(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 15 آبان 1390- شماره 20067

روزي مقدر
زهد ابوذر
امامت بلافصل علي(ع)
راهكارهاي بيداري و هدايت سالك
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 26
معيار ارزيابي رفاقتها
فلسفه قرباني، نيل به مقام «احسان»



روزي مقدر

قال النبي (ص): الدنيا دول ، فما كان لك، اتاك علي ضعفك، و ما كان منها عليك، لم تدفعه بقوتك، و من انقطع رجاؤه ممافات، استراح بدنه و من رضي بما قسمه الله، قرت عينه.
پيامبر اعظم (ص) فرمود: دنيا متحول است و ثبات و قرار ندارد. آنچه كه براي تو مقرر شده است، به تو خواهد رسيد، گرچه در نهايت ضعف و ناتواني باشي، و آنچه كه به ضرر و زيان تو باشد، باز هم به تو خواهد رسيد، اگرچه در كمال قدرت و نيرومندي باشي و هرگز جلوي آن را نتواني گرفت. و هر كس كه اميد خود را از آنچه كه از دست رفته قطع كند، بدنش آسايش خواهد داشت و آن كسي كه راضي باشد به آنچه كه خدا روزي او نموده، دل و چشمش روشن خواهد شد. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحار الانوار، ج 74، ص 145

 



زهد ابوذر

ابوذر هنگامي كه مريض بود، جمعي به عيادتش آمدند و به او گفتند: «مالك؟! چه داري؟ حالا كه مريض شدي اگر بميري چه داري؟!» گفت: عملي؛ «اندوخته اي جز عمل ندارم». گفتند «نسألك عن الذهب والفضه» ما از تو راجع به طلا و نقره مي پرسيم، پول زرد و سفيد چه داري؟ مردم دنيادار فكر و ذكرشان پول است.
«اذا مات ابن ادم قال الناس ما ترك و قالت الملائكه ما قدم» وقتي آدميزاد مي ميرد، مردم سراغ مالش مي روند و مي گويند: از خودش چه باقي گذاشته (چقدر پول و چند تا خانه از او باقي مانده است؟) اما ملائكه (سراغ عملش مي روند و) مي گويند! چه پيش فرستاده و با خود چه آورده است. (سفينه البحار، ج 1، ص 482).
به ابوذر گفتند: پس درآمد خود را چه كرده اي؟! چون ابوذر، مردي حشم دار و گوسفنددار بود و از پشم و شير گوسفندان درآمدي داشت! آنها پرسيدند: «پس با درآمد خود چه مي كردي كه چيزي براي خود نگه نداشتي؟!» ابوذر گفت: «ما اصبح فلا امسي و ما امسي فلا اصبح» آنچه صبح به دستم رسيد براي شب باقي نماند و آنچه شب به دستم رسيد براي صبح باقي نماند.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صفير هدايت 81، جزوه توبه، آيت الله ضياءآبادي

 



امامت بلافصل علي(ع)

پرسش:
با عنايت به احاديث و روايات نبوي، چگونه مي توان امامت و خلافت بلافصل علي(ع) را ثابت كرد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال با تاكيد بر اين كه ادله روايي محكم و صريحي وجود دارد كه جانشيني حضرت رسول(ص) را منحصر در علي(ع) مي داند و علي(ع) را بعد از رسول خدا، امام و ولي برحقي مطرح مي كند كه از سوي خدا تعيين شده و پيامبر (ص) به دستور خدا آن حضرت را به امامت و جانشيني خود نصب نموده است، به دو روايت شامل روايت آيه انذار و حديث منزلت اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
3-حديث رهبري و امامت امت
در روايت آمده است كه روزي رسول خدا(ص) فرمود: نخستين فردي كه از اين درب وارد شود، پيشواي پرهيزكاران و سرور مسلمانان و رئيس و مهتر دين و خاتم الاوصياء و رهبر و پيشواي نخبگان و برگزيدگان خواهد بود، ناگاه علي(ع) از در وارد شد. پيامبر(ص) بشارت كنان به سوي علي(ع) رفت و او را در آغوش كشيد و عرق پيشاني اش را پاك كرد و به او فرمود: (اي علي) تنها تو هستي كه ماموريت مرا به انجام مي رساني و صداي مرا به گوش مردم خواهي رساند، و در اختلافاتي كه بعد از من براي امتم پيش خواهد آمد، روشنگري خواهي كرد. (شرح نهج البلاغه، ج9، ص169)
4-حديث رفع اختلاف امت
براساس اين حديث، رسول خدا(ص) به علي(ع) فرمود: «يا علي بعد از من، اختلافات امت من توسط شما روشن و آشكار خواهد شد» (تاريخ دمشق، ابن عساكر شافعي، ج2، ص488) علامه سيدعبدالحسين شرف الدين بعد از ذكر اين حديث، مي نويسد: «هر كس به درستي در اين حديث و حديث هايي مانند آن بينديشد، خواهد فهميد كه جايگاه علي(ع) نسبت به رسول خدا(ص) همانند جايگاه رسول خدا(ص) نسبت به خداوند متعال است، به اين معني: همان طوري كه خداوند سبحان به پيامبرش مي فرمايد: ما اين كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براي اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند، براي آنها روشن كني، و (اين قرآن) ما به هدايت و رحمت است براي قومي كه ايمان مي آورند» (نحل-64)
پيامبر اسلام(ص) نيز به علي(ع) مي فرمايد: (يا علي) بعد از من، اختلافات امت من توسط شما روشن و آشكار خواهد شد» (المراجعات، ص394)
5-حديث مدينه العلم
اين حديث را پيامبر اعظم(ص) در مقام، شان و جايگاه علمي حضرت علي(ع) بيان فرمودند:«انا مدينه العلم و علي بابها، فمن اراد المدينه فليات من بابها» من شهر دانش هستم و علي(ع) دروازه آن شهر است. پس هر كس اين شهر دانش را مي خواهد، پس بايد از دروازه آن وارد شود، (شرح نهج البلاغه، ج 7، ص219) بنابراين روايت، هر كس مي خواهد به دانش و آموزه هاي پيامبر گرامي(ص) دست يابد، پس بايد با تفسيري كه علي(ع) از سخنان آن حضرت ارائه مي دهد، به اين دانش ها و ارزش ها برسد.

