(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 22 آذر 1390- شماره 20095
PDF نسخه

گفت وگويي متفاوت با بهترين فوتباليست اين روزهاي كشور
بسيجي كرماني كه كمر آمريكا را شكست
برداشت دوم
ساعت 25
خبر سوم
فصل مشترك
يادداشت سوم
بوي بارون
يك چكه اينترنت



گفت وگويي متفاوت با بهترين فوتباليست اين روزهاي كشور
اعتراض وظيفه من است
گفت وگويي متفاوت با بهترين فوتباليست اين روزهاي كشور
اين سطرها را بخوانيد تا «مجتبي جباري» را بهتر بشناسيد
توصيه حضرت امير به مالك اشتر تأثيرگذارترين جمله زندگي ام بود...

«مجتبي» را به جرأت مي توان بهترين چهره اين روزهاي فوتبال ايران ناميد. او اساساً آدم متفاوتي است همچنين فوتباليست متفاوتي. نگاه او به مقوله فوتبال و از آن مهمتر به زندگي موجب مي شود تا به او بگوييم «خاص».پسر احساسي اردوگاه استقلال كه چند سالي به عنوان «بازيكن بدشانس» ملقب بود سال نود را با قدرت آغاز كرد.تصاحب يكي از پست هاي مهم در تركيب تيم ملي و جلب اعتماد «كارلوس كي روش» اولين نشانه بود براي ورود «مجتبي» به جاده خوشبختي. گرچه حضور او طي اين سالها در تركيب استقلال با فراز و نشيب هاي فراواني همراه بوده است اما آنچه كه او اين روزها با «پيراهن آبي» به نمايش مي گذارد، نويدبخش پايان آن روزهاي بدشانسي است.«هشت» پر سر و صداي فوتبال ايران بيرون از مستطيل سبز نيز انسان خاصي است و به گونه اي متفاوت با اتفاقات زندگي همراه مي شود.گاه احساسات نهفته اش غليان مي كند و مي شود همان چيزي كه حدود دو هفته قبل در جدال كلامي اش با سرمربي آبي پوشان از وي ديديم و گاهي نيز آن قدر آرام و گوشه نشين است كه گويي «درون گراترين» انسان روي زمين را ديده ايم. پس از آن جنجال پر سر و صداي «مجتبي»، درخشش او در دربي هفتاد و سوم كه به پيروزي شعف برانگيز براي آبي جامگان منتهي شد بار ديگر نام جباري بر سر زبان ها افتاد و همين مسئله علت العلل اين گفت وگوي متفاوت بود با بازيكني كه «مثنوي معنوي» مي خواند، با رمان هاي خارجي هم به دوردست ها مي رود و مي خواهد از فوتبال پلي به سوي معنويات بزند و...جباري را انتخاب كرديم چون هم ستاره ميدان است و هم اخلاق و دين داري اش را فداي زرق و برق مستطيل سبز نكرده و دعا مي كنيم هميشه همين مجتباي خوش اخلاق حرفه اي بماند!
حميد رضا تراب پور
فكر مي كنم سال نود براي تو، سال متفاوتي بود، سال اوج گيري دوباره و سالي كه ديگر از آن بدشانسي ها خبري نشد.
- خب بله، سال خوبي بود. از ابتداي اين فصل تمام تلاشم را كردم تا به فرم مطلوب برسم هر چند خيلي سخت بود اما كوتاه نيامدم و ادامه دادم. يكي از دلايل اصلي اين شرايط خوب من، پزشك تغذيه ام آقاي «دكتر فرج زاده» بود كه جا دارد ازايشان تشكر ويژه اي داشته باشم؛ بعد هم كه آقاي مولايي به استقلال آمدند و تمرينات بدنسازي ويژه اي را برايم در نظر گرفتند خيلي آماده تر شدم. اين مسائل كمك كرد تا راحت تر تمرين كنم و در خدمت تيم باشم.
در همين سال به مهره غيرقابل انكار «تيم كارلوس كي روش» مبدل شديد.
- داستان من و تيم ملي داستان متفاوتي است. من برخلاف خيلي ها از طريق تيم ملي معروف نشدم و در باشگاه ها به شهرت رسيدم؛ البته در اين سالها همواره در اردوهاي تيم ملي حضور داشتم و در 18 سالگي توسط برانكو از ابومسلم به تيم ملي فراخوانده شدم اما زياد بازي نكردم كه يكي از دلايل اين موضوع مصدوميت ها و دليل ديگرش به مقاطعي برمي گردد كه كيفيت بازي نفرات خيلي اهميتي نداشت و لژيونرها تحت هر شرايط در تيم ملي بازي مي كردند.
اگر اشتباه نكنم 25 بازي ملي داري؟
- بله
كم نيست؟
- كم است، بله اما خب كاري نمي توان كرد.
داستان «كارلوس كي روش» با خارجي هاي قبلي تيم ملي متفاوت است، شنيده ايم كه خيلي به بازي تو علاقه دارد.
- بله البته در دوره هاي قبلي هم مربيان بدي نداشتيم اما مصدوميت هاي پشت سر هم مانع راهم شده بود. «كي روش» تجربه زيادي دارد و از برخورد ايشان با كادر فني، بازيكنان و كليه عوامل تيم ملي لذت مي برم و درس مي گيرم. يك بار جمله اي را به ما گفت كه خيلي مهم بود و تا آن روز از زبان هيچ مربي اي نشنيده بودم.
كي روش گفت: «شما فوتباليست حرفه اي هستيد، از فوتبال لذت ببريد و دائم در استرس و فشار نباشيد.»
فكر مي كني با اين مربي، جام جهاني به ما لبخند بزند؟
- بله، ان شاءالله
ولي حتماً مي داني كه راه سختي در پيش داريم.
- اين را همه مي دانند.
