(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 15 آبان 1390- شماره 20067

روز عرفه در شعر پارسي
اي به مهر تو آسمان در بند
نگاهي به ادبيات مقاومت فلسطين
نخل را خيانت نخواهم كرد
مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامي در باب كتاب و كتاب خواني- بخش سوم
رسم كتاب خواني را در بين مردم باب كنيم
مروري بر كتاب «جامعه شناسي ذوق ادبي» اثر «لوين- ل- شوكينگ» Lvein-L-Schucking (بخش اول)
هنرمند از فرمان الهي پيروي مي كند



روز عرفه در شعر پارسي

زان جا كه عنان دل بپيچي
خاقاني شرواني
ز آن جا كه عنان دل بپيچي
راه عرفات را بسيجي
آيي به پناهگاه بشري
دشت عرفات و ركن اعلي
آن مقصد عزم ره نوردان
آن غايت كار نيك مردان
دهليز سراچه الهي
دهليز چه صدر پادشاهي!
درمانگه راندگان برونش
دولتگه خواندگان درونش
بيرون و درونش هست ماناك
دامان اثير و جيب افلاك
زين سو همه حيرت آور بر
زآن سو به جوار حق كشد سر
اين دار خلاف و دير خذلان
آن شط امان و خط ايمان
خلق دو سراي حاضر آن جا
ميعاد و معاد ظاهر آنجا



 



اي به مهر تو آسمان در بند

اديب صابر
اي به مهر تو آسمان در بند
ياد من كن چو مي دهم سوگند
به نماز شب و قيام و قعود
به دعاي پر و ركوع و سجود
به صفا و به مروه و عرفات
به مه و مهر و فرش و كرسي و ذات
كه مكن زان در احدي را دور
يارمنديش كن ز عالم نور

 



