(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه اول  آذر 1390- شماره 20079

محرم و وظايف خطير روحانيون، مداحان و عزاداران
عيب جويي از نگاه آموزه هاي اسلامي



محرم و وظايف خطير روحانيون، مداحان و عزاداران

آيت الله جوادي آملي
در ميان دستورات و فرائض آسماني اسلام، فريضه (امر به معروف) و (نهي از منكر) رگ حيات معنوي جامعه و عامل ترقي نوع بشر به مسير هدايت و صلاح است.
اقامه فريضه امر به معروف و نهي از منكر به منظور اصلاح امت نبي اكرم(ص)، محوريت ترسيم شده قيام خونين كربلا در وصيت نامه رهبر حماسه ساز آن، يعني مولاي عشق و عرفان «حضرت حسين بن علي بن ابي طالب(ع)» بود.
در اين ميان وظيفه خطير روحانيت در ايام اقامه عزاي حسيني و احياي شعائر والاي نهضت جاويدان كربلا؛ بهره برداري مدبرانه، هوشمندانه و عالمانه از سنگر «تبليغ» است تا سمت و سوي محافل ماه محرم را ترسيم كرده و از بروز جهالت هاي گوناگون و بدعت هاي تلخ حول محور قيام حسيني محافظت نمايد.
در مطلب پيش رو، عالم زمان شناس و مرجع تقليد روشن ضمير شيعيان «حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته)» با متذكر شدن رسالت هاي خطير مبلغان ماه محرم، به آفت هاي محافل حسيني كه خطري جانكاه در ساحت دين و اهداف متعالي عاشورا محسوب مي شود، مي پردازند كه در آستانه فرارسيدن ماه شور و شعور، به خوانندگان محترم و روحانيت و طلاب گرانقدر تقديم مي گردد.
حفظ حرمت عالمان دين و مبلغان الهي در قرآن كريم
آنچه كه شايسته است در محضر شما بزرگواران ارائه بشود، اين است كه عالمان دين كه مبلغان الهي اند، حرمت آنها در قرآن كريم گاهي تصريحا و گاهي تلويحاً بازگو شده است. هر جا سخن از عظمت علم است، اين تجليل ضمني از عالمان دين است. آنجا كه مستقيماً از علمان دين سخن به ميان مي آيد، اين تكريم تصريحي است. عالمان دين كه در معارف الهي تلاش و كوشش مي كنند، بعد از اعتقاد به آن معارف و تخلق به آن اخلاق و عمل به آن احكام، اين مطالب را به جامعه منتشر مي كنند، در سوره مباركه آل عمران در دو جا اينها را گاهي در رديف فرشته ها نام مي برد، گاهي در رديف انبياء.
قرآن وقتي بخواهد از يك مطلبي با عظمت ياد كند، اسم خدا يا فرشته يا پيامبر را همراه آن ذكر مي كند. وقتي بخواهد از عظمت صله رحم و رعايت حقوق ارحام سخن به ميان بياورد، مي فرمايد: اتقوا الله الذي تسائلون به و الارحام(1). تقوا را رعايت كنيد؛ چه درباره حق خدا، چه درباره حق ارحام؛ اين تجليل رحامت است. وقتي در كريمه شهدالله انه لااله الا هو و الملائكه و اولوا العلم قائما بالقسط(2)، وجود مبارك حضرت سجاد(ع) فرمود: شأن علم و جلال عالم دين همين بس كه خدا نام علماء را در رديف ملائكه ذكر مي كند.
اين بيان نوراني امام سجاد(ع) ما را به يك اصل ديگري راهنمائي مي كند كه هرجا قرآن و كنار هم بودن هست، يك تكريم ضمني هم هست. اگر ذات اقدس اله عالمان دين را در كنار ملائكه نام مي برد، براي آن است كه اينها كار فرشته ها را در زمين انجام مي دهند. گرچه اين تعبيرها جمله خبريه است، ولي مي تواند به داعي انشاء القاء شده باشد؛ يعني اي علماء! شما كار ملائكه را انجام بدهيد. اگر خدا نام علماء را در رديف فرشته ها ذكر مي كند؛ اين جمله خبري است.
فرشته خوئي، نشانه عالمان كريم در فرهنگ قرآن
لكن تجليل الهي يك پيام انشائي را هم به همراه دارد، يعني يا ايها العلماء! كونوا كالملائكه. در همان سوره مباركه آل عمران كساني كه رشته تبليغ را، امر به معروف را، نهي از منكر را پذيرفتند؛ و در آغاز دهه محرم هم هفته امر به معروف مطرح است، براي اينكه عنصر محوري نهضت سالار شهيدان، حسين بن علي بن ابيطالب جريان امر به معروف و نهي از منكر بود؛ كساني كه با انبياء و با آمران معروف درگير شدند، آنها را در يك جا ذكر مي كند، آمران به معروفي كه شربت شهادت نوشيدند، آنها را در كنار انبياء ذكر مي كند.