پس از آن گرد و خاكي كه به راه انداختي، در دربي هفتاد و سوم آن قدر خوب بودي كه ديگر كمتركسي ياد آن مصاحبه جنجالي تو افتاد.
- البته در اين دربي خيلي سرحال نبودم و شدت سرماخوردگي ام در حدي بود كه حتي انتظار نداشتم بتوانم به زمين بروم؛ با اين حال تا وقت هاي اضافه مسابقه انرژي ام را تقسيم كردم و دوام آوردم و خوشبختانه با آن گل ها به پيروزي رسيديم. با وجود آنكه دو گل زدم و بهترين بازيكن زمين شدم اما خودم اعتقاد دارم در دربي قبلي بهتر عمل كردم.
خيلي ها مي گويند پاس زيباي اميرآبادي به تو روي گل اول، پاسي از جنس پاس هاي خودت بود.
- پاس فوق العاده اي بود؛ مهدي در آن صحنه درك خيلي خوبي از من داشت. وقتي توپ به او رسيد فرياد زدم «صبر كن، صبر كن» و مهدي هم ايستاد و وقتي من عبور كردم آن پاس فوق العاده را داد.
... و تو هم با دقت به توپ ضربه زدي؛ انگار در يك صدم ثانيه هم تصميم گرفتي استپ نكني و هم دروازه بان را فريب بدهي.
- همين طور بود. اول نشان دادم كه مي خواهم توپ را با روي پا بزنم و همين مسئله موجب شد دروازه بان آنها براي تصميم گيري تاخير كند و در لحظه آخر با بغل پا توپ را وارد دروازه كردم.
گل دوم را هم كه خيلي با آرامش از روي نقطه پنالتي زدي.
- بله، از آقا فرهاد خواستم من بزنم مي دانستم حقيقي شيرجه مي زند و توپ را به وسط زدم.
نتايج استقلال تا اينجاي فصل منتقدان تيم شما را راضي نگه داشته اما بحث كهكشاني بودن اين تيم موضوعي دوسويه است؛ برخي ريشه اين نتايج را در يارگيري اول فصل استقلال مي بينند، نظر تو چيست؟
- درباره موضوع كهكشاني نظري ندارم اما ما به معناي واقعي تيم هستيم و يك دست شما مي توانيد هر اسمي روي آن بگذاريد. شما نمي توانيد در گروه موسيقي فقط دو سه نوازنده خوب داشته باشيد و ديگران ساز خودشان را بزنند. ما در استقلال گروه اركستري هستيم كه سازها و نوا زنده ها با يكديگر همخواني دارند و همين مسئله موجب شده تا موفق عمل كنيم و نتايج خوبي بگيريم.
و اين گروه به نظر تو قهرمان مي شوند؟
- ان شاءالله
مجتبي، تو آدمي احساسي هستي؟
- بله
«برون گرا» هستي يا درون گرا»؟
- بعضي چيزها را بروز مي دهم و بعضي چيزها را نه. در اين سالها اگر هم حرفي زده ام فقط بخش هاي اندكي از نظراتم بوده است.
ظاهراً نگاه تو به زندگي و فوتبال متفاوت است.
- نمي دانم.
رفتارت مويد اين موضوع است؛ به نظر مي رسد دغدغه هايت پاياني ندارند.
- خب دغدغه كه دارم. من نمي توانم مثل خيلي ها از كنار مسائل بي تفاوت بگذرم. درسته كه گاهي «خودخوري» مي كنم ولي بازهم حرفهايم را مي زنم حتي به قيمت اينكه گروهي ناراحت شوند. اين ذات من است كه نمي توانم ساكت بمانم. وقتي انسان مي بيند كه از توانايي هاي موجود در ورزش كشورش خوب استفاده نمي شود، چرا نبايد اعتراض كند؟
قبول داري كه آدم غيرقابل پيش بيني اي هستي.
- نمي دانم، مگر اتفاقي افتاده؟
بعضي وقتها كه كسي انتظارش را ندارد اعتراض مي كني؛ حتي در سبك بازي ات و در نوع پاس دادن هايت نيز قابل پيش بيني نيستي.
- (مي خندد)
موافقي درباره نسل سوم كشورمان صحبت كنيم؟
- بفرماييد.
خب نظرت درباره اين نسل چيست؟
- خيلي از حرفها را نمي توان زد اما من معتقدم نسل مستعدي است كه متأسفانه امكانات و شرايط موجود درحد آن استعدادها نيست و به آنها براي برجسته كردن توانمندي هايشان كمك نمي كند.
مي دانم كه اهل مطالعه هستي.
- تا حدودي بله.
چه مي خواني؟
- متفاوت است، شعر زياد مي خوانم؛ مولانا را دوست دارم، مثنوي معنوي را همواره مي خوانم و در زندگي خيلي كمكم كرده است، غزليات حافظ را دوست دارم.
كتاب هاي دكتر شريعتي را مي خوانم و سخنراني هايش را گوش مي كنم و گاهي اوقات هم رمان هاي خارجي را مي خوانم.
كدام بيشتر تو را متأثر مي كند؛ معنويات مولانا يا سخنان دكتر شريعتي؟
- هر كدام جاي خودش، من حتي در فوتبال هم از اين خواندني ها كمك مي گيرم.
و اعتقادات؟
- خيلي مهم است. بعضي مواقع آن اعتقادات در حرفه آدم تأثير مي گذارد و مثلا در پيروزي ها ياري تان مي دهد اما بعضي وقت ها شايد پيروزي در كار نباشد اما به خود آدم كمك مي كند، من اعتقاد دارم اگر حرف راست بزني ضرر مي كني اما اين باعث نمي شود كه دروغ بگويم؛ آن وقت چيزهاي مهمتري را از دست داده ام.
خدا حتي در مصدوميت ها به آدم كمك مي كند اما قبل از معامله با خدا بايد با خودت معامله كني چون خودت را بهتر از هر كسي مي شناسي. انسان نمي تواند خودش را گول بزند و نزد وجدان خود مي داند چه توانايي و قدرتي دارد.
