(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 21  آبان 1390- شماره 20071

ولايت پيامبر(ص) و علي(ع) دو جلوه يك حقيقت
نسيمي از آموزه هاي اخلاقي امام هادي(ع)



ولايت پيامبر(ص) و علي(ع) دو جلوه يك حقيقت

عليرضا ابراهيمي
در آيات و روايات از پيامبر(ص) چنان سخن به ميان آمده كه گويي سخن گفتن از ايشان بي سخن گفتن از حقيقت و باطن وي يعني اميرمؤمنان(ع)، امري ناپسند است. شايد اين معنا را در موارد بسياري بتوان ردگيري و شناسايي كرد كه از آن جمله ناپسندي صلوات ابتر بر آن حضرت(ع) است كه از آن نهي و بازداشته شده است. خاستگاه اين نگرش را مي بايست در همان كلام الهي يافت كه اميرمؤمنان علي(ع) را جان و باطن پيامبر(ص) معرفي مي كند و در آيه مباهله به صراحت از نسبت دو مظهر مطلق و كامل هستي پرده برمي دارد.اين تأكيد در آيات و روايات درحالي انجام مي گيرد كه در مقام ظاهر و جهان خارجي نيز زايشگاه حضرت اميرمؤمنان(ع) كعبه مي شود تا بر همگان آشكار شود كه وي باطن و تاويل همه ظواهر هستي است و اگر خداوند در بطون خويش ظهور بطني داشته باشد، در كمال علي(ع) تجلي و ظهور بطني مي يابد. از اين رو وي مصداق اتم و اكمل هوالاول و الاخر و الظاهر والباطن مي شود. رسول خدا(ص) پيش از رحلت خود پيش بيني كرده بود كه پس از وي كينه هاي بدري، حنيني و خيبري گروهي سر مي گشايد و خاندان پاك ايشان را به آتش كين و حسد مي سوزاند. ريشه اين حسادت ها و كينه ها قطعاً در مقام عظماي ولايت اميرمؤمنان نهفته بود كه از سوي خدا و پيامبر به آن حضرت رسيده بود. نويسنده در مقاله حاضر به واكاوي اين مقام پرداخته تا معلوم شود چرا چنين مقامي براي عده اي كينه توز سخت و گران مي آمد.
گستره معنايي ولايت
ابن اثير در نهايه اللغه درباره كلمه ولايت و مشتقات آن مي گويد: ولي از اسما و نام هاي خداوند متعال و به معناي ناصر و ياري كننده است. برخي آن را به معناي «متولي امور عالم و خلائق» دانسته اند.
والي همچنين از نام هاي گرامي حضرت باري تعالي و به معناي مالك همه اشياء و متصرف در آنها است. در كلمه ولايت مفاهيم تدبري و قدرت و فعل متضمن است به اين معنا كه اگر كسي فاقد بعضي و يا جميع خصوصيات فوق باشد كلمه والي بر او اطلاق نمي شود.
راغب در مفردات الفاظ قرآن كريم مي نويسد: كلمه ولايت به كسر اول به معناي نصرت و ياري و به فتح اول به مفهوم اختيار داشتن و ولي امر بودن است. البته بعضي اين كلمه را همچون كلمه دلالت كه با فتح يا كسر اول داراي معناي واحدي است به هر دو صورت كسر و فتح به يك معنا دانسته اند.
عالم شيعي «طريحي » در كتاب مجمع البحرين در ذيل آيه شريفه «هنا لك الو لايه الله الحق» كلمه ولايت را ربوبيت و نصرت معنا كرده و كلمه ولايت به كسر اول را امارت و فرمانروايي دانسته و مي گويد: اين كلمه را به فتح اول به معناي محبت و به كسر آن به مفهوم توليت امر و فرمانروايي و سلطنت گفته اند.
بنابر آنچه گفته شد «كلمه ولايت» در اصل به معناي فرمانروايي و صاحب اختياري و در برخي از كاربردها و استعمال هاي آن به مفهوم محبت و دوستي است. ملاي رومي مي گويد:
كيست مولا آنكه آزادت كند
بند رقيت ز پايت بر كند
زين سبب پيغمبر با اجتهاد
نام خود وان علي، مولا نهاد
چون به آزادي ولايت هادي است
مؤمنان را ز اوليا آزادي است
مقام ولايت پيامبر(ص) و اميرمؤمنان(ع)
خداوند متعال، در قرآن مجيد، ولايت بر بندگان و صاحب اختياري امور امت اسلام را به پيامبر اكرم(ص) تفويض كرده و اين گونه فرموده است: النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب آيه 6) يعني: ولايت و صاحب اختياري پيامبر، نسبت به امور مردم اهل ايمان بيش از خود آنان است.
اين ولايت مطلقه، بر حسب آيه شريفه: «انما وليكم الله و رسوله والذين امنو الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكوه و هم راكعون» (مائده آيه 55) منحصر به خداوند و رسول اكرم و آن مرد با ايماني است كه در حال ركوع به مستمندي صدقه داده است.
بنابر روايات فراوان كه از طريق شيعه و سني نقل شده، نزول اين آيه، در شأن حضرت علي(ع) است كه در حالت ركوع نماز، انگشتري خويش را به سائل نيازمند مرحمت كرد.
