(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 18 آبان 1390- شماره 20069

روايت شيخ طادي از داستان مشابه همه فيلم هاي حاتمي كيا
از حمله جناح هاي مختلف تا جايزه دادن هاي بي امان
از ياد رفته درام اجتماعي از جنس ايراني
مهدي فرجي : تعداد بازيگران زن با پوشش مناسب و برتر محدود است
ضرورت وجود سينماي ديني



روايت شيخ طادي از داستان مشابه همه فيلم هاي حاتمي كيا
از حمله جناح هاي مختلف تا جايزه دادن هاي بي امان

پرويز شيخ طادي داستان همه فيلم هاي «ابراهيم حاتمي كيا» را اين چنين توصيف مي كند: «يكي دو سال پس از ساخت، مورد حمله جناح هاي مختلف قرار مي گيرد و پس از بحث هاي عجيب و غريب به شخصيت خود حاتمي كيا
مي رسد، بعد هم آرام آرام
مي فهمند و مي رسند به آن
نقطه اي كه حاتمي كيا رسيده بود و متوجه مي شوند كه فيلم خوبي است، بعد شروع مي كنند به
جايزه دادن هاي بي امان».
به گزارش فارس، «پرويز شيخ طادي» كارگردان فيلم سينمايي «شكارچي شنبه» كه اين روزها فيلمش را روي پرده سينماها دارد، در گفت وگويي با مجله سينما رسانه، پيرامون اين فيلم سخن گفته است. شيخ طادي در بخشي از مصاحبه خود با اين مجله، درباره «ابراهيم حاتمي كيا» هم سخن گفته كه خواندن آن خالي از لطف نيست:
سال 68 با پذيرفته شدن قطعنامه و تمام شدن عمليات مرصاد، منطقه را ترك كردم و به تهران آمدم. از ابتدا علاقه زيادي به كار هنري و انيميشن و كلا به كارهاي داستاني داشتم، منتها هيچ ساختار تعريف شده اي براي پاسخ به اين خواست در كشور وجود نداشت و تنها فضا، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي بود. آنجا تنها نهادي بود كه به خاطر محصولاتش سر و صدا كرده و در كشور محبوب شده بود و به قول معروف پرچمش برافراشته بود. از هر نقطه اي در كشور آن پرچم را مي ديديد. طبيعي بود كه من هم به حضور در حوزه گرايش پيدا كردم و آنجا با حاتمي كيا آشنا شدم.
حاتمي كيا آن موقع
مي خواست فيلم «مهاجر» را كار كند. پس از مدتي مراوده وارد گروهش شدم. بعد از مدتي، رفاقت جدي ما شكل گرفت و به رفت و آمد خانوادگي منجر شد. حاتمي كيا آن موقع كارهايش را كاملا بسيجي وار و چريكي (به معناي بسيار چابك) انجام مي داد. ديگر از آنجا به بعد غير از طراحي صحنه هر كاري كه نياز بود انجام مي داديم؛ به اين معني كه هم طراحي صحنه مي كرديم و هم در هر جايي كه كم كاري و ضعف و مشكل ديده
مي شد اعم از تداركات و توليد وارد مي شديم و آن مشكل را حل
مي كرديم. حاتمي كيا يك سيستم خاصي شبيه ساختار چيني نيروها در جنگ داشت. در فيلم سازي هم همين طور بود. دو سه نفر جمع مي شديم و يك هسته جدي، پر انرژي و پر سرعت را ايجاد
مي كرديم و بقيه حوزه ها دور اين هسته مجبور بودند كه حركت كنند و نگراني از ايجاد فاصله ميان آن ها و حركت محكم و سريع هسته اصلي، آن ها را به حركت
وا مي داشت.
اولين نسخه هاي فيلم نامه كه نوشته مي شد، به دست من
مي رسيد و تعامل و مشاوره حول آن شكل مي گرفت. به خلاف آن چيزي كه از ابراهيم تبليغ مي شود و دروغ است و از روي حسادت گفته مي شود، ابراهيم بسيار زياد اهل مشاوره است و شنيدن نظرات گوناگون را دوست دارد.
كاملا آدم مشاوره اي است و از نظرات ديگران استفاده مي كند. محال است كسي راجع به فيلم و فيلم نامه اش صادقانه حرف بزند و گوش نكند. اين رفتار از هوش بالاي حاتمي كيا سرچشمه
مي گيرد. هنوز هم با هوش است و متوجه است كه بايد مشاوره كند و مشاوره را ننگ نداند. حاتمي كيا آدمي است كه نگاه رو به آينده اش باعث مي شود خيلي از اتفاقات را در فرارو ببيند و نسبت به افق و رويكردي كه براي پرداخت به آن دارد، هر كسي را كه مي تواند به وي كمك كند وارد گود و از او استفاده كند.