گاهي شايد بگويند «جباري» چرا مصاحبه مي كند؟ خب اين وظيفه من و امثال من است كه به خاطر نسلي كه پشت سر ما هستند و فردا از راه مي رسند حرف بزنيم و آن ها را فداي خودمان نكنيم. آدم بايد هميشه مرگ را نزديك خود احساس كند؛ آن وقت تلاش مي كند كه اگر از اين دنيا رفت راضي و خشنود برود.
اين «جباري احساسي» آخرين بار كي از ته دل گريه كرد؟
- شب عاشوراي امسال به خاطر ارباب.
كجا خيلي آرام مي گيري؟
- خانه خودم. جا دارد از همسرم كه اين محيط آرام را برايم مهيا كرده تشكر كنم.
بعد از فوت پدر خيلي ضربه خوردي، هنوز هم در آن فضا قرار داري؟
- خودم را مي زنم به فراموشي چون در غير اين صورت اذيت مي شوم. من معتقدم بايد زندگي كرد و ادامه داد.
تاثيرگذارترين جمله اي كه تا به امروز خوانده يا شنيده اي؟
- چند جمله تاثيرگذار بوده كه آنها را سرمشق زندگي ام قرار داده ام يك جمله از حضرت امير به مالك اشتر خواندم كه فرموده بودند: مالك اگر كسي را در هنگام شب در حال گناه كردن ديدي، صبح روز بعد او را به همان شكل نگاه نكن، شايد سحر توبه كرده باشد و تو متوجه نشده باشي.
گرچه قياس درستي نيست اما اگر در همين روزگار ما انسان ها معناي اين سخن را بفهميم خيلي چيزها درست مي شود. اولين بار كه اين جمله را خواندم مو بر تنم سيخ شد.
يك بيت شعر هم هست كه خيلي از آن تاثير گرفته ام:
تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
زندگينامه كدام شخصيت تو را تكان داده است؟
- زندگي دكتر حسابي. ايشان آن قدر خدمت به اين مملكت كرده كه وقتي كتاب او را خواندم تعجب كردم كه چرا سر هر كوچه يك مجسمه از او نگذاشته اند؟
شغل دوم داري؟
- بله مغازه موبايل فروشي دارم.
كلا اهل تجارت هستي و يا بهتر است بپرسم شمه تجارت را داري؟
- تجارت را دوست دارم و از كاسبي بدم نمي آيد و فكر مي كنم اگر آدم تجارت كند و كسب درآمد نمايد لذت بخش است.
«مادي» چطور، هستي؟
- صددرصد، تا جايي كه بتوانم پول درمي آورم اما از حد تعادل دور نمي شوم.
فكر مي كني اگر فوتباليست نبودي در چه حرفه اي مشغول بودي.
- سخت است، نمي دانم.
به حقت رسيده اي؟
- حقم؟ من به خيلي چيزها رسيده ام كه از حقم هم بيشتر بوده است. خدا مرا در شرايطي قرار داده كه اگر فوتباليست نشده بودم به اين جا نمي رسيدم.
بارها اين جمله را از زبان تو شنيده ايم كه؛ «اگر انتقاد مي كنم مي خواهم ورزش كشورم پيشرفت كند» كمي درباره اين جمله مي گويي؟
- جواب اين سؤال خيلي مفصل است و شايد هم دوباره به بحث هاي ديگر كشيده شود، اگر اجازه بدهيد در يك مصاحبه ديگر جواب بدهم.
تا كي ادامه مي دهي؟
- تا هر وقت بتوانم البته بستگي به شرايط دارد.
به مربيگري فكر مي كني؟
- ان شاءالله.
استقلالي ها لقب «زيدان» را به تو داده اند، واقعا فوتبال خودت را در قالب فوتبال او قرار داده اي يا اينكه بازيكن بزرگ ديگري هست كه جنس فوتبالت به آن شبيه باشد؟
- هيچ فوتباليستي را بيشتر از «زيدان» قبول ندارم. حتي يك استپ ساده «زيدان» با استپ كردن ديگر فوتباليست هاي دنيا فرق داشت و همين مسائل باعث شد به بازي اش علاقه مند شدم.
بهترين فوتباليست ايران را چه كسي مي داني؟
- بارها گفته ام كه فوتبال «كريم باقري» را قبول دارم.
و از نفرات فعلي؟
- فوتبال آندو (تيموريان) را خيلي دوست دارم و از بازي «علي كريمي» هم خوشم مي آيد.
اهل سياست هستي؟
- نه زياد، ما همين كه گليم خود را از آب بيرون بكشيم هنر كرده ايم.
ممكن است روزي وارد دنياي سياست شوي؛ مثلا نمايندگي مجلس، شوراي شهر و...
- اصلا نمي آيم.
خيلي محكم گفتي!
- چون هيچوقت وارد اين عرصه نخواهم شد.
براي جوان هايي كه مي خواهند جا پاي «مجتبي جباري» بگذارند چه حرفي داري؟
- بايد صبر كنند تا امكانات ورزش كشور چند برابر امروز شود و آن وقت پيشرفت كنند. من كه چيزي نيستم اما تا همين جا هم معجزه شده كه رسيده ام و از شانسم بوده كه افرادي سر راهم قرار گرفتند و كمكم كردند درجا نزنم.
اميدوارم روزي برسد كه پيشرفت استعدادهاي اين كشور از حالت شانس و اتفاق خارج شود و روي يك برنامه ريزي درست جلو برويم.
خيلي ها به حاشيه هاي اين روزهاي فوتبال كشور انتقاد دارند، به نظر تو فوتبال ما پاك است.
- براي اين سؤال جوابي ندارم.
ممنون از وقتي كه دادي، اگر حرفي با خوانندگان ما داري بگو.
- براي همه آرزوي موفقيت مي كنم.