 



راهكارهاي بيداري و هدايت سالك

(اي عزيز سالك) خداوند تبارك و تعالي چون به بندگانش عنايت داشته به آنان عقل داده، نيروي تهذيب و تزكيه عنايت فرموده، انبيا و اوليا فرستاده تا هدايت شوند و خود را اصلاح نمايند و دچار عذاب اليم جهنم نگردند و اگر اين پيشگيريها مايه تنبه و تهذيب انسان نگرديد، خداي مهربان از راههاي ديگر او را متنبه مي سازد، با گرفتاري هاي گوناگون، ابتلائات، فقر، مرض و... آنان را متوجه مي نمايد، مانند يك طبيب حاذق، يك پرستار ماهر و مهربان مي كوشد كه اين بشر مريض را از بيماريهاي خطرناك روحي علاج بخشد، اگر بنده، مورد عنايت حق باشد اين ابتلائات برايش پيش مي آيد تا بر اثر آن به حق تعالي توجه پيدا كند و مهذب گردد، راه همين است و غير از اين راهي نيست، ولي انسان بايد با پاي خويش اين راه را بپيمايد تا نتيجه بگيرد، و اگر از اين راه هم نتيجه اي به دست نيامد و بشر گمراه، معالجه نشد و استحقاق نعمت هاي بهشتي را نيافت در موقع «نزع» و جان دادن فشارهايي بر او وارد مي كند، بلكه برگردد و متوجه شود. باز هم اگر نبخشيد در قبر و عالم برزخ و در عقبات هولناك بعد از آن فشارها و عذاب هايي وارد مي آورد تا پاك و منزه گردد و به جهنم نرود. تمام اينها عناياتي است از جانب حق تعالي كه از جهنمي شدن انسان جلوگيري نمايد اگر با تمام اين عنايات و توجهات حقه باري تعالي معالجه نشد چطور؟ ناچار نوبت آخرين علاج كه همانا داغ كردن است مي رسد، چه بسا كه انسان، مهذب و اصلاح نشود و اين معالجات، موثر واقع نگردد و محتاج باشد كه خداوند كريم مهربان، بنده خود را با آتش اصلاح كند، همانند طلايي كه بايد در آتش خالص و پاك گردد. در ذيل آيه شريفه «لابثين فيها احقابا» (النبأ-23) روايت شده كه اين حق براي هدايت و كساني است كه اصل ايمانشان محفوظ باشد. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-جهاد اكبر، امام خميني(ره)، ص 54