به مفاد صريح آيه كريمه فوق، ولايت مطلقه انحصاري بر مسلمانان، مربوط به خداوند متعال و رسول گرامي و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما است و اين ولايت در هر سه مورد، به اين معنا است كه ولايت و صاحب اختياري و حاكميت كه به علي(ع) تفويض شده هماني استكه براي پيامبر ارجمند(ص) مقرر گرديده و اين هر دو، از ولايت عام و مطلق حق تعالي نشأت گرفته است و داراي خاستگاه مشترك است.
جلوه اي از اين ولايت و اولويت، در آيه كريمه ذيل، انعكاس يافته كه فرموده است: و ما كان لمؤمن و لامؤمنه اذ قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا؛ چون خداوند و پيامبرش در امري قضاوت كنند، هيچ مرد و زن باايماني را نمي رسد كه در برابر آن، اراده و اختياري از خود در كارشان، اعمال كنند و هر آن كس كه نافرماني خداي و رسولش كند به گمراهي آشكار درافتاده است. (احزاب آيه 63)
آيه 456 سوره نساء نيز بخشي ديگر از همين معنا را افاده مي كند: فلا و ربك لايؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا تسليما؛ چنين است قسم به پروردگار تو كه اينان به حقيقت، اهل ايمان نمي گردند تا آن كه در خصومت و نزاعشان، تنها تو را حاكم و داور قرار دهند و آنگاه در برابر حكمي كه به سود و يا زيان ايشان صادر كني، احساس تنگدلي و دشواري ننموده و از دل و جان تسليم و تمكين فرمان تو باشند.
پيغمبر خدا(ص)، در مواقع بسياري به ولايت اميرالمؤمنين علي(ع) و ائمه طاهرين(ع) اشاره و تصريح فرموده اند كه برخي از اين روايات را كه از طرق شيعه و سني نقل شده و پاره اي از آنها در حد تواتر است خواهيم آورد. در بازگشت از حجه الوداع، پيامبر اكرم از سوي خداوند متعال، به معرفي علي(ع) به عنوان جانشين و ولي امر مسلمين مأمور شد و لذا خطبه اي طولاني قرائت كرد و در آن فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه و همچنين به ولايت ائمه اسلام از فرزندان علي(ع) پرداخت و وظايف مسلمانان را نسبت به آنان برشمرد و به دنبال اين نصب و معرفي بود كه آيه شريفه اكمال دين و اتمام نعمت از سوي خداوند نازل گرديد.
بريده اسلمي گويد: در جنگي در سرزمين يمن، همراه علي(ع) بودم ولي از رفتار آن حضرت نارضايتي در من پيدا شد. چون در بازگشت به مدينه، رسول خدا را زيارت كردم، از علي بن ابيطالب شكوه كردم. ناگهان رخسار مبارك پيامبر متغير شد و به من فرمودند: يا بريده الست اولي بالمؤمنين من انفسهم ؟ فقلت: بلي يا رسول الله فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه (مناقب خوارزمي، صفحه 97).
يعني: اي بريده، مگر به فرمان حق تعالي، اختيار امر مؤمنين، بيش از خودشان به دست من نيست؟ گفتم: آري اي رسول خدا، فرمود: پس بدان هر كه را من مولا و صاحب اختيارم، علي مولا و صاحب اختيار اوست.
از زيد بن ارقم، روايت شده كه گفت: چون رسول خدا(ص) از حجه الوداع بازگشت، در مكاني به نام غدير خم فرود آمد. پس از آن فرمودند: من از سوي حق تعالي خوانده شده ام و عن قريب اجابت خواهم كرد. اما در ميان شما دو چيز گران كه يكي از ديگري بزرگ تر است، باقي مي گذارم، كتاب خدا و عترت و اهل بيتم. بنگريد كه چگونه مرا در رعايت و حرمت آن دو، گرامي مي داريد و سفارش مرا محترم مي شناسيد. بدانيد كه اين دو را از يكديگر جدايي نخواهد بود تا آن هنگام كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس از آن فرمودند: خداوند عزوجل مولا و سرور من است و صاحب اختيار هر مرد و زن مسلمانم. سپس دست علي(ع) را بگرفت و گفت: هر كس را كه من مولي و سرورم، اين مرد، سرور و مولاي اوست. (مناقب خوارزمي، ص 39)
پيشگويي پيامبر(ص) درباره كينه ها و حسادت ها
در روايات چندي مسئله گشوده شدن كينه هاي مؤمنان ظاهري نسبت به ولي الله اعظم(ع) بيان شده است. ابن ابي ليلي روايت كرده است كه: پدرم مي گفت: در روز عيد غدير خم پيامبر اكرم، علي بن ابي طالب(ع) را برپاي داشت و به تمام مردم اعلام فرمود كه او مولاي هر مؤمن و مؤمنه است و پس از آن وي را مخاطب ساخته و گفت: اي علي، تو از مني و من از توام، تو با بي دينان بر تأويل قرآن مي جنگي همچنان كه من بر تنزيل قرآن با آنان در جنگ بودم. بين تو و من همان نسبت است كه ميان هارون موسي بود. من با هر كه با تو به صلح باشي، در صلحم و با هر كه در جنگ باشي، در جنگم. تو همان عروه الوثقي و آن رشته استوار هستي كه هرگز نخواهد گسست. تو هستي كه مسائل مشكل و مورد اشتباه اين امت را پس از من، حل و فصل خواهي كرد، تو امام و پيشواي هر مرد و زن با ايماني و تو هستي كه پس از من، ولي و صاحب اختيار همه اهل ايمان از زن و مردي. تو هستي كه خداوند آيه مباركه و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان الله بريء من المشركين و رسوله (آيه نخست سوره توبه) را در شان تو نازل كرد. تو هستي كه سنت و راه و رسم مرا عمل كرده، از دين و شريعت من حمايت خواهي كرد. من، نخستين كسي خواهم بود كه از خاك برخواهم خاست و تو در آن هنگام در كنار مني. در كنار حوض، تو با من خواهي بود. من نخستين كسي خواهم بود كه به بهشت داخل شوم و تو و حسن و حسين و فاطمه، همگان در كنار من هستيد. در كنار حوض، تو با من خواهي بود. خداوند متعال مرا فرمان داد تا فضائل تو را بازگويم به همين سبب، در ميان مردم بپا خاستم و ايشان را به مكارم تو آگاه ساختم و به آنچه مامور تبليغ آن شده بودم اقدام و سفارش كردم كه از كينه هاي نهفته در سينه ها كه پس از مرگ من ابراز خواهد شد بپرهيزند. خداوند آنان را لعنت كند و به لعنت كنندگان دچار سازد.
