وسوسه هاي بهاء نسبت به آقا نجفي
|
|
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي آرمان نهضت : اقامه ي عدل و تقوا
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
وسوسه هاي بهاء نسبت به آقا نجفي
در اين قسمت به نقل برخي از خطاب ها و وسوسه ها و دعوت هاي وي نسبت به آقا نجفي و احياناً بررسي و نقد مختصري از آن ها مي پردازيم، بااين تذكر كه وي بر خلاف ادب انساني و سيره ي رسول اكرم(ص) و روش هر خردمند بزرگواري، نامه اش را بدون سلام گفتن آغاز مي كند: 1- نخستين خطاب وي به آقا نجفي، پس از خطبه ي تحميديّه و قبل از مناجات است كه از وي به عنوان «عالم جليل» ياد مي كند!315 و مي گويد (ترجمه):« اي عالم جليل!نداي اين مظلوم را بشنو كه تو را به خاطر خدا خيرخواهي و به آنچه كه در هر حالتي تو را به او نزديك مي كند، موعظه مي نمايد... بدان كه گوش ها براي گوش دادن به اين نداء در اين روز آفريده شده اند... در ابتداي امر خودت را با آب انقطاع (از تعلقات دنيوي) پاك ساز و سرت را با تاج تقوي مزيّن كن و بدنت را با جامه ي توكل خدا زينت نما، سپس از جايت به پا خيز در حالي كه به بيت اعظم كه طوافگاه همه ي جهانيان است (يعني مقرّ خودش كه قصر بهجت عكّا بود!) روي كرده اي!...»316 مي بينيد كه وي دعوت به تهذيب نفس را كه كلمه اي حق است، با روي كردن به خودش كه امري باطل بود، در آميخته و اگر آقا نجفي فردي هوشيار و آگاه و پرهيزكار نبود، اي بسا در همين گام نخست به گمان مصلح و متخلق بودن وي،دچار لغزش مي شد و به دام مي افتاد. 2- پس از حدود چهار صفحه مناجات كه كوشيده بر سياق مناجات هاي اسلامي و حتي گاهي با تعبيرات شيعي باشد و پيداست كه تحت تأثير برخي از دعاهاي مأثوره ي شيعه بوده است، بلافاصله رو به شيخ كرده و كوشيده تا او را متأثر و منفعل و به خود جذب و از متشرعين و علماي ضد بابي جدا كند! وي مناجات خود را مشتمل بر نفحات انقطاع (از ماسوي الله) دانسته و ظاهراً آن را به قصد نمايش انقطاع خويش از غير خدا و پيوندش با خدا انشاء كرده و به آقا نجفي نوشته است: «يا شيخ! اعلم ان مفتريات العباد و عراضهم و اعتراضهم لا تضرّ من تمسّك بحبل العنايه و تشبّت باذيال رحمه مالك البريّه ، لعمرالله ا نّ البهاء ما نطق عن الهوي! قد انطقه الّذي انطق الاشياء بذكره و ثنائه لا اله الّا هو الفرد الواحد المقتدر المختار.»317 وي خواسته ضمن نمايش يگانه پرستي و عصمت خود (و شبيه نمودن خود به حضرت ختمي مرتبت،ص.!)، رو گرداني و اعتراض مخالفانش را افترا و دروغ و تهمت به خود قلمداد كند و در ضمن صفحات بعد هم نمونه هايي از اتهامات را ذكر و تكذيب و ردّ مي كند. هرچند ممكن است كه در فضاي تخاصم بين بابيان و شيعيان يا ازليان و بهائيان تهمت هايي هم به يكديگر زده باشند، اما در امّهات مسائل، مثل كفر و شرك و ارتداد و فتنه انگيزي و افساد باب و بهاء و عبدالبهاء و ياران و پيروانشان و تروريسم و طغيان و جنگ داخلي آن ها عليه علماء و دولت و مردم شيعه ي ايران شكّي نبوده و چنان كه بعداً مي گوييم، همين جرايم براي مهدور الدم شمرده شدن آن ها كافي بود و رد كردن برخي از تهمت ها توسط حسينعلي، دست و پا زدن غريق يا شيطنت جديد بود و اثري در رأي آقا نجفي عليه وي و پيروانش نداشت. 