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 26
معيار ارزيابي رفاقتها

آيت اله شيخ مجتبي تهراني
بحث ما راجع به تربيت به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن بود و گفته شد كه انسان به طور معمول در چهار محيط، روش مي گيرد؛ محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي. بحث ما راجع به محيط رفاقتي بود. گفتيم كه اثرگذاري محيط رفاقتي بر روي انسان، در ابعاد گوناگون وجودي از همه محيط ها بيشتر است. يعني چه در بعد اعتقادي، چه نفساني، چه جوارحي و در بعد اعمال ظاهري اثرگذارترين محيط است. لذا اين محيط نقش اساسي دارد؛ هم در بعد سازندگي انسان و هم در بعد تخريبي. در ادامه بحث وارد اين مساله شديم كه جهت قوت تاثيرگذاري چيست؟ گفتيم رابطه تنگاتنگ، مورث محبت است و دوستي از آنجايي كه يك رابطه تنگاتنگ است، موجب پيدايش محبت شده و محبت نيز انسان را تحت تاثير قرار مي دهد و به آدمي روش مي دهد.
محور محبت ها
بحث در اين بود كه محبت، خودش محور مي خواهد و دليل خاصي موجب مي شود كه انسان از چيزي يا كسي خوشش بيايد. محور محبت در انسان، به طور كلي يا يك امر مادي است و يا يك امر معنوي. لذا ما وارد اين بحث شديم كه محبت پايدار، رفاقت پايدار را در پي دارد. لذا اگر محور رفاقت و دوستي، الله تعالي باشد، يعني محور رفاقت جنبه هاي معنوي باشد، اين محبت پايدار است. اما اگر محور، امور مادي باشد، اين محبت ناپايدار است.
حتي اين پيوند رفاقتي، از نظر قدرت و برد، با پيوندهايي كه انسان در اين عالم دارد، نسبت سنجي مي شود. در ميان پيوندهاي انسان با موجودات عالم، نزديك ترين و قوي ترين پيوند، به طور معمول و غالب پيوند نسبي است. مثلا پيوند پدر و فرزند، يك پيوند نسبي است و از قوي ترين پيوندها است. اما وقتي كه ما در باب محبت وارد مي شويم، مي بينيم كه اگر پيوندي براساس محبت و حول محور دوستي ايجاد شود، از پيوند نسبي هم اقوي تر مي شود و بردش نيز بيشتر خواهد بود. علي(ع) در روايتي پيرامون دوستي و پيوندي كه محور و سببش «الله تعالي» باشد، مي فرمايد: «الموده لله أقرب نسب». (غررالحكم/422)
حب لله و حب في الله
ما دو تعبير در رواياتمان داريم؛ يكي حب «لله» داريم و يك حب «في الله». حب لله يعني اينكه من تو را براي خاطر خدا دوست دارم. حب في الله يعني اين كه من تو را في سبيل الله و در راه خدا دوست دارم. اين دو تفاوت هايي با هم دارند، اما هر دو از يك چشمه مي جوشند. تعبيرات مختلف است، اما يك چيز بيشتر نيست. هر دوي اينها در باب رفاقت، در روايات ما وارد شده است. مجموعه روايات به ما مي گويد رفاقت هايتان لله و في الله باشد. رابطه هايتان با ديگران را بر اين محور تشكيل دهيد، چون محور اين روابط محبت است و محبت يعني دلبستگي.
برخوردهاي اجتماعي زودگذر است. مثلا ما با كسي كه رفيق نيستيم و به عنوان مشتري در مغازه آمده است، كار داريم ولي دلبستگي نداريم. اين روابط عادي اجتماعي است. اما در جايي كه با كسي رفاقت داريم، مساله فرق مي كند. دوستي يعني جايي كه محبت مطرح مي شود؛ جايي كه من مي خواهم دلبستگي درست كنم. اينها را با هم اشتباه نكنيد. روايات ما مساله حب لله و حب في الله را مطرح مي كنند، لذا اين دو رابطه با هم فرق دارد. آنچه مورد تأكيد قرار گرفته، دوستي لله و پيوند في الله است و اين رابطه از پيوند نسبي هم نزديك تر و قوي تر است.
محكم ترين پيوند
تعبير ديگري در اين رابطه وجود دارد كه حضرت علي(ع) مي فرمايند: «الموده في الله اكد من وشيج الرحم»(همان) محبت در راه خدا، محكم تر از پيوند نسبي است. «وشيج» يعني پيوستگي خويشاوندي؛ يعني رابطه قوي ميان پدر و فرزند، يا مادر و فرزند كه به طور معمول قوي ترين رابطه است، پيوستگي اش از محبت في الله بيشتر نيست. به عنوان مثال در طول تاريخ خصوصاً در صدر اسلام، بسيار اتفاق افتاده كه افرادي اسلام مي آوردند در حالي كه خويشاوندان نزديكشان با اسلام مخالف بودند. هرچه هم كه آنها را نهي مي كردند و با آنها مبارزه مي كردند، بازهم دست از پيغمبر برنمي داشتند. اينكه علي(ع) مي فرمايد دوستي براي خدا و در راه خدا، محكم ترين پيوند است، يعني همين؛ يعني آنها دوستي براي خدا را بر دوستي پدر و مادر ترجيح مي دادند و از رسول خدا دست برنمي داشتند. چون حبشان في الله بود. پس حب و دوستي، اين طور در بينش انسان تأثير مي گذارد كه انسان براي ديني كه پذيرفته و برايش جا افتاده است، اين طور استقامت كند و حتي در برابر خانواده و خويشان خود، بايستد.
اينها اگر دست از پيغمبر برنمي داشتند به خاطر حب في الله بود، وگرنه پيغمبر اكرم هيچ كس را با ابزارهاي مادي، به خودش جذب نمي كرد. پيغمبر چنين كارهايي نكرده بود و در هيچ جاي تاريخ هم چنين مطلبي نقل نشده است كه پيغمبر كسي را به خودش جذب كند. هم خودش گرسنه بود، هم كساني كه اطرافش بودند؛ سنگ به شكمشان مي بستند تا جلوي گرسنگي شان را بگيرند. ياران حضرت، پيغمبر را لله و في الله دوست داشتند و نسبت به اسلام بينش پيدا كرده بودند كه اين طور ايستادگي مي كردند.
علت ناپايداري دوستي هاي دنيايي
