(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 30 آبان 1390- شماره 20078

خود شيفتگي عجيب وغريب حسينعلي بهاء
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نقشه دشمن براي كودتاي 28 مرداد چه بود؟

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




خود شيفتگي عجيب وغريب حسينعلي بهاء

آخرين پيشنهاد وي كه در گستره ي قلمرو دولت ايران مطرح شد، اما كار برد فرا ملي در راستاي سه پيشنهاد ديگر داشت ، اين بود كه علماي شيعه ي ايران با دولت و شاه متحد شوند تا مملكت را بهتر آباد كنند . در آن ايّام ، روحانيت شيعه از طرفي با حكومت استبدادي شاهنشاهي مطلقه و از طرف ديگر، با دولتهاي شيطان صفت و استعمارگر انگلستان و روسيه ي تزاري ، و از جهت سوم،با رجال مستبدّ يا خود فروخته ( مثل ظل السلطان و علي اصغر امين السلطان) يا افراد نفوذي بابي ها يا سكو لارهاي رشوه گير ( مثل ميرزا ملكم خان) مواجه بودند و در واقع،تنها عنصر قدرتمند مستقل و حامي دين و ملت در ايران ، خود روحانيت اصولي از جمله مرحوم آقا نجفي اصفهاني بود. اتحاد و همسويي اين نيروي مردمي - ديني با دولت،به معناي اتحاد و يك كاسه شدن با همه ي نيروهاي مشكوك ، نفوذي ، اسلام ستيز ، مستبد يا بيگانه پرست بود كه به نحوي به در بار وصل بودند واين ، يعني بي اعتباري نزد مردم و خنثي و بي اثر گشتن علماي اصولي شيعه ! آيا چنين اتحادي كه منجر به ايجاد مجلس مشورتي با اكثر يت اعضاي فعّال بابي و سكو لار مي شد، در راستاي سه پيشنهاد قبلي و براي تثبيت موقعيت دول استعمارگر بخصوص بريتانيا در ايران مطرح نشده است ؟ !
گذشته از آنچه گفته شده ، هر گاه سخن از اتحاد و اتفاق گفته شود ، اصلي ترين مسأ له اي كه به دنبال آن مطرح است ،« رهبري » و « زعامت » و « فرماندهي » متحد ين است . حسينعلي نوري ، علي ر غم تواضع و فرو تني تصنّعي و زهد فروشي 309، در دو سه مورد خصوصاّ در آنجا كه خود را همان طبيب حاذق كامل مؤيد ( از جانب خدا ) معرفي كرده ،به تصريح يا تلويح خودش را رهبر و متحد كننده ي ملل جهان و شفا بخش پيكر بيمار انسانيت قلمداد نموده است ، زيرا وقتي مردم جهان، با اتحاد مذهبي حول محور بهائيت متحد شوند ، پيداست كه همه بايد پيرو مبدع و مخترع آن مذهب باشند ! پس مي توان گفت كه هدف نهايي و غايت اصلي وي از طرح اتحاد و اتفاق جهان ، احراز مقام رهبري جهان ( همانند پاپ هاي قرون وسطي ) از جايگاه ظهور يا مظهر خدا يا نما ينده ي خدا در زمين بود. ظاهراً وي واقعاً به خود چنين مي نگريست و با همين نگاه ساده لوحانه، به پادشاهان روسيه و فرانسه و انگلستان و ديگران نامه مي نوشت و شايد مي خواست آنها را نيز اغفال كند!البته ظاهراً وي در مورد هيچ يك موفق نشد و فقط موجب توجه آنها به خودش به عنوان آلت دست و ابزار فعل در جهت سيا ستها يشان در ايران و عثماني گرديد!!
به علاوه ، هر اتحادي بايد نوعي محور، جهت و محتوا داشته باشد و فقط چگونگي حصول اتحاد يا رهبري آن كافي نيست . از اين رو ، مي توان اتحاد پيشنهادي وي را فاقد محتوا و محور و جهت صحيحي ( در راستاي تحقق جوهره ي انسا نيت يا عبو ديت خدا و امثا ل آن ) دانست يا شايد بتوان آن را بي محتوا و بي جهت دانست . زيرا مللي كه متحد مي شوند ، بايد اهداف و آرمانهايي داشته و از چيز هايي در رنج و عذاب و اندوه باشند كه حاضرند به خاطر همانها جنگ كنند و كشته شوند . آيا بي معنا نيست كه به آن ملل بگو ييم بياييد جنگها را ترك و با هم صلح كنيد و وضع مو جود را بپذ ير يد و حتي مذهبي ضد مقاومت و انقلاب را بپذيريد كه پا د شاهان را مظهر قدرت،شكوه و عزّت خدا وند متعال شمرده است ؟ ! !
