(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه اول  آذر 1390- شماره 20079
PDF نسخه

طنز سوم
خاموشي مسئولان و شعار مبارزه با جنگ نرم ادامه دارد
ببخشيد چند لحظه...
خشت اول
تحليل سوم
تحليل سوم
ساعت 25
بوي بارون
گردش گودري



طنز سوم

ثبت نام آغاز شد...
ويژه آقايان ( به دليل پيچيدگي موضوعات، براي هر كلاس بيش از 8 نفر ثبت نام نمي شود.)
كلاس اول: چگونه جايخي را پر مي كنند؟
برگزاري به صورت مرحله به مرحله همراه با نمايش اسلايد/ 4 جلسه دو ساعته.
كلاس دوم: مسئوليت پذيري براي بردن يا نبردن سطل زباله؟
برگزاري به صورت كار عملي و گروهي/ 11جلسه 3ساعته.
كلاس سوم: تفاوت هاي بنيادي بين سبد لباس هاي كثيف و كف زمين
برگزاري به صورت نمايش فيلم با توضيحات تكميلي/ 8 جلسه 2ساعته
كلاس چهارم: آيا ظرف هاي غذا مي توانند خودشان پرواز كنند و در سينك آشپزخانه فرود آيند؟
برگزاري به صورت نمايش ويديويي و ويدئو كنفرانس/ 6 هفته به صورت يك روز درميان
كلاس پنجم: گم كردن ريموت كنترل و از دست دادن هويت
برگزاري به صورت كارگاه آموزشي همراه با گروه هاي پشتيبان/ 5جلسه سه ساعته
كلاس ششم: حفظ سلامتي ... گل آوردن براي همسر سلامتي شمارا به خطر نمي اندازد
برگزاري به صورت نمايش اسلايد همراه با نوار صوتي/ دو ترم به صورت روزانه
كلاس هفتم: آيا از لحاظ ژنتيكي غيرممكن است كه به هنگام پارك كردن ماشين توسط همسرتان ساكت بنشينيد؟
برگزاري به صورت شبيه سازي كامپيوتري/ 4 جلسه سه ساعته
كلاس هشتم: تفاوت هاي بنيادي بين مادر و همسر
برگزاري به صورت آنلاين و نقش بازي كردن/ نامحدود، سه شنبه و پنج شنبه هر هفته
¤¤¤
ويژه خانم ها (به دليل پيچيدگي موضوعات، براي هر كلاس بيش از 22 نفر ثبت نام نمي شود.)
كلاس اول: چگونه 5.2 متر ماشين را توي 8 متر جاي پارك قرار دهيم؟
برگزاري به صورت مرحله به مرحله همراه با نمايش اسلايد/ 4 هفته، روزهاي زوج، 6ساعت
كلاس دوم: آيا مي توان براي يك مهماني سروقت و همزمان با آقا، حاضر شد؟
برگزاري به صورت كار عملي و گروهي/ مدت برگزاري به درك شركت كننده ربط دارد.
كلاس سوم: نحوه گرفتن صحيح فرمان اتومبيل (به طور ثابت و در حال دور زدن)
برگزاري به صورت نمايش فيلم با توضيحات تكميلي/ 3 جلسه 4 ساعته
كلاس چهارم: نحوه تشخيص تاريخ انقضاء مواد خوراكي از روي بسته آنها هنگام خريد
برگزاري به صورت نمايش ويديويي/ 14 جلسه دوساعته
كلاس پنجم: عدم ترس از نازل پمپ بنزين و استفاده از آن
برگزاري به صورت كارگاه آموزشي همراه با گروه هاي پشتيبان/ 21 جلسه يكساعته
كلاس ششم: حفظ سلامتي...گفتن «عزيزم» به شوهر سلامتي شمارا به خطر نمي اندازد
برگزاري به صورت نمايش اسلايد همراه با نوار صوتي/ يك روز در ميان به مدت سه ساعت
كلاس هفتم: چطور مي توان با تلفن زير 30 دقيقه صحبت كرد؟
برگزاري به صورت ميزگرد و بحث آزاد/ هرچه بيشتر بهتر، حداقل 6 ماه، يك روز در ميان و هر جلسه 4ساعت
كلاس هشتم: تفاوت هاي بنيادي بين شوهر و آرنولد شوارتزنگر ، براد پيت و بيل گيتس
برگزاري به صورت آنلاين و نقش بازي كردن/ نامحدود، هر روز دو ساعت
كلاس نهم: رد نشدن از جلوي تلويزيون با جارو به هنگام پخش فينال جام باشگاه هاي اروپا
برگزاري به صورت تمرينات مديتيشن و روش هاي تنفسي/ 9 جلسه سه ساعته
كلاس دهم: عدم حساسيت به دختران زيباتر از خود و عدم زشت خطاب كردن آنها و ايراد بستن به آنها
برگزاري به صورت جلسات شوك درماني/ نامحدود: روزهاي فرد، هرجلسه دو ساعت

 



خاموشي مسئولان و شعار مبارزه با جنگ نرم ادامه دارد
ببخشيد چند لحظه...