اين روايات نكته اي را به ما مي فهماند كه اگر محور دوستي خدا باشد، دوستي دوام پيدا كرده و بسيار محكم خواهد بود. توجه كنيد! اينها دو ويژگي متفاوت دوستي براي خدا است؛ يكي از نظر كمي و زماني است كه مي گوييم دوستي براي خدا دوام و پايداري اش بيشتر است و تا قيامت پابرجا خواهد ماند. اما يك بحث هم كيفي است و مي گوييم دوستي براي خدا و در راه خدا، محكم ترين پيوند است. بحث ما در جلسات گذشته در مورد كميت رابطه ها بود كه گفتيم اگر محور دوستي امور دنيايي باشد، چون سبب ناپايدار است، رفاقت هم ناپايدار مي شود: «ود ابناء الدنيا ينقطع لانقطاع سببه ود ابناء الآخره يدوم لدوام سببه». (غرر الحكم/ 137) انقطاع و دوام، مطرح بود كه كدام دوستي پايدار است و كدام ناپايدار است. اما امروز بحث كيفي را مطرح كرديم و گفتيم كه روايات مي فرمايد: اگر محور دوستي لله و في الله باشد، اين پيوند خيلي محكم خواهد بود، تا جايي كه از پيوند خويشاوندي هم محكم تر خواهد شد.
معيار ارزيابي دوستي ها
حالا ببينيم در معارف ما، از نظر ارزيابي دوستي كه آيا في الله هست تا نه چه معياري مطرح شده است. براي چنين دوستي اي كه بر محور معنويت است، در روايات ارزش بسياري قائل شده اند. ارزش اين دوستي ها عندالله، ارزش خود اين رفاقت هاي في الله، نسبت به باقي صالحات و كارها و اعمالي كه انجام مي دهد، از همه بيشتر است. نفس اين رابطه محبتي و دوستي و خود اين دلبستگي في الله و لله، در مقايسه با اعمالي كه انسان انجام مي دهد، عندالله ارزش بيشتري دارد.
افضل اعمال، دوستي براي خدا
در روايت است كه: «أن الله تعالي قال لموسي هل عملت لي عملا قط»؛ خداوند به موسي گفت آيا تا به حال كاري براي من انجام داده اي؟ حضرت موسي كه پيغمبر مرسل است، گفت: «قال صليت لك»؛ براي تو نماز خوانده ام. «و صمت و تصدقت و ذكرت لك»؛ روزه گرفتم، صدقه دادم و ذكر گفتم. «قال الله تبارك و تعالي له: أما الصلاه فلك برهان»؛ خداوند فرمود نمازي كه خواندي دليل اين است كه تو دين داري و مسلماني. «و الصوم جنه»؛ روزه هم سپري است كه در جهنم نروي. «و الصدقه ظل»؛ صدقه هايي هم كه دادي براي اين است كه در روز قيامت زير سايه بان آنها قرار بگيري و از حرارت روز قيامت كه مي گويند چقدر زياد است و طولاني، در امان بماني. «و الذكر نور»؛ ذكر هم كه براي اين است كه نورانيت پيدا كني. «فاي عمل عملت لي»؛ چه كار براي من كردي؟
حضرت موسي در پاسخ درماند. «قال موسي دلني علي العمل الذي هو لك»؛ عرض كرد خدايا، خودت مرا راهنمايي كن تا من آن را انجام دهم. «قال يا موسي هل و اليت لي وليا»؛ خداوند فرمود اي موسي! آيا پيوند دوستي با دوستان من برقرار كرده اي؟ يعني آيا شده كه به خاطر من كسي را دوست بداري؟ رفاقت براي خدا و رابطه براي خدا، عملي است كه براي خداست. قطع رابطه براي خدا هم هست كه آن هم بايد باشد. «و هل عاديت لي عدوا قط»؛ آيا با كسي به خاطر من قطع رابطه كرده اي؟ «فعلم موسي أن أفضل الأعمال الحب في الله و البغض في الله». (بحار/ 66/ 252) پس موسي دانست كه با فضيلت ترين عمل، دوستي براي خدا و جدايي براي خداست. دقت كنيد كه تعبير روايت داشت: «أفضل الأعمال» بالاترين عمل اين است. خيال نكنيد كه دوستي يك چيز خيلي ساده است! اصلا و ابدا اين طور نيست. دوستي براي خدا و دوستي در راه خدا از همه اعمال خير، برتر است و ارزشش نزد خداي متعال، از همه آنها بالاتر است.
دوستي براي خدا، محكم ترين دست آويز ايمان
در اينجا چند روايت مي خوانم و بعد مي گويم كه سرش چيست كه اين طور روي آن تأكيد شده است. اين روايات را هم عامه در منابعشان دارند و هم خاصه. از هر دو طريق نقل شده است كه: «روي عن رسول الله(ص): أفضل الأعمال الحب في الله و البغض في الله». (مستدرك الوسائل/12/522 ) افضل اعمال همين بود كه در روايت قبلي راجع به خطاب به حضرت موسي بود. روايت ديگر دوباره از پيغمبر اكرم: «من أوثق عري الايمان أن تحب في الله و تبغض في الله». (كافي/ 2 / 521) يكي از محكم ترين دست آويزهاي ايمان، اين است كه براي خدا دوست بداري و براي او دشمن بداري. در منابع خاصه دارد: «من أوثق عري الايمان»، ولي در عامه نقل مي كنند: «ان أوثق عري الاسلام أن تحب في الله و تبغض في الله». (كنز الاعمال/ 9/6) مضمون ها يكي است. اختلافشان فقط در همين يك كلمه است. هر دو هم روايت را از پيغمبر نقل مي كنند.
مراقب دلبستگي هايت باش!
حال سؤالي در اينجا مطرح مي شود كه چرا اينقدر روي اين نوع رابطه تأكيد شده است؟ پاسخ اين است كه چون اين رابطه نقش سرنوشت ساز دارد. اين دوستي و پيوند، يك پيوند سرنوشت ساز در ابعاد گوناگون وجودي انسان است. يعني دلبستگي چه در بعد اعتقادي، چه در بعد نفساني و چه در بعد عقلي و چه در بعد رفتاري، اعم از كردار و گفتار، تأثيرگذار است. براي همين است كه تا اين اندازه روي اين تأكيد مي كند كه مراقب باش رفاقت، دلبستگي و محبتت في الله و لله باشد. اگر غيراين باشد، براي تو خطرناك است. نعوذ بالله؛ زماني چشمت باز مي شود كه ديگر راه برگشت نداري.
دلبستگي هاي انسان، ملاك ارزيابي هر شخص