اين كه قرآن كريم، مؤ منان را ( نه همه ي مردم را ) به اتحاد و چنگ زدن به ريسما ن محكم الهي310، يعني قرآن و اهل البيت عليهم السلام ( بر اساس حديث متواتر و مشهور ثقلين ) فرا خوانده و اهل كتاب را به توحيد و رو گرداني از اطاعت ، عبوديت و ربو بيت غير خدا فرا خوانده 311 تا بر اين اساس ، مؤمنان ( مسلما نان ) متحد شوند؛ و اين كه از چيره شدن گروهي اندك بر گروهي فراوان در بسياري موارد سخن گفته است نشان مي دهد كه قرآن كر يم منادي اتحاد به هر قيمت و با هر محوري و در هر جهتي و با هر محتوايي و با هررهبريت و زعامتي اصلاً موافقت ندارد و فقط اتحاد بر محور عدالت و عبو ديت خدا واجتناب از طاعت و عبادت طاغوت و شيطان را توصيه مي فرمايد ، يعني قرآن كريم منادي اتحاد بر ولايت خداست نه بر ولايت شيطان . و پر واضح است كه اتحاد و اتفاق پيشنهادي درويش كم سواد عهد قاجار ، حسينعلي نوري ( كه او آن را افق اعلي مي خواند!) به سيطر ه ي ولا يت شيطان بر زمين مي انجاميد. لابد او اين معنا و نتيحه را نمي فهميد ، و الّا چگونه مي توانست در نامه به يك عا لم شيعي ، مطرح كردن جا هلا نه ي آن گو نه اتحاد و اتفاق را افتخا ر و اعجا ز خود به شمار آورد؟ ! آيا بي اعتنا يي و سكوت ، بهترين پا سخي نبود كه آ قا نجفي اصفهاني مي توانست به وي دهد؟
4- مطلب محوري و اساسي ديگري كه حسينعلي نوري در لوح ابن الذ ئب مطرح كرده ، ابراز دعاوي مر بوط به جنبه ي الو هيتي و خدايي خودش و برتري آثارش است . وي به دروغ قسم مي خورد كه خودش خود را ظاهر نكرده،بلكه خدا آن گونه كه خواسته او را ظاهر ساخته است (!) و او نه نزد مردم دانش آموخته و نه به مدارس رفته است!(يعني امّي و درس ناخوانده است). بلكه همچون برگي است كه نسيم مشيت الهي او را به حركت درآورده است و كارهايش نه به اختيار خود،كه به اراده ي خداست و او «قلم اعلي» است كه به مشيّت الهي الواح و كتب را مي نويسد.312 در نتيجه،همه ي نوشته هايش حكمت خالص و وحي منزل و غير قابل نقد و تخلّف است. همچنين خود را «قلم ابهي» خوانده است! از آنجا كه در بخش پنجم مفصلاً از اين دعاوي سخن مي گو ييم و پيش از اين هم اشاراتي به آن داشتيم، در اين جا متعرض آن نمي شويم . همچنين در مورد معاد از ديد گاه وي،كه از مطا لب اصلي لوح مذكور است و چند صفحه را به آن اختصاص داده ، با ذكر اجمالي اين كه وي صريحاً به دنيوي كردن قيامت و آخرت (معاد) و تكذيب معاد قرآني پرداخته، تفصيل آن را به بخش پنجم موكول مي كنيم.