از جوگرفتگي110سكه اي تا پروژه هاي100 صفحه اي 30 ميليون توماني
شايد ما تنها كشوري نباشيم كه زود احساسي مي شويم و رسانه هايمان نيز سوار بر آن احساس همراه مسئولان مي شوند اما مظلوميت تاريخ انقلاب را نمي شود با ميتينگ و تشكيل شورا و راه اندازي جايزه ثبت كرد...اگر بپذيريم تاريخ را فاتحان مي نويسند چرا ما بلد نيستيم تاريخ انقلاب را درست بنويسيم و همچنان بعد از 33سال، اساس تاريخ نگاري ما «خاطره گويي» است! اصلا انقلاب و دفاع مقدس را بي خيال، همين تاريخ معاصر، همين سال عجيب و غريب 88 و تلخ و شيرين انتخابات و آن روز به يادماندني 9 دي چه شد؟ جز اظهارات احساسي و شعاري و كارهاي كليشه اي و كم مايه چه كرديم؟ البته بودند فعاليت هاي در خور و متناسب اين رويداد اما در چه مقياس و گستره اي؟ آيا تاريخ انقلاب تنها و تنها برپايه سخنراني و «حرف» شكل مي گيرد آن هم در دوره اي كه هجمه هاي وحشتناكي عليه نظام وجود دارد و نفوذ امواج نامرئي جنگ بزرگ با جمهوري اسلامي، تا عمق اتاق خواب ما نيز پيش رفته است...چرا مسئولان ما عاشق شعارند و از پاسخگويي فراري اند و با عرض معذرت كار هم بلد نيستند؟! مرور گوشه اي از تاريخ شعارپراكني مسئولان در قبال يك روز تاريخي و حماسي را باهم بخوانيم شايد تا 9 دي اتفاقاتي افتاد حتي از آن دست كارهاي دقيقه نودي! تحريريه نسل سوم
صدايش بعدها در مي آيد
تاريخ انقلاب بويژه در اين چند سال نشان داده كه مديران فرهنگي كشور بيش از آنكه «كارمحور» باشند «حرف محور» و «شعار محور» اند. رسانه ها نيز كه تابعي از مسئولان هستند تقريبا به همين شكل درآمده اند و بيش از آنكه با كارنامه عملياتي مديران فرهنگي كار داشته باشند؛ از تيترهاي شعاري و جذاب و «حرف محور» استقبال مي كنند حالا اينكه چقدر واقعا اين شعارها عملياتي و اجرايي مي شود ديگر از خبرنگاري كه بدون بيمه و حقوق مكفي قرار است در روز چند عدد خبر بدهد و برود به كار دوم و سوم برسد؛ بر نمي آيد؛ همين مي شود كه كنفرانسهاي خبري مسئولان بيشتر به كلاس ديكته شبيه است كه معلم مي گويد و دانش آموزان هم مي نويسند!
همين چند روز قبل يك مدير خيلي مدير فرموده بودند كه ميزان مطالعه در غرب رو به كاهش است و در ايران رو به افزايش! همين جمله گهربار كه هيچ سند و مدركي هم براي آن ارائه نشده بود؛ تيتر خبرگزاري بووووق شده بود و...راستي دقت كرديد هفته كتاب آمد و رفت و هيچ اتفاقي هم نيفتاد! البته افتاده ما خبر نداريم، صدايش بعدها در مي آيد!
دو سال قبل و در جريان اغتشاشات بعد از انتخابات؛ وقتي حماسه نهم دي رقم خورد آدم هاي زرنگي پيدا شدند تا از داغي اين ماجرا براي خود جايگاهي كسب كنند؛ بالاخره مديراني كه در كل سال فعاليتي ندارند جز سخنراني و گفت وگو با رسانه ها و بيان اظهارات خيلي شاخ دار مثل همان سرانه مطالعه در غرب و مقايسه با ايران! هميشه دنبال يك اتفاق هستند تا هم بودجه سازماني شان را بيشتر كنند و هم در صدر اخبار قرار بگيرند. اين افراد براي همين هم دست به كار شدند و... اما حالا با گذشت دو سال از اين حماسه ملي، هيچ حرفي براي گفتن نيست و از همين رو بازخواني برخي وعده هاي كاملا تبليغاتي و شعاري اين جماعت موج سوار خالي از لطف نيست.
بسته كيلويي
و پروژه هاي ميليوني
تنها به فاصله چند هفته بعد از نهم دي، وقتي رسانه ملي همچنان داشت گزارش هاي آن حماسه بزرگ تاريخي را پخش مي كرد موسسه(...) از زير مجموعه هاي يك پژوهشگاه ملي دست به كار شده بود تا يك پروژه 30 تايي(!؟) را به منزل برساند! 30 پروژه تحقيقاتي كه حالا بعد از دو سال تنها دو - سه مورد آن محقق شده كه آنها هم گوشه اي در حال خاك خوردن است. دكتر (...) كه خود را مامور انجام اين پروژه ها مي دانست از توصيه هاي فراوان برخي مقام هاي رسمي كشور براي تهيه اين پروژه ها خبر مي داد و براي هر يك نيز به فراخور فردي كه با آنها قرارداد مي بست 10 تا 30 ميليون تومان پول بيت المال را هزينه مي كرد ! نكته قابل تامل انجام نشدن 90 درصد اين پروژه هاست كه به خاطر شلختگي فكري مسئولان اين موسسه هرگز كارهاي مورد نظر ايشان تهيه نشد! يكي از پروژه هاي اين موسسه عكس نوشته هايي از حماسه 9 دي بود كه قرار بود در 100صفحه با كيفيت بسيار خوب منتشر شود؛ هزينه تهيه(!؟) اين تحقيق نيز 10 ميليون تومان در قرارداد ذكر شده بود اما همين كار ساده و دم دستي نيز انجام نشد! اگرچه مدير اين موسسه دائم در شبكه هاي تلويزيوني از اقدامات خود در جهت پاسداشت حماسه نهم دي مي گفت و گاه گاهي هم سفرهايي به خارج كشور داشت تا ضمن هواخوري درباره برخي حوادث بعد از انتخابات نيز سخن بگويد! اكنون هيچ كس نمي داند سرنوشت بودجه هاي تمام اين پروژه هاي ناتمام چه شده است! ضمن اينكه يادتان باشد سنگ بزرگ نشانه نزدن است، تعريف 30 پروژه براي انتخابات و بعد از آن يعني كشك! آن هم وقتي فردي بالاي سر كار قرار مي گيرد كه خودش هم نمي داند چه مي خواهد! اصلا كسي نمي داند پول اين پروژه ها كجا رفته است!
