت جهانبخش سلطاني در جشنواره فيلم كودك
بحث داغ سينماي ديني در جشنواره فيلم رويش



آيا در هاليوود سينماي ضدجنگ هم وجود دارد؟
گام هاي لرزان در ميان هياهوي جنگ طلبي

مصطفي انصافي
هاليوود همواره در هنگامه جنگ ها در كنار سياست هاي ايالات متحده قرار گرفته و كوشش نموده تا تجاوزات اين كشور را توجيه نمايد و يا تصويري مثبت از آنها به جهانيان نشان دهد. جنگ هاي ايالات متحده در تاريخ سينماي اين كشور تاريخ ساز بوده اند و جريان هاي خاصي را در بين فيلمسازان اين كشور به راه انداخته اند.
اساساً بايد گفت كه هيچ پديده اي مثل جنگ آب به آسياب صنعت سينماي آمريكا نريخته و اگر جنگ نبود، هاليوود در اين حد و اندازه سرسام آور توليد نمي كرد و رشد چنداني نمي نمود. جنگ ها كمك شاياني به توسعه هاليوود كرده اند و در مقابل نيز سينماگران و دست اندكاران اين رسانه نيز با توليدات خود همواره به ايالات متحده اداي دين نموده اند. اين روابط تنگاتنگ تا حدي است كه پنتاگون براي پيشبرد اهداف اداره ويژه اي در هاليوود داير كرده است و از اين روست كه ما شاهد دفاع تقديس گونه اين رسانه از سياست هاي متجاوزانه آمريكا و جنايات سربازان اين ايالات شكست خورده در اقصي نقاط جهان هستيم. فيلم هايي مثل «اولين خون»، «دلتا فورس» و فيلم هاي دنباله داري چون «رمبو»، «جنگ ستارگان»، «جيمز باند»، «ماتريكس» و صدها و هزاران نمونه ديگر نشانه هايي بر اثبات اين مدعاست كه هاليوود بدون جنگ قادر به تنفس و ادامه حيات نيست.
ولي هر از گاهي شاهد تك صداهاي متفاوتي از درون اين رسانه مي شويم كه براي مدتي همچون شبح به تن هاليوود مي افتد و عامل برخاستن مخالفت ها عليه سياست هاي جنگ طلبانه ايالات متحده مي شود. بعضاً فيلمسازاني سر بر مي آورند كه از دغدغه هايشان و نگراني هاي خود درباره وضع جامعه آمريكا مي گويند. در دوره رياست جمهوري بوش(پسر) همپاي سياست خارجي تهاجمي دولت آمريكا، در هاليوود خيزش هاي محسوسي بر ضد جنگ بوجود آمد. اين فيلم ها ايده اوليه خود را نه از خيال پردازي هاي به سبك و سياق آمريكا بلكه از عكس ها و فيلم هاي مستندي گرفتند كه در طي جنگ عراق تهيه شده بود. اين تصاوير در هيچ شبكه يا روزنامه آمريكايي منتشر نشد بلكه به گفته دست اندركاران اين فيلم ها، ايده اساسي از عكس ها و مستند هايي گرفته شد كه در اينترنت پخش شده بودند. پخش تصاوير هجوم بربرگونه سربازان آمريكايي كه به نام حقوق بشر و دموكراسي درعراق عمليات مي كردند شوك شديدي در جامعه آمريكا بوجود آورد و دست مايه برخي از فيلمسازان نسبتاً مستقل شد.
در هنگامه جنگ ويتنام، هاليوود مملو از فيلم هايي بود كه به طور مستقيم يا غير مستقيم به تمجيدي رومانتيك از سلحشوري هاي سربازان آمريكايي در ويتنام مي پرداختند. صنعت سينماي آمريكا تلاش نمود تا شكست واقعي آمريكا در ويتنام را با پيروزي هاي انتزاعي در آثار سينمايي خود جبران كند. بعد از حوادث برنامه ريزي شده يازدهم سپتامبر نيز بوش و تيم نومحافظه كاران توانستند با دستكاري افكار عمومي جامعه آمريكا، طرز فكر آشفته مردم را با خود و سياست هاي مبتني بر تجاوز همراه نمايند. با ايجاد ترس و ارعاب و اغتشاش رسانه اي در دل جامعه آمريكا از دشمني بيروني، بوش در سال 2004 به اوج محبوبيت رسيده بود ولي اندك اندك با آشكار شدن حقايق به فاصله دو يا سه سال بعد بدل به منفورترين رئيس جمهور آمريكا شد.