تا اينجا سخن از اين بود كه رفيقت را ارزيابي كن و بعد خود رفاقت را محك بزن و عيارش را بسنج، اما در روايات اين نكته را داريم كه اگر مي خواهي خودت را ارزيابي كني باز هم به رفاقت ها و دلبستگي هايت نگاه كن! مثلاً من مي خواهم خودم را بشناسم كه آدم خوبي هستم يا آدم بدي هستم؟ شما دلتان نمي خواهد بفهميد؟ هر كسي مي خواهد اين را بفهمد كه خودش آدم خوبي است، يا آدم بدي است؟ با چه چيزي خودمان را بسنجيم؟ معيار سنجش «خودم» چيست؟
در روايتي جابر جعفي كه از اصحاب امام باقر(ع) است، نقل مي كند كه حضرت فرمود: «اذا أردت أن تعلم أن فيك خيرا»؛ اگر مي خواهي بفهمي كه تو ازنظر دروني آدم خوبي هستي يا نه، «فانظر الي قلبك»؛ به دلت نگاه كن! «نظر» هم كه حضرت مي فرمايد، يعني «نگاه با دقت» كه با رؤيت فرق مي كند. «فانظر الي قلبك»؛ برو به انتهاي دلت، نگاه كن كه چه چيزي در آنجا هست. «فان كان يحب أهل طاعه الله و يبغض أهل معصيته ففيك خير»؛ اگر در عمق قلبت ديدي كه دوستان خدا و كساني كه اهل طاعت خدا هستند را دوست داري و از كساني هم كه گناه كارند و از فرمان الهي سرپيچي مي كنند، خوشت نمي آيد، بفهم كه تو درون خوبي داري. برو و از انتهاي دلت خبر بگير و ببين در آنجا چه خبر است! حضرت براي اينكه انسان خودش را بشناسد، «دوستي» را مطرح مي كند. «و الله يحبك»؛ بدان كه خدا هم تو را دوست مي دارد. «و اذا كان يبغض أهل طاعه الله و يحب أهل معصيته فليس فيك خير»؛ اما اگر ديدي، اهل طاعت و بندگي و كساني را كه با خدا پيوند دارند، دوست نمي داري، و برعكس، اهل معصيت را دوست داري، بفهم كه در تو خيري نيست و آدم خوبي نيستي، «والله يبغضك». (وسايل الشيعه/16/381) و خدا هم از تو بدش مي آيد. حتي معيار ارزيابي خود انسان هم همين است؛ يعني ببين كه آيا حب و بغضت في الله هست يا نه.
من دو مطلب را از هم جدا كردم؛ دقت كنيد! گاهي مي خواهيم دوستي و رفاقت را ارزيابي كنيم، اين مطلبي بود كه در ابتداي بحث گفتيم. اما اگر مي خواهي خودت را ارزيابي كني و ارزش خودت را بفهمي، راه اين است. در اينجا بحث اين است كه مي خواهم خودم را ارزيابي كنم. حضرت مي گويد: خودت را نيز با همين دوستي ارزيابي كن!
دوستي با چه كساني؟
انسان در روابط اجتماعي خود، خودش تشخيص مي دهد كه چرا با يك نفر رفاقت دارد و چرا با ديگري رابطه را قطع كرده است. اين طور نيست كه انسان تشخيص ندهد. گفتيم كه آدم پيش از انتخاب بايد آزمايش كند كه آيا طرف مقابل مهارگسيخته است يا قيد عقل و شرع دارد. حال كه آزمايش كرديم و ديديم كه مثلاً آدم متديني است اما پاپيچ مي شود، بايد ببينيم كه براي خدا با او رفاقت مي كنيم يا نه! مثلاً تا من مي آيم حرفي بزنم، مي گويد: پشت سر مردم حرف نزن! اين كار حرام است عزيز من! تا مي خواهم كاري انجام دهم، سنگ جلوي پايم مي اندازد، ولي سنگ هايش، سنگ هاي الهي است. پاپيچم مي شود ولي براي اين است كه من خلافي را مرتكب نشوم. آيا با اين آدم رفاقت مي كني يا با كسي كه خودش خوب است و كاري به كار تو ندارد؟! خودت مي فهمي كه اين رفاقت هرچند كه سنگ اندازي دارد، ولي به نفع تو است. اين موجب نشود كه تو رابطه ات را با او قطع كني. اين به نفع تو است كه او در هر جايي تو را نهي از منكر كند. دوستي بايد في الله باشد، يعني براي انجام دستورات خدا باشد وگرنه ضرر دارد.
البته ممكن است كه چنين رفيقي و چنين رفاقتي در اين نشئه ماديت و دنيا كه موافق با هواي نفس است، خوب باشد و من آن را بپسندم و اگر مخالف با نفس باشد، من آن را نپسندم، ولي نبايد از اين رفاقت گريز داشته باشي! نبايد از افرادي كه براي تو ازنظر الهي، نقش سازندگي دارند، فرار كني! دوستي براي خدا در بعد اجتماعي يعني همين كه با چنين افرادي رفاقت كني. ما در روايت داريم كه دوست بدار كسي را كه با تو كلنجار مي رود تا تو را اصلاح كند. اين اعتراض ها و بگومگوها موجب نشود كه پيوند دوستي الهي شما با يكديگر تضعيف شود. آدمي باش كه اگر در رفاقت و دوستي، برخوردهايي پيدا شد كه در راستاي اوامر الهي بود، دست از اين رفاقت نكشي! علي(ع) مي فرمايد: «أحبب في الله من يجاهدك علي صلاح دين»؛ كسي كه براي نفع دينت با تو كلنجار مي رود را در راه خدا دوست بدار! «و يكسبك حسن يقين». (غررالحكم/ 514) و كسي را دوست بدار كه باعث مي شود يقين نيكو پيدا كني! البته اين قسمت مربوط به جنبه هاي دروني است. او كاري مي كند كه تو را ازنظر بعد معنوي و پيوند الهي درست مي كند، يقينت را محكم مي كند. كلنجار رفتنش موجب نشود كه دوستي بر محور الهي شما ضربه بخورد. برخوردهاي ظاهري با خواسته هاي نفساني نمي سازد. لذا مواظب باش كه به خاطر نفس، دوستي الهي را كنار نگذاري و قطع پيوند در راه هواي نفس نكني!
جمع بندي مطلب
پس محيط رفاقتي نقش سازندگي اش از دو محيط قبلي، اقوي است؛ آن هم نسبت به تمام ابعاد وجودي انسان. لذا در محيط رفاقتي از آنجا كه رابطه تنگاتنگ وجود دارد و اين رابطه محبت را درپي دارد، بايد محور محبت خدا باشد. رفاقت ها بايد براي خدا باشد. رابطه براي خدا، قطع رابطه هم براي خدا! آنجا كه مي بينم من نمي توانم كسي را درست كنم و بلكه او ممكن است من را خراب كند، انسان بايد رابطه اش را قطع كند. اين يعني همان معياري كه روايات به دست ما داده است: «الحب في الله و البغض في الله.»