نگاهي به ادبيات مقاومت فلسطين
نخل را خيانت نخواهم كرد

محمد طالبي
هر زمان سخن از فلسطين و مردم اين سرزمين به ميان مي آيد، ادبيات مقاومت آن ديار جلوه گر مي شود. ادبياتي كه به واسطه مسائل سياسي و مبارزاتي حال و هواي خاص خودش را دارد و درميان گونه هاي مختلف آن، شعر نسبت به ديگر نمونه هاي ادبي، پهنه و گسترش خيره كننده اي يافته است. ادبيات فلسطين، ادبيات پايداري است و موضوع اصلي آن دعوت مردم به پايداري و مقاومت و مژده رسيدن پيروزي و وحدت مي باشد. دراين ديار اشعار فراواني سروده شده و شاعران با لحن حماسي و حتي غنايي از مقاومت و عشق ورزيدن به سرزمين آبا و اجدادي شان سخن ها گفته اند. اما با اين حال ادبيات فلسطين در سده هاي اخيرتقسيم بندي هاي خاص خودش را دارد كه در يك جمع بندي كلي مي توان آن را به سه بخش تقسيم كرد؛ دوره اول كه شامل دوران حكومت عثماني ها در شام و تحت تسلط بودن فلسطين مي باشد، دوره دوم كه دوران قيموميت بريتانيا بر فلسطين است و دوره سوم كه دوران حكومت صهيونيسم بر فلسطين و آغازگر دوران آوارگي مردم مظلوم اين ديار است.
در دوران اول كه بدان اشاره شد هرچند به واسطه تسلط عثماني ها بر سرزمين عرب نشين و رواج زبان تركي به عنوان زبان رسمي و اداري كمتر توجه به ادبيات زبان عربي در سرزمين هايي چون فلسطين مي شد اما با اين حال شاعران و نويسندگاني كه از دل مردم بيرون آمده بودند به تقليد از قدما قصايد يا داستان واره هايي را خلق مي كردند كه اغلب در آنها مسائل و مباحث ديني مطرح مي شد. در نتيجه ادبيات اين دوره ادبيات تقليد است و كمتر درآن ابداع و نوآوري به چشم مي خورد. دوران دوم ادبيات فلسطين ازسال 1922 ميلادي آغاز مي شود، سالي كه سازمان ملل طرح قيموميت بريتانيا را بر اين كشور مطرح كرد، همان چيزي كه آغازگر سلب كامل حق مردم فلسطين از اداره كشورشان شد و اين چنين زمينه ساز ورود يهوديان به اين ديار گرديد. اين حركت رو به افزايش ورود يهوديان به فلسطين با اعتراضات بسيار مردمي همراه بود كه از آن جمله مي توان به قيام سال 1936 ميلادي اشاره كرد كه حاصل آن لغو موقت ورود يهوديان به فلسطين را در پي داشت. اين قيام و انقلاب سال 1936 ميلادي نخستين رويدادي بود كه زمينه پيدايش نسل اول شاعران مقاومت فلسطين را بنيان نهاد. تحول اصلي درشعر مقاومت فلسطين دراين سال و بعد از آن سر آغاز پيدايش ادبياتي همراه با مبارزه و مقاومت شد. دراين دوران اغلب شاعران شكل كلاسيك قصيده را براي آثار خودشان انتخاب كردند كه هدف اصلي شان اين بود كه اولا در برابر تهديدات دولت انگلستان و به موازات آن ورود يهوديان كه خواهان از بين رفتن هويت عربي و اسلامي فلسطين بودند، مقاومت كنند و اين چنين اصالت فرهنگي و شخصيتي خودشان را كه ميراث كهن آن ديار بود، حفظ كنند. ثانيا استفاده از اين قالب درمناسبت هاي مختلفي چون تظاهرات و شعارنويسي، كارايي بسيار خوبي داشت. دراين دوران شاعراني چون «ابراهيم طوقان»، «عبدالرحيم محمود»، «ابوسلمي» همواره دراشعار پر از شور و اشتياق و انقلابي شان به دنبال آگاه كردن مردم و تقويت روحيه آزادي طلبانه در برابر بيگانگان بودند. دوران سوم با فاجعه سال 1948 ميلادي كه همانا تاسيس دولت غاصب اسرائيل است، آغاز مي شود دراين دوران كه استعمارگراني چون انگلستان با تطميع و تزوير برخي عناصر خود فروخته به سرعت سرزمين فلسطين را اشغال مي كنند و دولتي غاصب چون اسراييل را پديدار مي سازند، ناگهان آتش شوق و اشتياق به سرزمين فلسطين خاموش مي شود و براي مدتي روحيه يأس، نااميدي و دلسردي ميان مردم رسوخ پيدا مي كند.پس به همين خاطر است كه ديگر خبري از اشعار حماسي و غنايي «ابوسلمي» و «عبدالرحيم محمود» نيست. پس طبيعي است كه گه گاه شاعراني كه حس و حال حماسي پيدا مي كنند به جاي سرودن اشعاري انقلابي همه اش از رنج و اشك و بهشت گمشده اي چون فلسطين سخن بگويند. «اي يار، آن چكاوكي است/ در مرزها/ كه از حريم هزاران پيمان گذشته است/ و در آمد و شد، آزاد مي گردد/ و من پرزخم و اينجا ناتوانم/ اي كاش كه چون چكاوكي/ مي توانستم به پرواز درآيم/ و در سپهر بي كران/ بر روي نارنجستان خود يا بر جويباري/ بالهايم را به هم در مي زدم/ اي كاش كه من چكاوكي بودم
¤¤¤¤
زندگي ام اشك است و قلبي پرگداز/ اشتياق است، دفتر شعري است و عود/ و اين جواني ام/ آرزوهايي است سرخورده و ناكام/ اين جواني را نگون بختي سيراب كرد...»