بعد از گذشت چند ماه از جنگ عراق و پيدا نشدن حتي يك بشكه مواد سمي و راديواكتيويته، اعتراضات آغاز شدند تا جايي كه به مأمن امن كاخ سفيد يعني هاليوود نيز سرايت نمود. ديگر خبري از فيلم هاي چون «سقوط شاهين سياه» يا «نجات سرباز رايان» نبود، اين بار جاي آنها را فيلم هايي چون «تك تيرانداز»، «حذف شده»، «بركت از دست رفت»، «دره خدايان»، «جعبه درد» و از اين قبيل و همچنين نامه هاي سرگشاده با مضامين ضد جنگ گرفته بود. جيمز سي استرواس، كارگردان فيلم «بركت از دست رفت» درباره فيلمش مي گويد: اميدوارم فيلمم مردم را آشفته سازد تا وقتي دفعه بعد خبر مرگ چند سرباز را در روزنامه مي خوانند، به خانواده آنها فكر كنند كه پيامدهاي فقدان آنان چه تاثيري روي زندگيشان مي گذارد. پل هگيس، كارگردان فيلم «دره خدايان» بر اين نظر است كه، غرور و گنده دماغي آمريكايي نهايتاً كار دستمان مي دهد، او در مورد شعار تغيير باراك اوباما نوميدانه مي گويد: اگر تغييري باشد اين خود آمريكايي هاهستند كه بايد آن را بوجود بياورند. وي در مورد اوباما مي گويد كه، اوباما زماني كه سناتور بود هر بار كه بوش پول بيشتري براي هزينه جنگ طلب مي كرد، رأي مثبت مي داد.
نكته ديگري كه بايد يادآوري كرد، نقش ابزار هايي همچون اينترنت در شكل گيري چنين اعتراضاتي است. در جنگ عراق نشان دادن كشته شدگان و تابوت هاي سربازان خارجي اكيداً ممنوع بود. در واقع افكار عمومي در خلع بسر مي بردند. مي توان گفت دولت آمريكا در يك مورد از ويتنام درس گرفت و آن هم اين بود كه ديگر هيچ خبرنگاري به راحتي خبري را قبل از گذر از فيلترينگ پنتاگون به خبرگزاري مربوطه نمي فرستاد. گرچه اين تاكتيك تازگي نداشت و پيش از اين توسط انگلستان در جريان نزاع موسوم به فالكلند در خلال دهه 80 استفاده شده بود. فيلمسازان فيلم هاي ضدجنگ نيز بنا به گفته هاي خود ايده هاي خود را نه از رسانه هاي داخلي بلكه از لابلاي وب سايت ها و وبلاگ هاي شخصي اخذ مي كردند. اينترنت اساساً ابزاري است در جهت پيشبرد اهداف غرب به خصوص ترويج زندگي به سبك آمريكايي، ولي گاه كنترل اين ابزار از دست گردانندگان غربي آن خارج مي شود و بدليل ماهيت چند بعدي و چند گانه دنياي جديد، اطلاعات در طي زمان اندكي از يك سو به سوي ديگري از جهان به گردش در مي آيد و براي رهبران غرب دردسر ساز مي شود.
سينماي ضدجنگ در هاليوود هيچ گاه جريان ساز نبوده و اغلب به صورت تك صداهايي است كه خيلي زود از نفس مي افتد و فراموش مي شود و به دليل هژموني سازمان سيا بر جامعه آمريكا، هر صداي متفاوتي حذف مي شود تا سياست هاي يكسان سازي و هموژنيزاسيون جامعه به غايت به پيش رود. در بين انبوه فيلم هايي كه در توجيه و ستايش جنگ سومالي، ويتنام، افغانستان، عراق و بسياري ديگر از تجاوزات ايالات متحده ساخته شده توليد معدودي از اين گونه فيلم ها جايگاه خاصي را به خود اختصاص نمي دهد. تنها مسئله اي كه درباره اين فيلم اهميت دارد وجود احساس بحران در بين چند تن از هنرمندان جامعه آمريكاست، احساس بحراني كه دائماً در طي فرايندهاي تبليغاتي سعي در فرونشاندن آن مي شود.
جداي از اين مسائل ساخت چنين فيلم هايي در هاليوود با مشكلات فراواني مواجه است. جرج كلوني، در اين باره مي گويد: بازي در فيلم هاي سياسي و عمدتاً در فضاي كلي سياسي در آمريكا عاملي شده براي خائن ناميده شدن. او ادامه مي دهد كه: با حرف زدن و اظهار نظر كردن درباره جنگ عراق، امروز همه به صف مخالفين پيوسته اند، وضعيت مشابهي پيش آمده و باز خائن ناميده مي شويم.