3- وي سپس چند سطر خطاب به خدا نوشته و در آن،به طور تلويحي مخالفانش را به تبهكاري و گنهكاري و بي تقوايي متهم و در عين حال، طلب لقاءالله مي كند و براي شيخ،دعا و از او تقاضايي مي نمايد:«نسأل الله ان يؤيّدك علي العدل و الانصاف و يعرّ فك ما كان مستوراً عن العيون و الابصار انه هو العزيز المختار (اين جملات معترضه اش معمولاً ثقيل و بي ربط است.) استدعا آن كه در آنچه ظاهر شده تفكر نمايند و به عدل و انصاف تكلّم فرمايند. شايد تجلّيات انوار آفتاب صدق و صفا پرتو افكند و از تاريكي ناداني نجات بخشد و عالم را به نور دانايي روشن فرمايد. اين مظلوم مدارس نرفته مباحث نديده لعمري انّي ما اظهرت نفسي بل الله اظهرني كيف اراد!...»318 يعني وي از طرفي دو ويژگي ديگر حضرت ختمي مرتبت (ص) يعني امّيت و جايگاه و نشانگر مشيّت و اراده ي خدا بودن را براي خود ادّعا كرده(!!) و از طرف ديگر طمع كرده كه آقا نجفي با مطالعه ي مضامين نامه اش، به سوي وي متمايل شود و از او حمايت و رفع اتهام يا حد اقل سكوت و توقف كند! وي اميدوار بود كه از رهگذر چنين تحولي،به صيد مردم اصفهان بپردازد و اين را انتقال از جهل به علم شمرده است! وي سپس با ذكر فقراتي از نامه اش به ناصرالدين شاه، به آقا نجفي نوشته:«حال بهتر آنكه آن جناب خود را به ماء انقطاع كه از معين (چشمه ي) قلم اعلي(يعني آثار خود وي) جاري شده طاهر نمايند (وي نوشته هايش را جزء مطه رات از آلودگي و پليدي مي شمرد!!) و لوجه الله (براي خاطر خدا) در آنچه از قبل و بعد ظاهر شده و يا نازل گشته تفكر كنند و بعد به حكمت و بيان، در اخماد نار ضغينه و بغضاء (خاموش كردن آتش كينه و دشمني شديد) كه در قلوب احزاب عالم مكنون است، به قدر مقدور ساعي و جاهد شوند...»319 بنابراين وي، اولاً بر نفوذ و دانش و زبان آوري آقا نجفي واقف بود و ثانياً مي خواست به وسيله ي او از فشار جامعه و حكومت بر بهائيان بكاهد تا آزادي بيان و عمل پيدا كنند و فضاي اجتماعي-سياسي برايشان باز شود! وي اين را مقتضي عدل و انصاف (دو عنصر حافظ مردم و تأمين كننده ي اتّحاد و الفت عباد،كه به زعم وي هدف رسالت همه ي انبياء عليهم السلام بود)320 دانسته و از آقا نجفي خواسته كه از خداوند اين دو صفت را براي خود بخواهد.321 4- حسينعلي نوري پس از نكوهش از علماي شيعه، به آقا نجفي خطاب كرده و نوشته (ترجمه):«اي شيخ! ما شنيديم كه جناب عالي از ما رو گردانده و بر ما اعتراض كرده اي، به گونه اي كه مردم را به سبّ و دشنام دادن به من امر كردي و بر ريختن خون بندگان (بهائيان) فتوا دادي...»322 سپس سختي كشيدن در راه خدا را گوارا شمرده و از لوح سلطان فقراتي نقل مي كند مبني بر اين كه به سوي وي و عكّا رو كرده و دست به دعا بردارد براي راهيابي به مقام ياري رساني به امر بهائيت و استقامت در اين راه و بلند شدن مقام و نامش بر اثر آن! در واقع وي اين مطلب را به آقا نجفي تلقين كرده سپس از او مي خواهد: «يا شيخ! به راستي مي گويم ختم رحيق مختوم به اسم قيّوم برداشته شد، خود را محروم منما! اين مظلوم لوجه الله مي گويد تو هم لوجه الله در آنچه نازل شده و ظاهر گشته تفكّر نما شايد از فيوضات فيّاض حقيقي در اين يوم مبارك نصيب برداري و محروم نماني (البته ظاهراً تفكر آقا نجفي وي را به مخالفت با جناب ميرزا مصمم تر و نظرش را در كفر و شرك و ارتداد وي قطعي تر نمود!) ...