(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 22 آذر 1390- شماره 20095

شباهت بهائيان به بت پرستان
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
توحيد ، ستون اصلي انقلاب اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




شباهت بهائيان به بت پرستان

يكي از تفاوت هاي اصلي اهل كتاب سه گانه پرست (كه قابل تسرّي به ثنويان و صابئي ها و يهوديان هم هست) با بت پرستان اين است كه ابتداي كيش اهل كتاب، بعثت الهي و جعل پيامبر و خليفه و الگو از طرف خداست و شرك بعداً با التقاط دين اصيل الهي با عقايد مردم بت پرست يوناني و رومي و هندي و غيره، و تحريف و انحراف در تعاليم اصيل ديني پديد آمد. در حالي كه بت پرستان، هيچ ريشه ي الهي نداشته و صرفاً با توهّم و ترس از حوادث يا انگيزه هاي جهل آميز ديگر بشري، به بت ها و خدايان آسماني-زميني معتقد شدند. پس مهم ترين تفاوت اين دو گروه در «جعل الهي» معبود آن هاست. زيرا گروهي از آن ها به معبود بودن كسي قائلند كه خداوند او را براي آن ها به عنوان «پيامبر» جعل فرمود و اگر مي خواست، فرشتگان را جعل مي فرمود. اما چون چنين جعلي (قرار دادني) از طرف خدا صورت نگرفت، پس قائلان به خدا بودن فرشتگان هم هرچند در رديف بت پرستانند، اما از آن ها بهترند. زيرا اگر خدا مي خواست از غير بشر براي بشر هدايتگري قرار دهد، فرشتگان را قرار مي داد نه بت ها را. همچنين
شباهت بهائيان به بت پرستان اين است كه حسينعلي نوري خودش ادعا كرد كه خداست (نه ابن، بلكه اب است! يعني برتر از مسيح عليه السلام در مقام الوهيت مورد ادعاي مسيحيان)، در حالي كه اگر ادعايش مبنايي الهي داشت، بايد او خود را همانند همه ي پيامبران خدا، بنده ي محض خدا معرفي مي كرد.463 در اين صورت اگر ادعايش مبتني بر «جعل الهي» بود، پيروانش اگرچه او را به مقام خدايي بالا برند و بپرستند، اهل كتاب محسوب مي شوند. اما آن ها از بت پرستان هم پست تر و در رديف فرعون پرستان بلكه از آن ها هم پست ترند. زيرا بت پرستان خودشان به جعل خداي دروغين براي خود دست زدند، در حالي كه حسينعلي نوري خود را براي اغنام بهائي، خدا جعل نمود! و فرعون قاهر و ثروتمند و قدرتمند بود، ولي حسينعلي نوري، فردي بخت برگشته، مقهور، مملوك، فقير و ضعيف بود كه همان عمارت و مختصر مخارج او و خانواده و پيروانش را نيز دولت هاي بيگانه ي غير مسلمان مي پرداختند.
ادعاي الوهيّت حسينعلي نوري را (كه به عقيده ي نگارنده، مبتلا به نوعي اختلال ادراكي و بيماري رواني بود كه امروزه كاملاً شناخته شده و شايد قابل درمان است) با اين گفت وگوي حق تعالي و بنده خالصش عيسي بن مريم(ع) مقايسه كنيد تا به تفاوت اغنام بهائي مشرك با مسيحيان منحرف اهل كتاب پي ببريد:
«و آن گاه كه خداوند به عيسي بن مريم فرمود:«آيا تو به مردم گفته اي كه من و مادرم را به عنوان دو معبود غير از خدا (به جاي خدا) انتخاب و پرستش كنيد؟!» گفت: تو منزّهي (از داشتن شريك و چنين ادّعايي)، من حق ندارم آنچه را كه برايم مقامي ثابت و شايسته نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم، تو خود مي دانستي. تو آنچه را كه در درونم است مي داني و من به آنچه كه در ذات پاك توست، آگاه نيستم. به درستي كه تو به همه ي غيب ها و پنهاني ها بسيار دانايي. من به آن ها جز آنچه را كه تو به من فرمان دادي كه بگويم، نگفتم و آن اينست كه :«الله را كه پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستيد.» و من تا وقتي در ميانشان بودم، بر آن ها گواه بودم، پس چون مرا (از ميانشان) برگرفتي، تو خود بر آن ها مراقب و ناظر بودي و تو بر هر چيزي شاهد و گواهي. اگر آن ها را عذاب كني، همانا ايشان بندگان تواند و اگر آن ها را ببخشي، پس به درستي كه تو آن ذات نفوذ ناپذير و بسيار حكيم (و مصلحت سنج) هستي.»464