 



بسيجي كرماني كه كمر آمريكا را شكست

براي من«حاج قاسم» با همين نام و لحن و نواي صميمي و ساده و خاكي، ماندگارتر است و اصلاً عناوين خودماني و بسيجي جاودانه تر اند از هر لقب و عنوان و درجه نظامي، مگر نه آن كه سر مشق بسيج، هيأت هاي عزاي حسين(ع) و مسجد بوده و هست. تا به حال ديده ايد در هيأت و مسجد كسي را با عنوان دنيايي اش بشناسند؟
مي خواهد ارباب باشد، يا رئيس يا سردار و ژنرال و يا با هر عنوان ديگر. براي من عنوان «حاج قاسم» با همين لحن بسيجي و مسجدي و هيأتي گواراتر است از هر درجه اي؛ كه اين درجه از جانب عصاره خصائل انبياء الله(ع) بر سينه همه گمنامان و بي نشان هاي خاكريز جهاد و شهادت نهاده شده است. حضرت روح الله(ره) به همه ساكنان كنوني عالم فهماند كه درجه و جايگاه و عنوان «بسيجي» زيبنده ترين درجه عوالم گمنامي و بي نشاني خداوندي است و اگر چنين است، اين نشان عالي براي چه كسي زيبنده تر و سزاوارتر، جز «حاج قاسم سليماني را بري».
«حاج قاسم« را فقط يك بار از نزديك ديدم. آن هم 15 سال پيش و براي نيم ساعت، سال هاي فرماندهي اش بر لشكر 41 ثار الله(ع) كرمان. عازم تهران بود كه خودروي در حال مأموريت او خراب شد و نياز به تعمير پيدا كرد. در دفتر فرماندهي لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع) قم در انتظار پايان يافتن جلسه فرماندهي بودم تا امضايي بر پاي نامه در خواستي ام بگيرم. در باز شد و مردي تمام قد با لبخند هميشه شكفته بر لبانش آمد و در اتاق خالي از تشريفات درست نشست كنارم. با ادب تمام و متانتي عجيب و سادگي و صميميتي كه فقط در فرزندان روستا يافت مي شود، سلام و احوالپرسي كرد. گويا كه سال هاست آدمي را مي شناسد. سپس در سكوتي عميق فرو رفت و دانه هاي تسبيحش بود كه ذكر زير لبانش را شماره مي كرد...بين برگزيده شدن مديران و مجريان از ميان پا برهنگان و بسيجيان حقيقي با كارگزاران سهم خواه جبهه هاي سياسي و احزاب و تشكل هاي طلبكار چه تفاوتي وجود دارد؟ پاسخش با شما ولي من ديده ام خادمان بسيجي و بچه مسجدي هاي هيأتي، كه در مديريت و فرماندهي، ادا و اطوار و فيگور اتوكشيده هاي پاپيوني و يقه سفيد را بلد نيستند و به عكس خيلي ها، با مردم زيستن و براي مردم ماندن را از مرام پوپر و ماركس و مائو و فيدل ولنين نياموخته اند، بلكه در سيره پيامبرانه ترين جنس مردان الهي عصر ما، يعني خميني روح خدا يافته اند.
«حاج قاسم سليماني» كه چندي است نام او با پسوند سرلشكر و به قول غربي ها ژنرال، بر سر زبان ها افتاده، همان بسيجي خاكي و فرمانده صميمي و بچه مسجدي، باقي مانده از هشت سال جنگ و جهادي است، كه لحظه اي از زندگي اش به همه هشتاد سال زندگي اهالي دنيا مي ارزد. پدرش كارگر ساده اي بود كه 60 سال پيش 900 تومان به دولت بدهكار و مجبور شد براي كار مناسب تر، از شيراز به اطراف كرمان يعني روستاي رابر هجرت كند.«قاسم» در 1335 متولد شد. جواني اش در زورخانه و با ورزش باستاني سپري شد. جوانمردي و روحيه و مرام پهلواني را كه در وجودش بود آنجا آموخت. براي فراگرفتن حرفه بنايي كارگر ساده اي شد و سپس بنا و مدتي بعد كارمند سازمان آب. براي آبرساني به منطقه جنگي با مأموريت دو هفته اي عازم جبهه شد و از آن پس تا كنون در خاكريز مبارزه و جهاد و در لباس مقدس پاسداري از انقلاب ماند.«حاج قاسم» را همه رزمندگان سيستان و بلوچستان و كرمان به خوبي مي شناسند و شيفته مرام جوانمردانه اش هستند. خاطره اشك ها و ابراز احساسات هاي لطيف و صميمي اش، به هنگام وداع بسيجيان در شب عمليات سينه به سينه در ميان مردم جنوب شرق مي چرخد. مديريت قاطع، سرعت عمل، ابتكار و خلاقيت و صراحت لهجه در كمال ادب و احترام و از همه بالاتر خلوص و معنويت بالا، فضائل ويژه اي است كه در كمتر كسي مي توان يافت كه در پيش از شهادتش و در حالي كه هنوز در قيد حيات باشد، ميان دوستدارانش گفته شود. اين خصائل از «حاج قاسم» شخصيتي محبوب و دوست داشتني و با افتخار، در ميان همه بسيجيان و به خصوص مردم جنوب شرق ساخته است، مقبوليتي كه بسياري از سياستمداران كاركشته و كهنه كار برخاسته از خطه كرمان، از دوران كريم خان زند تا الان، كمتر به آن دست يافته اند.
اكنون جوان خوش سيماي هميشه متبسّم با همان موهاي جوگندمي ، در سن 55 سالگي به تنهايي و با همان تجربه درس آموزي در مكتب حماسه و عرفان امام(ره)، توانسته همه قدرت و هيمنه و سطوت تمدن مدرن و تا بن دندان مسلح غرب را به بازي بگيرد. مردي كه همه سيستم ها و مراكز امنيتي پيشرفته دنيا، در برابر روح بسيجي او، به زانو در آمده اند. «حاج قاسم» فقط يك نسخه كوچك است در برابر عالم مادي كنوني و تفسير جملاتي كه روزي به شعار مي مانست و امروز به منصه ظهور رسيده است.
ظهور مجدد«حاج قاسم » در خاكريز نبرد بيرون از جغرافياي ايران، طليعه درخشاني است كه حسگر هاي پيشرفته و شاخك هاي حساس تمدن مادي غرب، فركانس هاي هراسناكي را از آن دريافت كرده اند. «حاج قاسم» ممكن است شهيد شود و به آرزوي ديرينه اش نائل آيد، اما نمي ميرد. مي ماند و تكثير مي شود و اين رمز هراس شيطان اكبر از معجزه انقلاب اسلامي يعني بسيجيان واقعي خميني(ره) است. كسي نمي تواند از چشمان دشمنان خيره شده به «حاج قاسم» غبار هاي ابهام را بزدايد و غشاء و پرده الهي افتاده بر ديدگان آنها را كنار بزند. انسان مادي غرب، خفاش وارونه خفته در غار جاهليتي است كه فهم عناصر آرماني «حاج قاسم ها» را ندارد و بي خبر از لذّت شرب مدام شيعيان شيداي شهادت، نه پروانگي را فهم مي كند و نه روحيه بسيجي را، پروانه را هراس نيست ز آتش شمع و چنين است فرق نسل «حاج قاسم» با همه ژنرال هاي پرستاره و درجه عالم.
كسي به وصل تو چون شمع يافت پروانه
كه زير تيغ تو هر دم سري دگر دارد
حسن طاهري