هرچند شعر دوره سوم در آغاز شعري سراسر يأس و نااميدي است اما با اين حال درون مايه هايي از روحيه مقاومت و ايثار فلسطينيان به خوبي در آن نمايان مي شود. درون مايه هايي چون مطرح شدن آوارگان فلسطيني كه در آن به خوبي نشان داده مي شود، حضور صهيونيست ها درفلسطين چه مصائبي براي ساكنان آن سرزمين درست كرده است. جالب آنكه دراين دوره اغلب شاعران در اشعار خودشان از زن آواره اي سخن مي گويند كه جز بدبختي و بي خانماني و كودكان بيمار خفته در چادرهاي مندرس، چيز ديگري عايدش نشده است. در كنار اين خصيصه، ديگر ويژگي شعر اين دوره به خصوص بعد از سال 1950 ميلادي، مطرح شدن بازگشت به سرزمين مادريشان است. آوارگاني كه در كشورهايي چون مصر، عراق، اردن، سوريه و لبنان هرچند زندگي تقريبا آرامي داشته اند اما آنچنان خودشان را درغربت احساس مي كنند كه اين حس نوستالژيك به خوبي در شعر و ادبيات آن دوران نمايان است. چنانچه در شعر اين دوران زمزمه اي از بازگشت به وطن و پس گرفتن سرزمين هاي اشغالي مطرح مي شود كه در نوع خودش حائزاهميت است.
¤ دهكده من!/ پرندگان را به سوي تو مي فرستم/ و به آنها مي گويم وقتي به دهكده كنار رودخانه رسيديد، لحظه اي درنگ كنيد/ و به خانه هايتان بگوييد كه ما چقدر اندوهگين هستيم/ و به او بگوييد اگر نبود اميد به فردا، نمي توانستيم زنده بمانيم.
و همچنين اين شعر:
«كليد خانه ام هميشه با من است/ هميشه/ حتي آن هنگام كه در دشت هاي اندوه سرگردان مي گردم.
از آنجا كه هيچ فردي خواهان از دست دادن سرزمين آبا و اجدادي اش نيست، بنابراين مردم فلسطين هم حق داشتند از هر فرصت پيش آمده براي مبارزات خودشان استفاده كنند. اين مبارزات ادامه داشت تا اينكه سال1952 ميلادي نقطه عطف مبارزات مردم فلسطين شد، زيرا در اين سال به خاطر انقلاب مصر و تفكراتي كه در جهان اسلام و عرب پديدار شد مبني بر اينكه يكي از ملزومات اصلي جهان اسلام آزادسازي فلسطين است. بسياري از كشورهاي اسلامي تحت رهبري حكومت آن زمان مصر مبارزه اي همه جانبه را عليه اسرائيل غاصب آغاز كردند كه از آن جمله مي توان به جنگ سال 1956 ميلادي اشاره كرد كه اگر توطئه كشورهايي چون انگلستان نبود؛ قطعاً اين مبارزات به سرانجامي پيروزمندانه ختم مي شد. از آن زمان به بعد غاصبان فلسطين احساس كردند كه لازم است در مقابل شاعران مقاومت چون «سميح القاسم»، «محمود درويش» و... ايستادگي كنند. پس بسياري از آنان را در زندان هاي خودشان محبوس كردند. غافل از اينكه نجواي آزادي طلبانه ايشان از پشت حصار زندان ها به بيرون مي تراويد و باعث آگاهي مردم فلسطين مي شد:
«بر شاخه هاي نخلم بياويزيد/ و مرا دار بزنيد/ نخل را خيانت نخواهم كرد/ اين سرزمين من است/ و من در گذشته، خرسند و شيدا/ از شترها شير مي دوشيدم/ ميهنم انباني از داستان ها نيست/ خاطره نيست/ باغ هلال ها نيست/ وطن من قصه اي يا سرودي نيست/ وطنم خشم غريبي بر غم است/ و كودكي است كه عيد و بوسه مي خواهد/ و توفان هايي است كه از اتاقك زندان به تنگ آمده/ و پيري است كه بر فرزندان و باغ خويش مي گريد/ اين زمين پوست و استخوان من است/ و قلب من/ بر چمنزارش همچون زنبور عسل به پرواز درمي آيد/ بر شاخه هاي نخلم بياويزيد/ و مرا دار بزنيد/ اما هرگز من ذلت و خواري را فرمان نخواهم برد.
بي ترديد شعر مقاومت فلسطين همانند شعله هاي آتشي است كه هيچ گاه خاموشي ندارد. چرا كه فرياد قيام مردم هيچ وقت خاموش نمي شود. اين شعر در ساليان اخير پابه پاي مردم و قيام ايشان حركت كرده است و براي اينكه به مردم و حركت ايشان نزديك باشد، به زبان آنها نزديك تر شدن است و اين از شاخصه هاي شعر مقاومت مي باشد.
«مادر! هيچ كس خواندن را به تو نياموخت/ ولي خيلي ها نخواندن را آموختندت/ به اين دليل است كه من/ همواره مي كوشم/ اشعارم را به زباني ساده بسرايم.
شعر اين دوران فلسطين شعري است كه ازنظر محتوا دچار دگرگوني هاي اساسي شده و در آن از عشق سخن به ميان مي آيد. عشق به وطن اسلامي. در آن طنزي ديده مي شود كه همانا به باد تمسخر گرفتن رفتار و افكار غاصبان سرزمين شان است و از همه اينها مهم تر مخالفت و ستيزي است كه در اشعار مقاومت موج مي زند. در پايان اين نوشتار چه خوب است سخني هم در باب نمادهاي به كار رفته در شعر مقاومت فلسطين داشته باشيم. نمادهايي چون كبوتر، باغ هاي مركبات، بيابان و زيتون كه در اين ميان زيتون بيش از بقيه نمود دارد، زيتوني كه نماد صلح و پايداري و ماندگاري است و نشانه كشور فلسطين به حساب مي آيد. پس بي دليل نيست كه در آثار ادبي صهيونيستي هماره زيتون مورد تنفر واقع مي شود.
زيرا در ادبيات اين اشغالگران، زيتون نماد مردم فلسطين است و بايد آن را از بين برد. به عنوان مثال يكي از نويسندگان صهيونيستي به نام «بنيامين تموز» با نگارش داستاني تحت عنوان «درخت زيتون» به خوبي نفرت خودش را از اين نماد صلح و دوستي عيان مي سازد.