در اكثر فيلم هايي كه با حاتمي كيا بودم پست مشخص و اصلي ام طراحي صحنه و لباس بود. «از كرخه تا راين »، «موج مرده»، «روبان قرمز» و «آژانس شيشه اي» از جمله اين آثار بود. من قبل از اينكه با حاتمي كيا آشنا و همكار بشوم، يك سال در حوزه هنري فيلم هاي كوتاه مي ساختم. بعد از آشنايي و همكاري با ابراهيم، هم زمان به كار خودم هم ادامه
مي دادم ولي با خودم عهده بسته بودم تا زماني كه حاتمي كيا كار مي كند و نياز دارد و كسي كنارش نيست، حتما بايد كنار او باشم. اين كه حالا اسم چه كسي به عنوان كارگردان باشد و چه كسي نويسنده، براي ما اصلا مهم نبود و هنوز هم نيست. الان هم اگر نياز داشته باشد، بدون هيچ تاملي
مي روم و براي ابراهيم كار مي كنم و نمي گذارم تحت فشار قرار بگيرد.
من حاتمي كيا را يك استاد واقعي مي دانم؛ هم به لحاظ اخلاقي و رفتاري و هم به لحاظ هوش مديريتي و تكنيكي. همه اين ويژگي هاي حاتمي كيا آموزنده است. حاتمي كيا آدمي چند بعدي است كه اتفاقا خيلي هم منطقي است. زماني كه احساساتي
مي شود و احساساتش غليان مي كند بايد ببينيم چه اتفاقي افتاده است.
از زماني كه با حاتمي كيا كار مي كردم، تا زماني كه همكاري ما به صورت مستمر ادامه پيدا نكرد، ياد ندارم كه يك فيلم كار كرده باشد و مورد حمله قرار نگرفته باشد. ياد ندارم كه با دل خوش شروع كرده باشد و با همان حس تمام كرده باشد. ياد ندارم هزار تا مميزي به كارش نخورده باشد.
اين داستان همه فيلم هاي او است: «يكي دو سال پس از ساخت مورد حمله جناح هاي مختلف قرار مي گيرد، بحث هاي عجيب غريبي راجع به فيلم راه مي افتد و به شخصيت خود حاتمي كيا مي رسد، بعد هم آرام آرام مي فهمند و مي رسند به آن نقطه اي كه حاتمي كيا رسيده بود و فيلم را درك مي كنند و متوجه مي شوند كه فيلم خوبي است، بعد شروع مي كنند به جايزه دادن هاي بي امان».
در مورد «مهاجر» مي گفتند چرا چشمانش را بست، در مورد «وصل نيكان» مي گفتند چرا مردم فرار مي كنند، در مورد «از كرخه تا راين» مي گفتند چرا بسيجي پناهنده شد يا چرا در كليسا دعا مي كند. اين قدر راجع به »از كرخه تا راين« مسئله ايجاد كردند كه ما گفتيم فيلم اصلا اكران نمي شود. «خاكستر سبز» كه ساخته شد، گفتند بوسني فضاي عشق نيست، آن جا جنگ است و اين فضاها نبايد باشد. عاطفه را اصلا نمي خواستند ببينند. «برج مينو» را به باد انتقاد گرفتند و گفتند ني زدن اين رزمنده چه معني دارد؟ اصلا متوجه نبودند يك كارگردان دنبال اين است كه تمثيل به كار ببرد و فرم كار كند، محتوا كه فرقي نمي كند. در واقع همه آن هايي كه براي ساخت فيلم امكانات مي دادند، بعد از پايان فيلم شروع مي كردند به ايراد گرفتن كه: «سليقه ما كجاست؟».
ما مدام در يك جهل مستمر نسبت به وقايع روز و گذشته مان به سر مي بريم و هنوز به تعارف مشترك نرسيده ايم. هنوز نسبت به امروزي شدن و به روز شدن مسايل و ترجمه «ديروز» به«امروز» دچار مشكل هستيم و اين همان نكته اي است كه فاصله بين حاتمي كيا و مديريت هاي فرهنگي مختلف در نهادهاي گوناگون را موجب شده است. حاتمي كيا هميشه جلوتر است و هميشه هم تاريخ ثابت كرده، مديران فرهنگي بعد از چند سال تاخير به حاتمي كيا مي رسند.