 



برداشت دوم

«مجتبي جباري» خردادماه سال 62 در منطقه رباط كريم ديده به جهان گشود و خيلي زود پله هاي ترقي را طي كرد. حضور در يك خانواده مذهبي و متدين موجب شد تا «مجتبي» علاوه بر فوتبال، به چهره اي متفاوت نزد اهالي فوتبال مبدل شود.
وي فوتبالش را در سطح باشگاهي در راه آهن و سپس جوانان استقلال كليد زد و سپس به سطح اول فوتبال كشور رسيد. «جباري جوان» با بازي هاي درخشان خود در تركيب ابومسلم خراسان خيلي زود به تيم ملي دعوت شد و يكي از گزينه هاي اصلي حضور در جام جهاني 2006 آلمان بود اما مصدوميت جدي وي در اردوي قبل از جام جهاني در كشور سوئيس، سالهاي باارزشي را از عمر بازيگري وي گرفت.
بسياري از كارشناسان بر اين نظرند كه اگر «جباري» در چنگ آن مصدوميت گرفتار نمي شد و در جام جهاني به ميدان مي رفت، به يكي از ارزشمندترين لژيونرهاي تاريخ فوتبال كشور مبدل مي شد.
اين بازيكن در سال 84 به استقلال تهران پيوست و در همان سال اول با اين تيم قهرمان كشور شد و سال بعد نيز از سوي كارشناسان به عنوان بهترين بازيكن ليگ ايران دست يافت.
گرچه اين بازيكن طي سالهاي اخير به دليل طرح ديدگاههاي انتقادي خود با مربيان مختلف و نامداري چون ناصر حجازي، امير قلعه نويي و اين اواخر پرويز مظلومي به مشكل خورده است اما هيچكدام آنها هرگز منكر توانمندي هاي وي در چارچوب سبز نشدند.
«مرحوم ناصر حجازي» در آخرين روزهاي عمرش و زمانيكه در مصاحبه اي با خبرنگاران «كيهان ورزشي» شركت داشت در پاسخ به اين سؤال كه؛ سخت ترين بازيكني كه طي سالهاي مربيگري خود با آن مواجه شديد چه كسي بوده است؟ نام «جباري» را بر زبان آورد.
«جباري» اين روزها به دور از مصدوميت هم براي استقلال و هم تيم ملي ايران به الماسي درخشان مبدل شده است و در كنار فوتبال، وقت آزاد خود را در مغازه موبايل فروشي سپري مي كند و هرگاه نيز فرصت كند گريزي به دنياي شعر و شاعري مي زند.