 



مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامي در باب كتاب و كتاب خواني- بخش سوم
رسم كتاب خواني را در بين مردم باب كنيم

4- روش ها، ضرورت ها و شيوه هاي خواندن و مطالعه كتاب
1/4- نظم در مطالعه
«يكي از كارهاي مهم اين است كه ما ذهن را عادت بدهيم به نظم در مطالعه. گاهي مراجعه به يك كتاب اگر در جاي خود قرار بگيرد؛ يعني قبل از اين كتاب، كتابهاي ديگري كه متناسب با اين موضوع است، خوانده شده باشد، بعد اين كتاب مطالعه شود، تأثير به مراتب بيشتر و عميق تري خواهدداشت از اين كه اين كتاب بدون ملاحظه آنچه كه مرتبط با آن است، ديده شده باشد.»(1)
2/4- كتابهاي مشكل را هم مطالعه كنيد
«بعضي از ذهن ها اهل كتابند؛ منتها كتاب آسان، كتابي كه احتياج به فكركردن نداشته باشد. عيبي ندارد، اين هم كتاب خواندن است. نفي نمي كنيم؛ اما بهتر از اين شيوه كتابخواني، اين است كه انسان در مجموعه كتابخواني خود بتواند بياموزد كتاب آسان را-فرض كنيد رمان را، خاطره را، كتابهاي تاريخي آسان را- با كتابهايي كه احتياج دارد به فكر كردن، مطالعه كردن؛ اين نوع كتابها را بايد وارد مقوله كتابخواني كرد. ذهن را عادت بدهيم به اين كه اهل تأمل باشد، اهل تدقيق باشد، ذهن كار كند.» (2)
3/4- داشتن سير مطالعاتي
«بارها اتفاق مي افتد كه جوانها را، نوجوانها را به كتابخواني تشويق مي كنيم، مراجعه مي كنند، مي گويند آقا چه بخوانيم؟ اين سؤال يك جواب ندارد؛ احتمالا جوابهاي متعددي دارد... دربخشهاي مختلف، براي قشرهاي مختلف، به شكلهاي مختلف، با تنوع متناسب، سيرمطالعاتي درست كنند؛ اول اين كتاب، بعد اين كتاب، بعد اين كتاب. وقتي كه جوان، نوجوان، يا كسي كه تاكنون با كتاب انس زيادي نداشته است، وارد شد، حركت كرد، راه افتاد، غالبا مسير خودش را پيدا خواهدكرد.» (3)
4/4- كتابخواني زنان
«از جمله كارهاي بسيار مهم، كتابخوان كردن زنان است. يك شيوه ابتكاري پيدا كنيد، براي اين كه خانمهاي داخل خانه را كتابخوان كنيد. متأسفانه زنان ما با كتابخواني خيلي انس ندارند.»(4)
5/4- احياء سنت كتابخواني افراد در منزل براي يكديگر
«رسم كتابخواني را در بين مردم باب كنيم؛ كاري كه شنيدم اروپاييها درخانه مي كنند. مادر براي بچه ها وقت خواب كتاب مي خواند. اين رسم را كه ما اصلا نداريم. البته در بعضي از خانواده ها بود. ما در منزل پدري مان ديده بوديم كه كسي مي نشست و براي كس ديگري كتاب مي خواند. سالها چنين كاري مي شد؛ هم براي كوچكها، هم براي بزرگها، اين كار دربين مردم رايج نيست.»(5)
ب: وظايف مؤلفان و ناشران در حوزه كتاب و كتابخواني
مؤلفان، مترجمان و ناشران، در واقع توليدكنندگان كتاب براي مطالعه قشرهاي مختلف مردم هستند. وظايف سنگيني برعهده توليدكنندگان قرار دارد. اينان همانند هر توليدكننده ديگري علاوه بر نگاه به اقتصاد و درآمدزايي و پيشرفت مادي كار، مي بايستي حقوق مخاطبان را مدنظر قرار دهند. بلكه ناشران و مؤلفان بدليل ارتباط توليداتشان با فكر و روح و انديشه مردم، مي بايستي بيش از ساير توليدكنندگان مراقب باشند. بفرموده مقام معظم رهبري: «اين يك خوراك معنوي است؛ اگر فاسد بود، اگر مسموم بود، اگر مضر بود، ما به عنوان ناشر، به عنوان كتابدار، به عنوان متصدي پخش- به هر عنواني كه با كتاب ارتباط دارد- حق نداريم اين را در اختيار افرادي قرار بدهيم كه آگاه نيستند، ملتفت نيستند؛ كه اين درفقه اسلام، يك فصل مخصوص به خود دارد. پس بايد مراقبت كرد. بايد كتاب خوب را، كتاب سالم را در اختيار گذاشت.»(6)
وظايف مؤلفان و ناشران را مي توان در عناوين ذيل دسته بندي و ارائه نمود.
1- تشخيص نيازها و خلأهاي موجود جامعه و توليد درآن زمينه ها
«توليدكنندگان كتاب هم بايستي به اين معنا توجه كنند. در توليد كتاب- چه توليد به معناي ايجاد كتاب، چه توليد به معناي ترجمه كتاب، چه توليد به معناي نشر و در اختيار اين و آن قراردادن- به نيازها و خلأهاي جامعه نگاه كنند؛ خلأهاي فكري را، نيازهاي فكري را بشناسند، انتخاب كنند، سراغ آنها بروند.(7)
«براي اين كه اثري ماندني بشود، بايد خوب باشد. آثار خوب مي مانند، در دلها جاي مي گيرند و كهنه نمي شوند. خوب هم كه مي گوييم، يعني پاسخي به يك سؤال و يك نياز باشد. خوب فقط معنايش اين نيست كه از لحاظ هنري خوب تنظيم شده باشد و خيلي عميق باشد؛ نه ممكن است اين طورها نباشد؛ ليكن پاسخي به يك نياز باشد. مهم اين است.»(8)