پس از آن پيامبر اكرم بگريست و چون از سبب گريه اش جويا شدند فرمود جبرائيل (ع) به من خبر داد كه مردم پس از مرگ من به علي ستم روا خواهند داشت و او را از حقوقش منع خواهند كرد و با او به پيكار خواهند خاست و فرزندان او را خواهند كشت و مورد جفا قرار خواهند داد. نيز جبرئيل از سوي خداوند به من خبر داد كه چون قائم اهل بيت قيام كند اين ظلم و جفا را از ميان برخواهد داشت. در آن هنگام فرمان آنان روا خواهد شد و امت اسلام بر محبت ايشان اتفاق نظر خواهند داشت. دشمنانشان اندك و مخالفانشان ذليل و خوار خواهند گرديد و بسياري ثناگوي آنان خواهند شد. اين حوادث در آن هنگام رخ خواهد داد كه شهرها و بلاد صورتي ديگر يافته اند و بندگان خدا مستضعف و ناتوانند و كسي را اميد فرجي در دل نمانده است. آري در چنين هنگامه است كه قائم آل محمد ظهور خواهد كرد.
پيامبر خدا در معرفي قائم آل محمد فرمود او همنام من است و پدرش نيز همنام پدرم. او زاده پسران دخترم فاطمه زهرا است كه خداوند متعال به وسيله ايشان حق را آشكار مي سازد و به شمشيرشان باطل را از ميان برمي دارد. مردم با اشتياق پيرو آنان مي گردند و يا از ترس تبعيتشان را مي پذيرند. در اين هنگام پيامبر اكرم از گريه آرام شد و فرمود اي مردم دل خود را به ظهور فرج خوش داريد؛ زيرا كه وعده خداوند تخلف نمي كند و حكم حتمي پروردگار تغيير نخواهد كرد و گشايش از سوي حق تعالي نزديك است. خداوندا، آنان اهل بيت منند. بار خدايا رجس و ناپاكي را از ايشان دور گردان و طهارت و پاكيشان مرحمت فرما. بارالها تو حافظ و نگهدار ايشان باش و آنان را رعايت و حمايت كن. پروردگارا نصرت و عزتشان ده و هرگز خوارشان مساز و ايشان را جانشينان من در ادامه حيات معنوي و دين شريعت من قرار بده كه تو بر هر چه بخواهي توانايي. (مناقب خوارزمي، صفحات 32 و 52 به نقل از كتاب نشان از بي نشان ها؛ زندگي نامه و نوشته هاي حسن علي نخودكي اصفهاني)
در كتاب مناقب شهر آشوب آمده است كه شريك قاضي و عبدالله بن حمادي انصاري نقل كرده اند كه چون اعمش را مرض مرگ در رسيد: نزد او رفتيم و ابن شبرمه و ابن ابي ليلي و ابوحنيفه نيز در مجلس حضور داشتند. ابوحنيفه به اعمش گفت: اينك كه در آخرين روزهاي حيات دنيوي و نخستين روز آخرت خود هستي، آن به كه از خداي پروا كني و از آنچه در مورد علي روايت كرده بودي، توبه نمايي. اعمش گفت: مثلا از چه توبه كنم؟ گفت: مثلا از حديث علي روايت كرده بودي، توبه نمايي.
اعمش گفت: مثلا از چه توبه كنم؟ گفت: مثلا از حديث عبايه اسدي كه نقل كرده است: علي قسمت كننده آتش دوزخ است.
اعمش چون اين سخن بشنيد گفت: مرا بنشانيد و به بالشي تكيه ام دهيد. چون بنشست، گفت: قسم به خدايي كه سر و كارم با اوست، موسي بن طريف، امام طائفه بني اسد از عبايه بن ربعي براي من روايت كرد كه خود از علي(ع) شنيدم كه مي گفت: من قسمت كننده آتش دوزخم. من به آتش فرمان خواهم داد كه اين يك را رها كن كه دوست من است و آن ديگر را فراگير كه از دشمنان من است- در روايتي ديگر نيز ابووائل از ابن عباس حديث كرده كه پيامبر(ص) فرمود: چون قيامت بر پا شود، خداوند، علي را مأمور فرمايد كه ميان بهشت و جهنم بايستد و آتش را فرمان دهد كه اين يك را در كام خود فرو گير كه دشمن من است و از آن ديگر در گذر كه از دوستان من است.