 



فلسفه قرباني، نيل به مقام «احسان»

خليل منصوري
يكي از شعائر اسلامي، قرباني كردن است. قربان، امري محبوب در هر زمان و مكان است، هر چند كه در روز دهم ذي الحجه در سرزمين مني و مسلخ از لحاظ زماني و مكاني از ارزش و اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد. در اهميت قرباني همين بس كه يكي ازمهم ترين ابزارهاي تقرب جويي به خداوند در رسيدن به مقامات بزرگ انساني است به گونه اي كه واژه قربان در فرهنگ و ادبيات اسلامي براي اين منسك و عبادت آييني انتخاب شده است، هر چند كه نماز و ديگر مناسك عبادي نيز به قصد تقرب انجام مي گيرد و در روايت آمده است كه «الصلاه قربان كل تقي؛ نماز ابزار تقرب جويي هر متقي مي باشد.» با اين همه قرباني يعني ذبح و نحر جانوري حلال گوشت براي انفاق و اطعام در راه خدا، با اين عنوان شناخته مي شود.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي قرآني نقش و اهميت قرباني كردن در تقرب جويي و دست يابي انسان به مقامات انساني را تبيين نمايد.
خلوص، رهايي از تعلقات
انسان تا زماني كه به مقام پاكي مطلق نرسد، نمي تواند مظهر خداوند و خلافت اللهي باشد؛ چرا كه خداوند، سبحان و پاك و منزه از هر نقص و عيبي است و در همه چيز در كمال مطلق و بي نهايت آن است به گونه اي كه تماميت فراتر از آن نه قابل تصور و نه دسترسي است. انسان نيز به حكم خلافت از خداوند، مي بايست اين گونه باشد تا شايسته مقام خلافت خدايي شود. پس بر انسان لازم است كه بكوشد تا به مقام سبحان و پاكي مطلق برسد و از هر عيب و نقصي مبرا و منزه گردد.
با نگاهي به آموزه هاي قرآني كه درباره معراج پيامبر(ص) به عنوان نمونه آمده مي توان دريافت كه تا چه اندازه مقام سبحان در تحقق اين هدف موثر است؛ از اين رو خداوند در هنگام گزارش از اسراء و معراج پيامبر(ص) كه سير در كمالي شدن است، از مقام تسبيح اين اسراء را مديريت و رهبري مي كند و پيامبر(ص) را از مقام عبدالله تا مقام عبده سير مي دهد تا ضمن تبيين تنزيه خود از هر نقص، كمال را در پيامبر(ص) با تقريب به خود، تماميت بخشد.(اسراء آيه 1)
هر انساني مي بايست اين مسير كمالي و تماميت در كمال را با سبوح بودن بپيمايد. بستر رسيدن به اين مقام خلوص است؛ زيرا خلوص به معناي رهايي از هر تعلق و رنگي غير از رنگ خداوندي (بقره، آيه 138) اجازه مي دهد تا خداوند از مقام سبوح در انسان ظهور يابد و «انسان خدا» را تحقق بخشد. انسان خدا كه همان متاله و انسان خدايي شده است در اين مقام اگر ظهور يابد، انساني خدايي شده است كه فراتر از عبدالله در مقام عبده از هر نقص و عيبي مبرا و منزه است و مظهر خدا و صفات و اسماي كمالي او در غايت تماميت خواهد بود و تنها تفاوت عبد و رب در اين خواهد بود كه آن خدا و اين عبد و به تعبير ديگر خدايي خداوند از باب مظهريت عرفاني و ذاتي فلسفي است، ولي خدايي انسان در اين مقام از باب مظهريت و آينه خداوندي بودن است و به تعبير فلسفي عرضي است.
بنابراين، هر كسي كه بخواهد مظهر خداوندي باشد، مي بايست از طريق دروازه اخلاص خود را به مقام سبحان برساند و مظهر اسم سبحان گردد تا از اين مقام در كائنات به حكم خلافت الهي و مظهريت در ربوبيت و پروردگاري، خدايي كند. اين همان چيزي است كه در آيات قرآني از آن به ماذونيت و اذن الهي ياد شده است و پيامبران(ع) از همين مقام و مظهريت، اعجاز مي كردند و به آفرينش از جمله آفرينش ناقه و پرندگان و احياي مردگان و مانند آن پرداختند. (آل عمران، آيه 49 و آيات ديگر)
اگر انسان بخواهد رنگ خدايي بگيرد و خدايي شود، مي بايست از هرگونه رنگ تعلقي رهايي يابد. بنابراين، بر اوست كه از غير الله به سوي خداوند نه تنها برود بلكه بگريزد و فرار كند.(ففروا الي الله، ذاريات/50)
اين فرار در حقيقت همان تلاش انسان هاي سالك و ساير الي الله براي تقرب جويي و لقاءالله است (انشقاق، آيه 5) كه با خلوص از غير و تجلي صفات و اسماي الهي در ذات ايشان تحقق مي يابد؛ زيرا تنها راه تقرب و لقاي الهي، خدايي شدن و ظهور و فعليت يابي اسما و صفات الهي در شخص است. از اين رو همه پيامبران(ع) مردم را نه به خود بلكه به عبوديت خداوند به عنوان طريق رسيدن به متاله (خدايي) شدن و ظهور به عنوان رباني شدن دعوت مي كردند. (آل عمران، آيه 79)
آموزه هاي وحياني قرآن و دين اسلام در حقيقت راهنماي دست يابي به مقاماتي چون اخلاص و متاله و رباني شدن از طريقت شريعت است؛ زيرا اين شريعت به انسان كمك مي كند تا خلوص يافته و رنگ خدايي گيرد و از مقام طين به مقام عبوديت بالا رفته و پس از رسيدن به مقام عبدالله و ظهور صفات ظاهر، اسم مستاثر الهي نيز در مقام عبده در او ظهور يابد و به حكم سبوحيت، مظهر تمام كمال مطلق شود.
نقش اخلاص در تقرب قرباني