فرمود: ان الذين يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين(3) كه البته به غير حق است، و يقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس(4). فرمود: كفار با دو گروه درگيرند؛ اول انبياء، دوم مبلغان الهي. خيلي ها شربت شهادت مي نوشند، اما يك روحاني اي كه براي احياي امر به معروف و نهي از منكر شربت شهادت نوشيد، نام او را در كنار نام انبياء مي برند. اين تجليل نشان مي دهد كه عالمان دين واقعا وارثان انبيايند.
(انصارطلبي)، نشانه وراثت امام حسين(ع) از حضرت مسيح(ع)
ما در زيارت سيد شهداء، سالار شهيدان، وجود مبارك حسين بن علي بن ابيطالب(ع) عرض مي كنيم: تو وارث انبيائي، وارث عيساي مسيحي؛ السلام عليك يا وارث عيسي بن مريم. وجود مبارك سيد شهداء از عيساي مسيح چه ارث برد؟ جنگ را ارث برد؟ مبارزه را ارث برد؟ چه چيزي را از وجود مبارك عيساي مسيح ارث برده است؟
اين بيان لطيف زيارت وارث با بخش پاياني سوره مباركه صف توجيه مي شود. وجود مبارك عيساي مسيح در پايان سوره صف كه اين سوره صف اصولا سوره جنگ است؛ اول سوره جنگ است، وسط سوره جنگ است، آخر سوره جنگ است. اول سوره دارد كه: ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص(5). وسط سوره صف هم دارد: هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم. تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم(6). پايان سوره هم اين است كه خدا به ما مي فرمايد كه: مسلمان ها! مثل مسيحي ها باشيد، دين خدا را ياري كنيد. يا ايهاالذين آمنوا كونوا انصارالله كما قال عيسي بن مريم للحواريين من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصارالله فامنت طايفه من بني اسرائيل و كفرت طائفه فايدنا الذين امنوا علي عدوهم فاصبحوا ظاهرين(7). فرمود: مسلمان ها! مثل مسيحي ها باشيد. اين نكته را خوب عنايت كنيد كه تحريف محرفان، اين مسيحيت نبردپرور و سلحشورپرور را به چه صورتي درآورد و آن را به دين صلح و سازش و تساهل و تسامح و بي تفاوتي تبديل كرد!
جنگ را خداي سبحان بر ما واجب كرده است به عنوان دفاع، فرمود: چرا مثل مسيحي ها نيستيد؟ چرا مثل پيروان عيساي مسيح نيستيد؟ وجود مبارك عيساي مسيح درگيري تندي با كفار داشت. وجود مبارك حضرت عيسي گفت: من انصاري الي الله. آنگاه سالار شهيدان هم همين حرف عيساي مسيح را مي زند، مي گويد: من ينصرني. تفاوت فقط در لفظ است؛ او مي گويد: من انصاري الي الله، اين مي فرمايد: من ينصرني، هل من ذاب يذب، هل من موحد يدافع(8)، اين مي شود وارث عيسي!
آن كه رهبري انقلاب را به عهده دارد، آن كه مردم را به الله دعوت مي كند، نه به خود! آن كه دين مردم را احياء مي كند، مردم را به دين و مائده و مأدبه الهي دعوت مي كند؛ وارث عيساي مسيح است. فرمود: من انصاري الي الله! يعني من خودم و شما، همه را دعوت به الله مي كنم. اينها مخالف اين راهند، كيست كه مرا در طي اين راه حمايت بكند؛ من انصاري الي الله! حواريون گفتند: نحن انصارالله. فرمود: ما هم ياري كرديم، فآمنت طائفه من بني اسرائيل و كفرت طائفه فايدنا الذين آمنوا علي عدوهم فاصبحوا ظاهرين؛ اين مي شود وارث عيسي!
ذبح فرزند، نشانه وراثت امام حسين(ع) از حضرت ابراهيم(ع)
امام حسين(ع) وارث ابراهيم خليل هم هست. شما مي بينيد در جريان ذبح اسماعيل سخن از دستور خدا نيست! در قرآن ندارد كه خدا به من امر كرده كه من فرزندم را ذبح بكنم! ندارد كه من در عالم رؤيا شنيدم كه خدا به من فرمود فرزندت را ذبح كن! فرمود: من در عالم رؤيا مي بينم كه اين كار را مي كنم(9). فرق ندارد؛ سنت پيامبر، فعل معصوم، قول معصوم، كتابت معصوم، تقرير معصوم؛ چه در رؤيا، چه در بيداري حجت است. اگر معصوم در بيداري كاري انجام مي دهد، حجه الله است؛ در خواب كاري انجام مي دهد، حجه الله است. نفرمود بكن؛ وجود مبارك ابراهيم هم نگفت من شنيدم، به من دستور رسيد در عالم رؤيا! فرمود: من ديدم دارم اين كار را مي كنم.
مگر مي شود پيغمبر، كار خلاف بكند؟! مگر مي شود در حوزه نبوت و رسالت و ولايت انسان كامل، بيگانه راه پيدا كند؟! اينها چه در نوم، چه در يقظه مظهر همانند كه: كنت سمعه الذي يسمع به، بصره التي يبصر بها و يده التي يبطش بها(10). اگر يك انسان كامل در عالم رؤيا ببيند كه دارد چنين كاري مي كند، اين براساس همان قرب نوافل كنت يده التي يبطش بها است، اينكه خلاف نمي بيند!