خائن ناميده شدن رمز حذف هنرمندان در دوره موسوم به مك كارتيسم در اوج جنگ سرد بود. در اين دوره با پشتيباني سناتور مك كارتي طرحي جنجالي به تصويب رسيد كه هنرمندان داراي انديشه متفاوت به جرم كمونيست بودن از دايره فعاليت هاي هنري حذف مي شدند. در صنعت سينماي آمريكا نيز بسياري از ناقدان سياست هاي ايالات متحده با اين حربه حذف شدند.
فيلم هايي با رويكرد ضدجنگ در تاريخ صنعت سينماي آمريكا سابقه داشته اند، فيلم هايي چون غلاف تمام فلزي(كوبريك) يا متولد چهارم جولاي و جوخه (استون)، ولي بنا به دلايلي كه اغلب به سياست هاي ايالات متحده بازمي گردد توانايي ايجاد يك جريان تاثيرگذار بر سياست هاي اين كشور را نداشته اند و صرفاً دغدغه هاي شخصي چند فيلمساز را بيان نموده اند. البته نبايد از كنار اين مسئله گدشت كه در همين فيلم هاي به اصطلاح ضد جنگ نيز كليشه هاي قديمي فيلم هاي جنگي تكرار مي شوند؛ مثلاً درونمايه عمده اين گونه فيلم ها مظلوميت سربازان آمريكايي است، اينكه اين سربازان كيلومترها دور از خانه و خانواده خود مشغول تحقق آرمان هاي قشري سياستمدار و سرمايه دار هستند و در اين بين مردمان كشورهاي هدف تجاوز نيز نسبت به آنها خشونت روا مي دارند. از اين رو در اين جنس از فيلم ها مخاطب بيش از آنكه با مردمان مورد تجاوز همدردي كند با سربازان آمريكايي متجاوز همدلي مي نمايد. در نتيجه سينماي ضد جنگ در هاليوود، تك صداي مقطعي است كه در برخي دوره ها بر مي خيزد و به سرعت يا خاموش مي گردد يا مضامين عمده آن با دستكاري هاي سياسي تغيير مي نمايد و يا حتي با تقدير از آنها، اين فيلم ها نيز عاملي در جهت غسل تعميد سياست هاي متجاوزانه ايالات متحده مي گردد، مثلاً، حركت سياسي اهداي جوايز اسكار به فيلم «جعبه درد» در سال 2010 از اين دست تحركات قلمداد مي شود.

 



نگاهي به فيلم «يه حبه قند» أثر سيدرضا ميركريمي
آرمان زدايي از سنت

آرش فهيم
12 سال پيش فيلمي به نام «كودك و سرباز» توليد شد كه خبر از ظهور يك پديده جديد در سينماي ايران مي داد. سيد رضا ميركريمي كارگردان اين فيلم در همان نخستين أثرش نشانه هايي از يك نگرش نو و بومي را در عرصه هنر هفتم بروز داد. قصه گويي ساده و بي آلايش، ترسيم فضاهاي جغرافيايي پر رنگ و نگار، نمايش قوميت هاي مختلف ايراني و از همه مهم تر تعلق خاطر روشن و سليم به سنت، از شاخصه هايي بود كه در سبك فيلمسازي اين كارگردان تجلي يافت. رويكردي كه در آثار بعدي او بيشتر جلوه پيدا كرد. به خصوص در فيلم «زير نور ماه» كه تركيبي درست و آرمانگرايانه از حضور اجتماعي و عدالت خواهانه را در سلوك ديني و معنوي به نمايش درآورد. مسئله دوگانگي سنت و مدرنيسم كه از چالش هاي معاصر فرهنگ و انديشه در كشورمان بوده است، با فيلم «خيلي دور، خيلي نزديك» بر صدر دغدغه هاي سينماورزانه ميركريمي نشست. در شرايطي كه وجه غالب فيلمسازي در ايران گرايش به تخطئه ارزش هاي سنتي داشته است، اين كارگردان جوان در آثار خود به دفاع از سنت پرداخت.
سادگي در بيان، پرهيز از سطحي نمايي و ساده انگاري، دوري از اطوارهاي شبه روشنفكرانه و فخر فروشي فرماليستي را مي توان ابعاد اصلي شيوه فيلمسازي ميركريمي در سه أثر نخست وي (به استثناي «اينجا چراغي روشن» است)، دانست. شيوه اي كه در فيلم بعدي او يعني «به همين سادگي» تا حدودي تغيير كرد. هرچند اين فيلم هم أثري تأثيرگذار، تحسين برانگيز و مهم، به خصوص در زمينه نمايش زن ايراني در سينما بود، اما از ورود اين فيلمساز به فضاي انجماد و بازي هاي به ظاهر مدرنيستي و پست مدرنيستي فرمي خبر مي داد. برخلاف سه أثر قبلي كه حتي در انتقادي ترين ميزانسن ها هم مملو از تحريك نيروي زندگي و معنويت پويا و مبارز بودند، در اين فيلم نگرشي نسبتا منفعلانه و منقبض از زندگي ديني و سنتي ترسيم شد.