خلاصه ي كلام اين كه خداوند حكيم ميان آنچه كه ريشه در جعل الهي دارد ولي تحريف شده، و آنچه كه ريشه در جعل بشري دارد، ولي به خدا منسوب و افتراء زده شده است (چه معبودها و چه قوانين و رسوم و احكام) تفاوت اساسي قائل است و از همين رو حساب مشركان را از مسلمانان و يهود و نصارا و صابئان و زرتشتيان (مجوس) جدا فرموده است (آيه ي17 سوره ي مباركه ي حج) و نكته ي جالب اين است كه در اين آيه ي شريفه، آن ها را دورترين گروه از مؤمنان (مسلمانان) و بيش از همه به مجوس نزديك ذكر نموده است كه لابد حكمتي در اين ترتيب هست. بررسي قرآن كريم نشان مي دهد كه ثنويان و تثليثيان و امثالهم كه ريشه ي الهي دارند ولي منحرف شده اند، اميد نجات دارند. اما مشركان كه جعل بشري و افتراء بر خدا، محتواي كيش ايشان است، قطعاً دوزخي و غير قابل بخشش هستند. همين جا مي توان به هويّت مشترك و سنخيّت ذاتي و وحدت سنخي بهائيان و مشركان بت پرست قديم و جديد با سكولارهاي اومانيست ملحد معاصر و علت تأكيد و حمايت غرب نسبت به بهائيان و وفاداري مطلق اين ها به آن ها پي برد و به دوزخي بودن قطعي همه ي آن ها حكم نمود.
ب) اعلام نسخ اسلام و علت آن
1: آيا بهائيت از اسلام كامل تر و بهتر است( علت ادعاي نسخ اسلام چيست)؟
نسخ هر شريعت و دين، ملاك و علتي دارد و خداوند حكيم و خبير و لطيف، هرچه را كه نسخ (منسوخ) فرمايد، حتما چيزي همسنگ يا بهتر و كامل تر از آن را به انسانها عطا مي فرمايد. چنان كه تصريحاً فرموده است: « ما ننسخ م ن آيه او ننس ها نأت ب خير م نها او م ثل ها ، الم تعلم اّن الله علي كلّ شي ء قدير؟» 465
«نسخ» در لغت يعني چيزي را از ميان برداشتن يا باطل (هيچكاره) كردن و چيز ديگري را جاي آن گذاشتن. آفتاب سايه را و پيري جواني را نسخ مي كند ، يعني بر مي دارد و جاي آنرا مي گيرد. تناسخ 466ارواح و قرون هم به اين معناست. صورتي را از محل اول آن برداشتن و در محل ديگر گذاشتن يا گذاشتن صورت ديگري به جاي آن هم نسخ است و استنساخ يعني نوشته اي را از روي يك كاغذ به كاغذ ديگري منتقل كردن. (بنابراين مي توان گفت كه « ناسخ»، معنايي شبيه جايگزين/ آلترناتيو/ دارد) در اين آيه ي شريفه، خداوند بر هر چيزي قادر و توانا معرفي شده و بلافاصله در آيه ي بعد هم فرموده كه ملك (مالكيت و پادشاهي ) آسمانها و زمين تنها از آن خداست وانسانها هيچ وليّ و ياوري غير خدا ندارند. بنابراين، اگرچه معمولاً نسخ را مربوط به ناسخ و منسوخ آيات قرآن ( مثل آيات احكام تغيير قبله يا عفو و صفح در برابر كفّار و غيره) دانسته اند، ولي در آيات ناسخ و منسوخ، حكم و آيه ي منسوخ به معني واقعي منسوخ نيست، بلكه با تغيير شرايط مثلاً از ضعف و قلّت مسلمانان به توانايي و شوكت و كثرت آنها، حكم هم تغيير كرده است(ناسخ) و چون در جايي مسلمانان در اقليت و ضعيف باشند، باز هم به همان حكم منسوخ بايد عمل شود نه ناسخ.