اين مسئولان نازنين
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و همه معاونت هايش بويژه معاونت مطبوعاتي و فرهنگي، شوراي فرهنگ عمومي، سازمان تبليغات اسلامي، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، حوزه هنري، مركز اسناد انقلاب، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، موسساتي كه به نام نهم دي تاسيس شد و...نهادهاي بسياري كه در فصل بودجه بسيار با تحرك مي شوند اما بعد خبري ازشان نيست؛ هيچ يك تا امروز گزارشي از اقدامات(؟) صورت گرفته براي اين روز تاريخي در كشور ارائه نداده اند كه بدون شك به خاطر دست هاي خالي ايشان است، چراكه در كشور ما اگر مسئولي كاري هم نكند، مصاحبه كه مي كند! مديران ما براي 10سال ديگرشان هم مصاحبه مي كنند چه برسد به اينكه...البته از حق نگذريم اين مسئولان فرهنگي به رسم رفتارهاي مديريتي در كشور ما خيلي چيزها را محكوم كردند و از خيلي چيزها هم تقدير كردند و مثلا از برخي آدم ها و رسانه ها تقدير كردند و باقي را هم بي خيال شدند و...بعضي ها هم جوگير شدند و... مثلا دبير شوراي فرهنگ عمومي كه به طور اتفاقي دبير نهاد كتابخانه هاي كشور هم هست؛ اعلام كرد جايزه 9دي را راه اندازي مي كنيم كه نفر برگزيده بيش از 110 سكه هديه خواهد گرفت! اين جايزه و جشنواره جز همين يك خط خبر هيچ دنباله اي تا امروز نداشته و يحتمل هم نخواهد داشت. بالاخره جشنواره نياز به اثر دارد و در نهادهاي فرهنگي ما هم اصولا كاري انجام نمي شود و انگيزه اي هم براي افراد ايجاد نمي شود تا كاري انجام دهند...
يا معاون فرهنگي وزير ارشاد هم در همان روزها گفته بود از تمامي آثار منتشر شده در اين حوزه حمايت مي كنيم و...البته اين معاونت كلا همين كار را بلد است! در همين هفته كتاب هم گفته اند از آثار دفاع مقدسي با محوريت اسرا حمايت مي شود!...كلا اين معاونت از همه چيز حمايت مي كند و اصول و قواعد اين حمايت را هيچ گاه اعلام نمي كند شايد به خاطر اينكه اصلا حمايتي در كار نيست!
يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه پيشنهاد ثبت اين روز در تقويم را داد و...دبير شورا هم محكوم كرد و بعد هم همين! اصلا شوراي عالي انقلاب فرهنگي كه نبايد وارد اين مسائل خرد بشود! همان عزل و نصب روساي دانشگاه ها و تلاش براي تهيه پيش نويس سند مهندسي فرهنگي كشور بعد از 6 سال و اين همه كار فرهنگي كلان ديگر كه دائم همه متخصصان و نخبگان با آن سروكله مي زنند و انگشت به دهان مانده اند از اين همه فعاليت در قرارگاه اول فرهنگي كشور، كافي است؛ اين مسائل جزئي(!) انتخابات و نهم دي و...را بايد سپرد به همان موسسات و رفقا!
واقعا اين قدر سخت است؟
دو سال از آن روز تاريخ ساز در كشور مي گذرد و هنوز هيچ نهادي حتي روزشمار 9 دي را نيز ثبت و منتشر نكرده است و يا هيچ نهادي بازتاب داخلي و بين المللي اين حماسه را در يك مجموعه به مردم ارائه نداده است. حتي آلبوم عكس اين رويداد هم در جايي منتشر نشده است؛ ضمن اينكه دريغ از ثبت اسناد اين رويداد به روايت رسانه ها در يك نهاد مدعي فرهنگ! حتي مطلع شده ايم كه تا به حال چند ناشر براي چاپ اثري با موضوع مذكور به نهادهاي مربوط و ارشاد مراجعه كرده اند كه با بي محلي و يا جواب منفي مواجه شده اند و از حمايت خبري نبوده است! البته امكان انتشار مجموعه و يا سي دي مربوط به نهم دي در كشور وجود دارد و شايد رسانه اي نشده است اما آيا باور مي كنيد مسئولاني كه در جوگرفتگي از راه اندازي جايزه 110 سكه اي خبر مي دهند و هرگز درباره آن كاري نمي كنند؛ كار درخوري در اين حوزه انجام داده باشند و بعد هم در گمنامي به مديريت خود بپردازند؟! اصلا امكان دارد اين مديران خوش سخن و دائم المصاحبه، درباره يك موضوعي يك قدمي بردارند و يا حتي قصد برداشتن گامي داشته باشند و رسانه ها را خبر نكنند؟! نهم دي ماه نزديك است و خواهيد ديد دوباره بازار شعار و سخنراني و نشست و همايش و پوستر و ....داغ داغ مي شود اما دريغ از يك كار ماندگار كه بعدها مجبور نباشيم آدم ها را به نقل خاطره از يك حماسه بكر در بزنگاهي حساس وادار كنيم! واقعا سازمان تبليغات اسلامي و يا شوراي هماهنگي تبليغات و يا مراكز متعدد پژوهشي دانشگاهي و حوزوي در كشور بعد از 2سال چه كرده اند؟ سراغ سينما و تلويزيون هم نرويم بهتر است چون هر زمان اين دو نهاد روي موضوعات تاريخي - سياسي معاصر دست گذاشتند، محصول نهايي بيش از آنكه براي خودمان مفيد باشد، خوراك خوبي براي رسانه هاي بيگانه بود...