باري چون سخن اعمش به اين جا رسيد ابوحنيفه عباي خويش بر سر كشيد و گفت: برخيزيد از اينجا برويم كه چه بسا ابومحمد اعمش، حرفهايي بزرگ تر از آنچه گفت، بگويد، در حديث است كه اعمش نيز در همان شب دار فاني را وداع گفت.
بازگشت امت به جاهليت
با آن كه اسلام و قرآن مردم را از عصر جاهليت نخستين بيرون آورد؛ ولي در همان زمان نيز گروهي هنوز بر بينش و نگرش جاهلي بودند. در جنگ بدر نيز گروهي بودند كه تفكر جاهلي هنوز در جانشان نفوذ داشت.
همين افراد بودند كه هنوز در رفتار اجتماعي و سياسي نيز دنبال قوانين و مقررات تبعيض آميز جاهليت بودند و خداوند درباره رفتار آنان چنين سرزنش مي كند: افحكم الجاهليه يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون؛ آيا آنان خواهان حكم جاهليت هستند؟ براي قومي كه ايمان يقيني دارند چه حكمي بهتر از حكم خداست. (مائده آيه 05)
اين افراد رفتارهاي اجتماعي شان به گونه اي بود كه بر نابهنجاري ها دامن مي زد و با در پيش گرفتن رفتار ناهنجار جاهلي مي كوشيدند تا جامعه اسلامي را از درون با چالش هاي اخلاقي و هنجاري مواجه سازند. از اين رو خداوند از آنان مي خواهد كه تبرج جاهلي نداشته باشند و به گونه نابهنجار در جامعه ظاهر نشوند و به اين امور زشت و ناپسند جاهلي رو نياورده و به آن دامن نزنند. (احزاب آيه 33) بويژه آنكه هنوز قبيله گرايي در آنان با همان تعصبات و مشكلات وجود داشته است و رفتارهاي اجتماعي آنان را مديريت مي كرد. از اين رو حميت جاهلي در آنان مقدم بر اسلام و ايمان بود و حركات و رفتارهايشان را كنترل و مهار مي كرد. (فتح آيه 62)
خداوند پيش از رحلت پيامبر به ويژه در جنگ احد به امت هشدار داده بود كه مؤمنان مي بايست بر آثار ايمان باشند و هرگز به سبب مرگ و رحلت پيامبر(ص) و يا هر امر ديگري از اسلام دست نكشند و به فرهنگ جاهلي بازنگردند: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم (آل عمران آيه 441) اين امري بود كه از نظر قرآن بسياري خصوصاً كافران در آرزوي آن بودند (آل عمران آيه 941) و همواره آرزوي بازگشت به عصر جاهلي را در دل مي پروراندند. خداوند از اين باطن افراد چنين پرده برمي دارد: قد كانت آياتي تتلي عليكم فكنتم علي اعقابكم تنكصون؛ در حقيقت، آيات من بر شما خوانده مي شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مي رفتيد. اين گردش به قهقرا هر چند كه به شكل گردش بر پاشنه كفش و پشت كردن از پيامبر(ص) ظاهر مي شد ولي در نهايت به شكل بازگشت از آموزه هاي قرآني بويژه در حوزه نظام ولايت سياسي بروز و ظهور كرد.
اين گونه است كه حادثه تلخ و فتنه كبراي سقيفه بني ساعده رقم خورد و امت به گمراهي و انحراف افتاد و سر از عصر جاهليت مدرن در آورد و نظام برتر قرآني را به نظام خلافت دنيوي تبديل كرد. در نخستين حركت جاهلي، مردم را به زور به بيعت وادار كردند و دختر پيامبر(ص) را آزردند به گونه اي كه مورد لعن ايشان قرار گرفتند و در رفتار سياسي و اجتماعي از عدالت دور شدند و افزون بر غصب خلافت و ولايت و امامت، اميرمؤمنان علي(ع) را بيست و پنج سال خانه نشين كردند و در نهايت وي را به شهادت رساندند امام حسن(ع) را به زهر كين شهيد كرده و با حقد بدري و خبيري بر جسدش تير انداختند و از خانه پيامبر(ص) بيرون كردند و امام حسين(ع) را به بدترين شكل شهيد و بر تن او اسب تازاندند و سرش را بر نيزه كردند و ناموس پيامبر(ص) و زنان و كودكان بني هاشم را در كارواني از اسارت و بردگي به شهرها و كوي و برزن ها بردند و كردند آنچه كردند.

 



نسيمي از آموزه هاي اخلاقي امام هادي(ع)

محمدمهدي رشادتي
امام هادي(ع) در جايي بنام صريا در نزديكي شهر مدينه در نيمه ماه ذيحجه سال 212 هجري قمري به دنيا آمد و در ماه رجب سال 254 هجري قمري در سامرا از دنيا برفت. مدت امامت آن حضرت 33 سال و مادر آن امام عزيز سمانه نام داشت.