يك زمان حاتمي كيا را كامل بايكوت كردند او هم به مغازه پدرش رفت و دستكش كار دست كرد و به كار مشغول شد. در همان دوران به سراغش رفتم. فيلم نامه «آژانس شيشه اي» را به من داد و گفت: «پرويز! كسي را مي شناسي كه تهيه كننده اين فيلم شود؟». راه افتادم اين طرف و آن طرف و به دفتر كساني كه الان مدعي بچه مسلمان بودن هستند و بچه مسلمان هم هستند، سر زدم. تا فيلم نامه را مي خواندند، مي گفتند: «حاتمي كيا چپ كرده و خطرناك شده است». «اين فيلم نامه چيست؟ اين نمي خواهد هيچ وقت عاقل شود؟«. به اتفاق هم به وزارت ارشاد رفتيم. دوستاني از قبيل آقاي كاسه ساز هم فيلم نامه را پس زدند و گفتند كه فيلمنامه تندي است.
وقتي فيلم ساخته شد، همه هجوم آوردند، گفتند: «فيلم نامه ما ماست». «حاتمي كيا مال ماست»، «حاتمي كيا متعلق به انقلاب است» ، «حاتمي كيا پاره تن ماست» و از اين جور حرف ها.
اگر اين روند را همين جور ادامه بدهيد، مردي را مي بينيد كه به صورت مداوم سيلي خورده است و تقدير شده است. اين اتفاق مگر با سياست چماق و هويج تفاوتي دارد؟
فيلمش را توقيف مي كنند و دو سال بعد بدون عذرخواهي به همان فيلم جايزه مي دهند.
اينكه حاتمي كيا بايد در تاريخ فيكس شود و ذره اي تكان نخورد و مدام «آژانس شيشه اي» يا «ديده بان» را تكرار كند و اصلا سرباز خطوط مقدم سي سال پيش باشد، كه منطقي نيست. ما از هيچ فيلمسازي نمي توانيم اين توقع را داشته باشيم.
فيلم سياسي در كشور ما جوان است؛ به خلاف گونه دفاع مقدس كه افرادي چون ملاقلي پور، درويش، تبريزي، بحراني، شاه حاتمي و ... در كنار حاتمي كيا كار مي كردند و تجربه ها منتقل مي شد، اما در مورد فيلم سياسي كسي وارد نشده است و اثري جدي از كسي سراغ نداريم. بنابراين اين حوزه جوان است. هر كسي واردش مي شود، مثل كودك است. حاتمي كيا ممكن است با ساختار وارد اين فضا شود اما اطلاعات و محتوايي كه نياز است در دسترس باشد، وجود ندارد و فقط در دسترس خواص است. اين محتواي مورد نياز هيچ وقت به فيلم ساز منتقل نمي شود و در واقع فيلم سازان حق ندارند به سياستمداران فكر كنند؛ حتي به سران فتنه كه الان راست راست راه مي روند!
خيلي بد است كه قرار بگذاريم كه فيلم هايي با فضا و محتواي سياسي توليد كنيم اما از فضاي آزمون و خطاي فيلم سازان خودمان احساس نگراني كنيم. فيلم سازي همانند حاتمي كيا از معدود رزمندگان اين خط است، بايد حركتش بدهيم و از زمين گير شدنش جلوگيري كنيم. با اين كه همه حرف هاي امروز راجع به «گزارش يك جشن» را در مورد اكثر فيلم هاي ديگر او هم شنيده ام، اگر معتقديم كه حاتمي كيا اشتباه كرده است، بايد او را براي ساخت فيلم هايي در اين گونه دعوت كنيم و اطلاعات مناسب را در اختيارش بگذاريم تا اگر تحليلش اشتباه بوده است، آن را تصحيح كند. نبايد اجازه دهيم بين او و ما فاصله بيفتد و سوءتفاهم حاكم شود. نبايد از دور سنگ زدن را تمرين كنيم.

 



از ياد رفته درام اجتماعي از جنس ايراني

رضا فرخي
چندسالي است كه ما شاهد پخش سريالهاي هرشبي از شبكه هاي مختلف سيما هستيم. دراين بين موضوعي كه مي توان آن را يك اتفاق مهم و خوب دراين عرصه دانست اين است كه سريالهاي هرشبي علاوه بر محتواهاي گوناگون قدم در عرصه درام هاي اجتماعي گذاشته اند و همين موضوع باعث شده كه اين سريالها بتوانند مخاطب خاص خود را علاوه بر مخاطب عام بدست آورند. به گونه اي كه مخاطبين اين سريال ها هر شب به تماشاي آنها نشسته اند و به نوعي اين همراهي باعث شده كه در مجموع مخاطبان تلويزيون رضايت بيشتري از برنامه هاي رسانه ملي داشته باشند.