 



خشت اول

جهاد مصرفي و مديريت جشنواره اي
معلوم نيست ما تا چه زماني بايد به مسئولان كشور خرده بگيريم و باز هم در بر همان پاشنه قبلي بچرخد! يا اشكال از ماست يا اشكال از مديران است. البته اصولا اشكال از ماست كه چشم مان باز است و رصد مي كنيم و دوست داريم قد كشيدن انقلاب عزيزمان، بي نقص باشد و به روزمرگي نيفتد؛ مطمئنا اشكال از ماست كه فكر مي كنيم مديران ما روزنامه مي خوانند و بعد از نقد رفتارهايشان، لب مي گزند كه عجب! و بعد بر پشت دستشان مي زنند و با خود عهد مي بندند كه در اسرع وقت، جبران مافات كنند. بلكه اشكال از ماست كه تصور مي كنيم مديران كشور اصولا به روزنامه به عنوان يك رسانه مردمي با مطالبات مردم و نقد نخبگان مي نگرند حال آن كه اغلب مديران ما خودشان به فكر خودشان هستند و براي خود رسانه اي دست و پا مي كنند و ديگر به كسي هم كاري ندارند! فقط رسانه خودشان را مي خوانند و در جواب ديگران يا جوابي دندان شكن در رسانه خود منتشر مي كنند يا اصلا محل نمي گذارند! با اين حال ما باز هم وظيفه خودمان مي دانيم كه بگوييم و براي مخاطب عزيزمان بازگو كنيم آنچه اطراف مان درحال اتفاق است زياد اصولي و منطقي به نظر نمي رسد.
8 ماه از سال گذشت و با احتساب بهمن و اسفند كاملا سياسي امسال، تنها دو ماه فرصت هست براي ديدار با زحمات مديران كشور در بحث اقتصاد ملي و به ويژه بحث «جهاد اقتصادي». البته شايد با خودتان بگوييد در سال هاي قبل هم مديران ما كارنامه روشني از عملكرد خودشان براي پيگيري شعار سال منتشر نمي كردند و به همان سخنراني ها و كنفرانس هاي خبري پرطمطراق ابتداي سال همراه با چند همايش پرزرق و برق و جشنواره لوس و بي كيفيت، بسنده مي كردند اما اين دليل نمي شود كه ما نگوييم امسال علاوه بر كم كاري و بي كاري مديران عزيز و يا مسئولان نازنين كشور، حركت در جهت خلاف اين شعار هم كم انجام نشد.
يكي از مؤلفه هاي جهاد اقتصادي در هنگام انجام طرح هدفمندسازي يارانه ها و گردنه عبور از شوك و فشار حاصل از اجراي اين طرح عظيم ملي، «مصرف بهينه» است. به عبارتي تبيين الگوي صحيح مصرف. حالا شما رسانه ملي را چه در شبكه هاي شنيداري و چه شبكه هاي رنگارنگ ديداري، ملاحظه بفرماييد؛ «كارناوال مصرف» است و تشويق مصرف گرايي! هم برنامه توليدي آنها و هم آگهي هاي تلويزيوني و راديويي و... از اپراتورهاي تلفن همراه كه براي افزايش مصرف مردم، جايزه مي دهند و روز به روز طرح هاي مختلف اجرا مي كنند تا مردم بيشتر پول صرف مكالمه و پيامك و جي پي آر اس و... كنند تا آگهي هاي بازرگاني متنوعي كه تنها و تنها «مصرف بيشتر» را هدف گرفته است. از سريال هاي خيلي باكلاس كه بيشتر مردم حسرت رفاه بيش از حد خانواده هاي آن را مي خورند و از هدفمندي يارانه ها و بنزين 700 توماني در آن خبري نيست تا برنامه هاي خانوادگي و آموزش طبخ ماكاروني با 750 گرم گوشت! حالا هم كه «شبكه بازار» تلويزيون افتتاح شد تا از صبح تا شب، تبليغ كالاهاي بازرگاني را داشته باشد! البته مهندس رسانه ملي فرمودند اين اقدام در جهت معرفي كالاهاي ارزان و ايراني است و نوعي گام برداشتن در جهت شعار «جهاد اقتصادي»... ما كه خوشحال مي شويم اگر اين طور باشد؛ شما چطور؟
اگر نگاهي گذرا به اخبار ستون فرهنگي- هنري روزنامه ها و خبرگزاري ها بيندازيد و كمي دقيق شويد؛ بلبشويي از ريخت و پاش بودجه هاي دولتي را مي بينيد كه ديگر كسي به چشم «ريخت و پاش» به آن نگاه نمي كند. دستگاه هاي متنوع دولتي و شبه دولتي برگزاري «جشنواره» را راهكاري مناسب و البته تبليغاتي براي ارائه بيلان كاري و حضور در رسانه ها مي دانند. «جشنواره تئاتر ماه، جشنواره تئاتر مقاومت، جشنواره فيلم كودك، جشنواره طواف تا ولايت، جشنواره ملي عكس، جشنواره آواها و نواها، جشنواره تئاتر عروسكي دانشجويان و...» آن قدر هست كه مي توانيم يك صفحه كامل را به نام و برگزاركننده هاي آنها اختصاص بدهيم. هيچ كدام هم يك دوره برگزار نمي شود؛ اصلاً خوب نيست كه يك دوره برگزار شود و اگر خوب نبود و بازخورد نداشت و هيچ سودي هم عايد كشور و ملت نكرد، سال ديگر برگزار نشود، اصولاً بايد جشنواره ها به عددهاي بالا برسد حتي اگر شما بودجه نداشتيد و به برگزيدگان تنها يك عدد سكه هديه داديد؛ اصلاً همين هفته كتاب و جشنواره هاي مختلف آن... آيا نمي شود همه اين جشنواره هاي اسمي متعدد را در همان يك جشن كتاب سال تجميع كرد و ديگر اين همه جشنواره خرد و جزئي براي هر بخش برپا نكرد! مطمئناً مخاطب عزيز ما نمي داند كه چه خبر است در پشت پرده اين جشنواره ها؛ هزينه هاي «تبليغات شامل پوستر و كارت دعوت و بروشور و خبرنامه و تيزر و...، هيئت داوران و داوري آنها، خريد آثار و روابط عمومي و باقي قضايا، هزينه سالن اختتاميه و تأمين جوايز و...» يعني گاه برگزاري يك جشنواره كتاب 200ميليون تومان هزينه دارد و مجموع جوايز اهدايي 10ميليون تومان مي شود! به نظر شما برگزاري اين جشنواره ها به سود چه كساني است؟ درست و دقيق حدس زده ايد و براي همين هم هست كه هيچ جشنواره دولتي و شبه دولتي هرگز تعطيل نمي شود متأسفانه افق ديد برخي مديران فرهنگي هم در برگزاري همين جشنواره ها خلاصه شده است و آنها بدون جشنواره گويا جان خود را از دست مي دهند و شايد متعاقب آن، ميز خود را!
تازه هنوز فصل جشنواره هاي فشرده و تو در توي بهمن نرسيده كه آن براي خود حكايتي است ديگر. در كنار برگزاري گالري هاي عكس و نقاشي و هنرهاي تجسمي كه اصولاً هيچ وقت مشخص نمي شود براي چه گروه مخاطباني برگزار مي شود و بعد از برگزاري چه دستاوردي داشته است. نكته قابل تأمل هم حضور يك عده به صورت پاي ثابت در همه اين جشنواره هاست! يعني مثلاً براي رونق(!) جشنواره، برگزاركنندگان از همه گروه هايي كه در طول 30سال قبل حضور داشتند، دعوت مي كنند تا جشنواره با «نام»ها پررونق شود؛ حالا محتواي اثر آن فرد چهره يا گروه مشهور به جشنواره ارتباطي دارد يا نه اصلاً مهم نيست و گفتني ها در اين باره زياد است...
محسن حدادي