(ارشاد ج2 ص417)
آنچه در پي مي آيد گزيده اي از درياي معارف بلند امام هادي(ع) پيرامون مسائل اخلاقي و اجتماعي است .
آموزه اول: ثمره ترس از خدا
امام هادي(ع): من اتق الله يتقي- هر كس از خدا پروا كند، همگان از او پروا خواهند كرد. (تحف العقول ص510)
پرواي از خدا و ترس از او (تقوا) در حقيقت وجود آدمي، سپري فولادين مي سازد كه در عين نفوذناپذيري، بي نهايت تاثيرگذار در ساير اشياء عالم از جمله انسانها است.
امام صادق(ع) فرموده اند: از نشانه هاي مومن اين است كه از هيچ چيز نمي ترسد بلكه همه اشياء حتي حشرات، خزندگان، درندگان زمين و پرندگان آسمان از او بيمناك و خائف بوده و در برابرش تسليمند. زيرا كه وي در پرتو دين خدا قدرتمند و عزيز شده است.
(ميزان الحكمه ج 1ص115) از امام علي(ع) نقل شده كه از خدا بترس تا ديگران نيز از تو واهمه داشته باشند. (غرر ج1ص340)
امام خميني(ره) مي فرمودند: والله قسم من جز از خدا از هيچ كس نترسيدم. در داستان ديدار شواردز نادزه وزيرخارجه ابرقدرت آن روز (شوروي سابق) در ملاقاتش با امام(ره) در جماران نقل مي كنند كه از خوف امام دستهايش مي لرزيد و با زحمت فراوان سعي مي كرد اضطراب و ترس خود را از ديگران مخفي كند.
آموزه دوم: ثمره اطاعت از خدا
امام علي النقي(ع): من اطاع الله يطاع- هر كس كه مطيع خدا باشد، همگان از او پيروي خواهند كرد. (تحف العقول ص 510) به دنبال همين سخن ارزشمند، حضرت تاكيد مي فرمايند: هر انساني كه خدا را اطاعت كند، از خشم و ناخشنودي مردم باكي ندارد. (همان)
همانطور كه در آموزه اول بيان شد، در اينجا نيز ميان اطلاعات بنده از خداي مهربان و تبعيت مردم از آن بنده، نسبتي قوي و رابطه اي عميق برقرار است. زيرا محصول سرسپردگي و بندگي خدا، عين عزتمندي و بزرگواري است به همين دليل مردم در برابر انسان بزرگوار و باعزت سرتعظيم فرود مي آورند. امام اول(ع) فرمودند: فردي كه از خدايش بيشتر فرمانبرداري كند، كرامت و عزتش نيز بسيار خواهد شد و نيز چنين شخصي كارش بالا گرفته و بزرگ مي شود. (غرر ج2 ص 13-14)
در حديث معروف از امام صادق(ع) آمده است: العبوديه جوهره كنهها الربوبيه ، بندگي خدا و پيمودن صراط قرب به حق، گوهري است كه نهايت آن خداوندگاري يعني قدرت و توانايي است. (ولاء ما و ولايتها ص47)
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند؟
فرزند و عيال و خانمان را چه كند؟
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟
(همان)
آموزه سوم: ثمره نعمت ها
امام هادي(ع): براي نعمت ها همسايه خوبي باشيد و با سپاسگزاري و قدرداني از آنها بر نعمت هاي خويش بيفزاييد. و بدانيد كه نفس آدمي آنچه را به او داده مي شود به راحتي مي پذيرد و در برابر آنچه از آن بازداشته مي شود به شدت مقاومت مي كند. (ميزان الحكمه ج2 ص5001)
چند نكته درباره تعريف شكر نعمت
1- نعمت دهنده را خوب شناسايي كنيم و بدانيم كه همه آنها منحصراً از سوي خداي مهربان است.و مابكم من نعمه فمن الله (نحل/ 35)
2- شناخت نعمت ها و اينكه شماره آنها از حد و حساب خارج است: و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها (نحل/81)
3- از بابت برخورداري از نعمت ها در دل احساس شادماني و رضايتمندي نماييم.
4- نعمت ها را خوب پاس داشته و از آنها مراقبت كنيم و در مصرف آنها اسراف و تبذير نكرده بلكه آنها را درست، بجا، به موقع، به اندازه بكار بگيريم و به عبارت ديگر نعمت ها را بايد در راهي هزينه كرد كه خدا راضي است.
5- در زبان و عمل سپاسگزار باشيم تا از دستمان نرود: لان شكرتم لازيدنكم و لان كفرتم ان عذابي لشديد- (ابراهيم/7)
به قول سعدي سگ حق شناس به از آدمي ناسپاس است.
سگي را لقمه اي هرگز فراموش
نگردد گر زني صد نوبتش سنگ
وگر عمري نوازي سفله اي را
به كمتر چيزي آيد با تو در جنگ
(گلستان سعدي ص 271)
روشهاي شكرگزاري الهي عبارتند از:
1- در امور دنيايي به پست تر و پايين تر از خود و در امور معنوي و دين به بالاتر از خود نگاه كن.
2- به مردگان توجه كن كه نهايت آرزويشان اين است كه دوباره به دنيا برگردند و عمل خيري انجام دهند، پس فرض را بر اين بگذار كه خود، همين الان از قبر نجات يافته اي و حالا دست به كار خير شو و از معصيت دوري نما.