در اين بين اين روزها شاهد پخش سريال ازياد رفته به كارگرداني فريدون حسن پور از شبكه اول سيما هستيم. سريالي كه با استفاده از بازيگران نام آشنا و تازه وارد به عرصه هنر در كنار هم توانسته رضايت نسبي مخاطبان را تا حدي به دست آورد. اين سريال كه مي توان آن را در زمره سريالهاي درام هر شبي سيما دانست سعي كرده كه مخاطب خود را با يك قصه ساده ايراني همراه كند.
داستان سريال كاملا ساده و بدون پيچ و خم هاي خيلي خاص است، همين مسئله باعث شده كه براي بيننده كاملا قابل فهم و ساده باشد. ازسوي ديگر بي آلايشي فضاي سريال نقطه بسيار مهمي در امتيازات آن تا اينجاي كار بوده، چرا كه اين مسئله اثبات شده است كه مخاطب ايراني از تجملات روزافزوني كه در برخي از محصولات هنري امروز سينما و تلويزيون شاهد آن هستيم هميشه گريزان بوده، در اين ميان از يادرفته به خوبي تا اينجا از ورطه مادي گري تصويري و تجملات خود را دور نگه داشته است.
بومي گرايي درعين ساده نگري
اين ساده نگري مثبت حتي در داستان سريال، كه بدنه اصلي متن بر آن سوار شده هم كاملا قابل لمس بوده، چرا كه قصه اصلي آن از زندگي يك زوج روستايي در يكي از روستاهاي شمال آغاز مي شود. قصه اي كه به نوعي بيننده را به زندگي روستايي مي برد و دركنار اين زندگي پرتلاش او را با طبيعت بكر روستايي در شمال كشور همراه مي كند. به واقع يكي از دلايل گيرابودن آغازين سريال همين داستان ساده اما با بار محتوايي به روز است. چرا كه شخصيت گلرخ به نوعي نماد شخصيت زن ايراني سخت كوشي است كه با عشقي پاك تمام مشقت ها را براي پيشرفت همسر خود تحمل مي كند. اين درحالي است كه يكي از مهم ترين دغدغه هاي امروز جامعه ما در موضوع ازدواج سطح بالاي توقعات است، به همين دليل هم به نظر مي رسد كه نويسنده قصد دارد از همان ابتداي داستان به بيننده پيام هاي موردنظر خود را انتقال دهد. سادگي داستان در ادامه آن هم وجود دارد و همين موضوع باعث شده خط سير قصه سريال، باعث خستگي بيننده نشود. البته در اين باره از اين موضوع هم نبايد چشم پوشي كرد كه حسن پور به خوبي اين موضوع را درك كرده كه نبايد مانند برخي سريال هاي ديگر سكانس ها و ديالوگ ها را كش بدهد و همين مسئله باعث شده كه علاوه بر انتقال مفهوم در بخش اول سريال بيننده هم قصه را باور كند و هم جذب آن در ادامه شود.
سكانس ها و ديالوگ هاي جذاب اما كوتاه
در اين بين بايد اشاره كرد كه قصه داستان خيلي زود و به موقع وارد مرحله دوم يعني ورود مرتضي به زندگي شهرنشيني شده. به واقع اين موضوع يكي از نقاط عطف قصه از ياد رفته است. چراكه هميشه يكي از بزرگ ترين مشكلات سريال هاي ايراني كش دادن فيلم و به نوعي وارد كردن سكانس هايي در سريال بوده كه اگر اين سكانس ها نبود مشكلي در اصل داستان ايجاد نمي شده است.
اما در صحنه دوم وقتي كه مرتضي وارد فضاي شهرنشيني براي تحصيل در رشته پزشكي مي شود، سريال تلاش مي كند تا به مسائل و مشكلات مختلفي اشاره كند، از جمله سختي هاي مهاجرت و تمركز امكانات در تهران، و در كنار آن مهاجرت به خارج از كشور! اينجاست كه باز هم حسن پور دو موضوع را به خوبي دريافته يكي آنكه شعار نمي دهد و دومي آنكه به مشكلات نگاهي گذرا دارد و به نوعي تاحدي كه بيننده آنها را درك كند مطرح مي كند و از آنها رد مي شود. هرچند كه مي توانست بر مسئله تركيب قوميت ها عمق بيشتري ببخشد. به خصوص لحظاتي كه مرتضي در كنار دو دوست خود كه يكي آذري و ديگر لر است، اين نگاه ويژه بيشتر مي توانست صورت پذيرد. به نوعي كه انگار جمع اين دوستان نمادي از ايران است. البته به هر صورت بازي ضعيف برخي نابازيگران هم يكي از نقاط ضعف اين سريال است كه به نظر مي آيد حسن پور سعي كرده براي جذابيت سريال به سمت چهره هاي جديد برود كه اين مسئله هم مي تواند نقطه ضعفي براي سريال باشد و هم از زاويه ديگر مثبت!