 



ساعت 25
مراقب باشيد

در سال 2009، براساس ارزيابي امنيت شبكه كه اوباما اعلام كرد، تهديد نسبت به اينترنت، به يكي از جديدترين تهديدهاي اقتصادي و نظامي تبديل شده بود كه آمريكا با آنها رويارو بود. درنتيجه، اوباما دو تصميم مهم گرفت: اولين تصميم، كاهش توليد سلاح هاي متعارف از جمله جنگنده هاي اف22 بود، درحالي كه تصميم دوم، ايجاد فرماندهي هاي شبكه و افزايش قابل توجه سرمايه گذاري در زمينه سلاح هاي تهاجمي شبكه بود. تاكنون راهبرد امنيت شبكه دولت اوباما «بر حمله و ارزيابي همراه با بازدارندگي متمركز بوده است.» درحال حاضر، پنج حوزه اصلي ساختار اينترنت در انحصار غول هاي فن آوري اطلاعاتي آمريكا قرار دارد، از جمله: رايانه هاي داراي عملكرد عظيم، سيستم هاي عامل، فن آوري هاي پايگاه هاي اطلاعاتي، فن آوري هاي سوئيچ شبكه و كتاب خانه هاي حاوي منابع اطلاعات.
در سراسر جهان، حدود 3/92درصد رايانه هاي شخصي و 4/80درصد رايانه هاي عظيم از تراشه هاي اينتل استفاده مي كنند. درحالي كه 8/91درصد رايانه هاي شخصي از سيستم هاي عامل مايكروسافت استفاده مي كنند و 98درصد فن آوري هاي سرور مركزي، در دست «آي بي ام» و «هولت- پكارد» قرار دارد. 7/89درصد از نرم افزارهاي پايگاه اطلاعاتي در كنترل «اوراكل» و «مايكروسافت» و 5/93درصد از فن آوري سوئيچ شبكه در انحصار شركت هاي آمريكايي قرار دارد.
بد نيست بدانيد «هر جست وجويي كه شما در موتور جست وجوي «گوگل» انجام مي دهيد، به پايگاه اطلاعاتي اين غول اينترنتي منتقل مي شود و آنها از اين اطلاعات براي ايجاد يك پرونده از عادت ها و علاقه مندي هاي شما استفاده مي كنند. به علاوه، اين موتور جست وجو به صورت مداوم، پيوندهايي را كه در طول وبگردي هايتان روي آنها كليك مي كنيد و آگهي هايي را كه تماشا مي كنيد، ردگيري مي كند. گوگل از اين پرونده، علاقه مندي ها و تاريخچه جست وجوهاي شما، براي هدف قرار دادن مرورگر شما با آگهي هاي هدف گيري شده استفاده مي كند. شايد آزاردهنده ترين نكته اين باشد كه گوگل از سرويس جي ميل خود نيز براي نظارت بر محتواي ايميل هاي شما براي قرار دادن آگهي هاي هدف گيري شده در حساب ايميل تان استفاده مي كند. گوگل همچنين سابقه اي از اطلاعات حساب ها و كارت هاي اعتباري هر شخصي را كه از خدمات «چك اوت» آن استفاده مي كند، نگهداري و ردگيري مي كند كه افراد چه ويدئوهايي را در يوتيوپ تماشا مي كنند، قصد دارند از چه مكان هايي ديدار كنند و در آنجا چه كارهايي را انجام دهند... آنها با وجود شعار «آزادي»، كاملاً بر كاربران خود نظارت و درصورت لزوم آنها را محدود و يا به خطوط فكري مدنظرشان هدايت مي كنند؛ مراقب باشيد!

 