 



تحليل سوم

ديگر دوره ديدار و گفت وگوي بي غرض و راحت دوستان با يكديگر به پايان رسيده است. امروزه رسانه هاي اجتماعي و امثال «فيس بوك» بر دنيا حكومت مي كنند. پيشرفت تكنولوژي به ويژه در زمينه تلفن هاي همراه و محبوبيت روزافزون سايت هاي اجتماعي باعث شده مردم كمتر از گذشته در كنار هم بودن را تجربه كرده و ديدار با يكديگر را از ياد ببرند.
خداحافظ صميميت!
دور هم بودن هاي شب جمعه با دوستان و صرف شام با يكديگر همواره بسيار لذت بخش بوده است. از قديم الايام احوال پرسي و دادن آخرين اخبار از دوستان و آشنايان موضوع صحبت در اين ديدارها بود. اما امروزه هنگامي كه در حال گفت وگو با دوستي هستي متوجه مي شوي بيشتر افراد بدون توجه به صحبت هاي دوستان در حال چك كردن صفحه شبكه اجتماعي يا ايميل و يا اس ام اس هاي خود هستند و بايد اعتراف كنم كه خود نيز يكي از اين افراد بوده ام. موضوعي كه به سرعت آن را درمي يابيد اين است كه امروزه برخلاف گذشته رسانه هاي اجتماعي همچون فيس بوك و امثال آن همگان را به كنترل خود درآورده اند؛ و دليل آن را نيز نه بي ميلي افراد به گفت وگوهاي دوستانه بلكه دسترسي راحت و آسان به ايميل و اينترنت است.
ما بدون آنها مي ميريم!
مسئله اصلي سايتي است كه افراد وارد آن مي شوند، اشخاص و چيزهايي كه دوستان از طريق سايت هاي اجتماعي با يكديگر در ميان مي گذارند و همچنين تلفن همراهي كه فرد و عملكرد وي را كنترل مي كند. تا به حال به اين فكر كرديد كه اگر به هر دليلي سرويس دهنده مخابراتي تان دچار اشكال شود و نتوانيد به صفحه فيس بوك، توييتر يا ايميلتان سر بزنيد چه اتفاقي مي افتد؟ اگر به هر دليلي فراموش كنيد تلفن همراهتان را با خود برداريد و در نيمه هاي راه متوجه اين موضوع شويد چه اتفاقي مي افتد؟ موقعيت استرس زايي است. رسانه هاي اجتماعي به حدي با زندگي ما در آميخته اند كه نمي دانيم تا چه حد به آنها وابسته هستيم تا زماني كه ارتباط مان با آنها قطع نشده متوجه آن نمي شويم.
وابستگي مردم و ناچاري معاصر
در اوايل ماه اكتبر 2011 شبكه «بلك بري» آمريكا، قسمت هايي از اروپا و خاورميانه دچار مشكل شد و مردم قادر به اتصال به اينترنت و چك كردن ايميل هاي خود نبودند. استيصال و درماندگي مردم طي آن چند روز وابستگي و تاثير تلفن هاي هوشمند را در زندگي امروزي آشكار ساخت. در همين راستا مقاله اي در روزنامه انگليسي «تلگراف» به چاپ رسيد و منشأ مشكلاتي كه بر اثر اختلال در شبكه ارتباطي «بلك بري» دامن گير مردم گرديد را بيانگر وابستگي شديد مردم به رسانه هاي اجتماعي دانست. اين وابستگي تا جايي پيش رفته است كه يكي از كاربران خشمگين «بلك بري» نظر خود را در «توييتر» اين گونه ابراز كرد: «در تلفن همراه» بلك بري ام نه خبري از ايميل هست و نه پيام... حاضرم يكي از بازوهايم را قطع كنم تا اينكه اين ها را داشته باشم ...
دوري و دوستي كه ديگر دلچسب نيست
بايد پذيرفت كه عمق فاجعه از اين هم بيشتر است. ديگر دوره عدم دسترسي به تلفن و كامپيوتر سر آمده است، دوره اي كه بايد براي استفاده از آنها منتظر مي ماندي اما امروزه اگر اتصال اينترنتي قطع شود و يا شخصي تلفن همراهش را اتفاقي فراموش كند زندگي اش مختل خواهد شد. اگرچه سايت هاي اجتماعي در سرتاسر جهان مردم بيشتري را به كساني كه دوستشان دارند مرتبط مي كنند اما همگان را از ديدار هاي حضوري و دور هم بودن ها محروم كرده اند و اين فاجعه بزرگ تري است به عنوان ايجاد شكاف و گسست ميان جوامع بشري و خانواده ها و دوستان...
ما محتاج اين روابطيم
هيچ كس مخالف شبكه هاي اجتماعي نيست اما تمام انسان ها به گفت وگوي بي واسطه با ديگر انسان ها و بدون استفاده از تكنولوژي نيازمندند. واقعيت اين است كه شبكه هاي اجتماعي هر روز گسترده تر و محبوب تر گشته و انسان ها را به ارتباطي با استفاده از اين روش ها سوق مي دهند. اما سوال اين است كه آيا يك سايت يا شبكه اجتماعي مي تواند جايگزين گفت وگوها و ارتباطات كلامي افراد بر سر ميز شام شود؟ براي يك بار هم كه شده زماني كه از تلفن همراه خود را براي چك كردن ايميل ها، پيام هايتان و بروز رساني صفحه فيس بوك تان استفاده مي كنيد به اين مطلب فكر كنيد...داريم همه چيز را فداي تكنولوژي مي كنيم و حواس مان نيست...و تنها سودي كه در اين جريان بوجود مي آيد، منفعتي است كه نصيب شبكه هاي اجتماعي مي شود...
ــــــــــــــــ
بر گرفته از پايگاه تحليلي «اسكاونجر» به قلم «ماريا شيندلر»

 