داستاني كه بيننده را فراري نمي دهد
درباره از يادرفته بايد به اين موضوع هم دقت كرد كه حسن پور با به تصوير كشيدن يك زندگي روستايي در ابتداي فيلم سعي كرده كه به ژانر اجتماعي بومي اداي دين كند. ژانري كه برخي از فيلم سازان ايراني گاهي اوقات از آن فراري هستند و به نوعي كمتر به سراغ زندگي روستايي مي روند. از سوي ديگر شخصيت مرتضي در اين فيلم نماد فردي است كه هويت و گذشته خود را فراموش كرده و همين موضوع يكي از امتيازات قابل توجه قصه است، چراكه هم شخصيت مرتضي تا حد قابل قبولي خود پرداخته شده و هم اغراقي صورت نگرفته! اين درحالي است كه در برخي سريال هايي كه تا همين چند وقت پيش از تلويزيون پخش مي شد اغراق در داستان و در پرداخت شخصيت تا حدي بود كه بيننده آن را باور نمي كرد و از آن خسته مي شد. بايد قبول كرد كه حسن پور دقيقاً برعكس سريال هايي مانند سريال ستايش نه خيلي اغراق كرده است و نه خيلي هر سكانس و ديالوگ را بيهوده كش داده! هر دو موضوعي كه در ستايش به شدت به چشم مي خورد.
به هر ترتيب از ياد رفته را بايد جز آن دست سريال هايي دانست كه جايشان در سيماي ملي خالي است، و اقبالي كه از اين سريال شده بيانگر آن است كه بيننده به شدت به روايت زندگي ساده نياز دارد و از اغراق و تجمل گرايي خاص عرصه هنر امروز گريزان است.
بايد باور داشت كه درام اجتماعي در صورت پرداخت صحيح و با نگاه بومي مي تواند هم به بينش بيننده كمك بزرگي كند و هم در انتقال پيام ها نقش مؤثري داشته باشد كه از قرار معلوم تا به اينجاي كار از ياد رفته در اين موضوع موفق بوده است.

 



مهدي فرجي : تعداد بازيگران زن با پوشش مناسب و برتر محدود است

مدير شبكه يك سيما گفت: تلويزيون علاقه دارد تا از بازيگران زني استفاده كند كه از حجاب برتر استفاده مي كنند ولي بازيگران پوشيده و چادري ما محدود هستند.
مهدي فرجي در گفت وگو با فارس در پاسخ به اين سوال كه برخي مردم گلايه مي كنند كه چرا تعدادي از بازيگران زن جلوي دوربين تلويزيون با حجاب كامل و يا چادر ظاهر مي شوند ولي در زندگي شخصي خود خيلي پايبند به حجاب نيستند و بعضا ديده شده كه عكس هاي بدحجاب اين بازيگران در دسترس همه قرار دارد، آيا اين موضع براي مخاطب پارادوكس ايجاد نمي كند كه قهرمان داستان هاي خود را در دو وضعيت كاملا متفاوت مي بيند؟ گفت: طبيعي است كه ما بايد در برنامه هاي خود به ويژه آثار نمايشي پوشش برتر را تبليغ كنيم.
وي ادامه داد: يكي از اين اقدامات نيز اين است كه قهرمانان قصه ها و سريال ها را كه معمولا اثرگذار مي شوند با پوشش برتر چادر معرفي كنيم، يكي از راه هاي طبيعي اين است كه ما انجام مي دهيم. اما مردم بايد اين موضوع را تشخيص بدهند كه آن فرد بازيگر است و اگر ما بازيگري بشناسيم كه در پشت دوربين و زندگي خصوصي خود چادر سر مي كند از او استفاده مي كنيم.
مدير شبكه يك اظهار داشت: بارها اتفاق افتاده است كه آقاي ضرغامي برخي از بازيگران را به ما توصيه كرده اند كه چون فلان بازيگر حجابش خوب است، از او استفاده كنيد. ما هم به توصيه ايشان عمل كرده و از آن بازيگر استفاده كرده ايم.
فرجي در پايان سخنان خود گفت: به اين نكته توجه كنيد كه بازيگران پوشيده و چادري ما محدود هستند و اگر باشند ما در توليد آثارمان از آنها استفاده مي كنيم و حتما هم حضورشان براي ما اولويت دارد.