خبر سوم

قبل از آغاز شهرآورد 73 پايتخت، يك دقيقه سكوت براي قرائت فاتحه ورزشگاه آزادي را فرا گرفت؛ اين سكوت براي كه بود يا براي چه بود؟ براي پيرمردي 83 ساله كه موي خود را كنار ورزشكاران و فوتباليست ها سپيد كرده بود يا براي مردي كه اخلاق را با هنر درآميخته بود؟ براي عشق به كار بود و يا براي يك عكاس كهنه كار و دوست داشتني...هرچه بود براي احترام به حيات جاودان هنر با اخلاق »حاجي زرافشان« بود...بد نيست كمي او را بشناسيم!
¤
اوايل كه همراه خانواده از اراك به تهران آمديم، جذب كار خياطي شدم؛ خيلي كوچك بودم..يك روز كارگرها آب ريختند توي يك ظرف و گفتند: اين را تا ظهر هم بزن تا سفت بشه! من هم بي خبر كاسه را گرفتم و شروع كردم به هم زدن...ولي سفت نشد؛ آن قدر هم زدم كه خودشان آمدند و كاسه را گرفتند ازم!
¤
بنايي و قهوه خونه و كبابي...خلاصه برگشتم بازم خياطي...كارم خوب شده بود كه عكاسي بالاي خياطي منو خواست. اين دو تاهم با هم رفيق بودن؛ گفتند پادوهامون عوض! اين شد كه 9 سالگي رفتم تو عكاسي...
¤
بعد از عكاسي اكبر پاشنه طلا، به توصيه بابام رفتم پيش غلامرضاخان . اولين عكسم را پيش او از بابام گرفتم! چند وقت بعد از فوت پدرم: توي 42 سالگي فوت كرد؛ توي يه دعوا ضربه خورده بود و زخمش چرك كرد و...اگه پني سيلين اون موقع بود، بابام نمي مرد :رفتم چاپ عكس رنگي فتو ركس...همه اتفاقات مهم زندگي من اينجا رخ داد...ارتباطم با مطبوعات هم اينجا آغاز شد...
¤
با دو تا از رفقا يك تابستان را رفتيم شمال؛ عكاس هتل رامسر شديم...20هزار تومان درآمد به دست آورديم؛ سهم من 6500 تومان شد. سهمم را برداشتم و براي خودم يك مغازه دست و پا كردم...اين پول باعث شد تا همين امروز عكاسي كنم وگرنه تا همين الان در زيرزمين فتو ركس بودم!
¤
علي كاوه 7 ساله بود كه آمد در مغازه ما! با استعداد بود و من خيلي براش زحمت كشيدم تا با كتك و محبت و تشويق عكاس خوبي بشه! گاهي سربه سرش مي گذاشتم! يك بار بهش گفتم اين كاسه رو بگير و برو فلان جا يه كاسه برق بگير و بيار! بگو برق كه اومد براتون برق مي گيريم. رفته بود و آنها هم كاسه را گرفته بودند و درش را بسته بودند و گفته بودند مراقب باش درش باز نشه كه برق مي پره!
¤
اگر مي خواهيد درباره اين پيشكسوت ورزش و عكاسي بيشتر بدانيد به كتاب «حاجي زرافشان» درباره زندگي او مراجعه كنيد؛ كتابي خواندني كه سيدمحمد سعيد مدني آن را نوشته و انتشارات كيهان آن را روانه بازار نشر كرده است.

 



فصل مشترك

در بسياري از موارد عدم صميميت زوج ها و در بعضي از موارد نارضايتي هاي يك زندگي مشترك در نتيجه عدم شناخت از شيوه هاي ارتباطي طرف مقابل است.
در واقع همه افراد ياد مي گيرند كه چگونه احساسات خود را بيان كنند. بعضي از افراد سعي مي كنند با الفاظ عاشقانه شروع كنند. بعضي ها از يك حادثه شخصي استفاده مي كنند تا فرد مقابل را وارد دنياي شخصي خود كنند تا به او بفهمانند كه نسبت به او احساس صميميت مي كنند. اما اين موضوع در روابط مشترك زوج ها مي تواند نقطه حساسي باشد كه مانند يك الگوي رابطه راه را براي ناكامي و يا شادكامي بعد از ناكامي بوجود آورد. اما چگونه يك موقعيت هم مي تواند باعث ناكامي و هم باعث كاميابي شود؟
روابط و احساسات ما از پيچيدگي خاصي برخوردار است و اگر ما يادگرفته باشيم كه براي ابراز احساساتمان از شيوه هاي غير مستقيم استفاده كنيم احتمال افزايش تحريف هاي هيجاني و كلامي افزايش پيدا مي كند. براي مثال وقتي زن دوست دارد در اين زمان با همسر خود صميمانه صحبت كند و توجه همسر خود را جلب كند ممكن است از يك شكايت شروع كند و همسر بنا به ويژگي هاي روانشناختي خود سعي مي كند مشكل را حل كند. در اين موقعيت زن شكايت مي كند و مرد به دنبال راه حل مي گردد. اين موقعيت مي تواند بستري براي ناكامي شود. يعني مرد به اين نتيجه برسد كه همسرش بي منطق است و به دليل عدم تبعيت همسرش از راه حل هاي او دچار ناكامي و خشم شود و چون به طور مستقيم نمي تواند خشم خود را ابراز كند نسبت به همسر بي توجه مي شود.
در اين مثال مي بينيم كه زن با شيوه اي كه اتخاذ كرده است به نتيجه نمي رسد و به توجه، عشق و صميميت مورد نظر خود نمي رسد. از سوي ديگر همين موقعيت مي تواند منجر به كاميابي شود. مرد بي محلي كند و زن شكايت كند كه تو به من توجه نمي كني. گريه كند، كمتر حرف بزند و مرد براي عذر خواهي و جلب توجه همسرش با احترام و عاشقانه حرف بزند و در نتيجه اينچنين زن به خواسته خود برسد.
در واقع اين روش يك سناريو بسيار بلند براي رسيدن به هدف است و در اين ميان تجربه ناكامي و خشم هم وجود دارد. به جاي اين روش زن مي تواند از موقعيت بهتر و از موضوعات بهتري براي جلب توجه همسر خود استفاده كند، مستقيم صحبت كند و خواسته خود را مستقيم بيان كند.
علاوه بر اين خود زوج ها بايستي الگوهاي ارتباطي خود را بازيابي كنند و در نظر داشته باشند براي رسيدن به اهداف خود از چه شيوه هايي استفاده مي كنند و راه را براي كاميابي بيشتر هموار كنند. اگر همواره در ارتباطات خود سناريوهاي تكراري را مي بينيد به دنبال نتيجه اين سناريو باشيد در آن صورت درخواهيد يافت براي رسيدن به خواسته هاي خود چه روشي را اتخاذ مي كنيد. زوج هاي جوان و نامزدهايي كه نگران آينده روابط عاشقانه خود هستند؛ به اين نكته توجه داشته باشند كه گرماي يك زندگي به درك متقابل و احترام بستگي دارد و دين عزيز ما بر هر دوي اين موارد تاكيد بسيار دارد و اساس خانواده را بر احترام و تفاهم قرار داده و به همين دليل هم «كفو» بودن زوج را مطرح مي كند. يادمان باشد؛ ازدواج يعني تغيير مسير مجردي و عادت هاي يكنفره!