اين تغيير رويكرد در فيلم جديد ميركريمي يعني «يه حبه قند» پررنگ تر شده است. اين فيلم هم مضموني درباره همباليني سنت و مدرنيته را در بخشي از كشور ايران دستمايه قرار داده است. اين بار يك حوزه فرهنگي شناخته شده در جغرافياي ايران زمين محل اين كشمكش تعيين شده؛ يزد، يكي از خطه هايي است كه همچنان شخصيت فرهنگي اصيل و ديرين خود را نگه داشته. انتخاب اين محل براي بازنمايي سنت، يك تصميم درست و هوشمندانه است. اما متأسفانه در فيلم «يه حبه قند» از اين ظرفيت و قابليت فضايي و مكاني، به طور شايسته و كاملي استفاده نشده است. حتي اين فيلم برخلاف آثار گذشته خالقش كه مخاطب خود را با طراوتي مومنانه و خالصانه به تماشاي سنت مي نشاند، اين بار دچار نوعي شكاكيت و سرگرداني است؛ از يك طرف با فرهنگ بومي ، همدلي مي كند و نمي تواند نگراني اش از خطر آسيب ديدن ارزش هاي سنتي را پنهان كند و از طرفي آنچه در نهايت به مشام مي رسد، غلبه فرهنگ مهاجم و تسليم شدن ارزش هاي بومي در برابر فراورده هاي وارداتي است.
كافي است كمي روي روايت طرح شده در اين فيلم تعمق كنيم. خانواده اي كه تصميم دارند دختر خود را به عقد فردي ساكن آمريكا درآورند(دليلش معلوم نمي شود) آن هم به شكل غيابي و از طريق اينترنت! تنها فرد مخالف با اين قضيه دايي بزرگ خانواده است. آنها در گرماگرم اين جشن و شادي با يك عزا مواجه مي شوند؛ قندي به حلق دايي بزرگ مي پرد و او خفه مي شود و مي ميرد! در ادامه شاهد مراسم عزاداري آنها هستيم و ...
اين روايت بيش از هر چيز گوياي نوعي حراج نمودن فرهنگ بومي به فرهنگ بيگانه است. درآوردن زن ايراني به عقد مرد مقيم خارج، استعاره اي آشكار از هضم و استحاله فرهنگ بومي در دل فرهنگ جهاني است كه در اين فيلم نمود يافته است.
در اين فيلم، سنت داراي سه نماينده است؛ دايي پير خانواده كه در ميانه فيلم در أثر فروغلتيدن قند به گلويش مي ميرد! او در طول فيلم جدي ترين مدافع سنت است و بر سر اصول بومي خود مقاومت مي كند. مرگ او در اواسط داستان را مي توان نوعي مرگ سنت و مدافعانش در ميان هياهوي هجوم فرهنگ متجدد دانست.
ديگر نماينده فيلم خاله بزرگ است. او نيز دچار ضعف حافظه است، به طوري كه تعداد ركعت هاي نماز خود را از ياد مي برد. نكته قابل توجه اين است كه فيلم بر نمايش صحنه هاي نمازخواني مادربزرگ و فراموشكاري وي اصرار مي ورزد. پيش از اين نيز در فيلم ها و سريال هاي مختلف فراموش كار نشان دادن افراد نمازخوان به مثابه يك نشانه پديدار شده بود. اين نوع نمايش از پرسوناژ نمازخوان در اين فيلم، بسيار غمناك است.
ديگر نماينده فرهنگ سنتي در اين أثر، روحاني فيلم محسوب مي شود كه ناتواني اش در خواندن روضه، مضحك و اسباب خنده است. اين شكل از تصويرسازي از روحانيت، درست در تقابل با فيلم «زير نور ماه» است. در آنجا طلبه نقشي بسيار پويا و كارآمد داشت و در اينجا روحانيت، عقيم و بي ثمر نشان داده شده است.
يكي از بزرگ ترين مشكلات و ويژگي هاي فيلم «يه حبه قند» گرفتار شدن در «فضاي منجمد سينمايي» است. اين نوع فضاسازي در مقابل فضاي گرم سينمايي قرار مي گيرد. تفاوت اين دو فضا، مثل تفاوت تماشاي يك منظره در يك نقاشي با حضور واقعي در همان منظره است.