 



ضرورت وجود سينماي ديني

مصطفي انصافي
اسلام از بدو ورود به ايران صرفا به عنوان يك دين كه رابطه خلق و خداوند سبحان را تنظيم مي كرد، نماند بلكه بدل به يك فرهنگ جامع و فراگير شد، فرهنگي كه تمام شئون زندگي ايرانيان مسلمان را تشكيل مي داد. فرهنگ ها دربرگيرنده اعتقادات، ارزش ها و اخلاق و رفتارهاي آدميان اند، درواقع مي توان فرهنگ را به عنوان مجموعه اي از كردارها و رويه هاي اجتماعي كه در جامعه به وجود مي آيند و انتقال مي يابند و عناصري مانند زبان، مناسك و مراسم، سنت ها، پوشاك، مسكن، صنايع، هنرها و علوم تعريف كرد. از اين رو فرهنگ ها عامل اصلي معنابخشي به زندگي مردمان هستند. با نگاهي حتي سطحي متوجه خواهيم شد كه فرهنگ روزمره ايرانيان در همه موارد و جزئيات مالامال از فرهنگ اسلامي متأثر مي باشد و از آن غيرقابل تفكيك است. فرهنگ اسلامي براي تمام عرصه هاي مومنان خود برنامه دارد و هيچ جاي خالي در عرصه هاي مهم خالي نگذاشته است، اساسا فرهنگ اسلامي گستره زيستي مؤمنان از لحظه تولد تا لحظه مرگ و انتقال به جهان غيرمادي را تحت پوشش معناي خود قرار مي دهد.
از اين منظر فرهنگ يكي از اركاني است كه دين حنيف اسلام در آن بارز و هويداتر مي شود و تأثيراتش محسوس و عيني مي گردد. از مؤلفه هاي فرهنگ امروز رسانه هاي فراگيري چون راديو، تلويزيون، اينترنت و سينما هستند. برخي برآنند كه از آنجا كه اين ابزارهاي ارتباطي در غرب مدرن توليد و تكثير يافته اند پس واجد فرهنگ غربي هستند و لحظه ارتباط با اين رسانه ها مصادف با لحظه دروني سازي فرهنگ غربي است. اين گزاره تا حدود زيادي صحت دارد، ولي نكته اينجاست كه جامعه اي كه داراي فرهنگ توانمندي همچون فرهنگ اسلامي است نياز به ترسيدن و وحشت كردن از اين ابزارهاي مدرن ندارد بلكه با بومي سازي و اسلامي سازي اين ابزارهاي ارتباطي مي تواند تا به دور از هرگونه نگاه سلبي، تكنولوژي هاي مدرن را در راه اهداف متعالي ديني به كار بگيرد و در عين حال صدمه از جانب فرهنگ غرب متوجه او نباشد. اين درواقع نشانگر قوت و توان فرهنگ ديني ماست، طوري كه نه اين ابزارهاي مدرن را انكار مي كنيم و نه تسليم و مغلوب آنها مي شويم بلكه با پشتيباني فرهنگ ديني خود، اين ابزارها را به لحاظ ماهوي مورد بازخواني قرار مي دهيم و از آنها در جهت غني سازي و توسعه فرهنگ ديني استفاده مي كنيم.
سينما از جمله ابزارهاي مدرني است كه در جامعه ما نيز جايي براي خود باز كرده و همواره مخاطباني را از اقشار مختلف به خود جذب نموده و اين توجهات به سينما است كه اين پديده را قابل كنكاش و كاوش مي كند، تا ببينيم كه سينما چه ماهيتي دارد و سينما در يك جامعه اسلامي با فرهنگي ديني چه تفاوت هايي با سينما در جوامع غربي دارد و اينكه اين تفاوت ها در سينماي امروز جامعه ما تا چه حد و اندازه اي نمود دارد.
سينما در غرب ابزاري تبليغاتي پنداشته مي شود كه از همان ابتدا براي پيشبرد سياست هاي امپرياليستي غرب و به خصوص آمريكا به كار گرفته شده است. از اين رو اين پديده صرفا به توجيه سياست هاي تجاوزكارانه غربي مي پردازد و دائما درصدد است تا با خيال پردازي ها و اسطوره سازي ها اذهان مردمان را به خود مشغول دارد تا دولتمردان غربي به همراه صاحبان شركت هاي چندمليتي به راحتي موفق به غارت و چپاول هم مردم جامعه خويش شوند و هم مردمان مناطق ديگر جهان.