تحليل سوم

از جشن عروسي شهيد باكري تا فرزند آقاي }...{
برداشت اول: عاشقانه
قصه شادي را وقتي با شيدايي آذين ببندند، رنگ و بوي ديگري مي گيرد. اين روزها شايد هيچ كس آن همه شيدا نيست، كه آن همه شوريده شادي كند! براي آنها و همسرانشان، كه جوان هم بودند و سرشار از شور جواني، آن قدر عشق و دلدادگي همه جا را پر كرده بود، كه جا براي هيچ چيز ديگري نمي ماند. رسم مشتركشان رسم شيدايي بود و هركدام به شيوه خود به جا مي آورد.
حاج همت در مراسم عقدش با همان لباس سپاهيش حاضر شده بود، لباسي كه به لباس ساده همسرش هم خيلي مي آمد! گفتند هيچ بريز و بپاشي نداشتيم و مجلس را، خلاف رسمي كه در اقواممان بود، با صلوات و مديحه سرايي گذرانديم.
محمد جهان آرا براي همسرش سنگ تمام گذاشت، جايي كه براي عقد انتخاب كرده بودند، خيلي گران درنيامده بود. همسرش را كنار مزار برادر شهيدش عقد كرد.
مصطفي چمران، دختر پولدار و مرفه لبناني را شيفته خود كرده بود؛ بايد هديه ارزشمندي سر عقد به او مي داد، رسم لبناني ها بود. بايد هديه اي مي داد كه شايسته او باشد. هديه مصطفي يك شمع بود...
اسماعيل دقايقي مراسم عروسي اش را با كت و شلوار قرضي برادرش گذراند. آن روزها همه، شب عروسي برنج و خورش مي دادند، اما اسماعيل دم پختك را بيشتر دوست داشت!
حميد باكري كه هيچ راه نفوذي براي دنيا باز نگذاشت. حتي از هيچ كس كادو هم نگرفتند، نمي خواستند چيزي تحميلي وارد زندگي شان شود.
محمد بهرامي كه از خانواده مرفهي بود، برايش مراسم ازدواج را حسابي مفصل گرفتند. نه كه غذاها را رنگارنگ تر كنند، نه! فقط همه جا را پر از كبوتر كردند. محمد هشتصد نفر از بچه هاي رزمنده و بسيجي را دعوت كرده بود!
مصطفي رداني پور اما مدعوين ويژه تري داشت. نگران بود كه آيا مراسم را در شأن خود مي دانند كه دعوت را اجابت كنند يا نه.
همان شلوار نظامي و پيراهن شيري هميشگي اش را پوشيده بود، فقط خط اتوي آنها تازگي داشت! مجلس پرشوري بود. بيشتر مهمانها رفقايش بودند، بچه هاي جبهه يا همدرسان دوران طلبگي. حسابي هم مجلس را دست گرفته بودند.
-براي شادي روح آقا داماد صلوات!
صداي خنده و صلواتشان گوش آسمان را نوازش مي داد.
-براي سلامتي شهداي آينده صلوات!
مصطفي سرخ شده بود از خجالت.
-صحيح و سالم بري روي مين و سالم برنگردي، صلوات بفرست!
و صداي بلند صلوات اطرافيان....مصطفي دعوت نامه آقا و مادرشان را در چاه عريضه انداخته بود... سحرگاه بعد از مراسم، در خواب به خواهرش گفته بودند: «به مراسم ازدواج فرزندم مصطفي آمده ايم... اگر به مراسم او نياييم به مراسم كه برويم؟»
معلوم بود كه مجلس را باب طبع حضرت گرفته اند...
برداشت دوم: مدعيانه!
اما چگونه است كه برخي از ما از تمام شيعه بودن، فقط «ادعاي دوستي» مولا را برگزيده ايم؟! تمام شيعه بودن ما انگار فقط در همين ادعا نهفته است. دردا كه اين ادعا هم فقط در سياه پوشيدنهاي رمضان و جشن گرفتنهاي غديرمان خلاصه مي شود! كه اگر جز اين بود، لااقل در آن سياه پوشيدنها و اين جشن گرفتنها پيرو مولا بوديم، و ياري اش مي كرديم؛ با اجتهاد و با ورع...
در عيد ولايت مولا دعوت بوديم هتل استقلال! همين يك كلمه را هم هر كه از من شنيد، پيشاني اش چين معناداري پيدا كرد! اما آن شب، حتي براي آنهايي كه قبلاً هم اين مكان را زيارت(!) كرده بودند، گويي هتل را از نو زاده اند! سفره عقد كه براي خود يك دنيا بود. در فكر بودم نان و پنيرش (تازه با پنير ايراني، نه آن پنيرها!) چند وعده چند خانواده را در اين مملكت مي تواند تأمين كند! از ميزي كه گوشه سالن بود، و موجودات عظيم الجثه رويش فقط گلهاي طبيعي را شناختم! وقتي نشستيم، مبهوت سازه شگرف دو طبقه وسط ميز و گلهاي دور تا دورش بودم، خوب شد دوستم گوشزد كرد كه اين را به عنوان گل وسط ميز گذاشته اند، وگرنه باز هم در خماري مي ماندم! چشمانم خيره آن همه گلي بود كه جاي جاي سالن را تزيين كرده بود، و كم كم هم تمامش داشت پرپر مي شد...