آثار قبلي ميركريمي نقش راه ورودي را بازي مي كردند؛ منفذ و گشايشي بودند براي ورود به دنياي متصور شده در فيلم. اما «يه حبه قند» بيشتر به پنجره مي ماند؛ تنها به ما اجازه مي دهد تا مناظر را از دور نظاره گر باشيم و نه مسيري براي پيوند خوردن به اين دنياي زيبا. به بيان ساده تر، فيلم نگاهي توريستي و موزه اي به اين بافت از زندگي مردم ايران دارد؛ نگاه معرفت شناختي فيلم ضعيف است. مختصات ايراني بودن در فيلم روشن نيست. مخاطب با تماشاي فيلم، هيچ الهامي نمي گيرد. اوج هنر فيلم اين است كه از در و ديوار و طاق و چينش سفره و ... در يك موقعيت انساني قاب هاي زيبايي را نشان مي دهد. چهره روشن ايراني بودن و بومي زندگي كردن در اين فيلم در محاق بيگانگي و تسليم در برابر هجوم مدرنيته گم شده است.
اين نوع نگاه به سنت و فضاها و آدم هاي بومي، تزييني است. مانند يك قالي قديمي كه براي جلوه نمايي و زينت منزل، به ديوار مي آويزيم. در اين نگاه، سنت و اصالت ها ناكارآمد پنداشته مي شوند. همچنان كه در فيلم «يه حبه قند» آداب و رسوم مردم، به عكس و كارت پستال محدود شده است و كاركرد اين نوع سلوك براي گشايش گره هاي زندگي پديدار نمي شود. «يه حبه قند» نوعي تلاش خواسته يا ناخواسته براي آرمان زدايي از سنت و تقليل دادن آن به دكور و ابزار كسب حال و هواي نوستالوژيك است.
كاراكترهاي فيلم آدم هاي بي هويتي هستند كه خود را در برابر تهاجم فرهنگي باخته اند. از اين رو «يه حبه قند» نمايانگر ايراني بودن ما نيست، بلكه نشان دهنده فروريختن هويت بومي ما و به يغما رفتن آن در مقابل تحميل فرهنگ بيروني است.
»يه حبه قند« اسير بازي هاي فرمي است. حركات خاص دوربين، دكورها و نمابندي و ميزانسن شلوغ و پرقيل و قال با وجود برخي زيبايي ها و چشم نوازي ها، فيلم را دچار نوعي فخر فروشي كرده است. اينها بيشتر فيلم را تبديل به يك كارت پستال از زندگي مردم يك خطه از سرزمينمان كرده است. كارت پستالي تصنعي و نه چندان واقع نما.
به اينها اضافه كنيد ضعف شديد فيلم در قصه پردازي و درام افكني را. «يه حبه قند» از ارائه يك داستان ساده و گرم ناتوان است. فيلمنامه پر از سؤال هايي است كه پاسخ آنها يافت نمي شود. مثلا معلوم نمي شود كه بالاخره چه اصراري است بر ازدواج دختر با مرد خارجه نشين؟ اتفاق پريدن قند در گلوي پيرمرد و مرگ او در أثر اين سانحه! بيش از آنكه تكان دهنده و تأثيرگذار باشد، طنزآميز است. هيچ اوج و فرودي در قصه جريان ندارد. «يه حبه قند» قطعا و انصافا از انبوه فيلم هاي تجارتي مخرب و آثار شبه روشنفكرانه هويت ستيز بيگانه پرست جايگاه والاتري دارد. اما در مقايسه با شاخص هاي سينماي ميركريمي كه در آثار گذشته اش و به خصوص «زير نور ماه» و «خيلي دور، خيلي نزديك» درخشيد، يك پسرفت اساسي و نااميدكننده محسوب مي شود؛ چه در ساختار و چه در محتوا. خطري كه همواره سينماي ايران را تهديد كرده و مي كند، نزول ستارگانش از پس يك فراز پردرخشش بوده است. مشكلي كه شايد مهم ترين عامل آن فراموشي آسمان واقعي و فرود به زمين هايي بوده كه حاصلش غبارگرفتگي و از دست رفتن طراوت و زمينگيري است. و گاه تشويق هاي از سرتعارف و دوستي است كه اين زمينه را فراهم مي كند.