«ببينيد در درجه اول اولويتها، حقيقتاً سؤالهاي عمده اي كه امروز وجود دارد، چيست؟ اگر ديديد آن سؤالهاي اساسي وجود ندارد، تمهيد بينديشيد؛ در ذهنها سؤال ايجاد كنيد... بعد آن سؤالها را در بهترين و قوي ترين تحقيق ها پاسخ يابي كنيد. بعد اين پاسخها را در زيباترين نوشته ها و قوي ترين نثرها و گوياترين تعبيرها، با كمال ايجاز غيرمخل تدوين كنيد. بعد هم آن را با بهترين پوشش و پيرايه، چاپ كنيد و در اختيار مردم بگذاريد.»(9)
2- ترجمه متن هاي خوب و با ارزش و غيرانحرافي
«ترجمه هم خيلي مهم و خوب است. نمي دانم در بين شماها چه كساني مثلا به زبان انگليسي يا فرانسوي تسلط دارند. اگر آقايان اين تسلط را داشته باشند، مي شود ترجمه هاي خوبي ارائه كرد... اين چهار جلد كتاب (خانواده تيبو)، با همان گرايشهاي اومانيستي قرن نوزدهمي و اوايل قرن بيستمي است؛ با يك قضاوتهاي خيلي قاطع و مطلق و تعصب آميز ضد مذهبي و البته ضدجنگ... چه كسي اين كتاب را ترجمه كرده است؟... البته خيلي هم قشنگ و خوب ترجمه كرده؛ اما محتوا آن طوري است. چنين چيزهايي را دارند ترجمه مي كنند؛ مي شود گشت چيزهاي خوب تري پيدا كرد.»(10)
«بعضي از اين كتابها، ممكن است با اندك تغييري اصلاح شود و مترجم و نويسنده كتاب، واقعا هم غرض ندارد؛ ولي غفلت مي كند... مترجم، قسم نخورده كه هر مطلبي كه نويسنده نوشت، عين آن را بياورد. مي تواند بگويد كه ما در اين جا، به دليلي كه مناسب نبود، ده صفحه يا پنج سطر را حذف كرديم؛ هيچ مانعي ندارد.» (11)
3- توليد كتاب براي همه اقشار بويژه جوانان
«سؤالي در اين جا مطرح مي شود؛ آيا كتاب براي همه قشرهاي سني و تحصيلي و علمي داريم، يا نه؟» (12)
«كتابهاي خوبي در رشته هاي علوم عقلي، مسائل و علوم اسلامي نوشته مي شود؛ تحقيقات خوبي انجام مي گيرد- تحقيقات فلسفي و امثال آن- اما آن چيزي كه اين نسلهاي متجدد و نو به نو- كه همه هم احتياج دارند به اين كه راه را پيدا كنند و حقايق را بفهمند- بالاخره بايد از آن استفاده كنند، نيست و حقاً و انصافاً كم است. كتاب براي استفاده قشرهاي جواني كه مايلند در زمينه مسائل اسلامي تعمق كنند كم داريم. لذا بايد در اين زمينه خيلي كار شود.»(13)
«من مي خواهم بگويم، در خيلي زمينه ها هست كه يا هيچ كار نكرده ايم؛ هيچ،.... بعضي از زمينه ها هست كه در مورد آنها، كتاب بسيار كمي نوشته شده است- معدودي، چند كتابي نوشته شده است- اينها زمينه هاي اسلامي هم هست. همه اينهايي كه مطرح مي كنم، زمينه اي فكري است. در بعضي زمينه ها كتاب نوشته شده است؛ منتها در بين آنها كتابي كه دست خواننده نسل جوان متوسط را بگيرد، نيست!»(14)
4- توليد كتابهاي جيبي و ارزان
«يك پيشنهاد هم عرضه كتابهاي جيبي و كوچك است. الان خلاصه كردن كتابهاي بزرگ و ساده كردن كتابهاي دشوار، در دنيا معمول است.»(15)
«سفارشي هم به ناشران مي كنم. اگر چه خوب است كه كتاب را در كاغذها و جلدهاي اعلا چاپ كنند؛ اما بعضي از كتابهايي كه مشتري زيادي دارد، چاپ عمومي و مردمي هم برايش داشته باشند؛ يعني با كاغذ كاهي و البته با چاپ خوانا منتشر كنند. چاپ بايد خوب باشد؛ اما روي كاغذ كاهي بزنند به ميزان زيادي توزيع كنند، تا ارزان تر تمام بشود و افراد متعدد و زيادتري بتوانند از آنها استفاده كنند.»(16)
5- توجه به فن كتاب سازي و استفاده از افراد متخصص
«الان كتاب سازي و اين كه چگونه مي شود يك كتاب را از اول تا آخر درآورد، يك فن است؛ متخصص دارد، دكتر دارد، كتابهايي درباره اش نوشته اند... كساني هستند كه متخصص اين كارند؛ شما بايد آنها را در اين جا داشته باشيد، از آنها مشورت بخواهيد.»(17)
¤مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-ديدار مسئولان كتابخانه ها و كتابداران 29/4/1390
2- همان
3- همان
4- ديدار با اعضاي شوراي فرهنگي، اجتماعي زنان 4/10/1370
5- ديدار با دست اندركاران هفته كتاب، 19/8/1376
6- ديدار با مسئولان كتابخانه ها و كتابداران 29/4/1390
7- ديدار با مسئولان كتابخانه ها و كتابداران، 29/4/.1390
8- مصاحبه بعد از بازديد از يازدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، 5/3/.1377
9- ديدار با اعضاي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 10/10/.1375
10- ديدار با نويسندگان مسلمان،
28/7/.1370
11- ديدار با دست اندركاران هفته كتاب، 3/7/.1375
12- مصاحبه بعد از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، 19/2/.1369
13- ديدار با اعضاي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 10/10/.1375
14- همان.
15- ديدار با دست اندركاران هفته كتاب، 19/8/.1376
16- مصاحبه بعد از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، 19/2/.1369
17- ديدار با اعضاي شوراي عالي مجمع جهاني اهل بيت 4/7/.1370