 



يادداشت سوم

برسد به دست وزير فرهنگ و ارشاد...
فرهاد كاوه- هفته قبل كه نسل سوم درباره خاموشي دستگاه هاي فرهنگي يك گزارش مفصل كار كرد؛ گويا به برخي نهادهاي محترم برخورده و سريع دست به كار شده اند!! برگزاري جشنواره اي كه براي توليد و ارسال آثار تنها يك ماه فرصت هست؛ جز هدر دادن بيت المال چه خروجي خواهد داشت؟!
كمتر از دو هفته است كه فراخوان آثار جشنواره اي با عنوان بصيرت با موضوع گراميداشت حماسه 9 دي 88 در دو زمينه تجسمي و نمايش توسط وزارت ارشاد منتشر شده و در كمال تعجب كمتر از يك ماه ديگر نيز جشنواره آن در سطحي ملي برگزار مي شود!
در واقع وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي كه همواره در پاسخ به اعتراض هاي نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي، ديگر مسئولان و هنرمندان و ... نياز به زمان را از مهم ترين عناصر شكوفايي محصولات هنري اعلام كرده و مي كند، در جريان سازي براي موضوع بسيار مهم 9 دي كمتراز يك ماه را در نظر گرفته و اين انتظار را دارد كه هنرمندان عرصه هاي ياد شده نيز در همين زمان بسيار حداقلي، مشاركت جدي داشته و جشنواره را رونق دهند.
اين اصرار بر عرضه محصولات ارزشي در حداقل زمان، در حالي است كه فرصت بسيار مناسبي در اختيار مسئولان مربوطه بوده و مشخص نيست چرا همه چيز به اين زمان موكول شده است و گويا دوستان نزديك دي ماه يادشان افتاده كه هيچ كاري براي اين روز ماندگار در تاريخ انقلاب نكرده اند! البته وزارت ارشاد كارهاي مهم تري دارد كه هر ساله گرفتار آنهاست؛ جشنواره هاي متعدد و متنوعي كه معلوم نيست براي چه و با چه هدفي برگزار مي شود و هيچ خروجي هم براي فرهنگ و هنر و انقلاب ندارد؛ همين جشنواره طواف تا ولايت مصداق خوبي است؛ دوستان كنسرت آقاي خواجه اميري را در تالار وحدت با بودجه بيت المال برگزار مي كنند به نام «طواف تا ولايت» بيلان كاري مي دهند! بزن و بكوب كه ديگر جشنواره با عنوان ولايت نمي خواهد!
برگزاري برنامه به صرف ارايه گزارش به مسئولان بالادستي، بدون توجه به اصول و لازمه هاي به وجودآمدن آثار موثر هنري و نيز ماندگاري و جريان سازي هاي ضروري، چه سودي دارد؟
آيا در وزارت فرهنگ و ارشاد، نمي توان از نيروهاي ارزشي كاربلد كه نظرات كارشناسي موثر و كارآمد دارند و شناخت مناسبي در زمينه هاي فني و محتوايي و نيز عوامل لازم براي آفرينش هنري توسط هنرمندان داشته باشند و با شجاعت لازم به مسئولان مربوطه عرضه كنند، بهره جست تا اين گونه يكماهه منتظر نوشتن نمايشنامه و انتخاب بازيگر و تمرين و آماده سازي يك نمايش براي حماسه 9 دي نباشيم؟! واقعا توليد اثر هنري اين قدر ساده است كه دوستان ما در وزارت فرهنگ و جشنواره بصيرت مي انديشند؟!

 



بوي بارون

از غم كه چشم هاي تو لبريز مي شود
انگار فصل ها همه پاييز مي شود
وقتي كه خنده مي كني و حرف مي زني
پاييز چون بهار دل انگيز مي شود
تلفيق چشم شير و غزال است چشم تو
چون با غرور و عشق گلاويز مي شود
جز سايه اي نماند ز من با طلوع عشق
آن نيز با غروب تو ناچيز مي شود
با عطر گيسوان تو در باد مثل گل
صد پاره باز جامه پرهيز مي شود
وانگاه روح عاشق من مثل قاصدك
در جست وجوي دوست سبك خيز مي شود
با من بمان كه بودن من با تو ممكن است
شاعر بدون عشق، مگر نيز مي شود؟
سيد محمد مجيد موسوي گرمارودي

 



يك چكه اينترنت

وقتي كسي نيست كه به او فكر كني به آسمان نگاه كن چون در آسمان كسي هست كه به تو فكر مي كند...
¤
مشكل از سبك عراقي و خراساني نيست، همه با قافيه «عشق» مصيبت دارند
¤
هيچ باراني ردپاي خوبان را از كوچه خاطراتمان نخواهد شست
¤
اين خاصيت دل ماست كه هزار بار تنگ مي شود، مي شكند، مي سوزد و مي ميرد...اما بازهم مي تپد براي دوست...
¤
ياد كودكي ها بخير! قهر مي كرديم تا قيامت و...چقدر زود قيامت مي شد!يك چكه اينترنت

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14