3- فرض كن كه به بلايي بزرگ دچار شده بودي كه اصلا اميد نجات برايت نبود، حالا از آن بلا خلاصي پيدا كرده اي و سعي كن اين فرصت را غنيمت بشماري.
4- اگر دچار سختي و مصيبت شده اي، خدا را شكر كن كه به بدتر از آن گرفتار نشده اي.
5- از آن جهت كه در دين و اخلاقت آفت و آسيبي نديده اي خدا را بسيار شاكر باش.
6- در نعمت هاي ظاهري و باطني خدا، بسيار فكر و تأمل كن كه از حد و اندازه خارج است. (مجموعه آثار شيخ عباس قمي ج1 ص954)
شكر منعم واجد آيد در خرد
ورنه بگشايد در خشم ابد
(مثنوي دفترسوم- 1762)
شكر قدرت قدرتت افزون كند
جبر نعمت از كفت بيرون كند
(دفتر اول 839)
شكر نعمت خوش تر از نعمت بود
شكر باره كي سوي نعمت رود
(دفتر سوم- 5982)
آموزه چهارم: ويژگي هاي غني و فقر
امام هادي(ع): الغني قله تمنيك والرضا بما يكفيك، الفقر شره النفس و شده القنوط. توانگري و ثروت آن است كه آرزوهايت را كم كني و به آنچه تو را كافي است راضي باشي. فقر نيز عبارت از سيري ناپذيري نفس و نوميدي شديد است.(ميزان الحكمه ج2 ص977 به نقل از بحار ج87 ص863)
حضرت معناي دقيق غنا و فقر را بيان مي فرمايند. ما آدميان، ثروت را در داشتن هرچه بيشتر دنيا مي پنداريم كه علاوه بر اينكه مصائب فراواني دارد هيچ گاه نيز از آن سيراب نمي شويم. ثروت حقيقي و غنا ، قطع وابستگي دل به دنيا و مظاهر آن و كاستن از آرزوها و خواسته هاي دنيوي است.
بي ترديد چنين شخصي استغناء طبع داشته و چشم طمع از ديگران بريده و سر نياز به سوي كسي فرود نمي آورد. با اين نگاه فقر نيز مفهوم خود را باز مي يابد. فقر واقعي نداشتن مال و منال نيست بلكه حرص به دنيا و چشم طمع به داشته هاي ديگران است كه چنانچه اين اشتها و خواسته نفس را مهار نكنيم، در بست ما را زمين گير كرده و چون در دنيا هيچ گاه سيراب نمي شود نتيجه اش قطعاً نااميدي و سرخوردگي و بيماريهاي روحي و رواني خواهد بود.
در روايات اسلامي، آزمندي و طمع، نااميدي شديد، جهل و ناداني، بي ايماني و كفر، كم عقلي، از جمله مصاديق مهم فقر محسوب مي شود و از فقر نفس و سيري ناپذيري آن با عنوان بدترين نوع فقر ياد شده است. (غرر ج2 ص882)
در مقابل اظهار فقر در پيشگاه خداوند بزرگ و درك اين كه هيچ چيز از ما نيست و همه چيز از خداست، از مصاديق مهم فقر مثبت تلقي شده است و پيامبر(ص) مي فرمايند: كه به چنين فقري افتخار مي كنم. (ميزان الحكمه ج2ص 708)
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است
اگرت سلطنت فقر ببخشد اي دل
كمترين ملك تو از ماه بود تا ماهي
تو دم فقر نداني زدن از دست مده
مسند خواجگي و منصب توران شاهي
(ديوان حافظ)
آموزه پنجم: ثمره خودپسندي
امام دهم(ع): من رضي عن نفسه كثرالساخطون عليه. هركس از خودراضي شد، مردم ناراضي و خشمگين نسبت به او زياد خواهد بود. (منتهي الامال ج2ص 475)
بزرگان فرموده اند: از خودپسندي و خويشتن بيني اجتناب كن كه گناهي است كه تخم آن كفر، زمين آن نفاق، آب آن فساد، شاخه هايش جهل و ناداني، برگ هايش ضلالت و گمراهي و ميوه هايش لعنت و جاودانگي در جهنم است.
(معراج السعاده، ص 122) شخص از خودراضي كه در مقابل خدا خود را عددي بحساب مي آورد به طور مسلم در رفتار و روش خود در مواجهه با مردم صدبرابر بيشتر از موضع بالا برخورد مي كند و مرتب به خودنمايي مي پردازد و از مردم توقع احترام و اطاعت و زبوني را دارد.