اما وجود مبارك حسين بن علي بن ابي طالب از رسول خدا در عالم رؤيا شنيد: اذهب الي العراق فان الله شاء ان يراك فتيلا(11)، نه مقاتلا! خيلي فرق است با رؤياي ابراهيم!! نفرمود: خدا مي خواهد تو را به عنوان مجاهد و مقاتل ببيند، نخير! مي خواهد كشته ببيند. آنجا نفرمود ان الله شاء ان يري ابني ذبيحا! اني اري في المنام اني اذبحك(12). اين اشتغال عمل هم شد، صددرصد در رؤيا هم شد. خيلي فرق است بين آن رؤيا و اين رؤيا!! و اين شده وارث ابراهيم خليل.
ايستادگي در برابر فرعون زمان، نشانه وراثت امام حسين(ع) از حضرت موسي(ع)
وارث موساي كليم هم هست، براي اينكه با فرعون وقت در افتاد، مبارزه كرد؛ با درياي خون روبرو شد و خودش پيروز درآمد و آنها را به هلاكت رساند، پس اگر ما در زيارت آن حضرت مي گوييم: وارث ابراهيم، سند دارد؛ وارث موسي، سند دارد؛ وارث عيسي، سند دارد و شما وارث همه انبيائيد و قدرتان را بدانيد و اين سفر را سفر الهي بدانيد سيروا علي اسم الله(13). جريان سيد الشهداء(ع) برابر آيه سوره صف كه ما را دعوت كرده است، الآن هم زنده است. اين قضيه في واقعه نبود كه تاريخ مصرفش گذشته باشد! هر روز اين حرف زنده است. مگر آيات قرآني (معاذ الله) تاريخ مصرفش مي گذرد؟ مگر سنت پيغمبر(ص) مي گذرد؟ امام معصوم حرفش براي هميشه زنده است، اين من ينصرني براي هميشه زنده است. بهترين نصرت، نشر معارف و عقائد و اخلاق و احكام اينهاست، مسائل فقهي- حقوقي اينهاست، و مانند آن.
حركت براساس «عدل»، وظيفه ديني مؤمنان
شما بزرگواران سعي كنيد روي «عدل» حركت كنيد، نه روي (اعتدال)! برخي ها در مغرب زمين و مانند آن مي گويند: ما مأمور به اعتداليم، كاري به عدالت نداريم! فرق جوهري اين دو مكتب اين است: آن كه مي گويد: من طرفدار اعتدالم، برابر عرضه و تقاضا كالا توليد مي كند و مي فروشد. مي گويد: هر چه تقاضا هست، من بايد عرضه كنم تا اعتدال حاصل بشود؛ خواه حق باشد، خواه باطل! مي گويد: من چه كار دارم كي نيازمند است، كي نيازمند نيست؛ كي فقير است، كي فقير نيست؛ به كي ستم مي شود، به كي ستم نمي شود؛ من برابر عرضه و تقاضا كالا توليد مي كنم. عدل هم معنايش اين است كه هر چيزي را در جاي خودش قرار بدهيد؛ حق را در جاي خودش قرار بدهيد، حق را بشناسيد و حق را احقاق كنيد.
ممكن است برخي از مستمعان ما در اثر كوتاهي سطح فكرشان، ساده لوح بودنشان، درس نخواندگي شان، به خواب ها علاقه مند باشند، به آن مقتل هائي كه سند تاريخي ندارند علاقه مند باشند. به بعضي از تعبيرات، عبارت ها، گفتارها، هنجارها، رفتارهاي گريه خيز بي مغز علاقه مند باشند؛ اين تقاضا هست. اگر يك سخنران ديني برابر اين تقاضا، عرضه اي را ارائه كند، معلوم مي شود او تابع مكتب اعتدال است، نه عدل. او مي بيند كه مخاطبينش چه مي خواهند، او هم همان را مي گويد. آيا اين است من ينصرني؟ يا آن است كه مخاطب به چه نيازمند است!
شناخت تكليف صحيح، از وظايف خطير روحانيان
شما اطباي مردميد؛ طبيب مي داند كه كجا عطش، عطش صادق است؛ كجا عطش، عطش كاذب. يك روحاني كار طبيب را مي كند، كار منجم را مي كند، كار انبياء را هم انجام مي دهد. طبيب تشخيص مي دهد كجا عطش صادق است، كجا عطش كاذب، يك بيمار، دستگاه گوارش او سالم است، محتاج به آب است؛ اين عطش، عطش صادق است؛ طبيب مي گويد به او آب دادن ضرري ندارد. اما يك بيماري كه دستگاه گوارشش عمل شده، تازه از اتاق عمل به روي تخت آسايشگاه آوردند. اينجا پزشك مي گويد: اگر يك قطره آب به اين بيمار برسد، براي او زيانبار است. او چند ساعتي بايد اين عطش را تحمل كند، تا اين زخم ها و اين تشكيلاتي كه ما از نزديك ديديم، رو به بهبودي برود، بعد به او آب بدهيد؛ فعلا به او آب ندهيد. عطش، عطش زيانبار است. اين طبيب مهربان است، مي داند كجا با چاقو رفتار كند، كجا مهرباني كند، كجا منع كند، كجا امر كند، كجا جذب كند، كجا دفع كند؛ اين كار طبيب است.