يا شيخ! امروز روز علوم و فنون ظاهر نبوده و نيست... علومي كه اثر و ثمر از آن ظاهر و سبب راحت و آسايش عباد است، عند الله مقبول بوده و هست...»323 ظاهراً مقصود وي اعلام بي اعتباري علوم حوزوي مثل فقه و اصول و برتري علوم و فنون جديد غربي برآن است. در اين كلام حسينعلي،هم نوعي تحقير براي ايجاد انفعال در آقا نجفي و علماي شيعه است و هم تهديد و اعلام ابطال و ناكارآمدي علوم ديني و تعيين جايگزيني تحصيل كردگان در علوم جديده به جاي علماي شيعه (از جهت تبديل شدن به گروه مرجع و به دست گرفتن امور اجتماعي-اقتصادي-سياسي و حتي آموزشي) كه به نظر مي رسد براي جذب آقا نجفي جهت حفظ جايگاهش در جامعه و سياست آينده ي ايران (در صورت استيلاي بهائيان) ذكر نموده است. وي سپس به چگونگي دستگيري و حبس پس از ترور شاه (1268ه .ق) و دريافت وحي در زندان و برخي از تعاليم و سخنانش در راستاي تهذيب نفس و حصول اخلاق نيكو در پيروانش و توصيه ي علم آموزي (علوم و فنون جديد) و اعمال صالح به آن ها و تأكيد بر تقوا و خدا ترسي و ضرورت عدل و انصا ف و دين ( بهائيت ) براي حفظ مردم و جلو گير ي از اشرار و هرج و مرج و نظم عا لم و راحت امم و ترك مخاصمه با مشارق ثروت و اقتد ار و مطا لع عزّت و اختيا ر يعني پا دشاهان زمين و ذكر و تكذيب بر خي از اتهامات نسبت به خود و حزبش (بها ئيان) پرداخته و سپس مظلوم نمايي نموده است 324 و به آقا نجفي نو شته : » يا شيخ ؛ قسم به آ فتاب حقيقت كه از افق سماء سجن مشر ق و لا ئح ، اين مظلو م جز اصلا ح قصد ي ند اشته ، ....» و مي گو يد كه اراده و خواست خود را براي اراده و ظهو ر مشيّت خدا ترك نموده و از مردم ، عدل و انصاف مي خواهد ،ولي آنها به ظلم و كينه و دشمني و تهمت زدن عليه او مي پردازند 325. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 315 . به قول معروف: الفضل ما شه دت ب ه الأعداء. يعني فضيلت چيزي است كه دشمنان به آن گواهي دهند. 316 . لوح ابن الذئب، ص3. 317 . همان، ص7. 318 . همان، ص ص9-8. 319 . همان، ص9. 320 .وي ادعا كرده كه مقصود از ارسال رسل و انزال كتب،شناخت حق تعالي و الفت و اتحاد بندگان بود كه توسط عدل و انصاف تأمين مي شود و محتواي متفاوت و مذاهب مختلف و قوانين و شريعت هاي گوناگون و راههاي متعدد اديان،به خاطر مقتضيات و شرايط زماني متفاوت(يعني براي تطبيق با مصالح و پاسخگويي به نيازهاي گوناگون اقوام توسط خداوند متعال) نازل و پيدا شده اند و همين،ريشه ي منازعات و اختلافات و جنگها و تفرقه ي مردم جهان شده است.اما مردم نبايد آن راهها و وقوانين گوناگون را سبب دشمني و كينه ي مذهبي و جنگ قراردهند و ظهور وي و پيدايش آئين بهائيت براي رفع اين دشمني ها و تفرقه ها و همزيستي علي رغم اختلافات است.وي دليلي بر ادعاي خود در مورد ريشه ي ديني اختلافات بشر نياورده است،بلكه به عكس،طبق احاديث شيعي،حبّ دنيا رأس هر خطايي است.به علاوه اديان در تعاليم و اصول و قوانين و ارزشهاي اصلي كاملاً مشترك و بدون اختلافند.مثل شريعت يهود و اسلام كه حدود2000سال باهم فاصله داشتند. 321 . ر-ك: همان، ص10. 322 . همان، ص13. 323 . همان، ص ص15-14. 324 . ر-ك: همان ، ص ص 28-15 . ، 325 . همان ، ص 28. پاورقي