مردم نيز فطرتا از انسانهاي متكبر و خودپسند بيزار هستند. به همين دليل در دل مردم هيچ جايگاهي نداشته و چه بسا كينه آنها را نيز به دل خواهند گرفت. به فرموده امام اول(ع) ميوه خودپسندي كينه و دشمني مردم است. (غرر ج2ص08)
به چسم كسان در نيايد كسي
كه از خود بزرگي نمايد بسي
مگو تا بگويند شكرت هزار
چه خود گفتي از كس توقع مدار
(بوستان سعدي، ص283)
بزرگان نكردند در خود نگاه
خدابيني از خويشتن بين، مخواه
زخاك آفريدت خداوند پاك
پس اي بنده افتادگي كن چو خاك
(همان ص 462-562)
آموزه ششم: ثمره صبر
امام هادي: المصيبه للصابر واحده و للجازع اثنان. بلا و مصيبت براي شخص صبركننده يكي است و براي شخص كم تحمل و كم صبر دوتا خواهدبود. (منتهي الآمال ج2 ص 475)
ظاهرا دوتا بودن مصيبت جزع كننده و انسان كم تحمل، يكي مصيبت وارده بر اوست و ديگري مصيبت نابودشدن اجر و پاداش اخروي اوست. علاوه بر آنكه بي تابي كردن، خود نوعي درد و رنج روحي است و غم آدمي را شدت مي بخشد. (همان)
نقل كرده اند كه كسري بر بوذرجمهر حكيم غضب كرد و دستور داد او را در جاي تاريكي حبس كنند و به دست و پايش زنجير ببندند. پس از مدتي كسي را فرستاد كه از او خبر گيرد و حالش را جويا شود. مأمور وقتي آمد او را با سينه گشاده و نفس آرميده ديد، از او پرسيد تو در اين زندان با سختي زندگي مي كني، اما چنان وانمود مي كني كه گويا در آسايش و راحتي به سر مي بري. حكيم گفت: من معجوني ساخته ام از شش چيز و آن را مصرف مي كنم لذا مرا با اين حال خوش مشاهده مي كني.
مأمور گفت آن معجون را به ما نيز ياد بده تا استفاده كنيم. حكيم گفت: آن شش چيز عبارت از:
1- فقط بايد اعتماد به خداوند داشت.
2- هرچيز مقدر شده همان خواهدشد (بيخود نگران نباش)
3- براي كسي كه دچار بلا و مصيبت شده بهترين دارو صبر است.
4- اگر صبر نكنيم چه كنيم.
5- اين را درنظر بگيريم كه ممكن بود مصيبتي از آن بالاتر و سخت تر به ما برسد.
6- از اين ساعت تا ساعت ديگر فرج است (از اين ستون به آن ستون فرج است)
چون اين مطلب را به كسري اطلاع دادند امر كرد او را از زندان رها كردند و وي را احترام نمودند. (همان ص 575)
آموزه هفتم: بيچارگي محتضر
امام علي النقي(ع): اذكر مصرعك بين يدي اهلك فلا طبيب يمنعك ولا حبيب ينفعك. ياد كن آن وقتي را كه بر روي زمين افتاده اي در برابر خانواده خود، پس پزشكي نيست تا تو را از مرگ نجات دهد و نه دوستي كه به حال تو سودمند باشد. (منتهي الامال ج 2 ص 675)
الهي توئي آگه از حال من
عيان است پيش تو احوال من
توئي از كرم دلنواز همه
به بيچارگي چاره ساز همه
بود هر كسي را اميدي به كس
اميد من از رحمت توست و بس
الهي به عزت كه خوارم مكن
به جرم گنه شرمسارم مكن
اگر طاعتم ردكني ورقبول
من و دست و دامان آل رسول
(همان ص 775)
نقل است كه وقتي بيماري عمر بن عبدالعزيز سخت شد، پزشك نگاهي به او كرد وگفت: او مسموم شده و وي را از مرگ در امان نمي بينم. عمر چشمهايش را باز كرد و گفت: آقاي دكتر آن كسي هم كه مسموم نشده، از مرگ در امان نيست. سپس او را نشاندند و چنين گفت: خدايا منم آن كه هر امري كردي كوتاهي نمودم و از هر چه نهي كردي نافرماني كردم.
و نيز گويند: هارون الرشيد موقع مردن كفن خويش را با دست خود انتخاب و آماده كرد و همواره به آن نگاه مي كرد و مي گفت: مال و ثروتم مرا بي نياز نكرد و قدرت و سلطنتم از بين رفت.
و نيز حكايت است كه يكي از بزرگان در حال احتضار ديد زنش گريه مي كند، پرسيد چرا گريه مي كني؟ گفت: به حال تو گريه مي كنم. گفت: به حال خودت گريه كن كه من چهل سال براي اين حالت خويش (براي چنين روزي) گريسته ام. (مجموعه ورام ج 1 ص 215-315)
آموزه هشتم: جان هاي پاك، پايگاه حكمت
امام دهم(ع)؛ الحكمه لا تنجع في الطباع الفاسده . حكمت در جانهاي فاسد تأثير نمي كند. (منتهي الامال ج 2 ص 775)
حضرت امير(ع) در همين رابطه فرموده اند: در گردن هاي خوكان جواهر نياويزيد.
حضرت عيسي(ع) در ميان بني اسرائيل خطبه مي خواند و فرمود: اي بني اسرائيل حكمت را بر افرادجاهل بازگو نكنيد كه در آن صورت به حكمت ظلم كرده ايد و به اهلش تعليم دهيد و در غير آن صورت به ايشان ستم نموده ايد.