يك منجم صادق حاذق هم مي داند صبح صادق كدام است، صبح كاذب كدام است؛ كي وقت نماز است، كي وقت نماز نيست! آن روشنائي باريكي كه به دنبال تاريكي شب است، صبح كاذب است. اين كه مثل دم گرگ افق روشن مي شود، عمودي؛ اين يك روشنائي كاذب است، براي اينكه به دنباله شب است. دنباله شب، شب است؛ روز نيست! اما وقتي كل افق نوار خاص پيدا كرد؛ بالايش سياه، پايينش سفيد است، اين كل افق را روشن كرده؛ اين صبح، صبح صادق است و وقت عبادت. اين را يك منجم تشخيص مي دهد كه صبح صادق كدام است، صبح كاذب كدام است.
ضرورت توجه گويندگان، مداحان و عزاداران به معارف ناب حسيني(ع)
شما بزرگواران هم بايد تشخيص بدهيد كدام تقاضا صادق است، كدام تقاضا حق است. مداحان محترم را توجيه كنيد كه هر چيزي را نخوانند! خود روضه خوان ها هم مواظب باشند؛ اساس بر آن معرفت است. همه شما، يا اكثر شما به اين معارف آشنائيد كه بالاخره يك اطلاق و تقييدي هست، يك تعميم و تخصيصي هست؛ اگر يك عامي هست، يك خاصي هست؛ اگر يك مطلقي هست، يك مقيدي هم هست. در بسياري از روايات ما دارد كه: اگر براي سيدالشهداء(ع) كسي گريه كند اهل بهشت است، سعادتمند است، فضيلت براي اوست؛ در كنار اين روايات، روايات فراواني دارد: عارفاً بحقه(14)؛ اين مقيد آن اطلاقات است.
پس هر گريه اي و هر اشكي نمي تواند انسان را به مقامات عاليه برساند! آن گريه اي كه آدم به معارف اين خاندان آشنا بشود. اگر خداي ناكرده مقتلي ضعيف باشد، سند نداشته باشد؛ يا با وهن و وهم اين خاندان (معاذ الله) همراه باشد؛ آدم نه بايد اينها را بخواند، نه بايد موافق باشد كه كسي اينها را بخواند، نه اشك در برابر اينها آن فضيلت را به همراه دارد!
اجتناب از وسيله باطل در رسيدن به اهداف حق
يكي از بيانات نوراني سالار شهيدان، حسين بن علي بن ابي طالب اين است كه هرگز هدف وسيله را توجيه نمي كند. اينچنين نيست كه ما بگوييم: چون هدف بالاست، از هر وسيله اي مي توان استفاده كرد و اشك آورد! فرمود: من حاول امرا بمعصيه الله كان افوت لما يرجو و اسرع لمجي ما يحذر(15). اگر كسي بخواهد از راه گناه و خلاف به يك مقصدي برسد، اين زودتر از ديگران از هدف باز مي ماند و محروم مي شود؛ هرگز نمي شود از راه باطل به مقصد صحيح رسيد. هرگز هدف وسيله را توجيه نمي كند، هرگز نمي شود از وسيله باطل به هدف صحيح رسيد؛ از گريه باطل، از خواندن باطل، از مداحي باطل، از روضه خواني باطل كه سندي ندارد، محتوائي ندارد، با جلال و شكوه اين خاندان هماهنگ نيست، با هدف نهضت سالار شهيدان هماهنگ نيست، هرگز با چنين گريه اي انسان نمي تواند به مقصد برسد؛ منتها در همه موارد قولوا له قولا لينا(16) است. اگر بخواهيد اثر بكند، بايد قول لين باشد. اگر تند و تيز برخورد كرديد، مي دانيد موضع گيري است و بي اثر است. بنابراين قولوا له قولا لينا است، آن وقت آثار فراوان خود را هم به همراه دارد.
انگيزه قيام سيدالشهدا(ع)؛ احياي قرآن و عترت
جريان سيدالشهداء، مستقيما تقابل اسلام و كفر بود. از اين افرادي كه مظلومانه شربت شهادت نوشيدند، در جريان تاريخ كم نبودند. آن حسين بن علي كه در جريان فخ شربت شهادت نوشيد، سر او را هم بريدند، آنها را به بدترين وضع شهيد كردند، آنها هم شهيد شدند؛ اما آنها شهادتشان جهاني نشد كه ابديت پيدا كند و بماند! اين حسين بن علي با آن حسين بن علي فرق ها دارد. اين فقط و فقط براي قرآن و اسلام و توحيد قيام كرده.