5- وي مي گفت كه چه كسي چون من داراي كشف و شهود و عرفان و حكمت است؟ اين خودشيفتگي عجيب و ادعاي غريب وي در حالي بود كه يكي از اعجوبه هاي عرفان متشرّعه، مرحوم آخوند حاج ملّا حسينقلي همداني در همان زمان مي زيست و دو سه سال پس از وي (در28شعبان المعظم 1312ه .ق) از دنيا رحلت فرمود. همچنين در حكمت، بزرگ ترين فيلسوف آن عصر،مرحوم حاج ملّا هادي سبزواري چند سال پيش از آن، (1288 ه .ق) فوت كرده و شاگردان بزرگ وي زنده بودند. امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه با آن مضامين معرفتي سترگ و دست نيافتني، به خدا عرض مي كند:«من آنم كه معارفش، ادعاهاست! پس چگونه دعاوي او ادعا نباشد؟!» اما حسينعلي نوري رشد نايافته و ادب نياموخته مي گويد:«يا معشر العلماء في ايران! هل يقدر احد منكم ان يستنّ معي في ميدان المكاشفه والعرفان أو يجولّ في مضمار الحكمه والتبيان؟ لا و ربّي الرحمن!...»313
د) خطاب ها و سخنان حسينعلي نوري با مرحوم آقا نجفي اصفهاني:
يكي از نام هاي شيطان رجيم كه در سوره ي مباركه ي ناس از آن ياد شده، «خنّاس» است. «خنّاس» يعني موجودي كه دائماً در رفت و آمد باشد. به همين دليل به ستارگان كه هر شب به آسمان بر مي گردند، «خنّس» گفته مي شود. شيطان رجيم نيز به طور متناوب به دل ها سركشي و وسوسه مي كند. به نحوي كه هرگاه چند دقيقه، ساعت و روز، كسي را ترك نمايد، نبايد از او ايمن باشد، چرا كه غفلتاً بر مي گردد و به تكرار وسوسه مي پردازد. از اين رو، تعبير «از شر وسوسه هاي خنّاس» به كار برده شده است.314
حسينعلي نوري هم در لوح ابن الذئب متناوباّ ده ها بار آقا نجفي را مورد خطاب قرار داده تا او را با خود همسو و به همكاري با خودش ترغيب و دعوت كند و هرچه به انتهاي نامه اش نزديك شده، لحن دعوتش به بهائيت صريح تر و پررنگ تر و صميمي ترمي شود، گويي به برداشت محصول وسوسه هايش اميدوارتر و نزديك تر گشته است! از اين رو، ما وي را «شيطان عكّاء» ناميده ايم و داراي ويژگي «وسوسه انگيزي خنّاس وار» دانسته ايم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
309 .وي علي رغم اين كه اتفاق و اتحاد عالم را مقصد اقصي و غايت قصواي ظهور خودش قلمداد كرده(همان،ص 11)و تأكيد مكرر نموده كه بهائيان را در راستاي اين هدف تربيت و تزكيه توصيه كرده است(همان،ص ص 11-10و17)؛اما ادعا مي كند كه خيال رياست نداشته و ندارد و فقط به دنبال رفع اسباب اختلافات و حصول اتحاد و اتفاق در جهان است(همان،ص 25) و به حضرات ملوك و سلاطين القاء نموده آنچه را كه سبب آسايش و اتحاد و اتفاق و عمار(عمران)عالم و راحت امم است!(همان،ص 34)بايد از وي پرسيد كه آيا اتحاد و اتفاق عالم، در جهاني اروپا محور كه استعمارگران انگليسي در آن،قدرت برتر و مسلط بودند،به نفع انسانيت و راحتي امتها بود يا به نغع استعمارگران؟!آيا براي حصول اتحاد جهاني به نفع همه مردم جهان،ابتدا نبايد فرهنگ مقاومت و مبارزه و انقلاب را ترويج و پس از تغيير توازن و تعادل قوا به نفع مردم جهان و به زيان استعمار گران،تز اتحاد و اتفاق جهان را مطرح و ترويج و تثبيت نمود؟!
310 .سوره ي مباركه ي آل عمران/103.
311 .سوره ي مباركه ي ياسين/61-60 و سوره ي مباركه ي نحل/36.
312 . ر-ك: لوح ابن الذئب، ص9.
313 . همان، ص95.