كي درآيد فرشته تا نكني
سگ ز در دور و صورت از ديوار
(همان)
علي(ع) مي فرمايند: حكمت در دل منافق درنيايد جز آن كه همان گونه بيرون رود بلكه حكمت با پاكدامني قرين و همراه است. (غرر ج 1 ص 782-882)
بد گهر را علم و فن آموختن
دادن تيغي به دست راه زن
تيغ دادن در كف زنگي مست
به كه آيد علم ناكس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قرآن
فتنه آمد در كف بد گوهران
(مثنوي معنوي، دفتر چهارم- 8341-6341)
آموزه نهم: جاده دوطرفه محبت
امام هادي(ع): از كسي كه آزرده اش كرده اي، صفا و يكرنگي انتظار نداشته باش و از كسي كه تير بدگمانيت را به او نشانه رفته اي، انتظار خيرخواهي نداشته باش. زيرا دل ديگران با تو همچون دل توست نسبت به ديگران. (ميزان الحكمه ج 1 ص 91)
از علي(ع) نقل است كه دوستي ها را از دلها بپرسيد كه آنها گواهاني اند كه رشوه نمي گيرند. و نيز فرمودند: دوستي كن با دوست خود تا تو را دوست بدارد و به او اكرام كن تا تو را اكرام كند. او را بر خويش مقدم دار تا او نيز تو را بر خود و خاندانش مقدم بدارد. (غرر ج 1 ص 912-122)
از پيامبر(ص) منقول است كه: هر كس مي خواهد بداند كه چه منزلتي پيش خدا دارد، بنگرد كه منزلت و اعتبار خدا نزد او چگونه است. زيرا بنده به همان اندازه پيش خدا قدر و منزلت دارد كه بنده براي خدا نزد خود قدر و اعتبار قائل است. (مجموعه ورام ج 1 ص 324)
محبت و دوستي يك امر روحي و دروني است و عمدتاً رفتارهاي ما دوستي را محك مي زند. رابطه محبت انسان با خدا و نيز انسان با انسان دوطرفه است.
به نظر مي رسد كه عامل اصلي دوستي انسان با خدا در مرتبه اول ايمان به خدا و سپس اطاعت و پيروي از اوست و عامل دوري آنها در مرتبه اول كفر و شرك به خدا و سپس عصيان و تمرد از اوست.
عامل دوستي انسان با انسان، خيرخواهي و تعاون نسبت به يكديگر است و عامل دوري آنها بدخواهي و ظلم نسبت به همديگر است. اگر توقع كمك و احترام از ديگران داري، ابتدا از خود شروع كن، رحم كن تا ديگران به تو رحم كنند. ارحم ترحم (ميزان الحكمه ج 1 ص 814)
آموزه دهم: بهترين ها
امام هادي(ع): خير من الخير فاعله و اجمل من الجميل قائله و ارجح من العلم حامله. از خوبي بهتر كسي است كه خوبي مي كند و از زيبايي زيباتر كسي است كه زيبا مي گويد و از علم برتر كسي است كه دارنده آن است. (ميزان الحكمه ج1 (ص743 به نقل از بحار ج 87 ص 073)
درهمين زمينه امام صادق(ع) مي فرمايند: بهتر از راستگويي خود راستگو و بهتر از خوبي كسي است كه خوبي مي كند. (همان)
امام باقر(ع) فرمود: روز قيامت انساني را براي محاكمه مي آورند. به او گويند براي نجات خود دليل بياور. در پاسخ گويد: خداوندا مرا آفريدي و هدايت كردي و روزي و امكانات گسترده به من دادي. من نيز از آنها استفاده كردم و نسبت به انسانهاي ديگر برخورد نيك نمودم و از امكانات خود به آنان بخشيدم و بر آنها آسان گرفتم به اميد اينكه امروز مرا مشمول رحمت خود قرار دهي.
خداوند به فرشتگان خطاب مي كند: بنده من راست مي گويد او را وارد بهشت كنيد. (داستان دوستان ج 2 ص 262) شخصي به نام عبدالرحمان در مدينه مدتي معلم كودكان و نوجوانان بود. يكي از فرزندان امام حسين(ع) به نام جعفر به مكتب او مي رفت. معلم آيه- الحمدلله رب العالمين- را به جعفر آموخت. امام حسين(ع) بخاطر مقام معلم، هزار دينار و هزار حله (پيراهن مرغوب) به معلم هديه داد.
شخصي از امام پرسيد، آيا آن همه پاداش به معلم رواست؟ امام حسين(ع) در پاسخ فرمود: آنچه كه دادم چگونه برابري مي كند با ارزش آنچه كه او به پسرم آموخت. (همان ج1 ص27)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فهرست منابع
1- قرآن كريم
2- ارشاد، شيخ مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي
3- تحف العقول، شعبه الحراني، علي اكبر غفاري
4- منتهي الامال، شيخ عباس قمي، نشر پيام آزادي
5- جلاء العيون (تاريخ چهارده معصوم)، محمدباقر مجلسي، نشر سرور
6- غررالحكم، آمدي، سيد هاشم رسولي محلاتي، نشر فرهنگ اسلامي
7- منتخب ميزان الحكمه ، محمدي ري شهري، سازمان چاپ و نشر دارالحديث
8- مجموعه آثار شيخ عباس قمي، ولي فاطمي، دارالثقلين
9- معراج السعاده، ملااحمد نراقي، نشر مصطفي
01- مجموعه ورام، ابوالحسين ورام بن ابي فراس، محمدرضا عطائي، آستان قدس
11- كليات سعدي، نشر برگ نگار
21- مثنوي معنوي، مولوي، مولي
31- ديوان حافظ، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني، زوار
41- ولاءها و ولايت ها، شهيد مطهري، صدرا
51- داستان دوستان، محمد محمدي اشتهاردي، دفتر تبليغات اسلامي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14