سينما در غرب ابزار رشد و اشاعه فرهنگ ليبرال دموكراسي است تا با جهاني سازي اين فرهنگ آن را در وجود مردمان ديگر مناطقي كه داراي فرهنگ غيرليبرال هستند دروني و نهادينه سازد و آن را به عنوان فرهنگ غالب معرفي كند تا از اين رهگذر به راحتي و بدون هيچ هزينه اي همه فرهنگ ها را زير سلطه يك فرهنگ واحد درآورد تا توحش و بربريت نظام سرمايه داري را با دستاويزي به رنگ و لعاب ها و شعارهاي فريبنده فرهنگ منحط ليبرال دموكراسي توجيه نمايد. سينما براي غرب نه فقط يك هنر بلكه به عنوان يك امر هنري كالايي شده است. استكبار با چنگ اندازي به مرزهاي هنر و سرمايه گذاري در صنعت فيلم، نه تنها خون هاي مسموم و آلوده فرهنگ ويژه خويش را بر پيكر نحيف جهان سوم تزريق مي كند، بلكه به كنترل مردمان ساكن در كشورهاي غربي نيز مي پردازد. سودجويان غرب با بهره گيري از شيوه هاي پيچيده و مدرن توليد فيلم، مفاهيم خاص ارزشي خود را كه در بيشتر موارد نقش تخريبي ارزش هاي واقعي ساير فرهنگ ها را به عهده دارد، در قالبي بسيار زيبا و جذاب در ميان مردم ترويج مي كنند و با تهي كردن جامعه از معنويات راه را براي چپاول هر چه بيشتر آن هموار مي سازند.
با نگاهي گذرا خواهيم فهميد كه فرهنگ تبليغاتي و به تبع آن برداشت غربي از سينما به هيچ وجه با فرهنگ ديني ما هم خواني و تطابق ندارد و از اين روست كه بايد به بومي سازي اين پديده بپردازيم. بومي سازي پديده سينما در جامعه اسلامي ما يك ضرورت محسوب مي شود تا در پرتو آن بتوانيم از آسيب هاي فرهنگ وارداتي سينما در امان بمانيم.
نخستين گام در راه بومي سازي اين پديده مدرن، اين است كه به مباني غربي اين پديده را به پرسش كشيده و بتوانيم از منظر ديني بديلي براي آن بيابيم، بديلي كه با مبادي اعتقادي و هنجارهاي ديني جامعه مان سازگاري داشته باشد و بتوان به پشتوانه اين فرهنگ توانمند اسلامي سينماي ديني را تأسيس نمود. سينماي ديني به دو معنا مورد نظر است يكي سينمايي كه دين آن را تأييد مي كند و ديگري؛ سينمايي كه دين را تأييد مي كند. معناي اول معناي عام است به اين معنا كه لازم نيست همه فيلم هايي كه در يك جامعه ديني نمايش داده مي شود به معناي دقيق كلمه به مقولات ديني اختصاص داشته باشد. ما مي توانيم فيلمي درباره زيبايي هاي طبيعت بسازيم يا در حوزه آموزش و يا بسياري از مفاهيم عمومي و اجتماعي و انساني فيلم بسازيم. سينما به معناي عام كلمه سينماي ديني است يعني سينمايي كه مورد تأييد دين است. اما معناي خاص سينماي ديني؛ سينمايي است كه موضوع فيلمش ديني باشد يعني تكيه بر تمركز مفاهيم و مباحث ديني داشته باشد به اين معنا كه ما از سينما استفاده كنيم براي تعليم، تقويت و پشتيباني آموزه هاي ديني. اين در واقع معناي خاص سينماي ديني است.
در سينماي ديني، كه دقيقاً در مقابل سينماي غربي و هاليوودي و گونه هاي ايراني آن يعني فيلم فارسي و يا جريان سينمايي شبه روشنفكري و اين قبيل سبك هاي سينماي قرار دارد، نخستين مولفه بارز اين است كه «گيشه» همه چيز نيست. عدم برخورد مادي با اين رسانه در سينماي ديني موجب مي شود تا سينماي ديني در ارائه فرهنگ موردنظر با موفقيت و مقبوليت ويژه اي روبه رو شود و چون در سينماي ديني ضرورتي براي استفاده از دكورهاي سرسام آور و جلوه هاي ويژه شگفت انگيز كه مخاطب را مغلوب تصاوير مي سازد و به گونه اي او را تحميق مي كند، وجود ندارد گيشه از اولويت پايين تري براي فيلمسازان برخوردار مي گردد.