|
|
|
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي آرمان نهضت : اقامه ي عدل و تقوا
اولويت منافع بيگانگان و درباريان در حكومتهاي سابق نگاه مسؤولان دولتي در رژيم پهلوي و قبلش در رژيم قاجار به كشور، نگاه يك مالك به ملك خود بود؛ يعني هر مقدار براي جيبشان فايده مي داشت، براي آن تلاش مي كردند. مالكي را فرض كنيد كه هزاران هكتار زمين دارد؛ يك جا حاصل بيشتري دارد، زحمت كمتري دارد، لذا اعتبار بيشتري براي او مي آورد و در آن جا سرمايه گذاري مي كند؛ يك جا اين طور نيست، نه جلو چشم است و نه براي او محصول چنداني دارد، لذا در آن جا سرمايه گذاري نمي كند. در كشور ما مسأله اين بود: هر جا جلو چشم دشمن بود، هرجا مربوط به اشخاص خودشان بود، هرجا مربوط به منافع درباريان و وابستگان بود، هرجا مربوط به شركتهاي متعلّق به مراكز اقتصادي دنيا بود، هرجا مربوط به صهيونيستها بود، آباد بود، از امكانات دولتي برخوردار بود، از تلاش برخوردار بود، از بودجه كشور برخوردار بود؛ اما هرجا اين گونه نبود، اصلاً به چشم نمي آمد؛ نه جاده، نه سد، نه كارهاي زيربنايي ديگر، نه دانشگاه، نه دانشجو، نه علم، نه فرهنگ، نه صنعت، نه هنر و نه هيچ چيز ديگري به آنها معطوف نمي شد. بيانات در اجتماع بزرگ مردم شهرستان كاشان و آران و بيدگل ـ 20/8/80 نقش برجسته ي مردم قم در انقلاب امروز، هم مصادف است با حادثه بزرگ نوزدهم دي - كه مبدأيي براي يك تحرّك عظيم در صحنه نهضت و انقلاب شد - و هم مصادف است با روز حادثه اثرگذار و فراموش نشدني فيضيّه در بيست وپنجم شوّال سال 1342. اين دو حادثه، نشان دهنده عظمت و اهميت شهر قم، حوادث قم و مردم قم در تحوّلات اين كشور است. قميها - چه حوزه علميّه در شهر مقدّس قم و چه آحاد مردم قم - به لطف خداوند در مسائل عظيم و فراموش نشدني اين كشور در دوران انقلاب و قبل و بعد از آن، نقشهاي مؤثّر ايفا كردند. ياد شهيدان؛ آن فداكاران و كساني كه با جان و فكر و بيداري خود، اين صحنه هاي درخشان را به وجود آوردند، گرامي مي داريم و از خداوند متعال مي خواهيم كه ما را نسبت به اين عزيزان، ناسپاس قرار ندهد و ان شاءالله همان راه و اهداف را ادامه دهيم. بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم، به مناسبت 19 دي ماه، سالروز قيام مردم ـ 19/10/80 آرمان نهضت: اقامه ي عدل و تقوا راهي كه در نوزدهم دي به وسيله مردم و جوانان قم آغاز شد، راه پرمخاطره اي بود؛ اما هدف بزرگي هم در پايان اين راه وجود داشت و آن، ايجاد نظام اسلامي بود؛ يعني نظامي كه به بركت احكام و شريعت الهي، نظام عدالت و تقوا باشد. هدف همه پيغمبران هم ايجاد چنين دنيايي بوده است؛ دنيايي كه در آن عدالت و تقوا باشد. چه موقع دنيا از عدالت و تقوا برخوردار خواهد شد؟ وقتي كارگردانان حوادث عالم - يعني مسؤولان كشورها و رؤساي ملّتها - داراي عدالت و تقوا باشند؛ والّا در هر كشوري اگر مسؤولان آن - مثل رژيم طاغوت - از تقوا و عدالت فرسنگها فاصله داشته باشند، در آن كشور نه عدالت معنا پيدا مي كند و نه تقوا. بنابراين، اساس بايد درست باشد. اساس درست، آن نظام و حكومتي است كه بر پايه احكام الهي بنياد شده باشد و مسؤولان آن از عدالت و تقوا برخوردار باشند. مردم دنبال اين موضوع بودند. امروز نيز همين طور است. اگر بخواهيم مشكلات دين و دنياي ما برطرف شود، بايد بر اين نقطه - يعني اقامه عدل و تقوا - پافشاري كنيم. اوّلين كساني كه از اين حركت و تحوّل عظيم اجتماعي زيان مي كردند، چه كساني بودند؟ كساني كه بر اين كشور سلطه غاصبانه خود را برقرار كرده بودند؛ بر مردم حكومت مي كردند؛ به مردم زور مي گفتند و منابع ثروت مادّي و معنوي آنها را به غارت مي بردند. آنها اوّلين دشمنان اين حركت و تحوّل بودند؛ همان چيزي كه ما در اصطلاح انقلاب اسلامي، به آن استكبار جهاني مي گوييم. چون امروز ملّتها و كشورهاي دنيا مسائلشان با هم مرتبط و متّصل و فاصله ها كم است، غارتگران منابع ثروت و قدرت در دنيا به پيرامون خود اكتفا نمي كنند و در صدد دست اندازي به همه دنيا هستند. شما امروز مي بينيد كه قدرتهاي استكباري براي تسلّط بر دنيا و ملّتها و كشورها چه مي كنند. اگر در كشوري يك ملّت توانست اين سلطه جهنّمي و شيطاني را از خود دور و براي اقامه حق و عدل قيام كند، اوّلين دشمن او همين مراكز جهاني هستند. تا آن جايي كه بتوانند، مانع مي شوند كه آن ملّت بساط ظلم و ستم را از بين ببرد؛ كمااين كه در دوران انقلاب - كساني كه بودند و هستند، به ياد دارند - و در مقابل حركت مردم، همين مراكز جهاني، با همه قوا سعي كردند ملّت ايران را از اين راه منصرف كنند؛ چه با سلاح، چه با توپ و تانك، چه با تبليغات و چه با وسوسه ها. اگر توانستند مردم را منصرف كنند، به مقصود خود رسيده اند و سلطه غاصبانه خود را ادامه خواهند داد؛ اما اگر به مقصود نرسيدند و مردم توانستند بساط ظلم و ستم طاغوت را از كشوري برچينند، آن گاه شكل دشمني مراكز استكباري و استعماري عوض مي شود. همّت آنها اين مي شود كه نگذارند اين ملّت به هدف و آرمان خود - كه استقرار عدالت و تقوا در كشور است - دست پيدا كند. انواع مختلف كارشكنيها و دشمنيها و مخالفتها را به وجود مي آورند، كه اين را هم در اين بيست وسه سال شاهد بوده ايد. جنگ را تحميل كردند، بمباران كردند، حمله تبليغاتي كردند، محاصره اقتصادي كردند، تبليغات سراسري جهاني عليه اين انقلاب به راه انداختند؛ همه براي يك هدف. آن هدف چيست؟ نگذارند نظام اسلامي به پشتيباني ملّت ايران - اين پشتوانه قوي - به هدفها و آرمانهاي خود دست پيدا كند. كاري كنند كه ملّت خسته شود و مسؤولان به ستوه آيند. وقتي ملّت و مسؤولان از ادامه راه خسته شوند، آن گاه اوّل تجديد سلطه دشمني است كه او را بيرون كرديد. برگردد، سلطه جهنّمي خود را دوباره شروع كند و وضع را به همان شكلي برگرداند كه مردم آن را به هم زده و از بين برده بودند. بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم، به مناسبت 19 دي ماه، سالروز قيام مردم ـ 19/10/80 پاورقي
|
|