314 . سوره ي مباركه ي ناس/4.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
نقشه دشمن براي كودتاي 28 مرداد چه بود؟

بخش بسيار مهم اين ماجرا اين است كه الان عرض مي كنم و اين مطلبي است كه مي خواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه كنند. دشمن فهميد كه راز پيروزي ملّت ايران چيست؛ لذا درصدد برآمد تا سياسيّون و سردمداران دولتي را از روحانيت و دين جدا كند. آنها را از آيه الله كاشاني جدا كردند و بينشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سي تير 1331 كه مرحوم آيه الله كاشاني توانست ملّت ايران را آن طور به صحنه بياورد، تا 28 مرداد 1332 كه عوامل امريكا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع كنند و مردم هيچ حركتي از خود نشان ندادند، يك سال و يك ماه بيشتر طول نكشيد. در اين يك سال و يك ماه، با وساطت ايادي ضدّ استقلال اين كشور و با توطئه دشمنان اين ملت، دكتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقاي كاشاني زياد كرد، تا اين كه مرحوم آيه الله كاشاني چند روز قبل از ماجراي 28 مرداد نامه نوشت - همه اين نامه ها موجود است - و گفت من مي ترسم با اين وضعي كه داريد، عليه شما كودتا كنند و مشكلي به وجود آورند. دكتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتيباني مردم ايران هستم! اشتباه او همين جا بود. ملّت ايران را سرانگشت روحانيت - كسي مثل آيه الله كاشاني- وادار مي كرد كه صحنه ها را پر كند و به ميدان بيايد و جان خود را به خطر بيندازد. در 28 مرداد كه كاشاني منزوي و خانه نشين بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوي و از خود جدا كرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد كه مردم نيز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا كودتاچي هاي مأمور مستقيم امريكا توانستند بيايند و به راحتي بخشي از ارتش را به تصرّف درآورند و كودتا كنند. يك مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون كردند. پس از آن، ديكتاتوري محمّدرضاشاهي به وجود آمد كه بيست وپنج سال اين ملّت زير چكمه هاي ديكتاتوري او لگدمال شد و ملي شدن صنعت نفت هم در واقع هيچ و پوچ گرديد؛ چون همان نفت را به كنسرسيومي دادند كه امريكاييها طرّاحي آن را كردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانيت و دين. اينها عبرت است.
بيانات در اجتماع بزرگ مردم شهرستان كاشان
و آران و بيدگل ـ 20/8/80
مأيوس كردن روحانيت، نقشه ي دشمن
براي انحراف مشروطيت
شبيه همين قضيه در صدر مشروطيت اتفاق افتاد. آن جا هم كار را مردم كردند و حضور آنها بود كه مشروطيت را بر حكّام مستبد قاجار تحميل كرد؛ والّا مظفرالدين شاه كسي نبود كه مشروطيت را قبول كند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور كرد كه مشروطيت را بپذيرد. روحانيون و علماي بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند.
بعد از آن كه مشروطيت به وجود آمد، جمعي از روشنفكران خودباخته در مقابل انگليس، با تبليغات و روزنامه ها و روشهاي خود، كاري كردند كه روحانيت و مردم متديّن را نسبت به نهضت مشروطيت بدبين و مأيوس كردند. نتيجه اين شد كه در ابتدا يك ديكتاتوري توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم ديكتاتوري سياه دوران رضاخان بر اين ملّت مسلّط شد. اين دو واقعه، دو تجربه است كه البته هر كدام تحليل و داستان جداگانه اي دارد.
من از اين كه مي بينم جوانان ما از اين قضايا
بي اطّلاعند، رنج مي برم. هميشه اطّلاع از آنچه كه دشمن در گذشته عمل كرده است، موجب مي شود كه انسان ترفندهاي دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مي شود. شما مي بينيد كه در مبارزات ورزشي هم مربّيان مي نشينند و عملكرد فلان تيم رقيب را با دقّت نگاه مي كنند تا روشهاي او را بشناسند. ملّت ايران در طول صد سال اخير اقلاً در دو قضيه مهم قبل از انقلاب اسلامي با امريكا و انگليس روبه رو شده است. يك قضيه، قضيه مشروطيت است؛ يك قضيه، قضيه نهضت ملي شدن صنعت نفت است. در هر دو قضيه، آنها ترفندي زدند و ملّت ايران را از لذت بردن از پيروزي خود محروم كردند و يك ديكتاتوري سخت و سياه را در هر كدام از اين دو مقطع در كشور به وجود آوردند.
بيانات در اجتماع بزرگ مردم شهرستان كاشان
و آران و بيدگل ـ 20/8/80
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14