 



گفت وگو با«كريس بمبري» تحليلگر سياسي درباره توقف پخش پرس تي وي در انگلستان
دولت انگليس تحمل صداي متفاوت را ندارد

«سازمان نظارت بر رسانه هاي بريتانيا» موسوم به آفكام تصميم گرفته است كه پخش برنامه هاي شبكه پرس تي وي در انگليس را به خاطر آن چه مشكلات اداري در فعاليت پرس تي وي خوانده است متوقف كند.
تصميم مديران ارشد آفكام به عنوان سوءاستفاده از قوانين رسانه اي انگلستان و همچنين نتيجه فشار فزاينده بر اين سازمان از سوي اعضاي مشخصي از خانواده سلطنتي و دولت اين كشور تلقي مي شود.پرس تي وي به عنوان يك رسانه بين المللي جايگزين، با سخت كوشي، سكوت رسانه هاي انگليس را درباره خشونت ها و نقض قوانين بين المللي و حقوق بشر از سوي دولت انگليس در داخل و خارج از اين كشور شكسته است.شبكه پرس تي وي با «كريس بمبري»، تحليلگر سياسي در لندن درباره انگيزه اين اقدام گفت وگو كرده است.
¤ فكر مي كنيد چرا جلوي پخش برنامه هاي شبكه پرس تي وي در انگلستان گرفته مي شود؟
- پرس تي وي يك صداي جايگزين است و من معتقدم با توجه به اين كه مردم بريتانيا مي خواهند اخبار بي بي سي و ديگر (شبكه ها) را از زاويه اي متفاوت ببينند محبوبيت آن رو به افزايش است. به نظر من آنها پوشش خبري گسترده مي خواهند و پوشش خبري اعتراضات دانشجويي پاييز گذشته با شورش ها و ناآرامي هايي كه در آگوست شاهد بوديم، كاملا واضح است كه همه آنها مخالف با اكثريت جمعيت مخالف با جنگ در افغانستان و در حقيقت جنگ در عراق هستند. بنابراين فكر مي كنم كه (پرس تي وي) مخاطب را جذب كرده است؛ جمعيت مخاطبانش دارد افزايش مي يابد، (اين شبكه) تحليل هاي خبري ارائه مي كند كه در بي بي سي نيست و به نظر من همين موضوع دليل (اين ممنوعيت) است. آن چه بايد به آن اشاره كرد اين است كه براي آفكام چهارسال طول كشيده است كه اين مشكلات اداري را كه براي من دليل نمي شود پيدا كند. من شخصا بارها در پرس تي وي ظاهر شده ام؛ تاكنون هرگز از من خواسته نشده كه نظرم را تغيير دهم يا چيزي خلاف عقايدم بيان كنم. من هميشه بدون دخالت، اين اختيار را داشته ام كه چيزي را بگويم كه بايد بگويم؛ چه موافق يا مخالف نظرات دولت ايران باشد؛ من هيچ گاه دخالتي نديده ام. براي من پرس تي وي نسبت به بي بي سي گستره وسيع تري از مناظره ها را در برمي گيرد؛ نظرات افرادي كه از «حزب جمهوري خواه» در آمريكا حمايت مي كنند، كساني كه از سياست هاي بازارآزاد در اين كشور حمايت مي كنند. من با اين افراد مناظره كرده ام و فكر مي كنم كه پرس تي وي در اين جا كار شگفت انگيزي انجام داده است و دقيقاً براي همين است كه معتقدم پخش آن ممنوع خواهد شد؛ چرا كه همان طور كه گزارشگر گفت، ما مي دانيم كه از سوي برخي لابي ها در اين كشور، وزارت امور خارجه و همچنين درون بي بي سي فشارهايي براي ممانعت از پخش پرس تي وي وجود دارد، من فكر مي كنم اين يك رسوايي است؛ اين توهين به آزادي بيان در اين كشور است و من فكر مي كنم اين چيزي است كه بايد مورد مخالفت تمام كساني كه حامي حقوق بشر هستند قرار بگيرد. كل انجمن صنفي و انجمن صنفي خبرنگاران بايد اين پرونده را مطرح كرده و خواستار اين شوند كه پرس تي وي مجدداً پخش شود.