در سينماي ديني ضرورتاً نيازي نيست تا مستقيماً به مباحث اعتقادي و اسلامي پرداخته شود بلكه بايد با استفاده از تصويرسازي معنايي را كه ريشه در آموزه هاي ديني دارد به گونه اي غيرمستقيم به مخاطب ارائه دهيم. براي مثال مي توان گفت توليد فيلم هايي كه به دفاع مقدس مي پردازند و نشان دادن فرهنگ ايثار و شهادت ميان رزمندگان اسلام در هشت سال جنگ تحميلي بسيار تأثيرگذارتر از صحبت درمورد جهاد و ايثار به گونه اي مستقيم و بي واسطه است.
سينماي ديني، سينماي عاري از مولفه هاي سينماي غربي همچون شهوت، خشونت، ابتذال، استحاله هويت انساني و چنين چيزهايي است از اين رو سينماي ديني بايد تجسم بخش آرمان هاي ديني اسلام باشد. فساد و فحشا امروز اركان فرهنگ سينماي غرب و هاليوود را تشكيل مي دهند و اين مؤلفه ها را به عنوان فرهنگ غالب به سينماگران حقنه مي نمايند. اما سينماي ديني با عنايت به كرامت ذاتي انسان و ميل كمال طلبي در انسان از اين پستي ها و پلشتي ها مبراست.
در جامعه اسلامي ما وجود و پيدايش سينماي ديني يك ضرورت به شمار مي رود. دين حنيف اسلام فرهنگ تبليغاتي خاصي دارد كه از اباحه گرايي و مادي گرايي فرهنگ تبليغاتي غربي مجزاست و مستقل است. از اين رو سينماي جامعه اسلامي نيز بايد مطابق با نيازهاي مردمان مسلمان باشد و نه عده اي معدود از افراد غرب زده و از خود بيگانه.
در ايران به محض ورود پديده سينماتوگراف، موجي تقليد از فرهنگ غرب رواج يافت و اين فرهنگ، به مرجع غالب فيلم سازان اوليه بدل شد. اين جريان غرب زده را در امتداد جريان موسوم به (فيلم فارسي) مي توان رصد و رديابي نمود. جريان فيلم فارسي به طول دهه 1350 سير نزولي پيدا كرد و در سال 1356 به ورشكستگي سينماي ايران انجاميد. پس از پيروزي انقلاب، عده اي كوشيدند سينماي ايران را با تعريف جديدي از نو زنده كنند. زيرا ادامه جريان فيلم فارسي ممكن نبود. هم از لحاظ اقتصادي با شكست مواجه شده بود و هم با مباني اعتقادي جامعه پس از انقلاب همخواني نداشت. وضعيت نيز به گونه اي نبود كه از نمايندگان جريان حاشيه اي سينماي روشنفكري (يا همان سينماي خاص و كم مخاطب) پيش از انقلاب بتوانند تا سينماي پس از انقلاب را رهبري كنند، چرا كه آخرين فيلم هايشان به دليل رعايت نكردن معيارهاي شرعي قابل نمايش نبود و گرچه با نظام سلطنتي همكاري نكرده بودند، اما چهره هاي انقلابي و مبارز نيز به حساب نمي آمدند. از اين رو اين جريان نيز با عدم اقبال مواجه شد. حال صحبت از سينماي ديگر بود، سينمايي از جنسي ديگر؛ سينماي ديني. امروز شاهد گام هايي در راستاي نيل به سينماي ديني هستيم ولي اين گام ها ضعيف برداشته مي شوند نكته اساسي اين است كه فيلم سازان ديني ما به نوعي اعتماد به نفس حرفه اي برسند و با اتكا به توانايي هاي سينماي خود در راستاي ايجاد ژانر سينماي ديني تلاش بنمايند.
مقام معظم رهبري بر اين نظرند كه مسئولان عرصه هاي فرهنگي نقشي بارز در اين ميان بايد ايفا كنند. معظم له مي فرمايند: بايد دستگاه هاي مرتبط، زمينه انتقال مفاهيم خوب و متعالي را به كارگردانان سينما فراهم كنند و سپس از فيلم آنان انتظار انعكاس اين مفاهيم را داشته باشند و متأسفانه در اين مورد كم كاري شده است.
گلايه ايشان از مسئولان امر نشانگر وجود ضعف در مديريت فرهنگي كشور است كه بعد از گذشت سه دهه از انقلاب كبير اسلامي هنوز برنامه مدوني براي ايجاد سينماي ديني تنظيم نكرده اند. سينماي ديني بايد بدل به جريان غالب سينماي كشور ما شود تا بلكه از اين رهگذر قشر انقلابي بدنه سينماي كشور را تشكيل دهد و مصاديق سينماي غيرديني از سردر سينماهاي كشورمان رخت بربندد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14