 



مروري بر كتاب «جامعه شناسي ذوق ادبي» اثر «لوين- ل- شوكينگ» Lvein-L-Schucking (بخش اول)
هنرمند از فرمان الهي پيروي مي كند

محمدباقر رضايي (رجبعلي)
براي آشنايي با زواياي گوناگون ارتباط ادبيات و جامعه، اين بار كتاب معروفي را مرور مي كنيم كه ترجمه اش به زبان فارسي فرصت مغتنمي است براي تعميم تلاش هاي ادبي در مسير توسعه معنوي.
مطالب اين كتاب خواندني (با ترجمه دكتر فريدون بدره اي) همان طور كه از عنوان آن پيداست، طرح مسائلي است پيرامون ادبيات و هنر در ارتباط با ذوق جامعه و سليقه مردمي. همان طور كه مي دانيم در هر دوره معين، ذوق و سليقه خاصي بر ادبيات و هنر حاكم است. كسي كه ادراكي واقعا حساس داشته باشد مي تواند تمام حيات عقلاني و فكري يك دوره را از هنر آن دوره استنتاج كند. به تعبيري، هنر در واقع يك نوع لرزه نگار است كه كوچك ترين انحراف از نقطه سكون و اعتدال فكري و عقلاني موجود در هر زمانه اي را ثبت مي كند.
در زمان قديم عقيده بر اين بود كه روح زمان در هنر و بالاتر از همه در هنرهاي زيبا شكل و تجسد پيدا مي كند. تاريخ ادبيات و به ويژه هنر تا اين زمان بيشتر توجه خود را منحصرا به اثر هنري و شخص معطوف داشته است. مسئله تطور ذوق هنري در ميان مردم و «چگونگي» و «چرايي» آن به ندرت مورد التفات قرار گرفته است. براساس آنچه كه شوكينگ در فصل اول كتاب خود مطرح كرده، مي توان ميان گروه هاي كاملا مختلفي كه داراي آرمانها و كمال مطلوبهاي متفاوتي درباره زندگي و جامعه هستند تمايز قائل شد. اما در اينجا بلافاصله اين سؤال پيش مي آيد كه كدام يك از اين آرمانها بيانگر راستين عصر خويش است.
شوكينگ معتقد است در گفت وگو از روح زمانه، مردم كم و بيش گنجينه مشترك مقبولي از انديشه هاي يك گروه خاص را كه گروه مستولي و سازنده جامعه تلقي مي شود در نظر دارند اما بلافاصله تاكيد مي كند كه اين مسئله بستگي به اوضاع و احوال و مقتضيات مختلف دارد و نمي توان برپايه عوامل آرماني محض بدان پاسخ گفت. بعد از طرح مطالبي پيرامون اين مسئله، (و در فصل بعدي كتاب) دو سؤال به اين ترتيب مطرح شده است: -آيا فعاليت خلاق ادبي مستقل از اوضاع و احوال و مقتضيات مادي است؟- آيا فعاليت خلاق ادبي كاملا مجزا و جدا از مقتضيات مادي زيست مي كند؟
نويسنده كتاب هدف بحث در پاسخ به اين پرسشها و اين كه چنين مسائلي ممكن است درباره بعضي از صور عاميانه صادق باشد تاكيد مي كند كه مسلما درباره هيچ هنر بزرگي يا هر هنري كه داغ فرديت خورده باشد صدق نمي كند. درست همان گونه كه در تاريخ طبيعي مشخصه هاي گل را فقط در ارتباطات آنها يا ويژگي هاي محلي مي توان تشخيص داد. شوكينگ ادامه مي دهد كه همين طور هم در تاريخ ادبيات وجود رنگ آميزي و فرديت عمدتا از آن خاك اجتماعي كه آفرينش ادبي از آن مي رويد حاصل مي شود، با حفظ تصويري كه از طبيعت آلي و زنده اقتباس كرديم حتي مي توان گفت براي چند قرن نوشته هاي تخيلي نوعي گياه زيباي طفيلي بود كه بر روي ساقه هاي اصلي درختي مي روييد كه بر زندگي سياسي و اقتصادي سايه گسترده بود. با خواندن اين مقدمات و راهيابي به مبادي بحث، خواننده به سرعت در مي يابد كه در واقع خاك پرمايه اقتصادي به تنهايي براي باروري علم و هنر كافي نيست. پس چه چيزي را بايد باور داشت؟ نوشته شوكينگ را تعقيب مي كنيم تا ببينيم در اين مورد به چه دستاوردي رسيده است. مي گويد: شايد به ندرت بتوان مثالي بهتر از ادبيات دوره شكسپير براي بيان اين نكته پيدا كرد كه خصلت آثاري كه به وجود مي آيد تا چه حد متكي و وابسته به آن خاك اجتماعي است كه در آن به عمل مي آيد. شوكينگ باور دارد چيزي كه امروز هر خواننده اي را به تعجب وا مي دارد تفاوتي است كه ميان نمايش سرزنده و جاندار آن دوره (كه نمونه هاي برجسته آن هنوز با همان عظمت در برابر ما قرار دارند و مستقيما با ما سخن مي گويند) با ادبيات شاعرانه يا ادبيات داستاني در همان دوره وجود دارد. اين ادبيات با وجود قدرت و قريحه شاعرانه اي كه از آن نمايان است به نظر ما قرنها كهنه تر مي آيد، زيرا در دنيايي از تصورات و انديشه هايي سير مي كند كه ديگر فصل مشتركي با زندگي ما ندارند.