شمال شايد اين روزها شنيده ايد كه ابوريحان بيروني معاصر مرحوم بوعلي است. او از حكماي بزرگ قبل از هزار سال ماست. ايشان كتاب متقني دارد به نام تحقيق مال الهند. آنچه كه از اسرار علمي و غيرعلمي در هندوستان آن روز واقع بود، ايشان بررسي كرد. ايشان در همين تحقيق مال الهند من مقوله مقبوله او مرزوله، صفحه 96 طبع حيدرآباد، مي گويد: در سال 53 هجري قمري، وقتي بخشي از غرب فتح شد و آنها هم بت پرست بودند و بت هاي سلاطين و خانواده هاي سلطنتي مكلل و مرصع و مزين بود و به عنوان غنائم جنگي در اختيار معاويه قرار گرفت، معاويه از اين بت هاي مرصع و مكلل استفاده كرد، اينها را از راه كشتي حمل كرد به هند و به دربار هند و سلاطين بت پرست هند فروخت؛ اين را، هم ابوريحان بيروني نقل مي كند، هم ابوالحسن عامري اين دو حكيم نقل مي كنند كه هر دو مال قبل از هزار سالند.
معاويه به عنوان خليفه مسلمانها اين كار را كرده! يك خليفه رسمي مسلمانها از راه بت فروشي دارد سرمايه جمع مي كند!! اين مبارزه علني با دين است! آن روز نمي توانست صريحا بگويد لعبت هاشم بالملك فلا، ولي عملا گفته. بعد جنگ ها راه انداخت و زمينه را آماده كرد؛ مانده حسين بن علي بن ابيطالب! اين را هم از سر راهشان برداشتند، بعد صريحا اعلام كردند: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل(17). اين تنها حرف يزيد نبود! اين حرف دوران اموي است. دودمان ننگين اموي از آن وقتي كه به عنوان خليفه مسلمانها بت را دارد مي فروشد و از اين راه سرمايه به دست مي آورد، اين از همان روز گفته: لعبت هاشم بالملك! منتها جرأت علني كردن را نداشت. زمينه را فراهم كرد، طولي هم نكشيد. سال 53، يا 54 پدر اين كار را كرده؛ 7 سال بعد پسر، تريبون اموي را به دست گرفته و گفته: لعبت هاشم بالملك. در چنين مقطعي جا براي صبر نيست!
آگاهي كامل امام حسين(ع) از عواقب قيام كربلا
وجود مبارك حسين بن علي گذشته از جريان علم غيب، كل اين مسائل را از نزديك تحليل كرده. ببينيد ابن عباس از دودمان محترم اينهاست، شاگرد پدر اينهاست، به اينها ارادتمند است؛ مكرر در مكرر به حضور ابي عبدالله شرفياب شد، آقاجان! نرو، زن و بچه را به همراه نبر؛ من مي شناسم اينها كي اند!! پس در مكه بمان و اگر نشد برو يمن، شيعيان پدرتان در يمن اند. من كوفي را مي شناسم؛ كوفه نرويد، عراق نرويد. يك كمي صبر كنيد، بگذاريد اين حجاج از عرفات و مشعر و منا برگردند، ببينند با آنها چه جور حرف مي خواهي بزني، آنها به شما چه مي گويند! بالاخره اينها در اقطار عالم پراكنده مي شوند، حرف اينها را هم بشنويد.
مكرر در مكرر ابن عباس به حضور مبارك سيدالشهداء رفته بود؛ گاهي درباره مكه ماندن شان، گاهي درباره يمن رفتنشان، گاهي درباره عراق نرفتنشان، گاهي درباره صبر كردنشان. عرض كرد: الان ترويه است، همه امروز عازم عرفات و مشعر و منايند، كار مهم حاجي ها در عرفات و مشعر و منا است؛ الان جاي تصميم گيري نيست! يك مدتي صبر بكنيد كه اينكه برگردند، دوباره بيايند مكه، طواف شان را انجام بدهند، از احرام به در بيايند، حال عادي پيدا كنند، با آنها مشاوره سياسي بكنيد، ببينيد نظر چيست! فرمود: نه! تو درست تشخيص نمي دهي، الان وقتش است. يك روز هم دير است! شما اموي را نشناختي. مي بينم من مشرق و مغرب بروم، دست بردار نيستند؛ سخن از من نيست.
بعد ابن عباس عرض كرد: شما كه مي دانيد اينها با پدرتان در كوفه آن كار را كردند، با برادرتان آن كار را كردند؛ پس زن و بچه را همراه نبريد. فرمود: نه! اينها را بايد ببرم؛ تو نمي داني! چون آن روز كل اين خاورميانه در اختيار اموي بود كه الان در حدود 40-50 كشور است. دو تا امپراطوري قوي در خاورميانه بود؛ يكي امپراطوري ايران بود، شاهنشاي ايران بود كه فتح شد، يكي هم امپراطوري قوي و قدر قدرت روم بود كه آن هم فتح شد، از غرب و شرق تمام غنائم آمده به حجاز و حكومت اموي يعني حكومت خاورميانه؛ چه اينكه حضرت امير(ع) هم كه حكومت داشت، حكومت بر كل خاورميانه بود، نه جزيره العرب.