آن خانواده هاي مكتبي و اين مجالس؟! ياد حرفها و حديثها و كنايه هايي افتادم كه گهگاه در اتوبوس و تاكسي و كلاس و... از مخارج عروسي فرزند فلان وزير و فلان رئيس مي شنيدم، و سينه چاكانه همه را تكذيب مي كردم!
به سيره مولا فكر مي كردم؛ و به آرمانهاي انقلابمان؛ به مذهبي بودن هايمان، به انقلابي بودن هايمان، و به اعمالمان! كه بلندگوي سالن براي عرض شادباش و تبريك و تشكر به صدا درآمد. «با تشكر از حضور حجت الاسلام...، رياست محترم ...، معاونت محترم ...سركار خانم دكتر ...جناب آقاي مهندس»!
به اينجا كه رسيد، درد نامه اميرالمؤمنين به پسر حنيف انصاري بود كه ناگهان تمام وجودم را به آتش كشيد.
جناب حجت الاسلام! جناب رياست محترم! جناب معاونت محترم! سركار خانم مشاور! حداقل يك بار گوشه اي از سيره مولايتان را از نظر مي گذرانديد، كه از چنين حضوري شرم مي كرديد، يا لااقل از بلند شدن نامتان و تشكر از حضور به هم رساندنتان(!) شرمگين مي شديد! ابن حنيف چه كرد؟ و مولا به او چه گفت؟! كاش سري به نامه 45اش مي زديد، نهج البلاغه را مي گويم.
اگر او مولاي ماست، و ما هر جا نشسته ايم شيعه او بودن خود را فرياد زده ايم، پس اين چه شيوه اي است؟! كدامين امام شما را اين گونه فرمان داده است؟!
فقط هزينه «نام هتل» چقدر شد؟! هتلهاي ارزان تر اين شهر در شأن ميهمانانتان نبود؟! نمي شد به جاي آن سازه عظيم، دو شاخه گل را در گلداني كوچك سر ميزها مي گذاشتيد؟! نمي شد قنادي تان را در خيابان فرشته انتخاب نكنيد؟! اگر به جاي 10 نوع، با 2 ،3 نوع غذا پذيراي مهمانانتان مي بوديد، كسر شأنتان مي شد؟! دسر و پيش غذا چطور؟ يكي دو سه تا بس نبود؟! مي دانيد با نصف آن همه غذا كه حيف و ميل شد، چند نفر گرسنه را مي توانستيد سير كنيد؟! مي دانيد با نصف هزينه آن شيريني ها كه در كام سيران ريختيد، كام چند مسكين را مي توانستيد شيرين كنيد؟! حواستان هست چند گل به خاطر محروميت از نصف پولي كه شما فقط هزينه گلهاي سالن تان كرديد، تا به حال پرپر شده اند؟!
سيره مولاي ما اين است؟! بانوي ما در شب عروسي اش اين گونه بود؟! آرمانهاي انقلابي ما اين چنين يادمان داده اند؟!
آخر تو كه مي خواهي اين گونه زندگي كني، چرا همه جا خودت را مذهبي و انقلابي جار مي زني؟! چرا آبروي آن پيشوايان آسماني را، آبروي آن همه شهيد را، آبروي اين نظام را، آبروي اين مولا را براي خود خرج مي كني؟! سيره مولا را من خوانده ام، آرمانهاي انقلاب را من باور كرده ام، اما آن جواني كه در جست وجوي اين گمشده ها نگاهش به چهره شم «مدعيان» مي افتد، تكليف او چيست؟! تا كي اسلام عزيز، آن انقلاب قدسي، اين نظام مظلوم، بايد جور ندانم كاريها، غفلتها و خودخواهي هاي مدعيانش را بكشد؟!
شماهايي كه با سيره مولا كاري نداريد و ادعاي دوستي را براي شيعه بودنتان مكفي مي دانيد، شماهايي كه پايبندي به آرمانهاي انقلاب را هم فقط بلديد بر سر ديگران بكوبيد، اي كاش اين چنين شماهايي در جست وجوي خودخواهي هايتان لااقل عرضه تجارت داشتيد و دست از سر سياست برمي داشتيد!
مريم ولايت
ـــــــــــــــــــــ
پي نوشت: خوبان آنگونه بوده اند، مدعيان را بازشناسيد.