¤ با توجه به اين مهم، ادعاهاي رژيم انگليس مبني بر حمايت از آزادي بيان چه مي شود؟
- من فكر مي كنم آنها از يك دستاويز استفاده مي كنند، يك دستاويز اداري. آنها سعي مي كنند كه بگويند پرس تي وي قوانين و معيارهاي پخش را نقض كرده است. آنها هرگز قادر نبوده اند چنين اتهامي به پرس تي وي بزنند. آنها به دنبال يك بهانه هستند كه پخش برنامه هاي پرس تي وي را به بهانه مشكلات اداري متوقف كنند. من فكر مي كنم اين مسئله بايد مورد چالش قرار بگيرد. اميدوارم پرس تي وي از روش هاي قانوني با اين موضوع مبارزه كند. من فكر مي كنم اعضاي پارلمان و مردم هم اين امر را حمله به آزادي بيان تلقي مي كنند. اقدامي براي گرفتن قطع صدايي جايگزين در امواج تلويزيوني. به عنوان مثال، شبكه پرس تي وي يكي از معدود شبكه هاي خبري بود كه اجازه داد سياهپوستان در اين كشور آزادانه در مورد ناآرامي هاي آگوست صحبت كنند. اين يك نقطه نظر متفاوت از سوي گروهي از مردم بود كه عموماً در جامعه صدايي ندارند. پرس تي وي به آنها فرصت داد و به اين دليل بايد مورد ستايش قرار بگيرد.
¤ اگر يك پايگاه يا روزنامه و يا مجله تلاش كند كه دورنماي متفاوتي ارائه دهد كه سانسور شده يا مانند مورد پرس تي وي پخش برنامه هاي آن متوقف شود، اين گرايش عموما تا چه حد خطرناك است؟
- من فكر مي كنم اين كه اين امر كه در حال اتفاق افتادن است امري نگران كننده است. همان طور كه گفتم اين مهم را با بهانه و ذكر مشكلات اداري انجام مي دهند. اگر اين مشكل اداري است چرا چهار سال پيش حل نشد؟ چرا به جاي حل مشكل، برنامه ها را قطع مي كنند؟ من فكر مي كنم اين يك نمونه است و در تاريخ انگليس كساني هستند كه پخش برنامه هاي آنها متوقف شده باشد. به عنوان مثال شين فين كه اكنون در دولت ايرلند است، براي 10 سال اجازه دسترسي مستقيم به رسانه هاي خبري را نداشت. ما در زمان هاي مختلفي در اين كشور شاهد سانسور بوده ايم. آزادي بيان چيزي است كه مردم براي رسيدن به آن در اين كشور مبارزه كرده اند. براي آن به زندان رفتند و من فكر مي كنم ما بايد مطمئن شويم كه مردم انگليس و جهان اين مهم را به عنوان حمله به آزادي بيان بدانند.

 



بزرگداشت جهانبخش سلطاني در جشنواره فيلم كودك

بخشي از بيست و پنجمين جشنواره بين المللي فيلم هاي كودكان و نوجوانان به بزرگداشت جهانبخش سلطاني بازيگر برجسته سينماي كشور اختصاص يافته است.
در اين دوره از جشنواره علاوه بر محمدعلي كشاورز و شهيد نوجوان بهنام محمدي و محمد كاسبي، از جهانبخش سلطاني كه حضوري تاثيرگذار در سينماي كودك و نوجوان داشته و با بازي در مجموعه قصه هاي مجيد در خاطرات كودكان و نوجوانان نسل هاي مختلف ماندگار شده، تقدير به عمل مي آيد.
جهانبخش سلطاني در سال 1330 در شهر اصفهان به دنيا آمد. بازي در تئاتر را از سال 1345 و با زي در سينما را از سال 1354 با دو كار هشت ميليمتري «باب هفتم سعدي» و «كوبه در» تجربه كرد. وي سال 1367 در فيلم «افق» به كارگرداني «رسول ملاقلي پور» حضور يافت.حضور در فيلم هاي بچه هاي طلاق، شرم ، صبح روز بعد، سفرنامه شيراز، مهريه بي بي، افسانه پوپك طلايي ، نوروز و كودكانه از جمله بازي هاي درخشان اين بازيگر در سينماي كودك و نوجوان به شمار مي رود. بيست و پنجمين جشنواره بين المللي فيلم هاي كودكان و نوجوانان از 23تا 27 آبان جاري در اصفهان برگزار مي شود.

 



بحث داغ سينماي ديني در جشنواره فيلم رويش

نخستين نشست تخصصي نسبت دين و سينما با حضور كارشناسان دين و سينما در حاشيه جشنواره برگزار شد.
در آغاز اين نشست حجت الاسلام محمودي روايات و تمثيل هايي را درباره اهميت فلسفه الهي و درك آن بيان كرد و گفت:بخشي از دين به فيض برمي گردد؛در اين حوزه برخي مكتب ديده اند و برخي محضر ديده.اگر بنا بود اين جشنواره فقط به طرح مسائل نظري بگذرد، مي توانستيم مراسم را در تهران برگزار كنيم و همين حرف ها و جلسات نيز آن جا برگزار شود اما دليل آن كه اين جشنواره با عنوان جشنواره ديني دارد در مشهد برگزار مي شود همان تفاوت ميان مكتب و محضر است.