سرهمراهي خاندان امام حسين(ع) با آن حضرت
در چنين فضائي كه خاورميانه كلا در اختيار اموي بود، وجود مبارك سيدالشهداء به ابن عباس فرمود: الان وقت صبر كردن نيست، من هر يك لحظه هم صبر بكنم، اينها بيشتر تيشه به ريشه اسلام مي زنند. در چنين موقعيتي وجود مبارك سالار شهيدان فرمود: خاورميانه را من بايد بيدار بكنم. خودم مي روم عراق، همانجا شربت شهادت مي نوشم؛ مكه مي فهمد، عراق مي فهمد، فاصله 300 فرسخي مكه و عراق مي فهمند، روستاها و شهرها مي فهمند، كساني كه براي من نامه نوشتند يا من نامه نوشتم مي فهمند، كساني كه براي من پيام دادند يا من پيام دادم مي فهمند، كساني كه صداي ما را شنيدند مي فهمند؛ اما شام را چه كنيم؟ آن پايتخت رسمي است. من بايد يك عده را به همراه داشته باشم كه اينها پيام ها را به شام برسانند! آنها زن و بچه هاي منند. شما نمي داني من چرا اينها را مي برم!
بنابراين جريان سيدالشهداء مبارزه مستقيم اسلام و كفر بود. به دليل اينكه خليفه رسمي آن روز از راه بت فروشي ثروت مي اندوخت، بعد از 7سال هم پسرش آن حرف نحس را زد كه لعبت هاشم بالملك! شما در بسياري از اين شبهاتي كه مي بينيد، جهان كفر الان عليه اسلام و انقلاب اسلامي همين توطئه را دارد.
لزوم تحصيل حسن فعلي و فاعلي در انجام تكاليف
بنابراين شعار رسالت شما، وظيفه شما تبليغ همه احكام اسلامي در همه شئون است و آنچه كه مي تواند به ثمر برسد صدق خبري، يك؛ و صادق بودن مخبري، دو. بقيه يقيناً به عهده خداست! اگر صدق خبري بود، يعني ما حرف عالمانه زديم، يك؛ و كاسب كارانه برخورد نكرديم، دو؛ هم حرف خوب زديم، هم آدم خوبي بوديم، يقيناً مي شويم انصار ابي عبدالله. من ينصرني، من يذب عن حرم الرسول، هل من موحد يذب، هل من ناصر ينصر را ان شاءالله عمل كرديم.
از ما بيش از اين نمي خواهند كه حرف ما عالمانه باشد، قولوا قولا سديداً(18)؛ خودمان هم عالمانه و متعبدانه ناشر دين باشيم، بقيه را او تأمين مي كند! تأثير سخن در دلهاي مخاطبان به عنايت الهي است.
فرمود: شما به گوش برسان، از گوش به دل به عهده من. مگر ما مي توانيم در دل هاي مردم اثر بكنيم؟! ما فقط حرف مي زنيم، يا كتاب مي نويسيم، همين! اين نقوش مكتوب به باصره خواننده مي رسد، اين آهنگ ملفوظ به سامعه شنونده مي رسد ولاغير! از گوش به هوش كار ديگري است، از چشم به هوش كار ديگري است. فرمود: اگر اين دو عنصر محوري در يك خطيب بود؛ صدق خبري و صادق مخبري، بقيه را من راه اندازي مي كنم و اثر مي گذارم، مردم هم طبعا مسلمانند.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران در پرتو قيام سالار شهيدان(ع)
اين انقلاب هم به بركت تاسوعا و عاشورا و اربعين و مناسبتهاي اهل بيت عصمت و طهارت شكل گرفت. برخي از شماها كاملا در متن انقلاب حضور داشتيد. آن راهپيمائي هاي ميليوني تاسوعا و عاشورا مجبور كرد مستشاران آمريكائي را كه فرار كنند، خونريزي ها هم نبود! وقتي سيل راه بيفتد، بيگانه فرار مي كند. بختيار يك راهپيمايي 400هزار نفره به عنوان حمايت از قانون اساسي راه اندازي كرد، ساواكي ها و مزدوران خود را با يك صف متشكلي در خيابان انقلاب تهران به راه انداخت كه چشمگير بود. اينها خيال كردند با 400هزار نفر از قانون اساسي حمايت كردند و قانون اساسي سلطنت موروثي را امضاء كرده است، اين انقلاب شكست مي خورد! طولي نكشيد كه تاسوعا و عاشورا شد، سيل راه افتاد، آنها ناچار شدند فاصله بگيرند.
الان هم همان طور است. اگر خداي ناكرده يك حادثه اي بيايد، كشور را حسين بن علي فتح كرده است و در شب هاي عمليات، در زمان هاي جنگ آن نوارهاي خط مقدم و خاكريز اول يا حسين، يا حسين بود، بعد اگر هم در خط چهارم و پنجم بود، سرود اي ايران بود! اين كربلا بود ايران را حفظ كرد و اين شرف ماست، سرمايه ماست، دين ما و انقلاب ما با اين زنده شده است! آن وقت حيف است كه اين از آن عظمت و جلال و شكوه فاصله بگيرد.