 



ساعت 25

كيف مدرسه را با عجله گوشه اي پرتاب كرد و بي درنگ به سمت قلك كوچكي كه روي تاقچه بود، رفت.
همه خستگي روزش را بر سر قلك بيچاره خالي كرد. پولهاي خرد را كه هنوز با تكه هاي قلك قاطي بود در جيبش ريخت و با سرعت از خانه خارج شد.
وارد مغازه شد . با ذوق گفت: ببخشيد آقا! يه كمربند مي خواستم. آخه، آخه فردا تولد پدرم هست... .
- به به آفرين. مبارك باشه. چه جوري باشه؟ چرم يا معمولي، مشكي يا قهوه اي ...
پسرك چند لحظه به فكر فرو رفت.
- فرقي نداره . فقط ... فقط دردش كم باشه!

 



بوي بارون

اين واژگان هر آنچه كه دارند مي دهند
تا شعر ها مرا به تو پيوند مي دهند
حتي براي كشتنم اين دشمنان هنوز
تنها مرا به جان تو سو گند مي دهند
با اين گدازه ها چه كنم؟دردهاي من
بوي گدازه هاي دماوند مي دهند
از مادرت بپرس كه در وادي شما
يك قلب واژگون شده را چند مي دهند؟
ديوانگي مجال غريبي است عشق من!
زنجيرها مدام مرا پند مي دهند...

مهتاب بازوند

 



گردش گودري

مشكل از سبك عراقي و خراساني نيست/ همه با قافيه «عشق» مصيبت دارند
¤
ناشناسي تنها...نيمه شب هم حتي اگر از كوچه تنهايي قلبم گذرد
ياد او سالي چند در دلم خواهد ماند ...تو كه ديريست در اين كوچه اقامت داري
ياد تو پرچم صلحي است ميان شورش اين همه فكر...
¤
كم كم سياهي علمت ديده مي شود/ آثار خيمه هاي غمت ديده مي شود
افتاده سينه ام به تپش هاي انتظار/ از روي تل دل، حرمت ديده مي شود

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14