بنابراين صحيح تر اين است كه بگوييم مرا از « م ن آيه » در اين آيه ي شريفه، عام است و شامل هر آيه ي كوچك و بزرگ الهي، تكويني يا تشريعي و از كتاب هستي و قانوني (كتب آسماني و شرايع) يا از ذهنها و خاطره ها( يا ذاكره ي پيامبر خدا) رفتن براي ابا حه ي ترك آن فعل خاص معمول (اوننس ها) مي شود؛ زيرا اين گونه نسخ و جايگزيني، شايسته ي قدرت مطلقه الهي و مالكيّت و سلطنت عامّه و شامله و تامّه ي او بر آسمانها و زمين، و با ولايت و ياري رساني بلامنازع او سازگارتر است.
يعني اين آيه، ظاهراً اعلام حكم نسخ در سراسر آيات هستي(جهان آفرينش و تكوين) و همه ي آيات شريعت و نبوّت در تمام اديان آسماني است و همه ي آيات مختلف هستي و شرايع و نبوات و آيات قرآني مصاديق آنند. خصوصاً كه قبل و بعد از اين آيه، در مورد اهل كتاب( يهود و نصارا) صحبت و ايرادگيري شده و تلويحاً به نسخ يهوديت و مسيحيت و كتب ايشان توسط اسلام و قرآن اشاره مي شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
463 . بر اساس آيات مختلفي از قرآن كريم، اصلي ترين محتواي رسالت همه ي پيامبران راستين (عليهم السلام) اين است كه: فقط خدا را بپرستيد (عبوديّت خالص) و از من (پيامبر) اطاعت و از طاغوت اجتناب كنيد و به عبوديّت (عبادت، اطاعت و لايت) شيطان تن ندهيد. ر-ك: سوره ي مباركه ي نحل/36 و سوره ي مباركه ي ياسين/60-61 و سوره مباركه انبياء/25 و بسياري آيات شريفه ي ديگر.
464 . سوره مباركه مائده/ آيات116تا118.
465 . سوره مباركه بقره/106: هر آيه اي را كه يكسره برداريم يا از يادش ببريم( به فراموش كردن آن واداريم يا آنرا به تأخير اندازيم) بهتر از آن يا مانندش را مي آوريم. آيا نمي داني كه خداوند به هر چيزي تواناست؟ (اين تنها آيه قرآن است كه تصريح به نسخ برخي آيات دارد.)
466 تناسخ ورثه يعني وارثاني بعد از وارثان بميرند و اصل ميراث تقسيم نشده باقي بماند. در نسخ، معناي محو كردن و تبديل و تغيير نهفته است.
(تفسير من وحي القرآن، ج 2، ص 149).
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
توحيد ، ستون اصلي انقلاب اسلامي

ديكتاتوري و وابستگي، ويژگي دوران پهلوي
ملت و كشور ما پس از گذراندن دوران طولاني سلطه هاي استبدادي و خاندانهاي پادشاهي - كه يكي پس از ديگري آمدند و رفتند - در حالي وارد مرحله دنياي نو شد كه از طرفي عصر ديكتاتوري در آن تمام نشده بود، و از طرف ديگر دوران وابستگي در آن آغاز شده بود. اگر به مقطع اخير تاريخي كشورتان - قبل از انقلاب - نگاهي بكنيد، مي بينيد ما در حول و حوش اين پيچ تاريخي كه انقلاب آن را براي ما به وجود آورد، در چه وضعي بوديم؛ در اين صورت مي توانيم موقعيت كنوني خود را درست تشخيص دهيم. در آن مقطع، عصر استبداد و ديكتاتوري در اين كشور به عصر وابستگي تبديل شد. البته وابستگي كشور دفعتاً پيش نيامد، بلكه از اواخر دوران قاجار به تدريج وابستگي به اقتصاد و سياستهاي جهاني و دولتهاي بيگانه با دادن امتيازات پي درپي به خارجيها - كه به زيان ملّت ايران بود - شروع شد. بعد وقتي دوران استبداد به خاطر نهضت مشروطيت و قضاياي ديگر ضعيف گرديد، ناگهان علم شوم و ننگين وابستگي در حكومت پهلوي بلند شد؛ يعني حاكميت سياستهاي وابسته و قراردادهاي تحت فرمان و حاكمان و شخصيتهاي سياسي دست نشانده و گوش به فرمان خارجي؛ البته ديكتاتوري هم در آن بود و روزبه روز خطرناك تر و مدرن تر و سخت تر هم مي شد. انقلاب در چنين شرايطي به پيروزي رسيد؛ يعني ملّت ايران در آن واحد حركت عظيمي را شروع كرد كه هم عليه ديكتاتوري و استبداد و حكومتهاي خودكامه اي بود كه قرنهاي متمادي بر اين كشور حاكم بودند، و هم اين حركت بر ضدّ وابستگي، دست نشاندگي، گوش به فرمان بودن و تابع قدرتهاي بيرون اين مرزها قرار داشتن بود. انقلاب در مقابل اين دو عارضه كه براي كشور ما بسيار عميق و ديرين و خطرناك بود، پنجه درپنجه انداخت. لذا كار انقلاب دشوار بود.
بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان
دانشگاههاي استان زنجان ـ 22/7/82
توحيد، ستون اصلي انقلاب اسلامي
اگر انقلاب متّكي به اعتقاد ديني و ايمان اسلامي نبود، نمي توانست پيروز شود. ايمان يكايك مردم بود كه توانست اين حركت را به وجود آورد و استمرار بخشد. قبل از انقلاب اسلامي همه نهضت هاي صدوپنجاه سال اخير همين هدف را دنبال كردند، ولي با ناكامي روبه رو شدند. انقلاب توانست در همان راه با قدرت پيش برود و بر عوامل ناكامي اش غلبه كند. چرا؟ چون انقلاب اسلامي حرف نويي را به ميان آورد؛ حرف نويي كه مي توانست در دنياي افكار عمومي، بخصوص در دنياي اسلام، براي خود جا باز كند. قسمت اعظم اين حرف نو توحيد بود؛ با معناي عميق و دقيق و همه جانبه آن. توحيد يعني حاكميت ارزشهاي الهي بر جامعه و نفي حكومتهاي طاغوتي، استبدادي، فاسد و طغيانگر بر ارزشهاي انساني و اصيل. بنابراين توحيد ستون فقرات و ركن اساسي شعار اسلامي و پيام انقلاب اسلامي بود.
بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان
دانشگاههاي استان زنجان ـ 22/7/82
توجّه به كرامت انساني، از اركان انقلاب
ركن ديگر انقلاب اسلامي، توجّه به كرامت انسان است. جامعه اي كه در يك مجموعه جغرافيايي و سياسي زندگي مي كند، كرامتش اقتضا مي كند كه آزاد و مستقل باشد و استعداد او شكوفا ¤ اگر انقلاب متّكي به اعتقاد ديني و ايمان اسلامي نبود، نمي توانست پيروز شود. ايمان يكايك مردم بود كه توانست اين حركت را به وجود آورد و استمرار بخشد. قبل از انقلاب اسلامي همه نهضتهاي صدوپنجاه سال اخير همين هدف را دنبال كردند، ولي با ناكامي روبه رو شدند. انقلاب توانست در همان راه با قدرت پيش برود و بر عوامل ناكامي اش غلبه كند.
شود؛ بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ مورد تحقير و اهانت قرار نگيرد و شخصيت ذاتي او بروز كند. اين چيزي بود كه در طول دوران حكومتهاي استبدادي و سپس حكومت وابسته پهلوي ناديده گرفته شده بود. حكومتهاي استبدادي گاهي خدمات بزرگي هم از قبيل فتوحات و عمران و آبادي به ملّت كرده اند؛ اما بزرگ ترين ارزش انساني هر انسان را كه عبارت است از آزادي، اختيار، استقلال و در اختيار داشتن سرنوشت خويش، از ملّت ايران گرفته بودند. اين طبيعت همه حكومتهاي ديكتاتوري است.
متأسّفانه بايد به شما بگويم كه در بسياري از كشورهايي كه پرچم ديكتاتوري ندارند، بلكه پرچم آزادي و ليبراليسم و تكيه به رأي مردم دارند، باطن كار همان ديكتاتوري و تسلّط بر اراده هاي مردم است. در حقيقت امروزه در بسياري از كشورهايي كه شعار و شيوه سياسي شان دمكراسي است، مردم از آزادي انديشه، فكر و اختيار براي تصميم گيري برخوردار نيستند و اين آزاديها تحت لايه هاي گوناگون تبليغات، پنهان مي شود. اين چيزي است كه امروز روشنفكران برجسته غرب - چه در امريكا و چه در اروپا - به صراحت آن را بيان مي كنند. كرامت انسان - كه انقلاب اسلامي پرچمدار كرامت انسان است - نقطه مقابل اين حالت و رويّه است.
بيانات در ديدار اساتيد و دانشجويان
دانشگاههاي استان زنجان ـ 22/7/82
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14