بيانات معظم له در آستانه ماه محرم در ديدار با جمع كثيري از علماء، اساتيد، فضلاء، طلاب و مجمع نمايندگان طلاب استان مازندران و جمعي از سپاهيان و دانشجويان- قم، دي 1384
1- نساء/ 1
2- آل عمران/ 18
(3 و 4) آل عمران/ 21
(5) صف/ 4
(6) صف/ 10 و 11
(7) صف/ 14
(8) بحارالأنوار/ 45/46
(9) ر. ك: صافات/ 102
(10) الكافي/ 2/ 352
(11) بحار الانوار/ 44/364

(12) برداشت از: صافات/ 102
(13) نهج البلاغه/ خطبه 79
(14) الكافي/ 4/580 تا 582- باب فضل زياره أبي عبدالله الحسين(ع)
(15) الكافي/ 2 / 373
(16) طه/44
(17) اللهوف/181
(18) احزاب /70

 



عيب جويي از نگاه آموزه هاي اسلامي

هانيه اسدي
زندگي اجتماعي انسانها در كنار يكديگر نيازمند وضع قوانين و مقرراتي است كه روابط بين آنها را تنظيم كرده و از آفات آن جلوگيري كند. خداوند متعال براي سامان دادن به زندگي اجتماعي بشر، آنها را به سوي اموري تشويق كرده و از اموري ديگر بازداشته است. يكي از اين امور بازداشت شده عيب جويي است كه در مطلب حاضر به بررسي اين رذيله اخلاقي پرداخته شده است.
¤¤¤
قرآن كريم درآيات مختلف افراد را به صفت مذموم پرهيز داده است. در اين باره در آيه 12 سوره حجرات مي فرمايد: «... ولاتجسسوا... از عيوب مردم تجسس نكنيد». علامه طباطبايي در تفسير اين آيه مي نويسد: «تجسس به معناي پيگيري و تفحص از امور مردم است. اموري كه مردم عنايت دارند پنهان بماند و تو آنها را پيگيري كني تا خبردار شوي. به بيان ديگر دنبال عيوب مردم را نگيرد و دراين مقام برنيايد كه اموري را كه صاحبانشان مي خواهند پوشيده بماند آنها را فاش سازد.» (ترجمه الميزان/ ج18/ ص 484) خداوند متعال در اين آيه جست وجو در عيوب و كاستي هاي مؤمنان را ممنوع مي كند و خواهان حفظ آبروي آنهاست.
در آيات ديگر با كلماتي از ريشه همز و لمز اين آيه نهي تكرار شده است: «ويل لكل همزه لمزه (همزه/1)، واي بر هر عيبجوي مسخره كننده اي.» همز در اصل به معناي شكستن است؛ زيرا عيبجويان شخصيت ديگران را درهم مي شكنند. (نمونه/ ج72/ ص903) گرچه تفاوت هايي بين دو واژه همز و لمز وجود دارد اما در مجموع اين دو واژه به يك معناست و مفهوم وسيعي دارد كه هرگونه عيب جويي، غيبت، طعن و استهزاء به وسيله زبان و علائم و اشارات و سخن چيني و بدگويي را شامل مي شود. (نمونه/ج72/ص113)
سوره همزه با تهديد شديد و نفرين از جانب خداوند آغاز مي شود. نفريني كه هدف آن افرادي هستند كه با گوشه چشم، اشاره ابرو و يا با نيش زبان ديگران را استهزاء كرده و عيب جويي مي كنند. حفظ آبروي افراد به قدري مهم است كه خداوند قانون شكنان را نفرين مي كند؛ زيرا آبرويي كه ريخته شد به راحتي به دست نمي آيد. ضمن اينكه باعث ايجاد دشمني و از بين رفتن دوستي ها نيز مي شود.
خداوند متعال در آيه 11 سوره حجرات مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورديد نبايد قومي قوم ديگر را مسخره كند شايد آنها از اينها بهتر باشند... و از يكديگر عيب مگيريد». سياق آيه مي فهماند كه هيچ كس را مسخره نكنيد شايد او نزد خدا از شما بهتر باشد. كلمه انفسكم با همه كوتاهي اش حكمت الهي را بيان مي كند و از اين است كه مسلمانان از يكديگرند و افشاي عيب يك نفر در حقيقت افشاي عيب خود است. همان طور كه انسان عيب خود را نمي گويد نبايد عيب ديگران را هم بازگو نمايد.