چنانكه گفته شد، انسان مي بايست از غير خداوندي خالص شود تا اسماء و صفات الهي در او تجلي و ظهور پيدا كند. براي دست يابي به خلوص راه هاي بسياري است كه از آن به سبل شريعت ياد مي شود؛ ولي در اين ميان مانند هر چيز ديگري، افزون بر راه هاي سلامت و سبل السلام (مائده، آيه 16) بزرگراههاي راست و آساني به نام صراط مستقيم وجود دارد كه كار را براي انسان آسان مي سازد. از جمله اين بزرگراه در اين مقام، بزرگراه قرباني است؛ زيرا قرباني كه حقيقت ذبح و نحر همه تعلقات در پاي عشق به خداست. انساني كه به قربانگاه مي رود، پيش از آنكه گوسفند و شتري را ذبح و نحر كند و آن را قرباني نمايد، خود را به مسلخ عشق برده و در پاي عشق، قرباني كرده است. از اين رو خداوند در آيات 36 و 37 سوره حج مي فرمايد كه آنچه به خدا از اين نمايش آييني مي رسد، گوشت و خون قرباني نيست كه ريخته مي شود، بلكه آن خلوص و تقوايي است كه در اين عمل به نمايش گذاشته شده است.
به سخن ديگر، پيش از اينكه جانوري به عنوان نماد تعلقات مادي، ذبح و نحر شود، اين نفس انساني است كه ذبح و نحر مي شود تا انسان از هر رنگ تعلقي حتي رنگ خود بودن آزاد و رها شود و رنگ خدايي در جان او آشيانه كند و سرتاسر وجودش را دربرگيرد و او را خدايي سازد.
مي دانيم كه بشر تعلقاتي در دنيا دارد كه از آن به هواهاي نفساني نيز ياد مي شود. اين تعلقات هر چند كه ريشه در خواسته ها و نيازهاي طبيعي انسان دارد، ولي در بسياري از انسان ها اصالت مي يابد و از ابزاري بودن خارج مي شود. اين گونه است كه انسان اسير و در بند تعلق به ابزارها مي شود. از مهم ترين اين تعلقات، نيازهاي ابتدايي به غذا و تغذيه است كه موجب گردآوري مال بويژه در اموال جانوري مي شود؛ زيرا گوشت مهم ترين منبع تغذيه انسان است و انسان علاقه زياد به تغذيه از گوشت دارد. البته انسان هاي معمولي و طبيعي، به حبوبات و ميوه ها بيشتر علاقه مند هستند، ولي اوج لذت را انسان در گوشت خواري تجربه مي كند و همين لذت هاي اوج گرفته است كه آدمي را در بند ابزار قرار مي دهد و همه تلاش و كوشش خود را صرف گردآوري اموال مي كند و مقصد اصلي را فراموش مي نمايد.
حال اگر كسي به ذبح و نحر اين جانوران بپردازد تا به ديگران ايثار و انفاق و اطعام كند، در حقيقت از مهمترين لذت زندگي اش چشم پوشيده و فرصت رهايي را يافته است. البته در مجموعه مناسك حج، محرماتي بيان مي شود كه همه نيازهاي طبيعي انسان و موارد لذت بخش را شامل مي شود، ولي خداوند با تحريم آنها مي كوشد تا آدمي را از دام تعلقات به دنيا رهايي بخشد و مسير درست را به او نشان دهد. اينجاست كه مجموعه آيين و مناسك حج يك دوره كوتاه تجربه تقوا معرفي شده است؛ چنان كه دوره هاي سي روزه ماه رمضان نيز از چنين ظرفيتي براي تمرين خودسازي و تقوايابي برخوردار مي باشد.
به هر حال، قرباني كردن همانند روزه گرفتن، فرصت هاي استثنايي براي رهايي از هرگونه تعلق و دست يابي به تقوا و اخلاص است كه خود بستر مناسب تجلي و ظهور اسماء و صفات الهي در ذات انسان مي شود و انسان رنگ خدايي گرفته و در يك فرآيندي با تكرار و تمرين و مراقبت و استمرار، خدايي شده و در مقام مظهريت ربوبيت در مي آيد.
خداوند در آيات 1 و 2 سوره كوثر به پيامبرش(ص) فرمان مي دهد كه براي دست يابي به مقامات الهي مي بايست جاده خلوص را از طريق نحر و قرباني شتر بپمايد، زيرا شتر ارزشمندترين حيوان در ميان اعراب بود و ارزش غذايي زيادي داشته و ابستگي به آن بيش از ديگر جانوران بوده است. پس با قرباني و نحر كردن شتر مي بايست گام در مسيري بگذارد كه رسيدن به مقام كوثر از بركات و آثار آن بود. كوثر هر چيزي كه باشد، مقام و منزلت بزرگ در راستاي شدن هاي پيامبر(ص) داشت و پايداري و بقاي اين نعمت و شكرگزاري از آن به معناي بهره مندي درست از نعمت، نيازمند خلوصي است كه در نحر و قرباني خودش را نشان مي دهد.
انسان در قرباني خود را در مقام تسليم و اسلام واقعي قرار مي دهد. همان گونه كه جانوران را به ريسمان تسليم مي كشد و آن را به مسلخ مي برد و ذبح و نحر مي كند تا بدان تقرب جويد، در عمل اين انسان خودش را به مسلخ مي برد تا هواهاي نفساني خويش را ذبح كند.
اگر ابراهيم(ع) حضرت اسماعيل را به مسلخ عشق مي برد و پيشاني و گونه اش را بر خاك مي گذارد تا در مقام رضاي كامل، ذبح نمايد. (صافات، آيات 102 تا 107) در آن شرايط در مقام تسليم كامل قرار مي گيرد و اين گونه اخلاص خويش را به نمايش مي گذارد. بنابراين، هر انساني مي بايست در هنگام قرباني كردن، هواهاي نفس خويش را به قربانگاه و مسلخ عشق ببرد و آن را ذبح كند تا خلوص يافته و به حكم تقوايابي و رسيدن به مقام سبوح، اجازه دهد تا اسما و صفات الهي در او ظهور و فعليت يابد. به اين معنا كه مانع را از ميان بردارد تا مقتضي عمل كند.