علت عمده اين امر (به نظر شوكينگ) آن است كه عوامل تعيين كننده اجتماعي در اين دو مورد متفاوت است. به نوشته او، در آن روزگار ادبيات تحت سلطه گروه اجتماعي اشراف قرار داشت. هر كس مي خواست آثارش به چاپ برسد مي بايست خويشتن را تحت حمايت امير بزرگي قرار دهد. شاعران آن دوره به طور كلي قوت و معاش خود را در دژ كاخهاي مخدومان به دست مي آورند و در آنجا بود كه در سور و وليمه هاي اتفاقي در پايين ميز يا سفره مي نشستد. يعني در صف خدمتكاران كه به هيچ وجه جايگاه محترمانه اي نبود. تاثير اين اوضاع و احوال بر خصلت و سجيه هنر آشكار است. در كوشش براي به دست آوردن تاييد و عنايت امير بزرگ، نويسنده در محدوده آرمانها و كمال مطلوبهاي امير و سلطان زنداني مي شد و گرايشهاي تعليمي كه هدف او بود فقط يك جهان اشرافي را در مدنظر قرار مي داد.
اشرافيتي كه به دنبال صور مشكل و ساختگي مي گشت، درونگرا و پنهانكار بود، از واقعگرايي نفرت داشت، سادگي را خوار مي شمرد و در جست وجوي فرهنگ خاصي بود كه براي خويشتن در زبان، سبك، لباس، سر و وضع و رفتار از عموم مردم تمايز قائل شود. اما موقعيت تئاتر در اين دوره كاملا متفاوت است و آنچه مسلم شده اين كه صداي يك جماعت كثير از مردم در اينجا نقش خود را بازي كرده است. اين ادبيات ديگر به اميد تصويب يك حامي مشخص اشراف منش، كه به آساني ممكن بود در نتيجه بينش محافظه كارانه اش بخواهد كه بعضي از رسوم رعايت شوند نوشته نمي شد و كار هنرمند را ديگر گروه اجتماعي كوچك و منحصري كه فضايش قفس زندگي اش بود اداره نمي كرد. در اين تئاتر، آثاري كه تحسين و آفرين مردم را برمي انگيختند دقيقا همانها بودند كه به علت نزديكي شان به زندگي واقعي و روانشناسي واقعگرايانه شان نسبت به ذوق و سليقه جهان اشرافيت، بيگانه - بودند. به هر تقدير در چنين تئاتري خيلي چيزها متكي و وابسته به تركيب مردم و خلايق بود و به مجالي كه گروه هاي مختلف به يكديگر مي دادند.
به اين ترتيب، اگر ما بخواهيم اصلي بنيادي را براي شكل گرفتن ذوق به عنوان يك فرايند اجتماعي در تمام اين قرنها جستجو كنيم، شايد بتوان گفت كه خاك و زمينه اجتماعي را نبايد در اين شكل گيري از نظر دور بداريم. هر جا كه خاك اجتماعي بر اثر مقتضيات خارجي از ميان برود يا صدمه شديد بخورد، اين صدمه به ضرورت به هنري هم كه مورد پشتيباني آن است سرايت مي كند. به هر حال و با عنايت به آنچه از نوشته هاي شوكينگ در فصول اول و دوم كتابش درباره مقام اجتماعي هنرمند برمي آيد، در گذشته، نويسنده و هنرمند در هر شرايطي معمولا زير چتر صاحب مقام يا منصبي قرار داشت كه از او حمايت مي كرد. اگر جز اين بود متاع هنرمند خريداري نمي يافت و در حلقه دوستان و نزديكان خود محكوم به گمنامي و زوال مي شد. شوكينگ در فصل سوم كتاب خود تحت عنوان «تغيير مقام اجتماعي هنرمند» معتقد است كه امروز وضع عوض شده، و در عوامل تعيين كننده پيشرفت هنر و ادب، گروهي خاص، زمينه اجتماعي و يا مراكزي معدود و معلوم نقشي ندارند.به اعتقاد او، امروز چنان كه پيداست منابع بي شماري وجود دارد: ناشران، انجمنها، جوامع متعدد اهل هنر با ذوق و سليقه هاي مختلف، و به طور نظري هزاران فرصت و امكان متفاوت.
وابستگي اجتماعي نيز ظاهراً از ميان رفته است و حالا ديگر، قدرت اجتماعي نمي تواند در سير ذوق هنري حقيقي روزگار ما تأثير بگذارد. البته اين ديد و بينش اجتماعي فقط به تدريج و خيلي آهسته تغيير كرد و به احتمال قوي، اوضاع و احوال از اين جنبه هرگز در تمام اروپا يكسان نبوده است. بعدها تغيير كامل پديد آمد، و اين تغيير نتيجه طبيعي و ديگرگون شدن ديد و بينش جامعه درباره زندگي بود كه به ظهور و برآمدن طبقه متوسط بستگي داشت. در نيمه دوم قرن نوزدهم به تدريج به هنرمند مقامي داده شد كه در هيچ يك از قرون گذشته كسي خواب آن را نمي ديد. تعصبات اشرافي كهنه و فرسوده نيز نتوانست در مقابل اين تحول ايستادگي كند. در دنباله بررسي شوكينگ از اين تحولات (كه تماماً به نفع هنرمند بود) چشم اندازي اميدواركننده از مقام و موقعيت اهالي هنر ترسيم نمي شود زيرا مفهوم جديد هنر كه با سقوط دنياي اشرافيت پديد آمد، ديد هنرمند را نسبت به روزگار خويش از بنياد تغيير