مقام معظم رهبري در اين زمينه فرمودند: «به هركسي ممكن است يك اتهامي وارد شود. تا وقتي كه ازطريق قانوني جرمي ثابت نشده است، نه در خود قوه، نه در بيرون قوه، نه در تريبون ها و منبرهاي رسمي، نه در وسائل ارتباط جمعي، كسي حق ندارد آبروي يك مسلماني را ببرد... بعضي اوقات انسان مي بيند روي قوه قضاييه فشار مي آورند كه آقا افشا كنيد. نه آقا، هيچ لزومي ندارد افشاكردن. در موارد خاصي بله، شارع مقدس مشخصا و معينا خواسته است كه مردم مجازات را ببينند يا مجازات شونده را بشناسند؛ اينها موارد خاصي است، مال همه جا نيست.... چون وقتي گفتيد، متهم است، افكارعمومي تفكيك نمي كند بين متهمي كه هيچ گناهي نكرده است با آن كسي كه شواهدي بر گناه او وجود دارد. حتي بعد از اثبات جرم هم چه لزومي دارد؟... حتي اگر چنانچه فرض كنيم يك نفري جرمي هم كرده است، اين جرم در دادگاه صالح اثبات هم شده است، اين شخص به مجازات محكوم شده است- فرض كنيد رفته زندان- چه لزومي دارد ما اسم او را در روزنامه ها منتشر كنيم تا بچه اين آدم كه دارد مدرسه مي رود، ديگر رويش نشود مدرسه برود؟ چه اشكال دارد كه اين مدت زندانش را بگذراند، بيايد بيرون، خودش و خانواده اش زندگي عادي شان را ادامه دهند؟ خب، جرمي كرد، مجازات شد، تمام شد ديگر. بايد حتماً آبروريزي بشود؟ نخير، كسي نبايد اينجور عمل كند... افكار عمومي از اين مسئله چه لذتي مي برد؟ براي افكار عمومي چه فايده اي دارد كه بداند زيدي، عمروي، بكري متهم به فلان عمل خلافي است؟ (بيانات در ديدار مسئولان قوه قضائيه، 6/4/09)
عيب جويي يا نهي از منكر
عيب جويي با نهي از منكر متفاوت است. عيب جويي همراه با سرزنش و تخريب شخصيت است در حالي كه نهي از منكر با هدف اصلاح و به دور از جار زدن انجام مي شود. امام خميني(ره) فرمودند: «تأثير موعظه حسنه در نفوس بسيار زيادتر است از عيب جويي و بدگويي، و ممكن است قلمها و زبانهاي عيب جو در بعضي از نفوس عصيان بياورد و به جاي اثر مثبت و نيكو اثر منفي و بد به جا گذارد و به جاي اصلاح، موجب افساد شود. «(بيانات امام در تذكر به مردم و مسئولان، 29/12/95). تعبير هديه دادن عيوب در روايات هم ناظر به اين مدعاست. امام صادق(ع) مي فرمايد: احب اخواني الي، من اهدي الي عيوبي؛ در ميان برادران ديني آن كس را بيشتر دوست دارم كه عيبهايم را به من هديه دهد. (الكافي، ج2، ص936)
آثار عيب جويي
از پيامدهاي اين رذيله به چند مورد اشاره مي شود:
1. تنهايي و انزوا
عموم مردم از معاشرت با افراد عيب جو دوري مي كنند؛ زيرا هميشه نگرانند كه مبادا تعرضي به شخصيت آنها شود. در روايات هم از معاشرت با اين افراد نهي شده است. از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده: «از معاشرت با عيب جويان بپرهيزيد زيرا هيچ كس از ضرر آنها در امان نمي ماند» (غررالحكم، ص 841) ايشان در روايت ديگري مي فرمايد: «كسي كه به دنبال عيوب پنهان مردم باشد، خداوند محبت و دوستي دل هاي مردم را بر او حرام مي كند» (غررالحكم، ص124).
2. رسوايي و فاش شدن اسرار
كسي كه به دنبال بي آبرو كردن مؤمنين است خداوند هم اسرار نهاني او را فاش مي كند. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «كسي كه در جستجوي اسرار مردم باشد خداوند اسرارش را آشكار مي كند» (غررالحكم، ص124)
از ديگر آثار مي توان به نداشتن آرامش رواني، شكل گيري عداوت عليه فرد و شريك بودن در گناهي كه فاش شده است اشاره كرد. (ر.ك: وسايل الشيعه، ج21، ص772)
توصيه به عيب پوشي
عيب پوشي در مقابل عيب جويي قرار دارد و يكي از صفات خداوند، ستارالعيوب بودن اوست. اين كار از اخلاق انسان هاي كريم و بزرگوار است كه با وجود آگاهي نسبت به عيوب ديگران از آن چشم پوشي مي كنند. اميرمؤمنان علي(ع) در اين رابطه مي فرمايند: «يكي از با ارزشترين كارهاي كريمان، «تغافل» از چيزهايي است كه از آن آگاهند» (غررالحكم، ص124) البته بايد توجه داشت كه اين تغافل شامل امور كم اهميت يا اموري كه مصلحت در پوشيدن مانده آنهاست مي شود و امور سرنوشت ساز زندگي را شامل نمي شود.
راه درمان عيب جويي
كيفر سنگين اين گناه، اهميت درمان آن را نشان مي دهد. از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: «من قال في مؤمن ما راته عيناه و سمعته اذناه فهو من الذين قال الله عزوجل: ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه في الذين امنوا لهم عذاب اليم (نور، 91) هركس درباره مؤمني مطلبي را بگويد كه با چشم خود ديده يا با گوش خود شنيده )كه به وسيله آن عيب جويي كند) از كساني است كه خداوند فرمود: كساني كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكي براي آنان در دنيا و آخرت است» (الكافي، ج2، ص753) عيب جويي بنا بر روايات سبب مي شود فرد عيبجو حتماً قبل از مرگش دچار همان عيبي شود كه از ديگران گرفته بوده است. (ر.ك: وسايل الشيعه، ج21، ص772).
راهكارهايي براي ترك اين صفت مذموم وارد شده از جمله اينكه انسان به خود و عيوب خود مشغول باشد و تا عيبي را از خودش برطرف نكرده درباره آن عيب، از ديگران عيب جويي نكند. امام علي(ع) فرمود: «كيف يصلح غيره من لم يصلح نفسه، كسي كه خودش را اصلاح نكرده، چگونه مي تواند ديگران را اصلاح كند؟» (غررالحكم، ص432)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14