آثار و كاركردهاي قرباني
با نگاهي به فلسفه تشريع احكام حج و به ويژه قرباني در آيات قرآني، آثار و كاركردهاي قرباني به دانسته روشني مي شود.
خداوند براي حج و قرباني كاركردها و آثاري بيان كرده كه از مهمترين آنها مي توان به ذكرالله (حج، آيه 34)، تسليم و انقياد در برابر خدا (همان)، دست يابي به اخلاص، رسيدن به تقوا و در نهايت رسيدن به مقام احسان اشاره كرد. (حج، آيات 34 تا 37 و آيات ديگر)
ذكر الله به معناي ياد كرد دايمي خداوند در حقيقت توجه دايمي شخص به هدف و مقصد سير زندگي اوست. هر انساني همواره بايد متوجه مقصد باشد تا راه گم نكند و از ابزارهاي زندگي به درستي براي رسيدن به مقصد بهره گيرد. از اين رو همه آموزه ها و احكام وحياني از جمله حكم حج و قرباني به مساله ذكرالله توجه مي دهد. به سخن ديگر، اصل حاكم بر همه آموزه هاي معرفتي و دستوري قرآن، ذكرالله است؛ چرا كه انسان مي بايست همواره به ياد داشته باشد كه هدف و مقصد زندگي او چيست؟
پس از آن، مهمترين مساله در زندگي آدمي، دست يابي به ابزارهايي است كه اين مهم را تحقق مي بخشد و آدمي را براي تقرب كه برآيند آن خدايي و رباني شدن است، آماده مي سازد. مهم ترين ابزار در اين مسير، تقواست؛ زيرا تقوا به معناي رهايي از مانع تجلي اسما و صفات الهي در ذات است. هنگامي كه انسان اين مانع را بردارد، اسماي تعليمي در ذات انسان خودش را نشان مي دهد. لذا خداوند در آياتي از جمله آيه 282 سوره بقره مي فرمايد: و اتقواالله و يعلمكم الله؛ تقوا پيشه گيريد تا خداوند چيزهاي بسيار و از جمله علم را به شما آموزش و تعليم دهد. يا در جايي ديگر مي فرمايد: اگر راه تقوا و پاكي را پيش گيريد، خدا بصيرت و نور روشنايي در قلب شما قرار مي دهد تا حق را از باطل بشناسيد. (سوره انفال آيه 29)
در حقيقت، تقوا به معناي مانع زدايي، موجب مي شود تا علت تامه ظهور، تحقق يابد؛ چرا كه خداوند اصل تعليم و فرقان را در ذات همه ما به حكم تعليم اسمايي (بقره، آيه 31) قرار داده است و انسان اگر مانع ظهور را بردارد، اسماي الهي سرشته در ذات خودش را به ظهور مي رساند. بنابراين، تنها نيازي كه انسان براي ظهور اسما و صفات الهي در خود و متاله شدن دارد، برداشتن مانع است كه از طريق تقوا و تحقق اخلاص به دست مي آيد.
اخلاص به معناي رهايي از هر قيد و بندي است كه مانع از تقرب و ظهور اسماي الهي مي شود. كسي كه از طريق تقوا به اخلاص مي رسد اين ظرفيت را دارا مي باشد كه اسماي الهي را مظهريت نمايد.
تقرب با مقام احسان
مقام احسان مقام ربوبيت و مظهريت در آن است. به اين معنا كه انسان هنگامي كه متاله (خدايي) شد و اسما و صفات الهي در او فعليت و ظهور يافت؛ اين امكان را دارا مي شود كه در مقام مظهريت ربوبيت قرار گيرد.
ربوبيت خود مظهري از مظاهر احسان است. احسان در حقيقت نيكي به ديگران است بي آنكه نياز و خواسته اي براي خود داشته باشد و منتي بر ديگران بگذارد. از مصاديق احسان مي توان به ايثار و عفو اشاره كرد.
اصولا خلقت و آفرينش از مقام احسان الهي است. خداوند به حكم احسان، موجودات را آفريده و به آنان بذل و بخشش مي كند و در مقام پروردگاري، آنان را به كمال شايسته و بايسته شان مي رساند. در حقيقت خداوند به حكم احسان در مقام آفريدگاري و پروردگاري نشسته است.
كسي كه بخواهد در مقام احسان قرار گيرد و مظهريت در احسان الهي داشته باشد، مي بايست اين مسير را با قرباني و اطعام و انفاق بپيمايد. در حقيقت طريق قرباني، بزرگراهي براي رسيدن به مقام احسان است. البته اين بدان معنا نيست كه بزرگراه ديگري نيست، ولي آنچه خداوند در آيات 36 و 37 سوره حج بيان مي كند اين است كه يكي از بزرگراه ها و صراط مستقيم رسيدن به مقام احسان، بهره گيري از قرباني است.
بنابراين اگر كسي بخواهد مظهر خداوندگاري در احسان و پروردگاري او شود، مي بايست قرباني را به عنوان يك ابزار و راه مهم در نظر گيرد و آن را به كار گيرد.
با نگاهي به همين عملكرد ظاهري قرباني و اطعام و انفاق دادن از گوشت قرباني به فقيران و نيازمندان بي آنكه منت و خواسته اي براي خود داشته باشد و اخلاص روا دارد، ظاهر مي شود كه همين رفتار احساني چه اندازه در زندگي مادي او تأثير دارد و او را در مقام پروردگاري حتي در مراتب پايين قرار مي دهد. بنابراين، اگر كسي بخواهد در اين امور به تمام برسد و تماميت كمالي چون احسان را درك كند، مي بايست همه شرايط تحقق احسان را مراعات كند تا در مقام محسنين قرار گيرد و مظهريت پروردگاري و ربوبيت خداوندي را به عهده گيرد.
باشد با اين انگيزه همه اعمال و مناسك خويش را انجام دهيم و خواهان وصول به مقام احسان و مظهريت در آن باشيم كه مقام پروردگاري است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14