داد. در سراسر تاريخ ادبيات، براي طبع هنرمند، طبيعي بوده است كه بخواهد از احساس ناخوشايند شكست و عدم موفقيت (با افكندن بار گناه به گردن ديگران و متهم داشتن آنان به بدسليقگي) رهايي جويد. از بررسي جامعه شناسانه شوكينگ مي فهميم كه به وجود آمدن موقعيت جديد هنرمند باعث به وجود آمدن وضعيتي شد كه او را در موقعيتي فراتر از عامه قرار داد. يعني شرايطي كه در آن تصوري از كار هنري خلاق به ميان مي آمد كه خواننده آرماني و كمال مطلوب ويژه اي را در نظر داشت. به اين ترتيب بود كه زمينه براي به وجود آمدن هنر براي هنر و ادبيات بيگانه از مردم به وجود آمد و هنرو هنرمند غربي به تدريج از خاستگاه مردمي خود فاصله گرفت.
در فصل چهارم كتاب جامعه شناسي ذوق ادبي، تحت عنوان «ادبيات و عامه مردم»، تحليل نويسنده را از دهه هشتاد پيش رو داريم. دهه اي كه به قول او نقطه اوج استحاله ذوب هنري و ادبي در اروپا بود. در اين دهه، با به وجود آمدن جنبش طبيعت گرايي (يا همان واقع گرايي رايج در آن زمان)، چرخش تعيين كننده اي در ادبيات و هنر به وجود آمد. شوكينگ معتقد است كه در اين دهه ما با بزرگ ترين تغيير كلي و يكجاي ذوق قرن گذشته (و از بعضي جهات، قرون گذشته) سروكار داريم. به همين جهت ريشه همه تحولات بعدي را در همين دهه بايد جست. نوشته شوكينگ در تبيين همين امر، شرح كاملي از جريانات موجود در اين دهه به دست مي دهد و جنبش واقع گرايي را نه فقط از جهت كارهايي كه ارائه كرد، بلكه به عنوان يك جريان اجتماعي اثرگذار در ذوق و سليقه همگان بررسي مي كند. او در ابتداي بررسي خود از وضعيت اجتماعي اين جنبش مي گويد: سودمند است كه بدانيم چه روزنامه هايي و مجله هايي به گرايش جديد پيوستند و بدانيم آيا نظريات سياسي و فرقه اي آنها در اين امر نقشي داشته است يا نه و بدانيم چگونه پايتخت و شهرهاي كوچك تر، شرق و غرب، شمال و جنوب در اين باب با هم اختلاف داشتند و روزنامه هاي فكاهي در اين باره چه مي نوشتند. ما به تحقيق درباره نظريات گروه هاي اجتماعي خاص و حرفه ها و پيشه ها و به ويژه اشخاصي چون معلمان و مبلغان مذهبي كه در مسير وظايف شان ناچار بودند موضع خاصي در قبال مسائل فرهنگي اتخاذ كنند نيازمنديم. ما به بررسي فروش كتاب، تعداد ويرايشها و چاپهاي ادبيات قديم و پيشرفت ادبيات جديد نيازمنديم. ما بايد مطالب و مواد تبليغي را وجين كنيم. علاوه بر اين ما بايد يقين حاصل كنيم كه كتابخانه هاي وام دهنده كتاب چقد رواج داشتند و ادبيات جديد چه حوزه هاي تازه اي را به خود جذب كرده و چه حوزه هاي كهني را از خود رانده است. چنين تحقيقي نتايج آموزنده اي به دست خواهد داد كه بخش هايي از فصل مذكور در كتاب مورد بحث، تا حدي اجمالي نتايج اين تحقيق را برشمرده است. به دنبال اين مطالب، شوكينگ تحليلي ريشه اي از گرايشهاي جديد در ذوق ادبي آن دوره را موضوع فصل پنجم كتاب خود قرار داده است. براساس توصيفي كه از آغاز اين گرايش (البته از نظر گاهي عمومي و نه شخصي) ارائه شده، جايي و در زماني، هنرمندي از فرمان الهي كه بر او نازل شده است پيروي مي كند و در صميميت و صدق كامل با سائقي دروني، و در پاسخگويي مطلق به خويشتن (و نه جوابگويي به دعوت و نداي جهان خارج)، يك كار هنري مي آفريند كه از كمال مطلوبي كه پيشاپيش او روان است به وي تكليف شده است. اين اثر به روشنايي روز آورده مي شود، به تماشا گذاشته مي شود، انحرافاتي را از هنر موجود نشان مي دهد، و لذا در انگاره ذوق زمان نمي گنجد و جا نمي افتد. اما اين اثر به فضيلت قدرت تبليغات ذاتي اش دوستاني پيدا مي كند، شناخته مي شود، پس از آن بر ذوق هنري عمومي اثر مي گذارد. جريان كارها در نظر عمومي مردم چنين است. شوكينگ اين تصور را كلاً درست مي داند و مي گويد: ما همه از چنين مواردي آگاهيم و به ويژه آسان است. ببينيم كه چه سان شور و شوق براي يك اثر هنري جديد، اغلب با غرور كه از كشف آن پديد آمده است همراه مي شود و تقويت مي گردد و به تعريف و تبليغ آن از شخصي به شخص ديگر پروبال مي دهد، و اين تبليغات راه را براي ايجاد تغييري در ذوق زمانه هموار مي كند.
ادامه دارد

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14