وي ادامه داد:چه بسا انسان هاي ديني كه سال ها مكتب ديده اند اما بهره اي از دين نبرده اند و متاسفانه هنوز برخي جاها مي بينيم كه مفاهيم ديني به درستي مطرح نمي شود و هنوز درك نكرده ايم كه دين يك صفت است و يك وصف است فارغ از مليت و قوميت. و اگر هنوز بر سر تعريف سينماي ديني بحث است؛دليلش اين است كه هنوز شفاف سازي نشده است.
او گفت:تا كسي دين را به خوبي نشناسد، نمي تواند سينماي ديني را تعريف كند و كسي مي تواند اين نوع سينما را تعريف كند كه هم دين را بشناسد و هم سينما را.
در ادامه دكتر ابراهيم فياض،استاد دانشگاه گفت:وقتي صحبت از سينماي ديني مي شود، بحث گسترده اي پيش مي آيد، اما من اگر بخواهم سينماي ديني را در يك تعريف خلاصه كنم مي گويم سينمايي كه حقيقت؛معنا و نشانه را باهم جمع كرده باشد. اما سينماي غير ديني برعكس از طرف نشانه ها به سمت حقيقت و معنا مي رود.
فياض ادامه داد:مبناي سينماي ديني ذكر و يادآوري است؛ پس سينماي ديني نشانه اي حاكي از حقيقت است و ايجاد غفلت هم نمي كند.
در ادامه بار ديگر حجت الاسلام محمودي وارد بحث شد و عنوان كرد:روايات و منابع اسلامي مي گويند كه دين سه ضلع دارد؛باورها و اعتقادات كه به نام حقيقت شناخته مي شوند؛اخلاقيات كه به معناي فضيلت است و اعمال و عبادات كه به معناي رفتارها و شعائر ديني است؛براساس اين تعريف فيلم نمي تواند ديني يا غيرديني باشد بلكه ديني يا غيرديني و يا ضد دين است.
وي گفت:ژانري كه خرافه را ترويج دهد، مثل بسياري از فيلم هاي هاليوودي كه براساس تخيل و توهم ساخته مي شوند و هيچ حقيقتي را ارائه نمي دهند، ضد دين هستند و هرفيلمي كه حقيقت را توضيح دهد و گرايش به حقيقت و فضيلت را ترويج كند، فيلم ديني است. حالا الزاما نبايد از عناصر ديني برخوردار باشد.
حجت الاسلام محمودي در ادامه توضيح داد:فيلم هايي كه انسان را به سمت بندگي؛عبادت و رفتارهاي ديني ببرد نيز ديني محسوب مي شود، اما فيلم هايي كه فضيلت ديني را تحقير مي كند، حجاب را، عبادت را وديگر مسائل را مثل آنچه اين روزها به وفور مي بينيم متاسفانه ضد دين هستند.
حجت الاسلام رياحي نيز از ديگر كساني بودند كه در اين نشست صحبت را ادامه داد و گفت:من به طور كلي هنر را به دو دسته تقسيم مي كنم؛هنري كه با اهداف و آرمان هايي كه مورد اعتقاد ماست مخالفت دارد و هنري كه مخالفتي با آرمان هاي ما ندارد كه اين بخش دوم خود به دو دسته تقسيم مي شود؛هنري كه موافقت جدي دارد و به نوعي مبلغ ماست و هنري كه خيلي جدي به اين مسئله نمي پردازد و شكل مبلغ ندارد.
وي ادامه داد:ديدگاه اسلام نسبت به اين سه دسته واضح است؛دسته اول را منع مي كند و درباره دو نوع ديگر اسلام نظر مثبت دارد، اما درباره دسته دوم نيز اين گونه است كه آن را هنر متعالي مي نامد كه همان هنر ديني اسلامي است.
وي ادامه داد:وقتي ما از دين صحبت مي كنيم، طبيعي است كه منظورمان از نوع اسلامي است، اما نكته اي كه اينجا اهميت دارد، اين است كه براي طراحي يك مسئله ديني بايد به شكل آن، مقدمات آن و همه مسائلي كه منجر به شكل گيري آن مي شود توجه شود.فقط هنر خوب مهم نيست، بلكه ابزار رسيدن به آن نيز بايد خوب باشد. گفتني است، هفتمين جشنواره فيلم كوتاه ديني رويش از ديروز 29 مهر در مشهد مقدس آغاز شده و تا 2 آبان ادامه دارد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14